چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
ردپای قلم روی شن زار زمان
روزنامه ها هم مثل آدم ها پس از تولد سرنوشت های مختلفی دارند. البته سرنوشت آن ها روی پیشانیشان نوشته نشده است بلکه این ما هستیم که سرنوشت روزنامه ها را معین می کنیم.
یک روزنامه پس از طی مراحل مختلف به چاپخانه می رود و پس از چاپ، روی کیوسک روزنامه فروشی قرار می گیرد، باجه روزنامه فروشی کرسی پادشاهی هر روزنامه است چون بعد از آن معلوم نیست که چه بلا یی بر سرش می آید.
بعضی از روزنامه ها جهت حل جدول خریداری می شوند و مصرف دیگری ندارند و برخی دیگر فقط به منظور استفاده از نیازمندی ها خریداری می شوند و برخی هم به منظور خواندن مطالب.
اما می ماند باقی روزنامه ها که کسی آن ها را به خاطر جدول و مطالب شان نمی خواهد، این روزنامه ها اگر به دست خانم های خانه دار بیفتد، برای پاک کردن شیشه و آینه مورد استفاده قرار می گیرند و گاهی هم هنگام دان کردن انار نقش زیر انداز را بازی می کنند. این نوع مصرف را مصرف در جهت پاکیز گی می نامند و روزنامه در این میان نقش پاک کننده و نظافت چی را دارد.
و اما این ها تنها کارهایی نیستند که از دست روزنامه بر می آید، روزنامه هنر های دیگر هم دارد که گاهی از چشم ما پنهان می ماند...
اما افرادی که در دفتر روزنامه دور هم جمع می شوند و قلم می زنند، روزنامه را برای چه اهدافی تولید می کنند؟ آیا مصاحبه و گزارش و مقاله و تیتر و... فقط به این منظور تهیه می شوند تا روزی کارتن خواب ها بی رخت خواب نمانند یا سبزی ها بی حفاظ؟!
آیا هیچ وقت فکر کرده ایم که جایگاه این ابزار فرهنگی در جامعه ما کجاست و ما چقدر به استفاده درست از آنها می پردازیم؟
فقط کافیست یک لحظه بیندیشیم که برای نوشته شدن مطالب آن و گرفته شدن عکس هایش، خبرنگاران چه بهای سنگینی را پرداخته اند. بهایی به ارزش وقت، انرژی و حتی جان شیرین!
● و اما سرنوشت روزنامه نگارها
تنها روزنامه ها نیستند که پس از ورود به عرصه حیاتشان سرنوشت های مختلفی دارند، روزنامه نگارها و خبرنگار ها هم گاهی اوقات تابع سرنوشت های عجیب و غریبی می شوند که شاید اگر بعضی از آنها می دانستند که پس از ورود به عرصه خبرنگاری چه سرنوشتی پیدا خواهند کرد هیچ گاه وارد این عرصه نمی شدند.
اصولا خبرنگاری شغل پردردسری است و در کنار جذابیت هایش، مشقاتی دارد که آن را جزو مشاغل سخت قرار داده است. می گویند بعد از کار در معدن، خبرنگاری در درجه دوم مشاغل سخت قرار می گیرد.
خدا به داد ما برسد!!
● آنهایی که رفتند
امسال دومین سالی است که ما روز خبرنگار را گرامی می داریم و همکاران ما در جمعمان حضور ندارند. حادثه دلخراش ۱۳۰-C، چیزی نیست که از ذهن ها پاک شود و به باد فراموشی سپرده شود چرا که هنوز هم فریاد قلمشان تا آسمان ها بالا می رود.
قصه پرغصه پرواز دوستانمان هر سال ۱۷ امرداد ماه و پررنگ تر از سال قبل در سینه ها زمزمه می شود و آنان که روزگاری را با یاران سفر کرده خود گذرانده اند، کنار خاطره هایشان اشک می ریزند.
● تلخ ترین عکس عمرم را از دوستانم گرفتم
حسین فاطمی یک عکاس خبری است که از ۴ سال پیش فعالیت حرفه ای خود را در خبرگزاری فارس آغاز کرده است. او تاکنون موفق به کسب ۱۲ مدال داخلی و همچنین چندین جایزه بین المللی از جمله مسابقه عکاسی بیلمینگتون آمریکا و کسب روبان طلایی همان مسابقه، مدال طلای آساهی شیمبون ۲۰۰۶ شده است.
فاطمی حرفه اش را به خاطر جنب و جوش و هیجاناتش دوست دارد و از اینکه در حوزه ای فعالیت می کند که زمان حتی در حد صدم ثانیه هم در آن حائز اهمیت است احساس خوشایندی دارد. او که در حال حاضر بیشتر در حوزه سیاسی فعالیت می کند می گوید: وقتی زمان می گذرد، گذشته در لابه لای تاریخ می ماند و به خاطره ها می پیوندد. من هم دوست دارم عکس هایی که می گیرم در دفتر خاطرات زمان ماندگار شود و همراه تاریخ ورق بخورد.
او که ناچار است بیشتر روزهای هفته را در سفر و دور از خانواده باشد، می گوید: دوری از خانواده برای تمام کسانی که این حرفه را دنبال می کنند مشکل است اما هم خود خبرنگار و هم خانواده او به مرور زمان این شرایط را می پذیرند و با آن کنار می آیند.
حسین فاطمی با دوربین سیاه رنگش لحظات تلخ و شیرین زیادی را به ثبت رسانده اما تلخ ترین لحظه را خودش اینگونه توصیف می کند: یک روز، یک هواپیما در داخل شهر تهران سقوط کرده بود و من به اقتضای حرفه ام به سرعت خودم را به محل حادثه رساندم و طبق معمول همیشه برای عکس گرفتن با مخالفت نیروی انتظامی مواجه شدم اما به کمک یکی از اهالی محل از ساختمان بغلی بالا رفتم و چند عکس خوب از صحنه سقوط هواپیما گرفتم و از اینکه توانسته بودم علی رغم ممانعت شدید نیروی انتظامی این عکس ها را بگیرم احساس خوبی داشتم.
فاطمی ادامه می دهد: فوری خودم را به خبرگزاری رساندم تا عکس ها را روی سایت بگذارم اما وقتی به آنجا رسیدم، متوجه یک مساله غیرعادی در خبرگزاری شدم. همه بچه ها ناراحت بودند و بسیاری از آنها با چشمان خیس به استقبال من آمدند. من که تا آن لحظه نمی دانستم عکس هایی که در دوربین من ثبت شده، جنازه های سوخته دوستانم است بعد از شنیدن خبر این فاجعه از هوش رفتم و تا ۴۵ دقیقه متوجه هیچ چیز نبودم.
روز وحشتناکی بود! وقتی به هوش آمدم نمی دانستم باید چکار کنم ناچار بودم عکس ها را روی سایت بفرستم. آن لحظات سخت ترین لحظات عمرم بود. وقتی عکس ها را انتخاب می کردم اشکهایم روی سیستم کامپیوتر می ریخت اما چاره ای نبود من وظیفه داشتم عکس هایی را که گرفته بودم روی سایت بفرستم. روز بعد عکس هایی که من نادانسته از سقوط هواپیمای دوستانم گرفته بودم، عکس روز بیش از ۲۰ روزنامه بود.
حسین فاطمی می گوید: من با تمام خبرنگارانی که درآن سانحه به شهادت رسیدند به نوعی آشنایی داشتم اما ۷-۸ نفر از آنها دوستان خیلی خوب من بودند و دو نفر از آنها همکاران من در خبرگزاری فارس بودند.
حسن قریب، علیرضا برادران، نیلی، کربلایی احمد، رسول کاظم نژاد و... دوستان خیلی خوب من بودند که همه با هم به آسمان رفتند.
فاطمی در ادامه گفت: این سفر، ویژگی هایی داشت که خیلی از خبرنگاران دوست داشتند در آن شرکت کنند. مدت ها بود مانوری صورت نگرفته بود و برای همه بچه ها جذابیت داشت که در این مانور حضور داشته باشند و آقای برادران هم جزو کسانی بود که اصرار به رفتن داشت.
عکاس خبری فارس که به یاد روزهای تلخ گذشته افتاده، می گوید: علیرضا برادران ۲ تا دختر دو قلوی ۵-۴ ساله داشت که عکس آنها را روی سیستم کامپیوترش نصب کرده بود و همیشه می گفت «وقتی لب تاپ را باز می کنم، اگر عکس دوقلوهایم را نبینم نمی توانم کار کنم چون آنها تمام انرژی من هستند.»
گاهی وقت ها، کسانی که تمام طول روز را با آنها در محیط کار می گذرانی از خانواده برای تو نزدیکتر می شوند. گاهی وقت ها محبت هایی از آنها می بینی که از نزدیکترین دوستت ندیده ای و وقتی او را در دلخراش ترین فاجعه از دست می دهی، غم از دست دادنش تا ابد بر لوح دلت حک می شود. وقتی حسین فاطمی از علیرضا برادران حرف می زند، حس می کنم از برادرش صحبت می کند. او می گوید: علیرضا اولین کسی بود که من در واحد عکس خبرگزاری فارس با او برخورد کردم. من آن روزها تازه کار بودم و او آنقدر با محبت با من رفتار می کرد که خاطره اش یک لحظه از ذهنم پاک نمی شود و رفتنش برایم خیلی سنگین بود.
همچنین حامد محسنی سردبیر روزنامه کاروکارگر که ۱۰ سال است در این حرفه قلم می زند، معتقد است: نبود امنیت شغلی باعث شده بسیاری از خبرنگارانی که در حوزه مطبوعاتی به فعالیت می پردازند، رضایت شغلی نداشته باشند اما جذابیت های فرهنگی این کار باعث می شود که یک خبرنگار به نوعی درگیر حرفه اش شود.
محسنی می گوید: یکی دیگر از جذابیت های حرفه خبرنگاری این است که قلم یک خبرنگار موثر واقع شود و مسائل و مشکلا ت مردم را به شکلی که برای مسوولین قابل لمس باشد بیان کند و این مساله یکی از رسالت های مطبوعاتی هاست. پزشکان قبل از آغاز خدمت خود سوگند یاد می کنند و مطبوعاتی ها هم ناخواسته این سوگند را یاد کرده اند و وظیفه اطلا ع رسانی صحیح و بدون توجه به جناح و سیاست برعهده آنهاست.
او که در حوزه کارگری فعالیت می کند، می گوید: ما با اقشار ضعیف جامعه طرف هستیم و گاهی اوقات که مطلبی در مورد مشکلا ت کارگران و بحران کارخانه ها می نویسم و تاثیر آن را در جامعه می بینم به خودم افتخار می کنم و فکر می کنم کاری با ارزش تر از این نباشد که اقشار کم درآمد جامعه را تحت پوشش رسانه ای قرار دهیم.
سردبیر روزنامه کارو کارگر معتقد است: جایگاه خبرنگار در ایران، جایگاه تعریف شده ای نیست و چند مشکل اساسی در حرفه خبرنگاری ایران وجود دارد که یکی از آنها نبود و طبقه بندی مشاغل و مشخص نبودن پایه حقوق خبرنگار است و نبود این چند شاخص موجب عدم امنیت شغلی می شود.
محسنی بر این باور است که بعد از دوم خرداد حوزه مطبوعات دچار یک از هم گسیختگی و معضل بزرگ شده است. به این صورت که افرادی که سخنرانان خوبی بودند و به بحث سیاسی بیش از بحث های اجتماعی، اقتصادی می پرداختند، وارد مطبوعات شدند و آنها را مطبوعاتی خوب نامیدند.
این روزنامه نگار معتقد است: این مساله به منزله یک آفت برای مطبوعات ایران است. چرا که مطبوعات به حوزه سیاسی ختم نمی شود و نگاه یک سویه سیاسی به مطبوعات جز آفت، حاصلی برای مطبوعات و مردم ایران نخواهد داشت چرا که نگاه مطبوعات باید گسترده و در حوزه های مختلف باشد.
او می گوید: بعد از دوم خرداد، مطبوعات یک سری توقعات سیاسی برای مردم ایجاد کردند که دور از دسترس بود اما اکثر مردم بعد از دوم خرداد روزنامه خوان شدند چرا که در روزنامه ها مسائلی مطرح شد که مردم به مطبوعات جذب شوند. البته این علا قمند کردن مردم به روزنامه بود و حالا که نگاه افراطی از مطبوعات برداشته شده، مردم هم عملا از مطبوعات رویگردان شده اند و برای برون رفت از این قضیه هم راهی غیر از این وجود ندارد که مطبوعات واقع گرایانه تر به مسائل بنگرند.
او معتقد است نگاه سیاسی محض به مسائل باعث می شود که مطبوعاتی ها پویایی لا زم در عملکرد نداشته باشند.
● و اما یک خبرنگار کوچولو
بارها او را در برنامه های خبری دیده بودم. دختر کوچولوی بانمکی را که گاهی همراه پدر و مادرش در برنامه حضور پیدا می کرد و در فضای جدی و خشکی که آدم بزرگ ها برایش ایجاد کرده بودند می نشست و تا پایان برنامه که بیشتر وقت ها برای بزرگترها هم خسته کننده می شد پا به پای پدر و مادرش به سخنرانی هایی که سردرآوردنش کار راحتی نبود گوش می داد.
پگاه کوچولو که با شغل پدر و مادرش کنار آمده در مورد حرفه خبرنگاری می گوید: من شغل مامان و بابام را دوست دارم و دلم می خواهد در آینده خبرنگار شوم.
پگاه ۶ ساله که خیلی بیشتر از سنش می فهمد و کلمات را واضح ادا می کند، در ادامه می گوید: بعضی وقت ها مامانم تا دیروقت سر کار است و من آن وقت ها خیلی دلم می گیرد و ناراحت می شوم اما مجبورم تحمل کنم.
او که از نزدیک شغل پدر و مادرش را لمس کرده می گوید: خیلی وقت ها شده که من در خانه تنها مانده ام چون مامانم مجبور بود سرکار برود.
پگاه می گوید: مامانم وقتی در خانه است همیشه می نویسد و من هم خودم را با نقاشی سرگرم می کنم. چون به این وضع عادت کرده ام.
پگاه کوچولو هم مثل سایر خبرنگارها خاطرات تلخ و شیرین زیادی از این حرفه دارد اما او فقط خوبی ها را به یادش سپرده و می گوید: خوشحالم که مامان و بابام خبرنگار هستند. یک بار با مامانم رفتم شبکه ۲ و تلویزیون مرا نشان داد اما اگر مامانم خبرنگار نبود نمی توانستم به آنجا بروم. من خوشحالم که مامان و بابام خبرنگار هستند.
او که بارها در جلسات مختلف شرکت کرده می گوید: وقتی با مامانم به جلسه می روم حوصله ام سر می رود چون من حرف های آنها را نمی فهمم و هیچ کس هم قدم نیست.
پگاه کوچولو هم مثل مادرش محمدعلی کشاورز را دوست دارد و می گوید: محمدعلی کشاورز شبیه پدربزرگم است وبه خاطر همین من خیلی دوستش دارم.
مهناز رمضانی مادر پگاه که حدود ۴ سال است در حرفه خبرنگاری فعالیت می کند در مورد شغلش می گوید: من هیچ وقت فکرش را نمی کردم که یک خبرنگار شوم چون از بچگی آرزو داشتم که در رشته روانشناسی تحصیل کنم. اما وقتی وارد این حرفه شدم به این نتیجه رسیدم که یک خبرنگار، در واقع یک روانشناس است. چرا که ارتباط برقرار کردن با مردم و از سوی دیگر مسوولین خبرنگار را با روحیات مختلفی که در جامعه وجود دارد آشنا می کند و او را یک روانشناس تجربی بار می آورد.
مهناز معتقد است: خبرنگاری شغلی است که باید در خون آدم باشد و یک خبرنگار موفق کسی است که استعداد خبرنگاری را در وجودش داشته باشد و تجربه زیادی کسب کرده باشد.
او می گوید: وقتی قلم به دست می گیرم و مطلبی می نویسم و بعدها متوجه می شوم که به خاطر آن مطلب مشکل کسی حل شده به خودم افتخار می کنم.
مهناز بر این عقیده است که خبرنگار مرز بین مردم و مسوولین است ودر واقع طرفدار مردم و منتقد مسوولین است.
این خبرنگار که کودک ۶ ساله اش را به نوعی در حرفه خود شریک کرده است می گوید: حرفه خبرنگاری به خودی خود جزو مشاغل سخت است چه برسد به اینکه یک خبرنگار بچه کوچکی هم داشته باشد.
او می گوید: پذیرش خیلی از مسائل برای بچه ها راحت نیست. اما گاهی اوقات پیش می آمد که من و همسرم ناچار می شویم برای پوشش خبری در برنامه های خبری حاضر شویم و این برنامه ها اغلب تا نیمه های شب به طول می انجامید. بنابراین ما ناچار می شویم پگاه را هم با خودمان ببریم و این نشان می دهد که کارم تا چه حد برایم اهمیت داشت که حتی ناچار می شدم علی رغم میل باطنی ام، آرامش دختر خردسالم را از او بگیرم.
مهناز رمضانی در ادامه گفت: خیلی وقت ها پگاه ناچار می شد همراه ما در برنامه هایی حضور پیدا کند که هیچ کدام از همسن و سالانش طاقت حضور در آن را ندارند. او ادامه داد: البته اوایل از این مساله ناراضی بود و شکایت می کرد که چرا هیچ کس نیست که او بتواند با آنها بازی کند اما رفته رفته متوجه شد که شرایط شغلی ما اقتضا می کند که هر زمان که لازم بود در برنامه ما حضور پیدا کنیم و او هم خودش را با ما وفق داد.
مهناز در ادامه می گوید: مساله جالب در مورد پگاه این است که با تمام شرایط سختی که در مورد شغل من و پدرش متحمل شده، وقتی از او می پرسم دوست داری در آینده چکاره شوی، می گوید: «می خوام خبرنگار بشم، الان هم خبرنگار کوچولو هستم». مادر پگاه معتقد است حضور پگاه در عرصه های خبری باعث شده او رشد فکری زیادی پیدا کند و بیشتر از سن و سالش مسائل را درک کند. چرا که ورود او به دنیای آدم بزرگ ها او را زودتر از سنش بزرگ کرد و حالاپگاه قدرت درک خیلی بالایی دارد و از آنجایی که در برنامه های هنری حاضر می شود اکثر هنرپیشه های مطرح تئاتر و سینما را دیده و با آنها هم صحبت شده در نتیجه خیلی خوب آنها را می شناسد در حالی که هم سن و سال های او فقط تام و جری و پلنگ صورتی و شخصیت های کارتونی را می شناسند و این مسائل در رشد فکری پگاه تاثیر بسزایی داشته است.
مهناز رمضانی هم مثل سایر خبرنگار ها روزهای تلخ و شیرینی در کارنامه کاریش دارد اما برای او تلخ ترین روزهای کاریش روزهایی است که خبر توقیف یک روزنامه را می شنود چرا که به اعتقاد او خبرنگاری شغلی است که شخص را پایبند می کند و کسی که قلم بر دست دارد دیگر نمی تواند قلم را زمین بگذارد و دنبال شغل دیگری برود. در نتیجه با بسته شدن یک روزنامه یک خاطره تلخ برای تمام روزنامه نگاران به وجود می آید و این استرس برای سایر روزنامه نگاران تشدید می شود که آینده شغلی ما چه خواهد شد؟! مهناز هم مثل همه خبرنگاران از بچه های ۱۳۰-C یاد می کند. او می گوید: روز قبل از حادثه من با یکی از خبرنگارانی که به شهادت رسید در یک برنامه ورزشی حضور داشتم. او بسیار عجله داشت که زودتر به خبرگزاری برود چون ساعت ۱۲/۵ شب بود و قرار بود مدیرعامل تیم پرسپولیس معرفی شود و او دایم می گفت فردا من مسافرم باید زودتر، خبر این برنامه را بنویسم تا فردا با خیال راحت بروم.
مهناز ادامه داد: او رفت و دیگر نه خبرش به خبرگزاری رسید و نه خودش. خداوند همه آنها را قرین رحمت کند.
و اما در کنار همه تلخی ها شیرینی هایی هم وجود دارد. مهناز رمضانی هم در حرفه اش روزهای شادی را پشت سرگذاشته. به گفته خودش از کودکی آرزو داشته که یک روز محمدعلی کشاورز را از نزدیک ببیند و به او بگوید که چقدر این هنرمند را دوست دارد. او می گوید: هیچ وقت تصورش را نمی کردم که یک روز آرزویم برآورده شود و هنرپیشه محبوبم را از نزدیک ببینم اما وقتی خبرنگار شدم و وارد حوزه هنری شدم سرانجام این رویا به حقیقت پیوست و من در یک روز سرد زمستانی محمدعلی کشاورز را به خبرگزاری دعوت کردم و با او یک گفت وگوی صمیمی داشتم. آن روز، روز بسیار زیبایی برای من بود و بعدها هم به خانه ایشان رفتم و در حال حاضر هم با این هنرمند دوست داشتنی در ارتباطم و هر وقت یاد کودکی ام می افتم به او زنگ می زنم و صدای گرمش را می شنوم.
● موفقیتم را مدیون دختر کوچولویم هستم
پیمان رایحی، پدر پگاه کوچولو می گوید: من به صورت ناخودآگاه در مسیر خبرنگاری افتادم و بسیار به حرفه ام علا قمندم.
او بر این باور است که خبرنگاری در ایران مفهوم واقعی خود را ندارد چرا که خود سانسوری بر دنیای خبرنگاری ما حاکم است.
او با داشتن یک همسر خبرنگار و یک دختر خردسال از مشکلا ت کارش صحبت می کند و می گوید: بعضی وقت ها استرس کار وارد خانه ما می شود و زندگی ما را تحت تاثیر قرار می دهد و چاره ای هم نیست و خیلی وقت ها ما ناچاریم بچه را با خودمان به برنامه های خبری ببریم. بسیاری از این برنامه ها تا نیمه های شب به طول می انجامد در نتیجه ما پگاه را در حالی که بیدار است به برنامه می بریم و در حالی که روی شانه هایمان به خواب رفته به خانه برمی گردانیم.
او در ادامه گفت: یک بار برای پوشش خبری اختتامیه تئاتر ماه به تالا ر وحدت رفتیم. این برنامه تا ساعت ۳۰:۱۲ شب طول کشید و پگاه هم به ناچار همراه ما بود. آقای کیانیان هم در آن برنامه حضور داشت و از ابتدای برنامه به ما نگاه می کرد و مشخص بود که می خواهد چیزی به ما بگوید. برنامه که به اتمام رسید رضا کیانیان نزدیک ما آمد و پگاه را درآغوش گرفت و بعد به من و همسرم تشر زد که این بچه چه گناهی کرده که تا این موقع شب او را اینجا نگه داشته اید و در آخر گفت: امیدوارم این کوچولو در آینده یک خبرنگار بزرگ شود.
پیمان رایحی و همسرش در حال حاضر هم دانشجوی رشته خبرنگاری هستندو هم در این حرفه فعالیت می کنند. بنابراین او معتقد است همکار بودن او با همسرش باعث شد، شرایط همدیگر را بهتر درک کنند و با مشکلات کاری هم کنار بیایند.
رایحی می گوید: همسر من یک سال زودتر از من وارد عرصه خبری شد و اوایل پذیرفتن شرایط او برای من سخت بود چرا که گاهی ناچار می شد برای پوشش خبری یک برنامه تا دیروقت شب در محل آن برنامه حاضر باشد. اما بعدها که خودم وارد این حرفه شدم کم کم با شرایط آن آشنا شدم و پذیرش مشکلا ت آن برایم راحت تر شد. او خودش را مدیون دختر کوچولویش می داند و می گوید: پگاه به خاطر شغل من و مادرش مشکلا ت زیادی را تحمل کرد و ما موفقیت کاری خود را مدیون دختر کوچولویمان هستیم که با وجود مشکلا ت فراوان، پدر و مادرش را درک می کند و پا به پای ما در سختی های این کار شریک است.
او که در خبرگزاری فیلتر شده ایلنا کار می کرد می گوید: بسیاری از خبرنگاران ما به صورت حق التحریر کار می کردند و بیمه نبودند و وقتی خبرگزاری ما دچار مشکل شد این افراد فشار بسیار زیادی را متحمل شدند، چرا که هر کدام از آنها نان آور یک خانواده بودند و بیکار شدن آنها در حکم فقر چند خانواده بود.
● به حرفه خبرنگاری توجه نمی کند
مرجان حاجی رحیمی، خبرنگار روزنامه شرق است. او که از خبرنگار شدنش به دلیل مشکلا ت فعلی، پشیمان است در این باره می گوید: من فکر می کنم می توانستم در عرصه های دیگر موفق تر باشم اما وارد دنیای خبرنگاری شدم و فعلا هم پایبند این کار شده ام و یک جورهایی از این پایبندی پشیمانم.
البته مرجان با تمام این پشیمانی ها بعضی وقت ها به خودش افتخار هم می کند البته به خودش که نه، به کارش! او می گوید: بعضی وقت ها که مطلب تاثیرگذاری می نویسم و تاثیر آن را در جامعه یا یک ارگان حس می کنم افتخار می کنم که یک خبرنگار هستم.
حاجی رحیمی معتقد است در دنیای امروز یک خبرنگار می تواند بسیار تاثیرگذار باشد چرا که اطلا ع رسانی مساله کوچکی در دنیای قاطی پاتی ما نیست با این وجود حرفه روزنامه نگاری در کشور ما آن طور که باید و شاید مورد توجه قرار نمی گیرد چرا که متاسفانه مردم ما روزنامه خوان نیستند و تیراژ روزنامه ها می تواند این مساله را به اثبات برساند.
حاجی رحیمی در ادامه یادآور می شود، ایران حدود ۷۰ میلیون جمعیت دارد و با وجود این جمعیت چشم گیر که اکثر آنها باسواد هستند بالا ترین تیراژی که در روزنامه های ایران وجود دارد ۴۰۰ هزارتاست که آن هم مربوط به روزنامه های دولتی است، البته شایان ذکر است که اکثر مردم این روزنامه ها را هم برای آگهی هایش می خرند نه چیز دیگر!
مرجان یک گله هم از مسوولین دارد و معتقد است: مسوولین ما فوریت کار خبرنگار را درک نمی کنند و همکاری لازم را با خبرنگاران ندارند. به عنوان مثال بعضی از مسوولین را به سختی می توان برای مصاحبه پیدا کرد و تازه وقتی هم که پیدا می شوند برای یک ماه بعد وقت مصاحبه می دهند آن هم با شرایط ویژه! فکس سوال قبل از مصاحبه، هماهنگ کردن مطالب با مسوول مربوطه قبل از چاپ و هزار و یک راه نرفته! تا جایی که حساسیت موضوع مورد مصاحبه از بین می رود و آن مصاحبه ارزشی برای چاپ نخواهد داشت. این از مسوولین و اما مردم...
مرجان می گوید: حرفه خبرنگاری یا روزنامه نگاری در بین مردم به اندازه کافی شناخته شده نیست و اکثر مردم به سختی و با واهمه فراوان با خبرنگاران ارتباط برقرار می کنند و بیم دارند که مصاحبه آنان بعدها برایشان دردسرساز شود و اینجاست که یک خبرنگار حرفه ای باید اعتماد مردم را جلب کند و به آنها اطمینان دهد که ضبط شدن صدا و نوشته شدن مطالبشان هیچ مشکلی را برایشان ایجاد نخواهد کرد.
مرجان حاجی رحیمی که مدت ۶ سال است در عرصه مطبوعات قلم می زند بر این عقیده است که مهم ترین تعهد یک خبرنگار نسبت به قلم و مردم، صداقت اوست و یک خبرنگار باید در وهله اول با خودش روراست باشد تا مردم هم صداقت او را بپذیرند.
● دوستان سفر کرده ما
و اما مرجان هم مثل همه خبرنگاران در دوران فعالیتش روزهای تلخ و شیرین زیادی را پشت سر گذاشته است. او که دوستان زیادی در این عرصه پیدا کرده از دوستان سفر کرده اش یاد می کند و در ادامه صحبت هایش می گوید: من با تعدادی از خبرنگارانی که در حادثه ۱۳۰-C، آسمان آبی را به زمین خاکی ترجیح دادند، هم کلا س بودم. او گفت: مهدی اناری یکی از خبرنگارانی بود که در حادثه ۱۳۰-C شهید شد، وقتی در دانشکده درس می خواندیم او را زیاد می دیدم.
البته او در رشته عکاسی تحصیل می کرد و من در رشته خبرنگاری.
یک روز قرار بود برای آزمون خبرنگاری با ما مصاحبه کنند، من آن روز خیلی مضطرب بودم و دائم در راهروی دانشکده قدم می زدم. آقای اناری که آن روز نامش را نمی دانستم خیلی خونسرد بود و مرا نصیحت می کرد که چرا اینقدر مضطربی، اتفاقی نیفتاده، آرامشت را حفظ کن و به خدا توکل کن.
روزی که نتیجه مصاحبه ها اعلا م شد من و آقای اناری قبول شده بودیم و من از آن روز به بعد تصویر و نام او را در خاطر سپردم اما هیچگاه فکرش را هم نمی کردم که بعد از آن پرواز کذایی دیگر هیچ وقت او را نبینم.
مرجان در ادامه گفت: ابراهیم بقایی هم از دیگر همکلاسی هایم بود که در حادثه ۱۳۰-C به شهادت رسید. خوب یادم هست یک روز سر کلا س زبان انگلیسی نشسته بودیم. آقای بقایی طبق معمول دیر سرکلا س آمد، اما این بار خیلی خوشحال بود. در حالی وارد کلا س شد که یک جعبه شیرینی در دست داشت. خوشحالی آن روز ابراهیم بقایی را هیچکدام از بچه های کلا س فراموش نمی کنند، آن روز ابراهیم بقایی پدر شده بود و با شادی می گفت: من غزل دار شدم.
بعد از آن هر روز عکس های غزلش را به دانشگاه می آورد و در راهروی دانشکده به بچه ها نشان می داد. او هر روز با شوق برای بچه ها تعریف می کرد که غزل دیشب خندید، دیروز غزل برای اولین بار گفت: بابا.
مرجان ادامه می دهد: روزی که ابراهیم بقایی به شهادت رسیده بود ما به منزل او رفتیم. آن روز غزل را از نزدیک دیدم. دخترک یک ساله که عشق پدرش بود خیلی زود طعم یتیمی را چشیده بود و شاید در آینده مادرش برای غزل بگوید که پدر تا آخرین لحظه عکس دخترک زیبایش را در کیف پولش و در جیب پیراهنش حفظ می کرد. یعنی درست همانجایی که صدای قلب ابراهیم بقایی به عکس غزل جان می داد.
مرجان که از یادآوری این خاطرات متاثر شده است، از دیگر خاطرات روزهای خبرنگاری اش هم حرف می زند و از روزی می گوید که با موتمن الا تبا مصاحبه کرده است.
مرجان در ادامه گفت: موتمن الا طبا استاد دارالفنون بود و پدربزرگش پزشک مخصوص ناصرالدین شاه! اولین خانه سه طبقه ایران، خانه پدربزرگ موتمن الا طبا است که همچنان در پامنار پابرجاست و موتمن الا طبا هم در آن خانه زندگی می کرد.
او گفت: روزی که برای مصاحبه با او رفتم از من دعوت کرد که باز هم به او سر بزنم و عکس های او را از نزدیک ببینم چون او تمام دنیا را گشته بود.
مرجان که باز هم متاثر شد، می گوید: اما ما خبرنگاران که اکثرا دچار روزمرگی می شویم گاها فراموش می کنیم که ممکن است یک پیرمرد که روزی با او گفت وگو کرده ایم چشم انتظارمان باشد و این روزمرگی مرا هم درگیر خود کرد تا اینکه قبل از چاپ گزارش موتمن الا طبا دار فانی را وداع گفت و هیچ وقت مصاحبه اش را در روزنامه ندید.
مرجان خاطره غم انگیز دیگری هم دارد و آن بستری شدن مهدی فتحی، هنرمند سینما و تلویزیون، در بیمارستان است. او می گوید: وقتی آقای فتحی در اثر بیماری در بیمارستان بستری بود من سه بار به عیادتش رفتم اما هر بار دیدم که او به تنهایی روی تخت بیمارستان خوابیده و هیچ کس به ملا قاتش نیامده است. وقتی از پرستار سوال کردم او هم گفت هیچ کدام از رفقا و همکاران هنری اش تاکنون به دیدار او نیامدند.
مرجان ادامه داد: روزی که آقای فتحی فوت کرد من هم به تشییع جنازه ایشان رفتم و با کمال تعجب دیدم که سایر هنرمندان برای از دست دادن یار قدیمی خود تاسف می خورند این در حالی است که هیچ کدام از آنها، حتی نزدیک ترین دوستان مهدی فتحی در بیمارستان به ملا قاتش نرفتند و بعد از مرگش از فضایل او سخن می گفتند.
● خبرنگار ثبات شغلی ندارد
زهره نیلی که در حال حاضر خبرنگار هفته نامه پارسه و کتاب هفته است می گوید: یکی از حسن های حرفه خبرنگاری این است که خیلی دیر دچار روزمرگی می شود و از طرفی ارتباطات گسترده ای برای خبرنگار ایجاد می کند. اما از طرفی حرفه خبرنگاری، حرفه باثباتی نیست و یک خبرنگار ثبات شغلی و روانی ندارد و حقوق و مزایای یک خبرنگار نسبت به کاری که انجام می دهد ناکافیست.
زهره که ۹ سال در این حرفه قلم زده است بر این باور است که دنیای امروز ما دنیای تبلیغات است و یک خبرنگار می تواند نقش گسترده ای در این دنیا داشته باشد به شرط آنکه خود را دچار جار و جنجال مطبوعاتی نکند. چرا که یک خبرنگار می تواند از یک کاه، کوه بسازد. این در حالیست که این جار و جنجال ها تب های دائمی هستند که خیلی زود فروکش می کنند پس بهتر است یک خبرنگار از پرداختن به حاشیه پرهیز کند و به واقعیت ها بپردازد.
زهره هم مثل همه خبرنگاران تلخ ترین خاطره اش را معطوف به حادثه
۱۳۰ -C می داند.
او هم از علیرضا برادران صحبت می کند و می گوید این عکاس فارس هیچ وقت از ذهنم پاک نمی شود.
او می گوید: یکی از بچه ها فقط به این دلیل در این سفر شرکت کرد که به حق ماموریت آن احتیاج داشت چرا که قسط خانه اش عقب افتاده بود و جای خود را با یکی از دوستانش عوض کرد تا شاید بتواند قسط خانه اش را پرداخت کند; خانه ای که هیچ وقت به آن بازنگشت. و بعد از مرگ آنها، مراسم ختم و تشییع آنچنانی برایشان گرفتند در حالی که وقتی زنده بودند هیچ کس از آنها نمی پرسید که مشکل شما چیست. آیا حقوق ثابت و بیمه دارید و آیا از امنیت شغلی برخوردارید یا نه!؟
او می گوید: آنها رفتند و هیچ کس جواب دوقلوهای علیرضا برادران را نداد و هیچ کس برای غزل کوچولویی که پدرش را در این سانحه از دست داده توضیح نداد که چرا به این زودی دستان مهربان پدرش از او جدا شد.
زرین رستمی وند هم ۱۲ سال است که خبرنگار روزنامه ایران است. او هم می گوید: انتقال مطالبات مردم به دولت و ارائه تصمیمات دولت به مردم وظیفه ای است که بر عهده خبرنگار قرار دارد.
زرین معتقد است: حرفه خبرنگاری یک حرفه شناخته شده است اما نیاز به معرفی بیشتری دارد چرا که هنوز هم بسیاری از مسوولین تعامل لا زم را با خبرنگار برقرار نمی کنند.
به اعتقاد او قلم ابزاری است در دست خبرنگار که می تواند از آن در جهت مصلحت کشور و مردم استفاده کند.
او هم مثل سایر خبرنگارها از امنیت شغلی خبرنگاران گله مند است و می گوید: برخوردهای سلیقه ای با حرفه خبرنگاری باعث آسیب رسیدن به این حرفه می شود.
زرین که تجربه یک دوره توقیف روزنامه ایران را دارد می گوید: اکثر بچه هایی که شغل روزنامه نگاری دارند کمابیش با این مشکل مواجه شده اند و دغدغه همه آنها این است که اگر باز هم چنین اتفاقی برایشان بیفتد چه خواهد شد. لذا اکثر خبرنگاران ناچارند در چند روزنامه کار کنندو این مساله راندمان کاری آنها را پایین می آورد.
نویسنده : مرجان حاجی حسنی
منبع : روزنامه مردم سالاری
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست