چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
رخوت یک رکود
در دنیای پر تلاطم موسیقی امروز که انواع نوآوریها، سبکها و جریانها علاقهمندان را از موسیقیهای با پیشینهی تاریخی دور ساختهاست، این نگرانی برای اهل این هنر بهوجود آمده است که چگونه اینگونه موسیقیها را میتوان به سبد فرهنگی مخاطبان بازگرداند. موسیقی ایرانی نیز از مهمترین انواع موسیقی با پیشینهی تاریخی و بنیان علمی است که در یک دههی اخیر با عدم استقبال مواجه شده و به تبع این جریان دچار رکود و کمی عقبماندگی گشته است. عقبماندگی نه به معنای تحجر بلکه جدا افتادن از جریانات هنری روز دنیا.
بسیاری از اهل فن و صاحبنظران موسیقی معتقدند که یکی از دلایل عمدهی رخداد چنین رکودی در موسیقی معلول عدم توجه موسیقیدانان ایران به نوآوری است. دستهی دیگر براین باورند که مشکل اصلی سیستم آموزشی است و تحول ابتدا باید در این سیستم رخ بنمایاند. بسیاری دیگر نیز معتقدند که مشکل، مشکل فرهنگی است و نسلهای جدید به علت عدم آشنایی و شناخت درست از زیباییها و پتانسیلهای موسیقی ایرانی میل به این گونه موسیقی نشان نمیدهند.
باری به هرجهت، این واقعبتی است که گریبانگیر موسیقی ایرانی شده و ریشهیابی این معضل مهم یک ضرورت محسوب میشود. از این رو این بحث را با «ساسان فاطمی» که پیش از هر چیز یک صاحبنظر در موسیقی ایرانی محسوب میشود مطرح کردیم.
فاطمی هم به وجود رکود در موسیقی ایرانی معتقد است و این رکود را کمی نگرانکننده میداند. او برای این اتفاق سه دلیل قایل میشود: «اول عدم توجه موسیقیدانان به ظرفیتهای درونی نظام موسیقایی ایرانی. دوم نگاههای یکسونگر و جزمی که هرگونه حرکت موسیقایی را با مشکل مواجه میکند و سوم نحوهی برخورد مسوولین با انواع موسیقی.». وی در ادامه در تشریح این سه دلیل به ظرفیتهای درونی نظام موسیقی ایرانی و اهمیت نگرش تاریخی به این مقوله اشاره میکند و میگوید: «این ظرفیتها فقط امکاناتی نیست که رپرتوار- مدال یا ردیف این موسیقی در اختیار موسیقیدانان میگذارد بلکه همچنین باید آنها را در منابع قدیمیتر و حتی در موسیقیهای همخانواده جستوجو کرد. موسیقیدانان نه اهمیتی به مباحث تاریخی میدهند و نه علاقهای به همسایههای فرهنگی ایران دارند. عدم توجه به مباحث تاریخی احتمالاً دو علت دارد. یکی اینکه زبان منابع کهن پیچیده است و ارتباط گیری با آنها را دشوار میکند. دوم اینکه هرگونه نگاه به گذشته در نظر بسیاری از موسیقیدانان نوعی گرایش مرتجعانه و واپسگرایانه به حساب میآید. شعار «پیش به سوی آینده» و وحشت از «بهروز» نبودن باعث میشود که هرگونه دعوت به تفحص در منابع پربار گذشته اغلب با قیافهی حق به جانبی رد شود. این خودداری بدون تردید از ناآگاهی دربارهی خصلت اصلی هنرها از جمله موسیقی سرچشمه میگیرد که زمان برای آنها همچون چرخش جاودانی کهنه و نو تعریف شده است و نه همچون خط ممتد و بیانتهای از کهنه به نو. چرخش مذکور به این معناست که در طی حیات هنرها نه تنها نو کهنه میشود بلکه کهنهها نیز مدام نو میشوند. بدون این سازوکار چرخشی نه جنبش حفظ و اشاعه در ایران به وجود می آمد نه «نهضت» در مصر و نه سبک موسیقایی باروک در غرب.».
فاطمی نو شدن را فرآیندی متفاوت از یک خط ممتد و بیانتها از کهنه به نو تعرف میکند و میافزاید: «در ذهن موسیقیدان ایرانی امروزه جریان نوشدن فقط با نفی کهنه ممکن است و نه با بازسازی آن. موسیقیدان ایرانی زمان را برای هنرها همچون همان خط ممتد و بیانتهای از کهنه به نو تعریف میکند و مدام به فکر «پشتسر گذاشتن» سبکها و نگریستن به آینده برای تحقق شعارهای پیشرفت و ترقی و به روزبودن است. اما این آینده خطوط روشن و محکمی ندارد، مبهم و کائوتیک است و موسیقیدان نوگرا در آن گم می شود. نه مدرنیسم قدیمیها مدل مطمئنی برای این آینده ارایه میدهد نه پستمدرنیسم جوانانهای که مرز ظریفی با «شارلاتانیسم» دارد. پیداکردن یک مدل مطمئن کار سختی است و خلق این مدل از آن هم سختتر است. امروزه مدلها بیش از پیش با معیار مقبولیت عام و پذیرش بازار سنجیده میشوند و در این میان موفقترین مدلهایی که قبلاً با این معیارها در سطح جهانی سنجیده شدهاند همانهایی است که غرب در اختیار ما میگذارد. بنابراین بیهوده نیست که موسیقیدانان نوگرای ایرانی نیز به همین مدلها گرایش نشان میدهند که موفقترین آنها همان ورلد میوزیک (World Music) معروف است.».
صراحتاً بگویم هارمونی و ارکستراسیون برای موسیقیدان ایرانی حقیقتاً تبدیل به یک عقدهی مزمن شده و او را از توجه به جنبههای دیگر و حتی پراهمیتتر موسیقی بازداشته است
با توجه به این مسایل، ضرورت وجود یک الگوی متفاوت برای خلق آثار متفاوت امری انکار ناپذیر به نظر میرسد، الگویی مانند موسیقی جاز که از کشف ریشهها و پتانسیلهای موسیقی مردمان سرزمین سیاهان تبدیل به الگویی برای خلق آثار جدید در موسیقی شد. ساسان فاطمی خلق چنین الگویی برای موسیقی ایرانی را مستلزم وجود جسارت خاصی میداند و میگوید: «متاسفانه جسارتی برای خلق مدلی اریژینال و تازه بدون دغدغهی مقبولیت عامه و صرفاً برای تولید ارزشهای هنری وجود ندارد. بعد از الگوهایی که بزرگان مکتب حفظ و اشاعه ابداع کردند دیگر معلوم نیست چقدر باید برای الگویی تازه به انتظار نشست، الگویی که بتواند همانطور که گفتم مبتنی بر گذشته باشد یا عناصر خود را از فرهنگهای همسایه که موسیقی آنها با ما هم ریشه است، وام بگیرد. به جای این همه تمرکز بر آخرین تحولات موسیقایی غرب میتوان به موسیقیهای کلاسیک ترکی، عربی و تاجیکی-ازبکی توجه کرد. منبع الهام بسیار عظیمی در همسایگیهای ما وجود دارد که ما از آنها غفلت میکنیم فقط به این علت که عربها و ترکها و تاجیکها شیک نیستند و برای یک ایرانی جالب نیست با آنها مراودهای داشته باشد.».
یکی دیگر از مسایل موجود در موسیقی که امروزه گاهی به سدی در برابر خلاقیت و نوآوری در موسیقی ایرانی بدل میشود، ردیف و تعهد گروهی از موسیقیدانان به آن است. نظریههای متفاوتی در باب ردیف وجود دارد. بسیاری آن را زیربنای لاینفک موسیقی ایرانی میدانند و گروهی دیگر ردیف را مقولهای صرفاً آموزشی قلمداد میکنند. فاطمی در این باره نظر جالبی دارد و میگوید: «جریان نسبتاً پرقدرتی وجود دارد که ردیف را وحی منزل میداند و چنان به آن جنبهی تقدس میدهد که هر موسیقیدانی قبل از اینکه یکی دو نت غیرمنطبق با ردیف بنوازد باید هزار بار با ذهن خودش کلنجار برود و ساعتها با دیگران بحث فلسفی-اجتماعی-اخلاقی کند تا وجدانش آسوده شود. اغلب هم این وجدان سرانجام آسوده نمیشود و همواره حس تلخی از گناه و خیانت و انحراف از موازین مطلقه ردیف باقی میماند که هر ذهن خلاقی را دچار اختلال میکند. اتفاقاً این جریان به گذشته خیلی اهمیت میدهد اما به خاطر دید ایستایی که از زمان دارد قادر نیست از منابع کهن به درستی استفاده کند. نزد این جریان زمان برای موسیقی نه به صورت چرخش کهنه و نو تعریف شده است و نه به صورت خط ممتد کهنه به نو. اساساً برای این طرز فکر، کهنه و نویی وجود ندارد و موسیقی بخصوص موسیقی ایرانی یک پدیدهی ازلی و ابدی است که در طول تاریخ همواره ثابت مانده و هر تغییری هم که کرده عین انحراف بوده است. میتوان به خوبی فهمید که چنین اندیشهای تا چه حد با تحرک موسیقی مخالفت دارد و تا چه حد در خنثی کردن بخش بزرگی از انرژی موسیقایی نسل جوان موثر است.».
مسالهی دیگری که ساسان فاطمی در ابتدای بحث به عنوان یکی از دلایل ایجاد رکود در موسیقی به آن اشاره میکند، بحث مسوولین و متولیان موسیقی در کشور است. با توجه به تمام برخوردهای درست و غلطی که این دسته از سیاستگذاران فرهنگی کشور با موسیقی دارند، بحث حمایت از موسیقی یکی از دغدغهها و توقعات موسیقیدانان وعلاقهمندان به این هنر است. مشخص شدن تعریف این حمایت و مرزها و محدودههای آن میتواند تکلیف سطح توقع اهل موسیقی از متولیان این هنر را مشخص سازد. اما ساسان فاطمی این دسته از متولیان را به سردرگمی در نحوهی سیاستگزاری و حمایت از موسیقی متهم میکند و میافزاید: «مسوولین موسیقی متاسفانه نمیدانند که رسالت آنها حمایت از چه نوع موسیقیای است و اولویتها در سطح برنامهریزیها و سیاستگذاریهای کلان مخدوش است. نباید با این حال از حق گذشت که وقتی تفکرات متعدد و گرایشهای پرشماری در یک زمینه وجود دارد تشخیص اولویتها بسیار مشکل میشود. هر گرایشی خود را محقتر از دیگران میداند و اولویت را به خود میدهد. اما گمانم این دیگر قطعی باشد که وقتی شما مسوول فرهنگ یک کشور هستید برای گسترش فرهنگ کشوری دیگر تعهد نسپردهاید. اگر ادارهی موسیقی ایران را به دست شما سپردهاند از شما نخواستهاند که نگران تقویت نفوذ موسیقی فرانسه و آلمان و آمریکا باشید. حتی اگر به جهانی یا جهانگیربودن این موسیقیها اعتقاد داشته باشید چیزی عوض نمیشود. هیچ دولت غیرانگلیسی زبانی مسوولیت اولش در حوزهی زبان گسترش و تقویت زبان انگلیسی که جهانگیربودن آن جای بحث ندارد، نیست. مسلماً کسی هم جلوگیری از اجرا و پخش موسیقیهای از نوع غربی را تجویز نمیکند. هیچ کس حق ندارد مانعی در برابر ذوق و سلیقهی عمومی ایجاد کند و با توسل به ابزارهای قدرت به حذف یا تحدید این موسیقیها بپردازد. حتی کمک به گسترش آنها هم میتواند در دستور روز باشد اما مساله اولویت مسالهی دیگری است. یک دولت ایرانی یک حکومت ایرانی باید نخستین دغدغهاش گسترش و تقویت موسیقی ایرانی باشد. بنابراین رکود چندین سالهی موسیقی ایرانی از یک سو ریشه در سیاستهای راست و چپ زنی افراطی مسوولین دارد و از سوی دیگر معلول «انرژی زدایی» گرایشهای جزمی و یکسونگر در موسیقی است، ضمن اینکه موسیقیدانان برای خروج از بحران جسارت استفاده از ظرفیتهای درونی و بازسازی گذشته و روی آوردن به فرهنگهای همسایه را ندارند.».
بحث مخاطبان موسیقی ایرانی و جامعهشناسی آنان میتواند یکی از راههای شناسایی ریشهها و علل رکود در موسیقی ایرانی به شمار رود. در یک نگاه کلی به جامعهی علاقهمند به موسیقی و بررسی هرچند مختصر طیف سنی مخاطبان انواع موسیقی در ایران میتوان به این نتیجه رسید که بخصوص در یک دههی اخیر نسل جوان که به تعبیری میتوان از آن به عنوان پتانسیلهای موسیقی ایرانی در آینده یاد کرد، فاصلهی چشمگیر و نگران کنندهای با موسیقی ایرانی گرفتهاند.
علل ایجاد این چنین فاصلهای را میتوان در هجوم رسانهای به جوامع شهری، تهاجم فرهنگی، حاکمیت جو سادهاندیشی در جوامع جوان و بسیاری دلایل دیگر دانست. اما ساسان فاطمی معتقد است که این فاصله فقط به نسل جوان متهی نمیشود و میگوید: «با وجود اینکه واقعیت دور شدن نسل جوان از موسیقی ایرانی نسبت به ده سال پیش را رد نمیکنم. اما این سوال هم مطرح است که آیا دور شدن از موسیقی ایرانی را فقط میشود در نسل جوان دید؟ یا آیا نزدیک شدن همین نسل یا نسلهای دیگر (به تعبیری کل جامعه) به موسیقی ایرانی در سالهای گذشته (دوازده-سیزده سال اول انقلاب) بیشتر از این دورشدن سوال برانگیز نبوده است؟ کجای دنیا کجای تاریخ و در چه شرایطی میشود شاهد استقبال اکثریت اقشار اجتماعی از یک موسیقی کلاسیک بود؟
این نوع موسیقی اساساً موسیقی کم شنوندهای است که هر وقت پرشنونده شده یا بر اثر برخی ملاحظات سیاسی-اجتماعی بوده یا بر اثر سازش این موسیقی با ذوق عمومی و تغییر ویژگیهای پیچیدهاش، یا براثر هر دو. درست وقتی که این نوع موسیقی شنونده عام پیدا میکند باید از خود پرسید چه اتفاقی افتاده است. و اگر پاسخ این باشد که گرایش عام به دلیل نبود گزینههای موسیقایی دیگر در جامعه است باید مراقب بود و در واقعی بودن این گرایش عام تردید کرد. من فکر نمیکنم فاصلهگیری از موسیقی ایرانی مسالهی قشر سنی باشد.
اینکه جوان پرانرژی است و به دنبال موسیقی پرتحرک است و موسیقی ایرانی به نیازهای او پاسخ نمیدهد هم جواب این سوال نیست. اگر این طور بود حداقل در حیطهی موسیقیدانان هرگز در هیچ جامعهای استاد موسیقی کلاسیک وجود نمیداشت. نمیشود تصور کرد که این استادان تا سن سی و چندسالگی جوانی کرده و به موسیقیهای «پرتحرک» گرایش داشتهاند و بعد سر به راه شده و به موسیقی کلاسیک روی آوردهاند. همه می دانیم که آموزش موسیقی از سنین خیلی پایین شروع میشود و اگر کسی میخواهد استاد شود تمام کودکی یا نوجوانی و جوانی خود را باید در این عرصه سپری کرده باشد. بنابراین یک استاد موسیقی کلاسیک (چه ایرانی چه غربی چه هندی و غیره) از جوانی با این نوع موسیقی خو گرفته است و نیازهای خود را به تمامی با آن برآورده کرده است چرا که این نیازها بیش از آنکه به سن و سال ارتباط داشته باشند نیازهای فرهنگیاند. مساله جوانی و میانسالی و کهنسالی نیست بلکه مساله گزینهی فرهنگی است که سن و سال نمیشناسد. اکثر کسانی که سنگ جوانان را به سینه میزنند و معتقدند که باید به آنها موسیقی مناسب سن و سالشان را داد و موسیقی ایرانی پاسخگوی نیازهای آنها نیست (تلویحاً یعنی که این موسیقی مناسب افراد مسن است) خودشان هم تا آخر عمر به موسیقی ایرانی گوش نمیدهند. شما یا فرهنگ گوش دادن به موسیقی جدی و کلاسیک را دارید یا ندارید، یا آن را کسب میکنید یا نمیکنید، این به شناسنامهی شما ارتباطی ندارد.».
توهینی که در صدا و سیما با نشان ندادن سازها به موسیقی میشود باعث شده تقریباً هیچ استاد برجستهی موسیقی ایرانی تمایلی به ظاهرشدن در تلویزیون نداشته باشد
وی یکی از مهمترین علل فاصلهگیری جامعه از موسیقی ایرانی را برخورد توهینآمیز رسانهی ملی میداند و میافزاید: «توهینی که در صدا و سیما با نشان ندادن سازها به موسیقی میشود و باعث شده است تقریباً هیچ استاد برجستهی موسیقی ایرانی تمایلی به ظاهرشدن در تلویزیون نداشته باشد در این خصوص نقش مهمی بازی کرده است. وقتی شما تصویر همه جور ساز و خواننده و نوازندهای غیر از نوع ایرانیاش را میتوانید در صدها شبکهی ماهوارهای ببینید متقاضیان گیتار و پیانو و ویلن در کلاسهای موسیقیتان طبیعتاً بسیار بیشتر از متقاضیان تار و سنتور و سهتاری میشود که هیچ کس حتی نمیداند چه شکلیاند.».
با توجه به اینکه نمیتوان از نقشی که مراکز آموزش موسیقی در ایجاد حرکتها و جریاناتی برای شکست این رکود در موسیقی ایرانی میتوانند داشته باشند به راحتی گذشت، باید اذعان کرد که این مراکز این وظیفهای که از آنها توقع انجامش میرفت را به خوبی انجام نمیدهند. حال دلایلش چیست، قطعاً احتیاج به بررسی دارد. شاید بررسی این معضل در مراکز آموزشی یکی از مهمترین مسایلی باشد که مراکز سیاستگذار باید به آن توجه داشته باشند. به هرحال مهمترین اتفاقی که در مراکز موسیقی باعث عدم رخداد تحرکاتی برای ایجاد جریان متفاوت در موسیقی ایرانی است، بیانگیزگی هنرجو و استاد است. ساسان فاطمی در این باره میگوید: «نحوهی مطرح کردن این پرسش را مناسب نمیدانم چرا که خود به خود کمانگیزگی موسیقیدانان و هنرجویان را مفروض میگیرد. با این حال گمان میکنم که حق با شما باشد و این کمانگیزگی واقعاً وجود دارد. من بارها این را از دانشجویانم شنیدهام و دلم نخواسته جای آنها باشم.». وی دلیل این کمانگیزگی را چیزی فراتر از مباحثی که پیش از این یاد شد نمیداند و میگوید: «اگر نتوان در این مباحث علل این کمانگیزگی را پیدا کرد، دیگر نمیدانم کجا باید دنبال آنها گشت. شاید در توقعی که از خودمان و از موسیقیمان داریم. در انتظاری که از دانشگاه و تحصیل موسیقی و در تعریفهای عجیب و دور از واقعیتی که از چیزها داریم. توقعات و تعریفهایی که هر موفقیتی را پس از کسب آن برایمان بیمعنی و کوچک جلوه میدهد به طوری که نمیتوانیم خودمان را از شر این «خوب که چی؟» جاودانی خلاص کنیم. شاید به خاطر اینکه فراموش کردهایم که انسان برای این موسیقیدان نمیشود که حتماً پرچم یک حرکت انقلابی در این هنر را قبل از بقیه بلند کند یا شهرت جهانی و کیهانی به دست آورد یا پاسدار سختگیر یک رپرتوار مشخص به نام ردیف شود، بلکه خیلی ساده فقط برای اینکه موسیقی را دوست دارد.».
اگر بخواهیم از همهی این بحثها و صحبتها به نتجهگیری خاصی برسیم به نقطهای جز ضرورت ایجاد یک تحول در موسیقی ایرانی نخواهیم رسید. تحولی که پیش از وقوع باید به فکر بسترهای هنری، فرهنگی و اجتماعی آن بود. فاطمی تعبیر درستی از تحول در موسیقی ایرانی ارایه میکند و معتقد است که تحول و نوآوری در موسیقی ایرانی فقط وقتی از درون این نظام صورت گیرد شایستهی این عنوان است. وی ادامه میدهد: «موقعی که شما فواصل کمتر از نیم پرده را حذف کنید، گام را معتدل کنید، از هارمونی اصول ریتمیک ارکستر و شیوههای گسترش ملودی اروپایی استفاده کنید، به صرف به کاربردن یکی دو ساز ایرانی یا یکی دو تم با رنگ و بوی ایرانی تحول نه در این موسیقی بلکه در نهایت در موسیقی غربی ایجاد کردهاید. تحول در موسیقی ایرانی یعنی گسترش امکانات بالقوهای که نظام موسیقایی ایرانی دارد. همان ظرفیتهایی که به آنها اشاره کردم. برخی از این ظرفیتها تا به حال گسترش یافته و بعضی دیگر هنوز بدون استفاده ماندهاند. فرمهای موسیقی و اصول ریتمیک کهن که فراموش شدهاند و نیز نگرشهای متفاوت فرهنگهای همسایه (عربی و ترکی) جزو ظرفیتهای این موسیقی به حساب میآیند. موسیقی ایرانی امروزه از نظر فرم و ریتم و «ضخامت» بافت فقیر شده است و موسیقیدانان به جای فربه کردن این جنبهها با مراجعه به فرهنگهای همسایه و گذشتهی پربار این موسیقی بیهوده به دنبال مدلهای اروپایی هارمونی و ارکستراسیون میگردند. صراحتاً بگویم هارمونی و ارکستراسیون برای موسیقیدان ایرانی حقیقتاً تبدیل به یک عقدهی مزمن شده و او را از توجه به جنبههای دیگر و حتی پراهمیتتر موسیقی بازداشته است. آنچه به یک موسیقی عمق، پیچیدگی و تنوع میبخشد لزوماً هارمونی و تعدد سازها نیست بلکه میتوان به همهی اینها با تعدد مدهای ملودیک و ریتمیک با غنای فرمال و گسترش فنون نوازندگی و خوانندگی دست یافت.».
منبع : فرهنگ و آهنگ
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست