پنجشنبه, ۲۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 13 February, 2025
مجله ویستا
قبل از ابرها
![قبل از ابرها](/mag/i/1/gjyrf.jpg)
از بیمارستان زنگ زده اند به پدرش که سوارکار است و آن روز مسابقه داشته؛ و سوارکار، پنج دقیقه بعد باید با اسب اش از روی چند مانع می پریده. پریده از روی «مانع» اول، از روی «مانع» دوم، از روی ... سقوط کرده است. مشکل می شود گفت یک قصه چه وقت و به چه شکل پایان می گیرد. می توان پایانی خوش یا غم انگیز برای چنین قصه ای رقم زد یا اصلاً به این نتیجه رسید که کل این ماجراها بی معنا بوده اند اما... آن بچه، زنده مانده. سالم، از بیمارستان مرخص شده. آن سوارکار، حتی دچار آسیب جزئی هم نشده و پسرش را از بیمارستان به خانه رسانده. آن اسب ... بیچاره آن اسب که می توانست پانزده سال دیگر هم زندگی کند. چه چشم های قهوه ای درخشانی داشت؛ چه پیشانی بلندی. لک سفید روی پیشانی اش، میان آن همه قهوه ای صورتش، چقدر، چقدر... گردنش شکسته بود و آرام و ممتد، می نالید و خون بالا می آورد. دامپزشک گفت: «چاره ای ندارد.» گفت: «باید خلاص اش کرد.» گفت: «...» اما اسب داشت به آسمان نگاه می کرد؛ به همان آبی خوش رنگی که معمولاً در یک عصر بهاری می بینیم؛ قبل از آن که ابرها بیایند. باران بگیرد.
منبع : روزنامه ایران
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست