یکشنبه, ۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 26 January, 2025
مجله ویستا
ابیات نوروزی در شعر شاعران
چون سپرم نه میان بزم به نوروز
در مه بهمن بیار و جان عدو ساز
<رودکی>
سپاهی که نوروز گرد آورید
همه نیست کردش زناگه سجام
<دقیقی>
آمد نوروز و نو دمید بنفشه
بر ما فرخنده بادو بر تو فرخشه
<مینجیک>
نوروز و گل و نبید چون زنگ
ما شاد و سبزه کرده آهنگ
<عماره>
به نوروز، چون بر نشستی به تخت
به نزدیک او موبد نیکبخت
<فردوسی>
هم آتش بمردی به آتشکده
شدی تیره نوروز و جشن سده
<فردوسی>
نوروز بزرگ آمد آرایش عالم
میراث به نزدیک ملوک عجم از جم
<عنصری>
نوروز درآمد، ای منوچهری
با لاله لعل و با گل حمری
<منوچهری>
آمدت نوروز و آمد جشن نوروزی فراز
کامکارا،کار گیتی تازه از سر گیر باز
<منوچهری>
نوروز روزگار نشاط است و ایمنی
پوشیده ابر دشت به دیبای ارمنی
<منوچهری>
ندیدی به نوروز گشته به صحرا
به عیوق ماننده لاله طری را؟
<ناصرخسرو>
نوروز به از مهرگان اگرچه
هر دو روزانند اعتدالی
<ناصرخسرو>
از پس خویشت بداوند همی
گه سوی نوروز و گهی زی خزان
<ناصرخسرو>
بر چهره گل، نسیم نوروز خوش است
در صحن چمن، روی دلافروز خوش است
<خیام>
روز نوروز همی گفتم با من باشی
ای همه روزه چو نوروز دلفروز پدر!
<سوزنی سمرقندی>
ز بس نارنج و نار مجلس افروز
شبش مواج باد و روز نوروز
<نظامی>
تا که شد نوروز سلطان فلکت را میزبان
عاملان طبع جان بر میزبان افشاندهاند
<خاقانی>
طبع مراست جان تهی تحفه سخن
نوروز راست جان تهی باد نوبهار
<خاقانی>
خیز به شمشیر صبح سر ببر این مرغ را
تحفه نوروز ساز پیش شه کامیاب
<خاقانی>
آدمی نیست که عاشق نشود فصل بهار
هر گیاهی که به نوروز نجنبد حطب است
<سعدی>
مرا چون دل خسته بیمار گشت
▪ توضیح:
چند روز پیش بر اثر بیماری قلبی که دامنگیرم شده بود به بیمارستان ولیعصر(عج) در بخش قلب و عروق بستری شدم. به یاری خداوند وتوجه پزشک معالج و پرستاران ارجمند آن بیمارستان تندرست به خانه برگشتم و نگرانیام رفع شد.
ابیات ذیل را که در بستر بیماری سرودم بدین وسیله تقدیم نمودم که امیدوارم در روزنامه اطلاعات چاپ فرمایید و این حقیر را که سی سال پیش از مرز رسمی و از هرات به سوی ری رهسپار شدم خشنود نمایید.
با احترام
<عبدالکریم تمنا هروی>
هر آن دل که در بر تپد سالها
بگردد ورا عاقبت حالها
دل است آخر از سنگ و پولاد نیست
کهن کاخ، پیوسته آباد نیست
چو قلبی برد بارها، بار عمر
شود بار بر دوش و آزار عمر
مرا چون دل خسته بیمار گشت
پی چارهی درد ناچار گشت
سروکار من با پزشکی فتاد
که باشد نکوکار و خاکی نهاد
ورا نام فرخنده <فرقانی> است
ز کوی رضا و خراسانی است
بسی چاره سنجید در کار من
که درمان شود قلب بیمار من
به دستور او بهر درمانگری
به بیمار گاهی شدم بستری
ز ناجا بود آن ستوده مقام
از آن به که دارد ولی عصر نام
به دارالشفا چون نهادم قدم
شدم شاد و اندوه من گشت کم
روانم بیاسود و تن کام یافت
دل از دردو آلام آرام یافت
چو بیمار گیرد در آنجا قرار
رود از دلش یاد یار و دیار
پزشکان شتابند بر یاریاش
پرستار سازد پرستاریاش
به لطف و تواضع و مهر و ادب
شتابند بر یاریاش روز و شب
ندیدم کسی را ز خدمتگران
که سر تابد از خدمت دیگران
پزشک و پرستار و دفتر مدار
بکوشند نیکو در انجام کار
محبت، صفا، مردمی احترام
شود بذل و ایثار بر خاص و عام
محیطش چنان میدهد کیف و حال
که رفتن از آنجاست امر محال
کسی را توان داد ارج و بها
که خلق خدا باشد از وی رضا
چنین گفت دانای راز سخن
سران را سرو سرفراز سخن:
<عبادت به جز خدمت خلق نیست>
<به تسبیح و سجاده و دلق نیست۱>
۱) این بیت از حضرت شیخ اجل سعدی علیه الرحمه است.
منبع : روزنامه اطلاعات
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست