شنبه, ۱۱ اسفند, ۱۴۰۳ / 1 March, 2025
مجله ویستا
آیا مصدق فریب خورد؟

بههرحال شكست مصدق در كسب مساعدت امریكا، برای آن كشور نیز یك شكست بیسروصدا و مزمن به همراه داشت و آن اینكه اعتماد و محبتی كه ایالاتمتحده توانست به پشتوانه سیاست عدم مداخله در امور كشورها و نیز برخی حمایتها از ایران در برابر شوروی، در دل ایرانیان برای خود ایجاد كند، دیگر از بین رفت.
روابط ایران و امریكا در دوران نخستوزیری دكتر محمد مصدق بهشدت تحتتاثیر مناقشه نفتی ایران و انگلیس بود اما بهنظر میرسد تحلیل نادرست دكتر مصدق از جایگاه ایران در سیاست خارجی امریكا در دوران جنگ سرد و ناتوانی از درك روابط عمیق امریكا و انگلستان، موجب شد وی در سالهای ۱۳۳۰ــ۱۳۳۲ برای مقابله با مشكلات سیاسی و اقتصادی ایران، بیشازاندازه به امریكا خوشبین باشد. روش مصدق برای جلب توجه امریكاییها و فاصلهانداختن میان امریكا و انگلیس، نهتنها مفید نبود بلكه زیانهای غیرقابل جبرانی را در پی داشت. بهنظر میرسد دكتر مصدق به حمایت اقتصادی امریكا بیش از حمایت سیاسی آن دل بسته بود و تصور میكرد به پشتوانه كمكهای امریكا خواهد توانست سرانجام بر مشكلات اقتصادی ناشی از كاهش درآمدهای نفتی فائق آید. این مقاله میكوشد رفتار امریكا در برابر تقاضاهای اقتصادی دكتر مصدق را ارزیابی كند.
در سال ۱۳۲۵.ش درحالیكه فقط مدت كوتاهی از پایانیافتن جنگ جهانی دوم میگذشت، بروز یك بحران سیاسی در ایران، دولتهای شوروی و امریكا، یعنی دو متحد دوران جنگ را رودرروی هم قرار داد. خطر نفوذ كمونیسم و نیز فعالیت حزب توده و دیگر گروههای مظنون به طرفداری از شوروی در ایران، امریكاییها را بر آن داشت تا با حمایت از ایران در مجامع بینالمللی به مداخله دولت شوروی در ایران پایان دهند. پس از بحران آذربایجان، شاه كوشید نقش آشكارتری در امور سیاسی ایفا كند و به دلایل مختلف از جمله علائق شخصی، به گسترش ارتش اقدام نمود. از این زمان، گرایش شاه به اخذ وام و خرید اسلحه از امریكا شروع شد و تا آخرین روزهای حكومت وی ادامه یافت.
با توجه به این تمایل بود كه حكیمی، نخستوزیر وقت، كوشید با ارائه لایحه خرید دهمیلیون دلار اسلحه از امریكا و تمدید قرارداد مستشاران امریكایی در ایران، بهطورهمزمان توجه شاه و امریكا را جلب كند؛[i] اما دولت او دولت مطلوب امریكاییها نبود. امریكا میخواست در شرایط بحرانی پس از جنگ، دولتی قدرتمند زمام امور ایران را بهدست بگیرد تا بتواند با مجموعهای از اقدامات اصلاحگرایانه داخلی و خارجی، در راستای سیاست كلی امریكا در برابر شوروی گام بردارد. امریكا سود خود را در یك ایران مقتدر میدید و هرگونه ضعف و بیثباتی حكومت ایران را زمینهساز دخالت شوروی میدانست؛[ii] بنابراین دولت حكیمی بهسادگی جای خود را به دولت هژیر داد كه مورد حمایت دربار و اشرف پهلوی بود.[iii]
هژیر عقیده داشت اوضاع اجتماعی و اقتصادی ایران بدون پول كافی و كمك خارجی بهبود نخواهد یافت؛ لذا ابتدا با انگلیسیها و سپس با امریكاییها برای دریافت اعتبارات لازم جهت اجرای برنامه عمرانی هفتساله كشور وارد مذاكره شد؛ اما درنهایت پسازآنكه نتوانست رای موافق مجلس را برای تصویب طرحهایش بهدست آورد، دولتش سقوط كرد.[iv] تزلزل دولتهای پس از او، درواقع بازتاب بیثباتی وضع عمومی كشور بود. این مساله موجب نگرانی امریكا و درپیشگرفتن برخی اقدامات مقطعی از سوی آن كشور در راستای حمایت از ایران شد. دولت امریكا ابتدا یك اعتبار دهمیلیوندلاری در اختیار ایران گذاشت و سرانجام پسازآنكه رزمآرا به نخستوزیری رسید، ایران را در زمره كشورهای دریافتكننده اعتبارات اصل چهار ترومن قرار داد؛[v] درحالیكه امریكا در سالهای پس از جنگ، جز در موارد معدود، به تقاضاهای مكرر مالی دولت ایران روی خوش نشان نمیداد یا بهعبارتبهتر با احتیاط گام برمیداشت. اما اینك امریكا نمیتوانست پس از بالارفتن تشنج میان امریكا و شوروی در جنگ سرد، نسبت به قرارگرفتن ایران در جایگاه یكی از كانونهای بحران و عرصه رقابت بین دو دولت بزرگ بیتوجه باشد. بااینهمه، دولت امریكا عاقلانهترین راه برای تامین منافع خود در ایران را راه غیرنظامی میدانست؛ زیرا دولت امریكا علاقه نداشت روابط ایران و شوروی بهخاطر ارسال تجهیزات نظامی به ایران بار دیگر بحرانی شود. بنابراین دولت امریكا پس از رفع غائله آذربایجان، سیاستی را در پیش گرفت كه دركل اجتناب از رویارویی رسمی و آشكار ایران و شوروی را هدف گرفته بود. ازاینرو دولت امریكا ایران را در گروه كشورهای پیرامونی امریكا و در فهرست دریافتكنندگان كمك «اقتصادی» از امریكا قرار داد.
دراینراستا در بیستوهفتم مهرماه ۱۳۲۹.ش/ نوزدهم اكتبر ۱۹۵۰.م، هنری گریدی، سفیر جدیدالورود امریكا به ایران، قرارداد استفاده از كمكهای فنی و مالی اصل چهار ترومن را با رزمآرا، نخستوزیر ایران، امضا كرد اما شروع فعالیت كارشناسان اصل چهار با بروز تحولات سیاسی و اجتماعی گسترده در ایران و بحران نفتی میان ایران و انگلیس مصادف شد. درهمینزمان رزمآرا بهدست یكی از اعضای گروه فدائیان اسلام كشته شد و یكروز بعد (۱۷/۱۲/۱۳۲۹) كمیسیون نفت مجلس به ریاست دكتر محمد مصدق، ملیشدن نفت را اعلام كرد. در پی ترور رزمآرا و سقوط دولت انتقالی علا، دكتر مصدق با ابراز تمایل مجلس به نخستوزیری رسید.[vi] دراینهنگام مناقشه نفتی ایران و انگلیس به مهمترین خبر رسانهها تبدیل شده بود و ازهرسو، پیشنهادهایی برای حل اختلاف میان ایران و انگلیس در جریان بود اما بهنظر میرسید ایران هیچگونه تغییری در خواستههای خود نخواهد داد و نهتنها در روابط خود با انگلیس به نقطهای حساس رسیده بود بلكه به سبب آنچه در داخل و خارج كشور روی میداد، در روابط خود با امریكا هم در مسیری لغزنده پیش میرفت.[vii]
اظهارنظرها در محافل سیاسی امریكا درباره دولت دكتر مصدق متفاوت بود. مك. گی، معاون وزیر امورخارجه، نظر مثبتی درباره مصدق داشت و مخالفان او را عناصر ارتجاعی دربار و مجلس میدانست اما آرتور ریچاردز و گریدی در سفارت امریكا، نسبت به توانایی مصدق برای فائقآمدن بر مشكلات و بخصوص بر مشكل نفت، تردید داشتند و او را غیرقابل اعتماد میدانستند.[viii] این دوگانگی در ارزیابیها تا ماهها بعد ادامه داشت؛ تااینكه با تغییریافتن دولت دموكرات امریكا و رویكارآمدن آیزنهاور، حمایتها از دولت دكتر مصدق در امریكا بسیار كمتر شد. امریكا در آغاز نسبت به نتایج هرگونه اقدام نظامی احتمالی از سوی انگلیس بر ضد ایران در منطقه استراتژیك خاورمیانه ابراز نگرانی میكرد؛ چون میتوانست بهانهای برای تحرك نظامی شوروی قرار گیرد. در چهاردهم اردیبهشت ۱۳۳۰، استوتزمن، دبیر دوم سفارت امریكا در تهران، گزارشی درباره موقعیت دولت مصدق تهیه كرد و توصیه نمود دولت امریكا حمایت خود را از مصدق آشكار كند. در بخشی از این گزارش آمده بود: «حمایت و راهنماییها و حتی كمكهای اقتصادی ما میتواند مصدق را از نفوذ و سلطهطلبی چپیهای رادیكال كه در گذشته نفوذ بسیار بر او داشتهاند، خلاص كند. اگر ما كارتهای خود را درست بازی كنیم، میتوانیم در مصدق نفوذ واقعی پیدا كنیم و به اهداف خود نائل شویم.»[ix] درنهایت ارزیابی دستگاه سیاسی امریكا بر آن قرار گرفت كه كمكهای اقتصادی به دولت مصدق مانند رزمآرا ادامه یابد.
در تیرماه ۱۳۳۰ شكایت انگلیس از ایران در دادگاه بینالمللی لاهه مطرح شد و دادگاه قرار موقت صادر كرد. دولت ایران قبلا اعلام كرده بود دیوان صلاحیت رسیدگی به این موضوع را ندارد. ترومن، رئیسجمهور امریكا، در اقدامی ناموفق كوشید با ارسال پیامی به مصدق، او را برای پذیرفتن رای دادگاه راضی كند اما پسازآنكه در این كار موفق نشد، كمكهای اقتصادی امریكا به ایران را قطع كرد و در برابر تقاضاهای مالی جدید ایران، سیاست دفعالوقت را در پیش گرفت.
اولین اشتباه تاكتیكی مصدق برای جلب حمایت امریكا، این بود كه از دولت امریكا انتظار داشت سیاست بیطرفی دوستانه در پیش گیرد اما این تلقی او درواقع از درك نادرست وی از سیاست بینالملل ناشی میشد. مصدق به اهمیت جنگ كره، بحران برلین و دیگر بحرانهای جهانی برای امریكا بیتوجه بود و نمیدانست تاچهاندازه سیاست خارجی امریكا تحتتاثیر مبارزه با كمونیسم و افزایش نفوذ شوروی در جهان قرار دارد. همسویی منافع انگلیس و امریكا در مبارزه با كمونیسم، نكتهای اساسی بود كه دكتر مصدق از آن غافل بود. هدف امریكا از هرگونه مداخله در بحران نفتی ایران و انگلیس، نهفقط تامین ثبات بازار نفت بلكه حفظ ایران در اردوگاه كشورهای غیركمونیستی و دورساختن ایران از حوزه نفوذ شوروی بود؛ و این یعنی چنانچه دولتهای وقت ایران از خودشان در این زمینه ناتوانی و ضعف نشان میدادند، امریكا به ناچار باید در راستای چارهجویی به جایگزینساختن این دولتها با یك دولت قوی میاندیشید.
از سویی، بهتناسب كمترشدن امكان بروز توافق میان ایران و انگلیس، بر نگرانی امریكا از فراگیرشدن ایده ملیشدن نفت در كشورهای جهان سوم افزوده میشد و لذا سیاست امریكا تدریجا از بیطرفی منصفانه به میانجیگری مثبت به نفع انگلیس تغییر یافت. ترس فزاینده امریكا از حركتهای كمونیستی در دهه ۱۹۵۰، موقعیت دشواری را پدید آورده بود.
سیاستمداران امریكایی همواره از خود میپرسیدند چگونه میتوان ماهیت واقعی یك جنبش ناسیونالیستی را از یك حركت كمونیستی بازشناخت و چگونه میتوان امیدوار بود كه یك جنبش كاملا ناسیونالیستی در نهایت گرایشی كمونیستی نیابد؟
این تردید درباره ایران نیز وجود داشت؛ زیرا نهتنها ایران علاوه بر داشتن مرزهای طولانی با شوروی در معرض تبلیغات دائم كمونیستی بود، سابقه فعالیت حزب توده در ایران نیز نگرانی امریكا را هرچه بیشتر برمیانگیخت. بر این نگرانیها باید علاقه روبهتزاید امریكا به نفت خاورمیانه را هم افزود.
تازمانیكه همسویی امریكا با انگلیس آشكار نشده بود، برخی ایرانیان بهخطا میپنداشتند برای حل مشكلات اقتصادی كشور، پس از تحریم اقتصادی انگلیس میتوانند به امریكا تكیه كنند. حتی هنری گریدی، سفیر امریكا در تهران، كه احتمالا بهخوبی متوجه چرخش سیاسی دولت متبوع خود نشده بود، در گزارشی برای آچسون تاكید نمود كوتاهی امریكا در پرداخت وام بیستوپنجمیلیون دلاری بانك صادرات و واردات به ایران، لطمه شدیدی به اقتصاد ایران وارد خواهد كرد و این اقدام به سود انگلیس خواهد بود. اما درهمانحال، والتر گیفورد، سفیر امریكا در لندن و گروهی دیگر از كارشناسان وزارتخارجه امریكا، برخلاف او عقیده داشتند بهترین راه برای بهزانودرآوردن مصدق بهتعویقانداختن پرداخت وام است و چنانچه عدم پرداخت كامل وام ممكن نباشد، باید حتما با انگلیس دراینزمینه مشورت شود. آنها معتقد بودند ناكامی مصدق در دریافت وام خارجی، احتمالا به تغییر سیاست او منجر خواهد شد و ازاینرو توصیه میكردند دولت امریكا همچنان در برابر تقاضاهای كمك مالی مصدق ایستادگی كند.[x]
دكتر مصدق همچنان خوشباورانه برای حل مشكلات اقتصادی به امریكا امیدوار بود و در سفرش به نیویورك میكوشید نظر مساعد دولت امریكا را برای اعطای كمك به ایران جلب كند. هنگامیكه دكتر مصدق در نیویورك بود، بانك بینالمللی عمران و توسعه، طرحی را به وساطت سفیر پاكستان برای حل اختلافات ایران و انگلیس پیشنهاد نمود. در هیجدهم آبان ۱۳۳۰، رابرت گارنر، قائممقام بانك مذكور، با دكتر مصدق دیدار و گفتوگو كرد و سه پیشنهاد به وی ارائه داد اما ازآنجاكه دولت ایران پیشنهادها را رد كرد، دولت امریكا نیز در واكنش به این مساله، تقاضای كمك مالی ایران را رد نمود.[xi] زمانیكه سفیر امریكا در لندن درباره شكل و نحوه كمك امریكا به ایران از دولت متبوعش استفسار كرد، در پاسخ به او اطلاع داده شد كه «وزارت امورخارجه امریكا تمایلی به حمایت از دولت مصدق ندارد؛ زیرا به عقیده وزارتخارجه، او با اقداماتش كشور خود را به لبه پرتگاه كشانده است.»[xii]براساس این موضعگیری جدید، سفیر امریكا در تهران كوشید توجه دكتر مصدق را به دشواریهای امریكا در كمكرسانی به ایران جلب كند و تاكید كرد ایران به جای كمكخواستن از امریكا، بهتر است با انگلیس به تفاهم برسد و نیازهای مالی كشورش را از درآمد نفت تامین سازد اما دكتر مصدق در پاسخ تهدید كرد در صورت عدم پرداخت كمكهای مالی امریكا، مقداری از نفت ایران را به كشورهای چین، چكسلواكی و آرژانتین خواهد فروخت. وی همچنین سفیر امریكا را از فروپاشی سیاسی ایران و بروز یك انقلاب كمونیستی در كشور ترساند و با این كار اشتباهی بزرگ مرتكب شد. مصدق در دیدار بیستودوم دی ۱۳۳۰ با هندرسون، به وی گفته بود: «من با خلوص نیت حرف میزنم. بهخدا قسم اگر به ایران كمك خارجی نشود، از هم متلاشی خواهد شد و در عرض سی روز انقلاب كمونیستی صورت میگیرد.»[xiii] برایناساس در بیستوششم دی ۱۳۳۰، دفتر ارزیابیهای ملی سیا یادداشتی را برای رئیسجمهور امریكا تهیه كرد كه در آن، ضمن بررسی اوضاع ایران، چنین نتیجهگیری شده بود: «كمك اضطراری امریكا، كاری بیش از بهتاخیرانداختن بحران انجام نمیدهد و وخامت اوضاع سیاسی و اقتصادی ایران [همچنان] ــ هرچند با شتابی كمتر ــ ادامه خواهد یافت. علاوهبرآن، كمك امریكا به ایران نهتنها موجب دلسردی و كدورت انگلیس از امریكا خواهد شد بلكه شاه و جناح مخالف را هم ناامید خواهد كرد و احتمال برسركارآمدن دولتی مطیع را كاهش میدهد.» رئیسجمهور امریكا هم پس از مطالعه یادداشت سیا، در حاشیه آن چنین نوشت: «من تصور نمیكنم لازم باشد ما درحالحاضر این وام را بدهیم.»[xiv] پاسخ منفی ترومن، در بیستویكم بهمن ۱۳۳۰ تسلیم مصدق شد. اما مصدق بار دیگر زبان به تهدید گشود كه «بدون كمك مالی امریكا شاید فقط یكماه دیگر بتواند دوام بیاورد؛ بنابراین دولت امریكا مسئول آنچه پس از آن در ایران روی دهد، خواهد بود.»[xv]
بهاینترتیب در آستانه اولین سالگرد ملیشدن نفت، دولت ایران با انبوهی از مشكلات اقتصادی روبرو شد. بودجه سال ۱۳۳۰ به تصویب مجلس نرسید و كسری بودجه كشور كه در سالهای قبل بین پانزده تا بیستوپنجدرصد بود، پس از ملیشدن نفت به بیستوهشتدرصد رسید. كارشناسان مالی عقیده داشتند نیمی از این كسری را میتوان از طریق اصلاح سیستم مالیاتی و دریافت عوارض گمركی رفع كرد.[xvi] بههمینمنظور دولت برای مقابله با كمبود درآمد و پاسخ به نیازهای اقتصادی ضروری كشور، به تشویق صادرات و محدودیت واردات اقدام كرد. در این شرایط، دولت مصدق سه لایحه قانونی را برای رفع تنگناهای اقتصادی و ارزی كشور و انتشار اوراق قرضه ملی و تحصیل اعتباری معادل بیستوپنجمیلیون دلار از بانك صادرات و واردات امریكا، به تصویب مجلس رساند.
با انتشار اسكناس بیشتر، پشتوانه طلا از ۳/۵۵ درصد در سال ۱۳۲۹ به ۷۶/۳۷ درصد در سال ۱۳۳۲ رسید. در بهمنماه ۱۳۳۰ بیش از دومیلیارد ریال اوراق قرضه ملی با سررسید دو ساله منتشر شد. اقشار متوسط و كمدرآمد از انتشار این اوراق استقبال كردند اما ازآنجاكه مقدار اوراق قرضه فروختهشده كافی نبود، نتوانست هدف دولت را تامین كند[xvii] و دولت همچنان برای تامین نیمی دیگر از هزینههای خود با مشكل جدی روبرو بود.
جالبآنكه دكتر مصدق همچنان امیدوار بود با بزرگنمایاندن خطر تهدید كمونیستها احتمالا خواهد توانست از كمك امریكا بهرهمند شود اما درنهایت این كار او بهانهای بهدست حامیان سیاست انگلیس در امریكا داد تا با تاكید بر ناتوانی دولت دكتر مصدق در كنترل اوضاع، زمینه اقدامات مستقیم بر ضد او را فراهم كنند. تنها كمك امریكا كه فراتر از گفتوگوهای سیاسی همچنان ادامه داشت، اعتبارات اصل چهار ترومن بود؛ اما مصدق از كمبودن كمكهای اصل چهار نیز ناراضی بود.
در این اوضاع و احوال، افشای متن نامههای مصدق به رئیسجمهور امریكا برای دریافت كمك مالی از ایالاتمتحده، در داخل كشور انعكاسی منفی علیه او ایجاد كرد و حمله مخالفان او را در پی داشت. نامههای مصدق در میان گروههای مخالف سروصدای زیادی بهپا كرد و روزنامههای چپگرا با انتشار مقالههای مختلف به افشاگری دراینباره پرداختند.
روزنامه «داد» در شماره بیستوسوم آبان ۱۳۳۰، پس از اولین نامه مصدق به ترومن، چنین نوشته بود: «دكتر مصدق شخصا نامهای خصوصی برای ترومن فرستاده و در آن تقاضای كمك مالی امریكا به ایران را داده است. گفته میشود شاید متن این نامه از طرف رئیسجمهور امریكا منتشر شود و یك نامه خفتآور برای ملت ایران محسوب شود.»[xviii] مصدق هنگام تسلیم این نامهها به هندرسون، سفیر امریكا، گفته بود: «ایران گدایی هدیه و بخشش نمیكند؛ [بلكه] فقط از دوست خود وام میخواهد. اگر امریكا مایل باشد، ایران آماده و علاقمند است در ازای كمك امریكا، تمام نفتی را كه درحالحاضر موجود دارد، با پنجاهدرصد تخفیف به امریكا بفروشد.»[xix] هندرسون در پاسخ به این پیشنهاد عجیب، با صراحت و قاطعیت اعلام داشت: «اگر امریكا این مقدار نفت را از ایران خریداری كند، امیدهای موجود برای حل مشكلات میان ایران و انگلیس از بین میرود.»[xx]
نارضایتی دكتر مصدق از كمكهای اندك امریكا، زمانی بیشتر شد كه سفارت امریكا در تهران اعلام كرد كمكهای اصل چهار برای سال مالی ۱۳۳۲ نیز تا نیمه سال بهدست مجریان طرحهایی كه هنوز در مرحله ابتداییاند، نخواهد رسید. اصل چهار ترومن تا پایان سال مالی ۱۳۳۱ مبلغی بالغ بر شصتویكمیلیونوهفتصدوپنجاههزار دلار به ایران كمك كرد و پیشبینی شده بود این مبلغ در سال ۱۳۳۲ به دویستوسیودومیلیون دلار برسد اما به علت اوضاع ایران، دولت امریكا هرگونه كمك جدید را به امضای قراردادی جدید در چارچوب قانون امنیت مشترك (M.S.A) موكول نمود. نیویوركتایمز در بیستودوم ژانویه ۱۹۵۲/ اول بهمن ۱۳۳۰، نوشته بود: «دولت امریكا موافقت كرده است بدون بهدستآوردن عهدنامه رسمی از شرایط برنامه امنیت مشترك، یك وام بیستوسهمیلیون دلاری به ایران بدهد.»[xxi] اما دكتر مصدق عقیده داشت پذیرفتن شرایط قانون امنیت مشترك، بیطرفی ایران را به خطر خواهد انداخت. این قانون تاكید میكرد «كشورهاییكه از كمك امریكا برخوردار میشوند، موظف به تقویت نیروی دفاعی خود و كمك به دفاع از دنیای آزاد میباشند و باید در پیشرفت و ترقی حسن نیت بینالمللی، سهیم باشند.»[xxii] این مساله، آزمونی دشوار برای دولت ایران بود كه همچنان بر حفظ بیطرفی تاكید میكرد. در آبانماه ۱۳۳۱ اعتراضات شدیدی در مجلس از سوی نمایندگان تندرو جبهه ملی شكل گرفت و آنها نارضایتی خود را از این تقاضای امریكا اعلام داشتند.[xxiii]
درهرحال پیشازآنكه مصدق كمك جدیدی از امریكا دریافت كند، جمهوریخواهان در انتخابات ریاستجمهوری به پیروزی رسیدند. آیزنهاور نشان داد خواستار اجرای نقشی فعالتر در امور ایران است. در دولت او، تفكر مسلط آن بود كه كمونیستها بهسادگی در جنبشهای ناسیونالیستی رسوخ میكنند و در ایران هم حزب توده موفق به چنین كاری شده است. آنها معتقد بودند دركل قدرت كمونیستها از قدرت طرفداران دكتر مصدق بیشتر است. شیوع جو مككارتیسم در امریكا و پیروزی كمونیستها در چین نیز بر نگرانی جمهوریخواهان از نفوذ كمونیستها در دولت مصدق میافزود. جان فاستر دالس، وزیر امورخارجه جدید امریكا، عقیده داشت ادامه بحران ایران به قدرتیافتن كمونیستها منتهی خواهد شد و شخص دكتر مصدق را مسئول ادامه بحران میدانست.[xxiv]
با توجه به این مسائل بود كه بهتدریج سیاست آیزنهاور به انگلیسیها نزدیكتر شد. و سرانجام حذف دكتر مصدق در دستور كار قرار گرفت. اما بهنظر میرسید دكتر مصدق همچنان این تغییر سیاست امریكا را درنمییافت و یا عمدا آن را نادیده میگرفت.
او در آخرین تلاشها برای دریافت كمك مالی از امریكا در اواخر سال ۱۳۳۱، از هندرسون خواست تقاضا برای خرید یكصدهزار تن شكر را به دولت امریكا اطلاع دهد اما پاسخ هندرسون منفی بود. شاید درماندگی مصدق برای دریافت كمك از امریكا موجب شد او به همان حربه قدیمی خود روی آورد و با ایجاد یك بحران داخلی توجه امریكا را به حساسیت اوضاع ایران جلب كند ولی در این مورد هم موفق نبود و چون در پانزدهم فروردین ۱۳۳۲.ش/ چهارم آوریل ۱۹۵۳.م بار دیگر پاسخ منفی هندرسون را دریافت كرد، عاجزانه از سفیر امریكا پرسید: «به عقیده شما من چه باید بكنم.»[xxv]
آخرین پیامهای مصدق به آیزنهاور، رنگ و بویی تهدیدآمیز داشت. او در هفتم خرداد ۱۳۳۲ در پیامی به رئیسجمهور امریكا گفت: «... اكنون كه در اثر اقدامات شركت سابق نفت و دولت انگلیس، ملت ایران در برابر مشكلات اقتصادی و سیاسی بزرگی قرار گرفتهاند كه ادامه این وضعیت از نقطهنظر بینالمللی هم ممكن است عواقب خطیری داشته باشد و اگر در این موقع كمك موثر و فوری به این مملكت نشود، شاید اقداماتی كه فردا بهمنظور جبران غفلت امروز به عمل آید، خیلی دیر باشد.»[xxvi]
پیام مصدق در ادامه همان سیاست قبلی برای جلب حمایت امریكا، تاكید بر خطر كمونیسم بود و اینبار هم به نتیجه مطلوب نرسید. آیزنهاور در دوازدهم تیر ۱۳۳۲ چنین پاسخ داد: «تا زمانیكه ایران نتواند از فروش نفت و محصولات نفتی خود وجوهی بهدست آورد و با انعقاد قرارداد معقول و عادلانه درباره غرامت، بار دیگر مشكلات خود را حل كند، هرگاه دولت امریكا بخواهد از طرق اقتصادی به ایران كمك كند، در حق مؤدیان مالیاتی امریكا شرط انصاف را رعایت نكرده است. بسیاری از مردم امریكا هم تا وقتی اختلاف نفت حلوفصل نشود، با خرید نفت ایران از سوی دولت امریكا جداً مخالفت خواهند كرد.»[xxvii]
از مضمون پاسخ آیزنهاور به مصدق آشكار بود او قصد ندارد كمك به دولتی را كه با بیثباتی سیاسی و ركود اقتصادی دست به گریبان است، به بهانه خطر موهوم و یا حتی واقعی نفوذ كمونیسم ادامه دهد و منافع امریكا و اتحاد با انگلیس را در هنگامه دشوار جنگ سرد به خطر اندازد.[xxviii]
بهاینترتیب، با قدرتیافتن جمهوریخواهان و درحالیكه برنامه كمكهای خارجی امریكا به طرف كمكهای نظامی تغییر جهت مییافت، بهنظر میرسید ایران دیگر نخواهد توانست كمك مالی جدیدی از امریكا دریافت كند. اینبار دكتر مصدق هرقدر سعی میكرد پاسخ آیزنهاور را با خوشبینی تعبیر كند، نتوانست از مضمون اصلی آن مبنی بر حمایتنكردن امریكا از دولتش، غافل بماند. ازطرفدیگر امریكاییها درصدد برآمدند موضوع این نامهها را علنی كنند. این كار به ضرر دولت مصدق بود. سفارت امریكا به وزارت امورخارجه ایران اطلاع داد چون خبرگزاری آسوشیتدپرس خلاصهای از این نامهها را بهدست آورده، بهتر است اصل نامهها بهطورهمزمان در تهران و واشنگتن منتشر شود.دكتر مصدق چارهای جز پذیرفتن این پیشنهاد نداشت؛ لذا در بیستم تیر ۱۳۳۲.ش/ یازدهم ژوئیه ۱۹۵۳.م متن نامههای تبادلشده بین مصدق و آیزنهاور در دیماه ۱۳۳۱ و خرداد و تیر ۱۳۳۲ منتشر شد. انتشار این نامهها ضربه سختی به موقعیت دكتر مصدق در داخل كشور وارد كرد و موجب تقویت منتقدان او شد. مخالفان دكتر مصدق آشكارا دریافتند كه دولت او مورد حمایت امریكاییها نیست و آنچه تاكنون دراینباره گفته شده، بیاساس است. دو روز بعد از انتشار این نامهها، روزنامه نیویوركپست به نقل از دالس، وزیر امورخارجه امریكا، چنین نوشت: «ما به این نتیجه رسیدهایم كه امكان سازش با مصدق وجود ندارد و هر نوع حكومت غیركمونیستی در ایران روی كار بیاید، بهتر از مصدق است.»[xxix]
ولی دكتر مصدق هنوز این علائم خطر را جدی نمیگرفت. او ناامیدانه میكوشید با برگزاركردن تظاهراتی به مناسبت سالگرد سیام تیر، نشان دهد هنوز ملت طرفدار او است ولی این تظاهرات در عزم مخالفان او برای سرنگونی وی تغییری نداد و كاردار سفارت امریكا در تهران این تظاهرات را نتیجه قدرتنمایی حزب توده ارزیابی كرد و تحلیل نمود كه ازاینپس دكتر مصدق روزبهروز بیشتر به تودهایها وابسته خواهد شد.
دالس هم در یك كنفرانس مطبوعاتی، نسبت به فعالیتهای فزاینده حزب توده ابراز نگرانی كرد و گفت: «تساهل دولت ایران نسبت به اقدامات مزبور، موجب نگرانی دولت ما شده است. این تحولات بیتردید اعطای كمك ایالاتمتحده به ایران را دشوار میكند.»[xxx]
این سخنان در حالی ابراز میشد كه سازمان سیا مشغول بررسی طرح كودتا در ایران بود؛ كودتایی كه سرانجام در بیستوهشتم مرداد ۱۳۳۲ به سرنگونی دولت دكتر مصدق منجر شد و زاهدی با توافق امریكا و انگلیس به نخستوزیری رسید. كمكهای اقتصادی كه دولت امریكا از دكتر مصدق دریغ كرده بود، پس از كودتا بهسرعت به زاهدی اعطا شد[xxxi] و شاید بر این نكته مهم تاكید داشت كه دولت امریكا برای تضعیف دولت مصدق بهخوبی از حربه اقتصادی استفاده كرده و كوشیده است با استفاده از موقعیت بحرانی اقتصاد ایران، دكتر مصدق را برای پذیرفتن خواستههای انگلیس تحتفشار قرار دهد.
●●نتیجه
دولت دكتر مصدق پس از ملیشدن نفت و كاهش درآمد ارزی كشور، بهشدت به منابع مالی جایگزین درآمد نفت نیاز داشت و گمان میكرد خواهد توانست دولت امریكا را برای اعطای انواع كمكهای مالی به ایران راضی كند. مصدق تا آخرین روزهای حكومتش این روش را ادامه داد، غافلازآنكه دولت امریكا برای درهمشكستن پیمانهای خود با انگلیس، به انگیزهای قویتر از دوستی با ایران نیاز دارد. مصدق سعی میكرد خطر سقوط ایران به دامن كمونیسم را برای امریكاییها بسیار بزرگتر از واقعیت امر جلوه دهد، غافلازآنكه این كار او، درواقع نشانه ضعف خود وی در مهار اوضاع سیاسی كشور و كمونیستها تلقی میشد و امریكاییها را به فكر انتخاب یك جایگزین مناسب برای دولت او انداخت.
درحقیقت مصدق ناخواسته همان كاری را كرد كه انگلیسیها در دوران جنگ سرد، پیش از این برای تشویق امریكا به حضور فعالتر در عرصههای بینالمللی انجام داده بودند و اینبار نیز درخصوص بحران نفت ایران تكرار میكردند. انگلیسیها، با اعلان خطر سقوط یونان و تركیه به دام كمونیسم، در سال ۱۹۴۸ امریكا را به اعزام نیروهای نظامی و اعطای كمكهای تسلیحاتی به این كشورها وادار كردند و اینبار برای جلب حمایت امریكا در رویارویی با دولت دكتر مصدق، بهطورمكرر بر خطر سقوط ایران به دام شوروی تاكید مینمودند. مصدق نیز نادانسته و با هدفی متفاوت، مكررا این موضوع را به امریكاییها گوشزد میكرد كه مشكلات اقتصادی موجب فروپاشی حكومت ایران خواهد شد و در نتیجه امریكاییها را به اتخاذ سیاستی شدید در مورد مسائل ایران ترغیب میكرد. سرانجام امریكاییها كه دولت دكتر مصدق را ناتوان از مقابله با مخالفان داخلی میدیدند، با پیشنهاد تغییر حكومت بهوسیله كودتا موافقت كردند.
شاید ارزیابی نادرست دكتر مصدق از نگرانیها و اولویتهای سیاسی امریكا در منطقه و جهان، در نزدیكترساختن مواضع امریكا و انگلیس بر ضد او موثر بود. هنوز بهقطع نمیتوان گفت اگر امریكا در طول مناقشه نفتی میان ایران و انگلیس، به كمكهای اقتصادی خود به ایران ادامه میداد و تعلل در اعطای این كمكها را به مثابه ابزاری سیاسی بهكار نمیگرفت، چه تاثیری بر سرنوشت حكومت دكتر مصدق بر جای میگذاشت اما بدونشك چنانچه مصدق به بخشی از منابع مالی مورد نیاز خود دست مییافت، از انتقادات و فشارهای داخلی علیه او كاسته میشد. ولی متاسفانه دكتر مصدق از مهارت و توانایی لازم برای جلب این كمكها بهرهمند نبود و هر قدمی كه برای جلب توجه امریكا برمیداشت، به زیان او و به سود انگلیسیها تمام میشد.
ویدا همراز
پینوشتها
[i]ــ فخرالدین عظیمی، بحران دموكراسی در ایران، ترجمه: عبدالرضا هوشنگ مهدوی و بیژن نوذری، تهران، البرز، ۱۳۷۲، صص۲۴۹ــ۲۴۵
[ii]ــ باری روبین، جنگ قدرتها در ایران، ترجمه: محمود مشرقی، تهران، آشتیانی، ص۲۹
[iii]ــ قاسم غنی، خاطرات دكتر قاسم غنی، تهران، كاوش، ۱۳۶۱، ص۲۴۸
[iv]ــ پیتر آوری، تاریخ معاصر ایران، ترجمه: محمد رفیعی مهرآبادی، ج۲، تهران، عطایی، ۱۳۷۱، ص۳۲۶
[v]ــ ویدا همراز، اهداف و عملكرد اصل چهار ترومن در ایران، مركز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارتخارجه، ۱۳۸۱
[vi]ــ جعفر مهدینیا، زندگی سیاسی رزمآرا، تهران، گیتی، ۱۳۶۳، صص۳۲۵ــ۳۲۱
[vii]- Confidential U.S.State departement Central files: IRAN – ۱۹۵۰ – ۵۴, University Publication of American Inc. ۷۸۸.۰۰/ ۵-۴۵۱
در بقیه متن فقط شماره اسناد خواهد آمد و نیز: جیمز ا. بیل، شیر و عقاب، ترجمه: فروزنده برلیان، تهران، فاخته، ۱۳۷۱، صص۱۰۲ــ۱۰۱
[viii]ــ همان.
[ix]ــ یادداشت استوتزمن مورخ ۴ مه ۱۹۵۱، ۷۸۸.۰۰/۵ -۴۵۱
[x]ــ برای توضیحات بیشتر رك: به مصطفی فاتح، پنجاهسال نفت ایران، تهران، پیام، ۱۳۵۸ و نیز تلگراف گریدی به مكگی، مورخ ۲۷ اوت ۱۹۵۱ و نیز تلگراف شماره ۵۲۴ قائممقام وزارتخارجه امریكا به گریدی ۷ سپتامبر ۱۹۵۱
۷۸۸.۰۰/۷-۹۵۱
۷۸۸.۰۰/۸-۲۷۵۱
[xi]ــ همان و نیز: ع دانشپور، نیرنگبازان نفت یا علل شكست میسیون گارنر، تهران، بینا، ۱۳۳۱
[xii]ــ نامه كفیل وزارت امورخارجه امریكا به گیفورد، شماره ۲۶۴۲، ۲۳ نوامبر ۱۹۵۱، ۸۸۸.۲۵۵۳/۱۱, ۲۳۵۱
[xiii]ــ هندرسون به آچسون، تلگراف ۱۹۸۵، ۲۸ نوامبر ۱۹۵۱، ۸۸۸,۲۵۵۳/۲۸۵۱ و نیز هندرسون به آچسون، تلگراف ۲۶۰۹، ۱۴ ژانویه ۱۹۵۲، ۷۸۸,۰۰/۱-۱۴۵۲
[xiv]- Foreign relation of the United States: U. S. Government Printing Office: Washington ۱۹۷۵, Vol: ۱۰, Doc: No:۱۴۷
[xv]ــ هندرسون به آچسون، تلگراف ۳۰۳۱، ۱۱ فوریه ۱۹۵۲، ۷۸۸,۰۰/۲ - ۱۱۵۲
[xvi]ــ سپهر ذبیح، ایران در دوران دكتر مصدق و نیز حسن توانایان فرد، مصدق و اقتصاد، تهران، آگاه، ۱۳۶۰، ص۳۰
[xvii]ــ همان.
[xviii]ــ روزنامه داد: به مدیریت مصطفی الموتی، شماره ۲۲۴، ۲۳ آبان ۱۳۳۱، ص۲ و نیز رك: یوناه الكساندر و آلن ناتر، تاریخ مستند روابط دوجانبه ایران و امریكا، ترجمه: سعیده لطفیان و احمد صادقی، تهران، نشر قومس، ۱۳۷۸، صص۳۳۶ــ۳۳۵
[xix]ــ هندرسون به آچسون، تلگراف ۲۸۴۸، ۲۹ ژانویه ۱۹۵۲، ۷۸۸.۰۰/۱-۲۹-۵۲
[xx]ــ همان.
[xxi]ــ آرشیو اسناد وزارت امورخارجه ایران، كارتن ۴، پوشه ۴، اسناد سال ۱۳۳۰
[xxii]ــ سپهر ذبیح، همان، ص۱۲۵
[xxiii]- F. R. U. S. Vol: X: ۱۹۵۲ – P. ۳۸۶-۳۸۹
[xxiv]ــ باری روبین، همان، ص۶۵
[xxv]ــ هندرسون به دالس، تلگراف شماره ۳۸۹۸، ۴ آوریل ۱۹۵۳، ۷۸۸.۰۰/۴-۴۵۳
[xxvi]ــ فواد روحانی، زندگی سیاسی مصدق، تهران، ۱۳۸۱، ص۳۲۹
[xxvii]ــ یوناه الكساندر، همان، صص۳۵۷ــ۳۵۶
[xxviii]ــ همان، ص۳۵۷
[xxix]ــ تلگرافهای دالس به ماتیسون در ۱۷ ــ ۲۲ و ۲۵ ژوئیه ۱۹۵۳، ۷۸۸.۰۰/۷-۱۷۵۳-۲۲۵۳
[xxx]ــ یوناه الكساندر، همان، ص۳۷۸
[xxxi]ــ همان، ص۳۸۳ به بعد و نیز آرشیو اسناد وزارت امورخارجه ایران، كارتن ۹، پوشه ۷۴، اسناد سال ۱۳۳۴
پینوشتها
[i]ــ فخرالدین عظیمی، بحران دموكراسی در ایران، ترجمه: عبدالرضا هوشنگ مهدوی و بیژن نوذری، تهران، البرز، ۱۳۷۲، صص۲۴۹ــ۲۴۵
[ii]ــ باری روبین، جنگ قدرتها در ایران، ترجمه: محمود مشرقی، تهران، آشتیانی، ص۲۹
[iii]ــ قاسم غنی، خاطرات دكتر قاسم غنی، تهران، كاوش، ۱۳۶۱، ص۲۴۸
[iv]ــ پیتر آوری، تاریخ معاصر ایران، ترجمه: محمد رفیعی مهرآبادی، ج۲، تهران، عطایی، ۱۳۷۱، ص۳۲۶
[v]ــ ویدا همراز، اهداف و عملكرد اصل چهار ترومن در ایران، مركز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارتخارجه، ۱۳۸۱
[vi]ــ جعفر مهدینیا، زندگی سیاسی رزمآرا، تهران، گیتی، ۱۳۶۳، صص۳۲۵ــ۳۲۱
[vii]- Confidential U.S.State departement Central files: IRAN – ۱۹۵۰ – ۵۴, University Publication of American Inc. ۷۸۸.۰۰/ ۵-۴۵۱
در بقیه متن فقط شماره اسناد خواهد آمد و نیز: جیمز ا. بیل، شیر و عقاب، ترجمه: فروزنده برلیان، تهران، فاخته، ۱۳۷۱، صص۱۰۲ــ۱۰۱
[viii]ــ همان.
[ix]ــ یادداشت استوتزمن مورخ ۴ مه ۱۹۵۱، ۷۸۸.۰۰/۵ -۴۵۱
[x]ــ برای توضیحات بیشتر رك: به مصطفی فاتح، پنجاهسال نفت ایران، تهران، پیام، ۱۳۵۸ و نیز تلگراف گریدی به مكگی، مورخ ۲۷ اوت ۱۹۵۱ و نیز تلگراف شماره ۵۲۴ قائممقام وزارتخارجه امریكا به گریدی ۷ سپتامبر ۱۹۵۱
۷۸۸.۰۰/۷-۹۵۱
۷۸۸.۰۰/۸-۲۷۵۱
[xi]ــ همان و نیز: ع دانشپور، نیرنگبازان نفت یا علل شكست میسیون گارنر، تهران، بینا، ۱۳۳۱
[xii]ــ نامه كفیل وزارت امورخارجه امریكا به گیفورد، شماره ۲۶۴۲، ۲۳ نوامبر ۱۹۵۱، ۸۸۸.۲۵۵۳/۱۱, ۲۳۵۱
[xiii]ــ هندرسون به آچسون، تلگراف ۱۹۸۵، ۲۸ نوامبر ۱۹۵۱، ۸۸۸,۲۵۵۳/۲۸۵۱ و نیز هندرسون به آچسون، تلگراف ۲۶۰۹، ۱۴ ژانویه ۱۹۵۲، ۷۸۸,۰۰/۱-۱۴۵۲
[xiv]- Foreign relation of the United States: U. S. Government Printing Office: Washington ۱۹۷۵, Vol: ۱۰, Doc: No:۱۴۷
[xv]ــ هندرسون به آچسون، تلگراف ۳۰۳۱، ۱۱ فوریه ۱۹۵۲، ۷۸۸,۰۰/۲ - ۱۱۵۲
[xvi]ــ سپهر ذبیح، ایران در دوران دكتر مصدق و نیز حسن توانایان فرد، مصدق و اقتصاد، تهران، آگاه، ۱۳۶۰، ص۳۰
[xvii]ــ همان.
[xviii]ــ روزنامه داد: به مدیریت مصطفی الموتی، شماره ۲۲۴، ۲۳ آبان ۱۳۳۱، ص۲ و نیز رك: یوناه الكساندر و آلن ناتر، تاریخ مستند روابط دوجانبه ایران و امریكا، ترجمه: سعیده لطفیان و احمد صادقی، تهران، نشر قومس، ۱۳۷۸، صص۳۳۶ــ۳۳۵
[xix]ــ هندرسون به آچسون، تلگراف ۲۸۴۸، ۲۹ ژانویه ۱۹۵۲، ۷۸۸.۰۰/۱-۲۹-۵۲
[xx]ــ همان.
[xxi]ــ آرشیو اسناد وزارت امورخارجه ایران، كارتن ۴، پوشه ۴، اسناد سال ۱۳۳۰
[xxii]ــ سپهر ذبیح، همان، ص۱۲۵
[xxiii]- F. R. U. S. Vol: X: ۱۹۵۲ – P. ۳۸۶-۳۸۹
[xxiv]ــ باری روبین، همان، ص۶۵
[xxv]ــ هندرسون به دالس، تلگراف شماره ۳۸۹۸، ۴ آوریل ۱۹۵۳، ۷۸۸.۰۰/۴-۴۵۳
[xxvi]ــ فواد روحانی، زندگی سیاسی مصدق، تهران، ۱۳۸۱، ص۳۲۹
[xxvii]ــ یوناه الكساندر، همان، صص۳۵۷ــ۳۵۶
[xxviii]ــ همان، ص۳۵۷
[xxix]ــ تلگرافهای دالس به ماتیسون در ۱۷ ــ ۲۲ و ۲۵ ژوئیه ۱۹۵۳، ۷۸۸.۰۰/۷-۱۷۵۳-۲۲۵۳
[xxx]ــ یوناه الكساندر، همان، ص۳۷۸
[xxxi]ــ همان، ص۳۸۳ به بعد و نیز آرشیو اسناد وزارت امورخارجه ایران، كارتن ۹، پوشه ۷۴، اسناد سال ۱۳۳۴
منبع : ماهنامه زمانه
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست