چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا
راه مالهالند - MULHOLLAND DRIVE
سال تولید : ۲۰۰۱
کشور تولیدکننده : فرانسه و آمریکا
محصول : نیل ادلستاین، تونی کرانتس، آلن سارد، مری سوئینی و مایکل پولیر
کارگردان : دیوید لینچ
فیلمنامهنویس : دیوید لینچ
فیلمبردار : پیتر دمینگ
آهنگساز(موسیقی متن) : آنجلو بادالامنتی
هنرپیشگان : نیومی واتس، لورا هارینگ، آن میلر، دَن هدایا، جاستین تروکس، برنت بریسکو، رابرت فورستر، کاترین تاونی، لی گرانت، مانتی مونتگامری، ملیسا جرج
نوع فیلم : رنگی، ۱۴۵ دقیقه
لسآنجلس. زنی (هارینگ)، سوار بر اتوموبیلی بزرگ که در جادهٔ مالهالند پیش میرود، پی میبرد که میخواهند او را به قتل برسانند. پیش از آنکه این جنایت اجرا شود، دو اتوموبیل دیگر (که رانندهٔ هر دو جوانهائی هستند که با هم مسابقه گذاشتهاند) با اتوموبیل بزرگ به شدت تصادف میکنن. زن، گیج و بهوت خودش را از اتوموبیل بیرون میکشد و به آپارتمان ̎روت̎ ـ ستارهٔ سینمائی که دارد به مسافرت میرود ـ پناه میبرد. ̎بتی̎ (واتس)، خواهرزادهٔ ̎روت̎ که آرزوی بازیگر شدن در سر دارد، توسط ̎کوکو̎ (میلر)، مدیر مجتمع به داخل آپارتمان هدایت میشود. ̎بتی̎، زن را در آپارتمان مییابد. زن اسم واقعیاش را به یاد ندارد و با دیدن پوستری از ̎ریتا هیورث̎ خودش را ̎ریتا̎ معرفی میکند. در رستورانی به نام ̎وینکی̎، مردی برای مردی دیگر تعریف میکند که کابوسی دیده که پشت رستوران اتفاق میافتد. وقتی دو نفری به پشت رستوران میروند، مرد با دیدن چهرهٔ سوختهٔ یک ولگرد، شوکه میشود. ̎آدام̎ (تروکس)، فیلمسازی جوان، در برابر پیشنهادهای سرمایهگذارهای مشکوک پروژهٔ جدیدش مقاومت میکند. این سرمایهگذارها از او میخواهند از ستارهای به نام ̎کامیلا̎ (جرج) در نقش اصلی استفاده کند. قاتلی مزدور، جنایتی را عملی میکند که با پیش آمدن شرایطی پوچ، پیچیده و پیچیدهتر میشود؛ سپس در خیابان دنبال ̎دختری جدید̎ میگردد. ̎آدام̎ پی میبرد که همسرش با متصدی تمیز کردن استخر رابطه دارد و مأموران سرمایهگذارها، حسابهای بانکی او را بستهاند. ̎بتی̎ برای کمک به ̎ریتا̎ اعلام آمادگی میکند. ̎ریتا̎ که کیف دستیاش حاوی مقدار زیادی پول و یک کلید آبی رنگ است، سرانجام به هویت واقعی خود پی میبرد. ̎آدام̎ در نیمههای شب با مرد عجیبی ملاقات میکند که خود را ̎کابوی̎ (مونتگامری) مینامد. مرد، ̎آدام̎ را میترساند که خواستهٔ سرمایهگذاریهایش را بپذیرد. ̎ریتا̎ اسم ̎دایان سلوین̎ را به یاد میآورد و ̎بتی̎ طوری برنامهریزی میکند که بتواند او را تا خانهٔ زن همراهی کند ولی پیش از آن در یک آزمون بازیگری شرکت میکند که در همان استودیوی محل کار ̎آدام̎ برگزار میشود. از محل آزمون، ̎بتی̎ را به استودیوئی راهنمائی میکنند که ̎آدام̎ در حال انتخاب بازیگرهایش است. ̎آدام̎ چشمش به ̎بتی̎ میخورد ولی ̎کامیلا̎ را انتخاب میکند. ̎بتی̎ صحنه را ترک میکند تا قراری را که با ̎ریتا̎ داشته، عملی کنند. آنان جسد ̎دایان̎ را در آپارتمانش مییابد و شوکی که به ایشان وارد شده، آنان را به هم نزدیکتر میکند. در نیمههای شب، ̎ریتا̎ بیدار میشود و نیروئی مهارنشدنی او را همراه با ̎بتی̎ به تماشاخانهای به نام ̎سیلنسو̎ راهنمائی میکند. در آنجا جعبهای آبی رنگ پیدا میکنند که با کلید جفت است. وقتی جعبه را میگشایند، ̎بتی̎ در مییابد که دارد نسخهای از زندگی ̎دایان̎ را زندگی میکند و ̎ریتا̎ به ̎کامیلا̎، ستارهٔ سینما، تبدیل شده است. وقتی ̎آدام̎ و ̎کامیلا̎ نامزدیشان را اعلام میکنند، ̎دایان̎ حسادت میکند و قاتل مزدور را استخدام میکند تا ̎کامیلا̎ را بکشد. قاتل قول میدهد به نشانهٔ اینکه قتل انجام شده، یک کلید آبی رنگ معمولی را در محل جنایت بر جای بگذارد ولی ̎دایان̎ که زوج مُسنِ جنمانندی ـ که ̎بتی̎ در پروازش به لسآنجلس با آنان آشنا شده ـ او را زجر میدهند، خودکشی میکند.
● مطمئن باشید که حتی با چندین بار خواندن خلاصهٔ داستان بالا یا هر خلاصهٔ دیگری، چیزی از داستان (کدام داستان؟!) فیلم دستتان را نمیگیرد! منتفی شدن تولید مجموعهٔ تلویزیونی راه مالهاند ـ به هر دلیل ـ بهانهٔ مناسبی شد تا لینچ در اوج پختگی و خلاقیت، از نماهای گرفته شده برای دو سه قسمت این مجموعه و اضافه کردن چند صحنهٔ دیگر، فیلم مستقل سینمائی نبوغآمیزی بسازد؛ کاری که فقط از او برمیآید و بس. فیلم به سنت چند تجربهٔ دیگر کارنامهٔ این فیلمساز، با شخصیتهائی معقول و روایتی مشخص شروع میشود و پیش میرود، اما هرچه جلوتر میرویم، همچون شخصیتهای داستان، تجربهٔ غریب و وهمانگیزی را تجربه میکنیم که جائی درست در مرز واقعگرائی و سوررآلیسم و زندگی و کابوس زندگی پیچ و تاب میخورد و این دو دنیا را در هم تلفیق میکند؛ طوری که در انتهای فیلم تشخیص میان خیال و واقعیت برای تماشاگر راه مالهالند محال است. لینچ این تبحر را بیش از هر چیز با اجرائی فوقالعاده و کارگردانی قدرتمندش (برندهٔ جایزهٔ بهترین کارگردانی جشنوارهٔ کن) به رخ میکشد و یک داستان ظاهراً جنائی و ژانر آشنا و محبوب نوآر را ابعادی تازه و تجربه نشده و استثنائی میبخشد. راه مالهالند ـ در یک سنتشکنی پستمدرنیستی ـ هرچه جلوتر میرود، فقط و فقط بر پرسشهایش اضافه میکند و گرهگشائی نهائی بهعنوان یکی از اصول درامپردازی از فیلم حذف شده و جایش را به ابهامی غریب و سردرگمی دلپذیری داده که هم باعث خلق هویت چندگانهٔ شخصیتها و هم ساختار روایت را به منشوری چندوجهی برای تفسیر و تاویلهای گوناگون تبدیل میکند. در کنار اینها، لینچ هجویهای تند و تیز از ساز و کار رسانهٔ سینما و زد و بندها و اتفاقهای پشت صحنهٔ دنیای سینما و هالیوود میسازد که به تعبیری میتواند شرح سینمائی حال و روز خودش در مواجهه با فیلم و سرنوشت نهائی آن باشد. فیلم لینچ به جنیفر سایم تقدیم شده است؛ بازیگر جوانی که به شکل عجیبی سرنوشتی مشابه شخصیت ̎بتی̎ در فیلم داشته است.
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید بلیط هواپیما
ایران احمد وحیدی مجلس مجلس شورای اسلامی چین دولت سیزدهم خلیج فارس دولت لایحه بودجه 1403 شورای نگهبان حجاب مجلس یازدهم
روز معلم تهران آموزش و پرورش هواشناسی قوه قضاییه شهرداری تهران فضای مجازی سلامت پلیس دستگیری شورای شهر تهران شورای شهر
بانک مرکزی خودرو بابک زنجانی قیمت دلار قیمت خودرو قیمت طلا ایران خودرو سایپا دلار مالیات بازار خودرو تورم
تلویزیون سریال سعید آقاخانی سینمای ایران سینما نون خ موسیقی تئاتر دفاع مقدس فیلم کتاب رسانه ملی
اسرائیل رژیم صهیونیستی غزه فلسطین آمریکا جنگ غزه حماس روسیه نوار غزه ترکیه افغانستان بنیامین نتانیاهو
فوتبال پرسپولیس استقلال رئال مادرید سپاهان تراکتور بایرن مونیخ باشگاه استقلال لیگ برتر فوتسال تیم ملی فوتسال ایران بازی
هوش مصنوعی تبلیغات ناسا تسلا اینستاگرام اپل فناوری همراه اول آیفون گوگل
داروخانه خواب دیابت مسمومیت کاهش وزن چاقی سلامت روان بارداری آلزایمر