یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

پروژه انتقال از جبهه عراق به افغانستان


پروژه انتقال از جبهه عراق به افغانستان
اگر واژه تغییر در سیاست های دولت اوباما هنوز بدون مصداق مانده و تیم جدید زمامداران کاخ سفید تحول روشنی در راه هشت ساله جورج بوش به وجود نیاورده اند اما یک جنبه از این تغییر در سیاست جهانی امریکا در دوره اوباما قطعی به نظر می رسد. بر پایه این تغییر قرار است ارتش امریکا از تمرکز بر جنگ در عراق کاسته و بر شدت حضور شان در جبهه افغانستان بیفزایند.
به نظر می آید حتی درانتخاب تیم امنیتی و سیاسی اوباما نیز این نکته لحاظ شده است. رابرت گیتس که قرار است در دولت جدید امریکا نیز در رأس پنتاگون قرار گیرد از طراحان و مدافعان جدی این استراتژی است. او نیز چون رئیس اش، اوباما این گونه می اندیشد که خطر اصلی برای منافع آینده امریکا در افغانستان نهفته است و لذا همه سازوکارهای دفاعی امریکا و ناتو باید به این سمت سوق داده شود.
این تغییر نگاه حتی از امروز به رسانه های امریکا نیز کشیده شده است. در ادبیات جدید رسانه های این کشور، در حالی که جنگ در عراق بشدت تقبیح می شود و ادامه آن را فاجعه می خوانند اما حضور در جبهه افغانستان یک رسالت مبرم جلوه داده می شود. این تقسیم بندی میان جنگ خوب و جنگ بد در زمان بوش نیز صورت پذیرفت. بوش جنگ عراق را جنگی برای ساختن دموکراسی در خاورمیانه خواند و جنگ در افغانستان را به نام « جنگ خوب» ضد «آنانی که ما - القاعده- را مورد حمله قرار دادند.»
مشاوران اوباما حتی پا فراتر نهاده و جنگ در افغانستان را تکلیفی تاریخی برای کل جهان غرب خوانده اند آنها برای همراه ساختن اروپا با این جنگ خطرات بحران افغانستان و پاکستان را با خطرات فاشیسم و کمونیسم قیاس کرده اند و گفته اند این جنگ به اندازه جنگ جهانی اول که «جنگ برای پایان دادن به همه جنگ ها» نام داشت و جنگ دوم جهانی به نام «جنگ برای شکست فاشیسم» ضرورت دارد. اوباما وقتی به یگان ارتش امریکا در افغانستان رفت نیز با جنگ مقدس حضور آنها را در این نقطه جنوب آسیا ستود.
به هر حال اگر بوش عراق را سکوی رهبری نظامی امریکا قرار داد فرض مسلم این است که جنگ افغانستان محور و مدار سیاست جهانی اوباما خواهد شد. حتی رسانه های امریکایی از قول ستاد «اوباما» این جمله را تیتر کرده اند که او برای انتقال سربازان امریکایی ازعراق به افغانستان گفته است: «کار را در افغانستان تمام کنند». جمله ای که یاد آور عبارت های احساسی بوش در زمان سقوط صدام بود مانند «مأموریت انجام شد»
تیم اوباما یک پیشنهاد روشن برای عملیاتی کردن این اندیشه خویش دارد. بر پایه این پیشنهاد که اکنون رابرت گیتس مأمور اجرای آن شده در اولین گام تعداد ۲۰ هزار سرباز بر شمار نیروهای امریکایی در افغانستان خواهد افزود. اوباما می گوید که «این جنگی است که ما باید حتماً و ناگزیریم در آن به پیروزی برسیم».
اما سؤال این است که اوباما در چه وضعیتی قرار است پرونده جنگ افغانستان را از بوش تحویل بگیرد و آیا مسیر جنگ در این نقطه آسیای مرکزی به همان اندازه که اوباما وعده پیروزی می دهد هموار است. آیا غرب و بویژه اروپا حاضرند به این دعوت رئیس جدید کاخ سفید پاسخ مثبت دهند به راستی مردم و گروه ها و جریان های داخل افغانستان در این باره چگونه می اندیشند
فقط با روشن شدن پاسخ این سؤالات است که می توان امیدوار بود رؤیای اوباما در افغانستان به واقعیت بپیوندد. زمانی فرمان گسترش جنگ در این جبهه را صادر می کند که شرکای امریکا در ناتو آن را موعد خروج از افغانستان قرار داده اند. لذا دست بر قضا اولین مشکل اوباما در اجرای استراتژی جدید جنگ در افغانستان این است که او به دنبال جهانی سازی پروژه جنگ در افغانستان است اما اروپایی ها که پایه اصلی این مشارکت در جنگ افغانستان هستند از امروز بنای ناسازگاری گذاشته اند. این مخالفت و گریز از میدان جنگ به اندازه ای است که وزیر دفاع، اوباما را نزدیک دو سال پشت درهای اجلاس بروکسل معطل نهاده است و چندین جلسه رابرت گیتس با اعضای اروپایی ناتو برای افزایش شمار نیروهای آنان در جنگ به نتیجه روشنی نرسیده است. دلیل این ناکامی نیز روشن است؛ ادامه جنگ در ارتفاعات و دشت های ناامن افغانستان از یک سو برای سربازان اروپایی سخت و جانفرسا شده و از سوی دیگر افکارعمومی اروپا بشدت مخالف این حضور است. نگاه اروپایی ها به جنگ افغانستان تقریبا نسخه دیگری از نفرتی است که مردم امریکا به جنگ عراق پیدا کرده اند.
لذا مسئله اصلی این است که اوباما نیز در همراه ساختن جامعه بین المللی با طرح جنگی خویش دچار مشکل خواهد شد. اما مشکل بعدی استراتژی نگاه به افغانستان اوباما این است که او در شرایطی فراخوان اعزام نیرو به این جبهه می دهد که ارتش ۶۰ هزار نفری ناتو به مرز یک شکست کامل نزدیک شده است. برروی نقشه این گونه تصور می شود که همه نقاط افغانستان در کنترل ناتو و ایساف است. در این نقشه که احتمالاً سران پنتاگون ، اوباما را با علائم آن توجیه کرده اند این گونه است: دفتر مرکزی قوای بین المللی در نزدیک قندهار ، پایتخت سابق طالبان است، آلمان ها در قندوز و شمال شرق، امریکایی ها در شرق، ایتالیایی ها در غرب، انگلیس ها و کانادایی ها در جنوب استقرار یافته اند ضمن آنکه اردوگاه ارتش ترکیه، هلند، اسپانیا، لیتوانی، استرالیا و سوئد با پرچم هایشان نیز در میان آنها واقع است.
اما دراین باره گزارش سازمان ملل متحد معیار خوبی برای قضاوت است. در این گزارش یک سوم افغانستان «غیر قابل دسترس» و تقریباً نصف کشور «بسیارخطرناک» توصیف شده است. بمب گذاری کنار جاده ها پنج برابر و شمار حملات مسلحانه ده برابر افزایش یافته است. به گونه ای که در سه ماه اول سال ۲۰۰۸ حملات در اطراف کابل هفتاد درصد زیاد شده است. دولت مرکزی فعلی در خارج از پایتخت حضور خیلی ناچیز دارد به نحوی که حتی خود رسانه های امریکا از رئیس جمهور کرزای مرتباً به صفت «شهردار کابل» یاد می کنند. قلب جنگ افغانستان در اختیار ارتش متحد امریکا یعنی انگلیس است که اغلب فرماندهان در همین روزهای اخیر به شکست نیروی هفت هزار نفری خویش در کنترل استان هلمند اعتراف کرده اند. حتی والی هلمند گزارش می دهد که نصف مناطق مربوط به ولایت وی از کنترل خارج است و هیچیک از بزرگراه ها از بمب گذاری ، دزدی و آدم ربایی در امان نیست.»
البته بعید است این واقعیت ها از نگاه تیم اوباما دور بماند.
نکته قابل تأمل این است که اوباما در راهبرد اعلامی خویش برای افغانستان بر گشودن جبهه های جدید نزاع با طالبان تأکید کرده است. این در حالی است که درست همزمان با اعلام خبر پیروزی انتخاباتی او سران ناتو به شکست راه حل نظامی در اداره افغانستان تأکید کرده و خواستار مذاکره با طالبان وهمان کسانی شدند که اوباما علیه شان اعلان جنگ داده است.
دشواری سوم اوباما شروع موجی از خیزش های ضد امریکایی در نوار مرزی افغانستان وپاکستان است که بر شورش طالبان ابعادی گسترده بخشیده است. این واقعیتی است که امروز مورد تأیید همه گزارشگران پنتاگون نیز هست ، افزایش شمار کشته شدگان مردم غیر نظامی باعث شده است که مقاومت در مقابل خارجی ها را به سوی یک مقاومت ملی سوق دهد. تلفات مردم غیر نظامی در دو سال گذشته فزونی یافته است. تقریباً هفتصد نفر در سه ماهه اول سال ۲۰۰۸ کشته شدند، فقط در یک حادثه که چندی قبل در ولایت هلمند اتفاق افتاد ، چهل و هفت نفر از شرکت کنندگان در یک محفل عروسی کشته شدند. امریکایی ها اقرار دارند که در یک جامعه که قوم و قبیله و مسائل خونی بخشی از زندگی روزانه مردم می باشد ، همان یک حادثه کافی است که دشمنی یک نسل را بر انگیزد. برهمین اساس است که امثال زبیگنیو برژینسکی به اوباما گوشزد کرده اند که یک انگیزه نیرومند در پشت مقاومت گسترش یابنده افغانستان به چشم می خورد.
مهین السادات صمدی
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید