دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا

سود متقابل و جوهره سیاست خارجی آمریکا


سود متقابل و جوهره سیاست خارجی آمریکا
تلاطم اجتماعی را باید جزء لاینفک حیات دموکراتیک قلمداد ساخت. پرواضح است که گروه‌های متخلف اجتماعی در تلاش برای اعمال نقطه‌نظرات خود برای جهت دادن به قوانینی که نقش قاطع و تعیین‌کننده در چگونگی توزیع منابع و ارزش‌ها و جهت این توزیع دارد با یکدیگر به رقابت و مبارزه کلامی، نوشتاری و تصویری بپردازند. در این راستا آنچه از تداوم همیشگی برخوردار است حاکمیت رویه‌ها، روش‌ها و سنت‌هایی است که براساس آن ساختارها به عملکرد محول شده به آنها اقدام می‌کنند. ثبات در تمامی قلمروها حضور همیشگی دارد، هرچند که تلاطم محسوس باشد. به‌لحاظ وجود این ثبات دائمی است که هر زمان که احساس شود ضرورت دگرگونی در رویه‌ها، روش‌ها و سنت‌ها وجود دارد بدون حیات یافتن «هراس امنیتی»‌این مهم شکل می‌گیرد. دهه ۶۰ شاهد تلاقی دو بحران همه‌گیر در جامعه آمریکا بود. مخالفت با جنگ ویتنام در بسیاری از نقاط کشور به چشم می‌خورد و در رابطه با احقاق حقوق مدنی سیاهپوستان منازعات و ناآرامی‌های فراوان بالاخص در جنوب کشور هویدا بود. بسیاری خواهان تحول و دگرگونی و تغییر در حوزه‌های مختلف بودند اما در عین فریاد برای تغییر، ساختارها در چارچوب‌های مشخص شده به فعالیت‌های خود ادامه می‌دادند و در صحنه جهانی این کشور براساس اصول طراحی شده فعالیت می‌کردند.
بنابراین با وجود مرگش بیش از ۵۰ هزار سرباز آمریکایی، میلیاردها دلار هزینه و اغتشاشات گسترده اجتماعی، تنها هنگامی جنگ ویتنام پایان یافت که ساختار سیاسی ضرورت خروج را به علت وقوف به ناتوانی به پیروزی درک کرد. جنگ ویتنام با وجود اینکه در دوره لیندون جانسون غیرمنطقی بودن خود را به اثبات رساند اما تنها در دوره دوم حضور ریچارد نیکسون در کاخ سفید بود که عملا پایان یافت. در بسیاری از جوامع در خارج از قاره اروپا هرگونه مخالفت با ساختار قدرت چه در قلمروهای داخلی و چه فعالیت‌های خارجی منجر به ایجاد بی‌ثباتی سیاسی و ضرورت ایجاد یا تداوم خفقان برای حفظ سیستم می‌شود.
اینکه چرا در آمریکا مخالفت با رفتارهای بین‌المللی سبب‌ساز آمریکا بی‌ثباتی سیاسی، در هم فروریزی سیستم یا هویدا شدن خفقان نمی‌شود باید توجه را معطوف به ماهیت رابطه نخبگان با یکدیگر و با شهروندان نمود. جنگ عراق با وجود اینکه فزون‌ترین مخالفت‌‌ها را در دوره دوم ریاست‌جمهوری جورج دبلیو بوش به‌وجود آورد اما کمترین خطر را متوجه سلامت و مشروعیت ساختار قدرت نمود. نخبگان آمریکایی در رابطه با جوهره سیاست خارجی به اجماع نظر کلی رسیده‌اند. همانطور که در رابطه با کیفیت ساختارهای داخلی و ارزش‌های حاکم بر آنها این توافق وجود دارد. نخبگان آمریکایی در دو سوی طیف سیاسی بر سر اصول حاکم و ارزش‌های حیا‌ت‌دهنده سیاست خارجی آمریکا توافق کلی دارند.
لیبرال و محافظه‌کار به این اجماع نظر رسیده‌اند که چه ارزش‌هایی باید جهت‌دهنده و هویت‌بخش استراتژی کلان این کشور در صحنه جهانی باشد. در آغاز حیات یافتن این جامعه نخبگان در ابتدا بر سر این توافق کردند که ساختارها بر چه اساسی شکل بگیرند و در چارچوب چه رویه‌ها و ارزش‌هایی عمل کنند. به‌دنبال این مهم بود که توافق شد که چه ارزش‌ها و هنجارهایی باید مبنای حیات دادن به اهداف در سیاست خارجی باشند.
به‌دنبال توافق بین نخبگان بود که آنان اجماع ارزشی و کارکردی که در حوزه سیاست خارجی به آن دست یافته بودند را به شهروندان «فروختند». چون نظرات و منافع دو سوی طیف سیاسی در رابطه با چگونگی و چرایی سیاست خارجی تامین شده بود. بنابراین نخبگان در یک جبهه واحد به عرضه دیدگاه خود به شهروندان پرداختند. به لحاظ فقدان دودستگی و منازعه موجودیتی و ارزشی در بین نخبگان «فروش» به سهولت انجام گرفت و ارتباط ارگانیک بین توجیهات، ارزش‌ها و منافع نخبگان و مردم عادی شکل گرفت. با توجه به وجود یک توافق که از یک‌سو فراگیر (همه گروه‌ها و افراد حضور دارند) و از سویی دیگر عمیق و ریشه‌دار (مصالحه ارزشی و در نظر گرفتن هنجارهای اکثر قریب به اتفاق) است، هر زمان تنش به لحاظ ناتوانی در تحقق اهداف یا ناتوانی در رضایت همگان برای حیات ددن به اهداف اولیه به‌وجود آید، اصل و مبنا به هیچ روی به چالش گرفته نمی‌شود، بلکه منازعه بر سر اولویت‌ها، شکل‌ها و روش‌ها است که جامعه را متلاطم می‌کند.
به لحاظ اینکه ساختارهای حیات‌دهنده سیاست خارجی با توجه به مولفه‌های عقیدتی نخبگان و در درجه دوم مردم شکل گرفته است و با در نظر گرفتن اینکه ارزش‌های حاکم بر عملکرد این ساختارها و هنجارهای هویت بخش اهداف در قلمرو سیاست خارجی در تقارن با کلیت اخلاقی و ارزشی نخبگان و شهروندان است، اختلاف‌نظرها منجر به این نمی‌شود که بنیادها به زیر سوال روند یا اینکه میل و علاقه به نابودی آنها به‌وجود آید. چون تمامی گروه‌های جامعه در سطوح بالا و پایین منفعت مادی، آرامش اخلاقی و تجلی ارزشی خود را در تداوم ساختارهای مسوول سیاست خارجی و ارزش‌های حاکم بر آنها می‌یابند هیچگاه درصدد نابودی آنها برنمی‌آیند. تنیدگی منفعتی و ارزشی نخبگان و شهروندان باعث می‌شود که اجماع نظر همچنان تداوم یابد و به‌دلیل الزامات این اجماع است که ثبات سیاسی- اجتماعی حتی در بطن بیشترین مخالفت‌ها و تظاهرات همچنان پابرجا باشد. سود متقابل و نه زور فزون‌تر نخبگان یا شهروندان است که جهت‌دهنده اهداف در سیاست خارجی آمریکا است. سود متقابل، جوهره سیاست خارجی آمریکا را دائمی ساخته است.
دکتر حسین دهشیار
منبع : روزنامه کارگزاران