دوشنبه, ۲۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 10 February, 2025
مجله ویستا
ابوترابی؛ عارف شیدا
![ابوترابی؛ عارف شیدا](/mag/i/2/gzlkt.jpg)
از همان نخستین دقایقی كه خبر بازگشت اسرا را شنیدم، خوشحالی یك سوی قلبم را گرفت و دلشوره سوی دیگر! ده سال بود كه ندیده بودمش و نمیتوانستم تصور كنم كه حالا پس از ده سال دوری از وطن چگونه با او روبرو شوم. او استاد و معلم ما بود و در این ده سال شاید كه دیگر حتی نام و نشانمان را نیز از یاد برده باشد. از همه فعالتر فریدون بود كه انگار قرار بود پدرش برگردد و آخر سر نتوانست در تهران بماند و راهی مرز خسروی شد.
نیمه شب بود و فقط لحظهیی كه بر روی شانههای مردم به سوی خانه میرفت با دسته گلی برگردن او را دیدم؛ باورم نمیشد كه آن چریك ورزیده در طول ده سال اینطور پیر و شكسته شده باشد. در اولین دیدار با حاج اصغر، او كه هم معلم مدرسه بود و هم در مسجد به ما كوچكترها درس نهجالبلاغه و تفسیر قرآن میگفت و در كنار آن به بزرگترها آموزش مبارزه نظامی با ظلم تحت اوامر رهبر كبیر انقلاب(ره) میداد، از استاد خود سخن میگفت! و چنان از او حرف میزد كه گویا پدر معنوی و مراد اوست.
چند روز بعد حاج اصغر رباط جزی از من خواست تا او را نزد آن استاد ببرم، من هم دنبال همین فرصت بودم تا بدانم كه او كیست؟
دیدن چهره سید علی اكبر ابوترابی(ره) پایان تمام سوالهای من بود! هرچند كه زیاد از او نمیدانستم اما تواضع و مهربانیاش هر انسانی را شیفته خود میكرد؛ هرچند كه به سید آزادگان مشهور شد اما پس از بازگشت به وطن چنان رفتار كرد كه به جز خانواده آزادگان، مریدان بسیار یافت و مجری منشور پاكی و خدمتگزاری شد. شاید پس از پروازش بود كه دریافتم چرا استاد عزیزم حاج اصغر رباط جزی و تمامی آزادگان اینگونه از او به عنوان مراد و استاد و پدر معنوی خویش یاد میكردند و به شاگردی او افتخار میكردند؛ مسلماً این همه ارادت و علاقه صرفاً بخاطر حضور ده سال در اسارت و در كنار هم نیست كه میبایست ریشههای آن را در اخلاق و رفتار و برخورد این سید بزرگوار جستوجو كرد و بدان دست یافت؛ و باید پذیرفت كه در طول هشت سال جنگ تحمیلی صدام و حامیانش علیه مردم مظلوم ایران، یك مبارزه و جنگ تمام عیار نیز در اردوگاههای اسرا در عراق جریان داشت، یك مبارزه عقیدتی كه در پایان منجر به شكست رژیم صدام شد و در این میان آنچه غیرقابل انكار است نقش كلیدی مرحوم سید علی اكبر ابوترابی است. تفكر ابوترابی كه مبتنی بر پذیرش بیقید و شرط قوانین دین مبین اسلام و بهره جستن از آن در هر شرایطی است و رهبری اسرای ایرانی در طول مدت اسارت موجب میگردد تا قوانین جنگی مربوط به ایران نیز تغییر یابد!
رژیم بعث عراق تمام تلاش خود را در اردوگاهها صرف آن میكرد تا بلكه بتواند سخنی، حرفی یا حركتی را از رزمندگان ایرانی به دست آورد و به وسیله آن به جمهوری اسلامی ایران ضربه بزند ولی چنین نشد و به جای آن خانوادهیی به نام آزادگان پدید آمد و چنان محكم و استوار شد كه هنوز هم باقی است و این بخاطر تلاش و مجاهدت ابوترابی است.
یكی از وجوه تمایز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران با دیگر جنگهای دنیا، عدم فرار اسرای ایرانی از اردوگاههای عراق است و در طول مدت یك دهه اسارت رزمندگان ایرانی تنها و تنها یك مورد فرار ثبت شده است و این در حالی است كه هر اسیر جنگی در هركجای دنیا كه باشد دغدغهیی به جز یافتن راهی برای فرار ندارد؛ حال چرا اسیران ایرانی چنین اقدامی را انجام ندادند؟ نكته دیگر اینكه چرا با وجود آن همه شكنجه و آزار روحی و جسمی كه بر آنان وارد میشد و بعثیان به هر بهانهیی تا سرحد مرگ به ضرب و شتم آنان میپرداختند و بهترین راه رهایی از آن نیز همكاری با آنان بود، رزمندگان ایرانی تن به چنین اعمالی ندادند و یا دلیل اتحاد و همبستگیشان چه در مدت اسارت و چه بعد از آن چیست؟ و صد البته به جز این چند سوال هزاران سوال دیگر كه وقتی با چند تن اسرا صحبت شود پاسخ تمامی سوالات به رهبری سید آزادگان ختم میشود.
یقیناص این توضیح مختصر و صد البته ناقا و شتابزده نمیتواند ابعاد گوناگون زندگی این روحانی عاشق را هویدا كند و بنا به اعتراف بسیاری از دوستان و همرزمان او از سالهای قبل از انقلاب، برای شناخت ابوترابی میبایست تن به تحقیق و پژوهشی گسترده داد.
اكنون همزمان با پنجمین سالروز عروج این عارف شیدا، ضمن نگاهی مختصر به زندگی سید آزادگان به بیان گوشهیی از مبارزاتش در طول مدت اسارت نیز خواهیم پرداخت كه مسلماً بسیار ناقص است. ناگفته نماند كه غالب اطلاعات را از فرزند برومند ایشان جناب آقای سید یاسر ابوترابی شنیدهام و اگر نتوانستم حق مطلب را ادا كنم در همین جا پوزش میطلبم.
● زندگینامه
سید علی اكبر ابوترابی در سال ۱۳۱۸ هجری شمسی در شهرستان قم متولد شد. پدر بزرگوارشان حضرت آیتالله سیدعباس ابوترابی فرزند آیتالله سیدابوتراب و مادر مكرمه ایشان نیز دختر حضرت آیتالله سید محمد باقر علوی قزوینی است.
تا پایان دوره دبیرستان و اخذ دیپلم ریاضی در سال ۱۳۳۶ در مدرسه حكیم نظامی تحصیل میكند و با وجود آنكه مرحوم آقا سید علی علوی (دایی ایشان) اصرار به ادامه تحصیل سید در آلمان داشته ولی بنا به پیشنهاد پدر در سال ۱۳۳۷ راهی شهر مشهد مقدس شده و در مدرسه نواب به تحصیل علوم دینی میپردازد. دروس مقدماتی و دوره سطح را در حوزه علمیه مشهد و در محضر اساتیدی چون ادیب نیشابوری و مرحوم آیتالله شیخ مجتبی قزوینی میآموزد و سه سال را در مدرسه نواب به كسب علم پرداخته و پس از آن به منظور ادامه تحصیل راهی قم میشود و در مدرسه حجتیه مستقر میشود. مدتی بعد به نجف اشراف مشرف شده و چون در آزمون دانشكده الهیات نجف كه وابسته به الازهر مصر است شركت كرده و قبول میشود، مقدمات ادامه تحصیل را فراهم و دوباره به قم باز میگردد.
با رحلت حضرت آیتالله بروجردی و در ضمن شركت در مراسم ترحیم آن مرجع تقلید، با حضرت امام خمینی (ره) آشنا میشود و با شروع نهضت ایشان در سال ۱۳۴۲ در كنار مرحوم حاجآقا مصطفی خمینی (ره) پا در میدان مبارزه میگذارد.
حضور در جریان ۱۵ خرداد و درگیری مردم با ماموران شهربانی درست یك روز قبل از ورود شاه مخلوع، شاید مراحل اولیه مبارزه برای سید آزادگان بود، در پی تبعید حضرت امام (ره) به نجف اشرف، مصمم میشود تا به این شهر سفر كند. سید در خاطراتش در این خصوص مینویسد: «زمانی كه حضرت امام (ره) در تركیه تبعید بودند، بنده با اتفاق دو نفر دیگر تصمیم گرفتیم كه بطور قاچاق به نجف اشرف مشرف بشویم، لذا به اهواز رفتیم و از اهواز به خرمشهر و به هر صورتی كه بود از آب عبور كردیم و رفتیم به سمت بصره و خودمان را به نجف اشرف و كربلا رساندیم. اولین شب جمعهیی كه به زیارت آقا اباعبداللهالحسین(ع) مشرف شدیم در حرم آن حضرت، حدود ساعت ۳ بعداز نیمه شب بود كه با خبر شدیم حضرت امام (ره) با حاجآقا مصطفی وارد كاظمین شدهاند. دیگر، در نجف اشرف با ایشان رابطه داشتیم و تا سال ۱۳۴۹ در محضر مباركشان بودیم كه بعد امری داشتند و آمدیم ایران و در مرز بازداشت شدیم.»(۱)
سید در محضر حضرت امام (ره) درس خارج فقه و اصول را آموخت و در محضر آیتالله شهید غروی نیز كسب علم میكرد. علاوه بر آن در درس خصوصی كه در منزل آیتالله وحید خراسانی برپا بود با برخی از دوستانش شركت میكرد. در همان ایام و در نجف اشرف، درس «ولایت فقیه» امام خمینی (ره) را به دست چاپ سپرد و آن كتاب پربار را به ایران و دیگر كشورهای مسلمان ارسال كرد. به جز آن تلاش گسترده برای چاپ و انتقال اطلاعیههای حضرت امام بویژه در مكه مكرمه و انتقال آن به داخل كشور داشت.
در تاریخ چهاردهم مردادماه سال چهل و نه هنگامی كه اعلامیههای حضرت امام(ره) را در كیف خود جاسازی كرده بود در مرز خسروی توسط ساواك بازداشت شد. سید برای انجام ماموریتی با خانوادهشان قصد ورود به ایران را پس از شش سال حضور در نجف اشرف داشتند. ساواك هنگام بازرسی از وسایل ایشان تعداد ۱۲۵۴ برگ اعلامیه به امضای حضرت امام و در پاسخ به علما و فضلای قم در خصوص شهادت آیتالله سعیدی را مییابد و او را به زندان قصر شیرین و سپس به زندان كرمانشاه فرستاده و پس از آن به تهران منتقل شده و به كمیته مشترك و پس از آن در زندان قصر مورد شكنجه و بازجویی قرار میگیرد. ورود سید به زندان درست چند روز بعد از شهادت آیتالله سعیدی از زیر شكنجه ماموران شاه صورت میگیرد. ورود ابوترابی در زندان، فصل نوینی از آشنایی زندانیان سیاسی با نسل نوخاسته انقلابی مسلمان بود.با آزادی از زندان و آشنایی با شهید حجتالاسلام سیدعلی اندرزگو فصل جدیدی از مبارزه و فعالیتهای سیاسی در زندگی سید آغاز میگردد و علاوه بر مبارزات سیاسی، عقیدتی به سازماندهی جهاد مسلحانه علیه رژیم وابسته پهلوی میپردازد. در این دوره بارها ساواك او را تحت تعقیب قرار میدهد و حتی یك بار در محاصره قرار میگیرد كه با زیركی و ذكاوت خاص ماموران ساواك را فریب داده و پس از تحمل یك ماه شكنجه و بازجویی آزاد میشود. دوستی عمیق و همكاری تنگاتنگ با شهید رجایی و حضور در جلسات ماهانه شهید مظلوم آیتالله بهشتی و مبارزه در كنار مقام معظم رهبری (مدظلهالعالی) فصلهایی ماندگار از عمر اوست. رسیدگی به وضعیت معیشتی خانوادههای زندان سیاسی و تبعیدیان از دیگر فعالیتهای عمده سید آزادگان است.
در جریان پیروزی انقلاب اسلامی، فرماندهی گروهی كه كاخ سعدآباد را تصرف كردند را به عهده داشت. همچنین در تصرف پادگان لشكر قزوین در كنار برادرش حجتالاسلام سید محمدحسن ابوترابی نقش كلیدی داشت. در جریان ورود و استقبال از حضرت امام (ره) در روز ۱۲ بهمن سال ۵۷ عهدهدار حفاظت از جان ایشان بود و دقیقا در تمام طول مسیر فرودگاه تا بهشتزهرا پشت سر خودروی امام (ره) حركت كرد.پس از پیروزی انقلاب اسلامی فرماندهی كمیته انقلاب اسلامی قزوین را برعهده گرفته و سپس با رای مردم به عضویت شورای شهر انتخاب و رییس شورا میشود.
با آغاز جنگ تحمیلی راهی مناطق جنوبی كشور میشود و در كنار شهید دكتر مصطفی چمران در ستاد جنگهای نامنظم به سازماندهی نیروهای مردمی مشغول میشود. از جمله عملیاتهای بسیار حساس كه به فرماندهی سید آزادگان صورت میگیرد. آزادسازی منطقه حساس و خطرناك «دب حردان» است كه شهید مصطفی چمران در بخشی از پیام خود درباره مرحوم ابوترابی چنین میگوید: «... من شهادت میدهم كه سختترین ماموریتها را عاشقانه میپذیرفت و هرچه وظیفه او خطرناكتر میشد، خوشحالتر و راضیتر به نظر میرسید...»(۲) در روز ۲۶ آذرماه سال ۵۹، سید برای انجام یك ماموریت شناسایی و تكمیل اطلاعات قبلی در منطقه اهواز كه قرار بود براساس آن یك عملیات گسترده از سوی ستاد جنگهای نامنظم انجام شود راهی میشود. اما براثر اشتباه یكی از همراهانش و در حالی كه هفت كیلومتر از نیروهای خودی دور شده و تا دویستمتری دشمن پیش رفته بود، در مسیر بازگشت، از سوی دشمن شناسایی و در حالی كه میتوانست شخصا نجات یابد اما با نجات همراهان، خود به اسارت دشمن بعثی كه وی را با تانك و نفربر تعقیب میكردند در میآید.
چند ماه اول را در سلولهای بغداد و در زیر شكنجههای سنگین بعثیها میگذراند. در آن موقع در كشور شایع شده بود كه سید به شهادت رسیده است و این سبب شد تا در قزوین عزای عمومی اعلام شده و حضرت امام (ره) پیام تسلیتی به مجلس شورای اسلامی بدهند.
این موج عزاداری سبب شد تا رژیم بعثی صدام بتواند او را شناسایی كرده و سرانجام پس از دوازده ماه تحمل شكنجههای مرگبار چون سوراخ كردن سر ایشان با میخ در زیر شكنجه، او را تا پای چوبه دار رفتن و... به اردوگاههای عمومی اسیران منتقل و خبر زنده بودن ایشان به ایران رسید.
حجتالاسلام سید علی اكبر ابوترابی هدیهیی الهی بود كه از سوی خداوند حكیم به اردوگاههای اسیران ایرانی تقدیم شد. او با رهبری حكیمان خود و با تمسك به ائمه معصومین با معنویت و سعه صدر و حلم و بردباری فوقالعاده، مكر و حیله دشمنان به علی را بیتاثیر كرد و شمع محفل اسیران ایرانی گشت و در جهت تقویت روحیه ایمان و مقاومت آنان از هیچ اقدام و ایثاری دریغ نكرد.
عراقیها بارها او را از این اردوگاه به آن اردوگاه یا به بغداد فرستادند اما او هیچگاه دست از تلاش و مجاهدت خویش برنداشت. بیش از شش بار به بغداد فرستاده شد و مورد بازجویی وشكنجه قرار گرفت، اما همچنان مقاوم و استوار راه پرمشقت اسارت را بطور اصولی پیمود و مشعل هدایت همه اسرا شد.
تعیین سیاستهای اصولی و خطمشی اسیران ایرانی، چیزی نبود كه از عهده هركس برآید. از زمانی پا به اردوگاهها گذاشت كه اسیران ایرانی همچون گمگشتههایی بودند كه در بیابان تاریك و بیراه و نشان اسارت به دنبال مشعلی فروزان میگشتند تا راه را به آنان نشان دهد و از سردرگمی برهاند. او هنگامی به اردوگاهها وارد شد كه اسیران ایرانی همچون قحطی زدگانی بودند كه در عین تشنگی و یاس و ناكامی با دستهای به دعا برافراشته و چشمهای نگران به آسمان، باران رحمت الهی را طلب میكردند و حقیقتاً خداوند باران را پس از ناامیدی فرو میفرستد و او باران رحمت پروردگار عالم بود.
شبانه روز با گفتار آرام و منطقی و رفتار جاذب خویش كوشش كرد تا از سویی اسیران ایرانی را در سلامت روحی و جسمی نگه دارد و روز به روز برامید و ایمان آنها بیفزاید و از سویی دیگر از شدت خشونت دشمنان بكاهد و توطئههای آنها را خنثی سازد. اردوگاههای عنبر، موصل شماره ۱ و ۲ و ۳ و ۴ و رمادیه ۲ «اردوگاه بین القفصین» و تكریت شماره ۵ و ۱۷ و ۱۸ و سلولهای بغداد شاهد خوبیها و تلاشهای خستگیناپذیر آن عارف حكیم میباشد.سرانجام بعد از ده سال اسارت با سربلندی و عزت به آغوش میهن اسلامی خویش بازگشت و مورد استقبال باشكوه مردم قرار گرفت.
پس از آزادی نیز، ایشان هرگز به زندگی شخصی خود فكر نكرد و همسر صبور و بزرگوار و فرزندان رشید و پاكدامن او نیز تحت تاثیر اخلاق و منش آن معلم بزرگ اخلاق و پاكدامنی، نه تنها از فعالیتهای شبانهروزی او اظهار رضایت میكردند بلكه خود نیز همكار و همراهی دلسوز برای او بودند.ابوترابی دوران پس از اسارت را در كنار مصیبت زدگان، بربالین بیماران و افراد ناتوان در مجالس دعا و معنویت، در حال سركشی و تفقد از آزادگان و جانبازان و ایثارگران و پیگیری دردها و مشكلات آنها گذراند و برای خدمت به بندگان خدا، لحظهیی را از دست نداد. سفرهای شبانهروزی به شهرها و روستاهای كشور و رسیدگی به حال دردمندان و نیازمندان، روش همیشگی او بود.پس از اینكه از اسارت آزاد شد با حكم رهبر انقلاب در جایگاه نماینده ولی فقیه در امور آزادگان قرار گرفت و تمام سعی خود را به كار بست تا آزادگان مایه عزت و تقویت نظام جمهوری اسلامی باشند.
در دوره چهارم و پنجم مجلس شورای اسلامی با رای بالای مردم قدرشناس تهران به عنوان نفر دوم و سوم به مجلس راه یافت.عشق به خدا و ائمه معصومین در تمام لحظههای حیات و در سراسر وجود او نمایان بود و در دهه اخیر در ایام فاطمیه دوم، پیاده از حرم امام خمینی تا حرم حضرت معصومه به راه میافتاد و همراه با جمعی از آزادگان و شیفتگان با ذكر و اشك و سوز این سفر معنوی را به انجام میرساند. در ایام عرفه نیز پیاده از تنگه مرصاد تا مرز خسروی راه میرفت و جمع كثیری از مردم متدین وی را همراهی میكردند.
در تابستان قبل از فرا رسیدن سالگرد ورود آزادگان، او سفر آسمانی خود را با شیفتگان خاندان عصمت و طهارت از حرم امام خمینی تا حرم امام علی بن موسیالرضا آغاز میكرد و در آن روزهای بسیار گرم، عاشقانه به سوی بارگاه مقدس امام هشتم پیش میرفت. بیشتر همراهان او جوانانی بودند كه از وجود شریفش درس میگرفتند.
سرانجام، آن مجاهد خستگی ناپذیر در تاریخ ۱۹ خرداد ۷۹ در حالی كه به همراه پدر بزرگوارشان، آیتالله حاج سید عباس ابوترابی عازم مشهد مقدس و زیارت حضرت ثامنالحجج بودند در جاده بین سبزوار و نیشابور براثر تصادف، ارواح پاك آن عالمان وارسته از خاك تا افلاك پر كشید و به لقاءالله پیوست. پیكرهای مطهر آن دو عالم مجاهد و پرهیزگار در جوار مرقد مطهر امام رضا دفن شد.
منابع:
۱ منشور پاكی و خدمتگزاری ج دوم ص ۵۰۱
۲ همان صفحه ۴۹۵ ـ۵۱۱
نوید صالحی
۱ منشور پاكی و خدمتگزاری ج دوم ص ۵۰۱
۲ همان صفحه ۴۹۵ ـ۵۱۱
نوید صالحی
منبع : روزنامه اعتماد
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست