یکشنبه, ۲۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 9 February, 2025
مجله ویستا
واقعه مسجد شاه و قتل رزمآرا
![واقعه مسجد شاه و قتل رزمآرا](/mag/i/2/h4n5j.jpg)
آفتاب تازه سر از افق برآورده بود كه استاد طهماسبی درب منزل را باز كرد و به سوی «مسجدشاه» قدم برداشت او به سوی مسجد سلطانی میرفت، ولی خودش هم نمیدانست كه تا چند ساعت دیگر هنگامهای در دنیا ایجاد خواهد كرد و مسیر تاریخ ملتی را عوض نموده غوغای د رجهان به راه خواهد انداخت.
از پلههای جلوخان «مسجدشاه» پائین رفت. مردم تازه به رفت و آمد مشغول بودند و مأمورین انتظامی هم از همان صبح زود در جنبوجوش بودند از جلوی نردههای شبستان زیر گنبد «مسجدشاه» پردهای زرد تا نزدیكی حوض كشیده شده بود كه میبایستی مردم از میان این پرده عبور كرده به داخل شبستان بروند.
استاد طهماسبی از قسمت راست راهرو و مسجد وارد صحن شد و در گوشهای به انتظار ایستاد. عقربه ساعت بین ۸ و ۹ را نشان میداد كه پاسبانان از اولین پله جلوخان تا جنب پرده بدون فاصله ایستاده و خیابانی از دو صف پاسبان تشكیل شده بود. كارآگاهان بسیار مراقب اوضاع بودند و هر حركتی را تحت مراقبت شدید قرار میدادند و افسران مربوطه هم سخت در تكاپو بودند.
استاد خلیل طهماسبی بسیار مایل بود كه او را در یكی از شبنشینیها و مجالس رقص و فساد نابود كند، ولی موفق نشد. طهماسبی از ابتدای تشكیل خیابان از صف پاسبانها برای عبور و مرور آزادانه رجال در نزدیكی دالان «راهرو» پشت سر یكی از پاسبانان با قیافهای آرام و قلبی مستقر و مطمئن ایستاد و سر خویش را خم نموده راهرو را نگاه میكرد تا ورود حریف خود را قبلاً اطلاع یابد.
مجلس ختم شروع شده بود و به تدریج وزراء و وكلاء، مدیران كل و معاونین وزارتخانهها و عدهای هم از قبیل آقای بهبهانی و غیره وارد «مسجدشاه» شده و هر یك در گوشهای مینشستند، همه منتظر نخستوزیر بودند، ساعت ۱۰ شده بود و زمزمه میكردند كه نخستوزیر بعلت كثرت مشاغل امروز به ختم نمیآید؟ در این هنگام سرتیپ دفتری رئیس شهربانی رزمآرا درحالی كه كیفی در دست داشت وارد شد و پس از مختصر توقفی مسجد را ترك كرد.
در این موقع كه تقریباً ساعت ۵/۱ بود جوانی با شتاب از خارج مسجد وارد شد و در كنار طهماسبی جای گرفت و به ایشان اطلاع داد كه رزمآرا از اتومبیل مشكی رنگش پیاده شده و با طمطراق ! هر چه بیشتر به سوی مسجد میآید. چهره طهماسبی از هم شگفت و دست چپ خویش را به حركت درآورد!: (از خصوصیات طهماسبی این است كه دست چپ او حالت و قدرت دست راست دیگران را دارد و در آن روز هم با دست چپ تیراندازی كرد) هفتتیر بلژیكی هم در قسمت پهلوی راست ایشان در حالی كه لوله آن را به داخل شلوار فرو برده ودست آن بیرون بود، واقع شده بود.
رزمآرا هم در حالیكه چهار نفر از دژبانهای بسیار آزموده كه خیلی مورد اعتماد او بودند، اطراف او را گرفته و اسدالله علم وزیر كار دولت رزمآرا هم در پشت شانه چپ او حركت میكرد و درگوشی با او صحبت مینمود، وارد مسجد شد. رزمآراء پالتوئی مشكی دربرداشت و دست چپ خویش را در جیب فرو برده و كلاه شاپو خودش را هم در دست راست گرفته تكان میداد.
طهماسبی كه در نزدیكی راهرو ایستاده بود و نگاه میكرد و ثانیهشماری مینمود تا رزمآرا قدمی بیش با ایشان فاصله نداشت كه دست چپ وی به زیر كت فرو رفته دسته هفتتیر را محكم گرفت. در این اثنا رزمآرا از مقابل وی عبور كرد، دقیقه حساس و تعیینكنندهای بود، زیرا از یك طرف وی میخواست بهر نحوی هست آن روز كار را خاتمه دهد و از طرفی دیگر هم لوله اسلحه گیر كرده بود و خارج نمیشد. بالاخره به هر طریقی بود اسلحه را خارج نموده و با یك جهش در بین دو پاسبان مابین دو صف مأمورین قرار گرفهت و بلادرنگ رزمآرا را هدف قرار داد... اولین تیر در سر او جای گرفت.
تیر اول كه صدا كرد مأمورین ریختند ایشان را دستگیر كنند، ولی بلافاصله دومین و سومین تیر را در حالیكه رزمآرا در شرف افتادن بود به كتف و شكم او خالی كرد و رزمآرا در نزدیكی حوض بزرگ مسجد سلطانی بر زمین افتاد و آقای فلسفی هم كه در داخل شبستان مشغول صحبت بود، سخنش را قطع كرد و از منبر پائین آمد. هر كس به فكر فرار خود بود هر یك به گوشهای پناه میبردند عدهای هم میخواستند اسلحه استاد طهماسبی را از دست ایشان خارج كنند. استاد هم استقامت كرده و با خنجری كه در جیب داشت، همه آنها را فراری داد.
به فاصله چند ثانیه كسی در صحن مسجد شاه یافت نمیشد. طهماسبی كه میدان را خالی از حریف دید به طرف بازار بزرگ «بزازها» حركت كرد و به آرامی و سكونت عجیبی وارد بازار شد و در ابتدای بازار زرگرها توقف كرده و با صدای رسایی شروع به گفتن تكبیر نموده و پیدرپی ندای توحید و بانك «اللهاكبر» را بلند كرده بود. مرتب شعار میداد و جملات «زندهباد اسلام»، «پاینده باد قرآن»، «نابود باد ایادی بیگانه»، «سرنگون باد كاخ ستمكاران» از دهانش خارج میشد و در فضای بازار طنینانداز میگشت.
در این موقع پاسبانان هم كه متجاوز از پنجاه نفر بودند هر یك قسمتی از بدن وی را محكم گرفته و آقای سرتیپ دانشپور هم اسلحه خویش را لخت كرده و لوله آن را بر سینه استاد قرار داده و عقب، عقب در بازار به راه افتاد تا ایشان را به كلانتری هشت ببرند. طهماسبی هر چند قدمی كه میرفت با یك حركت، قدری مأمورین را به عقب زده و فریاد «زندهباد اسلام» را در بازار طنینانداز میكرد. بالاخره ایشان را به كلانتری ۸ بردند و فوراً در اطراف كلانتری پاسبانی با مسلسلهای سبك آماده به كار گماردند و برادر طهماسبی را در یكی از اطاقهای كلانتری تحت مراقبت شدید محبوس كردند.
● محافظین رزمآرا چه شدند؟
به مجرد رهایی تیر از اسلحه خلیل طهماسبی، مأمورین محافظ رزمآرا هم جزء سایرین فرار كردند. فقط یكنفر از آنها به چنگال مأمورین افتاد وچون لباس شخصی دربرداشت، خیال كردند كه از همدستان استاد است. لذا سخت مضروب و مجروحش كردند و او در حالیكه دست به جیب خود برده و مقداری كاغذ خارج كرده بود فریاد میزد و داد میكشید كه من از محافظین رزمآرا هستم، ولی كسی به حرف او ارزش نمیگذاشت و پیدرپی او را با باطوم و مشت و لگد نوازش میكردند و سپس به كلانتـری ۸ منتقلش نمودند و در اطاق محبس استاد زندانش كردند و به مجرد اینكه بـه سرتیپ دفتـری گزارش دادند و رئیس شهربانی او را دید و شناخت، آزادش كردند.
● من فدائی اسلام هستم
... پس از اینكه اطراف كلانتری را كاملاً برای دفع هرگونه هجومی كه به منظور نجات استاد طهماسبی بشود مجهز كردند و اندكی وضع آرام شد به سراغ استاد میآیند و از او نامش را سؤال میكنند او میگوید:«فدائی اسلام، نابود كننده دشمنان اسلام و ایران، عبدالله موحد رستگار هستم» این اولین جملهای بود كه در كلانتری در پاسخ سؤال مأمورین میگوید و عین آن را در جراید عصر د رآن روز نقل كردند، البته نام اصلی وی «خلیل» است ولی نام وصفی خود كه عبارت از «بنده خدا و یكتاپرست و رستگار» است، بیان میكند و پس از ساعتی تحت مراقبت شدید مأمورین با احتیاط كامل استاد را به شهربانی منتقل میكنند. یكی از پاسبانان كه بعداً مأمور نگهبان «زندان مجرد و تاریك» من بود، چنین تعریف میكرد كه: در حیاط شهربانی ایستاده بودیم ناگهان اتومبیلی توقف كرد و به طرف طبقه دوم شهربانی كه اداره آگاهی در آن طبقه واقع است بردند و بعداً فهمیدیم كه او «استاد خلیل طهماسبی» كشنده رزمآرا بوده است.
در اینجا لحظات اولیه ورود به شهربانی را از قول خود استاد خلیل نقل میكنیم. ایشان میگفت: پس از اینكه مرا به اطاق آقای بهرامی رئیس آگاهی آن زمان بردند. به روی مبلی نشستم و چون در اثر جراحات وارده اندك ضعفی عارض شده بود، ۱۱ سر خود را بر روی پیشدستی نهادم: مأمورین در رفت و آمد بودند و با هم توگوشی صحبت نموده و پچ،پچ میكردند. ناگهان وضع اطاقم بهم ریخت و مأمورین پس و پیش رفتند، بعد معلوم شد كه سرتیپ دفتری رئیس شهربانی برای دیدن من میآید. دفتری كه وارد شد نگاهی به سراپای من افند و گفت كه بسیار شبیه او است. بهرامی از او سئوال كرد شبیه كیست؟ پاسخ داد: امامی! امامی! و پس از ردوبدل این جملات سرتیپ دفتری زیر لب كلمهای گفت كه من گمان كردم فحشی داد و جسارتی كرد لهذا با دست بسته از روی مبل جهیدم و با عصبانیت فریاد زدم. برو بیرون! فوراً مأمورین اطراف او را گرفته و از اطاق خارجش كردند و برای من آب جوش و قند آوردند. من چون از مرگ رزمآرا اطمینان حاصل نكرده بودم و یقین نداشتم كه او مرده است، لذا میخواستم از دادن پاسخ خودداری كنم. بدین جهت سرخویش را كمتر از روی پیشدستی برمیداشتم و هر وقت كه سؤال میكردند كه گزارش دادهاند شما سپهبد رزمآرا نخستوزیر را در «مسجدشاه» به قتل رسانیدهاید، سرم را میان دو دستم فرو میبردم و از جواب گفتن شانه خالی میكردم زیرا میخواستم كه اگر رزمآارا نمرده باشد اقرار نكنم. بهمین جهت تا زمانی كه مطمئن نشدم كه او مرده است، اعتراف نكردم تا روز بعد كه شنیدم روزنامهفروشها فریاد میزنند: تشییع جنازه رزمآرا...».
● دكتر كاظمی یا دكتر مصدق ؟
ساعت ۹ صبح روز پنجشنبه هفدهم اسفند ماه یعنی بیست و چهار ساعت بعد از كشتن رزمآرا، آقای واحدی و چند نفر دیگر، به منزل آیه الله آیه الله كاشانی رفته و در اطاق كوچك فوقانی مذاكراتی صورت گرفت. واحدی از جانب آقای نواب صفوی مأموریت داشتند كه با آیه الله كاشانی درباره كیفیت استفاده از قدرتی كه در اثر فداكاریهای پیدرپی، برای ملت مسلمان ایران ایجاد شده صحبت كنند.
آیه الله كاشانی گفته بودند كه صبر كنید آقای باقر كاظمی را كه كاندید نخستوزیری ما است به روی كار بیاوریم. آقای واحدی گفتند: در این صورت چرا «دكتر مصدق » را برای نخستوزیری درنظر نگرفتهاید؟ و اگر بناست كه برای ریاست وزرایی یكی از افراد جبهه ملی فعالیت شود «دكتر مصدق » اولی میباشد. آیه الله كاشانی پاسخ داده بود: معلوم نیست كه ایادی بیگانه بگذارند دكتر مصدق به روی كار بیاید. هر چند كه شما با كشتن رزمآرا بزرگترین قدرت را به بیگانگان نشان داده و شاهرگ انگلستان را زدهاید.
بهرحال جلسه آن روز پایان یافت و جلسه دیگری هم شب شنبه نوزدهم اسفند در همان اطاق تشكیل شد. در آن شب دنباله سخنان روز قبل ادامه داشت. در آن جلسه آیه الله كاشانی جملهای گفته بودند كه هنوز هم مفهوم آن جمله كاملاً بر ما روشن نشده است و ما عین آن را نقل میكنیم شاید خوانندگان این معما را حل كنند و لازم است كه قبلاً متذكر شویم كه به مجرد كشتن رزمآرا آقای نواب به یكی از افراد فدائیان اسلام كه از نزدیك شاهد قتل رزمآرا به دست استاد طهماسبی و كیفیت دستگیری و شعارهای ایشان بوده است مأموریت میدهند كه بهترین و زودترین خبر را به آقای دكتر فاطمی مدیر باختر امروز برسانند كه او كاملاً از كیفیت موضوع مطلع باشد و حقیقت سخنان و شعارهای استاد خلیل را در باختر امروز كه در آن ایام در كوچه «مهران» واقع بود، رفت ولی دكتر فاطمی در آنجا نبود، جریان را با متصدیان مربوطه در میان مینهد، ولی عصر آن روز باختر امروز شعارهای واقعی استاد را تحریف كرده و از نقل شعار «زنده باد اسلام» خودداری كرده بود.
این موضوع را در جلسه شب شنبه آقای واحدی عنوان كرده و وسیله آیه الله كاشانی از دكتر فاطمی گله میكنند. آیه الله كاشانی پاسخ میدهند كه شعار «زنده باد اسلام» را برای اینكه بعضیها بدشان نیاید؟ نقل نكرده است! مفهوم این جمله هنوز هم بر ما مجهول است!
از بعدازظهر چهارشنبه شانزدهم اسفند جبهه ملی به فكر میتینگ تظاهرات افتادند و اعلام كردند كه عصر روز جمعه هیجدهم اسفند در میدان بهارستان میتینگی برپا است و از عموم مردم برای شركت در آن به وسیله بلندگو و اعلامیه دعوت كرده بودند از طرفی هم فدائیان اسلام بلافاصله اعلامیه مفصل و شدیدی صادر كردند كه طی آن هدف خود را از كشتن رزم آرا بیان كرده و در ضمن آزادی استاد طهماسبی را خواستار شده بودند.
در روز پنجشنبه قسمت شهرستانها ویسله اشخاص و پست ارسال شد و برای پخش در تهران روز جمعه در نظر گرفته شد كه از میتینگ جبهه ملی شروع شود، عصر روز جمعه میدان بهارستان مملو از جمعیت بود و ازپس از كشتن رزمآرا همه میخواستند ببینند چه خبر است و چه خواهد شد؟
عدهای از افراد فدائیان اسلام هم مأموریت یافتند كه در پایان میتینگ به پخش اعلامیه مبادرت ورزند و در همان موقع هم در خیابانهای مخلتف شهر شروع به پخش كنند. ناطقین جبهه ملی چند نفر از پخشكنندگان اعلامیه را به بالكون اداره روزنامه كشور كه محل سخنرانان بود برده و از آنها خواهش میكنند كه از پخش آن اعلامیه شدید خودداری كنند، زیرا آنها میخواستند با محافظهكاری و مجامله رفتاركنند و بالاخره تلفنی به آیه الله كاشانی متوسل شده و ایشان هم از آنها درخواست میكند كه آن را پخش ننمایند ولی آنها پاسخ دادند كه به ما دستور دادهاند كه پخش شود! در این موقع یكی از افراد پشت تریبون رفته و سلام و پیام رهبر فدائیان اسلام را به جمعیت ابلاغ كرد.
پس از پایان میتینگ ناگهان از گوشههای مختلف بهارستان شروع به پخش اعلامیه كرده به وسط جمعیت میآمدند و در مدت كمی به همه مردم رسانیده شد. آن اعلامیه تند كه بعداً عین آن را روزنامه «اصناف» چاپ نمود ۹ هنگامهای برپا كرده و مسیر و جهت نهضتی را كه با كشتن رزمآرا تكمیل شده بود تعیین كرد، ولی همان اندازه كه باعث تحكیم نهضت شد دشمن را ترسانیده و دوستان ضعیف مانند جبهه ملی را هم هراسان كرده بود زیرا آنها میخواستند كه كشتن رزمآرا را به حساب خود بگذارند و با این اعلامیه نقش آنها بر آب میشد.
شب بود و بعد از اقامه نماز دور هم نشسته بودند كه درب حیاط باز شد و شخصی وارد زیرزمین یكی از مخفیگاههای آقای نواب شد، او با عجله و شتاب لب به سخن گشود. او از منزل آیه الله كاشانی آمده و حامل پیامی از جانب ایشان بود، او گفت آیه الله كاشانی با بیتابی و ناراحتی مرا نزد شما فرستاده كه بگویم اعلامیه اخیر فدائیان اسلام بسیار تند بوده و موجب ایجاد عدم رضایت شده است، تقاضا دارم فوراً اعلامیهای صادر كنید و طی آن مطالب اعلامیه قبلی را تكذیب كرده و اعلام كنید كه آن اعلامیه را شهربانی و سرتیپ دفتری منتشر كرده است، ولی آقای نواب قبول نكردند.
بعد از كشتن رزمآرا قاعدتاً میبایستی در اولین وهله زمام امور به دست شخصی سپرده شود ولی چند روز گذشت و كسی به ریاست وزرائی منصوب نگردید، زیرا به هر كس كه پیشنهاد میشد، شانه خالی میكرد.
لذا موقتاً آقای فهیمی «فهیمالملك» كه پیرمردی از كار افتادهای بود به كفالت و سرپرستی منصوب شد كه تا تعیین نخستوزیر شیرازه كار از هم گسیخته نشود! از روز پنجشنبه هفدهم اسفند مجلس قیافه خود را عوض كرد آن اكثریت ۹۱ نفری كه به نخستوزیری رزمآرا رأی اعتماد داده و همه جا و همه وقت تا آخرین روز، لوایح او را بدون چون و چرا تصویب میكردند، دیگر نمیتوانستند در برابر وكلایی كه گمان میشد نمایندگان واقعی ملت هستند و پس از كسب قدرت پشتپا به خواستههای مردم مسلمان نخواهند.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست