پنجشنبه, ۲۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 16 May, 2024
مجله ویستا

شرح دعای روز سوم ماه رمضان


شرح دعای روز سوم ماه رمضان
●جهل و جاهلان
اللهم ارزقنی فیه الذهن و التنبیه و باعدنی فیه من السفاهه و التمویه و اجعل لی نصیبا من كل خیر تنزل فیه بجودك یا اجود الاجودین
خدایا! در این روز, هوش و آگاهی به من روزی كن, و در این روز, مرا از بیخردی و باطل دور گردان و از هر خیری كه در این روز نازل می كنی, مرا نیز بهره ای ده, به بخشندگی ات, ای بخشنده ترین بخشندگان.
●نادانی در روایات
گفت پیغمبر عداوت از خرد / بهتر از مهری كه از جاهل رسد
دشمن انسان امام رضا(ع): صدیق كل امرء عقله وعدوه جهله(۴); دوست هر مردی عقل اوست و دشمنش نادانی او.
درد امام علی(ع): الجهل ادء الدإ(۵); نادانی بدترین درد است.
اساس بدیها امام علی(ع): الجهل اصل كل شر(۶); نادانی ریشه ی هر بدی است.
موجب كفر و سبب گمراهی امام علی(ع): لو ان العباد حین جهلوا وقفوا, لم یكفروا ولم یضلوا(۷); اگر بندگان به هنگام نادانی توقف می كردند (براساس نادانی خود اقدام نمی كردند) كافر نمی شدند و گمراه نمی گشتند.
●برخی از نتایج جهل
انحراف عقیدتی یظنون بالله غیر الحق ظن الجاهلیه(۸); آنها گمان های نادرستی ـ همچون گمان های دوران جاهلیت ـ درباره ی خدا داشتند.
قالوا یا موسی اجعل لنا الها كما لهم آلهه قال انكم قوم تجهلون(۹); (بنی اسرائیل) به موسی گفتند: تو هم برای ما معبودی قرار ده, همان گونه كه آنها معبودان (و خدایانی) دارند.
كوتاه نظری امام علی(ع): العالم ینظر بقلبه وخاطره, الجاهل ینظر بعینه وناظره(۱۰); دانشمند با قلب و اندیشه می نگرد (دیدش وسیع است) نادان فقط با چشم می نگرد (كوتاه بین است)
خود بزرگ بینی, خود محوری, تخطئه دیگران, گمراه دانستن دیگران, انكار و تكذیب, لجاجت و خودپسندی امام علی(ع) فرمود: ان الجاهل من عد نفسه بما جهل من معرفه العلم عالما وبرإیه مكتفیا و لمن خالفه مخطیا ولمن لم یعرف من الامور مضللا واذا ورد علیه من الامر ما لا یعرفه انكره وكذب كان للحق منكرا وفی اللجاجه متجریا وعن طلب العلم متكبرا(۱۱); نادان كسی است كه خود را نسبت به نادانسته هایش دانا شمارد و نظر خود را كافی بداند هر كس با وی مخالفت كند او را در اشتباه پندارد و ناآگاهان را گمراه كند و هرچه را نداند انكار و تكذیب نماید. حقیقت را انكار نموده و در لجاجت جری باشد و در طلب دانش خود پسندی كند.
موضع گیری نادرست و قضاوت عجولانه من اخلاق الجاهل الاجابه قبل ان یسمع والمعارضه قبل ان یفهم والحكم بما لا یعلم(۱۲); از اخلاق نادان این است كه قبل از شنیدن, جواب گوید و قبل از دانستن حقیقت امر, ستیزه كند و نیز بدانچه نمی داند حكم نماید.
افراط وتفریط امام علی(ع) فرمود: لا یری الجاهل الا مفرطا او مفرطا(۱۳); نادان یا زیاده روی كند یا عقب بماند (اعتدال در كار ندارد(.
آرزومندی و خیالبافی امام علی(ع) فرمود: العاقل یعتمد علی عمله والجاهل یعتمد علی امله(۱۴); عاقل بر تلاش و كوشش خود تكیه كند و جاهل بر آرزوهای خود.
قطع سخن دیگران در گلستان سعدی آمده است; یكی را از حكما شنیدم كه می گفت: هرگز كسی به جهل خویش اقرار نكرده, است مگر آن كسی كه چون دیگری در سخن باشد همچنان تمام ناگفته, سخن آغاز كند.
●بدترین نوع نادانی
نشناختن خویشتن امام علی(ع) فرمود: اعظم الجهل, جهل الانسان امر نفسه(۱۵); بزرگ ترین نادانی, نادانی انسان است نسبت به خویشتن.
افتخار به نادانی امام علی(ع) فرمود: غایه الجهل, تبجح المرء بجهله(۱۶); نهایت نادانی آن است كه كسی به نادانی خود افتخار نماید.
نقل همه معلومات امام علی(ع) فرمود: لا تتكلم بكل ما تعلم فكفی به جهلا(۱۷); هرچه می دانی نگو, این برای اثبات نادانی كافی است.
در حدیثی دیگر آمده است كه: لا تقل ما لا تعلم بل لا تقل كل ما تعلم(۱۸); چیزی را كه نمی دانی نگو, بكله همه ی آنچه را هم كه می دانی نگو.
فریفته شدن به دانش امام علی(ع) فرمود: حسبك من الجهل ان تعجب بعلمك(۱۹); برای نادانی این كفایت می كند كه دانش تو را به, ورطه ی عجب و خودبینی بیندازد.
●روش برخورد با جاهلان
وعباد الرحمن الذین یمشون علی الارض هونا واذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما(۲۰); و بندگان خاص خداوند رحمان, كسانی هستند كه با آرامش و بی تكبر بر زمین راه می ورزند; و هنگامی كه جاهلان آنها را مخاطب سازند (و سخنان نابخردانه گویند), به آنها سلام می گویند (و با بی اعتنایی و بزرگواری می گذرند(.
قال الرسول(ص): جواب الاحمق السكوت; پاسخ احمق سكوت است.
چون جواب احمق آمد خامشی / این درازی در سخن چون می كشی
●فرار حضرت عیسی از احمق
حضرت عیسی(ع) با شتاب به سوی كوهی می گریخت. شخصی او را در آن حال دید و به او گفت: با این سرعت كجا فرار می كنی؟ من كه پشت سر تو نه شیری می بینم و نه دشمنی.
حضرت عیسی(ع) به او گفت: من از دست آدم های احمق فرار می كنم. آن شخص كنجكاو می پرسد: مگر تو آن همه كور و عاجز و بیمار را شفا نداده ای؟ و مگر تو نبودی كه آن همه معجزه جاری ساختی كه چشم همگان مات و متحیر ماند؟ حال كه این همه قدرت داری پس احمق ها را هم عاقل كن. آن حضرت گفت: آری من با دم گرم الهی خود, حتی به مردگان, روح و حیات بخشیدم, اما با اینكه بارها و بارها به اندرز آدم های احمق پرداخته ام, مواعظ من هیچ تإثیری نبخشیده است. پس ای طالب! تو نیز از احمقان بگریز.
عیسی مریم به كوهی می گریخت / شیر گویی خون او می خواست ریخت
آن یكی در پی دوید و گفت: خیر / در پی ات كس نیست, چه گریزی چو طیر؟
باشتاب او آن چنان می تاخت جفت / كز شتاب خود, جواب او نگفت
یك دو میدان در پی عیسی براند / پس به جد جد عیسی را بخواند
كز پی مرضات حق یك لحظه بیست / كه مرا اندر گریزت مشكلی ست
از كه این سو می گریزی ای كریم؟ / نی پی ات, شیر و, نه خصم و, خوف و بیم
گفت: از احمق گریزانم, برو / می رهانم خویش را, بندم مشو
گفت: آخر آن مسیحا نی تویی / كه شود كور و كر از تو مستوی؟(۲۱)
گفت: آری گفت: آن شه نیستی / كه فسون غیب را ماویستی؟
كآن فسون و اسم اعظم را كه من / بر كر و بر كور خواندم, شد حسن
بر كه سنگین بخواندم, شد شكاف / خرقه را بدرید بر خود تا به ناف
بر تن مرده بخواندم, گشت حی / بر سر لاشی بخواندم, گشت شی
خواندم آن را بر دل احمق به ود / صد هزاران بار و, درمانی نشد
در پایان حضرت عیسی(ع) به شخص سائل می گوید: احمق همچون سنگ ستبر و سختی است كه هیچ چیز در آن تاثیر و نفوذی ندارد.
سنگ خارا گشت و زان خو برنگشت / ریگ شد كز وی نروید هیچ كشت
از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: ما عجزت عن احیإ الموتی كما عجزت عن اصلاح الاحمق(۲۲); از زنده كردن مردگان ناتوان نشدم, ولی از اصلاح احمقان درمانده شدم.
از آنجا كه خوارج از مصادیق بارز جهالت بودند, در این بخش به این گروه جاهل, نظری گذرا می افكنیم.
●خوارج مشكل اساسی علی(ع)
قال علی(ع): قصم ظهری عالم متهتك و جاهل متنسك فالجاهل یغش الناس بتنسكه و العالم ینفرهم بتهتكه(۲۳); كمر مرا (دو گروه) شكستند; عالم پرده در و نادان ظاهر فریب, جاهل مردم را به عبادتش فریب می دهد و عالم مردم را با دریدن پرده ها از خود دور می كند.
در زمان پیغمبر اكرم (ص), طبقه ای كه پیغمبر اكرم(ص) به وجود آورد, صرفا طبقه ای نبود كه یك انقلاب به پا شود و عده ای در زیر پرچمی جمع بشوند. پیغمبر(ص) طبقه ای را تعلیم داد, متفقهشان كرد, قدم به قدم جلو آورد, تعلیم و تربیت اسلامی را تدریجا در روح اینها نفوذ داد. پیغمبر(ص) سیزده سال در مكه بود, انواع زجرها و شكنجه ها و رنج ها را از مردم قریش متحمل شد ولی همواره دستور به صبر می داد. هر چه اصحاب می گفتند:یا رسول الله! آخر اجازه ی دفاع به ما بدهید,ما چقدر متحمل رنج بشویم,چقدر از ما را اینها بكشند و زجركشمان كنند, چقدر ما را روی این ریگ های داغ حجاز بخوابانند و تخته سنگ ها را روی سینه های ما بگذارند, چقدر ما را شلاق بزنند, لكن پیغمبر(ص) اجازه ی جهاد و دفاع نمی داد. در آخر فقط اجازه ی مهاجرت داد كه عده ای به حبشه مهاجرت كردند, و مهاجرت سودمندی هم بود. پیغمبر(ص) در مدت سیزده سال چه می كرد؟ تربیت می كرد, تعلیم می داد, یعنی هسته ی اصلی اسلام را به وجود آورد. آن عده ای كه شاید هنگام مهاجرت حدود هزار نفر بودند, عده ای بودند كه با روح اسلام آشنا بودند و اكثریت آنها تربیتشان هم تربیت اسلامی بود. شرط اول برای یك نهضت, وجود یك كادر تعلیمی و تربیتی است كه از یك عده افراد تعلیم داده شده و تربیت شده و آشنا با اصول و هدف و تاكتیك به وجود آمده باشند. اینها را می شود به صورت یك هسته ی مركزی به وجود آورد و بعد دیگران كه ملحق می شوند شاگردهای اینها باشند و خودشان را با اینها تطبیق بدهند,سر موفقیت اسلام این بود.
●تفاوت زمان پیامبر(ص) با زمان علی(ع)
بنابراین تفاوت های میان وضع علی (ع) و وضع پیغمبر(ص) یكی این بود كه پیغمبر(ص) با مردم كافر, یعنی با كفر صریح, با كفر مكشوف و بی پرده روبرو بود, با كفری كه می گفت من كفرم, ولی علی(ع) با كفر در زیر پرده یعنی با نفاق روبرو بود; با قومی روبرو بود كه هدفشان همان هدف كفار بود اما در زیر پرده ی اسلام, در زیر پرده ی قدس و تقوا, در زیر لوای قرآن و ظاهر قرآن.
و تفاوت دوم این بود كه در دوره ی خلفا, مخصوصا در دوره ی عثمان, آن مقداری كه باید و شاید تعلیم و تربیتی را كه پیغمبر(ص) بنا كرده بود پی گیری نشد. فتوحات اسلامی زیادی صورت گرفت. فتوحات به تنهایی كاری نمی تواند بكند. پیغمبر(ص) سیزده سال در مكه ماند و اجازه ی نداد كه مسلمین حتی از خودشان دفاع كنند, چون افراد هنوز لایق این دفاع و جهاد نبودند. اگر دست به جهاد و فتوحات هم باید زد, به تناسب توسعه ی فرهنگ اسلامی است; یعنی همین طور كه از یك طرف فتوحات تازه می شود باید به موازات آن, فرهنگ اسلامی هم توسعه پیدا كند; تا مردمی كه به اسلام می گروند و حتی آنها كه مجذوب اسلام می شوند, اصول و حقایق و اهداف اسلام, پوسته و هسته ی اسلام, همه ی اینها را بفهمند و بشناسند. ولی در اثر این غفلتی كه در زمان خلفا صورت گرفت, یكی از پدیده های اجتماعی كه در دنیای اسلام رخ داد این بود كه طبقه ای در اجتماع اسلامی پیدا شد كه به اسلام علاقه مند بود, به اسلام مومن و معتقد بود اما فقط ظاهر اسلام را می شناخت, با روح اسلام آشنا نبود; طبقه ای كه هر چه فشار میآورد فقط روی مثلا نماز خواندن بود نه روی معرفت,نه روی شناسایی اهداف اسلامی,یك طبقه ی مقدس مآب و متنسك و زاهد مسلك در دنیای اسلام به وجود آمد كه پیشانی های اینها از كثرت سجود پینه بسته بود, كف دست ها و سر زانوهای اینها از بس كه در روی زمین ها(نه در روی فرش ها) سرها را به سجده گذاشته بودند و دست ها و زانوها را روی خاك ها و شن ها قرار داده بودند و سجده های بسیار طولانی (یك ساعته و دو ساعته و پنج ساعته)كرده بودند, پینه بسته بود.●رفتار علی (ع) با خوارج
آنان كه راهشان را از علی (ع) جدا كردند. فرقه ای شدند به نام (خوارج); یعنی شورشیان بر علی (ع). اینها شروع كردند خون دل به دل علی (ع) وارد كردن. و علی (ع) تا وقتی كه اینها قیام مسلحانه نكرده بودند با آنها حداكثر مدارا را كرد, حتی حقوق اینها را از بیت المال قطع نكرد, آزادی اینها را محدود نكرد. جلوی چشم دیگران میآمدند به او جسارت و اهانت می كردند و علی (ع) حلم می ورزید. علی (ع) بالای منبر صحبت می كرد, یكی از اینها پارازیت می داد. روزی علی (ع) بالای منبر بود, شخصی سوالی كرد, علی (ع), بالبداهه یك جواب بسیار عالی به او داد كه اسباب حیرت و تعجب همه شد و شاید همه تكبیر گفتند. یكی از این خوارج آنجا بود, گفت ((قاتله الله ما إفقهه)) خدا بكشد او را, چقدر داناست؟! اصحابش خواستند كه بریزند به سر او, فرمود: چكارش دارید؟ یك فحشی به من داده, حداكثر این است كه یك فحشی به او بدهید; كاری به او نداشته باشید.
●اصول مذهب خوارج
آیا خوارج به این مقدار قناعت كردند؟ اگر قناعت می كردند, مشكل بزرگی برای علی (ع) نبودند. كم كم دور هم جمع شدند, جمعیت و حزبی تشكیل دادند بلكه فرقه ای تشكیل دادند, یك فرقه ی اسلامی و مذهبی در دنیای اسلام ابداع كردند. برای مذهب خودشان اصول و فروعی ساختند; گفتند: كسی از ماست كه اولا معتقد باشد كه هم عثمان كافرست, هم علی, هم معاویه, و هم كسانی كه به حكمیت تسلیم شدند, خود ما هم كافر شدیم ولی توبه كردیم, و فقط هر كسی كه توبه كند مسلمان است.
همچنین گفتند: امر به معروف و نهی از منكر شرط ندارد; در مقابل هر امام جائر و هر پیشوای ظالمی در هر شرایطی باید قیام كرد ولو با یقین به اینكه قیام بی فایده است. این هم یك چهره ی خشن عجیبی به اینها داد.
اصل دیگری كه برای مذهب خودشان تإسیس كردند كه باز حاكی از تنگ نظری و جهالت اینها بود, این بود كه گفتند: اساسا عمل جزء ایمان است و ایمان منفك از عمل نداریم. مسلمان به گفتن ((اشهد ان لااله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله)) مسلمان نیست.مسلمان اگر نمازش را خواند, روزه اش را گرفت, شراب نخورد, قمار نكرد, زنا نكرد, دروغ نگفت, و اگر از هر گناه كبیره ای پرهیز كرد, تازه اول اسلامش است. و اگر مسلمان یك دروغ بگوید, اصلا او كافر است, نجس است و مسلمان نیست. اگر یك بار غیبت كند یا شراب بخورد, از دین اسلام خارج است. مرتكب كبیره را از دین اسلام خارج دانستند. نتیجه این شد كه فقط خودشان (این به ظاهر مقدس ها) در دنیا مسلمانند, (گویی می گفتند) در زیر این قبه ی آسمان غیر از ما دیگر مسلمانی وجود ندارد. و یك سلسله اصول دیگر كه برای خودشان ساختند.
چون یكی از اصول خوارج این بود كه امر به معروف و نهی از منكر واجب است و هیچ شرطی هم ندارد و در مقابل هر امام جائری باید قیام كرد و علی (ع) را جزء كفار می دانستند, گفتند: پس راهی نمانده غیر از اینكه ما باید علیه او قیام كنیم. ناگهان در بیرون (شهر) خیمه زدند و رسما یاغی شدند. در یاغی شدنشان هم از اصول بسیار خشك و خشنی پیروی كردند, می گفتند: دیگران مسلمان نیستند; چون مسلمان نیستند, از آنها نمی توانیم زن بگیریم و به آنها نباید زن بدهیم, ذبایح آنها(یعنی گوشتی كه آنها ذبح می كنند) حرام است, از قصابی آنها نباید[ گوشت] بخریم, و بالاتر اینكه كشتن زنان و اطفال آنها جایز است.
آمدند بیرون (شهر) چون همه ی مردم دیگر را جایز القتل می دانستند شروع كردند به كشتار و غارت كردن. وضع عجیبی شد. یكی از صحابه ی پیغمبر(ص) با زنش می گذشت در حالی كه آن زن حامله بود. از او خواستند كه از علی تبری بجوید, وقتی این كار را نكرد, او را كشتند, شكم زنش را هم با نیزه دریدند, گفتند شما كافرید. و همین ها از كنار یك نخلستان می گذشتند(نخلستان متعلق به كسی بوده كه مال او را محترم می دانستند) یكی از اینها دست برد و یك خرما به دهانش گذاشت. به او نهیب زدند و گفتند: به مال برادر مسلمانت تجاوز می كنی؟!.
●برخورد علی(ع) با خوارج
كارشان به جایی كشید كه علی(ع) آمد در مقابل اینها اردو زد. دیگر نمی شد آزادشان گذاشت. ابن عباس را فرستاد برود با آنها سخن بگوید. همانجا بود كه ابن عباس برگشت گفت: پیشانی هایی دیدم پینه بسته از كثرت عبادت, كف دست ها مثل زانوی شتر است, پیراهن های كهنه ی زاهد مآبانه و قیافه های بسیار جدی و مصمم. ابن عباس كاری از پیش نبرد. خود علی (ع) رفت با آنها صحبت كرد. صحبت های حضرت موثر واقع شد. از آن عده كه دوازده هزار نفر بودند, هشت هزار نفرشان پشیمان شدند.علی (ع) پرچمی را به عنوان پرچم امان نصب كرد كه هر كس زیر این پرچم بیاید در امان است. آن هشت هزار نفر آمدند. ولی چهار هزار نفر دیگرشان گفتند: محال و ممتنع است. علی هم شمشیر به گردن این مقدسینی كه پیشانی شان پینه بسته بود گذاشت, تمام اینها را از دم شمشیر گذراند و كمتر از ده نفر آنها نجات پیدا كردند كه یكی از آنها عبدالرحمن بن ملجم بود.
علی (ع) در نهج البلاغه جمله ای دارد (علی(ع) موجود عجیبی است. اصلا عظمت علی(ع) اینجا ظاهر می شود) می فرماید: فانی فقإت عین الفتنه , و لم یكن لیجتریء علیها إحد غیری بعد إن ماج غیهبها (ظلمتها) , واشتد كلبها(۲۴); این من بودم و فقط من بودم كه چشم این فتنه را در آوردم, و غیر از من احدی قادر نبود كه چشم این فتنه را بكند (فتنه ی این خشكه مقدس ها), غیر از من احدی از مسلمین جرإت نمی كرد كه شمشیر به گردن اینها بگذارد.
چون طبقه ی به اصطلاح مقدس مآب را فقط دو طبقه می توانند بكشند: یكی طبقه ای كه به اسلام و خدا معتقد نیستند ولی اینكه طبقه ای كه خودشان مسلمان باشند جرإت كنند در مقابل این طبقه حرفی بزنند و كاری كنند, كار هر كس نیست, شیر افكن است, بصیرتی می خواهد مثل بصیرت علی (ع) كه خطر اینها را برای دنیای اسلام احساس كند. آنها از این طرف ذكر خدا بگویند, قرآن بخوانند, و علی (ع) از آن طرف شمشیر بزند و قلع و قمع شان كند. بصیرتی فقط مثل بصیرت علی (ع) می خواهد. فرمود: و لم یكن لیجتریء علیها إحد غیری; هیچ مسلمان دیگر, هیچ یك از صحابه ی پیغمبر(ص) چنین جرإتی را به خود نمی داد كه به روی اینها شمشیر بكشد, ولی من كشیدم و افتخار می كنم كه كشیدم. می گوید: بعد إن ماج غیهبها (چشم این فتنه را در آوردم); پس از آنكه دریای ظلمت داشت موج می زد و موج تاریكی بالا می گرفت.
((واشتد كلبها)) این جمله عجیب است: و كلبش داشت فزونی می گرفت. كلب یعنی هاری. سگ وقتی كه هار می شود و به اصطلاح عامیانه دیوانه می شود, بیماری خاصی پیدا می كند. وقتی كه این حیوان این بیماری را پیدا می كند, دیگر آشنا و غیر آشنا و صاحب و غیر صاحب نمی شناسد, به هر انسان یا حیوانی كه می رسد, گاز می گیرد و نیش خودش را در بدن او فرو می كند.
علی (ع) می گوید: این مقدس مآب ها به صورت یك سگ هار در آمده بودند و مانند سگ هار با هر كس تماس می گرفتند او را هم مثل خودشان هار می كردند. همین طور كه اگر مردم ببینند یك سگ هار شده است, هر كسی به خودش حق می دهد كه او را اعدام كند برای اینكه نگزد و دیگران را هار نكند, من این سگ های هار را دیدم, و دیدم چاره ای غیر از اعدام اینها نیست; والا , طولی نمی كشد كه بیماری هاری خودشان را به جامعه ی اسلامی سرایت می دهند و جامعه ی اسلامی را در جمود و تحجر و حماقت و نادانی فرو می برند.
●ممیزات خوارج
یكی از ممیزات اینها همان مسئله شجاعت و فداكاری زیاد اینها بود. چون روی عقیده كار می كردند, فداكار بودند, و عجیب هم فداكار بودند. داستان های عجیبی از فداكاری‌های اینها هست.
خاصیت دومشان این بود كه اینها متنسك بودند یعنی متعبد بودند, زیاد عبادت می كردند. این آن چیزی بود كه دیگران را زیاد به شك و شبهه می انداخت كه علی (ع) فرمود: غیر از من كسی دیگر جرإت نمی كرد اینها را بكشد.
خاصیت سومی كه اینها داشتند همان جهالت و نادانی زیاد اینها بود. امان از جهالت و نادانی كه بر سر اسلام از جهالت و نادانی چه آمده است؟!.
مهر جاهل را چنین دان ای رفیق / كژ رود جاهل همیشه در طریق
كآنچه جاهل دید خواهد عاقبت / عاقلان بینند ز اول مرتبت
جاهل ار با تو نماید هم دلی / عاقبت زخمت زند از جاهلی
دوستی جاهل شیرین سخن / كم شنو كآن هست چون سم كهن
با سیاست های جاهل صبر كن / خوش مدارا كن به عقل من لدن
مرغ بی وقتی سرت باید برید / عذر احمق را نمی شاید شنید
عذر احمق بتر از جرمش بود / عذر نادان زهر هر دانش بود
دیده بینا از لقای حق شود / حق كجا همراز هر احمق شود
ز احمقان بگریز چون عیسی گریخت / صحبت احمق بسی خون ها كه ریخت
اندك اندك آب را دزدد هوا / دین چنین دزدد هم احمق از شما
گفت پیغمبر كه احمق هر كه هست / او عدو ماست و غول رهزن است
احمق ار حلوا نهد اندر لبم / من از آن حلوای او اندر تبم
حرص كور و احمق و نادان كند / مرگ را بر احمقان آسان كند
پی نوشت:
۱-جاهل مقصر: كسی كه در جهل خود معذور نیست. زیرا استعداد و امكان آموختن مسإله ی مورد ابتلای خود را داشته ولی عمدا در فراگیری آن كوتاهی كرده است.
۲-جاهل قاصر: كسی كه در جهل خود معذور است چه استعداد فهمیدن را نداشته باشد و چه امكان آن را پیدا نكرده باشد و چه در راه وصول به نتیجه خطا رفته باشد. (توضیح المسائل مراجع, آخر ج۲)
۳-سوره ی اعراف, آیه ی ۱۹۹.
۴-كلینی, اصول كافی, ج ۱, ص ۱۱.
۵-آمدی, غرر الحكم.
۶-آمدی, همان.
۷-آمدی, همان.
۸- سوره ی آل عمران, آیه ی ۱۵۴.
۹-سوره ی اعراف, آیه ی ۱۳۸.
۱۰-آمدی, همان.
۱۱-مجلسی, محمد باقر, بحارالانوار, ج ۷۷, ص ۲۰۳.
۱۲-مجلسی, محمد باقر, همان, ج ۷۸, ص ۲۷۸.
۱۳-مجلسی, محمد باقر, همان, ج ۷۱, ص ۲۱۷.
۱۴-آمدی,همان. ۱۵. آمدی,همان.
۱۶-آمدی,همان.
۱۷-آمدی,همان.
۱۸-حر عاملی,وسائل الشیعه, ج ۱۵, ص ۱۶۸.
۱۹-آمدی,همان.
۲۰-سوره ی فرقان, آیه ی ۶۳.
۲۱-مستوی: سالم و بدون عیب.
۲۲-زمانی, كریم, شرح جامع مثنوی, دفتر سوم, بیت ۲۵۸۹.
۲۳-آمدی,همان.
۲۴-نهج البلاغه, خ ۹۲.
منبع:osveh.fatehnet.net
منبع : خبرگزاری فارس