جمعه, ۲۱ دی, ۱۴۰۳ / 10 January, 2025
مجله ویستا
کل تاریخ شهر
حیوانات برای تعیین قلمرو بر درختها علامتهایی میگذارند، بوی خویش را در اطراف میپراکنند و هر کار دیگری که نشانی بر جای گذارد. شهر نیز برای خود نشانهها، اقتضائات، قواعد و نظمهایی دارد که در اطراف میپراکند. جایی که گویی به هر جایی دست انداخته است. منطق این زندگی دیگر منطقی همه جا حاضر است. در دشتها و روستاها نیز طبق آداب و قواعد شهری سلوک میکنیم و نسل جدید روستایی، خشم و خرسندیها، رنج و راحتها و حسن و قبحهای آن را دارند. چه، خصلت ارتباطی عالم جدید به پیروزی شهر انجامید. شهر که قرنها در سایه دولت ـ ملت قرار داشت، رفته رفته سر برداشته است. برخلاف گذشته که تابع ملیت بود، امروزه رجال سیاسی و اجتماعی و فرهنگی، قواعد به قواره ملیتی میدوزند که سرچشمه در اقتضائات شهرنشینی دارد. مگر نه اینکه مردم نیز سربهسر شهروند هستند. دیگر از این راه که دیگران در سرزمینهای دور در ملیتهای خود محصور باشند، با آنها مختلف نیستیم. بلکه به آنها شبیه شدهایم. چه همه به یک اندازه از آداب شهروندی پیروی میکنیم. به طوری که باید از خود بپرسیم، به راستی بدون شهروند بودن، چه چیز هستیم. آتن در دوره باستانی نماینده سربلندی از تمدنهای شهری بود. مکانی که شاید بتوان گفت امروز، چون ویروس در همه جا شایع است. در آتن دو دسته زندگی میکردند. شهروندان و سلفها. سلفها از حق رأی برخوردار نبودند. صرفاً به کار یدی اشتغال داشتند و در عداد زمین و دام و خیش بودند. امروزه نیز انسانهای زیادی در سراسر جهان خارج از حوزه شهروندی در اردوگاههای نگاهداری از پناهندگان، نگاه داشته میشوند. از نمونههای پرواضح آن میلیونها فلسطینی هستند. وقتی یکی از آنها به دنیا بیاید، شناسنامهاش صادره از کجاست؟ «جورجو آگامبن» در تحلیل سند «اعلامیه حقوق بشر و شهروند» مینویسد: این سند معلوم نکرده آیا «این دو واژه (بشر و شهروند) نام دو واقعیت متمایز هستند» یا اینکه واژه اول همواره «از پیش در واژه دوم مندرج است» یعنی دارنده حقوق، تنها انسانی است که در عین حال شهروند است (یا تا آنجا انسان است که شهروند است.)
با این تفاصیل شهرهای زیادی از دیر تا حال بر زندگی روزانه اثرگذارده و میگذارند. مدینه، گهواره تمدن اسلامی، به پیدایی امتی انجامید که هنوز درکارند. نیویورک نیز شهری است که سیاستهای کاخ نشینانش بیگفت وگو در جهان اثر میگذارد. پس حال وقت پرسش از چیستی شهر است.
● مدینه، polis، city
خوشبختانه در بحث از چیستی شهر از منازعه ذاتگرایی با ناذاتگرایی برکناریم.
حتی نزد فلاسفه متأخر اسلامی (که به دگم و رئالیسم طبق نظر مرحوم مطهری و علامه طباطبایی گرایش دارند) این موضوع در حوزه اعتباریات میگنجد. صورت محقق شهر امروزه چارچوبی خاص دارد که با قوام و با قدرت است. و اگر نه چرا از میان تمام صورتهای ممکن و احتمالی، این و تنها همین صورت متحقق شده است؟ غالباً ویژگیهای مشهور و منتشر کنونی به مثابه سنجه و مثل اعلا پذیرفته شده و عموماً چنان بر آن پا سفت میکنند که گویی این تعریف، رخ در نقاب ایدئولوژی کشیده است. اما اگر شهر را مجموعه جمعیت مؤثر، نهادها و نمادهایش بدانیم، هنوز لااقل دو موضوع، قابل فحص و معاینه میماند. اول این که تاریخ، شهرهایی با خلق و خوهای گونهگون دست و پا کرده است؛ دو دیگر آن که شکلی که حوالت کنونی میباشد ابدی و محتوم نیست. براین اساس میتوان نخست راجع به منشأ صورت بندی انواع شهر گمانه زنی کرد و سپس در «حال و روز» خویش اندیشید.
در طول تاریخ، متفکران قضاوتهایی در باب «حال» مردمان داشتهاند. پاسداران شاخههای علم الاجتماع دلایلی برای رفتار جماعات آورده و حتی گاه عبای نظریه به قامت جغرافیا دوختهاند. اما هنوز میتوان عقبتر رفت و پرسید مبادی همین خلق و خوها از کجا پیدا شد. فلاسفه از ابن عربی، هگل، هایدگر و در ایران مرحوم فردید پاسخهای پیچیدهای رساندهاند. ولی نقطه عزیمت این یادداشت، ما بعد این حرفهاست. به هر روی جمعیت مؤثر، نهادها و نمادهای جامعه به سمتهای خاصی سوق یافته است. این غایتها چیستند و بر «روز» ما چه میآورند؟ در حقیقت، مقصود بررسی «منشأ» رفتارها نیست. بلکه منظور بیشتر بررسی اثر نظرگاههاست. با تساهل میتوان این نظرگاهها را در سه نام محصور کرد: قلب، خرد و تکنیک. گاه به دلایلی ( در اینجا ناروشن) جمعیت مؤثر... نظر به قلب دارد. شهر غلبه چنین حالی را میتوان از راه سمبولیک، مدینه دانست. چنانچه نظر به خرد التفات کند، میتوان آن را «polis» خواند. براین روال اگر نظر، جلب تکنیک شود، آن شهر را میتوان با «city» نامبردار کرد. این نامگذاریها بیشتر ذوقی، بومی و برای پیشبرد بحث است. مثلاً میدانیم وقتی که رسولالله از مکه به یثرب رفت، آنجا را مدینه نامیدند. Polis، اغلب مردم را به یاد آتن میاندازد؛ جایی که سقراط سکونت گزیده بود. برهمین منوال به شهرهای امروزی فکر کنید! به نظر حق با متفکرانی است که غرب جدید را بیش از هر چیز بسط تفکر «بیکن» میدانند؛ کسی که علم را فقط در قواره ابزار سودرسان جستوجو میکرد. پوشیده نیست که مردم در نیویورک، لندن، پاریس و شهرهای بزرگ جهان، نظر به تکنیک دارند. کلیشه نخ نما شده ماشینیسم براین واقعیت استوار است که اکنون،وقت حکومت تکنولوژی است. بیرون از دایره تنگ و تیره ایدئولوژی معاصرت، هر شهری، نظمی و هر دسته شهروندی برای خودحالی داشتهاند. روشن است که نمیتوان هیچ شهری را بدون حضور یکی از موارد قلب و خرد و تکنیک سراغ گرفت. اما در هر دوری یکی از نامها برتری داشته است. هنگام حمله احزاب به مدینه، حضرت رسول(ص) شور کردند که خرد را اجابت کنند،خندق کندند که تکنیک را به کار برند، اما همه اینها در پرتو قلبی نبوی بود. در آتن نیز قلب و تکنیک، رنگ خرد داشتند و اکنون خرد و قلب در سایه تکنیک دیده میشوند. این دل و عقل که در سیطره ابزار افتادهاند، تنگناهایی برای ظهور برهنه خود دارند و اگر چنین نبود (و روزی که دیگر چنین نباشد...) صورت دیگری از شهر ظهور میکرد (...میکند).
● تهران
نمیتوان و نباید تصور کرد که همواره فقط یک نام غلبه دارد. یا اینکه روابط نامها به صورتی متصلب و سلبی ظهور و بروز میکند. برای مثال هر کدام از این نامها در تهران سمبلی دارند. معماری خاص در دانشگاه تهران، مصلی و برج میلاد، هر یک یادآور نام خاصی است که به راحتی میتوان حدس زد هرچند ظاهراً ما بیشتر اصرار داریم که برج میلاد را نشانه تهران بدانیم. همه جا تصویر تهران را با آن نشانهگذاری میکنیم و حتی بدان مباهات مینماییم. تصادفی نیست که با شتاب چیزی را برافراشتیم که در اولین نگاه، تکنیک را به رخ میکشد. چیزی که شبیهترین ساختمان به سازههای مدرن غربی است. جایی که عمداً به اسم «مخابرات» مهر شد. مثالهای دیگری برای پیچیده بودن اوضاع در دست هست. مثلاً نمایشگاه کتاب را به مصلی بردیم و یا سالهاست که در دانشگاه نماز جمعه را اقامه میکنیم. همه اینها وقتی بیشتر معنادار میشود که به یاد بیاوریم ساخت و سازهای ضروری در دانشگاه تهران امری فراموش شده است، یا اینکه مصلی از ساخته شدن شانه خالی میکند. شاید اینها همان تنگناهایی باشد که حال و روز افزار ساز ما ایجاد کردهاند. شما میتوانید به مدد تأمل و تخیل خود این بحث را به راههای متفاوتی ببرید.
● اما بعد...
اما آنچه میخواهم در پایان به آن اشاره کنم سمت و سوهای مختلفی است که در همین ۲۰ سال گذشته به آن میل کردهایم. گیرم که به منزل نرسیده باشیم. این موضوع همانا سه رئیسجمهور اخیر هستند که تا حدی تمایلات مختلفی داشتند و شهر را به سمتهای متفاوتی کشاندند. در هشت سال ابتدایی بعد از جنگ هاشمی رفسنجانی بر کرسی ریاست جمهوری تکیه زد. او را سردار سازندگی خطاب کردند و ما نیز وی را مدام در حال افتتاح سد و صنایع میدیدیم. از اینرو عجیب نیست اگر هاشمی را با سد و صنعت و «ساختن» بشناسیم (هرچند دانشگاه آزاد و سخنرانیهای نماز جمعه را نیز باید لحاظ کرد) سپس پرنده آرا بر شانه خاتمی نشست. کسی که پژوهشگاهها، روزنامهها و حتی گفتوگوی تمدنها را دامن زد (البته که برپایی عسلویه نیز در زمان وی به انجام رسید). اگر هاشمی را با «ساختن» نشانه گذاری کنیم، خاتمی علامت «گفتوگو» را میپذیرد. آنگاه نوبت به دکتر محمود احمدینژاد رسید. شخصیتی که در غالب سفرهای استانی به دیدار مردم دوردست رفت و دلشوره عدالت دارد. نگاهی منصف، جلوههای تکنیک و خرد را در همین دور میبینید. اما شاید بیش از هر چیز بتوانیم وی را با «عیادت» نشانهگذاری کنیم.
زیرا بیشتر او را با تیمار داشت مردمانی میشناسیم که حتی اگر در همین دور و برها باشند، باز به اندازه کافی دورند. سال پیش وقتی ایده یادداشتم را برای دوستی شرح میدادم، درآمد که به نظرش مفهوم «عیادت» نسبت به «ساختن» و «گفتوگو»، یا به بیانی دیگر سفرهای استانی در مقایسه با سد و صنعت و روزنامه و کتاب، کمتر جدی است. اما در آستانه انتخابات میبینیم که نامزدهای مختلف به مسئله عدالت و دلنگرانی برای دورنشینان توجه خاصی دارند. این در حالی است که در گذشته چندان وقعی برای نهادن به این مسائل نداشتیم.
«فوکو» معتقد بود «گفتمان»، خودسرانه، سخن جدی و ناجدی را جدا میکند. گویی گفتمان سیاسی ما تغییر کرده است که سخن از مهجورین جدی تلقی میشود. هر چند قلب، خرد و تکنیک هر سه نزد رؤسای جمهور مطرح بود، ولی انگار هر کدام به غلبه یکی از آن میان میل بیشتری داشته و دارد. تهران نمیتواند به مدینه فاضله «فارابی»، شهر خدای «سن آگوستین» یا اتوپیای «تامس مور» تقلیل یافته یا با آنها اشتباه شود. اینجا تهران است. صدای ما را از یک شهر واقعی میشنوید. در اینجا جمعیت مؤثر، نهادها و نمادها حضور دارند. اما کیست که نداند در این میان سهم رئیسجمهور (هر کس که باشد) غیرقابل انکار است.
با این تفاصیل شهرهای زیادی از دیر تا حال بر زندگی روزانه اثرگذارده و میگذارند. مدینه، گهواره تمدن اسلامی، به پیدایی امتی انجامید که هنوز درکارند. نیویورک نیز شهری است که سیاستهای کاخ نشینانش بیگفت وگو در جهان اثر میگذارد. پس حال وقت پرسش از چیستی شهر است.
● مدینه، polis، city
خوشبختانه در بحث از چیستی شهر از منازعه ذاتگرایی با ناذاتگرایی برکناریم.
حتی نزد فلاسفه متأخر اسلامی (که به دگم و رئالیسم طبق نظر مرحوم مطهری و علامه طباطبایی گرایش دارند) این موضوع در حوزه اعتباریات میگنجد. صورت محقق شهر امروزه چارچوبی خاص دارد که با قوام و با قدرت است. و اگر نه چرا از میان تمام صورتهای ممکن و احتمالی، این و تنها همین صورت متحقق شده است؟ غالباً ویژگیهای مشهور و منتشر کنونی به مثابه سنجه و مثل اعلا پذیرفته شده و عموماً چنان بر آن پا سفت میکنند که گویی این تعریف، رخ در نقاب ایدئولوژی کشیده است. اما اگر شهر را مجموعه جمعیت مؤثر، نهادها و نمادهایش بدانیم، هنوز لااقل دو موضوع، قابل فحص و معاینه میماند. اول این که تاریخ، شهرهایی با خلق و خوهای گونهگون دست و پا کرده است؛ دو دیگر آن که شکلی که حوالت کنونی میباشد ابدی و محتوم نیست. براین اساس میتوان نخست راجع به منشأ صورت بندی انواع شهر گمانه زنی کرد و سپس در «حال و روز» خویش اندیشید.
در طول تاریخ، متفکران قضاوتهایی در باب «حال» مردمان داشتهاند. پاسداران شاخههای علم الاجتماع دلایلی برای رفتار جماعات آورده و حتی گاه عبای نظریه به قامت جغرافیا دوختهاند. اما هنوز میتوان عقبتر رفت و پرسید مبادی همین خلق و خوها از کجا پیدا شد. فلاسفه از ابن عربی، هگل، هایدگر و در ایران مرحوم فردید پاسخهای پیچیدهای رساندهاند. ولی نقطه عزیمت این یادداشت، ما بعد این حرفهاست. به هر روی جمعیت مؤثر، نهادها و نمادهای جامعه به سمتهای خاصی سوق یافته است. این غایتها چیستند و بر «روز» ما چه میآورند؟ در حقیقت، مقصود بررسی «منشأ» رفتارها نیست. بلکه منظور بیشتر بررسی اثر نظرگاههاست. با تساهل میتوان این نظرگاهها را در سه نام محصور کرد: قلب، خرد و تکنیک. گاه به دلایلی ( در اینجا ناروشن) جمعیت مؤثر... نظر به قلب دارد. شهر غلبه چنین حالی را میتوان از راه سمبولیک، مدینه دانست. چنانچه نظر به خرد التفات کند، میتوان آن را «polis» خواند. براین روال اگر نظر، جلب تکنیک شود، آن شهر را میتوان با «city» نامبردار کرد. این نامگذاریها بیشتر ذوقی، بومی و برای پیشبرد بحث است. مثلاً میدانیم وقتی که رسولالله از مکه به یثرب رفت، آنجا را مدینه نامیدند. Polis، اغلب مردم را به یاد آتن میاندازد؛ جایی که سقراط سکونت گزیده بود. برهمین منوال به شهرهای امروزی فکر کنید! به نظر حق با متفکرانی است که غرب جدید را بیش از هر چیز بسط تفکر «بیکن» میدانند؛ کسی که علم را فقط در قواره ابزار سودرسان جستوجو میکرد. پوشیده نیست که مردم در نیویورک، لندن، پاریس و شهرهای بزرگ جهان، نظر به تکنیک دارند. کلیشه نخ نما شده ماشینیسم براین واقعیت استوار است که اکنون،وقت حکومت تکنولوژی است. بیرون از دایره تنگ و تیره ایدئولوژی معاصرت، هر شهری، نظمی و هر دسته شهروندی برای خودحالی داشتهاند. روشن است که نمیتوان هیچ شهری را بدون حضور یکی از موارد قلب و خرد و تکنیک سراغ گرفت. اما در هر دوری یکی از نامها برتری داشته است. هنگام حمله احزاب به مدینه، حضرت رسول(ص) شور کردند که خرد را اجابت کنند،خندق کندند که تکنیک را به کار برند، اما همه اینها در پرتو قلبی نبوی بود. در آتن نیز قلب و تکنیک، رنگ خرد داشتند و اکنون خرد و قلب در سایه تکنیک دیده میشوند. این دل و عقل که در سیطره ابزار افتادهاند، تنگناهایی برای ظهور برهنه خود دارند و اگر چنین نبود (و روزی که دیگر چنین نباشد...) صورت دیگری از شهر ظهور میکرد (...میکند).
● تهران
نمیتوان و نباید تصور کرد که همواره فقط یک نام غلبه دارد. یا اینکه روابط نامها به صورتی متصلب و سلبی ظهور و بروز میکند. برای مثال هر کدام از این نامها در تهران سمبلی دارند. معماری خاص در دانشگاه تهران، مصلی و برج میلاد، هر یک یادآور نام خاصی است که به راحتی میتوان حدس زد هرچند ظاهراً ما بیشتر اصرار داریم که برج میلاد را نشانه تهران بدانیم. همه جا تصویر تهران را با آن نشانهگذاری میکنیم و حتی بدان مباهات مینماییم. تصادفی نیست که با شتاب چیزی را برافراشتیم که در اولین نگاه، تکنیک را به رخ میکشد. چیزی که شبیهترین ساختمان به سازههای مدرن غربی است. جایی که عمداً به اسم «مخابرات» مهر شد. مثالهای دیگری برای پیچیده بودن اوضاع در دست هست. مثلاً نمایشگاه کتاب را به مصلی بردیم و یا سالهاست که در دانشگاه نماز جمعه را اقامه میکنیم. همه اینها وقتی بیشتر معنادار میشود که به یاد بیاوریم ساخت و سازهای ضروری در دانشگاه تهران امری فراموش شده است، یا اینکه مصلی از ساخته شدن شانه خالی میکند. شاید اینها همان تنگناهایی باشد که حال و روز افزار ساز ما ایجاد کردهاند. شما میتوانید به مدد تأمل و تخیل خود این بحث را به راههای متفاوتی ببرید.
● اما بعد...
اما آنچه میخواهم در پایان به آن اشاره کنم سمت و سوهای مختلفی است که در همین ۲۰ سال گذشته به آن میل کردهایم. گیرم که به منزل نرسیده باشیم. این موضوع همانا سه رئیسجمهور اخیر هستند که تا حدی تمایلات مختلفی داشتند و شهر را به سمتهای متفاوتی کشاندند. در هشت سال ابتدایی بعد از جنگ هاشمی رفسنجانی بر کرسی ریاست جمهوری تکیه زد. او را سردار سازندگی خطاب کردند و ما نیز وی را مدام در حال افتتاح سد و صنایع میدیدیم. از اینرو عجیب نیست اگر هاشمی را با سد و صنعت و «ساختن» بشناسیم (هرچند دانشگاه آزاد و سخنرانیهای نماز جمعه را نیز باید لحاظ کرد) سپس پرنده آرا بر شانه خاتمی نشست. کسی که پژوهشگاهها، روزنامهها و حتی گفتوگوی تمدنها را دامن زد (البته که برپایی عسلویه نیز در زمان وی به انجام رسید). اگر هاشمی را با «ساختن» نشانه گذاری کنیم، خاتمی علامت «گفتوگو» را میپذیرد. آنگاه نوبت به دکتر محمود احمدینژاد رسید. شخصیتی که در غالب سفرهای استانی به دیدار مردم دوردست رفت و دلشوره عدالت دارد. نگاهی منصف، جلوههای تکنیک و خرد را در همین دور میبینید. اما شاید بیش از هر چیز بتوانیم وی را با «عیادت» نشانهگذاری کنیم.
زیرا بیشتر او را با تیمار داشت مردمانی میشناسیم که حتی اگر در همین دور و برها باشند، باز به اندازه کافی دورند. سال پیش وقتی ایده یادداشتم را برای دوستی شرح میدادم، درآمد که به نظرش مفهوم «عیادت» نسبت به «ساختن» و «گفتوگو»، یا به بیانی دیگر سفرهای استانی در مقایسه با سد و صنعت و روزنامه و کتاب، کمتر جدی است. اما در آستانه انتخابات میبینیم که نامزدهای مختلف به مسئله عدالت و دلنگرانی برای دورنشینان توجه خاصی دارند. این در حالی است که در گذشته چندان وقعی برای نهادن به این مسائل نداشتیم.
«فوکو» معتقد بود «گفتمان»، خودسرانه، سخن جدی و ناجدی را جدا میکند. گویی گفتمان سیاسی ما تغییر کرده است که سخن از مهجورین جدی تلقی میشود. هر چند قلب، خرد و تکنیک هر سه نزد رؤسای جمهور مطرح بود، ولی انگار هر کدام به غلبه یکی از آن میان میل بیشتری داشته و دارد. تهران نمیتواند به مدینه فاضله «فارابی»، شهر خدای «سن آگوستین» یا اتوپیای «تامس مور» تقلیل یافته یا با آنها اشتباه شود. اینجا تهران است. صدای ما را از یک شهر واقعی میشنوید. در اینجا جمعیت مؤثر، نهادها و نمادها حضور دارند. اما کیست که نداند در این میان سهم رئیسجمهور (هر کس که باشد) غیرقابل انکار است.
علیرضا سمیعی
منبع : روزنامه ایران
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست