پنجشنبه, ۱۶ اسفند, ۱۴۰۳ / 6 March, 2025
مجله ویستا
اندیشههای انتقادی در زمینه ارتباط جمعی و فرهنگ توده

الف) مشخصات «فرهنگ توده»
مفهوم «فرهنگ توده»، از دههٔ چهارم قرن بیستم، که برای نخستینبار از سوی متفکران انتقادنگر آلمانی ـ به ویژه «تئودور آدورنو» و «ماکس هورکهایمر» ـ معرفی گردید، همچنان مورد ایراد و اعتراض بسیاری از متفکران قرار داشته است. بدون تردید، انتقاد از مفهوم «فرهنگ توده» بر مبنای استنباطهای فکری، مشاهدات عینی و بررسیهای نظری عدهای از اندیشمندان غربی دربارهٔ چگونگی رشد سرمایهداری صنعتی استوار بوده است. هرچند که برخی از اندیشهوران هم در این مورد، انتقادگران این مفهوم را به نوعی بازی با کلمات متهم کردهاند. در واقع، استعمالکنندگان این مفهوم ـ که اغلب با آن مخالفت هم میورزند ـ «فرهنگ توده»، را با توجه به «گستردگی گروه مخاطبان و استفادهکنندگان» و «کیفیت محتوای آن» تعریف میکنند. به همین جهت، از استعمال بسیار رایج آن چنین استنباط میشود که مفهوم «فرهنگ توده» در عینحال که یک فرهنگ همگانی را معرفی میکند، سطح نازل و حتی مبتذل محتوا و سازگارسازی اجتماعی آن در برابر ضابطههای کیفی فرهنگ کلاسیک را نیز مشخص میسازد.
این استنباط دوگانه، ریشهٔ تمام ابهامهای موجود در مورد «فرهنگ توده» است و اندیشمندان و محققان معاصر، با تکیه بر دو نوع استنباطی که از این مفهوم پدید میآیند، دربارهٔ آن به ارزیابی میپردازند:
۱) گستردگی مخاطبان و استفادهکنندگان فرهنگ توده
مفهوم فرهنگ توده، در نخستین استنباط این فکر را پدید میآورد که برای اولینبار در تاریخ جوامع بشری، یک فرهنگ واحد با استفاده از وسائل جدید ارتباطی میتواند در اختیار همهٔ افراد قرار گیرد. بهعبارت دیگر، یکی از ویژگیهای مهم عصر کنونی آن است که امکان دسترسی به فرهنگ را به تمام گروههای تشکیلدهندهٔ یک جامعه گسترش میدهد و بهاین ترتیب، فرهنگ از حالت استفادهٔ انحصاری اقلیتها خارج میگردد و به «فرهنگ توده» تبدیل میشود.
اما برخلاف انتظار صاحبنظران خوشبین غربی سالهای ۱۹۳۰ و همچنین سالهای ۱۹۵۰، فرهنگ بهطور واقعی در اختیار توده قرار نگرفته است و مشاهدهٔ واقعیتهای کنونی، خلاف امیدها یا توهمهای آنها را نشان میدهد.
در واقع، آنچه از سوی بسیاری از متفکران، مصرف کالاهای فرهنگی معرفی میگردد و دیدن فیلمهای سینمایی و برنامههای تلویزیونی، شنیدن برنامههای مختلف رادیویی و خواندن روزنامههای گوناگون را شامل میشود، هرگز مانند امروز تنوع نداشته است. اما باید در نظر گرفت که، در هیچکدام از جوامع صنعتی پیشرفته، رفتارهای فرهنگی هیچگاه بهترین معیارهای مشخصکنندهٔ گروهها یا طبقات اجتماعی را تشکیل ندادهاند و یکی از تضادهای اینگونه جوامع آن است که در حالی که تکنکیهای جدید ارتباطی، انتشار یک پیام واحد را برای همگان امکانپذیر ساختهاند، رفتارهای فرهنگی شدیداً تنوع پیدا کردهاند. به عبارت دیگر، قبول این امر که توده در فرهنگ واحدی که از طریق وسایل ارتباطجمعی انتشار مییابد، مشارکت میکند، صحیح نیست.
چنین بهنظر میرسد که شاخصترین نشانهٔ این «فرهنگ تودهٔ» ادعایی (داستانهای دنبالهدار تلویزیونی، فیلمهای سینمایی درجهٔ دو، روزنامههای بزرگ جنجالی)، آن است که فرهنگ مذکور، در عمل فقط توسط عدهای از افراد، که درصد نسبتاً زیادی از جمعیت کل جامعه را تشکیل نمیدهند، مصرف میشود. در عوض، آثاری نظیر داستان «بینوایان» ویکتورهوگو، مدتها پیش از ظهور تکنیکهای جدید ارتباطی، جزء مکمل «فرهنگ تودهها» (La Culture des Masses) بهشمار میرفتند. بنابراین، «فرهنگ توده» عملاً فقط جزئی از «فرهنگ تودهها» محسوب میشود.
همچنین باید توجه داشت که، «فرهنگ توده» در میان استفادهکنندگان مختلف آن، شرایط متفاوتی پیدا میکند. زیرا تنها کافی نیست که این فرهنگ به مصرف برسد، بلکه باید بهطور واقعی در آن مشارکت وجود داشته باشد. بههمین سبب، در برابر مسألهٔ مصرف کالاهای فرهنگی، باید نوع و سطح مشارکت انسانی ناشی از آن نیز مشخص گردد. بنابراین اگر فرض کنیم، که چنین فرهنگ جدیدی وجود دارد و همچنین فرض نماییم که این فرهنگ در یک زمان معین مجموعهای از آثار قابل دسترسی برای عموم را تشکیل میدهد، چنین وضعی به هیچوجه مستلزم آن نیست که تمام کسانی که امکان دسترسی به «فرهنگ توده» را دارا هستند، آنرا بهطور مؤثر مصرف کنند و کیفیت مصرف آن را برای همهٔ آنان یکسان باشد.
بهاین گونه، مفهوم «فرهنگ توده» از لحاظ چگونگی مصرف و نوع مشارکت مصرفکنندگان کاملاً ابهامآمیز است. چون این مفهوم، امکان عرضهٔ آثار فرهنگی به توده را که یک امر نسبتاً ساده است، از مسألهٔ مؤثر واقع شدن این عرضه، که به استقبال ارادی افراد از آثار مذکور و ادراک کامل آنها دربارهٔ این آثار منتهی میشود، تفکیک نمیکند. وانگهی، مفهوم «فرهنگ توده» نمیتواند در میان تمام کسانی که بهطور مؤثر پیامها را دریافت میکنند، درجات مختلف دقت فکری و ادراک ذهنی را مشخص سازد و چگونگی تأثیرپذیری و یا آسیبپذیری ناشی از آن را تعیین نماید.
۲) کیفیت محتوای فرهنگ توده
مفهوم «فرهنگ توده» در دومین استنباط مربوط به آن، نوعی یکنواختی و یا نوعی همبستگی محتوایی در فرآوردههای انتشار یافته از طریق تکنیکهای صنعتی را به ذهن میرساند. به ایننحو، تصورهای جمعی، انواع رفتارها و اسطورههایی که از طریق وسایل ارتباط جمعی انتقال مییابند، همه در یک قالب قرار میگیرند. چنین وضعی ایجاب میکند که این «فرهنگ تودهٔ» ادعایی، در یک زمان معین کاملاً همگون باشد. این وضع مخصوصاً مستلزم آن است که در یک زمان، تصورهای واحد، طرز فکرهای واحد و طرز رفتارهای واحد، از طریق ابزارهای ارتباطجمعی جریان پیدا کنند. در حالیکه مشاهدهٔ واقعیتها، نتیجهگیری متفاوتی پدید میآورد. شک نیست که تمام ابزارهای ارتباطجمعی ناچارند با توجه به شرایط محیط و اوضاع و احوال زمان، فعالیت کنند. به همین جهت، اغلب موضوعهایی را که مورد استقبال عمومی قرار میگیرند، انتخاب مینمایند. حتی میتوان گفت وسایل ارتباطجمعی به آنجا کشیده میشوند که برای مقابله با کمبود پیامها و جلوگیری از توقف فعالیتهای خود، توجه افراد را به سوی موضوعهای طرف توجه عموم جلب میکنند و حتی چنین موضوعهایی را خلق مینمایند.
اما تجزیه و تحلیلهایی که برخی از محققان در مورد محتوای «فرهنگ توده» انجام دادهاند، نشان میدهند که پیامهای وسایل ارتباط جمعی، جریانهای بسیار مختلف و حتی گاهی جریانهای بسیار متفاوت را در برمیگیرند. در واقع، تکنیکهای ارتباطجمعی، برای آنکه استفادهکنندگان فرآوردههای خود را به بیاعتنایی یا خستگی نکشانند، ناچارند مطالب و موضوعهای بسیار گوناگونی را با سرعت زیاد در اختیار افراد بگذارند. بنابراین، «فرهنگ توده»، که یکنواخت و همگون شناخته میشود، بیشتر به یک نوع «فرهنگ چندگانه» (Polyculture) که در حال تحرک و تجدید تحرک دائمی است، شباهت مییابد. چنین استنباطی، در هرحال به واقعیت نزدیکتر بهنظر میآید.
بدتر از همه آن که ظاهراً «فرهنگ توده»، در برابر فرهنگ دیگری که «فرهنگ عالی» تلقی میشود و «فرهنگ آکادمیک»، فرهنگ نخبهها و فرهنگ افراد صاحبامتیاز جامعه است، با جنبههای منفی معرفی میگردد. به عبارت دیگر، موقعی که «فرهنگ توده» با توجه به محتویات آن تعریف میشود، نوعی نکوهش و ارزیابی منفی نسبت به موضوعها و مطالب سطح پایین و یا مبتذل را به ذهن میرساند. بهاین ترتیب، برنامههای سرگرمکنندهٔ رادیو و تلویزیون و داستانهای پلیسی و امثال آنها، از نمونههای یک «فرهنگ تودهٔ» سطح پایین محسوب میگردند و تئاتر کلاسیک، موسیقی کلاسیک، ادبیات برگزیده و نظایر آنها، از مظاهر اصیل فرهنگ واقعی ـ فرهنگ عالی و فرهنگ آکادمیک و معتبرـ شناخته میشوند.
لازم به یادآوری است که این طبقهبندی فرهنگی، جنبهٔ یک جهتی دارد و برتری بینیهای برخی از اندیشمندان و صاحبنظران در زمانهای خاص را مشخص میسازد. تردید نیست که هر عصری بین انواع آثار فرهنگی، سلسله مراتبی ایجاد میکند و بر اثر آن، در مقیاس ارزیابیها ممکن است بهطور مثال یک فیلم سینمایی، یک اثر ادبی مردمپسند یا یک ترانهٔ شاد عامیانه، در سطحی کموبیش بالا قرار گیرد. اما این سلسله مراتب، بههیچ وجه دارای ارزش مطلق نیست و جنبهٔ نسبی دارد. چنین سلسله مراتبی بیشتر شاخص تصویری است که یک عصر معین از چشمانداز فرهنگی خود ترسیم میکند و به بیان دیگر، معرف پیشداوریهای یک عصر خاص است. بنابراین، سلسله مراتب فوق، هیچگاه یک تعریف علمی یا عینی از یک واقعیت فرهنگی را تشکیل نمیدهد.
سینما که مدتها به عنوان یک هنر حقیر و یک نمونهٔ فرهنگی سطح پایین بهشمار میرفت، از چند دهه پیش، ارزش و اعتبار پیدا کرده است. شک نیست که در میان فیلمهای سینمایی و برنامههای سرگرمکنندهٔ تلویزیونی و مطالب گوناگون مطبوعاتی، آثاری با کیفیتهای مختلف یا آثاری در سطح پایینتر از آثار دیگر وجود دارند و همین تفاوتها، پیدایش یک نوع معیار ارزششناسی را امکانپذیر میسازند. اما باید در نظر داشت که اگر در این مورد، ارزیابی و درجهبندی صورت میگیرد، باید بین آثار فرهنگی درجهبندی به عمل آید و نه بین انواع آثار سینمایی و تلویزیونی و مطبوعاتی زیرا فیلمهای سینمایی یا داستانهای پلیسی بهطور مطلق مطالب کمارزشی نیستند. بلکه در میان هرکدام از این انواع (فیلمهای سینمایی، برنامههای رادیویی و تلویزیونی مطالب مطبوعاتی)، آثاری متفاوت و یا آثاری با اعتبار متفاوت موجودند.
اینگونه تفاوتها، براساس ضابطههای نسبی، برای یک دورهٔ خاص و از طریق برخی محافل صاحبنظر، مشخص میگردند. بهاین طریق، جامعهشناسان خود را موظف میبینند سلسله مراتبی را که برای انواع محتویات سینمایی، رادیویی و تلویزیونی و مطبوعاتی هر دوره پدید آمدهاند، موردنظر قرار دهند و برمبنای آنها دربارهٔ سلسله مراتب آثار فرهنگی، تصمیم بگیرند. درعین حال، آنان باید از ارزیابی این سلسله مراتب خودداری کنند وگرنه از حدود صلاحیت کارشناسی خود خارج خواهند شد.
بنابراین، مفهوم «فرهنگ توده»، که بهطرز نامشخص با توجه به وسعت جماعتاستفادهکنندگان آن و کیفیت خوب یا کیفیت بد محتویات آن، تعریف میشود، در برابر ارزیابیها و آزمونهای انتقادی، تاب مقاومت ندارد. این مفهوم اساساً مبهم بهنظر میرسد و میتوان گفت که به کارگیری آن، نوعی بازی با کلمات است. از این لحاظ، مفهوم مذکور، به ایجاد یک ترکیب کاملاً ایدئولوژیک از پیشنهادهای عملی و ارزیابیهای ذهنی، منتهی میگردد.
آنچه در آخرین تحلیل، میتواند موفقیت و یا مداومت کنونی مفهوم «فرهنگ توده» را در ورای ارزیابیهای انتقادی توجیه کند، نقشی است که این مفهوم نزد استعمالکنندگان آن ایفا کرده است و در حال حاضر نیز ایفا میکند. زیرا، مفهوم «فرهنگ توده» بیش از هر چیز بیانگر نکوهش آنان از این فرهنگ است و ضمناً مظهر وابستگی نکوهشکنندگان به فرهنگی دیگر، که اصالت و اعتبار بیشتری دارد، نیز بهشمار میرود.
۳) فرهنگ توده، مظهر یک تعلق اجتماعی
درآخرین تحلیل، میتوان این پرسش را مطرح ساخت که آیا «فرهنگ توده» یک اسطوره یا یک اختراع ذهنی، که نکوهشکنندگان آن پدید آوردهاند، بهشمار نمیرود؟ نکوهشکنندگانی که تلاش دارند تعلق خود به گروه نخبگان کاملاً با فرهنگ، را نشان دهند و از این لحاظ شاید تقبیح «فرهنگ توده» بهترین وسیلهٔ اثبات تعلق آنان به دنیای «فرهنگ عالی» و «فرهنگ نخبه» باشد.
در این زمینه، خودنمایی در مصرف کالاهای فرهنگی نیز اهمیت فراوان پیدا میکند. بههمین سبب بسیاری از افراد، دیدن این فیلم یا آن فیلم و این نمایشنامه یا آن نمایشنامه و خواندن فلان روزنامه یا فلان مجله یا فلان کتاب را از آن جهت که میتوانند آنها را وسیلهٔ تظاهر قرار دهند، برخود لازم میشمرند.بنابراین، آشنایی و همبستگی افراد با برخی از محصولات فرهنگی، چه از نظر عینی و چه از نظر ذهنی، نشانهٔ تعلق اجتماعی محسوب میشود و وابستگی آنان به گروههای صاحباعتبار را آشكار میسازد. همانطور كه مصرف مؤثر بعضی از محصولات فرهنگی، نشانه یا عنوان یك تعلق عالی اجتماعی بهشمار میرود، خودداری از مصرف آنها و یا تظاهر به خودداری نیز میتواند علاقهٔ افراد را به همبستگی با گروههای اجتماعی صاحب اعتبار مشخص سازد. طرد «فرهنگ توده» و یا لااقل تأكید بر طرد آن، معرف تعلق به فرهنگ دیگری است كه از لحاظ كیفی بر آن برتری دارد.
در آخرین مرحلهٔ تحلیل، میتوان این پرسش را عنوان كرد كه آیا مفهوم «فرهنگ توده»، فقط به منظور اثبات تعلق اجتماعی برخی از صاحبنظران به دنیای افراد صاحبامتیاز، كه به مشاركت در یك فرهنگ عالی حساسیت دارند، اختراع نشده است؟ چنین تعبیری لااقل این امتیاز را دارد كه بقای مفهومی را كه در برابر یك بررسی انتقادی بسیار سطحی هم پایداری نمیكند، توجیه مینماید. به این طریق، شاید بتوان گفت كه اسطورهٔ «فرهنگ توده»، به آن سبب به حیات خود ادامه میدهد كه برای گروههای زیادی، مفید واقع میشود و برای بسیاری از افراد یك عاملی شخصیتدهنده، ایجاد میكند. ۱
ب) دیدگاههای انتقادی مخالفان فرهنگ توده
مخالفان «فرهنگ توده» در مورد آثار منفی وسایل ارتباطجمعی، دلایل متعددی ارائه میكنند كه مهمترین آنها «صنعتیسازی فرهنگ»، «عوام فریبی» و «تنزل نیروی فكری» مخاطبان است. در برابر بسیاری از این انتقادات، مدافعان «فرهنگ توده» نیز دیدگاههای خاصی دارند و در برابر آثار منفی آن، از آثار مثبت این فرهنگ سخن به میان میآورند:
پدیدهٔ صنعتیسازی فرهنگ، دارای چندین جنبه است. پیش از آن كه وسایل نوین ارتباطی با حوزهٔ نفوذ وسیع ایجاد شوند، اشاعهٔ فرهنگ با طرق و وسایل سنتی و غیرصنعتی صورت میگرفت. طرز ادارهٔ اینگونه امكانات ارتباطی، طوری بود كه از یك طرف، ابداعكنندگان را نیز در فعالیتهای آن شركت میداد و حتی اغلب ابتكار ادارهٔ این وسایل را در اختیار آنان میگذاشت و از طرف دیگر، آنها را از استقلال عمل فراوان برخوردار میساخت. اكنون برعكس آن زمان، مطبوعات بزرگ پرتیراژ، مؤسسات چاپ كتاب، صنایع سینمایی، فرستندههای رادیو و تلویزیون، همه در اختیار موسسات بزرگ تجارتی قرار دارند. مؤسساتی كه منافع آنها با منافع آفرینندگان و ابداعكنندگان و هدفهای كاملاً فرهنگی، انطباق پیدا نمیكنند.
۱) یكنواختسازی كالاهای فرهنگی
از میان نتایج مهم صنعتیسازی فرهنگ، كه انتقادگران وسایل ارتباطجمعی معمولاً به آنها اشاره میكنند، «یكنواختسازی محصولات» و «همگونیسازی مخاطبان و استفادهكنندگان»، شایان توجهاند. این دو خصوصیت، كه از ضرورتهای تجارتی برای جستوجوی مشتریان هرچه بیشتر، یعنی اكثریت افراد جامعه و مخاطبان و استفادهكنندگان وابسته به قشرهای متوسط و پایین جامعه ناشی میشوند، پایینآمدن سطح فرهنگ و حاكم شدن ذوق و سلیقه فرهنگی ابتذال آمیز را به دنبال میآورند.
یكنواختی محصولات صنعت فرهنگ، از نتایج طبیعی ضرورتها و فشارهای تولید انبوه و پیاپی و توزیع و انتشار تودهگیر است. مطبوعات پرتیراژ، رادیو، تلویزیون و سینما، در حال حاضر به صنایع بزرگ تبدیل شدهاند و كوشش میكنند تهیهٔ پیامهای فرهنگی را با شرایط و مقتضیات تولید پیاپی و یكنواخت، منطبق سازند. گردانندگان این صنایع، روشهای دقیق محاسبه و تقسیمكار را كه در صنایع دیگر معمولاند، اعمال مینمایند و در نتیجهٔ آن، اصالت و بداعت آثار فرهنگی را خنثی میكنند.
بههمین سبب، تهیهكنندگان، روزنامهنگاران و برنامهنویسان نیز بیش از پیش، در قید و بند شرایط تولیدصنعتی قرار میگیرند. اندازهٔ معین طول فیلمهای سینمایی ـ كه معمولاً نباید از یك ساعتونیم تجاوز كند وگرنه توزیع آنها با دشواریهای بزرگ روبهرو میشودـ و میزان دقیق ۲۷ دقیقهای سریالهای تلویزیونی ـ كه در برنامههای تلویزیونهای آمریكا رعایت میشود و همچنین تعداد مشخص صفحات كتابهای مجموعههای جیبی یا غیرجیبی و نیز وقت معین پخش داستانها و نمایشنامههای رادیویی، كه سی یا شصت دقیقه بهطول میانجامد، همه از جمله مظاهر یكنواختی محصولات فرهنگیاند. سبك خاص نگارش و تنظیم خبرهای مطبوعاتی و گفتارهای رادیویی، كه با سادهنویسی و سادهگویی همراه است، نیز نمونهٔ دیگری از یكنواختسازی پیامهای فرهنگی وسایل ارتباطی است. این سبك یك شكل و یكنواخت، با كوشش بازنویسان هیأتهای تحریریهٔ روزنامهها و مجلهها و تنظیمكنندگان برنامههای رادیویی و تلویزیونی، تحقق مییابد.
اما بهنظر انتقادگران «فرهنگ توده»، مظاهر بدتری نیز در این فرهنگ وجود دارند. بهطوری كه بازیگران «فرهنگ توده» هم همه «یكنواخت شده» هستند و نقشهای آنان یكسان و قالبیاند. داستانها و نمایشهای دراماتیك نیز از قانون تولید یكنواخت و پیاپی مستثنی نیستند. «داستانهای عكسی» مطبوعات و داستانهای رادیویی و تلویزیونی و همچنین بسیاری از فیلمهای سینمایی ـ كه به عنوان فیلمهای معمولی یا درجهٔ دو معروف شدهاندـ از این قبیلاند. از آثار نمونهای «فرهنگ توده» بهشمار میروند. فرهنگی كه صنعتی شده است و فقط به خواستها و شرایط تولید و توزیع تودهگیر كالایی پاسخ میدهد.
همسانی و یكنواختی «فرهنگ توده»، به جهاتی با تصویری كه معمولاً از فرهنگ حقیقی داده میشود، مغایر است:
▪ اولاً : فرهنگ حقیقی برخلاف «فرهنگ توده»، بسیار متنوع جلوه میكند. این استنباط موجه یا غیرموجه، به هرحال ارزیابی دربارهٔ تولید فرهنگی پیاپی را دچار انحراف میسازد. زیرا كسانی كه اینگونه داستانهای مطبوعاتی یا رادیویی و تلویزیونی و یا فیلمهای سینمایی درجهٔ دو را مورد بررسی و نقد قرار میدهند، تحتتأثیر وضع شخصی خود، تنوع انتخاب برنامههای فرهنگی را امری عادی تلقی میكنند. آموزشی كه این افراد فرا گرفتهاند، چگونگی متمایز شناختن آثار فرهنگی را به آنان آموخته است. به همین جهت میتوانند داستانها، شعرها و نمایشنامههای نویسندگان و شاعران مختلف را در برابر هم قرار دهند و ویژگیهای هركدام از آنها را مشخص سازند. آنان به خوبی میدانند كه تفاوتهای كوچك و ظریف آثار متنوع «فرهنگ عالی» را از یكدیگر تفكیك نمایند و از میان بیانها و تفسیرهای مختلف یك اثر ادبی، هنری و نمایشی، برترین آنها را معرفی كنند. تردید نیست كه براثر چنین ممارستی، بین ذوق و سلیقهٔ انتخابگر روشنفكران و صاحبامتیازان «فرهنگ عالی» و عدم اصالت و عدم تنوع «فرهنگ توده»، تضاد بسیار شدیدی پدید میآید.
▪ ثانیاً: فرهنگ حقیقی، اصولاً باید مجانی باشد. بههمین جهت، در مورد موفقیت هنر، كه مجانی فرض میشود، بیتفاوتی وجود دارد. در حالی كه «فرهنگ توده»، به صورت یك بازار درآمده است و به جای جنبهٔ دانشطلبی فرهنگ حقیقی، جنبهٔ نفعطلبی پیدا كرده است. داستانهای پیاپی تلویزیونی و فیلمهای پراستقبال سینمایی و مطالب هیجانآور مطبوعاتی، به سبب آن كه بر مبنای مقتضیات فعالیتهای تجارتی و بهمنظور سودجویی تهیه میشوند، دیگر از ضروریات زیباییپرستی یا حقیقتگرایی تبعیت نمیكنند. باید دانست، فعالیت یك هنرمند، از لحاظ آن كه محصول كار خود را میفروشد، تجارتی شناخته نمیشود، بلكه تجارتی بودن این فعالیت، ناشی از آن است كه وی ناچار است این محصول را با در نظر گرفتن ذوق و سلیقه تودهٔ وسیع استفادهكنندگان تولید كند. اغلب روشنفكران و پژوهشگران، به حق عقیده دارند كه پول، انگیزه و هدف غائی صنعت فرهنگی است و نه نتیجه طبیعی آن به عبارت دیگر، یكی از ایرادهای مهم مخالفان «فرهنگ توده» آن است كه این فرهنگ با اندیشهٔ سودجویی تجارتی تولید میشود و به همین سبب، ارزش ابتكار آزاد هنرمند لطمه وارد میآورد. در چنین وضعی، روزنامهنگاران و برنامهسازان بهجای آن كه در مقام ابداعكنندگان قرار گیرند و آزاد باشند هرچه میخواهند بیان كنند و هرچه میخواهند انجام دهند، ناچار میشوند از ذوق و سلیقهٔ جماعت وسیع مصرفكنندگان، تبعیت نمایند و خود را با خواستها و سازگاریهای آنها منطبق سازند.
▪ ثالثاً: یكنواختی محصولات فرهنگی، از جهتی دیگر با استنباط معمول نسبت به طرز تهیهٔ آثار هنری نیز برخورد پیدا میكند. زیرا اغلب آثار «فرهنگ توده»، برخلاف آثار فرهنگ حقیقی، كه بهطور انفرادی تهیه میشوند، بهطور گروهی تولید میگردند. بهطور مثال، در تولید یك فیلم سینمایی باید افراد مختلفی نظیر كارگردان، صحنهپرداز و صحنهگذار و تهیهكننده و امثال آنها مشاركت كنند و هركدام در جریان ساختن آن، سهم خاصی بهعهده بگیرند. سایر فعالیتهای ارتباطات جمعی نیز اكنون همكاری گروههای متعددتری را ایجاب مینمایند. به همین سبب، محصولات «فرهنگ توده» بیش از پیش از كار گروهی بهدست میآیند. بنابراین، در چنین شرایطی، امكان هرگونه ابداع و ابتكار شخصی در فرهنگ، از میان میرود. در برابر این یكنواختی و همسانسازی فرهنگی، یأس و نومیدی محققان اجتماعی و بهطور عامتر تمام كسانی كه امیدواری پیدا كرده بودند كه با استفاده از وسایل نوین ارتباطی، اكثریت وسیع مردم سهم خود را از ثروتهای فرهنگی به دست خواهند آورد، بهخوبی قابل درك است.
البته باید خاطرنشان ساخت كه بدبینی معمول در قبال یكنواختی محصولات «فرهنگ توده»، ناشی از تصویری است كه قبلاً در مورد اثر زیبا، اثر هنری و اثر فرهنگی، در ذهن روشنفكران و سایر انتقادنگران، پدید آمده است:
۱) بههیچ وجه مسلم نیست كه تنوع فرهنگ، متضمن كیفیت عالی آن باشد. زیرا همچنان كه میتوان به تعداد زیاد، اتومبیلهای زیبا یا فیلمهای سینمایی زیبا ساخت، میتوان یك اثر فرهنگی را نیز بدون آن كه از اعتبار آن كاسته شود، در اختیار افراد فراوان قرار داد.
۲) بیتفاوتی هنرمند نسبت به موفقیت آثار وی، نیز در كیفیت آنها تأثیری ندارد. یك هنرمند میتواند آثار زیبایی تهیه كند كه به خوبی به فروش برسند و یا آثار زشتی ایجاد نماید كه فروش نداشته باشند. به عبارت دیگر، آثار زیبا اجباراً آثار كمفروشتر بهشمار نمیروند. زیرا هرچند اكنون هنر جنبهٔ بازاری پیدا كرده است، اما در عینحال همهٔ هنرمندان ناشناخته نیستند و شكست آنها در عرصهٔ بازار را نمیتوان نشانهٔ سطح پایین كیفیت هنری آثار آنان تلقی كرد. به بیان دیگر، آثاری كه طرف توجه و خرید اكثریت افراد قرار میگیرند، حتماً از بدترین آثار شناخته نمیشوند.
۳) عقیدهٔ كسانی كه تنها آثار فردی را با ارزش میشناسند، نیز معتبر نیست. در این زمینه، نسبت به خلق آثار هنری و فرهنگی، معمولاً یك تصور قالبی ظاهر فریب وجود دارد كه با واقعیتها انطباق پیدا نمیكند. بهطور مثال، بناهای باستانی همه محصول كار شمار فراوانی از افراد انسانی هستند. همچنین تعداد زیادی از نقاشیهای دورههای گذشته، كه در سقفها و دیوارهای ساختمانهای تاریخی برجای ماندهاند، از آثار كار گروهی بهشمار میروند. در حالی كه هرگز در مورد كیفیت هنری این بناها و این نقاشیها، در اندیشهٔ هیچكس تردیدی پدید نیامده است. حتی باید یادآوری كرد كه در زمان معاصر، كارهای گروهی، چه در زمینهٔ تحقیق علمی و چه در زمینهٔ آفرینندگی فرهنگی، همهجا عمومیت مییابند و با آن كه عالیترین آثار هنری، هنوز نتیجهٔ كار یك فرد تنها هستند و همیشه نیز در این وضع باقی خواهند ماند، اندك اندك آثار فردی جنبهٔ استثنایی پیدا میكنند. حتی اگر تصویر شخصیتهای استثنایی برجستهای چون «آلبرت اینیشتن»، دانشمند شهیر قرن بیستم در ذهن زنده باشد، باز هم باید پذیرفت كه در زمان حاضر، كار جمعی و گروهی به صورت روش عادی تولید درآمده است.
بنابراین، شاید بتوان گفت در ایراد یا اتهامی كه راجع به یكنواختی و همسانی محصولات فرهنگی، به «فرهنگ توده» وارد میگردد، ضابطههایی مورد استناد قرار میگیرند كه كاملاً جنبهٔ ذهنی و شخصی دارند. یا اگر روشنتر بگوییم، «فرهنگ توده» معمولاً با یك تصور قالبی و كاملاً خودسرانه دربارهٔ آثار فرهنگی، مورد ارزیابی واقع میشود.۲
۲) فرهنگ سطحی، تسكیندهنده و سازگاركننده
دومین اتهامی كه به «فرهنگ توده» وارد میشود. بهروش تولید آن ارتباط ندارد، بلكه به محتوای آن مربوط است. مخالفان و انتقادگران «فرهنگ توده»، معتقدند كه آنچه از طریق وسایل ارتباطجمعی انتشار مییابند، از لحاظ كیفی در سطح پایین قرار دارند، ، از اصالت بدورند و سازگارانهاند.
۱ـ۲) سطح نازل «فرهنگ توده»
محصولات فرهنگ صنعتی جدید، اغلب سطحی و مبتذل تلقی میشوند. زیرا عقیده برآن است كه چون تولید «فرهنگ توده» از قواعد سودبخشی بازار كالا تبعیت میكند، ناچار است برای مصرف هرچه بیشتر، مشتریان فراوانتری جستوجو نماید. بههمین جهت، مؤسسات مطبوعاتی و رادیویی و تلویزیونی به رقابت سلطهآمیز میپردازند و برای جلبتوجه مخاطبان بیشتر، به سوی عوامفریبی، سادهپسندی و ابتذالگرایی كشیده میشوند. انتقادگران بدبین به «فرهنگ توده»، تأكید میكنند كه در جریان این رقابت، قاعدهٔ اقتصادی معروفی كه دربارهٔ موفق بودن كالای خوب وجود دارد، به نتیجهٔ معكوس منتهی میگردد. زیرا برخلاف آنچه در اقتصاد گفته میشود، در این مورد كالای بد كالای خوب را از میدان رقابت خارج میكند و سرانجام، پستترین كالا به صورت جاذبترین آن در میآید و به عنوان یك نمونهٔ عامهپسند، بازار را اشغال میكند. براثر این جریان، گردانندگان مطبوعات و رادیو و تلویزیونها و سینماها، كه همیشه در جستوجوی استفادهكنندگان بیشتر و انتشار گستردهترند، برای جلب مشتریان فراوانتر كیفیت محتویات خود را پایین میآورند. بهاین منظور، مطالب و برنامههای ساده و سطحی تهیه میكنند و از خستهكردن استفادهكنندگان فراوان خود كه معمولاً با تنبلی فكری خو كردهاند، پرهیز مینمایند. بهاین ترتیب، در بازار «فرهنگ توده»، با وجود وضعیت رقابتآمیز صنایع فرهنگی، كیفیت محتوا، نقش مؤثر ایفا نمیكند و اگر هم پس از مدتی نتیجهٔ مثبت داشته باشد، چون استفادهكنندگان، قبلاً تحتتأثیر اغواگرانهٔ مطالب سطحی و مبتذل قرار گرفتهاند و به خواندن و شنیدن و دیدن موضوعها و برنامههایی كه توجه و تفكر كمتری ایجاب میكنند، عادت كردهاند، توجه به بهبود كیفیت محتوا دیگر بسیار دیر و بینتیجه است.
۲ـ۲) انتخاب جویی در كالاهای فرهنگی
ماهیت «فرهنگ توده»، به عنوان یك فرهنگ متوسط و حتی یك فرهنگ سطح نازل، ایجاب میكند كه در تولید و توزیع آن، خصوصیت انتخابجویی استفادهكنندگان نیز رعایت شود و همین خصوصیت آن را بیش از پیش به سوی پستی و ابتذال میكشاند. زیرا گردانندگان وسایل ارتباطجمعی، برای جلب توجه همهٔ افراد، مطالب و برنامههای فراوان و گوناگون عرضه میكنند و به اینطریق، امكانهای زیادی به دست میآورند كه هیچكس را از محتوای آنها نومید و رویگردان نسازند. بنابراین مجلههای معروف، فیلمهای پرفروش و حتی روزنامههای بزرگ خبری، به «سوپرماركتهای» واقعی تبدیل میشوند و مخاطبان و استفادهكنندگان بسیار مختلف آنها میتوانند تمام آنچه را كه بهطور مبهم در جستوجوی آن هستند، در آنها پیدا كنند. بهطور كلی، با آن كه انتخاب جویی از ضروریات تولید تودهگیر است، اما «فرهنگ توده»، كه ادعای مخاطب ساختن تمام افراد را دارد، به آنجا كشیده میشود كه دیگر هیچ فردی را طرف خطاب قرار ندهد و در نتیجهٔ آن، تولیدكنندگان نیز نتوانند توجه خود را بهطور عمیق، به تهیهٔ نوع خاصی از كالاهای فرهنگی، معطوف سازند.
۳ـ۲) فرهنگ توده و سازگارسازی اجتماعی
«فرهنگ توده»، كه آثار خود را در معرض استفادهٔ مشتریان فراوان قرار میدهد، ناچار است تا حدود زیادی به سازگاری بپردازد. كوششی كه وسایل ارتباطجمعی برای خوشآیند همهٔ افراد معمول میدارند ـ بدون آنكه هیچ فردی را خسته و سرد سازند ـ به سازگاری در قضاوتهای نظری منتهی میگردد و یا اگر بهتر گفته شود، به نوعی «خودسانسوری» منجر میگردد. در نتیجهٔ این سازگاری و خودسانسوری، تمام پیامهایی كه ممكن است بسیار حاشیهای جلوه نمایند و یا بیش از حد بدگمانی ایجاد كنند، كنار گذاشته میشوند و انتشار نمییابند.
بهاینگونه، فرهنگ مبتنی بر وسایل جدید ارتباطی، نه تنها در میان جریانها و ضد جریانهای فكری، یك فرهنگ متوسط و حتی نازل بهشمار میرود، بلكه از بیان و ابراز جسارتها و شهامتها هم پرهیز میكند و از انتشار هر چیزی كه خطر لطمهزدن و آسیبرساندن دارد، دوری میجوید. هدف اصلی چنین فرهنگی در عمل به آنجا میرسد كه آنچه را سبب وحدت میگردد، انتخاب نماید و آنچه را كه باعث اختلاف میشود، كنار بگذارد.
استدلالهای انتقادی مذكور، كه در ایجاد مناقشهٔ بسیار شدید در مورد محتواهای و سال جدید ارتباطی، سهم مهمی داشتهاند، انتقاد دیگری نیز دربارهٔ تأثیر تسكیندهندهٔ «فرهنگ توده» در میان جماعتهای بزرگ استفادهكنندگان ارتباطات جمعی، همراه دارند.
۴ـ۲) فرهنگ تسكیندهنده
«فرهنگ توده» از دو جهت نقش مسكن را ایفا میكند. این فرهنگ از یك طرف در مدت زمانی كه انسان برای استفاده از آن در اختیار دارد، روبه روز جای بزرگتری اشغال میكند و در نتیجهٔ آن، وقت انسان برای مشاركت در زندگی سیاسی و اجتماعی از میان میرود. از طرف دیگر، فرهنگ مذكور در واقع همچون یك مخدر اجتماعی حقیقی در انسان تأثیر میگذارد و با محتویات خاص خود، بیش از آن كه او را با واقعیتهای زندگی آشنا سازد، به سرگرمی و گریز از مسئولیتهای اجتماعی وامیدارد. بهاین طریق، «فرهنگ توده» كه به عقیدهٔ بسیاری از محققان، نشانهٔ شاخص ارتباطات تودهگیر معاصر شناخته میشود، ظاهراً برای گسترش مسئولیتهای اجتماعی و مشاركت انسانها در امور عمومی و سیاسی، دو مانع بزرگ پدید میآورد.
اولاً: نخستین دشواری ناشی از «فرهنگ توده»، همانگونه كه به آن اشاره شد، یك مسئله سادهٔ زمانی است. زیرا این فرهنگ با اشكال متعدد خود، در زمینهٔ «بودجه زمانی» افراد با سایر فعالیتهای اجتماعی وارد رقابت میشود و این رقابت، تقریباً بهطور مكارانه صورت میگیرد. وقتی كه انسان به دیدن سینما یا تلویزیون اختصاص میدهد، از وقت فعالیتهای مختلفی كه میتوانند نقش اجتماعی ثمربخشتری داشته باشند و به همبستگیهای عمومی كمك كنند، گرفته میشود. به همیندلیل، پدیدهٔ «غیرسیاسی شدن» جوامع صنعتی غربی و عدم علاقهای كه در سالهای پس از دههٔ ۱۹۶۰ در میان مردم این جوامع نسبت به زندگی سیاسی مشهود گردید، معمولاً از نتایج توسعهٔ تلویزیون شناخته میشود.
بدون تردید، تماشای تلویزیون در محدودهٔ زمانی زندگی روزانهٔ انسان در جوامع كنونی، بخش مهمی را اشغال میكند. اما تهدید دیگری كه در این مورد وجود دارد و از محتوای «فرهنگ توده» ناشی میشود، به مراتب از دشواری زمانی مذكور، خطرناكتر است.
ثانیاً: خطر مهم «فرهنگ توده»، ناشی از نقش خاص آن در ایجاد سازگاری سیاسی و قبول بیقید و شرط وضع موجود جامعه است. علاوه برآن، فرهنگ مذكور اسطورهای از صاحب نقشهای استثنایی كه واقعیتها را با تصویری قلب شده منعكس میسازد، گسترش میدهد. این دنیای تصنعی، كه همراه با تماشای وضعیت زندگی و چگونگی فعالیت ستارگان سینما، شخصیتهای مشهور و حتی گانگسترها جلوهگر میشود، در زندگی گروههای وسیع مخاطبان و استفادهكنندگان ارتباطات جمعی، مانند یك داروی مسكن تأثیر میگذارد. در چنین شرایطی، به هرچیز غیرواقعی جنبهٔ واقعی داده میشود. در حالی كه واقعیت جز از طریق صافی منحرفكنندهٔ تخیل، امكان خودنمایی پیدا نمیكند. در این زمینهٔ از یك سو، آمیختگی نامریی تخیل و واقعیت و از سوی دیگر، تمام ارزشهای ضمنی این اسطورهٔ صنعتی، مورد نكوهش انتقادگران «فرهنگ توده» قرار دارند. این ارزشها كه شامل جنبههای خاصی چون جوانگرایی، ثروتخواهی، شهوتپرستی، شهامت نمایی، ماجراجویی و نظایر آنها هستند، چهرهٔ واقعیت را تغییر میدهند و از آن تصویری دگرگون و حتی معكوس به ما باز میگردانند. چنین ارزشهایی همه یك نوع خوشبختی متوسط «خرده بوژوآ» را توجیه میكنند و به آگاهی اجتماعی انسان و مشاركت او در جریان واقعی زندگی جمعی و شكوفایی وسیع شخصیت وی، لطمهٔ فراوان وارد میسازند.
بنابراین، «فرهنگ توده» از دو جهت نقش تسكیندهنده دارد. فرهنگ مذكور، در عینحال كه قسمتی از وقت پرارزش روزانهٔ انسان را با سرگرمی اشغال میكند، به سبب محتویات پست و مبتذل خود، در طول زمان نیز در انسان تأثیر نرمكننده و آرامشدهنده باقی میگذارد. بهاین ترتیب، «فرهنگ توده» همان نقش تخدیركننده و تسكیندهندهٔ «افیون مردم» را كه كارل ماركس به مذهب نسبت میداد، به عهده میگیرد و به محرومان جامعه امكان میدهد كه با مشاهدهٔ بهشتهای تخیلی فیلمهای سینمایی و برنامههای تلویزیونی، شرایط ناگوار زندگی روزانهٔ خود را تسكین دهند.
بهطور روشنتر، «فرهنگ توده» متهم است كه انسانها را از هرگونه تعهدی در قبال امور اجتماعی باز میدارد و در عصری كه شاید نتوان نیازهای واقعی همهٔ افراد را تأمین كرد، برای آنان نیازهای كاذب پدید میآورد. با چنین اوصافی، مفهوم «فرهنگ توده» یك مفهوم بیطرف محسوب نمیشود و مستلزم یك نوع قضاوت ذهنی است. اما این مفهوم، درعین حال تجدیدنظر همه جانبه در مطالعات مربوط به وسایل ارتباط جمعی و تأثیرات اجتماعی آنها را نیز ایجاب میكند. زیرا اكنون در میان پیامهایی كه از طریق تكنیكهای نوین ارتباط جمعی انتشار مییابند، سهم خبر به معنای اخص كلمه در حال كاهش است. بنابراین، بیش از پیش باید شرایط تولید و نیز شرایط تولید و نیز شرایط دریافت محتویات «فرهنگ توده» را مورد مطالعه قرار داد. چنین فرهنگی دیگر منحصراً به نیازهای ضروری انسان در زمینهٔ ارتباط فكری پاسخ نمیدهد و بیش از پیش به تمایلاتی كه جنبهٔ روانی دارند، توجه میكند. شك نیست كه روشهای جدید مطالعه و تحقیق دربارهٔ ارتباطات جمعی، باید با این تغییر جهت هماهنگ باشند.۳۳) عوامفریبی و ابتذال گرایی
انتقاد دیگری كه از طرف مخالفان آثار فرهنگی ارتباطات جمعی مطرح میشود، شیوهٔ عوام فریبی و ابتذالگرایی وسایل نوین ارتباطی است كه خود با پدیدهٔ صنعتیسازی فرهنگ، بستگی نزدیك دارد.
باید یادآوری كرد كه وسایل ارتباط جمعی در همهٔ زمینهها، حتی در مواردی كه برای استفادهكنندگان خاص، پیام انتشار میدهند، كوشش میكنند محصولات خود را در اختیار گروههای بسیار وسیع بگذارند. به همین جهت، اغلب اتفاق میافتد كه برای تأمین علاقههای «مصرفكنندگان» و جلبتوجه و تحریك كنجكاوی آنها، محتویات خود را تا سطح توقع آنان تنزل میدهند و به این طریق، از بالا بردن سطح فرهنگ خودداری میكنند. بهطور دقیقتر، میتوان گفت كه وسایل ارتباطجمعی، به جای آن كه خطمشیهای جدی و علاقههای عمیق فكری را گسترش دهند، گرایشهای بسیار سطحی افراد را تحتتأثیر قرار میدهند. دراین مورد، عكسهای هیجانانگیز و تحریككنندهٔ روی جلد مجلهها و طرحها و تصویرهای اغواگرانهٔ روی جلد كتابهای جیبی، از نمونههای بسیار گویا بهشمار میروند. اینگونه روی جلدها، كه در كشورهای غربی معمولاً در جلو كیوسكهای روزنامهفروشیها به عرضه گذاشته میشوند، به آسانی رهگذران بیهدف را كه در جستوجوی مجله یا كتاب خواندنی نیستند، به خود جلب میكنند و آنان را وادار مینمایند كه با خرید آنها یك وسیلهٔ دیدنی یا خواندنی سرگرمكننده به دست آورند۴.
در زمینهٔ این عوامفریبی فرهنگی، ایراد دیگری كه به وسایل ارتباطجمعی وارد میشود، ارزش دادن بیش از حد آنها به مسائل جاری، بدون توجه به سوابق تاریخی این مسائل است. به همین سبب، بسیاری از مطالب مطبوعاتی و برنامههای رادیویی و تلویزیونی، برای خوانندگان و شنوندگان و بینندگان، مبهم و نامفهوم میمانند: تنزل ارزش شاهكارهای هنری به سبب ارائهٔ آنها در آمیزهای از آثار معمولی نیز یكی از ایرادهای بسیار مهم عملكرد وسایل ارتباطجمعی در این زمینه تلقی میشود. بهطور مثال، اگر برنامههای تلویزیونی یك یا چند شبكه در ظرف یك هفته مورد بررسی قرار گیرند، مشاهده میشود كه در آنها همه چیز با هم آمیخته گردیدهاند. در میان این برنامهها، نمایشهایی كه دارای ارزش بالای فرهنگی هستند، در كنار آثار فرهنگی معمولی گذاشته میشوند. یك برنامهٔ عالی دراماتیك، كه از اثر مشهور یك نویسندهٔ بزرگ اقتباس شده است، پس از پخش تصنیفهای معمولی و پیش از نمایش یك فیلم یا سریال پر زد و خورد، انتشار مییابد و به این صورت، تماشاگر عادی ممكن است همهٔ آنها را از یك قماش تلقی كند.
در چنین شرایطی، آیا مناسب است كه بینندگان، یك شاهكار فرهنگی را بدون شناخت ارزش واقعی آن تماشا كنند و به تفاوت این شاهكار با تصنیفهای معمولی و داستانهای پر زدوخورد، واقف نگردند. آیا بهتر نیست كه این برنامهٔ عالی دراماتیك، برای تماشاگرانی كه میتوانند ارزش آن را درك كنند، اختصاص داده شود و در راه تأمین فرهنگ برای همهٔ از تحقق یافتن ضربالمثل قدیمی اروپایی «گذاشتن گلهای مارگریت در برابر خوك» پرهیز گردد۵؟
بدون شك، چنین قضاوتی كه ناشی از نوعی طرز تفكر اشرافی روشنفكرانه است، قابل قبول جلوه نمیكند و مورد تردید است. اما برای اثبات این امر كه در تركیب محصولات فرهنگی دارای سطحهای مختلف، ارزش فرهنگی آثار خوب به جای خود محفوظ میمانند، لازم است آشكار شود كه بر اثر نمایش این آثار، سطح فرهنگی استفادهكنندگان بالا میرود. دراینباره، «تئودور آدورنو»، متفكر انتقادگر معروف آلمانی، كه از هر نوع اتهام اشرافپرستی مبراست، از جمله كسانی است كه آثار نامساعد به همآمیختگی برنامههای فرهنگی در سطحهای مختلف را مورد انتقاد قرار داده است.۶
بهعقیدهٔ او، وسایل ارتباطجمعی رابطهٔ بین استفادهكنندگان و اصیلترین شاهكارهای فرهنگی را بهصورت غیرواقعی درمیآورند. بهطوری كه این شاهكارها، همه پست و بیاهمیت و در ردیف برنامههای عادی روزانه تلقی میشوند بهنظر آدورنو، نمایش آثار شكسپیر، شاعر شهیر انگلیسی برای تماشاگران تلویزیون به آنجا منتهی میشود كه این شاعر بزرگ را همتای هنرپیشههای محبوب فیلمهای سینمایی، كه داستانهای آنها مانند تراژدیهای كلاسیك شكسپیر از صفحهٔ تلویزیون پخش میشوند، بشناسند و نوع ارزشیابی خود دربارهٔ شاعر بزرگ انگلیسی را با یادآوری وی به عنوان «شكسپیر محبوب من»، مشخص سازند.
۴) تنزل سطح كیفی فعالیتهای فكری
یكی دیگر از انتقادهایی كه علیه وسایل ارتباطجمعی در زمینهٔ فرهنگی عنوان میشود، خطر تنزل سطح كیفی فعالیتهای فكری است. دراین مورد هم مانند مورد قبل، به تركیب عناصر ناهمگون فرهنگی در محتویات و مندرجات وسایل مختلف ارتباطی اشاره میشود و بر آثار نامطلوب آنها در خطمشیهای فكری افراد تأكید میگردد. انتقادگران ارتباطات جمعی معتقدند كه رادیو و تلویزیون و برخی از روزنامهها و مجلهها، اطلاعات و معلومات بسیار پراكندهای در اختیار افراد میگذارند. بهطور مثال، روی صفحهٔ كوچك تلویزیون نه تنها ـ چنان كه در بالا گفته شد ـ برنامههای فرهنگی به دنبال برنامههای سطحی سرگرمكننده پخش میشوند، بلكه در خود برنامههای فرهنگی نیز نظم منطقی وجود ندارد و به سادگی از یك برنامهٔ مستند علمی، به یك برنامهٔ ادبی و سپس به یك رپورتاژ جغرافیایی یا اقتصادی، گریز زده میشود. این وضع، با شرایطی كه در آموزش مدرسهای و دانشگاهی وجود دارند، به كلی متفاوت است. زیرا در مدارس و دانشگاهها، درسهای مربوط به یك مادهٔ معین، دنباله دارند و دربارهٔ آن شناختی تدریجی و منطقی پدید میآورند. در حالی كه در اندیشهٔ شنونده یا بینندهای كه از رادیو و تلویزیون استفاده میكند (به استثنای رادیو ـ تلویزیون آموزشی كه در حاشیهٔ وسایل ارتباط جمعی وضع بسیار خاصی دارد)، به سبب پراكندگی و بینظمی اطلاعات كسب شده از این وسایل، پرورش لازم پیدا نمیكند و دچار اختلال میگردد. به این طریق، وسایل ارتباطجمعی به ایجاد نوعی فرهنگ كه به «فرهنگ موزاییك مانند» یا «فرهنگ تركیبی» معروف شده است، منتهی میگردد. البته چنین فرهنگی میتواند «یك توانایی مغزی نسبتاً وسیع» پدید آورد. اما به هیچوجه نمیتواند «یك توانایی مغزی عمیق» ایجاد كند. بدتر از همه آن كه، این نوع انباشتگی نامنظم معلومات، ممكن است با فرهنگ حقیقی مشتبه گردد و موجب بیاعتبار ساختن این فرهنگ و ایجاد توهمهای نامطلوب شود.۷
۵) اشباع فكری و بیتحركی ذهنی
انتقادهای دیگری نیز در مورد آثار نامطلوب پیامهای وسایل ارتباط جمعی بر توجه فكری، یادگیری و فعالیتهای روانی انسان، مطرح میگردند. به همین جهت گفته میشود كه افراط در انتشار پیامها و اطلاعات، یك نوع «اشباع فكری» ایجاد میكند و براثر آن، اندیشهٔ انسانی از درك نكات اساسی این پیامها و كسب معلومات مفید عاجز میماند. اتهام عامتری نیز در این زمینه به وسایل ارتباط جمعی وارد میگردد و به موجب آن، پیامهای ارتباطی آنها، عامل ایجاد بیتحركی فكری معرفی میشوند. باید دانست كه اینگونه ایرادها، با ابهام فراوان روبهرو هستند. زیرا به استناد آنها میتوان از یك سو، وضع اندیشهٔ انسان را به هنگام دریافت پیامهای وسایل ارتباطجمعی ـ مثلاً هنگام تماشای برنامههای تلویزیونی ـ با تأثیرپذیری كامل توصیف كرد. حتی بعضی از روانكاوان ادعا میكنند كه این رفتار فكری، با بازگشت به مرحلهٔ زندگی دوران كودكی انطباق مییابد. زیرا تماشاگر تلویزیونی به نوزادی شباهت مییابد كه بدون كوچكترین كوشش و فعالیتی غذا دریافت میكند و به سرعت میبلعد. از سوی دیگر، میتوان گفت كه همین تماشاگر، حتی موقعی كه دیگر صفحهٔ كوچك تلویزیون را تماشا نمیكند، بازهم به رفتاربیتحرك خود در زندگی ادامه میدهد.
بنابراین، بهطور كلیتر شاید بتوان گفت كه گسترش ارتباطات جمعی، جامعهای مركب از افرادی بیتحركتر از افراد نسلهای گذشته، به همراه میآورد. علاوه بر تردیدی كه در مورد دو نوع تأثیر فوق ـ تأثیرهای مربوط به طرز دریافت پیامهای وسایل ارتباطی و تأثیرهای مربوط به رفتار كلی ناشی از این دریافت ـ وجود دارد، استناد به بیتحركی فكری میتواند تردیدهایی نیز در زمینهٔ نوع و شكل این بیتحركی ایجاد كند. زیرا عدم تحرك فكر را میتوان با خصوصیات گوناگون، نظیر فقدان كنجكاوی، عدم اندیشهٔ انتقادی، نداشتن قدرت تخیل، انطباق نیافتن با واقعیت، تنبلی فكری و یا عدم شایستگی برای ابتكار، توصیف كرد.
برای بررسی دربارهٔ انتقاد مربوط به بیتحركی فكری، باید جنبههای مختلف آن را از یكدیگر تفكیك نمود. بسیاری از این جنبهها، قابل بررسی تجربی هستند و باید اذعان كرد در تمام مواردی كه تحقیقات جدی در این زمینه امكانپذیر گردیدهاند، محققان به این نتیجه رسیدهاند كه وسایل ارتباطجمعی، چه در مورد رفتارهای فكری، چه دربارهٔ ابتكار فكری و چه در مورد سطح فعالیت انسان، بیتحركی قابل ملاحظهای پدید نیاوردهاند به عنوان نمونه، تحقیق «هیملویت» انگلیسی، در مورد كودكانی كه در خانه دارای تلویزیوناند و كودكانی كه در خانه تلویزیون ندارند، نشان داده است كه این تفاوت و اختلاف، ظاهراً در فعالیتهای فكری كودكان دبستانی، تأثیر مهمی باقی نگذاشته است.۸
انتقادهای مربوط به آثار فكری برخی از وسایل ارتباطجمعی و نه تمام آنها، بهویژه آثار ناشی از وسایل ارتباط سمعی و بصری ـ كه طرز تأثیرگذاری آنها از بعضی جهات با مطالعهٔ مطبوعات متفاوت است ـ صریحتر و مشخصترند. «ژرژ دوهامل»، نویسندهٔ معروف فرانسوی، از جمله نخستین كسانی است كه سالها قبل از استیلای ارتباطی تلویزیون، اما در زمانی كه سینما طرفداران فراوانی داشت، در این مورد اعلام خطر كرده بود. او عقیده داشت كه فرهنگ فقط ثمرهٔ كوشش فكری است. به همین جهت، مطالعه، اندیشهٔ انسان را به فعالیت وامیدارد و برعكس آن، وضع تماشاگر در برابر پردهٔ سینما، با گذشت تصویرهای پیاپی، او را به تنبلی عادت میدهد.
برای بررسی دقیق دامنهٔ استدلال فوق، میتوان آن را به دو قسمت تجزیه كرد. در واقع، این استدلال در نخستین قسمت، متضمن آن است مطالعه، بیش از دریافت پیامهای سمعی و بصری، محرك فعالیتهای فكری میشود. اما سپس همین استدلال حاكی است كه استفاده از این پیامها، تسلطجویی آنها را به زیان مطالعه، گسترش میدهد. بهرحال، اگر امكان میداشت ثابت شود كه هر چه بیشتر افراد به برنامههای تلویزیون یا فیلمهای سینمایی نگاه كنند، بیشتر به كسب معلومات از طریق كتابها تحریك میشوند، نخستین قسمت از انتقاد مذكورـ با وجود احتمال درست ماندن آن ـ هیچگونه زمینهٔ شمولی پیدا نمیكرد. در مورد دومین قسمت استدلال، كه به تأثیر وسایل سمعی و بصری بر مطالعهٔ انسان مربوط میشود، میتوان به بررسیهای تجربی دست زد و این بررسیها نیز اغلب نشان میدهند كه مطالعهٔ كتاب و مطبوعات، تحتتأثیر نامساعد وسایل ارتباطی سمعی و بصری و مخصوصاً تلویزیون قرار میگیرد و چون تماشاگران بیشتر وقت آزاد خود را به نگاه كردن برنامههای تلویزیونی اختصاص میدهند، برای مطالعه فرصت كافی به دست نمیآورند. درعین حال، تحقیقات گوناگون ثابت كردهاند كه اگرچه تلویزیون كمیت مطالعهٔ افراد را پایین میآورد و به عبارت دیگر، از زمان مطالعهٔ آنها میكاهد، در عوض كیفیت مطالعه را افزایش میدهد و تماشاگران را به خواند كتابها و روزنامهها و مجلههای سنگینتر، ترغیب میكند. ۹
پ) دیدگاههای خوشبینانهٔ طرفداران فرهنگ توده
در برابر تمام ایرادها و انتقادهای مربوط به نقش منفی ارتباطات جمعی در گسترش «فرهنگ توده»، مدافعان عملكردهای كنونی وسایل ارتباطی، از جنبههای مثبت این فرهنگ دفاع میكنند. به عقیدهٔ آنها، اثر مهم وسایل نوین ارتباطی در این زمینه آن است كه بین فرهنگ و تودهٔ افرادی كه قبلاً به كلی از آن دور مانده بودند، پیوند برقرار میسازد. هرچند كه این پیوند بسیار كموناچیز باشد. البته باید در نظر داشت كه اگرچه چنین استدلالی، ایرادها و انتقادهای مخالفان آثار فرهنگی وسایل ارتباطی را خنثی نمیكند، درعین حال میتواند دامنهٔ آن را محدود نماید.
تردید نیست كه برای پرورش فكری، در برخی موارد، مطالعهٔ یك كتاب از نگاه كردن صفحهٔ تلویزیون، سودمندتر است.اما نباید فراموش كرد كه تماشاگران تلویزیون بیشتر از افرادی تشكیل میشوند كه پیش از خرید گیرندهٔ تلویزیون، نیز به هیچوجه كتاب نمیخواندهاند. به این طریق، مسئله تأثیر فرهنگی ارتباطات جمعی به شكل دیگری مطرح میشود. زیرا دیگر مسئله آن نیست كه برتریهای فرهنگی وسایل ارتباط جمعی، با برتریهای سایر وسایل پرورش فكری، مقایسه گردند، بلكه باید دانست كه استفاده از وسایل ارتباطی نوین، جانشین چه نوع اشتغال ذهنی شده است. آیا تصور میشود كه در میان كارگران و دهقانانی كه اكنون هر شب برنامههای خوب یا بد تلویزیون را نگاه میكنند، تعداد زیادی وجود دارند كه قبلاً به مطالعه علاقه نشان میدادهاند. یا آنكه بسیاری از آنان، وقت خود را در قهوهخانهها و یا با سرگرمیهای دیگر میگذراندهاند؟ براین اساس، به خوبی میتوان سود و زیان تلویزیون را بررسی كرد. حتی میتوان پا را فراتر گذاشت و مشخص ساخت آیا اندیشهٔ انسانی بیشتر تحتتأثیر یك برنامهٔ علمی یا ادبی تلویزیونی تقویت میشود یا با مطالعهٔ یك رمان سرگرمكننده؟ زیرا مسلم نیست كه گاهی تماشاگر تلویزیونی برای درك این نوع برنامهها، از خوانندهای كه یك رمان را مطالعه میكند، كوشش فكری بیشتری مبذول ندارد. بدون تردید، تكنیكهای ارتباطی فراگیر و پردامنه، گروههای اجتماعی فراوانی را از عزلت فرهنگی خارج ساختهاند. اندیشهٔ افراد این گروهها پیش از گسترش وسایل ارتباطجمعی، در یك هستی بیافق، از پیشرفت بازمانده بود و رابطهٔ آن با جامعهٔ اندیشهگران به كلی قطع شده بود. البته باید یادآوری كرد كه اعضای این گروهها حقیقتاً شرایط افراد با فرهنگ را كسب نكردهاند وانگهی، پیش از آن كه اعلام شود اینگونه افراد قادر نیستند، زیباییهایی حقیقی، شاهكارهایی را كه قبلاً از وجود آنها اطلاع نداشتهاند و اكنون به آنان نشان داده میشوند، درك كنند، باید در این زمینه تحقیقهای دقیق صورت گیرند و دلایل قانعكننده بدست آیند.
اغلب گفته شده است كه نمایشنامههای تراژیك «اشیل»، شاعر باستانی یونان، یا نمایشنامههای دراماتیك «راسین»، شاعر قرن هفدهم فرانسه، اكنون با نمایش از طریق تلویزیون، در یك شب تماشاگرانی به مراتب بیش از مجموع تماشاگران قرنهای گذشته پیدا میكنند. آیا باید از این امر اندوهگین شد؟
در برابر این واقعیت، ممكن است استدلال شود كه این استفادهكنندگان جدید و تصادفی تئاتر كلاسیك، پرورش فكری لازم را برای بهرهبرداری از آن دارا نیستند. هرچند این استدلال احتمالاً درست است. اما نباید فراموش كرد كه در این زمینه، استثنائاتی نیز وجود دارند و افرادی پیدا میشوند كه اندیشهٔ خود را با تماشای تصادفی این قبیل آثار بارور میسازند. درحالی كه بدون استفاده از وسایل ارتباطجمعی، از هرگونه غذای فكری محروم میمانند. علاوه بر آن، آیا با اطمینان میتوان گفت كه شاهكارهای هنری قدیم، در شرایط سنتی گذشته، فقط به افراد نخبهای كه میتوانستند از آنها بهرهبرداری كنند، عرضه میشدهاند؟ همه میدانند كه بهطور مثال، در قرن هفدهم، تراژدیهای «راسین» گاهی در دربار سلطنتی فرانسه در برابر افراد كمادب و جلف، كه در مدت نمایش با هم وراجی میكردند، روی صحنه میآمدند. در مورد نمایشنامههای «اشیل» و یا «سوفوكل» و «اوریپید»، تراژدینویسان دیگر یونان باستان نیز وضع مشابهی وجود داشته است و معمولاً مردم آتن كه از افراد دارای سطحهای فرهنگی مختلف تشكیل میشدند، آنها را در میدانهای عمومی تماشا میكردند. بههرحال، با تمام تحسینی كه برای شهروندان آزاد یونان باستان وجود دارد، اگر تصور شود كه همهٔ آنان در آن زمان قادر بودهاند از اینگونه نمایشنامهها به غنای فكری برسند، این تصور غیرمنطقی خواهد بود.
بهاین طریق، مغایر دانستن «فرهنگ توده» با «فرهنگ نخبه»، نشانهٔ بیتوجهی و بیاعتنایی كامل به جنبههای مختلف فرهنگ خواهد بود. بهویژه كه با این نوع ارزیابی، بستن درهای فرهنگ به روی افرادی كه قبلاً امكان پرورش كلاسیك را دارا نبودهاند، تجویز میگردد. بنابراین، باید در نظر داشت كه متضاد شناختن «فرهنگ توده» با «فرهنگ نخبه»، ابهامها و تردیدهای فراوانی در مورد مفاهیم فرهنگ، پدید میآورد و بحث طرفداران و مخالفان نقش فرهنگی وسایل ارتباطجمعی در جوامع معاصر را به راه نادرست میكشاند. تمایزهایی كه اغلب، بین «فرهنگ توده» و «فرهنگ مردمی» قائل میگردند و یا تمایزهایی كه در این زمینه مورد چشمپوشی واقع میشوند، نیز به نوبهٔ خود، ابهامهای مربوط به مفاهیم فرهنگ را افزایش میدهند. بهطور مثال، با استناد به این تمایز، گفته میشود كه استفادهكنندگان تئاتر باستانی یونان، به آن سبب برای درك شاهكارهای شاعران تراژدینویس آمادگی داشتند كه این تئاتر جزئی از «فرهنگ مردمی» یونان بهشمار میرفت و نه «فرهنگ تودهٔ» یونان. سودمندی رمانهای به اصطلاح مردمی و ادبیات مردمی قرنهای اخیر نیز بر همین مبنا توجیه میگردد. اما هنگامی كه به «فرهنگ توده» ایراد گرفته میشود كه این فرهنگ به استفادهكنندگان كم معلومات عرضه میگردد و توجه آنان را به تحریك احساسات و با تقویت استعداد خودیابی و بازشناسی خویش، به خود جلب مینماید، تمایز «فرهنگ توده» و «فرهنگ مردمی» فراموش میشود.
بهطور كلی، در مورد تمام ابهامها و تردیدهای ناشی از این بحث و تمام تضادهای موجود در جهتگیری انتقادگران و مدافعان آثار فرهنگی ارتباطاتجمعی، باید خاطرنشان ساخت كه مخالفان و موافقان «فرهنگ توده»، اغلب از طریق ایدئولوژیهای متضاد در یك صف واحد قرار میگیرند و یا برعكس به رغم ایدئولوژیهای مشترك، در دو جهت موافق و مخالف از یكدیگر جدا میشوند.
زیرا حمله علیه «فرهنگ توده»، درعین حال از یك نوع اشرافیتگرایی خواستاران حفظ «فرهنگ نخبه» و یك گرایش سیاسی هواخواهان دیكتاتوری تودهها ـ كه تصور میشود از طریق وسایل جدید ارتباطی و با اشاعهٔ یك فرهنگ سطح پایین در حالت بیگانگی و سازشكاری باقی خواهد ماند ـ ناشی میشود. دستهٔ اول، «فرهنگ توده» را خطری علیه امتیازات طبقات با فرهنگ تلقی میكنند و دستهٔ دوم آن را «افیون مردم» بهشمار میآورند. دراین باره كافی است اسامی مخالفان آثار فرهنگی منفی وسایل ارتباطجمعی، گردآوری شوند، تا مشخص گردد كه عدهای از این مخالفان، به داشتن عقاید محافظهكاری و عدهای دیگر به داشتن اندیشههای انقلابی شهرت دارند و این اختلاف فكری، آنان را از استدلالهای تقریباً مشابه علیه «فرهنگ توده» باز نمیدارد.
بههمین ترتیب، آشكار میشود كه در میان مدافعان آثار فرهنگی مثبت وسایل ارتباطجمعی، از یك طرف، اسامی ترقیخواهانی بهچشم میخورند كه «فرهنگ توده» را وسیلهٔ تحقق آرمانهای دموكراتیك میشناسند و از این لحاظ احساس شادمانی میكنند و از سوی دیگر، اسامی هواداران حفظ ثبات دیده میشوند كه روش وسایل ارتباطجمعی را سبب كوچك جلوه دادن یا نامریی ساختن موانع اجتماعی و وسیلهٔ تخفیف توقعات و اعتراضات عمومی تلقی مینمایند و بهطور كلی براین اساس، امكان از میان بردن یا كاهش مبارزات طبقاتی را مطرح میسازند. بنابراین، هم كسانی كه حفظ نظم اجتماعی را آرزو میكنند و هم آنهایی كه میخواهند این نظم را واژگون سازند، نقش فرهنگی ارتباطات جمعی را بهمنزلهٔ یك عامل ناهماهنگی یا هماهنگی اجتماعی تلقی میكنند، به نحوی كه نظرات موافق و مخالف، چه در جبههٔ فكری دست راست و چه در جبههٔ فكری دست چپ، با هم برخورد پیدا مینمایند.
بهاین صورت، میتوان گفت كه مسئله اختلاف بر سر نقش فرهنگی وسایل ارتباطجمعی به خوبی مطرح نگردیده است و یا لااقل انتقادها و استدلالهایی كه در این زمینه صورت میگیرند، باید با توجه به جنبههای متغیر مسئله بررسی شوند. وانگهی باید خاطرنشان ساخت كه این اختلافات نظری، تازگی ندارند. هر نوع تكنیك جدید ارتباطی، همیشه امیدها و بیمهایی برمیانگیزد كه آینده نشان میدهد، جنبهٔ اغراقآمیز داشتهاند.
در این مورد، میتوان اظهارنظر افلاطون راجع به اختراع خط در كتاب «فدر» را مثال آورد. فیلسوف یونانی در اینباره چنین نوشته است:
«... این معرفت سبب خواهد شد تا كسانی كه آن را فرا میگیرند، از به كار انداختن حافظه خودداری كنند و براثر آن، روح خویش را فراموشكار سازند. در واقع آنان، از این پس تمام اعتماد خود را به متن نوشته خواهند داد و همه چیز را، به جای آنكه از درون خویش به حافظه بازگردانند، از خارج به خاطر خواهند آورد. آنان چنین وانمود خواهند كرد كه برای ارزیابی دربارهٔ هزار موضوع آمادگی دارند. درحالیكه از هرگونه قضاوت و ارزیابی واقعی در مورد هر نوعی بیگانه خواهند بود. آنان غیرقابل تحملترین افراد بهشمار خواهند رفت. زیرا به جای آن كه انسانهایی با معلومات باشند، انسانهایی معلوماتنما خواهند بود...»
دیدگاه بدبینانهای كه چندسال پیش از طرف رئیس وقت دانشگاه شیكاگو در مورد تلویزیون بیان شده بود، به دیدگاه چندین قرن پیش افلاطون در مورد اختراع خط، نزدیك بود. رئیس دانشگاه مذكور گفته بود: «میبینم زمانی فرا میرسد كه براثر تماشای تلویزیون، مردم آمریكا دیگر خواندن و نوشتن را نخواهند دانست و زندگی آنان مشابه حیوانات خواهد شد».
امیدوار باشیم كه این پیشبینی «غیبگویانه» نیز مانند پیشبینی افلاطون، با واقعیتها انطباق نیابد. برای كمك به حفظ اعتماد در این زمینه، باید بهخاطر داشته باشیم كه در طول قرنهای گذشته، اختراعات مختلف، اغلب ترس و بیمهای فراوانی برانگیختهاند. اما بشریت ثابت كرده است كه برای انطباق و جذب آنها، دارای استعداد خارقالعادهای است.
درعین حال، بشریت اغلب خود را در برابر اختراعات تازه، سرگردان و بیدفاع احساس میكند و به ویژه بهترین اندیشهها، هربار كه تكنیكهای جدید ارتباطی، زمینه و روش اشاعهٔ فرهنگ را تغییر میدهند، از خطر فرو ریختن فرهنگ حقیقی به وحشت میافتند. اما شاید بهتر آن باشد كه در این زمینه با خوشبینی بیشتر در مورد آینده، به تجربیات گذشته مراجعه شود، تا اطمینان حاصل گردد كه سرانجام با كمك همین مدافعان فرهنگ حقیقی و حتی به سبب اعلام خطرهای آنان، گسترش تعداد استفادهكنندگان فرهنگ و فراوانی بیش از حد و نامنظم معلومات مورد اشاعه، به یك حالت تعادل جدید منتهی میشود و براثر آن استعدادهای انسانی میتوانند بهطور هماهنگ شكوفا گردند و ارزشهای بنیادی فرهنگ را محفوظ نگهدارند.۱۰
«فرانسیس بال»، استاد «انستیتوی مطبوعات و علوم اطلاعات و ارتباطات» دانشگاه پاریس ۲، «فرهنگ توده» را به عنوان یك «فرهنگ نو» معرفی میكند. «به عقیدهٔ وی، این فرهنگ نو را میتوان شامل تولید و انتشار صنعتی اسطورهها، خطمشیها و تصورهایی دانست كه بر تودهها هجوم میبرند، بدون آنكه تودهها در برابر آنها قدرت عكسالعمل داشته باشند.»
وی در مورد «فرهنگ توده»، دو نكته را خاطرنشان میسازد:
۱) گسترش تكنیكهای نوین ارتباطی نظیر رادیو و تلویزیون و سینما، اشاعهٔ بیش از پیش پیامها را ـ كه دیگر به پیامهای خبری محدود نمیشوند ـ امكانپذیر ساخته است. حتی در مطبوعات هم پیامهای تبلیغاتی، تصویرها و مطالب و داستانهای سرگرمكننده از خبرها بیشتر شدهاند. ستونها و صفحههای مخصوص مطالب گوناگون روزنامهها و مجلهها و برنامههای متنوع رادیویی و تلویزیونی، روزبهروز در حال گسترشاند و به همین جهت، مطبوعات و رادیوها و تلویزیونها، نقش خود را به عنوان وسایل خبری به معنای دقیق كلمه از دست دادهاند و به ابزارهای مهم یك فرهنگ نوـ یا «فرهنگ توده» ـ تبدیل شدهاند.
۲) پیامهای جدید وسایل ارتباطی، دیگر تنها در اختیار افراد دلسوز جامعه، كه در پی كسب اخبار و گسترش آگاهیهای اجتماعی هستند، قرار نمیگیرند، بلكه با تحریك تمایلات و لذتها، به تمام اعضای جامعهٔ تودهوار عرضه میشوند. به عبارت دیگر، «فرهنگ توده» كه موضوعهای بسیار گوناگون و بهقول انتقادگران آن، موضوعهای بسیار سادهلوحانه و مبتذل را در بر دارد، در عینحال كه به نیاز مشروع انسان برای ارتباط فكری پاسخ میدهد، تمایلات روانی وی را نیز ارضاء میكند. بهاین ترتیب، پیامهای مذكور امكان فرار از ناراحتیهای روحی و تأمین آسایش روانی را بهطور موقت فراهم میآورند.
البته باید خاطرنشان ساخت كه حرص و ولع خاصی كه بسیاری از افراد برای آگاهی از خبرها و مطالب جنایی مطبوعات و رادیوها و تلویزیونها نشان میدهند، یك كنجكاوی سادهٔ سرگرمكننده نیست. این حرص و ولع، دارای جنبهای عمیقتر و زیادهخواهتر است و نیاز انسان به آزادی و ارضای غریزهها را آشكار میسازد. غریزههایی كه در زندگی روزانه سركوب شدهاند و باعث گسترش محرومیتهای روانی گردیدهاند. با مشاهدهٔ فیلمهای سینمایی وسترن یا داستانها و نمایشهای دیگری كه معرف افراد و افعال غیرعادی هستند، انسانها میتوانند برای مدت كوتاهی، بهطور غیرمستقیم در زندگی خاصی كه خود از آن محروماند، به سر برند و اعمال و قواعدی را كه در زندگی عادی روزانه، سبب توسعهٔ سرخوردگیها میشوند، متوقف سازند و بهاینگونه، از طریق وسایل نوین ارتباطجمعی، خود را از قید و بندهای روانی آزاد كنند۱۱
نوشتهٔ دکترکاظم معتمدنژاد
منابع:
۱. Francis Balle. Sociologie de l۰۳۹; Information. Cours de l۰۳۹; Institut Francais de Presse et des Sciences de l۰۳۹; Information. Paris: ۱۹۷۳, pp. ۱۸-۲۳
۲. Ibid. pp. ۱۲,۱۳
۳. Ibid. pp. ۱۹-۲۱
۴. H.M.Erzenberger. Culture ou Mise en Condition. Paris: Julliard, ۱۹۶۵, p. ۴۷.
۵. Jean Cazeneuve. La Société de l۰۳۹; Ubiquité. P. ۱۷۴
۶. T.W. Adorno. "Television and the Patterns of Mass Culture" in W. Schramm (ed.). Mass Communications. Urbana: University of Illinois Paress, ۱۹۵۸
۷. Francis Balle. Sociologie de l۰۳۹; Information. pp. ۲۱,۲۲
۸. کتابهای زیر، حاوی نتایج تحقیقات مهمی هستند که در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ دربارهٔ تلویزیون و مخاطبان و آثار اجتماعی آن، صورت گرفتهاند:
_ H. T.Himmlweit. Television and the Child. Oxford: Oxford University Press, ۱۹۵۸
_ W.A.Belson. The Impact of Television. London, ۱۹۶۷
- Jean Cazenuve. Les Pouvoirs de la Télévision. Paris: Gallimard, ۱۹۷۰ p. ۳۲۱
۹. Jean Cazeneuve. La Société de l۰۳۹;Ubiquité. pp. ۱۸۲-۱۹۹
۱۰. Ibid. pp. ۱۷۸-۱۸۰
۱۱. Francis Balle. Sociologie de l۰۳۹;Information. p. ۱۰
منابع:
۱. Francis Balle. Sociologie de l۰۳۹; Information. Cours de l۰۳۹; Institut Francais de Presse et des Sciences de l۰۳۹; Information. Paris: ۱۹۷۳, pp. ۱۸-۲۳
۲. Ibid. pp. ۱۲,۱۳
۳. Ibid. pp. ۱۹-۲۱
۴. H.M.Erzenberger. Culture ou Mise en Condition. Paris: Julliard, ۱۹۶۵, p. ۴۷.
۵. Jean Cazeneuve. La Société de l۰۳۹; Ubiquité. P. ۱۷۴
۶. T.W. Adorno. "Television and the Patterns of Mass Culture" in W. Schramm (ed.). Mass Communications. Urbana: University of Illinois Paress, ۱۹۵۸
۷. Francis Balle. Sociologie de l۰۳۹; Information. pp. ۲۱,۲۲
۸. کتابهای زیر، حاوی نتایج تحقیقات مهمی هستند که در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ دربارهٔ تلویزیون و مخاطبان و آثار اجتماعی آن، صورت گرفتهاند:
_ H. T.Himmlweit. Television and the Child. Oxford: Oxford University Press, ۱۹۵۸
_ W.A.Belson. The Impact of Television. London, ۱۹۶۷
- Jean Cazenuve. Les Pouvoirs de la Télévision. Paris: Gallimard, ۱۹۷۰ p. ۳۲۱
۹. Jean Cazeneuve. La Société de l۰۳۹;Ubiquité. pp. ۱۸۲-۱۹۹
۱۰. Ibid. pp. ۱۷۸-۱۸۰
۱۱. Francis Balle. Sociologie de l۰۳۹;Information. p. ۱۰
منبع : دفتر مطالعات و توسعه رسانهها
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست