پنجشنبه, ۲۲ آذر, ۱۴۰۳ / 12 December, 2024
مجله ویستا

نیروهای‌ مؤثر در انقلاب‌ مشروطیت‌ ایران‌


نیروهای‌ مؤثر در انقلاب‌ مشروطیت‌ ایران‌
انقلاب‌ مشروطیت‌ حركتی‌ بزرگ‌ در تاریخ‌ معاصر ایران‌ بود كه‌ قشرها و طیفهای‌ مختلفی‌ در آن‌ مشاركت‌ داشتند، هر چند سهم‌ هر یك‌ از آنان‌ به‌ یك‌ اندازه‌ نبود و اهداف‌ آنان‌ نیز با هم‌ تفاوت‌ داشت‌.
اما به‌ طور مشخص‌ گروههای‌ اجتماعی‌ فعال‌ در انقلاب‌ مشروطه‌ را می‌توانیم‌ به‌ شش‌ طیف‌ تقسیم‌ كنیم‌: توده‌ مردم‌
اوّل‌، آن‌ بخش‌ از جامعه‌ است‌ كه‌ بدنه‌ و بستر عمومی‌ انقلاب‌ مشروطه‌ را تشكیل‌ می‌داد و از آن‌ می‌توانیم‌ با عنوان‌ «توده‌ مردم‌» یاد كنیم‌. این‌ توده‌ مردم‌ به‌طور عمده‌ شامل‌ طبقات‌ متوسط‌ و فقیر شهری‌ می‌شد و مهم‌ترین‌ و فعال‌ترین‌ بخش‌ آن‌ را كسبه‌ و بازاریان‌ و اهل‌ حرف‌ و صنعت‌ تشكیل‌ می‌دادند. البته‌ در برخی‌ مناطق‌ روستایی‌، مانند گیلان‌، تلاطمهایی‌ رخ‌ داد ولی‌ محور اصلی‌ حركت‌ مشروطه‌ را طبقه‌ متوسط‌ شهرهای‌ بزرگ‌ شكل‌ می‌داد. این‌ مردم‌ به‌طور عمده‌ به‌ وسیلهٔ‌ رؤسا و ریش‌سفیدان‌ و كدخدایان‌ محلات‌ و اصناف‌ و كلانتران‌ و كدخدایان‌ روستاها و ایلات‌ و طوایف‌ هدایت‌ می‌شدند كه‌ تا آن‌ زمان‌ نقش‌ مؤثری‌ در ساختار اجتماعی‌ ایران‌ داشتند. یعنی‌ توده‌ مردم‌ شهری‌ و روستایی‌ و عشایری‌ به‌ شكل‌ آحاد منفرد و انبوهه‌ (mob) كمتر فعال‌ بودند و مشاركت‌ مردم‌ از طریق‌ ساختارهای‌ مدنی‌ صورت‌ می‌گرفت‌. تجلی‌ این‌ ساختار را در فرمان‌ مشروطه‌ می‌یابیم‌ آنجا كه‌ به‌ طبقات‌ معین‌، یعنی‌ شاهزادگان‌ و علما و اعیان‌ و ملاكین‌ و تجار و اصناف‌، اجازه‌ داده‌ می‌شود كه‌ نمایندگان‌ منتخب‌ خود را برای‌ عضویت‌ در مجلس‌ برگزینند.
●علما، وعاظ‌ و طلاب‌
دومین‌ گروه‌ اجتماعی‌ علما و وعاظ‌ و طلاب‌ هستند كه‌ با توده‌ مردم‌ و كسبه‌ و بازاریان‌ پیوند نزدیك‌ داشتند و نقش‌ مهمی‌ در برانگیختن‌ توده‌ مردم‌ ایفا نمودند. در آن‌ دوران‌ علما به‌ عنوان‌ سخنگوی‌ مردم‌ در برابر حكومت‌ شناخته‌ می‌شدند و اصطلاح‌ «علمای‌ ملت‌» در مقابل‌ «اولیای‌ دولت‌» كاربرد فراوان‌ داشت‌. در میان‌ علما، نقش‌ مراجع‌ ثلاث‌ مقیم‌ عتبات‌ (آخوند ملا محمدكاظم‌ خراسانی‌، شیخ‌ عبدالله‌ مازندرانی‌ و میرزا خلیل‌ تهرانی‌) بسیار مؤثر بود و وعاظ‌ بزرگی‌ چون‌ شیخ‌ مهدی‌ سلطان‌المتكلمین‌ و شیخ‌ محمد سلطان‌المحققین‌ نقش‌ مهمی‌ در برانگیختن‌ مردم‌ داشتند. یكی‌ از انتقاداتی‌ كه‌ به‌ تاریخنگاری‌ مشروطه‌ می‌توان‌ وارد كرد، عدم‌ توجه‌ كافی‌ به‌ جایگاه‌ مراجع‌ ثلاث‌ است‌. در حالی‌ كه‌ این‌ جایگاه‌، به‌ ویژه‌ نقش‌ آخوند خراسانی‌، بسیار بزرگ‌ است‌ در حدی‌ كه‌ از آخوند خراسانی‌ می‌توان‌ به‌ عنوان‌ رهبر انقلاب‌ مشروطه‌ یاد كرد. اگر علمای‌ تهران‌ در جهت‌ مشروطه‌ حركت‌ می‌كردند و این‌ حركت‌ از حمایت‌ مردم‌ برخوردار می‌شد همه‌ به‌ اعتبار نقش‌ مراجع‌ ثلاث‌ و به‌ ویژه‌ آخوند خراسانی‌ بود.
البته‌ یكی‌ دیگر از مراجع‌ تقلید آن‌ عصر، آقاسید محمدكاظم‌ طباطبایی‌ یزدی‌ (صاحب‌ عروهٔ‌الوثقی‌)، در ماجرای‌ مشروطه‌ رویه‌ بیطرفی‌ در پیش‌ گرفت‌. در مورد ایشان‌ نیز باید متذكر شوم‌ كه‌ عدم‌ مشاركت‌ وی‌ در انقلاب‌ مشروطه‌ به‌ دلیل‌ بدبینی‌ نسبت‌ به‌ حوادث‌ ایران‌ و ماهیت‌ حركت‌ مشروطه‌ بود نه‌ به‌ دلیل‌ غیرسیاسی‌ بودن‌ و پرهیز از دخالت‌ در امور سیاسی‌. ایشان‌ اندكی‌ قبل‌ از فوت‌ آخوندخراسانی‌ فتوای‌ تاریخی‌ خود را صادر كرد و مسلمانان‌ را به‌ جهاد علیه‌ اشغالگران‌ ایتالیایی‌ در لیبی‌ و انگلیسی‌ و روسی‌ در ایران‌ فراخواند و این‌ هجوم‌ استعمار اروپایی‌ را «جنگ‌ صلیبی‌» نامید. آیت‌الله‌ یزدی‌ هفت‌ سال‌ پس‌ از آخوند خراسانی‌ زندگی‌ كرد و در این‌ سالها در نجف‌ اشرف‌ مرجعیت‌ مطلق‌ داشت‌ و زمانی‌ كه‌ قوای‌ انگلیس‌ بین‌النهرین‌ (عراِ) را اشغال‌ كردند فتوای‌ جهاد صادر كرد و فرزند ارشد ایشان‌، آقاسید محمدیزدی‌، از رهبران‌ جهاد ۱۹۲۰ عراِ بود.
بعد از پیروزی‌ مشروطه‌ اوّل‌، و در جریان‌ مبارزه‌ جدیدی‌ كه‌ علیه‌ محمدعلی‌ شاه‌ آغاز شد، علمای‌ فعال‌ در مشروطه‌ نیز به‌ دو گروه‌ اصلی‌ تقسیم‌ شدند. یك‌ گروه‌ از خلع‌ محمدعلی‌ شاه‌ دفاع‌ می‌كرد و گروه‌ دیگر خطر اصلی‌ را از جانب‌ غرب‌گرایان‌ افراطی‌ می‌دید و نه‌ تنها دلیلی‌ برای‌ مبارزه‌ و خلع‌ محمدعلی‌ شاه‌ نمی‌یافت‌ بلكه‌ حتی‌ حفظ‌ او را ضرور می‌دانست‌. معروف‌ترین‌ چهره‌ گروه‌ اخیر شیخ‌ فضل‌الله‌ نوری‌ است‌ كه‌ یكی‌ از علمای‌ درجه‌ اوّل‌ تهران‌ بود و برخلاف‌ تبلیغات‌ شدیدی‌ كه‌ در آن‌ زمان‌ و بعدها علیه‌ او صورت‌ گرفت‌ در میان‌ مردم‌ محبوب‌ و خوشنام‌ بود. توجه‌ كنیم‌ كه‌ كلنل‌ پیكوت‌، وابستهٔ‌ نظامی‌ سفارت‌ انگلیس‌، در گزارش‌ بیوگرافیكی‌ كه‌ در سال‌ ۱۳۱۶ِ به‌ لندن‌ ارسال‌ كرده‌، شیخ‌ فضل‌الله‌ نوری‌ را چنین‌ توصیف‌ می‌ك‌ند: «بسیار باسواد است‌. زندگی‌ منزه‌ و فقیرانه‌ای‌ دارد. بسیار مورد احترام‌ است‌.»
در میان‌ علما، كمتر، و وعاظ‌ و طلاب‌، بیشتر، گروهی‌ نیز وجود داشت‌ كه‌ باید از سایر اقشار روحانیت‌ تفكیك‌ شود. این‌ گروه‌ شامل‌ افرادی‌ است‌ كه‌ در كسوت‌ روحانیت‌ بودند ولی‌ یا از نظر فكری‌ در صف‌ تجددگرایان‌ غرب‌گرا جای‌ داشتند و یا با این‌ گروه‌ همكاری‌ می‌كردند و عملكرد ایشان‌ علیه‌ كل‌ روحانیت‌ بود. از این‌ افراد در كسوت‌ علما باید به‌ سید اسدالله‌ خرقانی‌ و شیخ‌ ابراهیم‌ زنجانی‌ اشاره‌ كرد. خرقانی‌ مدتها در بیت‌ آخوند خراسانی‌ از نفوذ فراوان‌ برخوردار بود و از این‌ طریق‌ تأثیر بزرگی‌ بر تحولات‌ مشروطه‌ نهاد. زنجانی‌ در دوران‌ مشروطه‌ اوّل‌ شخصیت‌ مهمی‌ نبود و در زنجان‌ اقامت‌ داشت‌. او به‌ عنوان‌ نمایندهٔ‌ مجلس‌ اوّل‌ وارد حوادث‌ مشروطه‌ شد و از آن‌ پس‌ به‌ یكی‌ از شخصیتهای‌ مؤثر فكری‌ و سیاسی‌ تجددگرایان‌ غرب‌گرا بدل‌ شد. در میان‌ وعاظ‌ ملك‌المتكلمین‌ و سید جمال‌ واعظ‌ از این‌ گروه‌ بودند و در میان‌ طلاب‌ افراد سرشناس‌ متعددی‌ به‌ این‌ طیف‌ تعلق‌ داشتند كه‌ شاخص‌ترین‌ آنها سید حسن‌ تقی‌زاده‌ است‌. نكتهٔ‌ مهم‌، پیوند عمیق‌ این‌ گروه‌ است‌ با دیوان‌سالاران‌ غرب‌گرا و تجار بزرگ‌ كمپرادور، یعنی‌ دو گروه‌ اجتماعی‌ عمده‌ای‌ كه‌ دربارهٔ‌ آنها توضیح‌ خواهیم‌ داد؛ و نیز با انجمنهای‌ سری‌ فعال‌ در مشروطه‌ و پس‌ از آن‌. برای‌ مثال‌، زنجانی‌ را حسینقلی‌خان‌ نظام‌السلطنه‌ مافی‌، از دولتمردان‌ سرشناس‌ عهد قاجار، كشف‌ كرد و بركشید و اولین‌ رسالهٔ‌ زنجانی‌ به‌ كمك‌ نظام‌السلطنه‌ تكثیر شد. برخی‌ محققین‌ این‌ رساله‌ را، كه‌ بستان‌الحق‌ نام‌ دارد، مهم‌ترین‌ رساله‌ سیاسی‌ دوران‌ مشروطه‌ می‌دانند. ارتباطات‌ نزدیك‌ زنجانی‌ با میرزا مهدی‌خان‌ غفاری‌كاشانی‌ (وزیر همایون‌)، در دوران‌ حكومت‌ وزیر همایون‌ بر زنجان‌، سبب‌ شد كه‌ زنجانی‌ به‌ مجلس‌ اوّل‌ راه‌ یابد. ملك‌المتكلمین‌ نیز پیوند نزدیك‌ با این‌ گروه‌ داشت‌ و اولین‌ رساله‌ او به‌ نام‌ من‌الخلق‌ الی‌الحق‌ در زمان‌ اقامت‌ دو ساله‌ وی‌ در بمبئی‌ با پول‌ تجار بزرگ‌ زرتشتی‌ این‌ شهر چاپ‌ شد كه‌ اعتراض‌ شدید مسلمانان‌ بمبئی‌ را برانگیخت‌ و به‌ دلیل‌ این‌ اعتراضات‌ ملك‌المتكلمین‌ مجبور به‌ ترك‌ هند و بازگشت‌ به‌ ایران‌ شد. دیوان‌سالاران‌ غرب‌گرا
سومین‌ گروه‌ اجتماعی‌ كه‌ در انقلاب‌ مشروطه‌ شركت‌ فعال‌ دارد، بخشی‌ از كارگزاران‌ دولتی‌ هستند كه‌ آنها را «دیوان‌ سالاران‌ غرب‌گرا» می‌نامم‌. هستهٔ‌ اصلی‌ این‌ بخش‌ از رجال‌ و دولتمردان‌ را كسانی‌ تشكیل‌ می‌دادند كه‌ در وزارت‌ خارجه‌ شاغل‌ بودند و یا با اروپای‌ غربی‌ آشنایی‌ داشتند. اصولاً تأثیر كارمندان‌ وزارت‌ خارجه‌ بر تحولات‌ فكری‌ قرن‌ نوزدهم‌ هم‌ در ایران‌ و هم‌ در عثمانی‌ بسیار بزرگ‌ است‌. این‌ طبقه‌ جدید دیوان‌سالاران‌ غرب‌گرا در عثمانی‌ از اوایل‌ قرن‌ نوزدهم‌ و در دوران‌ سلطنت‌ محمود دوّم‌ انسجام‌ یافت‌ و در ایران‌ كمی‌ دیرتر و از دههٔ‌ ۱۸۷۰ میلادی‌ و صعود میرزا حسین‌خان‌ سپهسالار به‌ صدارت‌. به‌ این‌ ترتیب‌، در جامعه‌ ایران‌، مانند عثمانی‌، گروه‌ جدیدی‌ پیدا شد كه‌ خود را «اهل‌ قلم‌» می‌نامید. این‌ واژه‌ در گذشته‌ هم‌ علمای‌ دینی‌ را در برمی‌گرفت‌ و هم‌ دیوانیان‌ را و به‌طور كلی‌ شامل‌ همهٔ‌ فضلا و نخبگان‌ می‌شد. ولی‌ در معنای‌ جدید، منظور از «ارباب‌ قلم‌» یا «اهل‌ قلم‌» كارگزاران‌ دولتی‌ و دیوان‌سالاران‌ عالی‌رتبه‌ غیرروحانی‌ بود.
این‌ گروه‌ اولین‌ منادیان‌ تجددگرایی‌ به‌ سبك‌ غربی‌ در ایران‌ بودند و به‌ عبارت‌ دیگر استخوان‌بندی‌ اصلی‌ و اولیه‌ جریانی‌ را تشكیل‌ می‌دادند كه‌ غرب‌گرایی‌ می‌نامیم‌. از عهد ناصری‌ وزارت‌ خارجه‌ تا حدودی‌ از یك‌ ساختار الیگارشیك‌ برخوردار شد یعنی‌ در انحصار یك‌ شبكه‌ بسته‌ و خویشاوند قرار گرفت‌. اعضای‌ خانواده‌های‌ معینی‌ طی‌ چند نسل‌ مناصب‌ حساس‌ این‌ دستگاه‌ را به‌ دست‌ داشتند و از درون‌ همین‌ خاندانها بود كه‌ كارگزاران‌ غرب‌گرای‌ عهد قاجار بیرون‌ آمدند و مقامات‌ مهمی‌ را در سطح‌ ملّی‌ اشغال‌ كردند. این‌ طبقه‌ جدید كارگزاران‌ دولتی‌ «سرشت‌ دوزیستی‌» داشتند یعنی‌ هم‌ در حكومت‌ بودند و از مزایای‌ مادی‌ و اقتدار سیاسی‌ ناشی‌ از تصدّی‌ مناصب‌ حكومتی‌ بهره‌ می‌بردند و دارای‌ جایگاه‌ خاصی‌ در ساختار سیاسی‌ اجتماعی‌ ایران‌ بودند و تحول‌ این‌ جامعه‌ به‌ سوی‌ یك‌ الگوی‌ مطلوب‌ و خاص‌ را جستجو می‌كردند. این‌ الگو آرمانی‌ و اتوپیك‌ نبود بلكه‌ همان‌ الگوی‌ موجودی‌ بود كه‌ در اروپای‌ غربی‌ وجود داشت‌. دوزیستی‌ و ذوحیاتین‌ بودن‌ به‌ این‌ طبقه‌ جدید امكانات‌ بالقوه‌ و بالفعل‌ فراوانی‌ اعطا می‌كرد و به‌ ایشان‌ این‌ قدرت‌ را داد كه‌ بر فرایند انقلاب‌ مشروطه‌ به‌ شدت‌ تأثیر بگذارند و در نهایت‌ به‌ عنوان‌ مدیران‌ حكومت‌ جدید مشروطه‌ قدرت‌ را به‌ دست‌ گیرند.به‌ عبارت‌ دیگر، این‌ «نخبگان‌ دوزیستی‌» هم‌ از الطاف‌ ناصرالدین‌ شاه‌ و مظفرالدین‌ شاه‌ و محمدعلی‌ شاه‌ و احمدشاه‌ برخوردار بودند؛ به‌ مناصب‌ مهم‌ دولتی‌ دست‌ می‌یافتند و برای‌ انجام‌ مأموریتهای‌ مهم‌ به‌ خارجه‌ اعزام‌ می‌شدند، و از طریق‌ اهرمها و رانتهای‌ حكومتی‌ و با اخذ رشوه‌ به‌ ثروتهای‌ هنگفت‌ دست‌ می‌یافتند، و هم‌ از موضع‌ اپوزیسیون‌ در جهت‌ تخریب‌ وضع‌ موجود می‌كوشیدند و از این‌ طریق‌ «وجیه‌المله‌» می‌شدند. بخش‌ مهمی‌ از مسائلی‌ را كه‌ ما به‌ عنوان‌ سیر تحول‌ فكری‌ در مشروطه‌ مورد مطالعه‌ قرار می‌دهیم‌ در واقع‌ بازتاب‌ سیر تحول‌ نظری‌ در این‌ گروه‌ اجتماعی‌ متنفذ و بسیار مؤثر است‌. پس‌ از خلع‌ محمدعلی‌ شاه‌، تحول‌ نظری‌ در درون‌ این‌ گروه‌ پایه‌های‌ استقرار دیكتاتوری‌ پهلوی‌ را بنا نهاد و در دوران‌ پهلوی‌ اوّل‌ یك‌ الیگارشی‌ حكومتگر پدید آورد كه‌ اقتدار آنها تا پایان‌ سلطنت‌ پهلوی‌ دوّم‌ تداوم‌ یافت‌. سرمایه‌داری‌ وابسته‌
چهارمین‌ گروه‌ اجتماعی‌ فعال‌ در مشروطه‌ گروهی‌ است‌ كه‌ بهترین‌ واژه‌ برای‌ طبقه‌بندی‌ آن‌ «كمپرادور» است‌. كمپرادور واژهٔ‌ پرتغالی‌ و به‌ معنی‌ واسطه‌ است‌. كمپرادوریسم‌ یا نظام‌ كمپرادوری‌ را استعمار پرتغال‌ در قرن‌ شانزدهم‌ در شرِ رواج‌ داد و كمپرادور به‌ واسطه‌ میان‌ پرتعالیها و مردم‌ بومی‌ اطلاِ می‌شد. این‌ اصطلاح‌ در اوایل‌ قرن‌ نوزدهم‌ در بنادر چین‌ رواج‌ گسترده‌ یافت‌ و به‌ چینیهایی‌ اطلاِ می‌شد كه‌ به‌ عنوان‌ راهنما و مترجم‌ تجار اروپایی‌ و آمریكایی‌ تریاك‌ عمل‌ می‌كردند. تقریباً هر تاجر اروپایی‌ و آمریكایی‌ یك‌ كمپاردور چینی‌ در كنار خود داشت‌. به‌ تدریج‌، این‌ سیستم‌ در سراسر آسیای‌ جنوب‌ شرقی‌ و شبه‌قاره‌ هند رواج‌ یافت‌ و طبقه‌ای‌ بسیار ثروتمند شكل‌ گرفت‌ كه‌ كاركرد واسطگی‌ و دلالی‌ كمپانیهای‌ غربی‌ را در سرزمین‌ خود به‌ دست‌ داشتند.
در ایران‌ این‌ نظام‌ كمپرادوری‌ در دورهٔ‌ قاجاریه‌ تكوین‌ یافت‌ و گروه‌ اجتماعی‌ مقتدری‌ از تجار بزرگ‌ ایجاد كرد. این‌ گروه‌ را از كسبه‌ و بازاریان‌ تفكیك‌ می‌كنم‌ زیرا تجار بزرگ‌ كمپرادور هم‌ از نظر پیوند با كانونهای‌ استعماری‌ غرب‌ و هم‌ از نظر بافت‌ فرهنگی‌ و اهداف‌ سیاسی‌ با تودهٔ‌ كسبه‌ و بازاریان‌ تفاوت‌ ماهوی‌ داشتند. در واقع‌، كسبه‌ و بازاریان‌ مهم‌ترین‌ بخش‌ طبقه‌ متوسط‌ را تشكیل‌ می‌دادند ولی‌ تجار بزرگ‌ كمپرادور از پیوند نزدیك‌ و همدلی‌ با دیوان‌سالاران‌ غرب‌گرا برخوردار بودند. این‌ گروه‌ اجتماعی‌ از حوالی‌ نیمه‌ قرن‌ نوزدهم‌ و در دوران‌ محمدشاه‌ قاجار و اوایل‌ عهد ناصری‌ در ایران‌ شكل‌ گرفت‌. در آن‌ زمان‌ برای‌ اولین‌ بار بازارهای‌ ایران‌ مورد هجوم‌ گسترده‌ كالاهای‌ انگلیسی‌، به‌ ویژه‌ منسوجات‌ پنبه‌ای‌، قرار گرفت‌ و این‌ موج‌ به‌ ورشكستگی‌ صنعت‌گران‌ و تجار ایرانی‌ انجامید. برای‌ مثال‌، در دههٔ‌ ۱۸۴۰ بارون‌ دوبد از ورشكستگی‌ صنایع‌ نساجی‌ خوزستان‌ خبر می‌دهد. هجوم‌ كالاهای‌ غربی‌ به‌ بازار ایران‌ با واسطهٔ‌ تجار بزرگی‌ صورت‌ می‌گرفت‌ كه‌ منافع‌ آنها به‌ كلی‌ با منافع‌ بازاریان‌ و تجار متوسط‌ و كسبه‌ تفاوت‌ داشت‌. این‌ گروه‌ هم‌ از نظر جایگاه‌ و نقش‌ اقتصادی‌ و سیاسی‌ و هم‌ از نظر روانشناسی‌ و فرهنگ‌ كاملاً مشابه‌ با كمپرادورهای‌ جنوب‌ شرقی‌ آسیا و هند بودند. بزرگ‌ترین‌ تجار ایران‌ در آن‌ زمان‌ در زمره‌ این‌ كمپرادورها بودند مانند حاج‌ معین‌التجار بوشهری‌ و حاج‌ محمدحسن‌ امین‌الضرب‌ و ارباب‌ كیخسرو جهانیان‌ و ارباب‌ جمشید جمشیدیان‌. عملكرد كمپرادورهای‌ ایرانی‌ فقط‌ به‌ حوزهٔ‌ تجارت‌ محدود نبود و امور مالیه‌ را نیز در برمی‌گرفت‌ و به‌ دلیل‌ پیوند با دستگاه‌ حكومتی‌ و ارتباط‌ نزدیك‌ با دیوان‌سالاران‌ غرب‌گرا نقش‌ مهمی‌ در تحولات‌ مشروطه‌ و سوِ دادن‌ آن‌ به‌ سمت‌ اهداف‌ و منافع‌ خود ایفا نمودند. برای‌ مثال‌، می‌دانیم‌ كه‌ دو تجارتخانه‌ جمشیدیان‌ و جهانیان‌ در زمان‌ فعالیت‌ برای‌ خلع‌ محمدعلی‌ شاه‌ مخفیانه‌ مقادیر فراوانی‌ اسلحه‌ وارد ایران‌ كردند.
تاریخچه‌ خاندان‌ امین‌الضرب‌ نمونهٔ‌ شاخصی‌ از چگونگی‌ تكوین‌ و عملكرد اقتصادی‌ و سیاسی‌ این‌ گروه‌ اجتماعی‌ است‌. برخلاف‌ برخی‌ اظهارنظرها، خاندان‌ فوِ را به‌ هیچ‌وجه‌ نمی‌توان‌ در زمرهٔ‌ بنیانگذاران‌ سرمایه‌داری‌ ملّی‌ در ایران‌ جای‌ داد بلكه‌ به‌ عكس‌ عملكرد آن‌ مصداِ بارز نظام‌ كمپرادوری‌ است‌. قهرمان‌ میرزا سالور (عین‌السلطنه‌) در خاطرات‌ خود، كه‌ از منابع‌ مهم‌ و تازه‌ انتشار یافته‌ تاریخ‌ معاصر ایران‌ است‌، شرح‌ مختصری‌ از زندگی‌ حاج‌ محمدحسن‌ امین‌الضرب‌ به‌ دست‌ داده‌ كه‌ مورد تأیید سایر اسناد و مدارك‌ تاریخی‌ است‌. او می‌نویسد: «حاج‌ محمدحسن‌ از اصفهان‌ به‌ تهران‌ آمد. ابتدا دوره‌گردی‌ می‌كرد و سوزن‌ و سنجاِ می‌فروخت‌. سپس‌ دكانی‌ باز كرد و به‌ واردات‌ پارچه‌های‌ زری‌ تقلبی‌ از فرنگ‌ مشغول‌ شد. «به‌ شكل‌ زریهای‌ اصل‌ ایران‌... به‌ قیمت‌ اصل‌ فروخت‌ و خیلی‌ منفعت‌ كرد كه‌ جزو تجار معتبر شد و تا مدتها این‌ زریها را به‌ قیمت‌ اصل‌ خریدند.» در زمان‌ آقاابراهیم‌ امین‌السلطان‌، پدر اتابك‌، وارد كارهای‌ دولتی‌ و مدیر ضرابخانه‌ شد. این‌ دو در شراكت‌ با هم‌ «تقلب‌ زیاد در سكه‌ دولت‌ كردند.» در زمان‌ علی‌اصغرخان‌ امین‌السلطان‌ (اتابك‌) ضرابخانه‌ را اجاره‌ كرد و ضرب‌ سكه‌های‌ سیاه‌ را گسترش‌ داد و از طریق‌ تقلب‌ در ضرب‌ مسكوكات‌ هیجده‌ كرور ثروت‌ برای‌ پسرش‌، حاجی‌ حسین‌ امین‌الضرب‌، به‌ ارث‌ گذاشت‌.
این‌ گروه‌ اجتماعی‌ پیوند نزدیك‌ با دیوان‌سالاران‌ غرب‌گرا داشت‌ در حدی‌ كه‌ گاه‌ خاندانهای‌ كمپرادور و دیوان‌سالار یكی‌ می‌شدند. نمونه‌ بارز، خاندان‌ فروغی‌ است‌. نیای‌ این‌ خاندان‌ به‌ نام‌ آقا محمدمهدی‌ ارباب‌اصفهانی‌ كار خود را به‌ عنوان‌ كارگزار كمپانیهای‌ جهان‌وطن‌ تریاك‌، از جمله‌ كمپانی‌ ساسون‌ بمبئی‌، شروع‌ كرد و فرزندان‌ او به‌ رجال‌ درجهٔ‌ اوّل‌ دوران‌ مشروطه‌ بدل‌ شدند و از نظر سیاسی‌ و فكری‌ تأثیرات‌ بزرگ‌ بر جای‌ نهادند.
●ایلات‌ و عشایر
پنجمین‌ گروه‌ اجتماعی‌ مؤثر در انقلاب‌ مشروطه‌ سران‌ ایلات‌ و عشایر هستند. این‌ گروه‌ كه‌ تقریباً تمامی‌ توده‌ مردم‌ عشایر نیز از آنها پیروی‌ می‌كردند. نقش‌ مهمی‌ در حوادث‌ مشروطه‌ داشت‌. توجه‌ كنیم‌ كه‌ در آن‌ زمان‌ ایلات‌ و عشایر حدود ۵/۲ میلیون‌ نفر از جمعیت‌ ده‌ میلیونی‌ ایران‌ را در برمی‌گرفتند یعنی‌ حدود ۲۵ درصد كل‌ جمعیت‌. این‌ گروه‌ به‌ دلیل‌ وضع‌ خاص‌ شیوهٔ‌ زیست‌ عشایری‌ مهم‌ترین‌ نیروی‌ نظامی‌ مؤثر در جامعه‌ به‌شمار می‌رفت‌ و تنها با مشاركت‌ آن‌ بود كه‌ پیروزی‌ مشروطه‌خواهان‌ می‌توانست‌ تحقق‌ یابد. از نظر موضع‌گیری‌ سیاسی‌ این‌ گروه‌ را یكدست‌ نمی‌توان‌ دانست‌. در دوران‌ مبارزه‌ با محمدعلی‌ شاه‌ برخی‌ مخالف‌ شاه‌ بودند و برخی‌ هوادار او. مهم‌ترین‌ ایلات‌ هوادار مشروطه‌ قشقاییها و بختیاریها بودند. ولی‌ حتی‌ سران‌ ایل‌ بختیاری‌ را كه‌ نقش‌ اصلی‌ را در خلع‌ محمدعلی‌ شاه‌ ایفا كردند، در یك‌ صف‌ سیاسی‌ واحد نمی‌توان‌ جای‌ داد. در همان‌ زمان‌ كه‌ حاج‌ نجفقلی‌خان‌ صمصام‌السلطنه‌ ایلخانی‌ و حاج‌ علیقلی‌خان‌ سردار اسعد بختیاری‌ عازم‌ فتح‌ تهران‌ بودند، سردار جنگ‌ بختیاری‌ در تبریز علیه‌ مشروطه‌خواهان‌ می‌جنگید، امیرمفخم‌ در تهران‌ از محمدعلی‌ شاه‌ حمایت‌ می‌كرد و حاجی‌ خسروخان‌ سردار ظفر از طرف‌ شاه‌ مأمور شد كه‌ به‌ اصفهان‌ برود و با صمصام‌السلطنه‌ بجنگد. شیخ‌ خزعل‌، رئیس‌ عشایر عرب‌ محمره‌ كه‌ در آن‌ زمان‌ مقتدرترین‌ شیخ‌ سراسر مناطق‌ شمالی‌ و جنوبی‌ خلیج‌فارس‌ به‌شمار می‌رفت‌، نیز از هواداران‌ مشروطه‌ بود.
●روشنفكران‌
ششمین‌ گروه‌ اجتماعی‌ مؤثر در انقلاب‌ مشروطه‌ روشنفكران‌ هستند. البته‌ روشنفكران‌ جدید به‌ عنوان‌ یك‌ گروه‌ اجتماعی‌ قابل‌ اعتنا در زمان‌ مشروطه‌ هنوز در جامعهٔ‌ ایران‌ پدید نیامده‌ بود. ظهور این‌ گروه‌ اجتماعی‌، یعنی‌ كسانی‌ كه‌ از طریق‌ حرفه‌های‌ جدید فكری‌ ارتزاِ می‌كنند، در جامعهٔ‌ ایرانی‌ بیشتر متعلق‌ به‌ تحولات‌ دههٔ‌ ۱۳۴۰ شمسی‌ و گسترش‌ شهرنشینی‌ و پیدایش‌ امكان‌ اشتغال‌ در حرفه‌های‌ جدید روشنفكری‌ (مانند روزنامه‌نگاری‌ و نویسندگی‌ و پژوهش‌ علمی‌ و غیره‌) است‌. منظور من‌ حلقه‌های‌ اولیهٔ‌ روشنفكری‌ ایران‌ است‌ كه‌ هنوز وزن‌ و اهمیت‌ اجتماعی‌ قابل‌ اعتنا نداشت‌. فضلا و نویسندگان‌ و كسانی‌ را كه‌ در پیرامون‌ مطبوعات‌ و محافل‌ فكری‌ عصر مشروطه‌ گرد آمدند می‌توان‌ در قالب‌ این‌ گروه‌ اجتماعی‌ تقسیم‌بندی‌ كرد. البته‌ این‌ تقسیم‌بندی‌ با معیارهای‌ مختلف‌ می‌تواند بی‌اعتبار شود. مثلاً، علما و سایر صنوف‌ روحانی‌ و نیز كارگزاران‌ دولتی‌ را نیز طبق‌ یك‌ تعریف‌ باید در قالب‌ گروه‌ اجتماعی‌ روشنفكران‌ طبقه‌بندی‌ كرد زیرا كاركرد همه‌ این‌ گروهها مبتنی‌ بر كار فكری‌ است‌. مفهوم‌ روشنفكری‌ در واژگان‌ سیاسی‌ ایران‌ بسیار مبهم‌ است‌. معمولاً زمانی‌ كه‌ از تحولات‌ مشروطه‌ سخن‌ می‌رود، واژه‌ روشنفكر برای‌ اطلاِ به‌ نیروهای‌ سیاسی‌ تجددگرا یا غرب‌گرا به‌ كار می‌رود. این‌ تعریف‌ از روشنفكر به‌ نظر من‌ نادرست‌ است‌. متأسفانه‌، در اندیشهٔ‌ سیاسی‌ معاصر ایران‌ مفهوم‌ «روشنفكران‌» معنایی‌ خاص‌ یافته‌ است‌. در این‌ تعریف‌ از واژهٔ‌ «روشنفكر» منظور نخبگان‌ فكری‌ جامعه‌، به‌ عنوان‌ افراد و گروههای‌ اجتماعی‌ شاغل‌ در حرفه‌های‌ تولید فكری‌ صرف‌نظر از تعلقات‌ و گرایشهای‌ نظری‌ و سیاسی‌ و اجتماعی‌ آنان‌، نیست‌. آنچه‌ از مفهوم‌ «روشنفكر» فهمیده‌ می‌شود نه‌ تولیدكنندگان‌ فكری‌ و فرهنگی‌ بلكه‌ نوعی‌ «اپوزیسیون‌» سیاسی‌ و فكری‌ در درون‌ جامعه‌ است‌. در این‌ تعریف‌ آنچه‌ فراموش‌ شده‌ كاركرد اصلی‌ این‌ گروه‌ اجتماعی‌ است‌ كه‌ «علت‌ وجودی‌» آن‌ را می‌سازد یعنی‌ تولید و آفرینش‌ نظری‌ و فرهنگی‌. و در این‌ معنای‌ خاص‌ است‌ كه‌ می‌توان‌ صرفاً به‌ اعتبار تعارض‌ با وضع‌ موجود «روشنفكر» بود بی‌آنكه‌ به‌ حرفهٔ‌ فكری‌ اشتغال‌ داشت‌ یا حتی‌ از دانش‌ و آگاهی‌ حداقل‌ در این‌ قلمرو برخوردار بود.
پژوهشگر: عبدالله‌ شهبازی‌
منبع : مرکز اسناد انقلاب اسلامی