سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا
تردیدهای جدی
امروزه در سیاست خارجی کشورهای پیشرفته یک سلسله اهداف کوتاهمدت و بلندمدتی وجود دارد که تامینکننده منافع مالی کشورهای خود میباشد. وجود اعتقادات، ایدئولوژیها و سلیقههای شخصی و گروهی به هیچوجه خدشهای را در هدف اصلی دستگاه دیپلماسی خارجی که همانا تامین منافع امنیت ملی میباشد وارد نمیکند. بهعنوان مثال در سالهای نخستین پس از جنگجهانی دوم، دولت کارگری بریتانیا بهرغم انتقادات شدید نسبت به سیاستهای امپریالیستی حزب محافظهکار از همان سیاستها و استراتژیهایی پیروی کرد که در طول چندین دهه توسط احزاب لیبرال و محافظهکار در خاورمیانه و سایر نقاط جهان تعقیب شده بود و همچنین در ایالات متحده آمریکا، کندی، جانسون و نیکسون همان اهدافی را در سیاست خارجی این دولت، حیاتی تلقی کردند، که قبلا جزء اهداف اساسی و محوری روزولت و ترومن بهشمار میرفت. البته این نکته حائز اهمیت است که در این روند، ابزارها، روشها و تکنیکها دستخوش تغییرات بسیار شدند، بهگونهای که گاه تصور میشد هر یک از گروه نخبگان در استراتژیهای بزرگ و کلان دولتهای خویش دگرگونیهای عمدهای را بهوجود آوردهاند در حالی که اهداف سیاست خارجی، کم و بیش ثابت باقی ماندهاند اما در ایران دستگاه دیپلماسی خارجی ما همواره از سردرگمی مفرط رنج میبرده و به همین سبب نمیتوانسته است سیاستهای معینی را در جهت پیشبرد اهداف خود اتخاذ کند.
بهعنوان نمونه در دوران پهلوی اول بهرغم آنکه با انگلیسیها رابطه خوبی داشتیم و دولت بریتانیا هم تلاش زیادی برای گماردن و تثبیت سلطنت رضاشاه انجام داد اما این شاه ایران بود که با چرخش غیراصولی به سمت آلمانها تغییر استراتژی داد و با این حماقت، ادامه سلطنتاش را برای همیشه از دست داد اما در زمان پهلوی دوم با عبرت از عدم سیاست واحد و منطقی در زمان پدرش و با هژمونی و نقشآفرینی جدیدی که آمریکا آن را از بریتانیا ربوده بود، سیاست خارجی ایران در آن زمان در جهت همخوانی با سیاستهای آمریکا ترغیب میشد که این رویه به غیر از مدت کوتاه که دولت مردمی و ضدامپریالیستی محمد مصدق روی کار بود، از سوی محمدرضاشاه دنبال میشد. البته این همراهی بعدها با وابستگی شدید اقتصادی، سیاسی و نظامی به آمریکا مبدل شد که سالهای بعد پاسخ به این همه دلدادگی محمدرضا به آمریکا داده شد و کارتر که در اواخر سلطنت محمدرضاشاه (دیماه ۱۳۵۵) بر مسند قدرت نشسته بود، فشار فزایندهای را به شاه مغرور ایران در جهت توسعه سیاسی وارد ساخت که همین امر پایههای سلطنت او را به لرزه درآورد و بچهدهاتی ملقب شده (کارتر) از جانب شاه ایران زمینهساز سقوط سلطنت شاهنشاهی در ایران شد.
در جمهوری اسلامی هم که گمان میرفت دستگاه دیپلماسی روزگار نوینی را آغاز کند، دچار هیجانات انقلابی شد و راه مجددا برای چندگانگی و تشتت آرا، در دستگاه دیپلماسی کشور باز شد. در هیات حاکمه جدید ایران سکان وزارت خارجه به دست مبارزان درس خوانده در غرب افتاد. مهندس بازرگان بهعنوان یک مسلمان انقلابی تحصیلکرده غرب در حالی، مامور تشکیل کابینه شد، که اذهان مردم ایران بعد از گذشت ۳۰ سال از عمر انقلاب، همواره از او بهعنوان یک انسان اعتدالگرا یاد میکنند. او بسان طبیبی بود که درد سیاست خارجی ما را فهمیده بود اما ابزاری برای شفای عاجل این بیمار در دست نداشت. بازرگان که رنگ و بوی ضدغربی و ضد آمریکایی جوانان و انقلابیون ایران را بهخوبی استشمام کرده بود، تلاشهای فراوانی برای تعدیل این احساسات انجام داد، اما در فضای انقلابی که قاطبه مردم تحت تاثیر هیجانات هستند، راه برای میانهروی بسیار مشکل است. به هر تقدیر در زمان بازرگان سفارت آمریکا به اشغال دانشجویان درآمد، کارکنان آن به گروگان گرفته شدند، شعارها و رویکردهای ضدآمریکایی تشدید شد؛ حتی رابطه ساده دیپلماتیک با دول غرب بالاخص آمریکا به شدت نفی شده و دیدار و دست دادن بازرگان با برژینسکی به یک شانتاژ تبلیغاتی علیه او تبدیل شد و از این پس دوران پرالتهاب بین ایران و آمریکا شروع شده و روابط دیپلماتیک بین دو کشور تا به امروز به اغما رفته است. این رابطه بهرغم تمام کینهپردازیها، تهمتها و بهتانها، اما هر از چندگاهی با ارسال سیگنالهای محدود تبدیل به روزنهای برای احیای رابطه میشود.
از رابطه مکفارلین گرفته تا عذرخواهی و اظهار تاسف وزیر خارجه وقت آمریکا، تا سازمان ملل و دنبال کردن کلینتون برای فشردن دست رئیسجمهور ایران، همه و همه فرصتهای نابی بود که هیچ بهرهبرداری از آن نشد. اگر روزگاری جمهوریخواهان دولت جیمی کارتر را یکی از بیبرنامهترین و ضعیفترین دولتها در همه عرصهها بالاخص سیاست خارجی قلمداد میکردند، اما دست روزگار باعث شد که بوش جمهوریخواه جا پای کارتر بگذارد و افتضاحات و بیبرنامگیهای او را در صحنه سیاست داخلی و خارجی یادآور شود با این تفاوت که کارتر روحیهای صلحطلب داشت اما این بوش پسر بود که حتی بیش از پدرش روحیه نظامیگری و جنگطلبی به همراه داشت. روی کار آمدن بوش با ۱۱ سپتامبر و اعلام ایران بهعنوان محور شرارت در زمان محمد خاتمی صلحطلب با شعار معروفش (گفتوگوی تمدنها) حکایت از روزهای سختی در روابط ایران و آمریکا میرفت. لشکرکشی آمریکا به افغانستان و کمک ایران به سقوط طالبان و استقرار دولت جدید در افغانستان هم کمکی به بازگشایی این رابطه مسدود نکرد. این سیاستهای خصمانه دولت بوش در جنگ با عراق هم تغییر نکرد تا فردی انقلابی، کمتجربه با شعارهای تند، سکاندار تشکیل دولت در ایران شود. محمود احمدینژاد حکایت عجیبی از دولتمردان جمهوری اسلامی بود، چرا که توسط او اولینبار بعد از سه دهه و بهصورت رسمی، از رابطه با آمریکا و مناظره صحبت به میان آمد. او بهرغم شعارهای تندش پیشرو برقراری رابطه با آمریکا بود اما با توجه به تحرک احمدینژاد در تجدید رابطه با آمریکا، کسی در کاخ سفید به حرفهای او توجهی نکرد، تا دیوار رابطه با آمریکا بیش از پیش بلند متصور شود. البته کاخ سفید در سال آخر حضور بوش در کاخ سفید ژستهای دیپلماتیکی به مانند مذاکره با پیششرط تعلیق غنیسازی اورانیوم و فرستادن نماینده در آخرین مذاکرات ۱+۵ با دولت ایران تلاشهای منفعلی انجام داد که اولی غیرمنطقی و دومی هم بسیار دیر شده بود.
بحث گشایش تاسیس دفتر حفاظت از منافع آمریکا در ایران هم تبدیل به طنزی عجیب شده بود که از جانب دو کشور مطرح میشد. دو طرف در حالی یکدیگر را مشتاق و راغب به این گشایش دانسته که خود را مبرا و بینیاز از این رابطه میخواندند. در این کش و قوس و همزمان با تبلیغات کاندیداتوری ریاستجمهوری آمریکا درست زمانی که بحث ایران به یکی از مهمترین بحثهای سیاست خارجی آمریکا در بین کاندیداتورها مطرح شده بود، فردی پیدا شد که شعار تغییر در تمام زمینهها را عنوان کرده و معتقد بود که سیاست آمریکا در قبال دشمنانش بالاخص ایران نادرست بوده و برای تامین منافع ملی ایالات متحده باید بدون پیششرط با آنها به مذاکره نشست. آری باراک حسین اوباما چهل و چهارمین رئیسجمهور آمریکا شد تا شعار تغییر در بین مردم آمریکا هم نمایان شود. بهنظر میرسد شعار تغییر اوباما بیش از پیش در مورد رابطه ایران و آمریکا صدق کند چرا که در ۳۰ سال گذشته ایران و آمریکا نتوانستهاند، راه تعامل در برقراری روابط را پیدا کنند، تا تحقق این امر در سایه تردیدها و شکهای گوناگون قرار گیرد! در واقع مردم آمریکا با انتخاب اوباما آمادگی و رضایت خود را از برنامههای اوباما، بالاخص مذاکره با ایران اعلام کردند، اما این نگرانیها از آنجا نشأت میگیرد که آیا اوباما شعار مذاکره با ایران را صرفا در قالب یک موضوع تبلیغاتی مطرح کرده که با ورود به کاخ سفید بنا به دشواریها و هزینهبر بودن رابطه و فشار لابیهای مختلف از مذاکره با ایران سر باز میزند؟ تردیدها و دلنگرانیهای مفسران و کارشناسان سیاسی اما بیشتر از جانب ایران مطرح میشود! ظن و گمانهای مطرح شده، با طرح مسائلی از قبیل اینکه آیا ایران و احمدینژاد آمادهاند تا طرح رابطه با آمریکا را به منصه ظهور برسانند؟ آیا احمدینژاد خواهد توانست اقلیت قدرتمند و رادیکالی که اتفاقا با آنها قرابت خاصی دارد و مخالف رابطه با آمریکا هم میباشند، به مذاکره و برقراری رابطه با آمریکا متقاعد کند؟ و آیا اوصولا حاکمیت ایران هم در جهت تامین منافع ملی خود حاضر است بانگ تغییراتی را سر داده و تن به تغییراتی دهد؟ اینها نمونههایی از تردیدهای جدی است که در آیندهای نهچندان دور، تمامی آنها مشخص خواهد شد.
محسن اکبری
منبع : روزنامه کارگزاران
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست