پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

تعریف زن در قاموس قبیله «نگرشی به علت العلل شکل گیری فرهنگ زن ستیزی درمیان مسلمانان»


تعریف زن در قاموس قبیله «نگرشی به علت العلل شکل گیری فرهنگ زن ستیزی درمیان مسلمانان»
روزی آقای عبدالحفیظ منصور فعال سیاسی ویکتن از نویسندگان بنام افغانستان، از نگارنده پرسید که همه ما و شما به این باوریم که جایگاه زن در دین مبین اسلام، جایگاه برتر و ووالایی است.
قرآن از میان زنان، چهره هایی مانند مریم، ساره، همسر فرعون، دختر شعیب (همسر موسی) و مادر موسی را معرفی می نماید و از ملکه سبا (بلقیس) به گونه تحسین آمیزی یادآوری می کند.
این از یکسو؛ از سوی دیگر، وقتی به تفاسیر دینی وکتب کلامی وفقهی مان مراجعه میکنیم چه بسا بادیدگاه های زن ستیزانه ای بر می خوریم ههمه شان به خود رنگ دینی گرفته و جامه تقدس را به تن کرده اند، به گونه نمونه ؛ خواجه نصیرالدین طوسی از فلاسفه ومفسران بزرگ قرن هفتم هجری کتابی دارد بنام (اخلاق ناصری) که درصفحه ۲۱۹ آن می نویسد: در احادیث آمده است که زنان را از آموختن سورت یوسف منع باید کرد که استماع امثال آن قصه موجب انحلال ایشان باشد از قانون عفت، و از شراب هم منع کلی باید کرد، چه شراب و اگر چه اندک بود، سبب وقاحت وهیجان شهوت گردد و در زنان هیچ خصلتی بدتر از این دو خصلت نبود». وی درصفحه ۲۳۱ همین اثر خویش در باره تربیت فرزندان می نویسد: «... فرزند باید از مخاطبه عوام وکودکان و زنان و دیوانگان ومستان تا تواند احتراز کند». درکتا بهای حدیث هم گاهی به روایات عجیب وغریبی سر می خوریم. یکی از این نمونه ها حدیثی است که «حاکم» درکتاب «المستدرک» خود ذکر کرده است. این حدیث چنین است: «لاتعلموهن الکتابه» یعنی زنان را نوشتن تعلیم ندهید. درحالیکه پیامبر اسلام در جایی به صراحت گفته است: «آموختن علم برمرد و زن مسلمان فرض است» و نیز قرآن کتاب مقدس مسلمانان، یگانه کتابی آسمانی است که با گلواژه (اقرأ) که امر بخواندن است، آغاز شده است. پس پرسش این است چه شد که تفسیرهای زن ستیزانه از دین در میان مسلمانان شکل گرفت و چرا و چگونه افکار واندیشه های ضد دینی فلاسفه نامسلمان وفرهنگ های زن ستیز بروحی پیشی گرفت و مقبولیت یافت؟
نگارنده اگر چه در همان مجلس به پاسخ پرسش متذکره پرداخته بود اما اهمیت پرسش، بنده را واداشت تا دراین رابطه بیشتر اندیشیده و به گونه مفصل به آن بپردازد. چرا که حضور همچو دیدگاه های زن ستیزانه در کتابهای به ظاهر دینی ما باعت شده است، تا از یکسو دین ستیزان، دین اسلام را دین زن ستیز معرفی نموده وبگویند: «زن در فرهنگ عرب قبل از اسلام، مقامی به مراتب برتر از آنچه که اسلام برای زنان به ارمغان آورد داشته است»؛(۱) از سوی دیگر، بهانه باشد برای زن ستیزانی افراطی.
درپاسخ این پرسش باید گفت اگر چه بیشتر اندیشمندان به این باور اند که نظریه ها و روایات زن ستیز که در میان مسلمانان وجود دارند وارداتی بوده و بیشترینه از منابع یهودی، مسیحی، هندی وایرانی سرچشمه میگیرند. به گونه نمونه؛ جمیله کدیور یکتن از نویسندگان ایرانی، ریشه فرهنگ ضد زن را در اسرائیلیات دیده و دراین باره چنین می نویسد: «دریک کلمه ریشه این روایات که بربنیاد آن نظریه ها شکل گرفته ونظریه ها نیز یک فرهنگ ضد زن را سامان داده است، اسرائیلیات است.
به عبارتی:
▪ اسرائیلیات _ روایات مجعول (ضدزن) – نظریه – فرهنگ.
تردیدی نیست که اگر بتوانیم منشأ این روایات را به درستی شناسایی کنیم، ریشه اصلی نظریات ضد زن را از جوامع اسلامی برکنده ایم.»(۲)
اما بنده (نگارنده) به این عقیده است که ریشه این فرهنگ نه در بیرون، بلکه در درون جامعه‌ی اسلامی بوده است. و آن ، همان ذهنیت قبیلوی وقبیله نشینی است که از روزگار پیش از اسلام تا هنوز در میان ما به قوت حضور دارد وواقعیت زند‌گی مانرا شکل میدهد. درجوامع قبیلوی سه تا پدیده وجود دارند که باعث مقبولیت یافتن فرهنگ های زن ستیزی وتداوم نظام مردسالاری می شوند:
۱) اینکه معیار برتری درجوامع قبیلوی، زورمندی است بنابراین هر که زورمندتر باشد برتر نیز شمرده می شود.
در جوامع بدوی کوچک، دربین مردان محل بیشتر مردی در رأس قرارگرفته که قوی تر و زورآور تر از دیگران بوده باشد. به همین شکل به هر اندازه که حلقه اجتماع بزرگتر شود، مرد قوی تر و شجاع تر درمیدان زورآزمایی چانس سرکردگی وحکمروایی را بردیگران بیشتر پیدا میکند.
از همین جا است که دانشمندان میگویند: «برتری براساس زور، قانون جنگل وجوامع قبیلوی است.». ونیز از همین جا است که در داستان ها و اسطوره های پیشین ما شاهدخت، نماد زیبایی انگاشته می شد.
بنابراین؛ از آن جائیکه مردان نسبت به زنان، قویتر زور آور تر و درشت هیکل تر اند، جایگاه شان درجوامع قبیلوی نسبت به زنان برتر ومالک بلامنازع آن ها شمرده می شوند.
دکتر سیدعبدالله کاظم، استاد پیشین دانشگاه کابل، در این باره چنین مینویسد: «خداوند«ج» زن و مرد را به حیث دوپایه هستی بشر خلق کرده که فقدان یکی در حقیقت فقدان هستی بشر را معنی میدهد. دراین رابطه هیچ فرق وامتیازی بین این دو موجود نیست و اما حکمت خلقت در تفاوت های نهفته است که هریک نظم ونضج دهنده هستی بوده و به زنده‌گی انسان صلح وصفا می بخشد. همانطوریکه خداوند«ج» برای مرد بیشتر زوربازو، استخوان قوی، وهیکل درشت داد، دروجود زن عطیه گرانبهای عطوفت ونفاست را جاگزین کرد. مرد را خون گرم وهیجانی تر آفرید وزن را به همان اندازه باتحمل وصاحب گذشت بار آورد؛ برای مرد در رفع غرایز جنسی برانگیختگی فوری داد و اما به زن تدرج و آهستگی نصیب کرد. همین خصوصیات جسمانی وعاطفی متفاوت بین زن ومرد نخستین انگیزه های مرد سالاری را از آغاز زنده‌گی بشر تا امروز به وجود آورده است:
تنومندی وزور بازو، مرد را درجوامع اولیه مکلف به حصول خوراک وسپر شدن در برابر موانع وخطرات ساخت و زن که وظیفه بارداری و آوردن طفل را خلقت بدوش او گذاشت، برای امور سبکتر درحواشی خانه وبه پخت وپز ورسیدگی به اطفال توظیف شد، زیرا زن نمی توانست درمدت نه ماه بارداری وضعف جسمانی وظایف مرد را به عهده گیرد، به شکار برود وپیکار کند. از همین جاست که اولین سنگ ها درتهداب مرد سالاری گذاشته می شود و از همین تفاوت جسمانی وبناءً تقسیم کار ابتدایی است که تفوق مرد برزن درجوامع اولی شکل میگیرد و به تدریج درحلول زمان به حیث یک عنصر قبول شده و نظم همیشگی حیات شناخته می شود. از همین جاست که شخصیت زن زیرتأثیر قدرت مرد خورد وکم ارزش میگردد و به تدریج زن حیثیت مایملک مرد را پیدا می کند».(۳)
۲) زنده‌گی قبیلوی، مالامال ازجنگ وغارتگری ویورش وتهاجم است. در جوامع قبیلوی همیشه یک قبیله بالای قبیله دیگر یورش برده و به چور وچپاول وغارتگری طرف دیگر می پردازند. و این کار اصلاً یکی از منابع در آمد درزندگی بدوی وقبیلوی است. رژی بلاشر یکتن ازمحققین غربی در این بار چنین می نویسد: «منبع درآمد دیگری که کمتر از دیگر منابع درآمد نیست عبارت است از نبردهای مسلحانه که «رزیه» خوانده می شود. «رزیه گاه منحصر است به حمله چندمرد بدوی به گروهی یا کاروانی که ازجماعات خود جدا افتاده اند، گاه به عکس شامل مقدمات واقدامات وسیعی است که ممکن است حتی به فراهم آمدن چندین هزار جنگجو بینجامد وغرض از آن بدست آوردن چراگاه ها و چاه های تازه ای است که برای کوچ های فصلی آنان مناسب تر باشد.»(۴) درست شبیه کوچی های کشورما.
کوچی های ساکن درکشورما نیز برای آنکه بتوانند چرا گاه های مناسبی برای موروثی شان پیدا کنند همه ساله ازیک منطقه به منطقه دیگر رحل سفر بسته و به اهالی مناطق مسکونی حمله می برند واکثراً جنگ های خونینی انجام میدهند. چنانچه سال قبل بالای مردم مسکونی مناطق ولسوالی بهسود ولایت میدان وردک یورش بردند قریه ها را به آتش کشاندند وتعدادی از اهالی اصلی منطقه را به رگبار گلوله بستند.
بالاشر، درجایی دیگری نیز در این باره چنین می نویسد: «درفضای که ناامنی در آن وضع عادی تلقی می شود، «رزیه» به عنوان وسیله ارتزاق وانتقام جویی، وظیفه مقدس است؛بدوی ناگزیر است که مردی جنگجو باشد، وجز این چیزی دیگری نمی تواند بود، زیرا حتی زمانی که زند‌گی وی از حد خرده چوپانان نیز تجاوز نمی کند، باز ناچار است از چراگاه ها وچاه ها وگله های خود دفاع کند، ناگزیراست شهر نشینان را که زنده‌گی شان به وجود او بسته است، درپناه خود گیرد و به طوایف وقبایلی که منابع در آمد غنی تری را مالک اند و با قوم او هیچ گونه پیوندی ندارند، حمله کند».(۵)
این خصیصه زنده‌گی بدوی وقبیلوی از دونگاه باعث می شود که زن ها موقعیت خوبی درجامعه قبیلوی نداشته باشند:
اول ) زن ها ودختران به علت ضعف وناتوانی جسمانی نمی توانند همکار مناسبی برای پدران وشوهران درجنگ وغارتگری شوند. بلاشر دراین مورد چنین می نویسد: «چیزی که باعث می شود مرد قبیله نشین وبدوی پسران را بردختران ترجیح دهند، علاوه بریک سنت هزار ساله، این است که پسران را دستیاران احتمالی خویش درجنگ وغارت می بینند.»(۶)
دوم) دراکثر واغلب این گونه یورش ها وتهاجمات، دختران مورد آزار واذیت جنسی قرار گرفته واکثراً فرار داده می شوند. مرد قبیلوی از آن جای که زن ودختر را ناموس خود می پندارد، این کار را لکه ننگی برجبین اش شمرده وبرای آنکه از خطر احتمالی آن پیشگیری کرده باشد، قیودات سختی برزنان وضع نموده و از تولد شان ناخرسند به نظر میرسد.
یکی از دردناکترین ووحشیانه ترین پدیده های عصر جاهلیت عرب پدیده «وأد» است که در قرآن مجید به گونه مکرر به آن اشاره شده است.
مفسران گفته اند: درجاهلیت عرب، هنگامی که وقت وضع حمل زن فرا میرسید، حفره ای درزمین حفر میکرد وبالای آن می نشست، اگر نوزاد دختر می بود، آنرا در میان حفره پرتاب می کرد، واگر پسر می بود، آنرا نگهمیداشت. لذا یکی از شعرای آن ها درهمین زمینه با افتخار می گوید:
سمیتها اذا ولدت تموت
والقبر صهر ضامن ذمیت
گرچه بعضی معتقدند که این کار درهمه قبایل عرب عمومیت نداشت، بلکه تنها درمیان قبیله «کنده» (یا بعضی از قبایل دیگر) بوده است، ولی مسلماً مسأله نادری نیز محسوب نمی شده، وگر نه قرآن با این تأکید وبه طور مکرر، روی آن صحبت نمی کرد. ولی به هرحال این کار به قدر وحشتناک است که حتی موارد نادر آن قابل دقت وبررسی است. به هرحال، اکثر مفسرین ومورخین به این عقیده اند که یکی از عوامل پیدایش این جنایت، همین فکر بود که در جنگهای فراوان قبیله ای آنروز، ممکن بود دختران به اسارت درآیند وبه اصطلاح، نوامیس آن هابدست بیگانگان بیفتد و از این راه لکه ننگی بردامنشان بنشیند.
صاحب تفسیر نمونه دراین باره چنین می نویسد: «عامل پیدایش این جنایت، امو رمختلفی بوده است ازجمله:
عدم ارزش زن به عنوان یک انسان درجامعه جاهلی، مسأله فقر شدید که برآن جامعه حاکم بوده، مخصوصاً با توجه به اینکه دختران همانند پسران قادر بر تولید اقتصادی نبودند، و درغارتگری‌ها شرکت نداشتند همچنین این فکر که درجنگهای فراوان قبیله ای آنروز، ممکن بود دختران به اسارت در آیند وبه اصطلاح نوامیس آنها بدست بیگانگان بیفتد و ازاین راه لکه ننگی بردامن شان بنشیند، دراین کار بی اثر نبود.»(۷)
۳) فقدان در آمد اقتصادی:
زنان درجوامع قبیلوی، از خودکدام درآمد اقتصادی ندارند، بلکه از نگاه اقتصادی وابسته به مردان می باشند. درجوامع قبیلوی، مردان مکلف اند که به تأمین نفقه خانواده بپردازند، و درمقابل، زنان وظیفه دارند تا به تربیه اولاد پرداخته وکاملاً وفادار به مردهای شان باقی بمانند. واین وابستگی اقتصادی زن به مرد، در مردسالاری جوامع قبیلوی تأثیر گذار بوده است.
تأثیر گذاری وابستگی اقتصادی زن به مرد، درشکل گیری نظام های مردسالاری، چیزی است که ویل دورانت نیز به آن معترف است. ویل دورانت درکتاب «تاریخ تمدن» پس از آنکه از عصر «مادرشاهی» یاد می کند، در باره علل پایان یافتن این عصر وآغاز مردسالاری چنین می نویسد: «هنگامی که صنعت وزراعت پیشرفت کرد وسبب به دست آمدن عایدی بیشتر شد جنس قوی تر به تدریج استیلای خود را بر آن وسعت داد.
با ترقی فن پرورش حیوانات اهلی منبع تازه ثروت بدست مرد افتاد و به این ترتیب زنده‌گانی، نیرومندتر و باثبات تر گردید. حتی کشاورزی که درنظر شکار ورزان عصر قدیم عمل پیش پا افتاده ای به شمار میرفت، درپایان کار مرد را به تمامی به طرف خود جلب کرد و سیادت اقتصادی را که برای زن از این عمل حاصل شده بود، ازچنگ وی بیرون آورد.
زن تا آن هنگام حیوان را اهلی کرده بود، مرداین حیوان را در زراعت به کار انداخت و به این ترتیب سرپرستی عمل کشاورزی را خود به عهده گرفت و مخصوصاً چون گاو آهن اسباب خیش زدن شد ونیروی عضلانی بیشتری برای به کار انداختن آن لازم بود، خوداین عمل انتقال سرپرستی زراعت را از زن به مرد تسهیل کرد. زیاد شدن دارایی قابل انتقال انسان ازقبیل حیوانات اهلی ومحصولات زمینی بیشتر به فرمانبرداری زن کمک میکرد. چه مرد از او می خواست که کاملاً وفادار باشد تاکودکانی که به دنیا می آیند ومیراث می برند، فرزندان حقیقی خود مرد باشند. مرد بدین ترتیب پا به پا پیش رفت وچون حق پدری درخانواده شناخته شد، انتقال ارث که تا آن موقع از طریق زن صورت می گرفت، به اختیار جنس مرد در آمد. حق مادری در برابر حق پدری سرتسلیم فرود آورد وخانواده پدر شاهی که بزرگترین مرد خانواده ریاست آن را داشت، در اجتماع به منزله واحد اقتصادی وقانونی وسیاسی واخلاقی شناخته شد.
خدایان نیز که تا آن موقع غالباً به صورت زنان بودند، به شکل مردان ریش داری درآمدند که درواقع مظهر پدران وشیوخ قبیله بودند و دراطراف این خدایان حرم سرایی ایجاد شد.
ظهور خانواده پدرشاهی ضربه محکمی برای از بین بردن سلطه زن به شمار می رفت وازاین پس زن وفرزندانش عنوان مملوک پدر یا برادر بزرگ وپس از آن شوهر را پیدا کردند...».
این ارزش های زن ستیزانه نظام قبیلوی وقبیله نشینی که به شدت درمیان مان حضور داشت ودارد از یکسو، نگذاشت تاآموزه ها وتعلیمات اسلام پیرامون زن وجایگاه آن را به گونه درست اش درک کنیم، بلکه باعث شد که ما درتفسیر مان از دین، ازباورهای منحط قبیلوی تأثیر بپذیریم و دین را به گونه ای بفهمیم که خطری را متوجه بنیادهای نظام قبیلوی نسازد.
وحید م‍ژده دربارهاین خصیصه جوامع قبیلوی، بیان جالبی دارد. وی می نویسد: «عقب ماندگی اجتماعی به این گونه، جامعه را چنان درلاک خود فرو می برد که دربرابر هر تغییر وتحول از بیرون به سختی مقاومت نشان میدهد. هراندیشه جدید قبل از اینکه جذب جامعه شود وقبول عام یابد، باید خود را با ارزش ها ومعیارهای نظام قبایلی همآهنگ سازد. طرز فکر جدید به جای اینکه موجب تحولی درباورها گردد، خود از باورهای منحط حاکم برجامعه تأثیری می پذیرد ومسخ می شود. جامعه عقب مانده ومنحط عالی ترین ارزش ها را دگرگون می کند و تا حد عقب ماندگی خود به عقب می برد ومنحط می سازد. حتی دین درچنین جوامع تا آن حد مورد پذیرش است که خطری را متوجه بنیادهای نظام قبایلی نسازد وحالت سکون را که از قرنها بر این جامعه حاکم بوده است برهم نزند.»(۹)
و از سوی دیگر؛ زمینه شد برای پذیرش نظریه های زن ستیزانه که از مجاریی چون یهودیت، مسیحیت، هند و.. دراثر گسترش روز افزون قلمروی جامعه‌ی اسلامی وهمچنان دراثر ترجمه آثار ملل دیگر، واردتفکر دینی مسلمانان می شدند. و این جریان رفته رفته تابدانجا رسید که باعث شکل گیری فرهنگ زن ستیزی درمیان مسلمانان شد.
پانوشت ها:
۱- برای معلومات بیشتر به کتاب «ماکیستیم واینجا کجاست؟ مقاله‌ی «در میان دو سنگ آسیاب» نوشته خواجه بشیراحمدانصاری مراجعه شود.
۲- جمیله‌کدیور، زن، ص‌۶۰، چاپ‌ تهران: اطلاعات ۱۳۷۵
۳- دکتر سیدعبدالله کاظم، زنان افغان زیر فشار عنعنه وتجدد، ص ۳۵، چاپ اول
۴- رژی بلاشر،تاریخ ادبیات عرب، جلداول، ترجمه دکترآ. آذرنوش، ص۲۹، چاپِ تهران،‌ سال ۱۳۶۳
۵- همان منبع، ص ۳۵
۶- همان منبع، ص ۳۶
۷- مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، جلد ۲۶، ص ۱۷۸
۸- ویل دورانت، تاریخ تمدن، مشرق زمین گهواره تمدن، ترجمه احمد آرام (تهران: سازمان انتشارات وآموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۶۵ ص۴۳.
۹- وحید مژده ، افغانستان وپنج سال سلطه طالبان، ص۱۶۴، انشارات میوند، کابل، بهار ۱۳۸۱
منبع : سایت جاودان