شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


تکامل در سینمای جری لوییس


تکامل در سینمای جری لوییس
اگر بگوییم فیلم های جری لوییس ابزارهایی با ارزش،لذتبخش و بسیار جالب برای ایجاد تفكر و اندیشه در دنیای موجود هستند، تمام واقعیت را بیان نكرده ایم. فیلم های او تحولات و تغییرات فراوانی را در دنیای فیلم ایجاد كرده اند و این كار با استفاده از ابداعاتی از قبیل كاربرد ویدیو، كاربرد صداها و تصاویری كه به فیلم های او وسعت بخشیده اند، انجام شده است. موضوع دیگری كه همه آن را در مورد جری لوییس باور دارند، اتكا به خود است و فیلم های او تفكری عمیق در موضوع شهرت دارند. وی همواره كوشیده فیلم هایی را تولید كند كه به آن فیلم كامل می گویند تا بتواند مصداق مناسبی برای كتاب خود به نام «فیلمساز كامل» باشد. هیچ كارگردانی به اندازه جری لوییس برای معنی دار كردن سینما و فیلم تلاش نكرده است.
طبقه بندی و مجزا كردن آثار جری لوییس به عنوان یك كارگردان، به منظور تفسیر این آثار كاری سخت است. در هنگام انجام این كار ممكن است بحث و گفت وگوهای فراوانی ایجاد شود، زیرا جری لوییس در نقش های مختلف و متفاوتی از قبیل بازیگر، كمدین، نویسنده، تهیه كننده و انسان بشر دوست ظاهر شده و تعیین این كه او از كجا از ایفای یك نقش خارج شده و نقش دیگری را اجرا كرده كاری بس دشوار است.
بررسی و تعیین كارهایی كه جری لوییس آن ها را كارگردانی كرده است نیز كاری ساده نیست. او فیلم های فراوانی را به همراه كارگردانان دیگر تهیه و تولید كرده است. اگر كلمات «كارگردانی» و «نویسندگی» را مترادف فرض كنیم، در آن صورت باید جری لوییس را در كنار بسیاری از این فیلم ها، كارگردان بدانیم. بعد از قطع همكاری او با این گروه، جری لوییس كنترل بیشتری بر روی فیلم های سینمایی خود اعمال كرد، ولی باز هم در بسیاری موارد نام دیگران به عنوان كارگردان آن آثار اعلام شد. او بنیانگذار سازمانی خیریه بود و با وجود داشتن مشكلاتی از قبیل بیماری و كهولت سن، همواره كوشیده میزبانی گروه را در موقعیت های مختلف به عهده بگیرد.
در اینجا، به بررسی ۱۲ فیلمی كه جری لوییس كارگردان آن ها معرفی شده است، می پردازیم. به این مجموعه می توان چندین اپیزود تلویزیونی و یك فیلم كوتاه را نیز افزود كه توسط جری لوییس كارگردانی شده اند، اما افزودن فیلم های دیگر به این فهرست، سبب ایجاد بحث و انتقاد خواهد شد.
۱۲ فیلمی كه مورد بررسی قرار می گیرند، همگی درباره زندگینامه و انعكاس افكار تهیه كننده است. بحث خود را با فیلم «جواهرات خانوادگی» محصول سال ۱۹۶۵ و شخصیت اورت (دلقك آن فیلم) شروع می كنیم. اورت از دنیایی خارج از دنیای سحرآمیز این فیلم آمده، دنیایی كه به وسیله یك كودك خیال پردازی شده است. او با خود واقعیتی تلخ و غمناك را آورده كه در آن پول همه كاره است. از دیدگاه اورت لذتی كه كودكان از تماشای یك سیرك می برند، فقط همان سروصدای كودكانه است. ناگهان دیدگاه اورت فیلم را دگرگون می كند. افكار و تكذیب خیال پردازی و در نتیجه اعتقاد به ناامیدی و ترس بی انتها. شاید بتوان گفت نفرت جری لوییس از چنین شخصیتی سبب شده تا اورت اجازه نیابد نقش و هنر خود را در مقابل دیدگان تماشاچیان اجرا كند. جری لوییس در فیلم «كاركردن سخت» محصول سال ۱۹۸۰ به عنوان یك دلقك سیرك ظاهر شده است. در فیلم اورت فقط در پشت صحنه و هنگامی كه گریم و آرایش خود را پاك می كند، دیده می شود. در آن هنگام اورت نمی داند كه یكی از تماشاگران او را می بیند. (یكی از همان كودكان پرسروصدا كه از شخصیت انسان گریز اورت آگاهی پیدا كرده است) این صحنه متضاد صحنه ای در اواخر فیلم «پروفسور دیوانه» محصول سال ۱۹۶۳ است كه در آن ماسك و نقاب یكی از بازیگران پاك می شود. در آنجا، بازیگر از وجود تماشاگران آگاه است و مجبور به اعتراف می شود. از بین رفتن ماسك و نقاب الهام بخش عشق و دوستی است.
«جواهرات خانوادگی» فقط یك فیلم سحرآمیز نیست، بلكه فیلمی اخلاقی است كه در آن دختری به نام دنا (دنا باترورس) درباره مردی كه او را دوست دارد صحبت می كند. این مرد همان ویلار (جری لوییس) است. او می گوید: «درست نیست كه او راننده، محافظ من یا چیزی شبیه آن باشد. او باید پدر من باشد.» از نظر جری لوییس، حق داشتن پدر برای هر كودك امری طبیعی است، اما برای پدر بودن ویلارد، اورت باید تغییر چهره بدهد. در اینجا، ویلارد همان انتخاب را انجام می دهد كه كلپ در فیلم «پروفسور دیوانه» و بایرز در فیلم «كدام راه به خط مقدم می رود؟» محصول سال ۱۹۷۰ انتخاب كرده اند. برای هر سه نفر، ایفای نقشی پدرانه در نظر گرفته شده و هر سه از آن وحشت دارند.
ایفای نقشی پدرانه، تم اصلی و آشكار فیلم The ladies man محصول سال ۱۹۵۱ است.
هربرت (جری لوییس) به شكلی ناخواسته در خانه ای مشغول كار می شود كه پانسیونی برای هنرپیشه ها است.
صحنه مربوط به كلاه بادی لستر، بیانگر برخی از بارزترین و جذاب ترین خصوصیات روش كارگردانی جری لوییس است. مثل همیشه جری لوییس از درگیرشدن با مسائل سطحی روان شناسی گریزان است. شخصیت بادی لستر در ابتدا كمیك و واقع گرا است اما پس از نشستن روی كلاه، او شخصیت ضعیف خود را بروز می دهد. این تغییر بیانگر جست وجوی همیشگی جری لوییس برای یافتن نقاط آسیب پذیر شخصیت ها در فیلم هایش هستند. این صحنه تمایل جری لوییس را برای بیان و نمایش این تغییر از طریق اجرای بازیگران نشان می دهد و تماشاگر متوجه می شود تكرار و ادامه برخی كارها می تواند منبعی برای ایجاد شوخ طبعی باشد. در حالی كه هربرت با دستپاچگی سعی دارد كلاه له شده را تعمیر كند، جری لوییس نگرانی هربرت و عكس العمل های او را نشان می دهد. ایجاد میانبر و برش زدن صحنه ها از ویژگی های فیلم های جری لوییس هستند. او با استفاده از این روش به داستان های خود روح و جان می بخشد.صحنه له شدن كلاه در كارهای جری لوییس به عنوان نمادی برای انتقاد، تخریب و تحقیر شخصیت مردانه به كار رفته است. این كار موضوع بسیاری از فیلم های كمدی آمریكایی است و جری لوییس به آن ابعاد تازه ای بخشیده است. در فیلم «خونه شاگرد» محصول سال ،۱۹۶۰ آقای رئیس (آلكس گری) با تحرك فراوان خود، استنلی (جری لوییس) را از سخن گفتن بازمی دارد. نقطه اوج فیلم هنگامی است كه در انتها، استنلی توانایی خود را در سخن گفتن به نمایش می گذارد و آلكس گری در كمال تعجب از او می پرسد: «چرا ما تاكنون سخن گفتن تو راندیده بودیم» در فیلم The Errand boy محصول سال ،۱۹۶۲ رئیس پرسروصدای استودیو (برایان دونلوی) توسط زیردست خود به نام آقای اسنیك (هاوارد مكنیر) كنار گذاشته می شود. آقای اسنیك نقش جانشین جری لوییس را در این فیلم دارد. در فیلم «پروفسور دیوانه»، كلپ چاپلوسی رئیس خود به نام دكتر وارفیلد (دل مور) را می كند. این كار با توانایی «لاو» در تحقیر كردن وار فیلد انتقام گرفته می شود. در فیلم «فریب خورده» محصول سال ،۱۹۶۴ نقش پدرانه میان كاراكترها تقسیم شده است، گروهی كه سعی دارند استنلی بلت (جری لوییس) را به یك ستاره تبدیل كنند.
نقطه اوج فیلم با ادعای استنلی درباره مربی سابق خود رنگ دیگری به خود می گیرد. در پایان فیلم «سقوط» محصول سال ۱۹۸۳ جری لوییس به شكلی اسرارآمیز اطمینان روانپزشك خود (هرب ادلمن) را جلب می كند.
در بیشتر آثار جری لوییس، طرح اصلی فیلم در درجه اول اهمیت قرار ندارد و این امر بیش از همه در فیلم هایThe Ladies man و «The Errand Boy» دیده می شود. شخصیت هایی كه جری لوییس آن ها را بازی كرده در حال فرار و گریز از یك چیز مجازی هستند و یا وانمود می كنند كه به سمت چیزی در حال حركت و فرارند. در فیلم «دهان گشاد» محصول سال ،۱۹۶۷ هردوی این حالات موجودند. كلاسون (جری لوییس) از دست كلاهبرداران فراری است و به دنبال دستیابی به گنج و ثروت است. در فیلم «كدام راه به خط مقدم می رود» بایر از كلمه «مردودشدن» فراری است و در جریان یك مأموریت به سنگر فرمانده ارشد نازی ها می رود.
شرایط خارجی طرح و داستان های جری لوییس سازوكار هایی هستند كه شخصیت ها را تغییر می دهد و آن ها را دوباره با موضوعاتی مواجه می كند كه سبب گریز آن ها شود. یكی از مشخصات فیلمهای جری لوییس این است كه قهرمان فیلم های او به ندرت بر این موانع به شكل مستقیم غلبه پیدا می كنند. «دهان گشاد» بهترین مثال برای این نمونه است. این فیلم شكل تغییر یافته «خونه شاگرد» است كه در آن شخصیت جری لوییس كم كم صحبت كردن را كنار می گذارد. (برعكس فیلم «پیشخدمت» كه در آن جری لوییس در ابتدا اصلاً سخن نمی گفت)دو صحنه فیلم The Ladies man را می توان در زمره شاهكارهای جری لوییس قلمداد كرد. در یك صحنه، هربرت در حال تمیز كردن اتاق نشیمن است و بسته ای حاوی چندین پروانه را باز می كند. پروانه ها از جلوی دوربین پرواز می كنند و ناپدید می شوند. جری لوییس می داند كار اشتباهی انجام داده و سعی می كند با سوت زدن پروانه ها را برگرداند. در كمال تعجب، پروانه ها به داخل ظرف مخصوص خود بازمی گردند و جری لوییس ظرف را دوباره می بندد. این صحنه كنایه ای برای فیلم و همچنین خود او به عنوان كارگردان است. او به عنوان كسی كه زیبایی را كشف كرده، بافراخوانی مجدد پروانه ها، آن زیبایی را به جای اصلی و واقعی خود بازمی گرداند و تصمیم می گیرد آن ها را در همان جا نگهداری كند. او در فیلم «سه نفردر یك نیمكت» محصول سال ،۱۹۶۶ این كنایه را گسترش می دهد. درآنجا كریس (جری لوییس) در نقش یك بازیگر ظاهر می شود و سه مریض نامزدش را كه یك روانشناس است، آزاد می كند. این سه نفر به كریس علاقه مند می شوند و او فكر می كند آزادی آن ها برای او خطرناك خواهد بود و به همین دلیل تصمیم می گیرد دوباره آن ها را به محل قبلی برگرداند.در فیلم هربرت به اتاق ممنوع خانم كار تیلج (سیلویا لوییس) وارد می شود. در آن پانسیون زنانه، این اتاق همانند دنیایی دیگر و متفاوت است. دكوراسیون این اتاق سفید رنگ است و قوانین مخصوص خود را دارد. كاربرد قوه تخیل سبب شده تا فیلم های جری لوییس با كاربرد رنگ ها، دكوراسیون، حركات دوربین در محیط استودیو و رقص زیبایی خاصی داشته باشند. این امر در فیلم های «The Errand Boy»، دیگر و كاربرد فضای خارج به عنوان كنایه ای برای سینما بدانیم، در آن صورت می توانیم اهمیت انتخاب هتل مجلل فانتین بلو واقع در میامی را به عنوان محل اجرای فیلم «خونه شاگرد» متوجه شویم. در آن فیلم، صحنه های نمایش همواره بر بزرگی و عظمت داخل هتل تأكید دارند. مثلا در یك صحنه، استنلی (جری لوییس) در حال چیدن میزی است كه از آن فیلمبرداری خواهد شد و این میز در یك سالن بسیار بزرگ، مجلل و تقریباً خالی قرار گرفته است. در فیلم «خونه شاگرد» انتخاب محیط مناسب و تأثیرگذار برای تأكید بر واقعی بودن صحنه ها بسیار جالب و خوب بوده است. این فیلم در برخی جاها به فیلم های مستند شباهت پیدا می كند. در بخش دوم فیلم، هنگامی كه والتر وینچل به معرفی میامی و هتل فانتین بلو می پردازد، این موضوع بیشتر به چشم می آید، وینچل میامی را محلی برای تفریح و پول خرج كردن مردم معرفی می كند و این همان ایده خیال پردازی وفرار از دنیای واقعی را نشان می دهد.
در بسیاری از بخش های فیلم «پیشخدمت» هتل مجلل فانتین بلو به نمایش درآمده است. درتمام صحنه ها از هتل به عنوان نمادی برای فرار استفاده شده است و كسانی كه آنجا هستند همگی میهمان هتل هستند. استنلی در طول فیلم به شكلی غیرارادی از تلاش دیگران برای فرار جلوگیری و با انتقادهای خود حقیقت را بیان می كند و با این كار فیلم را به یك كار انتقادی ازخیال پردازی تبدیل می كند.
در جاهای دیگر فیلم، استنلی - همانند شخصیت های دیگر جری لوییس - عاملی برای ایجاد تخیل است. مثلاً در یك صحنه او در ذهن و خیال خود با یك گروه اركستر نامریی در حال اجرای برنامه بوده و آنها را رهبری می كند. (صدای این گروه موسیقی پخش می شود ولی كسی در صحنه وجود ندارد.)
The Errand Boy بهترین اثر جری لوییس برای معرفی و شناسایی سینماست. بیشتر صحنه های این فیلم در استودیوهای پارامونت پیكچر فیلمبرداری شده و طلسم وجادوگری های این كار را در هالیوود بیان می كند. در ابتدای فیلم راوی اعلام می كند كه تصمیم دارد در طی نمایش همه را به پشت صحنه های فیلمبرداری برده، با كار كردن در استودیوها آشنا كند. این كار به شكلی غیرمنتظره و به وسیله مورتی تاشمن (جری لوییس) انجام می شود. او نشان می دهد چگونه شخصیت های بی نام و نشان و مختلف در حال اجرای نقش برخی از بازیگران و تهیه فیلم های قدیمی هستند. البته صحنه های مربوط به پشت صحنه به شكل ناخواسته و خودكار تهیه شده اند. مثلاً در این فیلم، یك زن جوان بازیگر (فلیشیا آتكینز) با مورتی همراه شده و آن قدر با اوصحبت می كند كه گویی سال هاست همدیگر را می شناسند و یا در اتاق مخصوص تایپ كردن پیش نویس فیلم، پای مورتی به یك سطل برخورد كرده و درنتیجه دكمه دستگاه به كار افتاده و جملاتی درهم و برهم نگارش می یابند.
در فیلم The Errand Boy ، جری لوئیس به انتقاد از هالیوود می پردازد. در یك صحنه از فیلم مورتی كه در حال جست وجوی كمدهای یك اتاق است، با یك عروسك مواجه می شود. او با لهجه بخصوصی صحبت كرده و به سخنان مورتی درباره خواسته های دوران كودكی در نیوجرسی، آرزوی رفتن به كالیفرنیا كه در آن زمان مركز تهیه و تولید فیلم بوده و ناامیدی او پس از رسیدن به آنجا گوش فرامی دهد. در آن صحنه، مورتی می گوید: «هنگامی كه به كالیفرنیا رسیدم به همان اندازه كه در نیوجرسی بودم از آنجا دور بودم.» این گفته های مورتی بیانگر كنایه ای دیگر است و عمق ناامیدی و غمگینی را در عین وجود ارتباطات عاشقانه و دوستانه بیان می كند. آن عروسك با تأیید گفته های مورتی درباره نامحدود بودن قدرت تصور می گوید: «تو به آنچه دوست داشتی اعتقاد داشتی.» او با این گفتار خود، دستیابی مورتی به دنیای خصوصی و خیالی كه در آن موجودات تخیلی، دوستانی واقعی هستند را اعتبار می بخشد.
بسیاری از خصوصیات آثاركارگردانی شده به وسیله جری لوییس كه سبب شده آنها را از آثار هالیوود مجزا كند در فیلم The Errand Boy كاملاً مشهود است. مثلاً در هنگام تهیه یك فیلم، مورتی به عنوان شخصیتی اضافی داخل صحنه های فیلمبرداری می شود و به دوربین نگاه می كند. در همان صحنه، شخصیت های اضافی دیگر ومیهمانان آن جشن، با عبور از مقابل مورتی، جلوی دید دوربین را می گیرند. در انتهای فیلم The Errand Boy، مورتی كه به یك ستاره سینما تبدیل شده گذشته خود را در آن فیلم مرور می كند. او هنرپیشه هایی را كه در آن فیلم با آنها همبازی بوده می بیند و تمام این صحنه ها برای نشان دادن خود جدیدمورتی است و مقایسه او با زمانی است كه شغلش چسباندن پوستر بوده است. فیلم The Errand Boy نیز به علت حضور جری لوییس در دو نقش، مشابه بسیاری دیگر از كارهای اوست: یك نقش موفق و مطمئن و دیگری یك نقش چاپلوس و متغیر. «پیشخدمت»، «پروفسور دیوانه» و «فریب خورده» در زمره این فیلم هایند.
«فریب خورده» اثری رادیكال و كمدی است. در یكی از صحنه های بسیار زیبای این فیلم ، درحالی كه استنلی در رؤیاهای خود در یك رستوران با یك نفر قرار ملاقات دارد، دیده می شود. او در آن رستوران ناآشنایی خود را با آداب و رسوم رایج به شكلی كاملاً تماشایی به نمایش می گذارد. این صحنه و صحنه های مشابه آن، شاهكارهایی مختص جری لوییس اند. فیلم «فریب خورده» بیش از تمام آثار جری لوییس به بحث و استدلال درباره كمدی می پردازد. ژان پیركورسودون در این باره می گوید: «این فیلم پاسخ این سؤالات را كه چه چیزی مضحك است و شما چگونه مردم را می خندانید به خوبی بیان كرده است.» در این فیلم صحنه برخورد استنلی با گلدان های گرانقیمت یك معلم موسیقی (هانس كزیر) بسیار جذاب است و او هر كدام از این گلدان ها راچند لحظه پیش از برخورد به زمین و شكسته شدن مهار می كند. در اینجا، جلوگیری از بروز یك فاجعه و نه خود آن سبب ایجاد خنده می شود. در فیلم The Ladies man نیز صحنه ای مشابه به افتادن گلدان ها روی می دهد. در آنجا هربرت به محض مشاهده، مجموعه ای از گل های شیشه ای را از بین می برد. در فیلم «فریب خورده» جری لوییس سعی دارد ثابت كند كه ممكن است بروز ندادن یك واقعه نیز خنده دار و مضحك باشد. هنگامی كه استنلی در «نمایش ادسولیوان» ظاهر می شود همه فكر می كنند او همان صحنه های خنده دار را تكرار خواهد كرد ولی استنلی در كمال تعجب برعكس عمل كرده، ثابت می كند كمدین بزرگ و ماهری است.در فیلم «پروفسور دیوانه» ، جری لوییس برای وسواس خود درباره شهرت و معروفیت، فرم دلخواه بینندگان را پیدا می كند، موفقیتی كه سبب می شود این فیلم نخستین اثر قابل قبول جری لوییس قلمداد شود. واضح است كه قبول این فیلم به عنوان نخستین كار موفق جری لوییس مورد تأیید همگان نیست. البته این موضوع ناچیز شمردن فیلم «پروفسور دیوانه» نیست، بلكه منظور این است كه جری لوییس پیش از این فیلم آثار خوب دیگری نیز داشته است. بدون شك «پروفسور دیوانه» در زمره آثار منتخب جری لوییس قرار دارد. غیرواقعی بودن، تجسم زندگی در محیط دانشكده، حل نشدن تنش شخصیت منفور بادی لاو و اثبات این كه او شخص خوش قلبی است، از خصوصیات این اثر است.
دانشكده موجود در فیلم «پروفسور دیوانه»محیطی برای انتقال است. در ابتدای فیلم، وقوع یك انفجار محور زمین را ۹۰درجه تغییر می دهد (به شكلی كه یك در، تبدیل به در تابوت می شود).
تشكیل یك مه غلیظ شروع زندگی را نشان می دهد، در یك فضای مجازی، وقوع مرگ و تولد دوباره دیده می شود. محیط فیلم دارای حالتی روان شناسانه است: محل كار وارفیلد غیرمعمولی و كوچك است و در نتیجه كلپ مجبور است خود را جمع وجور كند. خانه دوران كودكی كلپ نیز دارای ستون های نامناسبی است، تالار سخنرانی به مركزی برای اعترافات شخصی تبدیل شده است(در كنار تالار، پشت صحنه یك فیلم قرار دارد كه بسیار خلوت بوده و برای بازیگران جایی آشناست، ولی آنجا برای جری لوییس یادآور نوعی ترس است.)
جری لوییس پس از «جواهرات خانوادگی»، شش فیلم دیگر را نیز كارگردانی كرده كه هر كدام از آن ها با الگویی ویژه و نوین، درونمایه اصلی فیلم را بیان می كنند. این الگو در پنج فیلم بعدی از «پیشخدمت» تا «فریب خورده» تكامل پیدا می كند و می توان این دوران زندگی جری لوییس را دوران كلاسیك نامگذاری كرد. پس از كارگردانی «جواهرات خانوادگی» منتقدان سینما جری لوییس را به عنوان كارگردانی توانا مورد تقدیر قرار دادند. نكته قابل ذكر این است كه آثار كارگردانی شده به وسیله جری لوییس معمولاً براساس افسانه های شخصی او مورد بحث وگفت وگو قرار گرفته اند اما باید به توسعه و افزایش مهارت وی در صداگذاری، تجسم و تصویربرداری و طرز نقل داستان نیز اشاره كرد. این موضوع حتی درباره فیلم «كار كردن سخت» نیز مصداق دارد زیرا در این فیلم جری لوییس از منابع موجود در استودیوها استفاده نكرده و ثابت كرده برای تهیه و تولید فیلم فقط به این منابع متكی نبوده بلكه استعداد او ذاتی است. از طرفی، او به برخی از زوایای زندگی آمریكایی ها پرداخته است. اینها روش هایی نوین برای كسب موفقیت هستند: انتخاب یك موضوع و توضیح درباره آن از طریق به نمایش درآوردن آن موضوع.
فیلم های «دهان گشاد» ، «كدام راه به خط مقدم می رود»، «كار كردن سخت» و «سقوط» نیز از آثار دیگر جری لوییس هستند كه در اینجا مورد بحث و بررسی قرار نگرفته اند.
رضا اسفند زنوزی
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید