چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
وحی
●بحثهای مقدماتی درباره وحی
بحث درباره وحی،از این جهتحایز اهمیت است كه پایه شناخت كلام خدابه شمار میرود.قرآن كه بیانگر سخن حق تعالی و حامل پیام آسمانی است،به وسیله وحی نازل شده است.وحی همان سروش غیبی است كه از جانب ملكوتاعلی به جهان ماده فرود آمده است.
و انه لتنزیل رب العالمین نزل به الروح الامین علی قلبك لتكون من المنذرین بلسانعربی مبین (۱) .
ذلك مما اوحی الیك ربك من الحكمهٔ (۲) خداوند از زبان پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله چنین نقل میكند: ...و اوحی الی هذا القرآنلانذركم به و من بلغ (۳) .
از این رو اساسیترین بحث در زمینه مسایل قرآنی بحث درباره وحی است،یعنی بحث درباره شناخت وحی،چگونگی برقراری ارتباط بین ملا اعلی و مادهسفلی و این كه آیا میان دو جهان ماده و ما فوق ماده،امكان برقراری ارتباط هست؟
این گونه موضوعات در این زمینه مطرح است و پاسخ آنها راه را برای دركباورهای قرآنی هم وار میسازد.
وحی در لغت وحی در لغتبه معانی مختلفی آمده است از جمله:اشارت،كتابت،نوشته،رساله،پیام،سخن پوشیده،اعلام در خفا، شتاب و عجله و هر چه از كلام یا نوشته یاپیغام یا اشاره كه به دیگری به دور از توجه دیگران القا و تفهیم شود وحی گفتهمیشود، ناصر خسرو گوید:
«گفتارشان بدان و به گفتار كار كن×تا از خدای عز و جل وحیت آورند».
راغب اصفهانی گوید:«اصل الوحی الاشارهٔ السریعهٔ (۴) ،وحی پیامی پنهانی است كهاشارت گونه و با سرعت انجام گیرد».ابو اسحاق نیز گفته است:«اصل الوحی فیاللغهٔ كلها اعلام فی خفاء و لذلك سمی الالهام وحیا،اصل وحی در لغتبه معنایپیام پنهانی است،لذا الهام را،وحی نامیدهاند».هم چنین استسخن ابن بری:
«وحی الیه و اوحی:كلمه بكلام یخفیه من غیره و وحی و اوحی:اوما،وحی الیه:
پنهان از دیگران با او سخن گفت.وحی و اوحی:مطلب را با اشاره رسانید».شاعرنیز گوید:«فاوحت الینا و الانامل رسلها (۵) ،بر ما پیام فرستاد در حالی كه سرانگشتانش پیام رسان او بودند».دیگری گوید:
«نظرت الیها نظرهٔ فتحیرت دقائق فكری فی بدیع صفاتها فاوحی الیها الطرف انی احبها فاثر ذاك الوحی فی و جناتها
با نگاهی كه بر وی افكندم فكر باریك بینم در صفات بدیع او در حیرت ماند،پس گوشه چشمم بدو پیام داد كه دوستش دارم و آثار آن پیام،در گونههای وینمایان گردید».
●وحی در قرآن
واژه وحی در قرآن به چهار معنا آمده است:
۱- اشاره پنهانی:كه همان معنای لغوی است.چنان كه درباره زكریا علیه السلام در قرآن میخوانیم: فخرج علی قومه من المحراب فاوحی الیهم ان سبحوا بكرهٔ و عشیا (۶) ،او ازمحراب عبادتش به سوی مردم بیرون آمد و با اشاره به آنان گفت:به شكرانه اینموهبت صبح و شام خدا را تسبیح كنید».
۲- هدایت غریزی:یعنی رهنمودهای طبیعی كه در نهاد تمام موجوداتبه ودیعت نهاده شده است.هر موجودی اعم از جماد،نبات، حیوان و انسان،به طورغریزی راه بقا و تداوم حیات خود را میداند.از این هدایت طبیعی با نام وحی درقرآن یاد شده است: و اوحی ربك الی النحل ان اتخذی من الجبال بیوتا و من الشجر ومما یعرشون ثم كلی من كل الثمرات فاسلكی سبل ربك ذللا... (۷) ، پروردگارت به زنبور عسلوحی[ الهام غریزی]نمود كه از كوه و درخت و داربستهایی كه مردم میسازند،خانههایی درست كن، سپس از همه میوهها[شیره گلها]بخور[بنوش]و راههایپروردگارت را به راحتی بپوی».
هدایت غریزی كه در نهاد اشیا قرار دارد،خود رازی نهفته از اسرار طبیعتبه شمار میرود كه اثر شگفت آور آن آشكار،ولی منشا و مبدا آن پنهان از انظار بودهو شایسته آن است كه آن را وحی گویند. و اوحی فی كل سماء امرها... (۸) ،و در هرآسمانی كار آن[آسمان] را وحی[ مقرر]فرمود...».
۳- الهام(سروش غیبی):گاه انسان پیامی را دریافت میدارد كه منشا آن رانمیداند.به ویژه در حالت اضطرار كه گمان میبرد راه به جایی ندارد.ناگهاندرخششی در دل او پدید میآید كه راه را بر او روشن میسازد و او را از آن تنگنابیرون میآورد.این پیامهای رهگشا،همان سروش غیبی است كه از پشت پرده ظاهرشده و به مدد انسان میآید.از این سروش غیبی كه از عنایت الهی سرچشمه گرفته،در قرآن با نام وحی تعبیر شده است.قرآن درباره مادر موسی علیه السلام میفرماید:
و اوحینا الی ام موسی ان ارضعیه فاذا خفت علیه فالقیه فی الیم و لا تخافی و لا تحزنیانا رآدوه الیك و جاعلوه من المرسلین (۹) . و لقد مننا علیك مرهٔ اخری اذ اوحینا الی امك مایوحی ان اقذفیه فی التابوت فاقذفیه فی الیم فلیلقه الیم بالساحل یاخذه عدو لی و عدوله...فرجعناك الی امك كی تقر عینها و لا تحزن... (۱۰ .
بر پایه این آیات،موقعی كه موسی تولد یافت،مادرش نگران حال او شد.ناگهانبارقهای در خاطرش گذشت كه با توكل بر خدا او را شیر دهد.هر گاه احساس خطركرد او را در صندوقی چوبین قرار داده بر روی آب رها كند.و نیز بر خاطرش گذشتكه طفل به او باز میگردد و هرگز نباید اندوهناك باشد،زیرا بر خدا اعتماد كرده وطفل را به دست او سپرده است.اینها خاطرههایی بود كه بر اندیشه مادر موسیگذر كرد و بارقه امیدی بود كه در دل او درخشیدن گرفت.این گونه خاطرههای روشنكننده راه و نجات دهنده از بیم و هراس،الهام رحمانی و عنایت ربانی است كه درمواقع ضرورت به یاری بندگان صالح میآید.
قرآن وحی را به معنای وسوسههای شیطان نیز به كار برده است، و كذلك جعلنالكل نبی عدوا شیاطین الانس و الجن یوحی بعضهم الی بعض زخرف القول غرورا... (۱۱) و وان الشیاطین لیوحون الی اولیائهم لیجادلوكم... (۱۲) این گونه وحی شیطانی همان است كهدر سوره ناس آمده: من شر الوسواس الخناس،الذی یوسوس فی صدور الناس،من الجنهٔو الناس (۱۳) .
۴- وحی رسالی:وحی بدین معنا شاخصه نبوت است و در قرآن بیش از هفتادبار از آن یاد شده است: و كذلك اوحینا الیك قرآنا عربیا لتنذر ام القری و من حولها (۱۴) .
نحن نقص علیك احسن القصص بما اوحینا الیك هذا القرآن (۱۵) پیامبران مردان تكاملیافتهای هستند كه آمادگی دریافت وحی را در خود فراهم ساختهاند.در این بارهامام حسن عسكری علیه السلام میفرماید:«ان الله وجد قلب محمد افضل القلوب و اوعاهافاختاره لنبوته... (۱۶) ،خداوند،قلب و روان پیامبر را بهترین و پذیراترین قلبها یافت وآن گاه او را برای نبوت برگزید».
این حدیث اشاره به این واقعیت دارد كه برای دریافت وحی آن چه مهم استافزایش آگاهی و آمادگی برای پذیرا شدن این پیام آسمانی است.برای رسیدن به این گونه آمادگی پیامبر باید پیرایههای جسمانی را از خود بزداید و شایسته تماس باملكوتیان شود. پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمودهاند:«و لا بعث الله نبیا و لا رسولا حتییستكمل العقل و یكون عقله افضل من جمیع عقول امته (۱۷) ،خداوند،پیامبریبر نیانگیخت،مگر آن كه عقل(خرد و اندیشه)خود را به كمال رسانده باشد و خرد اواز خرد تمام امتش برتر باشد».
طبق گفته صدر الدین شیرازی،پیش از آن كه ظاهر پیامبر به نبوت آراسته گردد،باطن او حقیقت نبوت را دریافت كرده بود. پیامبر ابتدا باطن خود را به كمال انسانیآراسته گردانید سپس این آراستگی از باطن به ظاهر وی نمودار گشت.در واقع،پیامبر نخستسفر از خلق به حق را آغاز كرد و پس از وصول به حق،سفری ازجانب حق و هم راه با حق به سوی خلق باز گشت (۱۸) .
از این رو،وحی چیزی نیست جز آگاهی باطن كه بر اثر سروش غیبی انجاممیگیرد: قل من كان عدوا لجبریل فانه نزله علی قلبك باذن الله... (۱۹) نزل به الروح الامینعلی قلبك لتكون من المنذرین (۲۰) .
پدیده وحی هم همانند الهام،به تابناك شدن درون در مواقع خاص اطلاقمیشود.با این تفاوت كه منشا الهام بر الهام گیرنده پوشیده است،ولی منشا وحی برگیرنده وحی كه پیامبرانند روشن میباشد.به همین علت،پیامبران هرگز در گرفتنپیام آسمانی دچار حیرت و اشتباه نمیشوند،زیرا بر منشا وحی و كیفیت انجام آنآگاهی حضوری كاملی دارند.
زراره از امام جعفر صادق علیه السلام میپرسد:چگونه پیامبر مطمئن شد آن چه به اومیرسد وحی الهی است،نه وسوسههای شیطانی؟امام علیه السلام فرمود:«ان الله اذا اتخذعبدا رسولا انزل علیه السكینهٔ و الوقار فكان الذی یاتیه من قبل الله مثل الذی یراهبعینه (۲۱) ،هرگاه خداوند بندهای را برای رسالتبرگزیند،به او آرامش و وقار ویژهای ارزانی میدارد،به گونهای كه آن چه از جانب حق بدو میرسد،همانند چیزیخواهد بود كه با چشم باز میبیند».در حدیثی دیگر سؤال شد:چگونه پیامبراندانستند كه پیامبرند؟امام علیه السلام در پاسخ فرمود:«كشف عنهم الغطاء... (۲۲) برای آنانپرده از میان برداشته شد».
به عبارت دیگر پیامبران هنگامی به پیامبری مبعوث میشوند كه از مرحله علمالیقین گذشته و عین الیقین را طی كرده و به مرحله حق الیقین رسیده باشند.پسشگفتی ندارد كه مردان آزموده و پاك از میان توده مردم،برای رسالت الهیبر انگیخته شوند،و حامل پیام آسمانی برای مردم باشند.چنان كه قرآن میفرماید:
اكان للناس عجبا ان اوحینا الی رجل منهم ان انذر الناس و بشر الذین آمنوا ان لهم قدمصدق عند ربهم قال الكافرون ان هذا لساحر مبین (۲۳) ،آیا برای مردم موجب شگفتی بود كهبه مردی از خودشان وحی كردیم كه مردم را[از كیفر گناه]بیم ده و به كسانی كهایمان آوردهاند نوید ده كه برای آنان،پیشینه نیك[و پاداش شایسته]نزدپروردگارشان است؟[اما]كافران گفتند:این[مرد] افسونگری آشكار است»یعنی اگرمردم اندكی اندیشه كنند و به خود آیند،این گمان ناروا و نابخردانه در مورد پیامبر ازآنان زدوده میشود.
خداوند برای رفع هر گونه تعجب یا توهم بیجا در مورد بر انگیختن پیامبری ازمیان مردم میفرماید: انا اوحینا الیك كما اوحینا الی نوح و النبیین من بعده و اوحینا الیابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و الاسباط و عیسی و ایوب و یونس و هارون وسلیمان و آتینا داوود زبورا،و رسلا قد قصصناهم علیك من قبل و رسلا لم نقصصهم علیك وكلم الله موسی تكلیما،رسلا مبشرین و منذرین لئلا یكون للناس علی الله حجهٔ بعد الرسل وكان الله عزیزا حكیما.لكن الله یشهد بما انزل الیك،انزله بعلمه و الملائكهٔ یشهدون و كفیبالله شهیدا.ان الذین كفروا و صدوا عن سبیل الله قد ضلوا ضلالا بعیدا (۲۴) ،ما به تو وحیفرستادیم،همان گونه كه به نوح و پیامبران پس از او وحی فرستادیم و[نیز]بهابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط[ بنی اسرائیل]و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان وحی نمودیم،و به داوود زبور دادیم،پیامبرانی كهسرگذشت آنان را پیش از این برای تو باز گفتهایم و پیامبرانی كه سر گذشت آنان رابرای تو بیان نكردهایم.و خداوند با موسی آشكارا سخن گفت[و امتیاز از آن او بود].
پیامبرانی كه بشارتگر و بیم دهنده بودند تا پس از این پیامبران،حجتی برای مردمبر خدا باقی نماند[و بر همه اتمام حجتشود]و خدا توانا و حكیم است.ولیخداوند گواهی میدهد به آن چه بر تو نازل كرده[او]آن را به علم خویش نازلكرده است و فرشتگان[نیز] گواهی میدهند هر چند گواهی خدا كافی است.بیتردید،كسانی كه كفر ورزیدند و[مردم را]از راه خدا باز داشتند در گم راهی دوریگرفتار شدهاند».
بنابر این شگفتی ندارد كه به یكی از افراد بشر وحی شود،زیرا پدیدهای است كهبشریتبا آن خو گرفته و پیوسته در طول تاریخ با آن سر و كار داشته است.
●اقسام وحی رسالی
مطابق قرآن وحی رسالی سه گونه است:
و ما كان لبشر ان یكلمه الله الا وحیا او من وراء حجاب او یرسل رسولا فیوحی باذنه مایشاء انه علی حكیم،و كذلك اوحینا الیك روحا من امرنا (۲۵) .
۱- وحی مستقیم:القای مستقیم وحی و بدون واسطه بر قلب پیامبر است.
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در این باره میگوید:«ان روح القدس (۲۶) ینفث فی روعی» (۲۷) .یعنی:
روح القدس بر درون من میدمد.
۲- خلق صوت:با رسیدن وحی به گوش پیامبر به گونهای كه كسی جز او نشنود.
این گونه شنیدن صوت و ندیدن صاحب صوت مانند آن است كه كسی از پس پردهسخن میگوید،و به همین علتبا تعبیر«او من وراء حجاب»از آن یاد شده است.
وحی بر حضرت موسی علیه السلام به ویژه در كوه طور چنین بود و نیز وحی بر پیامبراسلام صلی الله علیه و آله در لیلهٔ المعراج به همین گونه انجام گرفت.
۳- القای وحی به وسیله فرشته:جبرئیل پیام الهی را بر روان پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله فرودمیآورد،چنان كه در قرآن آمده است: نزل به الروح الامین علی قلبك (۲۸) و فانه نزلهعلی قلبك (۲۹) .
●امكان وحی
وحی در واقع نوعی برقراری رابطه میان ملا اعلی و ماده سفلی است و از همینرو این پرستش مطرح شده است كه چگونه این رابطه برقرار میشود،در حالی كهسنخیت(همتایی و تناسب)بین رابط و مربوط شرط است؟به علاوه صعود و نزولو مقابله مستلزم تحیز(جهت داشتن)است،حال آن كه جهان ورای ماده دارایتجرد محض(عاری از صفات جسمانی)است.برخی روشن فكران غرب زده كه به اصطلاح گرایش دینی پیدا كردهاند،با نگاهینو به پدیده وحی میگویند:آن چه پیامبران با نام وحی عرضه كردهاند،انعكاسافكار درونی آنان است.پیامبران مردانی خیر اندیش و اصلاح طلب بودهاند كهخیر اندیشی درونشان به صورت وحی و گاه به صورت ملك تجسم یافته و گمانبردهاند كه از جای گاهی دیگر بر آنان الهام شده است.و بدین سبب برخینادرستیها كه در گفتهها و نوشتههای آنان یافت میشود،بدیهی و طبیعی است،زیرا ساختار فكری و اندیشه چنین مردانی مولود محیط و جو حاكم بر افكار و عقایدمردم آن زمان است.از همین رو در گفتارشان برخی باورهای زمان خویش راآوردهاند كه سپس نادرستی آن ثابتشده است.و گرنه،خداوند اعلی و اشرف از آناست كه نادرستیهایی در سخنش یافتشود (۳۰) .
ارائه این گونه تفسیر از جایگاه پیامبران الهی در واقع انكار نبوت است،و گویایاین است كه ارائه كنندگان این تفاسیر یا پیامبران را افرادی ساده لوح فرض كردهاندكه واقعیت را از تخیلات تشخیص ندادهاند،یا آنان را حیلهگر و دروغگو پنداشتهاند.
در حالی كه درستی و صداقت،بزرگی و جلالتشان انبیا بر همگان روشن است. این روشن فكران دچار دو اشتباه شدهاند:
۱- برای تحقیق و بررسی نمونههای وحی آسمانی به كتابهای تحریف شده كهترجمههای ناقص و آمیخته با تصرفات دیگران است رجوع كردهاند.در حالی كهقبلا میبایست از صحت این نوشتهها اطمینان پیدا میكردند.
۲- انسان را موجودی مادی فرض كردهاند.حال آن كه انسان تركیبی از روح وجسد است كه روحش از سنخ ملا اعلی است و سنخیت كه شرط برقراری رابطهمحسوب میشود،وحی را امكان پذیر میكند.
در بیان بعد ملكوتی انسان،مولوی عارف بلند آوازه میگوید:
«من ملك بودم و فردوس برین جایم بود آدم آورد در این دیر خراب آبادم»
مشابه بیت فوق به زبان عربی توسط دانشمند بزرگ ابن سینا نیز بیانشده است:
«هبطت الیك من المحل الارفع و رقاء ذات تعزز و تمنع»
و در اشعار منسوب به حضرت امیر المؤمنین علیه السلام آمده است:
«ا تزعم انك جرم صغیر و فیك انطوی العالم الاكبر»
در این بیتبه این واقعیت اشاره شده است كه تمامی مراتب عالم وجودی دروجود انسان نهفته است.
مساله روحانیت انسان و سنخیت او با ملا اعلی در جای خود به طور مفصلبحثشده است.ولی برای این كه بتوانیم بحث وحی و جایگاه آن را به خوبی روشنسازیم،به توضیحاتی چند از قرآن و حدیث اشاره میكنیم.
●روحانیت انسان
روحانیت انسان یكی از مسائلی است كه از دیر باز فكر بشر را به خود مشغولساخته است.توجه به این مساله باعثشده كه موضوع روحانیت انسان در فلسفه،فرهنگ و هنر نیز جایگاه خاصی پیدا كند.هم چنین در قرآن و حدیثبارها بداناشاره شده و در فلسفه اسلامی نیز این مساله مطرح بوده است.در این جا به گوشهای از آن چه در قرآن و حدیث در این باره آمده است،میپردازیم:
انسان موجودی دو جانبه است كه در میانه دو جهان ماده و مجردات قرار دارد ودارای روح و جسم است.از جانب روح متعالی است و دستبر آسمان دارد و ازسوی جسم متسافل است و بر زمین دست نهاده است.قرآن پس از آن كه مراحلآفرینش انسان را-در دوران جنینی-وصف میكند،در مراحل پی در پی او را بهجایی میرساند كه از جهان ماده فراتر رفته و روح متعالی در او دمیده میشود: ولقد خلقنا الانسان من سلالهٔ من طین ثم جعلناه نطفهٔ فی قرار مكین ثم خلقنا النطفهٔ علقهٔ فخلقناالعلقهٔ مضغهٔ فخلقنا المضغهٔ عظاما فكسونا العظام لحما... (۳۱) ،و به یقین انسان را از عصارهایاز گل آفریدیم،سپس او را نطفهای در جایگاه استواری[ رحم]قرار دادیم،سپسنطفه را به صورت علقه[ خون بسته]و علقه را به صورت مضغه[ چیزی شبیهگوشت نرم شده]و مضغه را[كه حالت غضروفی دارد]به صورت استخوانهایی درآوردیم و بر استخوانها گوشت پوشانیدیم...».
قرآن تا این جا مراحل وجود مادی انسان را مطرح میكند،آن گاه میفرماید: «...
ثم انشاناه خلقا آخر فتبارك الله احسن الخالقین... (۳۲) ،سپس آن را آفرینش تازهای دادیم،پس گرامی باد خدایی كه بهترین آفرینندگان است».این آفرینش دیگر،همان روحانسان است كه پس از گذشت چهار ماه-دوران جنین-بر او دمیده میشود.در آیهدیگری نیز به این دو مرحله آفرینش اشاره شده است: و بدا خلق الانسان من طین،ثمجعل نسله من سلالهٔ من ماء مهین،ثم سواه و نفخ فیه من روحه... (۳۳) ،و آفرینش انسان را ازگل آغاز كرد،سپس نسل او را از چكیده آبی پست آفرید.سپس[اندام]او را موزونساخت و از روح خویش در وی دمید...».
نكته جالب در این آیه آن است كه روح دمیده شده در انسان از سنخ عالمملكوت معرفی میشود(من روحه)و به خود پروردگار نسبت داده میشود و نشانمیدهد كه روح فراتر از سنخ مادیات است.امام صادق علیه السلام در این زمینه میفرماید:
«ان الله خلق خلقا و خلق روحا ثم امر ملكا فنفخ فیه... (۳۴) ،خداوند آفریدهای آفرید و روحی آفرید سپس فرشتهای را دستور داد تا روح را در آفریده بدمد».انسان ازدیدگاه قرآن،آفریدهای است كه از جسم و روح به وجود آمده است،ابتدا كالبدیآفریده شده و سپس روان جاوید در آن دمیده شده است.
از دیدگاه فلسفه،انسان یك موجود مادی محض نیست.یعنی انسان به همینپدیده جسمانی كه از گوشت و پوست و استخوان و عضلات تشكیل یافته استمنحصر نمیشود.بلكه وجودی والاتر دارد كه او را در مرتبهای فراتر از جهان مادهقرار میدهد،و از چار چوب جسمانی محض خارج میكند (۳۵) .
بر اساس توضیحات فوق،انسان در وجود خود دارای دو جنبه است:جنبهجسمانی و روحانی.پس عجیب نیست كه احیانا با عالم ما ورای ماده ارتباط برقراركند.زیرا چنین ارتباطی مربوط به جنبه روحی و باطنی اوست،كه ارتباطی پوشیدهاست،و همین امر پدیده وحی را تشكیل میدهد.
وحی یك پدیده روحانی است و در افرادی یافت میشود كه دارای خصایصروحی والا هستند.این خصایص در وجود آنها صلاحیت ارتباط با عالم بالا رابه وجود میآورد.لذا مكاشفاتی در باطن برای آنها رخ میدهد،یا مطالبی به آنانالهام میشود،كه از خارج وجودشان نشات گرفته است.این الهامات و مطالب ازخارج بر آنان القا میشود نه این كه از داخل ضمیر آنان بر ایشان جلوهگر شود، چنان كه منكران وحی تصور كردهاند.
بنابر این وحی یك پدیده فكری یا انعكاس حالت درونی نیست كه برای پیامبرانرخ داده باشد،بلكه یك القای روحانی است كه از عالم بالا انجام گرفته است.منتهادر این میان چیزی كه ما نمیتوانیم آن را درك كنیم،اگر چه یك واقعیتبوده وایمانی استوار بدان داریم،چگونگی برقراری این ارتباط روحانی است.ما وقتیتلاش میكنیم آن را درك كنیم،میخواهیم با معیارهای مادی كیفیت این ارتباط رادریابیم.یا موقعی كه میخواهیم آن را توصیف كنیم،با الفاظ و كلماتی این ارتباط را۳۵ وصف میكنیم كه برای مفاهیمی وضع شده كه از دایره محسوسات فراتر نرفتهاست.بنابر این موضوع هم چنان بر ما پنهان میماند.تعبیرات در این باره جنبهاستعاره و تشبیه داشته و به مجاز و كنایه میماند،و هرگز این تعبیرات حقیقی وواقع نما نیستند.پس گر چه پدیده وحی قابل قبول بوده و پایه ایمان را تشكیلمیدهد،ولی قابل وصف و درك حقیقی نیست.در واقع وحی صرفا یك پدیدهروحی است كه فقط برای كسانی قابل درك است كه اهلیت و شایستگی آن را دارند.
●كیفیت نزول وحی
پیامبر صلی الله علیه و آله هنگام نزول وحی مستقیم،بر خود احساس سنگینی میكرد،و ازشدت سنگینی كه بر او وارد میشد بدنش داغ میشد،و از پیشانی مباركش عرقسرازیر میگشت.اگر بر شتری یا اسبی سوار بود،كمر حیوان خم میشد و بهنزدیك زمین میرسید.علی علیه السلام میفرماید:«موقعی كه سوره مائده بر پیامبر نازلشد،ایشان بر استری به نام«شهباء»سوار بودند. وحی بر ایشان سنگینی كرد،به طوری كه حیوان ایستاد و شكمش پایین آمد.دیدم كه نزدیك بود ناف او به زمینبرسد،در آن حال پیامبر از خود رفت و دستخود را بر سر یكی از صحابهنهاد...» (۳۶) .عبادهٔ بن صامت میگوید:«هنگام نزول وحی گونههای پیامبر صلی الله علیه و آله در هممیكشید و رنگ او تغییر میكرد.در آن حال سر خود را فرو میافكند و صحابه نیزچنین میكردند» (۳۷) .گاه میشد كه زانوی پیامبر بر زانوی كسی بود،در آن حال وحینازل میشد،آن شخص تحمل سنگینی زانوی پیامبر را نداشت.ما نمیدانیم چراپیامبر صلی الله علیه و آله دچار این حالت میشد،چون از حقیقت وحی آگاه نیستیم.برای تفصیلبیشتر میتوان به كتابهایی كه درباره وحی و كیفیت آن نگاشته شده است مراجعهكرد (۳۸) .
●كاتبان وحی
پیامبر اسلام به ظاهر خواندن و نوشتن نمیدانست،و در میان قوم خود بهداشتن سواد معروف نبود.زیرا هرگز ندیده بودند چیزی بخواند یا بنویسد،بنابر ایناو را«امی»میخواندند.قرآن هم او را با همین وصف یاد كرده است: الذین یتبعونالرسول النبی الامی... ، .. .فامنوا بالله و رسوله النبی الامی... (۳۹) .امی منسوب به ام(مادر)است و كسی را گویند كه هم چون روزی كه از مادر زاده شده است فاقد سوادباشد.معنای دیگری نیز گفتهاند:منسوب به ام القری(شهر مكه)،یعنی كسی كه درمكه زاده شده است.در قرآن در موارد دیگر نیز مشتقات این واژه آمده است: هوالذی بعث فی الامیین رسولا منهم... (۴۰) شاید مقصود منسوبین به شهر مكه باشد، ولیاحتمال نخست مشهورتر است و با آیههای دیگر قرآن بیشتر سازش دارد: «و منهمامیون لا یعلمون الكتاب الا امانی...» (۴۱) ،در این آیه جمله «لا یعلمون الكتاب» ظاهرا تفسیر «امیون»است و نیز از مقابله آنان(عرب)با اهل كتاب كه اهل سواد بودند،به دست میآید(به جهت تناسب در عطف)كه مقصود،فاقد كتابت و سواد است و حدیث منقول از پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله كه فرمود: «انا امه امیهٔ لا نكتب و لا نحسب (۴۲) .ما مردمی هستیم فاقد سواد كتابت و نگارش حساب»معنای نداشتن سواد را تایید میكند.
آن چه با معجزه بودن قرآن تناسب دارد،صرفا نخواندن و ننوشتن است نهنتوانستن خواندن و نوشتن. و ما كنت تتلو من قبله من كتاب و لا تخطه بیمینك اذن لارتاب المبطلون (۴۳) ،تو هیچ كتابی را پیش از این نمیخواندی و با دستخود چیزی نمینوشتی،و گرنه باطل اندیشان قطعا به شك میافتادند»مبادا كسانی كه در صدد تكذیب و ابطال سخنان تو هستند شك و تردید كنند.این آیه دلیلی استبر این كه پیامبر چیزی نمیخواند و نمینوشت،ولی دلالت ندارد كه نمیتوانستبنویسد وبخواند و همین اندازه برای ساكت كردن معارضین كافی است،زیرا پیامبر را هرگز باسواد نمیپنداشتند،بنابر این راه اعتراض را بر خود بسته میدیدند.
شیخ ابو جعفر طوسی در تفسیر آیه میگوید:«مفسرین گفتهاند نوشتننمیدانست،ولی آیه چنین دلالتی ندارد.صرفا گویای این جهت است كهنمینوشته و نمیخوانده است و چه بسا كسانی نمینویسند ولی قادر بر نوشتنهستند و در ظاهر وانمود میشود كه فاقد سوادند و كتابت نمیدانند.پس مفاد آیهچنین است:پیامبر به نوشتن و خواندن دست نزده بود و او را عادت بر نوشتننبود» (۴۴) .
علامه طباطبایی فرموده است:«ظاهر التعبیر نفی العادهٔ و هو الانسب بالنسبهٔ الیسیاق الحجهٔ (۴۵) ،ظاهر عبارت نفی عادت-بر نوشتن و خواندن-است و این در جهتاستدلال مناسبتر است».
به علاوه داشتن سواد كمال است و بیسوادی نقص و عیب و چون تمامیكمالات پیامبر از راه عنایتخاص الهی بوده و هرگز نزد كسی و استادی تعلم نیافته(علم لدنی)پس نمیشود ساحت قدس پیامبر از این كمال تهی باشد.عدم تظاهر بهسواد،برای اتمام حجت و بستن راه اعتراض و تشكیك بوده است،به همین دلیلپیامبر اكرم صلی الله علیه و آله به كاتبانی نیاز داشت تا در شؤون مختلف از جمله وحی برای اوكتابت كنند،لذا چه در مكه و چه در مدینه زبدهترین با سوادان را برای كتابتانتخاب فرمود.اولین كسی كه در مكه عهدهدار كتابت مخصوصا كتابت وحی شد،علی بن ابی طالب علیه السلام بود و تا آخرین روز حیات پیامبر به این كار ادامه داد.پیامبر صلی الله علیه و آلهنیز اصرار فراوان داشت تا علی،آن چه را نازل میشود،نوشته و ثبت نماید تا چیزیاز قرآن و وحی آسمانی از علی دور نماند.
سلیم بن قیس هلالی،كه یكی از تابعین بود،میگوید:نزد علی علیه السلام در مسجد كوفهبودم و مردم گرد او را گرفته بودند،فرمود: «پرسشهای خود را تا در میان شما هستماز من دریغ ندارید.درباره كتاب خدا از من بپرسید،به خدا قسم آیهای نازل نشدمگر آن كه پیامبر گرامی آن را بر من میخواند و تفسیر و تاویل آن را به منمیآموخت».عبد الله بن عمرو یشكری معروف به ابن الكواء،یكی ازپرسش كنندگان صحابه علی علیه السلام و بسیار دانا و دانشمند بود،از وی پرسید:آن چهنازل میگردید و شما حضور نداشتید، چگونه است؟علی علیه السلام فرمود:«هنگامی كهبه حضور پیامبر میرسیدم،میفرمود:یا علی در غیبت تو آیههایی نازل شد،آن گاهآنها را بر من میخواند و تاویل آنها را به من تعلیم میفرمود» (۴۶) .
اولین كسی كه در مدینه عهدهدار كتابت وحی گردید،ابی بن كعب انصاری بود.
او قبلا در زمان جاهلیت نوشتن را میدانست.محمد بن سعد گوید:«كتابت در میانعرب كمتر وجود داشت و ابی بن كعب از جمله كسانی بود كه در آن دوره كتابت رافرا گرفته بود» (۴۷) .(۴۸ .ابی بن كعب كسی است كه پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله قرآن را به طور كامل بر ویعرضه كرد.او از جمله كسانی است كه در عرضه اخیر قرآن حضور داشت،بدینجهت در دوران یك سان كردن مصاحف در عهد عثمان سرپرستی گروه به او واگذارشده بود.و هرگاه در مواردی اختلاف پیش میآمد،با نظر ابی،مشكل حلمیگردید (۴۹) .
زید بن ثابت در مدینه در همسایگی پیامبر صلی الله علیه و آله خانه داشت.او نوشتنمیدانست.در ابتدای امر هر گاه پیامبر صلی الله علیه و آله نیاز به نوشتن داشت و ابی بن كعب حاضرنبود،به دنبال زید میفرستاد تا برای او كتابت كند.رفته رفته كتابت او هم رسمیتیافت و حتی با دستور پیامبر صلی الله علیه و آله زبان و نوشتن عبرانی را نیز فرا گرفت تا نامههایعبری را برای پیامبر صلی الله علیه و آله بخواند،ترجمه كند و پاسخ بنویسد.زید بن ثابتبیش ازدیگر اصحاب،ملازم پیامبر صلی الله علیه و آله برای نوشتن بود و بیشتر نامه نگاری میكرد (۵۰) .
بنابر این عمدهترین كاتبان وحی،علی بن ابی طالب،ابی بن كعب و زید بن ثابتبودند و دیگر كاتبان وحی،در مرتبه دوم قرار داشتند.
ابن اثیر گوید:«یكی از ملتزمین حضور در امر كتابت،عبد الله بن ارقم زهری بود.
او عهدهدار نامههای پیامبر صلی الله علیه و آله بود،ولی عهدهدار معاهدهها و صلح نامههایپیامبر صلی الله علیه و آله،علی بن ابی طالب بود».او میگوید:«از جمله كاتبان،كه احیانا برایپیامبر صلی الله علیه و آله كتابت میكردند،خلفای ثلاثه،زید بن عوام،خالد و ابان دو فرزندسعید بن العاص،حنظله اسیدی،علاء بن حضرمی،خالد بن ولید،عبد الله بن رواحه،محمد بن مسلمه،عبد الله بن ابی سلول،مغیرهٔ بن شعبه،عمرو بن العاص،معاویهٔ بن ابی سفیان،جهم یا جهیم بن صلت،معیقب بن ابی فاطمه وشرحبیل بن حسنه بودند».
او میافزاید:«نخستین كس كه از قریش برای پیامبر كتابت نمود عبد الله بن سعدبن ابی سرح بود،سپس مرتد شد و به سوی مكه باز گشت و آیه «و من اظلم ممنافتری علی الله كذبا او قال اوحی الی و لم یوح الیه شیء...» (۵۱) در شان او نازل گردید» (۵۲) .
ظاهرا این افراد از جمله كسانی بودند كه در میان عرب آن روز با سواد بودند ونوشتن و خواندن میدانستند و در مواقع ضرورت گاه و بیگاه حضرت برای نوشتناز آنان استفاده میكرد،ولی كاتبان رسمی سه نفر فوق و ابن ارقم بودند.
ابن ابی الحدید گوید:«محققان و سیره نویسان نوشتهاند كه كاتبان وحی،علی علیه السلام و زید بن ثابت و زید بن ارقم بودند و حنظله بن ربیع تمیمی و معاویه،نامههایپیامبر صلی الله علیه و آله را به سران،نوشتههای مورد نیاز مردم و هم چنین لیست اموال و صدقات را مینوشتند» (۵۳) .ابو عبد الله زنجانی تا بیش از چهل تن را جزء كاتبان وحی شمردهاست (۵۴) كه ظاهرا هنگام ضرورت از وجود آنان استفاده میشده است.
بلاذری در خاتمه كتاب فتوح البلدان از واقدی آورده است:«هنگام ظهور اسلام،در میان قریش،هفده نفر نوشتن را میدانستند: علی بن ابی طالب،عمر بن الخطاب،عثمان بن عفان،ابو عبیدهٔ بن جراح،طلحهٔ بن عبید الله،یزید بن ابی سفیان،ابوحذیفهٔ بن عتبهٔ بن ربیعه،حاطب بن عمرو(برادر سهیل بن عمرو عامری)،ابوسلمهٔ بن عبد الاسد مخزومی،ابان بن سعید بن العاص بن امیه، برادرش خالد بن سعید،عبد الله بن سعد بن ابی سرح،حویطب بن عبد العزی،ابو سفیان بن حرب،معاویهٔ بن ابی سفیان و جهیم بن صلت و از وابستگان قریش:علاء بن حضرمی.
از زنانی كه در صدر اسلام نوشتن را میدانستند میتوان از ام كلثوم بنت عقبه،كریمه بنت مقداد و شفاء بنت عبد الله نام برد.شفاء به دستور پیامبر به حفصهنوشتن آموخت و بعد از آن حفصه در زمره نویسندگان قرار گرفت.عایشه و ام سلمهاز زنانی بودند كه فقط خواندن میدانستند.
در مدینه سعد بن عباده،منذر بن عمرو،ابی بن كعب،زید بن ثابت،كه نوشتنعربی و عبری را میدانست،رافع بن مالك،اسید بن حضیر،معن بن عدی،بشیر بن سعد،سعد بن ربیع،اوس بن خولی و عبد الله بن ابی نوشتن میدانستند» (۵۵) .
●شیوه كتابت در عهد رسالتبدین گونه بود كه بر هر چه یافت میشد و امكاننوشتن روی آن وجود داشت،مینوشتند،مانند:
۱- عسب:جمع عسیب،جریده نخل،چوب وسط شاخههای درختخرما كهبرگهای آن را جدا میساختند و در قسمت پهن آن مینوشتند.
۲- لخاف:جمع لخفه،سنگهای نازك و سفید.
۳- رقاع:جمع رقعه،تكههای پوستیا ورق(برگ)یا كاغذ.
۴- ادم:جمع ادیم،پوست آماده شده برای نوشتن.
پس از نوشته شدن،آیات نزد پیامبر و در خانه ایشان ضبط و نگهداری میشد.
گاهی برخی از صحابه میخواستند سوره یا سورههایی داشته باشند،آنها رااستنساخ كرده و بر روی تكههای برگ یا كاغذ مینوشتند و نزد خود نگه میداشتندو معمولا در محفظههای پارچهای به دیوار میآویختند (۵۶) .
آیهها به گونهای منظم و مرتب،در هر سوره ثبت میگردید و هر سوره با نزولبسم الله آغاز یافته و با نزول بسم الله جدید ختم آن سوره اعلام میشد و سورهها بااین رویه هر یك جدا و مستقل از یك دیگر ثبت و ضبط میشد.در عهد رسالتهیچ گونه نظم و ترتیبی بین سورهها صورت نگرفت.
علامه طباطبایی میفرماید:«قرآن به صورت امروزی در عهد رسالت ترتیب دادهنشده بود،جز سورههای پراكنده بدون ترتیب و آیههایی كه در دست این و آن بود ودر میان مردم به طور متفرق وجود داشت» (۵۷) .
●زبان وحی
زبان،آسانترین وسیله انتقال مفاهیم ذهنی در انسان به شمار میرود وسادهترین ابزاری است كه آدمی میتواند در حیات اجتماعی،معانی متصورهخویش را مورد تبادل و تفاهم قرار دهد.مساله خطیر تفهیم و تفهم كه لازمه زندگیاجتماعی است تنها از همین راه است كه سهل و ساده انجام میگیرد.لذا خداوندپس از نعمت آفرینش،آن را از بزرگترین نعمتها یاد كرده است الرحمان. علمالقرآن.خلق الانسان.علمه البیان (۵۸) ،پروردگاری كه گستره رحمت او موجب گردید تاقرآن را به انسان بیاموزد،بزرگترین نعمتی را كه پس از نعمت آفرینش به او ارزانیداشت،نعمتبیان بود.
شرایع الهی كه برای انسانها آمده و با آنان سخن گفته،از همین شیوه معمولی ومتعارف بهره جسته است. و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه لیبین لهم (۵۹) ،و هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر آن كه با زبان مردم خویش سخن گوید،تا[بتواند پیام الهیرا]برای آنان روشن سازد».از این رو زبان شریعت همان زبان مردم است و چون رویسخن با مردم است،باید با زبانی قابل فهم بر ایشان باشد.
قرآن در میان قوم عرب نازل گردید و با زبان عربی رسا و آشكار بر آنان عرضهشده است. انا انزلناه قرآنا عربیا لعلكم تعقلون (۶۰) ،ما، قرآن را به زبان عربی فرستادیم تابتوانید[خطاب به عرب]آن را درك كنید». انا جعلناه قرآنا عربیا لعلكم تعقلون (۶۱) ،ماآن را قرآنی عربی قرار دادیم تا بتوانید[پیام]آن را دریافت دارید».علاوه خداوندزبان قرآن را زبان عربی آشكار معرفی كرده است: و هذا لسان عربی مبین (۶۲) «مبین»بهمعنای آشكار است. نزل به الروح الامین.علی قلبك لتكون من المنذرین بلسان عربیمبین (۶۳) ،روح الامین[ جبرئیل]آن را بر دلت نازل كرد تا[در نافرمانیها]ازهشدار دهندگان باشی[و آن را]با زبان عربی آشكار[آورد]». «و لقد یسرنا القرآن للذكرفهل من مدكر» (۶۴) ،و قرآن را برای پند آموزی سهل و آسان كردهایم،پس آیا پند گیرندهایهست؟». فانما یسرناه بلسانك لعلهم یتذكرون (۶۵) ،در حقیقت[قرآن]را بر زبان تو سهل وآسان گردانیدیم،امید كه پند گیرند». قرآنا عربیا غیر ذی عوج لعلهم یتقون (۶۶) ، قرآنیعربی بیهیچ پیچیدگی[رسا و روشن]،باشد كه آنان راه تقوا پویند».
لذا باید گفت:زبان وحی-یا زبان قرآن-همان زبان عرف عام است (۶۷ )كه موردخطاب قرار گرفتهاند كه سهل و آسان و بدون پیچیدگی در بیان بر آنان عرضه شده.
البته هر یك بر وفق استعداد خود از آن بهرهمند میشوند. «انزل من السماء ماء فسالتاو دیهٔبقدرها» (۶۸) ،از آسمان،باران[رحمت]را فرو فرستاد و بستر رودها هر یك،بهاندازه گنجایش خود روان شدند».خداوند این آیه را به عنوان«مثل»آورده است.
باران رحمت كنایه از قرآن و شریعت،و بستر رودها كنایه از استعدادهای متفاوت انسانها است تا هر یك بر حسب ظرفیت و اندازه پذیرایی خود از آن بهره گیرد.لذادر پایان میگوید: «كذلك یضرب الله الامثال» ،این گونه است كه خداوند مثلهامیآورد»،یعنی با ضرب المثل(مثل زدن)واقعیتحال را روشن میسازد،زیراگفتهاند«المثال یوضح المقال،مثال آوردن گفتار را روشن میسازد».
آری قرآن،ظاهری دارد و باطنی (۶۹) ،كه ظاهر آن برای همه آشكار است ولی عمقباطن آن به اندیشه و تدبر بیشتری نیاز دارد.در جای جای قرآن دستور تعمق و تدبردر آیات آن را داده است افلا یتدبرون القرآن ام علی قلوب اقفالها (۷۰) ،آیا در قرآننمیاندیشند، یا[مگر]بر دلهای شان قفلهایی نهاده شده است؟!».هم چنینمحكمی دارد و متشابهی (۷۱) .محكم آن دلالتی رسا و متشابه آن پیچیده است و دانشو بینش بیشتری لازم دارد تا غبار تشابه زدوده شود.ولی با این وصف هرگز راهرسیدن به حقایق نهفته و آشكار قرآن بر كسی بسته نیست و به ابزار فهم و وسایلرهیابی كه در اختیار دارد بستگی دارد.این كه در حدیث آمده:«العبارهٔ للعوامو الاشارهٔ للخواص» (۷۲) به همین حقیقت اشارت دارد،یعنی مفهوم ظاهری آن برایهمگان است كه نگرشی سطحی دارند.ولی عمق باطنی آن برای اهل تخصصاست كه با ابزار دانش و بینش،و اندیشیدن در نكتهها و ظرافتهای قرآن،حقایق آن را به دست میآورند.
آن چه گفته شد،بر وفق مقتضای حكمت الهی است تا سخنی را كه برای مردمگفته،بر ایشان قابل فهم باشد.علاوه صفحه بلند تاریخ خود گواه است كه مردم هرزمان،زبان پیام الهی را كه بر دست پیامبرانشان بر آنان عرضه میشده فهمیدهاند،وهیچگاه در تاریخ ثبت نشده كه پیروان پیامبری گفته باشند:زبان پیامی كه آوردهایبرای ما مفهوم نیست!
ولی اخیرا شبههای مطرح شده كه زبان وحی قابل فهم نیست،جز مفهوم ظاهری آن(در حد ترجمه)كه راه رسیدن به حقیقت آن برای بشریتبسته و درك آن میسور نمیباشد.
میگویند:وحی چون پیام الهی و سخن از ما ورای جهان طبیعت است،نمیتواند نمایانگر مفهوم حقیقی آن باشد.زیرا واژههای به كار رفته در لسانشریعت،برای مفاهیمی وضع شده است كه با جهان حس و عالم شهود سنخیت(هم گونی)دارد و با آن چه در پس پرده غیب وجود دارد سنخیتی ندارد و اینناهم گونی میان این دو گونه مفاهیم،دلالت الفاظ و عبارات به كار رفته در زبان وحیرا از كار میاندازد.میگویند:پر پیدا است كه كار برد این گونه واژهها بر پایه استعاره وتشبیه امور نامحسوس به اشیا محسوس نهاده شده است و هرگز نمیتواند لفظمستعار نمایانگر كامل مفهوم مستعار له باشد.برخی زبان وحی را زبان رمز دانسته كهكشف آن برای هر كس میسور نیست.برخی فراتر رفته زبان وحی را تمثیلی و تخیلیمحض گرفتهاند كه اصلا از واقعیتی حكایت ندارد،جز ترسیم مجرد ذهنی همانندكتاب«كلیله و دمنه»كه مطالب اخلاقی و تربیتی را در قالب تصویر ذهنی درآورده است.در نتیجه نمیتوان از ظاهر تعابیر كتب آسمانی،به حقیقتی ثابت پیبرد،و با این شیوه خواستهاند تا برخی ناهنجاریها(خلاف واقعیتها كه احیانا دراین كتب به چشم میخورد)توجیه كنند و برخی اشكالات وارد بر كتب عهدین رامرتفع سازند.دنباله روها گمان بردهاند كه میتوان همین شیوه را درباره قرآن نیزبه كار برد!در جای خود ۷۳) مشروحا در این باره سخن خواهیم گفت.در این جا بحثمختصری میآوریم:
زبان وحی به ویژه قرآن كریم،بر حسب موضوع سخن،مختلف است كه میتوانآن را اجمالا به چهار بخش تقسیم كرد:
۱- احكام و تكالیف:كه مرتبط به رفتار انسانها و تنظیم حیات اجتماعی است.
در این بخش كاملا صریح و رسا سخن گفته است،زیرا دستور العملهایی است كهباید انسانها(مخاطبین اصلی كلام)به خوبی درك كنند تا بتوانند به درستی انجامدهند،مانند: یا ایها الناس اعبدوا ربكم الذی خلقكم و الذین من قبلكم لعلكم تتقون (۷۴) هر كه زبان عربی بداند،به خوبی میفهمد كه روی سخن در این آیه،با همه مردم است تا تنها جدایی را پرستش كنند كه آفریدگار جهانیان است،چه حال و چهگذشتگان.باشد تا حالت تقوی(پروا)در آنان پدید آید.زیرا هر كه خدا را پروا داشتهباشد،در زندگی پروا دارد و به درستی رفتار میكند.
فهم محتوایی این قبیل آیات،همانند آیه «احل الله البیع و حرم الربا» (۷۵) و غیره،برای عرب زبانان و عربی دانان كاملا سهل و ساده است و هرگز با دشواری مواجهنمیشوند،مگر برای شناخت كم و كیف انجام این گونه دستورات كه با مراجعه بهتوضیحاتی كه در سنت آمده است روشن میگردد.
۲- امثال و حكم:كه به منظور پند و اندرز و بیدار شدن ضمیر انسانها در قرآنآمده است.این بر دو گونه است:گاه از واقعیتهای حیات بهره گرفته و به انسانهاهشدار میدهد تا از گذشته عبرت بگیرند.زیباییها و زشتیهای گذشته تاریخانسان را،در جلوی چشم وی قرار میدهد تا از آن پند گیرد.خوبیها را دنبال كند واز بدیها دوری جوید و گذشته ناگوار خود را تكرار ننماید.سر گذشتبنیاسرائیلو اقوام مشابه كه در قرآن بسیار از آن یاد شده و نكوهش گردیده به همین منظوراست.واقعیتهایی است كه جوامع بشری باید از آن پند گیرند و دگر بار گذشتهخود را تكرار ننمایند.درباره اهل كتاب كه گذشته رسوای خود را تكرار میكردند،میفرماید: «یسالكاهل الكتاب ان تنزل علیهم كتابا من السماء،فقد سالوا موسی اكبر من ذلك فقالوا ارنا اللهجهرهٔ» (۷۶) ،اهل كتاب از تو میخواهند تا نوشتهای از آسمان بر آنان فرود آوری،البته ازموسی درخواستی بزرگتر نمودند و گفتند:خدا را آشكارا به ما بنمای!».
درباره اعراب مشرك میگوید: «و قال الذین لا یعلمون لو لا یكلمنا الله او تاتینا آیهٔ،كذلك قال الذین من قبلهم مثل قولهم تشابهت قلوبهم» (۷۷) ،افراد نادان گفتند:چرا خدا با ماسخن نمیگوید؟یا برای ما نشانهای نمیآید؟كسانی كه پیش از اینان بودند[نیز]مانند همین گفته[بی جا]ایشان را میگفتند،[زیرا]دلها[و اندیشهها]شان به هممیماند».
درباره ویرانههای باقی مانده از قوم لوط كه در معرض دید مشركان بوده هشدارمیدهد: «و انكم لتمرون علیهم مصبحین و باللیل ا فلا تعقلون (۷۸) ،صبح گاهان و شام گاهانبر[آثار ویران شده]آنان میگذرید،آیا[عبرت نمیگیرید و]نمیاندیشید؟!».
و درباره مقایسه مشركان با آل فرعون كه گم راهی را برای خویش انتخاب نمودندفرموده: ذلك بما قدمت ایدیكم و ان الله لیس بظلام للعبید.كداب آل فرعون و الذین منقبلهم كفروا بآیات الله فاخذهم الله بذنوبهم ان الله قوی شدید العقاب.ذلك بان الله لم یكمغیرا نعمهٔ انعمها علی قوم حتی یغیروا ما بانفسهم و ان الله سمیع علیم.كداب آل فرعونو الذین من قبلهم كذبوا بآیات ربهم فاهلكناهم بذنوبهم» (۷۹) ،این[اشاره به كیفر الهی]دست آوردهای پیشین شماست،و[گرنه]خدا بر بندگان[خود]ستم كار نیست.
همانند رفتار پیروان فرعون و پیشینیان آنان،به آیات خدا كفر ورزیدند،پس خدا به[سزای]گناهانشان گرفتارشان كرد.خدا نیرومند و سخت كیفر است.این[كیفر]بدان جهت است كه خداوند نعمتی را كه بر قومی ارزانی داشته تغییر نمیدهد،مگرآن كه آنان آن چه را در دل دارند تغییر دهند[یعنی تغییر حالت و تغییر جهت دهند]و خدا شنوای دانا است.[رفتاری]چون رفتار فرعونیان و پیشینیان آنان كه آیاتپروردگارشان را تكذیب كردند،پس ما آنان را به[سزای]گناهانشان هلاك كردیم».
گونه دیگر«ضرب المثل،مثل زدن»است و عبارت است از ترسیم حالت ووضعیتی خاص كه گوینده،آن را به تصویر میكشد و پیام خود را در قالب آن بیانمیدارد.قرآن در توانایی ترسیم هنری و گویا نمودن ضرب المثلها تا سر حد اعجازپیش رفته است.ضرب المثل،گرچه جنبه تخیلی دارد،ولی خود یك نوع پیامرسانی است كه در قالب هنر،این رسالت را ایفا میكند.در واقع ابزاری است كه پیامرسان از آن استفاده میكند.قرآن به نحو احسن از این ابزار توانا بهره گرفته و درترسیم حالات اشخاص یا گروهها با بهترین وجهی هنر تصویر را به كار برده است (۸۰) .
قرآن در آیههای ۱۶ تا ۲۰ سوره بقره،به دو گونه حالت منافقین را به تصویركشیده است.دو حالت درونی و برونی نگران كننده كه منافق را فرا گرفته،با كیفیتی شیوا و رسا ترسیم شده است.
در سوره ابراهیم،بیهوده بودن كارهای كافران را با ضرب المثل،حالت تجسمیبخشیده مثل الذین كفروا بربهم،اعمالهم كرماد اشتدت به الریح فی یوم عاصف لا یقدرونمما كسبوا علی شیء ذلك هو الضلال البعید (۸۱) ،مثل كسانی كه به پروردگارشان كافر شدند،كردارهای شان به خاكستری میماند كه بادی تند در روزی طوفانی بر آن بوزد.ازآن چه به دست آوردهاند هیچ[بهرهای] نمیتوانند برد.این است همان گمراهی دورو دراز».جالب آن كه از همان نخست،اعمال آنان را به خاكستر تشبیه كرده است كهحالت فنایی آتش سوخته را میرساند!در سوره بقره،كمك رسانی به بینوایان را كهتوام با منت گذاری و آزردن خاطر آنان انجام گیرد،به بخششهای ریاكارانه(خود نمایی)تشبیه نموده،آن گاه در قالب هنری ترسیم،بیهوده بودن آن را تجسمبخشیده است: «فمثله كمثل صفوان علیه تراب فاصابه وابل فتركه صلدا لا یقدرون علیشیء مما كسبوا و الله لا یهدی القوم الكافرین» (۸۲) ،پس مثل او هم چون مثل سنگ خاراییاست كه بر روی آن،غبار خاكی[نشسته]است،و رگباری به آن رسیده و آن[سنگ]را شفاف و صاف بر جای گذارده است.آنان[ ریاكاران]نیز از آن چه به دستآوردهاند بهرهای نمیبرند،و خداوند،كافران را هدایت نمیكند».
این گونه ضرب المثلهای ترسیمی در قرآن فراوان است و لقد ضربنا للناس فیهذا القرآن من كل مثل لعلهم یتذكرون (۸۳) .در جای دیگر میگوید: و لقد صرفنا للناس فیهذا القرآن من كل مثل (۸۴) ،یعنی مثلهای گوناگونی آوردهایم،باشد تا ضمیر خفتهانسانها را بیدار سازیم.
این دو بخش از آیات قرآنی(بخش بیان احكام و تكالیف و بخش حكم ومواعظ)كاملا برای مردم آن روز-كه مخاطبین قرآن بودند-و نیز برای همگان تاابدیت روشن و آشكار است و آیه بلسان عربی مبین (۸۵) ،به زبان عربی رسا و آشكار»برای همیشه جریان دارد.
این دو بخش از گفتار قرآن،اكثریت قاطع آیات قرآن را فرا میگیرد و هر گونه ابهامو دشواری در فهم آن برای هیچ كس وجود ندارد.تنها آشنایی با لغت عرب یاترجمه قرآن به زبان خواننده،برای بهرهمند شدن از آن،كافی است.
میماند دو بخش دیگر(بخش سخن از جهان غیب و بخش معارف)كه بیشتراز ابزار استعاره و تشبیه و كنایه استفاده شده است. ولی شیوههای به كار رفته همانشیوههای متعارف و شناخته شده نزد عرب بوده است كه ظاهری آشكار و باطنیژرف دارند،و هر كس به اندازه ظرفیتخود از آن بهرهمند میگردد.در زیرنمونههایی از آن را میآوریم:
۳- سخن از سرای غیب:قرآن و هر كتاب آسمانی چون از جهان غیب پیامآوردهاند،ناگزیر از آن جهان شمهای بازگو كردهاند.البته این واژهها و الفاظی كه برایتوصیف جهان غیب به كار رفته،برای مفاهیمی وضع شدهاند كه متناسب با عالمحس و شهود است و نمیتوانند كاملا بازگو كننده مفاهیمی باشند كه در سرایغیب جریان دارد.علاوه ابزار درك ساكنین این جهان،چه ظاهری (حواس خمس) و چه باطنی(عقل و اندیشه)برای درك و دریافت مفاهیم عالم شهود و متناسب باآن ساخته شده و از درك كامل مفاهیمی از سنخ دیگر ناتوانند.از این رو است كه درگزارههای كتب آسمانی درباره مفاهیم غیبی،از استعاره و تشبیه و به كار بردن مجاز وكنایه استفاده شده تا به گونهای تقریبی و از باب تشبیه نامحسوس به محسوسگزارش كنند.این شیوه متعارفی است كه در این گونه تشبیهها،به تقریب بسندهمیشود و بیان یا درك تحقیقی-با این وصف-امكان پذیر نیست.
)قراردارد،به«اجنحه (۸۶) ،بالها»تعبیر شده است،زیرا بال وسیله پرواز است و كار برد آن درنیروهایی كه امكانات كار را فراهم میكنند،متعارف میباشد.بال و بازو هر دو دراین مفهوم كار برد دارند و مفهوم حقیقی هیچ یك مقصود نیست.
هم چنین است موقعی كه از حور و قصور و اشجار و انهار یا شعلههای آتشدوزخ سخن به میان میآید.نمیتوان عینا همین مفاهیمی را كه در این سرا جریاندارد داشته باشد،بلكه متناسب با سرای دیگر خواهد بود و اگر حقیقت آن برای ماآشكار نیست، این از كوتاهی فهم ما است،نه از قصور بیان قرآن.البته در این بارهسخن بیشتری باید گفت تا برخی سوء تفاهمها مرتفع گردد كه با توفیق الهی در جای خود میآوریم (۸۷) .
۴- معارف و اصول شناخت:قرآن در رابطه با معارف و اصول شناخت مسائلیمطرح كرده كه فراتر از بینش بشریت تا آن روز بوده و تا كنون نیز اگر رهنمود وحینبود،معلوم نبود كه بینش بشری بدان راه مییافت و شاید برای همیشه چنین باشد.
كنه ذات احدیت هرگز قابل شناخت نیست و جز از راه صفات جمال و جلال وجامعیت صفات كمال،كه همگی توقیفی است و عقل با كمك وحی بدان راه یافته،به طوری كه تا ۹۹ اسم برای پروردگار شناخته شده است (۸۸) .عمده صفات جمال درآخر سوره حشر آمده است: «هو الله الذی لا الا هو عالم الغیب و الشهادهٔ هو الرحمانالرحیم.هو الله الذی لا اله الا هو الملك القدوس السلام المؤمن المهیمن العزیز الجبارالمتكبر.سبحان الله عما یشركون.هو الله الخالق الباریء المصور له الاسماء الحسنی،یسبح لهما فی السماوات و الارض و هو العزیز الحكیم» (۸۶) ،او خداوندی است كه جز او خدایینیست.به آن چه پنهان و آشكار است آگاه میباشد. رحمت او شامل و عنایتخاص او كامل است...او فرمان روا و صاحب اختیاری است كه درگاه او تا سر حدقداست پاكیزه است. سلامت و امنیت را بر جهانیان بر افراشته است.عزت و قدرتو جبروت و كبریایی او بر جهان سایه افكنده است.از آن چه مشركان میپندارند بهدور است.او استخدای آفریننده و سازنده و صورت بخش همه موجودات. تمامی نشانههای نیكی و نیك خواهی در او فراهم است.آن چه در آسمانها و زمیناست[جمله]تسبیح او میگویند[او را ستایش میكند]او[بر هر چه اراده كند]پیروز و حكمت اندیش است».
راز آفرینش را در آفرینش انسان میتوان یافت.انسان آفریدهای استخدا گونهكه مظهر تام صفات جمال و جلال الهی است انی جاعل فی الارض خلیفهٔ (۹۰) .و دایعالهی بدو سپرده شده است: انا عرضنا الامانهٔ علی السماوات و الارض و الجبال فابینان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان (۹۱) .انسان را تنها شایسته یافتیم تا ودایع خودرا بدو بسپاریم.لذا تعلیم«اسماء»(پی بردن به حقایق هستی)بدو اختصاص یافت و علم آدم الاسماء كلها (۹۲) ،و خداوند او را گرامی داشت و لقد كرمنا بنی آدم (۹۳) .و چوناو را منتسب به خود دانست او را مسجود ملایك قرار داد فاذا سویته و نفخت فیه منروحی فقعوا له ساجدین (۹۴) .بدین سبب تمامی نیروهای جهان هستی،چه در بالا و چهدر پایین،در اختیار كامل او قرار گرفت و سخر لكم ما فی السماوات و ما فی الارضجمیعا منه (۹۵) .از این رو تمامی اشیا برای انسان آفریده شده استیعنی در انساننیرویی آفریده شده تا تمامی نیروها را در اختیار گیرد تا وجود خویش را تجلی گاهحضرت حق قرار دهد،و تمامی صفات جمال و جلال كبریایی حق در وجود اوجلوهگر شود.«خلقت الاشیاء لاجلك و خلقتك لاجلی،همه چیز را برای توخطاب به انسان كامل-آفریدیم،و تو را برای خود» (۹۶) ،زیرا آفریدهای كه بتوان چنانجلوه گاه حضرت حق قرار گیرد،جز انسان این شایستگی را نداشت،لذا است كه درآفرینش او به خود تبریك گفت: «فتبارك الله احسن الخالقین» (۹۷) .
انسان این چنین در قرآن توصیف شده كه در جای دیگر چنین توصیفی از انسانارائه نشده است،و مسیر حركت انسان در بستر تاریخ،خود نشانگر صحت و شاهدصدق همین حقیقت است كه قرآن توصیف نموده.
●كیفیت وحی قرآن و اعتقاد عمومی مسلمانان درباره آن (به طور مختصر)
قرآن مجید بیشتر از هر كتاب مقدس دیگر مانند توراهٔ و انجیل از مسئله وحی آسمانی و فرستنده وحی و آورنده وحی یاد كرده و حتی از كیفیت وحی سخن گفته است.
عقیده عمومی مسلمین-كه البته ریشه آن همان ظواهر لفظی قرآن است-درباره وحی قرآن اینست كه قرآن مجید بلفظ خود سخن خدا است كه بوسیله یكی از مقربین ملائكه كه موجوداتی آسمانی هستند به پیغمبر اكرم فرستاده شده است.
نام این ملك-فرشته-جبریل و روح امین است،سخن خدا را تدریجا در مدت بیست و سه سال به پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله رسانیده و بموجب آن بآنحضرت ماموریت داده شده كه لفظ آیات آنرا بمردم بخواند و مضامین آنها را بفهماند و بسوی معارف اعتقادی و مقررات اجتماعی و قوانین مدنی و وظائف فردی كه قرآن بیان میكند دعوت كند.
نام این ماموریتخدائی رسالت و پیغمبری است،پیغمبر اكرم (ص) بیاینكه كمترین دخل و تصرفی در موارد دعوت كند و از پیش خودچیزی بر آنها بیفزاید یا بكاهد یا پس و پیش كند رسالتخود را انجام داده است.●كیفیت وحی قرآن و اعتقاد عمومی مسلمانان درباره آن (به طور مختصر)
قرآن مجید بیشتر از هر كتاب مقدس دیگر مانند توراهٔ و انجیل از مسئله وحی آسمانی و فرستنده وحی و آورنده وحی یاد كرده و حتی از كیفیت وحی سخن گفته است.
عقیده عمومی مسلمین-كه البته ریشه آن همان ظواهر لفظی قرآن است-درباره وحی قرآن اینست كه قرآن مجید بلفظ خود سخن خدا است كه بوسیله یكی از مقربین ملائكه كه موجوداتی آسمانی هستند به پیغمبر اكرم فرستاده شده است.
نام این ملك-فرشته-جبریل و روح امین است،سخن خدا را تدریجا در مدت بیست و سه سال به پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله رسانیده و بموجب آن بآنحضرت ماموریت داده شده كه لفظ آیات آنرا بمردم بخواند و مضامین آنها را بفهماند و بسوی معارف اعتقادی و مقررات اجتماعی و قوانین مدنی و وظائف فردی كه قرآن بیان میكند دعوت كند.
نام این ماموریتخدائی رسالت و پیغمبری است،پیغمبر اكرم (ص) بیاینكه كمترین دخل و تصرفی در موارد دعوت كند و از پیش خودچیزی بر آنها بیفزاید یا بكاهد یا پس و پیش كند رسالتخود را انجام داده است.
۱۰-كیفیت وحی قرآن مجید
بطور اجمال آنچه قرآن مجید در كیفیت وحی خود توضیح میدهد اینست كه وحی این كتاب آسمانی بطور تكلیم بوده و خدای متعال با پیغمبر گرامی خود سخن گفته و آنحضرت با تمام وجود خود (نه تنها با گوش) سخن خدا را تلقی نموده است.
خدای متعال میفرماید: «و ما كان لبشران یكلمه الله الا وحیا او من وراء حجاب او یرسل رسولا فیوحی باذنه ما یشاء انه علی حكیم و كذلك اوحینا الیك روحا من امرنا ما كنت تدری ما الكتاب و لا الایمان و لكن جعلناه نورا نهدی به من نشاء من عبادنا و انك لتهدی الی صراط مستقیم» (۹۷) ترجمه:بهیچ بشری نمیرسد كه خدا با او سخن گوید مگر اینكه وحی كند-سخن پنهانی و با اشاره كه دیگران نفهمند-یا از پشت پردهای حرف زند یا رسول و فرستادهای بفرستد و او باذن خدا آنچه را خدا میخواهد وحی نماید زیرا خدا بلند مرتبه و محكم كار است و بهمین نحو روحی را از امر خودمان-قرآن را-بتو وحی كردیم از پیش خود نمیتوانستی درك كنی كه كتاب چیست و نه ایمان چیست ولی ما آنرا نوری قرار دادیم كه با آن كسانی را كه میخواهیم رهبری مینمائیم و تحقیقا تو راه راستی را نشان میدهی) .
بقرینه تردیدی كه در آیه اولی هست و وحی كه در قسم اول بجائی نسبت داده نشده و در قسم سوم برسول نسبت داده شده در آیه برای تكلیم خدا سه قسم مختلف ذكر شده:
۱-گفتار خدائی كه هیچ واسطهای میان خدا و بشر نباشد.
۲-گفتار خدائی كه از پشتحجاب شنیده شود مانند شجره طور كه موسی (ع) سخن خدا را میشنید ولی از ناحیه آن. -گفتار خدائی كه ملكی آنرا حمل نموده ببشر برساند و در این صورت سخن فرشته وحی شنیده میشود كه سخن خدا را حكایت مینماید.
و آیه دوم میرساند كه قرآن مجید از همین راه به پیغمبر اكرم (ص) رسیده و از اینجا روشن میشود كه وحی قرآن از راه تكلیم و گفتگو بوده است.
و باز میفرماید: «نزل به الروح الامین علی قلبك لتكون من المنذرین بلسان عربی مبین» (۹۸) ترجمه:قرآن را روح امین-جبریل-بقلب تو یعنی بنفس تو با زبان عربی آشكار نازل كرد تا از كسانی باشی كه مردم را از خدا میترسانند) و میفرماید: «قل من كان عدوا لجبریل فانه نزله علی قلبك» (۹۹) (ترجمه آیه گذشت) (۱۰۰) .
ازین آیهها استفاده میشود كه قرآن یا بخشی از قرآن بوسیله فرشته وحی كه جبریل و روح امین است فرستاده شده (قسم سوم تكلیم) .
و اینكه پیغمبر اكرم (ص) قرآن را از فرشته وحی با نفس خود یعنی باتمام وجود خود تلقی میكرد نه از راه گوش و میفرماید: «فاوحی الی عبده ما اوحی ما كذب الفؤاد ما رای افتمارونه علی ما یری» (۱۰۱) ترجمه:پس وحی نمود ببنده خود آنچه را كه وحی نمود دروغ نگفت و اشتباه نكرد قلب-نفس-پیغمبر اكرم (ص) در آنچه مشاهده كرد آیا با او در چیزی كه-عیانا مشاهده میكند بمجادله میپردازید؟) و در جای دیگر تلقی وحی را با خواندن الواح تعبیر فرموده است:
«رسول من الله یتلوا صحفا مطهرهٔ» (۱۰۲) ترجمه:فرستادهای از جانب خدا كه صحیفههای پاكی را تلاوت میكند) .
محمد هادی معرفت
علامه سید محمد حسین طباطبایی رضوان الله تعالی
۱- شعراء ۲۶:۱۹۵-۱۹۱.
۲- اسراء ۱۷:۳۹.
۳- انعام ۶:۱۹.
۴- راغب اصفهانی،المفردات فی غریب القرآن،ص ۵۱۵.
۵- ابن منظور،لسان العرب،ج ۱۵،ص ۳۸۰.
۶- مریم ۱۹:۱۱.
۷- نحل ۱۶:۶۸ و ۶۹.
۸- فصلت ۴۶:۱۲.
۹- قصص ۲۸:۷.
۱۰- طه ۲۰:۴۰-۳۷.
۱۱- انعام ۶:۱۱۲.
۱۲- انعام ۶:۱۲۱.
۱۳- ناس ۱۱۴:۶-۲.
۱۴- شوری ۴۲:۷.
۱۵- یوسف ۱۲:۳.
۱۶- محمد باقر مجلسی،بحار الانوار،ج ۱۸،ص ۲۰۵،حدیث ۳۶.
۱۷- محمد بن یعقوب كلینی،اصول كافی،ج ۱،ص ۱۳.
۱۸- صدر الدین شیرازی،شرح اصول كافی،ج ۳،ص ۴۵۴.
۱۹- بقره ۲:۹۷.
۲۰- شعراء ۲۶:۱۹۳ و ۱۹۴.
۲۱- محمد بن مسعود عیاشی سمرقندی،تفسیر عیاشی،ج ۲،ص ۲۰۱،حدیث ۱۰۶.بحار الانوار،ج ۱۸،ص ۲۶۲. حدیث ۱۶.
۲۲- بحار الانوار،ج ۱۱،ص ۵۶،حدیث ۵۶.
۲۳- یونس ۱۰:۲.
۲۴- نساء ۴:۱۶۷-۱۶۳.
۲۵- شوری ۴۲:۵۱ و ۵۲.
۲۶- بنابر این كه روح القدس غیر از جبرئیل باشد.
۲۷- الاتقان:ج ۱،ص ۲۸۴۴- شعراء ۲۶:۱۹۴-۱۹۳.
۲۹- بقره ۲:۹۷.
۳۰- محمد فرید و جدی،دائرهٔ معارف القرن العشرین،ج ۱۰،ص ۷۱۵.
۳۱- مؤمنون ۲۳:۱۴-۱۲.
۳۲- مؤمنون ۲۳:۱۴.
۳۳- سجده ۳۲:۷-۹.
۳۴- بحار الانوار:ج ۶۱،ص ۳۲،حدیث ۵.
۳۵- برای توضیح و تفصیل بیشتر رجوع كنید به:صدر الدین شیرازی،اسفار اربعه،فصل ۲،ص ۵۲-۲۸ فخرالدین رازی،مفاتیح الغیب(تفسیر كبیر)،ج ۲۱،ص ۴۳-۱۵.ذیل آیه و یسالونك عن الروح...محمد حسین طباطبایی،المیزان،ج ۱،ص ۳۶۹-۳۶۵ و ج ۱۰، ص ۱۱۸.
۳۶ـ تفسیر عیاشی،ج ۱،ص ۳۸۸.
۳۷- طبقات ابن سعد،ج ۱،ص ۱۳۱.
۳۸- ر.ك:محمد هادی معرفت،التمهید فی علوم القرآن،ج ۱،ص ۶۶ به بعد.
۳۹- اعراف ۷:۱۵۷ و ۱۵۸.
۴۰- جمعه ۶۲:۲.
۴۱- بقره ۲:۷۸.
۴۲- تفسیر كبیر رازی،ج ۱۵،ص ۲۳.
۴۳- عنكبوت ۲۹:۴۸.
۴۴- ابو جعفر(شیخ طوسی)،التبیان،ج ۸،ص ۱۹۳.
۴۵- المیزان:ج ۱۶،ص ۱۴۵.
۴۶- سلیم بن قیس هلالی،السقیفه،ص ۲۱۴-۲۱۳.
۴۷- طبقات ابن سعد،ج ۳،قسمت ۲،ص ۵۹.
۴۸- ر.ك:الاصابهٔ،ج ۱،ص ۱۹.ابن عبد البر قرطبی،الاستیعاب فی معرفهٔ الاصحاب در حاشیه الاصابه،ج ۱،ص ۵۱-۵۰.
۴۹- ر.ك:التمهید،ج ۱،ص ۳۴۸-۳۴۰.مصاحف سجستانی،ص ۳۰.
۵۰- ر.ك:ابن اثیر،اسد الغابهٔ فی معرفهٔ الصحابه،ج ۱،ص ۵۰.الاستیعاب در حاشیه الاصابه،ج ۱،ص ۵۰ ومصاحف سجستانی،ص ۳. طبقات ابن سعد،ج ۲،قسمت ۲،ص ۱۱۵.
۵۱- انعام ۶:۹۳.
۵۲- ر.ك:اسد الغابهٔ،ج ۱،ص ۵۰.
۵۳- ابن ابی الحدید،شرح نهج البلاغه،ج ۱،ص ۳۳۸.
۵۴- زنجانی،ابو عبد الله،تاریخ القرآن،ص ۲۱-۲۰.
۵۵- ر.ك:ابو الحسن بلاذری،فتوح البلدان،ص ۴۶۰-۴۵۷.
۵۶- ر.ك:التمهید،ج ۱ ص ۲۸۸.تلخیص التمهید،ج ۱ ص ۱۳۳.
۵۷- المیزان،ج ۳،ص ۷۹-۷۸.
۵۸- الرحمان ۵۵:۴-۱.
۵۹- ابراهیم ۱۴:۴.
۶۰- یوسف ۱۲:۲.
۶۱- زخرف ۴۳:۳.
۶۲- نحل ۱۶:۱۰۳.
۶۳- شعراء ۲۶:۱۹۵-۱۹۳.
۶۴- قمر ۵۴:۱۷ و ۲۲ و ۳۲ و ۴۰.
۶۵- دخان ۴۴:۵۸.
۶۶- زمر ۳۹:۲۸.
۶۷- یعنی.زبان متعارف كه برای همگان قابل فهم باشد،با این تفاوت كه اختلاف استعدادها در عمق دركمطالب مؤثر است.
۶۸- رعد ۱۳:۱۷.
ظاهری آن(در حد ترجمه)كه راه رسیدن به حقیقت آن برای بشریتبسته و درك۱۲- پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله:فرموده: «للقرآن ظهر و بطن».(تفسیر عیاشی،ج ۱،ص ۱۱).
۶۹- محمد ۴۷:۲۴.
۷۰- «هو الذی انزل علیك الكتاب منه آیات محكمات و اخر متشابهات» (آل عمران ۳:۷).
۷۱- بحار الانوار،چاپ بیروت،ج ۷۵،ص ۲۷۸.
۷۲- التمهید،ج ۷.
۷۳- بقره ۲:۲۱.
۷۴- بقره ۲:۲۷۵.
۷۵- نساء ۴:۱۵۳.
۷۶- بقره ۲:۱۱۸.
۷۷- صافات ۳۷:۱۳۸-۱۳۷.
۷۸- انفال ۸:۵۴-۵۱.
۷۹- ر.ك:سید قطب،التصویر الفنی فی القرآن.
۸۰- ابراهیم ۱۴:۱۸.
۸۱- بقره ۲:۲۶۴.
۸۲- زمر ۳۹:۲۷.
۸۳- اسراء ۱۷:۸۹.
۸۴- شعراء ۲۶:۱۹۵.
۸۵- «فالمدبرات امرا» (نازعات ۷۹:۵)،یعنی نیروهای عاقل و فعال كه تدبیر جهان هستی با دست آنان انجام میگیرد.
۸۶- «جاعل الملائكهٔ اولی اجنحهٔ مثنی و ثلاث و رباع» (فاطر ۳۵:۱).
۸۷- ج ۷ التمهید كه مخصوص دفع شبهات است.علامه به این جهت در مقدمه تفسیر المیزان(ج ۱،ص ۹-۶) اشارتی دارد.
۸۸- صدوق در كتاب توحید(ص ۲۲۰-۱۹۴)اسماء حسنای الهی را مشروحا بیان داشته است:هم چنین رجوع شود به فیض كاشانی، علم الیقین،ج ۱،ص ۱۵۰-۹۷.سبزواری،شرح الاسماء الحسنی،مصباح كفعمی. ص ۳۴۷-۳۱۲ ابن فهد حلی،خاتمه كتاب عدهٔ الداعی، ص ۳۱۲-۲۹۸،شرح اسماء حسنای فخر رازی ص ۳۵۳-۱۵۲.
۸۹- حشر ۵۹:۲۴-۲۲. ۳۴- بقره ۲:۳۰.
۹۰- احزاب ۳۳:۷۲.
۹۱- بقره ۲:۳۱.
۹۲- اسراء ۱۷:۷۰.
۹۳- حجر ۱۵:۲۹.
۹۴- جاثیه ۴۵:۱۳.
۹۵- فیض كاشانی،علم الیقین،ج ۱،ص ۳۸۱،به نقل از مشارق انوار الیقین،ص ۶۷.
۹۶- مؤمنون ۲۳:۱۴.
۹۷-سوره شوری آیه ۵۲
۹۸-سوره شعراء آیه ۱۹۴.
۹۹-سوره بقره آیه ۹۷
۱۰۰-بدلیل اینكه در هر دو آیه تنزیل قرآن را بقلب پیغمبر اكرم(ص)نسبت میدهد(میفرماید«علی قلبك»و نمیفرماید«علیك»و قلب در عرف قرآن نفس استبدلیل اینكه در چندین جا درك و شعور و همچنین معصیت را كه از آن نفس استبقلب نسبت میدهد.
۱۰۱-سوره نجم آیه ۱۲
۱۰۲-سوره بینه آیه ۲.
علامه سید محمد حسین طباطبایی رضوان الله تعالی
۱- شعراء ۲۶:۱۹۵-۱۹۱.
۲- اسراء ۱۷:۳۹.
۳- انعام ۶:۱۹.
۴- راغب اصفهانی،المفردات فی غریب القرآن،ص ۵۱۵.
۵- ابن منظور،لسان العرب،ج ۱۵،ص ۳۸۰.
۶- مریم ۱۹:۱۱.
۷- نحل ۱۶:۶۸ و ۶۹.
۸- فصلت ۴۶:۱۲.
۹- قصص ۲۸:۷.
۱۰- طه ۲۰:۴۰-۳۷.
۱۱- انعام ۶:۱۱۲.
۱۲- انعام ۶:۱۲۱.
۱۳- ناس ۱۱۴:۶-۲.
۱۴- شوری ۴۲:۷.
۱۵- یوسف ۱۲:۳.
۱۶- محمد باقر مجلسی،بحار الانوار،ج ۱۸،ص ۲۰۵،حدیث ۳۶.
۱۷- محمد بن یعقوب كلینی،اصول كافی،ج ۱،ص ۱۳.
۱۸- صدر الدین شیرازی،شرح اصول كافی،ج ۳،ص ۴۵۴.
۱۹- بقره ۲:۹۷.
۲۰- شعراء ۲۶:۱۹۳ و ۱۹۴.
۲۱- محمد بن مسعود عیاشی سمرقندی،تفسیر عیاشی،ج ۲،ص ۲۰۱،حدیث ۱۰۶.بحار الانوار،ج ۱۸،ص ۲۶۲. حدیث ۱۶.
۲۲- بحار الانوار،ج ۱۱،ص ۵۶،حدیث ۵۶.
۲۳- یونس ۱۰:۲.
۲۴- نساء ۴:۱۶۷-۱۶۳.
۲۵- شوری ۴۲:۵۱ و ۵۲.
۲۶- بنابر این كه روح القدس غیر از جبرئیل باشد.
۲۷- الاتقان:ج ۱،ص ۲۸۴۴- شعراء ۲۶:۱۹۴-۱۹۳.
۲۹- بقره ۲:۹۷.
۳۰- محمد فرید و جدی،دائرهٔ معارف القرن العشرین،ج ۱۰،ص ۷۱۵.
۳۱- مؤمنون ۲۳:۱۴-۱۲.
۳۲- مؤمنون ۲۳:۱۴.
۳۳- سجده ۳۲:۷-۹.
۳۴- بحار الانوار:ج ۶۱،ص ۳۲،حدیث ۵.
۳۵- برای توضیح و تفصیل بیشتر رجوع كنید به:صدر الدین شیرازی،اسفار اربعه،فصل ۲،ص ۵۲-۲۸ فخرالدین رازی،مفاتیح الغیب(تفسیر كبیر)،ج ۲۱،ص ۴۳-۱۵.ذیل آیه و یسالونك عن الروح...محمد حسین طباطبایی،المیزان،ج ۱،ص ۳۶۹-۳۶۵ و ج ۱۰، ص ۱۱۸.
۳۶ـ تفسیر عیاشی،ج ۱،ص ۳۸۸.
۳۷- طبقات ابن سعد،ج ۱،ص ۱۳۱.
۳۸- ر.ك:محمد هادی معرفت،التمهید فی علوم القرآن،ج ۱،ص ۶۶ به بعد.
۳۹- اعراف ۷:۱۵۷ و ۱۵۸.
۴۰- جمعه ۶۲:۲.
۴۱- بقره ۲:۷۸.
۴۲- تفسیر كبیر رازی،ج ۱۵،ص ۲۳.
۴۳- عنكبوت ۲۹:۴۸.
۴۴- ابو جعفر(شیخ طوسی)،التبیان،ج ۸،ص ۱۹۳.
۴۵- المیزان:ج ۱۶،ص ۱۴۵.
۴۶- سلیم بن قیس هلالی،السقیفه،ص ۲۱۴-۲۱۳.
۴۷- طبقات ابن سعد،ج ۳،قسمت ۲،ص ۵۹.
۴۸- ر.ك:الاصابهٔ،ج ۱،ص ۱۹.ابن عبد البر قرطبی،الاستیعاب فی معرفهٔ الاصحاب در حاشیه الاصابه،ج ۱،ص ۵۱-۵۰.
۴۹- ر.ك:التمهید،ج ۱،ص ۳۴۸-۳۴۰.مصاحف سجستانی،ص ۳۰.
۵۰- ر.ك:ابن اثیر،اسد الغابهٔ فی معرفهٔ الصحابه،ج ۱،ص ۵۰.الاستیعاب در حاشیه الاصابه،ج ۱،ص ۵۰ ومصاحف سجستانی،ص ۳. طبقات ابن سعد،ج ۲،قسمت ۲،ص ۱۱۵.
۵۱- انعام ۶:۹۳.
۵۲- ر.ك:اسد الغابهٔ،ج ۱،ص ۵۰.
۵۳- ابن ابی الحدید،شرح نهج البلاغه،ج ۱،ص ۳۳۸.
۵۴- زنجانی،ابو عبد الله،تاریخ القرآن،ص ۲۱-۲۰.
۵۵- ر.ك:ابو الحسن بلاذری،فتوح البلدان،ص ۴۶۰-۴۵۷.
۵۶- ر.ك:التمهید،ج ۱ ص ۲۸۸.تلخیص التمهید،ج ۱ ص ۱۳۳.
۵۷- المیزان،ج ۳،ص ۷۹-۷۸.
۵۸- الرحمان ۵۵:۴-۱.
۵۹- ابراهیم ۱۴:۴.
۶۰- یوسف ۱۲:۲.
۶۱- زخرف ۴۳:۳.
۶۲- نحل ۱۶:۱۰۳.
۶۳- شعراء ۲۶:۱۹۵-۱۹۳.
۶۴- قمر ۵۴:۱۷ و ۲۲ و ۳۲ و ۴۰.
۶۵- دخان ۴۴:۵۸.
۶۶- زمر ۳۹:۲۸.
۶۷- یعنی.زبان متعارف كه برای همگان قابل فهم باشد،با این تفاوت كه اختلاف استعدادها در عمق دركمطالب مؤثر است.
۶۸- رعد ۱۳:۱۷.
ظاهری آن(در حد ترجمه)كه راه رسیدن به حقیقت آن برای بشریتبسته و درك۱۲- پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله:فرموده: «للقرآن ظهر و بطن».(تفسیر عیاشی،ج ۱،ص ۱۱).
۶۹- محمد ۴۷:۲۴.
۷۰- «هو الذی انزل علیك الكتاب منه آیات محكمات و اخر متشابهات» (آل عمران ۳:۷).
۷۱- بحار الانوار،چاپ بیروت،ج ۷۵،ص ۲۷۸.
۷۲- التمهید،ج ۷.
۷۳- بقره ۲:۲۱.
۷۴- بقره ۲:۲۷۵.
۷۵- نساء ۴:۱۵۳.
۷۶- بقره ۲:۱۱۸.
۷۷- صافات ۳۷:۱۳۸-۱۳۷.
۷۸- انفال ۸:۵۴-۵۱.
۷۹- ر.ك:سید قطب،التصویر الفنی فی القرآن.
۸۰- ابراهیم ۱۴:۱۸.
۸۱- بقره ۲:۲۶۴.
۸۲- زمر ۳۹:۲۷.
۸۳- اسراء ۱۷:۸۹.
۸۴- شعراء ۲۶:۱۹۵.
۸۵- «فالمدبرات امرا» (نازعات ۷۹:۵)،یعنی نیروهای عاقل و فعال كه تدبیر جهان هستی با دست آنان انجام میگیرد.
۸۶- «جاعل الملائكهٔ اولی اجنحهٔ مثنی و ثلاث و رباع» (فاطر ۳۵:۱).
۸۷- ج ۷ التمهید كه مخصوص دفع شبهات است.علامه به این جهت در مقدمه تفسیر المیزان(ج ۱،ص ۹-۶) اشارتی دارد.
۸۸- صدوق در كتاب توحید(ص ۲۲۰-۱۹۴)اسماء حسنای الهی را مشروحا بیان داشته است:هم چنین رجوع شود به فیض كاشانی، علم الیقین،ج ۱،ص ۱۵۰-۹۷.سبزواری،شرح الاسماء الحسنی،مصباح كفعمی. ص ۳۴۷-۳۱۲ ابن فهد حلی،خاتمه كتاب عدهٔ الداعی، ص ۳۱۲-۲۹۸،شرح اسماء حسنای فخر رازی ص ۳۵۳-۱۵۲.
۸۹- حشر ۵۹:۲۴-۲۲. ۳۴- بقره ۲:۳۰.
۹۰- احزاب ۳۳:۷۲.
۹۱- بقره ۲:۳۱.
۹۲- اسراء ۱۷:۷۰.
۹۳- حجر ۱۵:۲۹.
۹۴- جاثیه ۴۵:۱۳.
۹۵- فیض كاشانی،علم الیقین،ج ۱،ص ۳۸۱،به نقل از مشارق انوار الیقین،ص ۶۷.
۹۶- مؤمنون ۲۳:۱۴.
۹۷-سوره شوری آیه ۵۲
۹۸-سوره شعراء آیه ۱۹۴.
۹۹-سوره بقره آیه ۹۷
۱۰۰-بدلیل اینكه در هر دو آیه تنزیل قرآن را بقلب پیغمبر اكرم(ص)نسبت میدهد(میفرماید«علی قلبك»و نمیفرماید«علیك»و قلب در عرف قرآن نفس استبدلیل اینكه در چندین جا درك و شعور و همچنین معصیت را كه از آن نفس استبقلب نسبت میدهد.
۱۰۱-سوره نجم آیه ۱۲
۱۰۲-سوره بینه آیه ۲.
منبع : حوزه
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست