شنبه, ۲۴ آذر, ۱۴۰۳ / 14 December, 2024
مجله ویستا
دنیای آشفتهی بهسامان!
در این دنیای آشفتهی بهسامان، هرکس مشغول کار خود است: نجار نجاری میکند، بقال بقالی میکند، نانوا نانوایی میکند، عطار عطاری میکند، سرمایهدار سرمایهداری میکند، کارگر کارگری میکند، بیکار بیکاری میکشد، امپریالیسم جهانی سازی یا جهانخواری میکند، سیاستمدار سیاستبازی میکند، شاعر شاعری میکند، مسافرکش مسافرکشی میکند، کارگران اتوبوسرانی شرکت واحد اتوبوسرانی میکنند، معتادها به اعتیادشان ادامه میدهند، قاچاقچیها در تلاش برای افزایش آمار معتادان فعال هستند! معلمها معلمی میکنند، عدهای دست توی جیب همدیگر میکنند، عدهی بیشتری هم دست توی جیبشان میرود! عدهای پارتیبازی میکنند، عدهای خودِ پارتی هستند، عدهای چاپلوسی میکنند، تعدادی کلاهبرداری میکنند، عدهای توی زندانها به فکر روزهای بیرون از زندان دل خوش میکنند، جمع کثیری در حوادث رانندگی کشته و مجروح میشوند، گویا تعدای هم برای رفتن زیر خط فقر با یکدیگر مسابقه گذاشتهاند! بعضیها هم مرتباً پولدارتر میشوند... معلوم نیست چطوری میشود که یک آدمً صاحب ملک و ساختمان- هر سیصدوشصت وپنج روزی که الکی میگذرد – سالی میلیونها بر ثروتش افزوده میشود، در عوض آنهایی که مرتباً کار میکنند پولی بابت اجارهی یک مسکنِ حداقلی ندارند!
واقعاً که در این دنیای بسیار آشفتهی بهسامان که همه مشغول روز و شب گذرانی هستند و متأسفانه اسم آن را زندگی هم گذاشتهاند، چه همهمهی وحشتناکی از لولیدنِ آدمها دیده میشود که هنرمندانه دارند به زندگی توهین میکنند!.
به سراغ هر کس میروی، فریادش به آسمان بلند است که چه دارد میکشد، از زمین و زمان بد میگوید... و جالب اینجاست که این گله و شکایتها دارا و ندار نمیشناسد!! هر کسی گویا باید غمی داشته باشد. هیچ کس نمیتواند با خیالی آسوده از داشتههایش برخوردار شود!! گویی سرنوشت چنین حکم کرده که آدمها اگر بخواهند در این دنیای آشفته، بهسامان بگذرانند باید که غرق در کمبودها، عقدهها، حسرتها، حسادتها، یرآمدگی شکمهای گنده (بهخاطر غارت و چپاولها)، گرسنگی تودههای زحمتکش، شاهد کارتونخوابها، معتادها، اراذل و اوباشها، دزدها، گانگسترهای حرفهای قانونی و غیرقانونی، گسترش زندانها، برقراری پی در پی قوانین بازدارنده، ترس از دیگر آدمها، اضطرابها، از زیرکاردررفتنها، دوروییها، نارو زدنها، ترافیکهای افسارگسیختهها، وقت کشیها، سکتهها، افسردگیها، افزایش روانیها!، خودکشیها، فرزندهای در انتظار مرگ پدر و مادرها مانده تا ارثیههای باد آورده را بالا کشیدنها، قتل و جنایتها،... و باید در انتظار دهها، نه بلکه صدها برابر بیش از همهی اینها که گفته شد باشند.
زندگی در این دنیای آشفتهی بهسامان، بیشتر به معجزه میماند! در این دنیای واقعاً آشفتهی ظاهراً بهسامان، هر کسی بیخیال نسبت به دیگری روزگار میگذراند، سعی میکند که فقط به فکر خودش باشد، که میگوید: «خیلی زرنگ باشم گلیم خود را از آب بیرون بکشم! گور پدر دیگران...!». واقعاً هم زمانه چه بهروز این موجودات دوپا آورده است!. صبح با این اندیشه که چگونه میشود سر دیگری را کلاه گذاشت شروع میشود و در پایان روز اگر موفقیتی بهدست آید، خرسندی حاصل میگردد که از ثمرهی کار و تلاش است که چه نتایج نیکویی بهچنگ میآید! غافل از اینکه آن دیگری که برسرش کلاهی گشاد رفته، دارد به بخت بد خود لعنت میفرستد که شانس و اقبال از او رو برتافته است!.
در چنین سامانِ آشفته بازاریست که همه در سایه زندگی میکنند! یعنی در برزخ بهسر میبرند، یعنی نه دنیا را دارند و نه به قولی آخرت را!. در چنین شرایطی اکثر آدمها، در حال لغزش دایمی بر روی یخی مواج بهسرمیبرند و خوشبختی و شادیهای کاذبِ شان را تنها در مقایسههای کور با دیگرانی جستجو میکنند که از قافلهی پیشرفت پوفکی خودشان عقب ماندهاند و یا با کسانی مقایسه میکنند که همین سیستمهای ناعادلانه که شعار: بکش تا زنده بمانی را اصل بقاء برای ماندگاری دانستهاند، آنها را به اکثریت محرومان جوامع خود مبدل کرده است؛ و حال از اینکه کموبیش از آنان نیستند، احساس خوشبختی کاذب و پردردسر خود را غنیمت میشمارند. و همین است که عموماً شادیها ماندگاری ندارند و غمها جا خوش میکنند. و همین است که هرکس با نگاه به بالایی، بربخت بد خود لعنت میفرستد و همهی بود و نبودش را به شلاق نقد غیرمنصفانه واگذار میکند. عمری میگذرد که همهاش بد و منفی بوده است، نمیتواند جایی را در گذشتهاش بیابد که در آن آسوده و برخوردار بوده باشد.
... بالاخره آیا در چنین آشفته بازار نابهسامانیِ سامان یافته، استمرار بودنِ بهینه امکانپذیر است؟ آیا میتوان بودن بهینه را معنا و یا تعریف نمود؟ آیا طول این بودنها، عرض مطلوبی را بههمراه دارد؟ آیا تفوق و برتری نگرش بهرهکشی از دیگران نیست که چنین دنیای آشفتهی نابسامانی را به بشریت عرضه کرده است؟ آیا باعث و علتالعلل همهی این نابهسامانیها، وجود سرمایهی انحصاری نیست که با آن میتوان دیگران را به مزدوری واداشت؟ و آخر این که استمرار چنین بودنی برای بشریت امکانپذیر است؟. چه باید کرد؟ در پاسخ به سؤال آخر آیا نمیتوان در بارهی یک زندگی تعاونی و یا شورایی که همگان در سرنوشت اقتصادی و سیاسی خود مشارکت فعال داشته باشند و تمام نهادهای کوچک و بزرگ جامعه و یا هر جامعهای براساس شوراهای خودگردانِ بههم پیوسته اداره شود، اندیشه نمود؟ و چنین نگرشی را بارور کرده و به عینیت رساند؟
هادی پاکزاد
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست