چهارشنبه, ۱۰ بهمن, ۱۴۰۳ / 29 January, 2025
مجله ویستا
آمیختن و آزمودن
گروه تئاتر تجربه ایران این روزها نمایش رویای نیمه شب پاییز را با کارگردانی کیومرث مرادی در سالن قشقایی مجموعه تئاتر شهر روی صحنه برده است. آنچه در پی میآید نگاه دو منتقد بر کیفیت کارگردانی، نمایشنامهنویسی و طراحی صحنه در این اجراست. پیش از این هم اجراهای کیومرث مرادی را از نمایشنامههای نغمه ثمینی دیدهایم. اصولا برای داوری در باب هر نمایشی قدرت هیچ یک آن آثار پیشین گروه به یاری آخرین محصول نخواهد آمد، حال و روز اجرا وقتی وخیم میشود که گروه در گذشته هم کار چشمگیری نداشته باشد، اما این نکته برای گروه مورد بحث ما چندان مصداقی ندارد، چون هر از گاه نشان داده که به اصطلاح میتواند و اما ماجرای داوری کاملا اخلاقی در باب نمایش بامسمای شکسپیری «رویای نیمه شب تابستان» ببخشید صحیح آن «رویای نیمه شب پاییز» است. ذکر این نکته ضروری به نظر میآید که موضع نقد به این نمایش از داوری اخلاقی بهره میگیرد و این حاصل غور نگارنده در تاریخ نقد برای یافتن ارتجاعی و دگماتیستیترین نقد ممکن است. جناب آقای شیلر عزیز در جایی گفته: «هنر نمایش نقادی جامعه است و نقادی نمایش کنشی است اخلاقی». ما در این سرسرای امید هر چه دست و پا بزنیم تا از این کنش اخلاقی بگریزیم باز به کنشی دیگر میافتیم که اخلاق حاکم بر آن پز غیر اخلاقی گرفتن است. پس بهتر است از این محتوم نگریزیم و صادقانه بپذیریم که اوضاع نقد ما بدتر از اوضاع نابسامان تئاتر ماست، حال در این میان نقد هرمنوتیک نوشتن و تحلیل ساختاری اثر و نگره اسطورهای و مابقی ماجراهای مودبانه چندان به کار نمیآید، باید خس و خاشاک کنار آبریزگاه را رها کرد و خود را به امواج خروشان این باریکه آبراه سپرد تا رها شد از این خیر مطلق! این مقدمهای بود کلی و ارتباطی به نمایش «رویای نیمه شب پاییز» ندارد. البته اگر اسم نمایش را درست گفته باشم، چون به هر حال حافظه تاریخی و فرهنگی ما ضعیف است و بر عکس کاراکترهای این نمایش که گذشته خود را زنده در برابر خود میبینند، و این زندگی گذشته خود در حال را از برکت حافظه خود دارند، فراموش کردن نام یک نمایش خود سنتی دیر پا بوده و از آن گریزی نیست. برای پریدن به زین و در توجیه اینکه چرا داوری اخلاقی میکنیم، بهتر بود کمی از متدولوژی این نوشته بگوییم که گفتیم. اما برای پرداختن به اصل ماجرا ضرورت دارد که کمی به گذشته برویم و از حافظه خود یاری بگیریم و یا دستکم از حافظه کسانی بهره بگیریم که این حس را در خود تقویت کردهاند. چند سال پیش در خانه کوچک نمایش اداره تئاتر، این ساختمان جنبان، که جنبندگی آن یا در آینده توریستهای منارجنبان اصفهان را خواهد ربود یا با خساراتی مالی و جانی فرو خواهد ریخت، تلاش میکرد تا پذیرای نمایشهایی از کارگردانان جوان باشد؛ کارگردانی به نام علی اصغر دشتی که آن روزها جوان بود، (البته چند روز پیش عکس او را در همین روزنامه دیدم و دریافتم او هم با گردش ایام پا به سن گذاشته است) نمایشی روی صحنه برد به نام «کافی شاپ- داخلی- شب». تا شما اینجا را به خاطر بیاورید کمیتوضیح واضحات میدهم که اگر به خاطر داشته باشید، اولین لحظه آغاز آن نمایش را در ذهن مجسم کنید. نمایش «رویای نیمه شب یکی از فصول سال» با تکگویی مردی در برابر تماشاگران شروع میشود. او پالتوی کرم رنگی پوشیده، چتر به دست دارد و مضمون حرف او خستگی، ملال، سیگار خریدن، سیگار کشیدن، و غیر قابل تحمل وضعیت موجود خود است. این میزانسن سادهترین میزانسنی است که میتوان برای انتقال این مفاهیم به تماشاگران در نظر گرفت. یک نفر روی صحنه چتری به دست بگیرد، رو به روی تماشاگر باشد، صدایی که از پیش ضبط شده در سالن پخش شود و از ملال و غم و سیگار و تکراری بودن همه چیز ناله سر دهد. بعد هم برود. همه مشکلات در اینجا حل خواهد شد و کارگردان میتواند با طیب خاطر مابقی نمایش خود را کارگردانی کند، اصولا شروع نمایش هم کار دشواری است، در کل استارت هر چیز سخت است و ما بیشتر علاقه داریم که کارها را روی غلتک اندازیم و خودمان گوشهای استراحت کنیم و بگذاریم که در سراشیبی زوال به هر جا که میخواهد برود. به هرحال این نمایش هم این طور شروع میشود و نیازی نیست که توضیح بدهیم در میانه راه تلاش میکند تا از متد غلتک استفاده نکند، هر چند که امیر جعفری مدام با خلاقیت فردی خود خود سعی در روی غلتک انداختن اجرا است. حال به لحظه شروع آن نمایشی که ذکرخیرش بود، بپردازیم: اجرای «کافی شاپ- داخلی- شب» با تکگویی مردی در برابر تماشاگران شروع میشد. او پالتوی کرم رنگی پوشیده چتر به دست داشت و مضمون حرف او خستگی، ملال، سیگار خریدن، سیگار کشیدن، و غیر قابل تحمل وضعیت موجود خود بود. تنها تفاوت لحظه آغاز آن اجرا با نمایش «رویای نیمه شب پاییز» در این بود که در نمایش «کافی شاپ- داخلی- شب» بازیگری ناشی با بازی بسیار بدی این صحنه را اجرا کرد، طوری که آن بازیگر که بویی از هنر بازیگری نبرده با بازیگر این نمایش قابل قیاس نباشد. شبی که من به اجرای آن نمایش رفتم، سالنی کوچک تقریبا خالی بود، مثل آن نمایش چندان اقبالی هم نداشت و کسی آن را ندید، اما آن میزانسن با آن مضمون و با آن شباهت نعل به نعل پس از گذشت سالها احیا شد. به هر حال هدف از این نوشته اخلاقی این نیست که بگوییم این از آن تقلید کرده، به هر حال از این اتفاقات و این شباهتها در عالم هنر طبیعی است، هزار نفر دیگر هم ممکن است بدون دیدن این دو اثر، آغاز نمایش خود را در آیندهای نزدیک با همین میزانسن شروع کنند، این نقد نیست، بلکه همانطور که در آغاز گفتم داوری اخلاقی در باب نمایش «رویای نیمه شب پاییز» است. اگر نه این شباهت نقدی کاری به پیکر اثر وارد نخواهد کرد. این موضوع به نمایشنامه مربوط است که با نوشته شدن آن امکان خلاقیت را از کارگردان سلب کرده و یا به عبارت بهتر راه فرار را برای گریز کارگردان از این میزانسن کسالتبار میبندد. حال اگر بخواهید برای این صحنه تدبیر دیگری اندیشه کنید، چه خواهید کرد، شاید تنها چاره شما این باشد که یک پالتو سبز تن بازیگر کنید و اگر باز هم منتقدی در مطبوعات ناله کرد، پالتوی قرمزی را برای گل روی منتقد تن بازیگر خود کنید تا به نوعی نظر او را هم محترم داشته باشید.
البته راههای دیگری چون تغییر رنگ چتر و کشیدن ریل راهآهن و حتی خود قطار هم روی چتر هست تا کانسپچوال آن دیدنیتر باشد. خلاصه کلام اینکه چنین آغازی را از این میزانسن گریزی نیست. حال چه منتقدی از بد حادثه شما را با نمایش دیگری مقایسه کند یا کسی در این سرای امید به این موضوع نپردازد، به هر حال کسی مجرم نیست و این نکته که نمایش «رویای نیمه شب پاییز» از نمایش «کافیشاپ- داخلی- شب» تقلید نکرده کمی بیانصافی به نظر میرسد.
البته نوشتن در روزنامه را هم گریزی از غلط تایپی نیست و همین اشتباهات کوچک به سوءتفاهمی به شدت کامویی میانجامد که منظور منتقد این بوده که این نمایش از آن تقلید کرده است، حاشا و کلا! در صورتی که وجود غلط تایپی در روزنامهها طبیعی است و این احتمال هست که با افزودن یک نون به واسطه یک غلط تایپی، در مجموع وارونه حرفی را به مخاطب منتقل کرد، این ناگزیری همیشه در همه شباهتها هست، همانطور که نمایشنامهای ناگزیر میزانسنی را به کارگردان پیشنهاد میکند که طبیعی خواهد بود اگر که شبیه نمایشی دیگر باشد، نمایش «کافیشاپ- داخلی- شب» هم امکان گریز کارگردان از این میزانسن را سلب کرده است، شاید به همین دلیل چندی پیش که عکس او را دیدم دیریافتم که گردش ایام آن جوان روزهای پیش را این طور پیر کرده است. در اینجا به نظر میرسد که همه چیز عادلانه پیش میرود. اما متن این نمایش به جز آغازی که مناقشه این داوری اخلاقی بود و نگارنده هم کمی به طنز درباره آن نوشت (البته با این فرض که شوخی، کار بدی نیست) در کار آزمودن تجربیاتی تازه است. آمیخته شدن درام امروزی با نسخه تعزیه به جای خود فعلی خلاقانه در نگارش نمایشنامه است، کارگردانی این نمایشنامه هم بر حسب امکانی که متن در اختیار آن گذاشته به خوبی نوع میزانسنها را در دو سطح صحنه تفکیک کرده و این از ویژگیهای دیدنی این نمایش است که میتوان بدون احساس ملال آن را تا پایان تماشا کرد. ناگفته نماند که نگارنده از نبود غلط تایپی در این سطور پایانی اطمینان حاصل کرده است.
صادق سرمدی
منبع : روزنامه کارگزاران
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست