جمعه, ۱۴ دی, ۱۴۰۳ / 3 January, 2025
مجله ویستا
درنگی درمفهوم دینی و فلسفی عقل
تلاش فیلسوفانی چون فارابی، كندی، ابن رشد و در نوعی دیگر ابن سینا و صدرا بر این بوده است تا در پاسخ به جدال متكلمان در باب تفكیك میان مرزهای عقل و شریعت، رویهای دینی از عقل را تعریف كنند.
امثال غزالی به این نكته توجه نكردهاند كه فیلسوف در این تلاش عقلانی خویش در هر حال فیلسوفانه عمل میكند و اگر در جایی، با آنچه مسلمات دینی دانسته میشود، برخورد كرد، این مقتضای روش اوست.
این نكته ضمناً به این مطلب اشاره دارد كه نمیتوان از تمام گزارههای دینی دفاع عقلانی كرد و این سخنی درست است. در این مقاله به این نكته اشاره میكنیم كه آن چه به عنوان «عقل» در منابع دینی آمده است با عقل فلسفی، كه در آن از راه تألیف مقدمات درست و بر اساس التزام به روشی منطقی به نتیجه میرسیم، متفاوت است.
تفاوت عقل دینی و عقل فلسفی به ما میگوید كه اولاً نمیتوان از تمام گزارههای دینی دفاع عقلانی كرد؛ ثانیاً: در عین حال فیلسوفان میتوانند روش خود را در همه جا بیازمایند، اما اگر در جایی نتیجه آن روش با مقبولات دینی خودشان تزاحم یافت، در آن مورد عقل را بدون حكم معرفی میكنند.
نكته دیگر این است كه بزرگانی چون ابن رشد به این نكته توجه نكردهاند كه نمیتوان عقل آزاد فلسفی را به هرشكل، در هر جا و به هرگونه با شریعت هماهنگ كرد؛ چرا كه در این موارد، شرع مجموعهای از مبادی ثابت و از پیش پذیرفته است و این با عقلانیت و پویایی عقل آزاد فلسفی، كه همه چیز را در نقطه صفر میبیند، ناهماهنگ است.
در واقع نتیجهای كه میخواهیم از چند سطر پایین بگیریم این است كه ابن رشد نیز در تلاش خویش برای پاسخ به ایرادات متكلمان، به نوعی، به جزمیت فلسفی گرفتار شده است؛ برای نمونه او در رساله «فصل المقال»، تأویل، یعنی فهم باطن شریعت، را فقط ویژه فیلسوفان میداند.
فهم ظاهری را هم كه هركسی، به شرط برخورداری از شرایط اولیه، میتواند از عهده آن برآید. سخن این است كه میتوانیم بگوییم كه عقل فلسفی در حوزه دین نظر میدهد و حتی در آن چون و چرا میكند، اما این به آن معنا نیست كه عقل، شرعی شده است و یا این كه فقط عقل میتواند شرع را آن گونه كه هست بفهمد.
با این تقریر نمیتوان شریعت را عقلانی دانست و آن را به حساب كارآمدی و پویایی شرع گذاشت. ادعا این است كه هر یك از فلسفه و دین اصول و مبادی خاص خود را دارند. پس آمیختن اصول دین با فلسفه نادرست است. اما عالم دین، فلسفه را در چارچوب قلمرو فلسفه و پس از قبول اصول آن میفهمد، و فیلسوف نیز دین را در چارچوب قلمرو دین و پس از پذیرش اصول آن میفهمد. به رغم استقلال دین و فلسفه از یكدیگر میتوان دین را در چارچوب خاص خود و با روش عقلی بررسی كرد و این همان روشی است كه فلسفه با آن بررسی میشود.
اینك میپردازیم به بیان مفهوم عقل دینی تا نتایج بالا را در آن سراغ بگیریم. معارف دینی در یك تقسیم بندی بر دو بخشند: خبری و انشایی. در گزارههای انشایی ناسازگاری با عقل فلسفی وجود ندارد و یا كمتر وجود دارد. اغلب ناهمخوانیها میان گزارههای خبری دینی با گزارههای خبری فلسفی است و همان طور كه گزارههای فلسفی با ابزار عقل و منطق خود را به اثبات میرساند، گزارههای خبری دینی نیز دعوت به تعقل میكند. بنابراین معارف دینی از این حیث نه خرد گریز است و نه خرد ستیز، بلكه خردپذیر است.
در این جا پرسش این است كه آیا مفهوم عقل در قاموس دینی همان مفهوم عقل فلسفی است و هر دو دارای معنای یكسان و به اصطلاح «مشترك معنوی» هستند؟ و آیا با این داوری معارف دینی قابل دفاع عقلانی است و میتوان مدعیات دینی را با شیوههای منطقی به اثبات رسانید؟
به بیان دیگر آیا زبان دین با زبان فلسفه همسان و همساز است و هر دو مقصود واحدی را دنبال میكنند و برای تفسیر جهان و انسان در حكمت نظری در جایگاه واحدی نشسته و برای كمال انسان در حكمت عملی سخن واحدی میگویند؟ و آیا دین و فلسفه، در غایت، اختلاف فاحش ندارند، جز اینكه فلسفه در میسر خود جز عقل و منطق راهنمایی نمیشناسد و طریق آن طریق عقلی محض است و هیچ حقیقتی را جز آن، كه به محك عقل سنجیده شود و مورد قبول افتد، نمیپذیرد، ولی دین در رسالت خود هم از وحی مدد میجوید و هم از عقل بهره میبرد.
یا اینكه معارف دینی، به معنای فلسفی، خرد گریز است و حوزه و حریم دین از حوزه فلسفه كاملاً جداست و مثلاً رسالت انبیا غیر از رسالت فیلسوفان است، آیا انبیا با دل و مركز عواطف آدمیان ارتباط دارند و فلاسفه با خرد و اندیشه انسانها درگیرند؟
بنابراین ریشه همگونی و ناهمگونی دین و فلسفه در این سؤال نهفته است كه آیا همان طور كه فلسفه دارای حكمت نظری و عملی است، دین هم دارای گزارههای اخباری و انشایی است و هر دو سازمانبندی واحدی دارند و فلسفه برای دفاع عقلانی از دین است؟
و یا اینكه حكمت و شریعت دارای دو پیام و دو زبان متفاوتند و در دین گزارههای اخباری معنا ندارد و در اصل به گزارههای انشایی بر میگردد؟ برای پاسخ به این پرسش باید این معنا را روشن ساخت كه آیا عقل قرآنی مرادف عقل فلسفی است و میتوان از گزارههای دینی دفاع عقلانی كرد و با روش استدلالی فلسفی حقیقت دین را ثابت نمود؟
برای اینكه بفهمیم عقل به كار رفته در متون دین غیر از عقل فلسفی است و با برهان فلسفی و ضمیمه شدن مقدمات و تشكیل اشكال مختلف قیاس نمیتوان لزوماً به حقایق دینی دست یافت، لازم است عقل را به اجمال از نگاه فلسفی بنگریم.
خلاصه دیدگاه فلسفی این است كه عقل در یك تقسیم بندی چهارگانه(عقل هیولایی، بالملكه، بالفعل ومستفاد) در واقع چهارمرتبه به خود میپذیرد. درمرتبه اول، عقل جوهری است كه در شؤون و كمالات حیوانی به مقام تمام رسیده و جهات و قوای حیوانی در او بالفعل است، ولی برای كمال انسانی و ادراك عقلانی، فعلیت نیافته و مستعد برای پذیرش صور علمیه است.
عقل در مرتبه دوم جوهری است كه مقداری از قوای ادراكی در او به تدریج به فعلیت رسیده و از مرتبه هیولایی خارج گشته است؛ به این معنی كه نفس قضایای كلی بدیهی را به نحو عقلانی درك میكند. اما در مرتبه سوم (عقل بالفعل) دارای نیروی تفكر و استخراج است و میتواند با ضم مقدمات و تشكیل برهان و استدلال منطقی دقیق، مجهولات علمی را از مبادی بدیهی واضح استخراج كند.
اما عقل در مرتبه عقل مستفاد از غباری كه گاهی فضای عالم اندیشه را میگرفت و غفلت رخ میداد، منزه است و چنان در ادراك معقولات محض قوی و شدید است كه معقولات خود را همیشه مشاهده میكند.
تعریفوتقسیم بندییادشد از عقل سابقه یونانی و اسكندرانی داشته سپس وارد حوزه فرهنگی اسلام شده است. حكیمانی چون بیرونی در مباحثات خود با بوعلی سینا، چنین گفتههایی را درباره عقل نپذیرفته در آن خدشه كردهاند؛ زیرا ارسطو همان گونه كه در طبیعت اصل قوه و فعل را باور داشت، برای عقل نیز چنین مرتبهای را تصور كرد و این اندیشه در برابر دو اندیشه دیگر قرار داشت: یكی نظر افلاطون كه مدعی وجود عالم مثل و حضور نفس قبل از بدن در آن عالم بود، و دوم كسانی كه معتقد بودند تعقل جز انفعال بدن یا نفس نیست.
●عقل در قرآن
عقل و مشتقات و مرادفات آن در قرآن بالغ بر پنجاه مرتبه به كار رفته و بیش از سیصد آیه انسان را به تفكر، تدبر و تعقل دعوت كرده است ولی هیچیك از آیات در مقام بیان ماهیت و حقیقت آن نیست.برای روشن شدن این مطلب كه عقل، ابزار استدلال فلسفی و در مقام كشف فلسفی نیست و ظاهراً در جایی از قرآن از راه استدلال فلسفی و اشكال منطقی بر وجود خداوند استدلال نشده است، اشارهای میكنیم به سابقه این واژه در قرآن. كلمه «عقل» ظاهراً در دوران جاهلی به معنای شعور عملی و شدت ارتباط و اتصال به كار میرفته است.
«عقال»، كه به معانی پیوند و پیوست محكم است، ریشه عقل را تشكیل میدهد. واژگان قرآن، كه بر اساس مفاهیم عرفی است و لغات آن همان لغاتی است كه در فرهنگ عرب و ادبیات و شعر جاهلی رواج داشته است، ظاهراً دور از معنای فوق نیست.
دكتر سید حسین نصر واژه عقل را معادل ریشه Religion (مذهب)، یعنی Rligare كه در زبان لاتین به معنای وصل كردن است، یعنی اتصال به حقیقت، چیزی كه انسان را به حقیقت وصل میكند و گره میزند، میداند.(۱)
كلمه عقل در قرآن به عنوان یك اصطلاح كلیدی به كار رفته و معنای خاص دینی پیدا كرده و ملازم ایمان، عشق و عاطفه است، و قلب، كه كانون عشق و ارتباط و اشتیاق است، مرادف عقل به كار رفته است. «قاموس اللغه» گوید:« القلب: الفؤاد او اخص منه والعقل ومحض كل شیء». صاحب «معانی القرآن» میگوید: ماقلبك معك، ماعقلك معك. (۲)
به نظرمیآید كه تعقل در قرآن به این معنا نیست كه انسان مؤمن از ضمیمه كردن چند مقدمه نتیجهای بگیرد و با استدلال منطقی چیزی را ثابت كند، بلكه تعقل در قرآن به معنای «تدبر در امور» است. تدبر از ماده «دبر»، به معنای توجه به عقبه امور و رسیدن به انتهای آن است. راهبرد عقل به این شكل است كه آدمی نیروی شناخت فطری خود را، دنبال كند تا به صانع عالم، معرفت یابد و سپس به او ایمان بیاورد.
بر این اساس «قلب»، كه كانون عشق و شوریدگی است، مرادف با «عقل» به كار رفته است و این معنا بی تردید با عقلی كه بخواهد از راه تألیف صغرا و كبرا و با حركت استدلالی به نتیجهای دستیابد، متفاوت است؛ بنابراین به نظر میرسد نمیتوان ادعا كرد كه دین، همانند فلسفه، میخواهد از گزارههای خود دفاع عقلانی فلسفی كند.
چون دفاع عقلانی فلسفی در بدو امر، هستی را به عنوان یك مجموعه مینگرد و با نگاه فیلسوفانه در مقام دفاع از گزارههای خود بر میآید، ولی عقل، در استعمال قرآنی، پدیدههای عالم را به صورت جزیی مینگرد و آنها را به عنوان «آیات» تلقی میكند؛ مثلاً قرآن در اشاره به بارانی كه خدا «از آسمان نازل فرموده تا زمین را پس از مرگ موقت دوباره زنده كند»،میگوید:«ان فی ذلك لآیات لقوم یعقلون». (۳)
هنگامی كه واژه عقل به فلسفه اسلامی راه یافت، محتوای آن، كه نگرش به اجزای عالم وگرایش به خدای عالم بود، جای خود را به استدلال منطقی داد و خود هستی را به عنوان یك هدف نگریست. به عبارت دیگر، در تعبیری كه شاید قدری تسامح آمیز باشد، عقل نظری جای عقل عملی را گرفت.
پیداست كه منظور ما در این جا این نیست كه برای رعایت جانب دین مثلاً بگوییم كسی به خاطر براهین فلسفی و علمی به دین روی نمیآورد و آن گاه این سخن را دستاویز طرد یا كم ارج كردن عقل فلسفی كنیم، بلكه منظور بیان این مطلب است كه اثبات شرع درهمه جا با یاری عقل فلسفی ممكن نیست و این خاصیت روش فلسفی است.
برهان حركت ارسطویی برای اثبات محرك اول، كه وارد حوزه كلامی اسلام گشت، و نیز برهان حدوث عالم، كه از سوی متكلما ن پذیرفته شد، نمونه خوبی برای این مطلب است. برهان حدوث در نزد ابنسینا و فارابی برای اثبات صانع و خالق عالم، تمام نبود.
نویسنده:محمدرستم آبادی
پینوشتها:
مجله نامه فرهنگ، شماره ۱۲، ص۷۸.
معانی القرآن، ج۳، ص۸۰.
روم/۲۴- ۲۳. در این باره میتوان به آیات بسیاری اشاره كرد؛ ازجمله : عنكبوت/ ۳۵-۳۴؛ نحل/ ۶۶؛ نحل/ ۱۱.
پینوشتها:
مجله نامه فرهنگ، شماره ۱۲، ص۷۸.
معانی القرآن، ج۳، ص۸۰.
روم/۲۴- ۲۳. در این باره میتوان به آیات بسیاری اشاره كرد؛ ازجمله : عنكبوت/ ۳۵-۳۴؛ نحل/ ۶۶؛ نحل/ ۱۱.
منبع : روزنامه همشهری
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست