پنجشنبه, ۷ تیر, ۱۴۰۳ / 27 June, 2024
مجله ویستا


کودکان و جهان تخیلی افسانه ها


کودکان و جهان تخیلی افسانه ها
سرچشمه‌های فرهنگ بسیاری از ملل، از دیرباز به باورها و افسانه‌ها و اسطوره‌هایی مربوط می‌شده است كه هر كدام مبین نیازی خاص و بازتاب آرزویی ملی و جهت یافته بوده است؛ كه اغلب این داستانها و افسانه‌ها، پس از انطباق بر احوال تاریخی و باورها و معتقدات قومی، به طور كلی به هنگام سیر به سوی آینده، تجربه‌های روزگاران را نیز در خود جذب كرده، به صورتی نو آیین و دوام‌پذیر، در هر وضعی به حیات خویش ادامه داده‌اند.
افسانه‌ها از اندیشه‌ها، اعتقادها، آرزوها، رنجها و شادیها، ترسها و امیدها و ناشناخته‌های زندگی انسانها مایه می‌گیرند و دارای ساخت و درونمایه‌های گوناگونی هستند؛ ممكن است كوتاه یا بلند و یا چنان طولانی باشند كه قصه‌ای درون قصه‌ای دیگر جای گیرد. قصه‌ها و افسانه‌های جن و پری، داستانهای شبانه‌ مبتنی بر ناخودآگاه بشرند. آنها با پافشاری، در حافظه فرهنگی می‌مانند؛ زیرا بحرانهای شرایط انسانی را، كه میان همه ما مشترك است، تأویل می‌كنند؛ و به تجربه‌ها معنا می‌بخشند.
افسانه‌ها انواع مختلفی دارند. این گوناگونی نیز، نشانگر وسعت‌اندیشه و تخیل انسانهاست. برخی از آنها برای آموزش، برخی برای پندآموزی و نصیحت، و برخی برای سرگرمی و موارد دیگرند.
در كتاب «افسانه‌های دری»، افسانه چنین تعریف شده است: «نقل‌ها و قصه‌های اجتماعی، معیشتی، هجوی، عشقی، عبرت‌انگیز و پند‌آموز، كه دربارهٔ انسانهای گوناگون، حیوانات، مخلوقات خیالی (به مانند دیو، پری، اژدها) و نیز سحر و جادو و دیگر واقعه‌ها و حوادث سرگذشتی، كه با خیال بدیع به حیث اندیشه‌های رنگین و عجیب و غریب بیان گردند و با خیالات دل‌انگیز، رحم و شفقت، شادی و سرور و بدیها (چون نفرت و عداوت) را بیدار كنند، افسانه نامیده می‌شوند.»۱
به بیانی دیگر: افسانه‌ها، خوابهای رنگین اقوام ابتدایی و حتی مردم امروزی است. چرا كه به قصه‌گویان و شنوندگان امكان می‌دهند تا بر توسن خیال، از عالم امكان گامی فراتر نهند، و آنچه را كه دست نیافتنی و دور می‌بینند، بیابند و لمس كنند.۲
كودكان و نوجوانان، ضمن گوش دادن به افسانه‌ها، با حقایق و تجارب زندگی آشنا می‌شوند، و رنگهای زندگی را تجربه می‌كنند. افسانه‌ها، هم در پرورش كودك و هم در انتقال تمدن و فرهنگ و اطلاعات آباء و اجدادی، مؤثرند. گذشتگان، تاریخ و آداب و رسوم زندگی خود را به وسیلهٔ حكایات و افسانه‌ها به كودكان تلقین می‌كردند و كارها و دلاوریهای پهلوانان را به ایشان می‌گفتند و تخم مهر و محبت به قبیله و طایفه و نگرش با احترام به زندگی و جامعه خود را، در دل كودكان می‌افشاندند.
بدیهی است كه بررسی و پژوهش در افسانه‌ها ـ‌این پلهای ارتباطی دنیای افسانه‌ای تخیلی كودك با دنیای واقعی بزرگسالان ـ می‌تواند راهگشای ما به درون دنیای كودكان، برای درك بهتر و شناخت نیازهای آنان باشد.
افسانه‌ها در حوزه فولكلوری اقوام، یك نهاد قدیمی و شناخته شده‌اند. زیرا محصول فكری زمانی هستند كه بشر با دستهای خالی و ابزارهای بسیار ساده، در برابر حوادث می‌ایستاد. در حالی كه شناخت چندانی از طبیعتی كه بر او و زندگی‌اش كاملاً مسلط بود نداشت. به همین دلیل، به دنیای پر راز و رمز تخیل روی آورده، به تسكین آشفتگیهای درون ناآرام خویش می‌پرداخت. در نهایت، افسانه‌ها در اذهان ساده انسان اولیه خلق می‌شد.۳
شاخص‌ترین ویژگی جهان معاصر، عموماً، و انسان معاصر، خصوصاً، تغییر و تحول سریعی است كه هرگز آن را پیش‌بینی نكرده است. اما باید این تغییر و تحول را در جهت درست و مثبت هدایت و كنترل كرد. از جمله راههای هدایت این تغییر و تحول سریع، آموزش و پرورش عاقلانه است.
مسلم است كه در شكل‌گیری شخصیت و تربیت كودكان و نوجوانان، شناخت و جنبه‌ها و ارزشهای تربیتی و نیازهای متناسب زمانی و مكانی، امری بدیهی است. كه از این جمله روشها می‌توان قائل شدن حرمت به زندگی و پرورش ارزشهای اخلاقی، خلاقیت و تربیت ذوق هنری، بیان ارزش دانایی و نادانی، و گسترش حس كنجكاوی در كودكان را نام برد؛ كه غالب افسانه‌ها حاوی چنین جنبه‌های تربیتی ـ‌ با توجه به نوع افسانه‌ها ـ‌ هستند.
بزرگ‌ترین نیاز دشوارترین تلاش انسان در زندگی یافتن معنای زندگی است، درك معنای زندگی، چیزی نیست كه ناگهان در دوران كودكی و در سنی خاص و یا حتی با رسیدن به سن بلوغ حاصل شود. مگر آنكه انسان به یقین دریابد كه زندگی چه معنایی دارد. فقط در بزرگ‌سالی است كه شخص می‌تواند به یاری آزموده‌های دوران كودكی و رشد خویش، به درك هوشمندانه از معنای هستی خود در این جهان، دست یابد.۴
این درك آزموده‌های رمان كودكی، مستلزم همت و اراده قوی است؛ كه پرورش آن، بر دوش پدران و مادران و مربیان آموزشی نهاده شده است.
امروز، مهم‌ترین و دشوارترین وظیفه هر پدر و مادر در تربیت كودك، كمك به اوست تا بتواند معنای زندگی را دریابد. اما ادبیاتی كه در دوره‌های آمادگی و ابتدایی در اختیار كودك می‌گذارند، اغلب برای آموختن مهارتهای لازم طرح‌ریزی شده‌اند، بی‌آنكه به معنای آنها توجهی شده باشد. بیشتر این كتابها چنان كم‌مایه‌اند كه نتیجه قابل اعتنایی به بار نمی‌آورند. اگر چه خواندن را می‌آموزند؛ ولی چیز با اهمیتی به زندگی ما نمی‌افزایند. در نتیجه، كسب مهارتهای مختلف، از جمله، سواد خواندن، ارزش خود را از دست می‌دهد.۵
بدترین جنبه كتابهای كودكان این است كه كودك را از آنچه كه باید از تجربهٔ‌ ادبیات به دست آورد، یعنی دست یافتن به معنای عمیق و آنچه در آن مرحله از رشد برای وی پرمعناست، محروم می‌كند. لازم است داستان، علاوه بر آنكه كودك را جلب، و او را سرگرم می‌كند و كنجكاوری‌اش را برمی‌انگیزد، برای پربار ساختن زندگی او نیروی تخیلش را به فعالیت وادارد؛ به وی كمك كند تا فهم خود را گسترش دهد و هیجانهایش را تشخیص دهد؛ مشكلاتش را بشناسد؛ و در همان حال، برای مسائلی كه سردرگمش كرده‌اند، راه‌حلهایی بیابد. از این لحاظ، هیچ ادبیاتی به اندازه قصه‌های عامیانه پریان ـ چه برای كودك و چه برای بزرگسالان ـ پربار و راضی‌كننده نیست.۶
قصه‌ها به عنوان یكی از تأثیرگذارترین روایات، بر ذهن كودكان اثر می‌گذارند. چرا كه روایات در تمام زندگی ریشه دوانده‌اند. «مارزلف» در این باره می‌نویسد: از زمانی كه خردسال هستیم برایمان لالایی می‌خوانند و شعرهای كودكانه از بر می‌كنیم. آنگاه كه بزرگ‌تر شدیم، برایمان قصه‌های جن و پری و داستانهای دیگر خوانده می‌شود. و سرانجام، یاد می‌گیریم كه خود داستان بخوانیم. و همین داستانها و قصه‌ها، نقش پراهمیتی در زندگی‌مان ایفا می‌كنند.»۷
نگرش محدود در تربیت، نمی‌تواند ما را به هدف برساند. و كسانی كه به ابعاد محدودی توجه دارند، كودك را نامتعادل بار می‌آورند. از آن جمله، كسانی كه تنها به پیشرفت درسی و یا رشد جسمانی كودك و نوجوان توجه دارند. لذا، او را ناقص تربیت می‌كنند.
اگر چه سختیها و مشقات موجود در افسانه‌ها فقط بیان می‌شوند و نقل می‌گردند، اما بی‌گمان، ذهن و فكر كودك را با خود همراه می‌سازند و او را با مشكلاتی كه برای قهرمان رخ می‌دهد همراه می‌كنند؛ و قدرت رویارویی با مشكلات و سختی را در او به وجود می‌آورند.
دوره كودكی و رشد كیفی انسان، بسیار طولانی است؛ و او، بسیار دیر به مرحله استقلال می‌رسد. طی این مسیر در انسان، با آرامی و به تدریج انجام می‌گیرد. لذا، در تربیت باید برای رسیدن به اهداف بلند و عالی، باید عزم را جزم كرد و با آرامش همراه با استواری و استحكام، به طرف آن اهداف حركت كرد.
«برونو بتلهایم» این مسئله را تشریح كرده، و در كتاب «كاربردهای افسون» درباره علت دلگرمی كودك با افسانه می‌گوید:
در پس پرده‌های وحشتناك افسانه، كه چهره‌های ترسناك و اضطراب‌آور و عجیب و غریب، دیوها و اژدهاها وجود دارد، منافاتی با دلگرمی و اطمینان دادن به كودك ندارد. وقتی دلنگرانیهای كودك امكان پیدا می‌كنند كه در وجود یك دیو یا اژدها تجسم یابند و كودك آن را مغلوب كند و بر آن مسلط شود یا آن را نابود سازد، این دلنگرانیها تسكین پیدا می‌كنند و آرام می‌گیرند.۸ آنها به كودك این مطلب را می‌رسانند كه لازمه شناخت و دانستن هر ناشناخته‌ای، قبل از هر چیز دیگر، كسب دانش در آن زمینه خواهد بود.
كودك با كسب شناخت و دانش از افسانه‌ها در می‌یابد كه آدمی با معجزه، به كاری موفق نمی‌شود. اگر می‌بیند قهرمانان قصه‌ها در همه جا توفیق پیدا می‌كنند و از مهلكه نجات می‌یابند، بدین علت است كه در كار خویش دانایی، ابتكار، شجاعت به خرج می‌دهند. گرچه، عده‌ای از پدران و مادران هم هستند كه به علت عدم آگاهی از تأثیر مطلوب افسانه‌ها، فقط چهره‌های ناراحت‌كننده افسانه را می‌بینند، و از نقل افسانه برای كودك جلوگیری می‌كنند. بتلهایم در یكی از مصاحبه‌هایش در این باره، چنین می‌گوید: باید دانست شخصیت حقیقی كودك، متمایل با جادو و تخیل است. و كودك نیاز دارد كه پیش از آشنا شدن با واقعیت بزرگسالی، یاد بگیرد كه چگونه نیروهای غیر عقلانی درون خویش را مهار كند و از آنها دیگر در هراس نباشد. در واقع، قصه‌ها به كودك می‌آموزند كه هنوز كوچك است و نیازمند یاری است؛ اما نباید نگران باشد. چرا كه این یاری را به دست خواهد آورد: در سراسر جهان، كسانی پیدا می‌شوند كه به كمك و یاری دیگران بشتابند. رؤیاها و خیالپردازیها و ارتباط امور خیالی، برای كودك بسیار مفید است. و قصه‌ها، باعث انگیزش این امر در كودك می‌شوند.
«كودك باید امكان شنیدن قصه یا قصه‌هایی مطلوب، و همچنین، امكان خیالپردازی در آنها و یا حتی انكار آنها را داشته باشد؛ تا رفته رفته، تمام عناصر در ذهن او هضم شود و به خود او تعلق یابد.»۹
نوجوانانی كه در كودكی قصه جن و پری نشنیده‌اند، به گونه‌ای رفتار می‌كنند كه گویی بر اثر عدم اعتقاد به جادو، در دورانی از حیات خویش، قادر به مقابله با ناملایمات زندگی بزرگسالی نمی‌باشند.«آسابرگر»، در كتابش به نقل از «بتلهایم» چنین می‌نویسد:
قصه‌های جن و پری خیالپردازی‌اند. اما خیالپردازی، برای كودكان و حتی بزرگسالان، ضروری‌اند. آنها ممكن است زادهٔ قوه تخیل باشند؛ اما حقایق پیرامون ویژگیهای شخصیتی انسان و مانند آن را القاء می‌كنند. اشتباه است تصور كنیم زندگی سرشار از خیالپردازی، سد راه توانایی فرد برای دست و پنجه نرم كردن با واقعیات می‌شود. در واقع، عكس این قضیه صحت دارد. آدمهایی كه دل مشغول‌اند، عموماً بر دامنه بسیار باریكی از مضامین تكیه می‌كنند. آنها زندگی خیالپردازانه پرباری ندارند؛ بلكه بیشتر تمایل دارند به رؤیای دلواپس‌كننده یا ارضاء‌كننده آمال چنگ بیندازند. قصه‌ها و افسانه‌ها، با خیالپردازیهای متنوع، به كودك كمك می‌كند از فرو غلتیدن در محدوده‌های رؤیاهایی كه بر گستره باریكی از دلمشغولیها تكیه دارند، بپرهیزند.۱۰
كودكان از طریق حكایتها تشخیص می‌دهند كه تا چه حد می‌توانند تغییر كنند و تا چه حد مهم است كه بتوانند درباره رویاهایی كه در ذهن خود می‌سازند قبول كنند و حسی را به دست آورند و مسئولیت قصه‌های ذهن خود را بپذیرند. «قصه‌ها باعث برانگیختن تخیل در ذهن ما می‌شوند و ما را به هیجان می‌آورند. صحنه‌های خاصی [در آنها] تكرار می‌شوند كه در زندگی ما نقش ایفا می‌كنند.»۱۱
كمتر كسی از ما هست كه پای صحبت مادربزرگ و پدربزرگمان ننشسته باشد. در این میان، نقش این راویان قصه‌ها نیز كم اهمیت نیست. چرا كه آنان فقط اجراكننده و گوینده قصه‌ها نیستند. بلكه قبل از اینكه قصه را بگویند، به قصه‌ها گوش فراداده‌اند؛ به پدیده‌ها و تجارب و شرایط گوش سپارده، و سپس تجارب خود را با شنوندگان در میان می‌گذارد و آنها را به یادگیری چیزهایی كه نقل كرده‌اند، تشویق می‌كنند.
واضح است كه تعلیم بر خلاقیت و اكتشاف كودك استوار است. پس بر ماست كه نیك بدانیم به جای آنكه پاسخ‌دهندگان خوبی برای سؤالهای كودك باشیم، سؤال‌كنندگان یا به عبارتی هدایت‌كنندگان خوبی برای آنان باشیم.
خلاقیت موهبت بزرگ خداوند، و زیر بنای اصلی یادگیری انسان است. لذا، آموزش باید بر خلاقیت كودك استوار باشد، تا آنان، اشیاء و پدیده‌ها را با نور فهم و درك خود ببینند.۱۲
در اینجا لازم است متذكر شوم كه برانگیختن سؤال در ذهن كودك و یا دادن پاسخ متناسب به نوعی سؤالِ سؤال‌برانگیز از لوازم تعلیم و تربیت فعال است. یعنی كنجكاوی كودك را سركوب، با سؤالهای نامربوط ذهن او را از تفكر دور نكنیم. یعنی پرورش حس كنجكاوی در كودك را در این باره از یاد نبریم. چرا كه كنجكاوری، یكی از شاخصهای ضروری پرورش كودك، و در واقع غذای فكری اوست.
«كودكان از لحاظ روحی به غذای فكری احتیاج دارند. و این نیازمندی، به وسیله پرسشهای كودكانه آنان ابراز می‌گردد. بنابراین، سؤالات آنان را نیز نمی‌توان بی‌اهمیت تلقی كرد. چرا كه این پرسشها، از یك نیاز طبیعی سرچشمه گرفته، زمینه آشنایی آنان را با محیط زندگی فراهم می‌سازد. روی این اصل، یكی از اساسی‌ترین پایه‌های تربیت، بر محور پاسخهای صحیح قرار داده شده است.»۱۳
شاخص‌ترین عنصر خلاقیت، تخیل است، و زیربنای آن را تشكیل می‌دهد. اهمیت عمده افسانه‌ها، برای آنان كه در حال رشد هستند، آموزش راههای درست و رفتار صحیح در این جهان نیست، بلكه درمانگری آن است و نیز تعمق در اشارات داستان؛ كه [به این وسیله] كودك و نوجوان درباره خویش و جدالهای درونی‌اش در آن لحظه خاص زندگی، موفق به خلق راه حل خاص برای خود می‌شود. از ضروریات نیاز كودك، نیاز به سحر و جادو، و در یك كلام، تخیل است. افسانه‌ها، خیالپردازی را به كودك وامی‌گذارند، تا خود، آنچه را كه داستان درباره زندگی و ماهیت انسان بر او آشكار می‌سازند، به نحوی كه می‌خواهد، به كار ‌گیرد، یا اصلاً به كار نگیرد. به قول بتلهام: «كودك، ضمن داستان، خیالبافی می‌كند، این قصه‌ها را باور می‌كند. و اگر نكند، قصه‌ها و افسانه‌ها، بخش اعظم تأثیر خود را از دست می‌دهند.»۱۴
قصه‌ها و افسانه‌های جن و پری، در مسیری همساز با تفكرات و تجربه‌های كودك از جهان پیش می‌روند. از همین روست كه كودك، این قصه‌ها را باور می‌كند. كودك از افسانه‌ها آرامش بسیار بیشتری را كسب می‌كند تا استدلالهای بزرگ‌ترها، كه می‌كوشند براساس دیدگاههای خود ـ‌ كه واقعی و خالی از عنصر تخیل‌اند ـ به او آرامش دهند.۱۴ انجام كارهای عجیب و یا ناممكن، حیوانات زبان‌فهم و سخنگو، و همراهان قهرمان قصه كه در كنار قهرمان هستند، او را راهنمایی و كمك می‌كنند تا قهرمان رؤیاها و آرزوها و اهدافی را كه به قصد دستیابی به آنها قدم در راه گذاشته است به دست آورد. آنها به گونه‌ای فعال و پویا، ذهن كودك را مشغول و معطوف به خود می‌سازند، تا او نیز در زندگی واقعی بداند كه كسانی و افرادی خواهند بود كه وی را راهنمایی كنند؛ نه به زبان واقعی، بلكه به گونه‌ای دیگر از زبان و بیان مردمان.
دنیای كودك و نوجوان، دنیا و جهانی غیر از آنچه هست كه بزرگسالان تصور می‌كنند. پیاژه در این باره می‌گوید: كودك تا سن بلوغ، «زنده انگار» باقی می‌ماند. پدر و مادر و آموزگار به او می‌گویند كه اشیاء نه حس می‌كنند و عمل. و كودك، اگر چه به خاطر خشنودی بزرگ‌ترها و برای اینكه ریشخند نشود، وانمود می‌كند كه حرفشان را باور كرده، ولی در عمق وجودش می‌داند كه حق با اوست.
در نظر یك كودك، خورشید زنده است، آب زنده است. خورشیده زنده است، چون روشنایی می‌دهد؛ و در آب، روحی بسیار شبیه به آدمها خانه كرده است، كه سبب می‌شود آنها چون آدمیان احساس و عمل كنند.۱۴ در تصویر كودكان، تنها آدمها نیستند كه احساس دارند و می‌اندیشند. بنابر همین استدلال، كودك و نوجوان، به راحتی باور می‌كند كه حیوانات سخنگو و اسبهای زبان‌فهم كه در افسانه‌ها به زبان آیند و رازی را برای قهرمان قصه افشا می‌كنند و یا از او بر سر دوراهیها راهنمایی كنند.
كودكان همه چون فیلسوفهای بزرگ، به دنبال یافتن پاسخی برای پرسشهای ازلی و ابدی‌اند. «من كیستم؟ چگونه باید مشكلات زندگی را حل كنم؟ چگونه آدمی باشم؟» همه از سؤالاتی است كه ذهن و فكر كودكان را در برمی‌گیرد. كنجكاوی، كه پاسخ به آن را باید در طرح‌ سؤال و پاسخ آن یافت، یكی از نیازهای پرورش ذهن و فكر كودك است. طرح سؤال و شكل گرفتن مسائل سؤال‌برانگیز در دل افسانه‌ها و قصه در قصه آوردن افسانه‌ها، در واقع ذهن كودك را از جایی به جایی دیگر می‌كشاند، تا او را به تفكر و تكاپو و تعمق در افكار خویش وادارد؛ و كودك را بر آن دارد كه در پی یافتن ناشناخته‌های ذهن خود باشد و به سؤالات درونی‌اش جواب دهد. در ذهن كودك؛ مجموعه‌ای از تصورات و سؤالات غالباً نامنظم نقش بسته است؛ كه پاره‌ای از آنها دید درستی از واقعیت دارند اما بیشترشان عناصری هستند یكسره در قلمرو خیال. «تخیلات خلأ‌های بزرگی را كه در ادراك كودك وجود دارد، پر می‌كنند. این خلأها، ناشی از ناپختگی كودك و نبود آگاهیهای مناسب است.»۱۴ افسانه‌ها، كه همگام با ذهن كودك پیش می‌روند، با طرح مسائل سؤال‌برانگیز و تحریك كنجكاوی كودك به او كمك می‌كنند و نشان می‌دهند كه چگونه همه این تخیلات و مسائل پیچیده و سؤالهای نقش‌بسته در طول قصه و افسانه ممكن است شفاف و روشن شوند.
نویسنده:كوروش محمدخانی
پی‌نوشت:
۱. رحمانی، روشن؛ افسانه‌های دری؛ انتشارات سروش؛ چاپ ۱۳۷۹؛ ص ۱۷ ـ ۱۸.
۲. سجادپور، فرزانه؛ افسانه‌ها و اسطوره‌ها؛ مجله ادبیات داستانی؛ ش ۵۰: ۱۳۷۸؛ ص ۳۰.
۳. مصطفی، رسول؛ پژوهشی در فولكلور كردی؛ ترجمه عرفان صاحبی؛ انتشارات صلاح‌الدین ایوبی (ارومیه)؛ ۱۳۸۰؛ ص ۱۶.
۴. بتلهایم، برونو؛ افسون و افسانه‌ها؛ ترجمه اختر شریعت‌زاده؛ نشر هرمس؛ ۱۳۸۱؛ ص ۲۰.
۵. افسون و افسانه‌ها؛ ص ۳.
۶. همان.
۷. آسابرگر، آرتور؛ روایت در فرهنگ عامیانه ...؛ انتشارات سروش؛ ۱۳۸۰؛ ص ۲۳.
۸. بتلهایم، برونو؛ كاربردهای افسون؛ ترجمه كاظم شیوا رضی؛‌ بی‌جا؛ ۱۳۶۸؛ ص ۴۲۶.
۹. زاپیس، جك؛ هنر قصه‌گویی خلاق؛ ترجمه مینو پرنیانی؛ رشد؛ ۱۳۸۰؛ ص ۱۲۶.
۱۰. روایت در فرهنگ عامیانه ...؛ ص ۱۴۴.
۱۱. هنر قصه‌گویی خلاق؛ ص ۱۲۷.
۱۲. اصول تربیت؛ ص ۵۵.
۱۳. رشیدپور، مجید؛ آشنایی با تعلیم و تربیت؛ انجمن اولیا و مربیان؛ ۱۳۷۱؛ ص ۷۷.
۱۴. افسون افسانه‌ها؛ ص ۳۸ و ۵۶ و ۵۸ و ۷۷.
منبع:ماهنامه ادبیات داستانی ، شماره ۹۹
منبع : خبرگزاری فارس