یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

کار دشوار نقد مصدق


کار دشوار نقد مصدق
وظیفه یک سیاستمدار صدیق خوشبخت کردن جامعه یا تقلیل بدبختی های آن است، در آنجا که سیاستمدار از تحقق این وظایف بازمی مانـد، با صداقت و شهامت اخلاقی باید از کار، کناره گیرد تا از سوق دادن جامعه به آشوب و انقلاب جلوگیری گردد. (کارل پوپر)
سال ها پیش در میان جدال مدعیانی که هر یک خویش را میراث خوار مصدق و راهش می دانستند، مسعود بهنود مقاله ای نوشت با عنوان «کار دشوار مصدقی بودن» وبا همان قلم شیوا، طرفین آن دعوا را به این نکته توجه داد که پیرو مصدق بودن، نه آن کاریست که از هرکس برآید، جدال اما همچنان ادامه دارد، هر کس به شیوه ای می خواهد خود را پیرو «واقعی» مصدق و راهش معرفی کند.
نام مصدق سال های بسیاری، پیش و پس از انقلاب سمبلی برای بخش های مهمی از اپوزیسیون بوده است که با استفاده از رانت «مصدقی» بودن، مخاطبینی را برای خویش در افکار عمومی دست و پا می کرده اند. شاید اگر نام و عکس مصدق نبود، بسیاری از نیروهی اپوزیسیون، اکنون تنها به گوشه ای از تاریخ بدل شده بودند.
طی این سال ها اما محبوبیت مصدق در میان توده های مردم نیز انکارناشدنی بوده است. در میان ایرانیان کمتر کسی را می توان یافت که از او به نیکی یاد نکند و شکست او را به مثابه بر باد رفتن آرزوهای یک ملت نداند. از هر سو که نگاه کنی مصدق یک قهرمان است، نفت را ملی کرده و بعد طی واقعه ای که کودتا نام گرفت، مظلومانه از دفتر نخست وزیری راه زندان در پیش گرفت. و مگر در این تاریخ قهرمان مظلوم کم داشته ایم؟ نقد کردن «قهرمان مظلوم» اما کاری به غایت دشوار است خصوصاً اگر مصدق باشد.
از نقد مصدق اپوزیسیون خوشش نمی آید زیرا خاطره او را دستمایه ای برای معارضه با حکومت می داند، مردم نیز از مخدوش شدن چهره افسانه ای بت هایشان راضی نخواهند بود، حتی دیگر حکومت هم مثل قبل از شکسته شدن این بت خوشحال نمی شود.
تاریخ ما اما تاریخ بت تراشی و بت شکنی است، دار و دسته ای از راه می رسند، بتی می تراشند و خلق را به پرستشش می خوانند شاید که نذر و قربانی هم نصیب آنها شود و بعد آنان که از آن نمد کلاهی به یغما نبرده اند تمام توان خویش را برای لجن مال کردن و در هم کوبیدن «بت» دیگران به کار می بندند.
در این میان البته آنچه قربانی می شود آداب نقد منصفانه است. آنچه که پیرامون موقعیت مصدق در جامعه ایران گفته شد وقتی در این زمینه فرهنگی سیاه و سفیدنگر و بت تراش و بت کن قرار می گیرد، کار نقد را دوچندان دشوار می کند. خصوصاً اگر نقد به اصل حرکت«ملی شدن نفت» و تجزیه و تحلیل آن از منظر عقلانیت توسعه مربوط باشد.
به نظر می رسد اما تاریخ را باید دوباره و این بار از نظرگاهی دیگر خواند. این دوباره خوانی در مورد سال های ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ لازم تر به نظر می رسد. تاریخ آن سال ها را یا ناسیونالیست های ایرانی نوشته اند و طبیعتاً جز ستایش مصدق به زبان نیاورده اند یا سلطنت طلبان نوشته اند و بالطبع جز ستایش از آنچه قیام ملی ۲۸ مرداد می خوانندش بر قلم نرانده اند یا مارکسیست - لنینیست های ورشکسته ای که تاریخ نگاری شان تنها به انگیزه فریب دیگران و تطهیر خویش صورت می گیرد.
نقد تاریخ آن سال ها مستقل از این سه جریان و از نظرگاهی متفاوت همان کار دشواریست که باید به انجامش رساند. باید دید در آن سال ها کدام سیاست رفاه و خوشبختی مردم را افزون می کرد و از رنجشان می کاست. آیا راهی که جبهه ملی و مصدق می رفتند به سوی چنین هدفی بود؟ آیا تلاش برای ملی کردن نفت و لجاجت در مذاکرات و در پیش گرفتن راه انزوای بین المللی، تنها راه توسعه کشور بود؟
باید به این پرسش ها و پرسش های بنیادی تری که در مورد عملکرد مصدق و کارنامه سیاسی وی وجود دارد جدی تر اندیشید. مصدق آیا رهبر شایسته ای برای گذار ایران از یک جامعه عقب مانده روستایی به یک جامعه مدرن بود؟ مصدق یک پوپولیست عوام فریب بود یا دموکرات مشروطه خواه؟ سیاست موازنه منفی او تا چه حد واقع بینانه بود؟ راه مصدق آیا به توسعه ایران ختم می شد؟
مصدقی باشیم یا نباشیم، سایه سنگین او را همواره بر سپهر سیاست ایران احساس می کنیم. امروز اما می رود تا رفته رفته در آن تصور «مصدق قهرمان» رخنه جدی ایجاد شود. نقدهای افرادی نظیر مرتضی مردیها، موسی غنی نژاد و حاتم قادری که می کوشند از نظرگاهی متفاوت از ناسیونالیست ها، سلطنت طلبان و مارکسیست - لنینیست ها مصدق را نقد کنند هر روز خوانندگان بیشتری می یابد.
نسل جدید روشنفکران ایرانی باید با نقد آن سال ها از آن تصورات باطل ناسیونالیست ها و مارکسیست های دهه بیست دوری کند و مدرنیزاسیون و توسعه کشور را فدای هیچ آرمان انتزاعی نکند؛ این درس بزرگ بازخوانی آن سال هاست.
تاریخ را اگر از نظرگاه توسعه باز خوانی کنیم، چه بسا که بت های فراوانی ترک بخورند. غبار تعصبات که فرو بخوابد نه سیاه ها آنقدر تیره خواهند بود و نه سپیدها درخشندگی سابق را خواهند داشت. راست می گفت آن مرد کاشانی که «چشم ها را باید شست».
رشید اسماعیلی
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید