سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا


آرامگاه شاه نعمت‌اللّه ولی ، ماهان ، کرمان


شاه نعمت‌اللّه ولی،‌ عارف و مؤسس سلسله نعمت‌اللهیه (834-730 هـ.ق) است.
آرامگاه و خانقاه شاه نعمت‌اللّه ولی (بقعه ماهان) در جنوب شرقی شهر كرمان و در شهرك زیبا و آباد ماهان واقع شده است. شهر ماهان به علت وجود خانقاه و آرامگاه شاه نعمت‌اللّه ولی در ایران و سایر كشورها مشهور شده است و یكی از هدف‌های جهانگردی ایران و استان كرمان به حساب می‌آید.
شاه نعمت‌اللّه ولی پیش از آن كه به ماهان سفر كند مدتی در تفت یزد اقامت داشته و محله‌ای نیز به نام این عارف بزرگ در تفت وجود دارد كه مسجد زیبایی در آن احداث شده است.
شاه نعمت‌اللّه علاوه بر مقام عرفانی در شعر و ادب هم پایگاهی والا داشته و دیوانی از قصیده،‌ غزل، مثنوی و رباعی دارد. وی در نیمه اول قرن نهم هجری درگذشت و در ماهان به خاك سپرده شد.
مجموعه‌ای كه امروزه به بقعه ماهان معروف است، یكی از باصفاترین بقاع ایران است كه فضایی هماهنگ و متناسب از معماری، باغ‌سازی و صفای روحانی را درهم آمیخته است. هسته مركزی این مجموعه را هزار شاه تشكیل می‌دهد كه نخستین بار در سال 840 هجری قمری به هزینه احمدشاه بهمنی از شاهان سلسله بهمنیه دكن كه یكی از ارادتمندان وی بوده ساخته شده و در طی قرون و در هر دوره قسمت‌های دیگری نیز به صورتی جالب به آن افزوده‌اند.
از خیابان شاه ماهان كه دنباله جاده كرمان و خیابان ورودی شهر است، خیابانی به نام خیابان آستانه منشعب می‌شود. در كنار این خیابان پیشخان بقعه قرار گرفته است. پس از ورود به این پیشخان و گذشتن از صحن اتابكی، سردر صحن وكیل‌الملكی نمودار می‌شود كه در دوران قاجاریه به همت وكیل‌الملك كرمانی در پیش و روی بقعه احداث شده و بر كتیبه آن «شریفه حسبی‌اللّه نعم‌الوكیل نعم‌المولی و نعم‌‌النصیر» نقش بسته است.
عمارت سردر صحن وكیل‌الملكی اگرچه صدمه دیده است، بازهم منظره‌ای دلكش و فضایی خوش دارد. درون صحن،‌ حوض و آبگیر خوش طرحی قرار گرفته كه با سرو نازهای سبز و خرم احاطه شده و به پیشگاه آستانه، فضایی دلفریب و شاعرانه بخشیده است.
این صحن، محل ورود به آستانه است كه پیرامونش را رواق‌های باشكوهی فراگرفته، همچنین از اینجا به بقعه و چله‌خانه وارد می‌شوند كه مزار شاه خلیل‌اللّه نیز بدان پیوسته است.
بقعه اصلی حرم و گنبدِ دو پوشه آن به شیوه معماری آذری (سبك معمول دوران ایلخانی تا پیش از صفویه) و ساختمان رواق آن به شیوه معماری اصفهانی است و قسمت‌های دیگر آن نیز در دوران انحطاط معماری ایران ساخته شده ولی كم و بیش اصالت و زیبایی معماری جنوب را دارد و تا حد زیادی از زیبایی و تناسب لازم برخوردار است.
شاه نعمت‌اللّه ولی معاصر حافظ لسان‌الغیب بود و حافظ توجه خاصی به اشعار شاه داشت و بسیاری از غزلیات شاه نعمت‌اللّه را جواب گفت. بین آنان مكتوب‌های منظوم بسیاری رد و بدل شده است. از جمله حافظ غزل زیر را:
آنانكه خاك را به نظر كیمیا كنند آیا بود كه گوشه چشمی به ما كننـد
در جواب این غزل از شاه ولی سروده است:
ما خاك راه را به نظر كیمیا كنیـم صد درد را به گوشه چشمی دوا كنیم
دیوان شاه نعمت‌اللّه ولی حاوی قصاید، غزلیات، ترجیعات،‌ رباعیات و مثنوی‌های اوست كه همه یا اكثراً در مضامین عرفانی سروده شده كه ذیلاً دو نمونه از غزلیات این عارف نامدار آورده می‌شود.
چنــان مســت و شیدایــم كـه پــا از ســر نمی‌دانــم
دل از دلبــر نمی‌دانــم مـی از ساغــر نمی‌دانـــم
بــرو از عقــل سرگــردان زجــان مـن چـه می‌جویـی
كـه مـن سرمسـت و حیرانـم بجـز دلبـر نمی‌دانم
شــدم از ساحــل صــورت بســوی بحـر معنـی بــاز
چـه جـای بحـر و بـر باشـد بجـز گوهـر نمی‌دانم
دلـم عـود است و آتـش عشـق و سینه مجمر سوزان
همی سـوزد روان عـودم در ایـن مجمـر نمی‌دانـم
مـــن آن دانــای نادانـــم كـــه می‌بینـــم نمی‌بینـــم
از آن می‌‌گویـم از حیـرت كه سیـم از زر نمی‌دانم
چـو دیـده سـو بـه سـو گشتـم نظـر كـردم بهر گوشـه
بجـــز نـور دو چشـم خـود دریـن منظـر نمی‌دانـم
زهـر بـابـی كه می‌خوانـی بخـوان از لـوح محفوظــم
كه هستــم حافــظ قــرآن ولــی دفتــر نمی‌دانــم
بـرآمــد نــور سبحانــی چــه كفــر و چـه مسلمانـی
طریــــق مؤمنــــان دارم ره كافــــر نمی‌دانـــــم
بجـز یـا هـوو یـا مـن هـو نمی‌گویـم بـه روز و شب
چه گویم چونكـه در عالـم كســی دیگــر نمی‌دانــم
نـدیـــم بـــزم آن ماهـــم حریــف نعمـــت اللهــــم
درون خلــــوت شاهــــم بــــرونِ در نمی‌دانـــــم
هم او صورت هم او معنی هم او مجنون هم او لیلی
بغیــر از سیــد و یــاران، شـه و چاكـر نمی‌دانـم
***
تــو را اهــل نظــر خوانــم گــرت منظــر او باشـد
نظربـاز خوشـی باشـی چـو منظـورت نكـو باشـد
خیالـش نقـش می‌بنـدم بهـر صورت كـه پیـش آید
كجا غیری توان دیدن چو هر چه هست او باشد
زآب چشـم مـا دایــم بــود خــوش روی ما تــازه
چو جان ما گرت میلی بسوی شست و شو باشد
در آن حضرت كه غیــر او نگنجــد غیـر او غیـری
چــه جـای ایـن و آن دارد چه قدر ما و تو باشد
بیــا از نعمت اللّه جـو مـرادی را كه می‌خواهـی
كه كـام دل از او یابـی تـو را گـر جستجـو باشـد