سه شنبه, ۷ اسفند, ۱۴۰۳ / 25 February, 2025
مجله ویستا
کارل اشمیت و بحران دنیای مدرن

تفكر اشمیت نسبت به خطر نخوت و غرور كاذبی كه پس از استیلای لیبرالیسم به غربیان دست داده هشدار می دهد. برداشت او از سیاست دیدگاه كسانی را به نقد می كشد كه گمان می برند بین راست و چپ راه سومی در كار است و اخلاقی شدن روزافزون «گفتار» سیاسی را به حساب پیشرفت چشمگیر دموكراسی در عصر ما می گذارند. اشمیت با قدرت به یاد ما می آورد كه ذات سیاست را با مبارزه سرشته اند و از همین روی در این عرصه نمی توان تمایز دشمن و دوست را یكسره از میان برداشت.
می توان به جرات گفت نوشته های كارل اشمیت بنیان شكن ترین، بكرترین و با این همه ناآشناترین مجموعه ای است كه در تفكر سیاسی قرن بیستم از قلم اندیشمندی برون تراویده است. در جهان انگلیسی زبان، اشمیت به سرزمینی هنوز كشف نشده می ماند، نامی كه هركس را به یاد ناسیونالیسم سوسیالیسم می افكند، مولف مجموعه آثاری كه عمدتاً هنوز ترجمه نشده و البته هیچ دستگاه نظری نمایانی هم ایجاد نكرده است مجموعه ای كه از زمانی و مكانی خوفناك و پرآشوب به دست ما رسیده، آن هم در قالب نوشته هایی پریشان و نابسامان.
كانون توجه نوشته های اشمیت را در دوره جمهوری وایمار، نقش «تكنولوژی» و بروز و ظهور آن در مبادی و نحوه عمل لیبرالیسم شكل می داد. اوضاع و احوال سیاسی روزگار ما، به ویژه نارضایتی و دل سردی روزافزون از لیبرالیسم و پیدایش تشكیلات تندروی سیاسی، ژرف نگری كار اشمیت را بیش از پیش روشن كرده و بدان موضوعیتی دو چندان بخشیده است.
كارل اشمیت در ۱۹۲۸ مقاله «مفهوم امر سیاسی» را منتشر كرد كه به سرعت به یكی از نافذ ترین نوشته های منتشره در حوزه فلسفه سیاسی بدل شد و همچنان متنی كلاسیك در این عرصه به شمار می آید. مقاله اشمیت كوششی است در راه ارائه تعریفی دقیق از ماهیت سیاست و چندوچون ارتباط سیاست با سنت فلسفی و با جامعه مدرن. اشمیت با الهام از فرضیه هابز مبنی بر «جنگ همه با همه»، اكراه جامعه لیبرال مآب معاصر را از قبول این واقعیت كه سیاست به مفهوم دقیق كلمه «مسئله مرگ و زندگی» است به باد انتقاد می گیرد. اشمیت نشان می دهد كه اتكای لیبرالیسم بر حقوق فردی توجیهی معقول و مقبول برای جان فشانی در راه آرمان های دولت به دست نمی دهد. سیر و سلوك فكری اشمیت از سنگلاخ های ناهمواری گذشت، پرآشوب و فتنه ترین سال های تاریخ آلمان كه سرانجام به حكومت تك حزبی هیتلری ختم گشت. كارل اشمیت به ظن قوی یكی از مهم ترین نظریه پردازان تفكر سیاسی در قرن بیستم است كه جهانیان هنوز ارج و قدرش را چندان كه باید نشناخته اند. رابطه تفكر اقتصادی با تفكر سیاسی در پایان قرن بیستم به مرحله بحرانی رسیده است. در اوان این قرن، كارل اشمیت در فضای مذهب كاتولیك و در ساختمان سیاست طرحی نو درافكند كه از تفسیر حقوقی مذهب با گرایش به حوزه سیاست قوام می یافت، نظیر كاری كه ماكس وبر در كتاب «اخلاق پروتستانی و روح سرمایه داری» در تفسیر جامعه شناختی دین با گرایش به حوزه اقتصاد كرده بود. همچنان كه اغلب در آثار روزافزونی كه درباره آرای كارل اشمیت به طبع می رسد گوشزد شده است، تعیین جایگاه حقیقی او در تاریخ تفكر سیاسی به هیچ روی آسان نیست. آنچه محققان را در این زمینه سردرگم می كند دیدگاه های سیاسی او خاصه در پشتیبانی از نازی ها و انتصابش در آن دوران به سمت مشاور هرمان گورینگ۱ است، همه اینها كار قرائت درست و بسامان نوشته های او را دشوار می كند.
از این گذشته، آرا و عقاید خود اشمیت نیز همواره در حال تغییر و تحول بود، زیرا او مدام دیدگاه های خود را بازنگری می كرد و نسبت به نیروهای متغیر سیاسی و فكری پیرامون خویش واكنش نشان می داد. اشمیت را نمی توان به سادگی در یك جبهه یا اردوگاه سیاسی واحد جای داد چرا كه در آثار وی هیچ نشانی از تاكید بر اصول عقاید تفكر سیاسی محافظه كاران قرن بیستم نظیر اقتصاد بازار، اضمحلال ارزش های سنتی یا فرهنگ، به چشم نمی خورد؛ برعكس، گاه چنان می نماید كه او «از سروته كردن طعنه آمیز نظریه های لیبرالی و دست چپی بیشتر محظوظ می شده است.» اشمیت گرچه اسماً نظریه پرداز حقوق به شمار می آمد، نوشته های بسیاری در زمینه های سیاست، زیباشناسی، تاریخ و درباره دیگر فیلسوفان، خاصه متفكران متعلق به سنت فكری كسانی چون آدورنو و بنیامین از خود به یادگار گذاشته است. زندگانی اشمیت را می باید در بستر ایام حیات خود وی به تماشا ایستاد، به ویژه اینكه چگونه وقایعی چون جنگ جهانی اول، شكست آلمان در جنگ و آشوب هاویه وار اروپا طی سالیان جنگ وی را به خودداری از پذیرفتن نظریه های دولت- محوری سوق داد كه كانون تفكر سیاسی اروپایی به شمار می آمد.
در داخل آلمان، اشمیت را در تاریخ تفكر سیاسی هم رده توماس هابز می دانند كه به لحاظ دفاع از دولتی مقتدر و نیرومند در مقام مقابله با وقوع جنگ های داخلی سرمشق اشمیت بود. لیكن به رغم تجربه اشمیت در جمهوری وایمار و متعاقباً همكاری وی با رژیم نازی، او هرگز با نظام استبداد و تمامیت خواهی هم داستان نبود. راست این است كه او برهم زیستی دولتی مقتدر با نوعی اقتصاد آزاد صحه می گذاشت، ایده ای كه در سال های اخیر با زوال تدریجی دولت رفاه پرور و ظهور نومحافظه كاری و لیبرالیسم اقتدارطلب در كشورهایی چون شیلی و سنگاپور به كانون مباحثات سیاسی بدل گشته است.
اشمیت این پرسش مهم را بر می رسد كه چرا لیبرالیسم در حكومت و كشورداری توفیق چندانی نداشته و چگونه تكنولوژی در تاروپود دموكراسی های مدرن رخنه كرده است. كار سترگ كارل اشمیت كه در معرض انواع و اقسام تاویل ها و تعبیرها قرار گرفته، موضوع جروبحث های داغ و جنجالی سال های اخیر در اقصی نقاط جهان بوده است. به رغم این واقعیت تلخ كه او در مقطعی سرنوشت ساز از تاریخ از حزب نازی حمایت كرد، تاكنون هیچ یك از جنبش های ارتجاعی رنگ وارنگی كه پس از ۱۹۴۵ در صحنه سیاست پانهاده اند نتوانسته از آرا و عقاید او به نفع اغراض و اهداف خویش بهره برداری كند و شگفت تر اینكه اكنون روشنفكران چپ به افكار وی روی آورده اند. در سال های اخیر، مقاله «مفهوم امر سیاسی» اشمیت با توجه به پیشینه سیطره ملاحظات اقتصادی در عصر «جهانگیرخواهی» (globalism) در كانون توجه نظریه پردازان قرار گرفته است. ریشه های تفكر اشمیت را باید در گرماگرم نزاع اندیشه های متعارض در دوره جمهوری وایمار باز جست.
بدین قرار، افزایش علاقه به اشمیت لاجرم با توجه بیشتر به مخالفان او در آن مقطع تاریخ همراه بوده است. مهمترین مخالفت اشمیت در این زمینه نظریه پرداز حقوق اتریشی هانس كلسن۲ بود. او به مخالفت با بیزاری اشمیت از ایده پارلمان و ستیز نظری او با نظام حقوقی مبتنی بر ایده متمدنانه قانون گستری و ارزش های دموكراسی پارلمانی برخاست.جدال اشمیت و كلسن از اختلافات عمیق آن دو به لحاظ جهان بینی (weltanschauung) مایه می گرفت. كار كلسن را كه سهم بسزایی در پیشرفت و بالندگی تفكر اجتماعی- فلسفی و سیاسی داشته، باید با توجه به این بستر خاص و این مقطع از تاریخ روشنفكری از نو كشف كرد.نظریه پردازان حقوق آلمانی، كارل اشمیت (۱۸۸۸-۱۹۸۵ [!])، امروزه در بین دانشگاهیان اروپایی و آن بخش از راست گرایان اروپا كه حاضر نیستند به گسترش بی حد و مرز فرهنگ آمریكایی گردن نهند، هواداران و پیروان بسیاری یافته است. قضیه در ایالات متحد فرق می كند. بیرون از حلقه ویراستاران و خوانندگان مجله Telos كه ارج و قرب خاصی برای آثار وی قائل اند، هواخواهان آمریكایی اشمیت روزبه روز دشواریاب تر می شوند.از اشمیت بحق به جهت پیوستن او به حزب نازی در ماه مه ۱۹۳۳ انتقاد كرده اند. لیكن شكی نیست كه او این كار را از راه ابن الوقتی و به اقتضای مقام انجام داد. آنانی كه كوشیده اند بین هم دستی او با حزب نازی و نوشته های دهه بیست و اوائل دهه سی او، آن هم در دوره ای كه او با حزب میانه روی كاتولیك كه سلف حزب دموكرات های مسیحی محسوب می شد روابط نزدیك داشت، پاره ای واقعیت های ناراحت كننده تاریخی را نادیده گرفته اند. در سال های ۱۹۳۱ و ،۱۹۳۲ اشمیت به اصرار از رئیس جمهوری وایمار، پاول فن هیندنبورگ، درخواست كه جلوی فعالیت های حزب نازی را بگیرد و رهبران آن را به زندان اندازد. او به شدت از آن دسته از اعضای حزب میانه رو كه گمان می بردند می توان نازی ها را با واداشتن آنها به تشكیل حكومتی ائتلافی از سركشی بازداشت انتقاد كرد. او در همان حال كه در زمره اقتدارطلبان دست راستی بود و بعدها با لحنی حاكی از هم دلی درباره دولت موقت فرانكو [در اسپانیا] سخن گفت، هرگز خود را یك نازی ظاهرالصلاح و حق به جانب جلوه نداد. از ۱۹۳۵به بعد، وزارت اطلاعات رژیم نازی اشمیت را به طور دائم تحت نظر گرفت.
از میان ایده هایی كه اشمیت در مجموع آثار خویش ارائه كرده، در متن جامعه چند فرهنگه نخبه سالار ما دو ایده شایان توجه بیشتر است. در «مفهوم امر سیاسی» (رساله ای كه نخستین بار در ۱۹۲۷ به طبع رسید و پنجاه سال بعد به همت دانشگاه راجرز به انگلیسی انتشار یافت)، اشمیت شرح می دهد كه تمایزگذاری بین دوست و دشمن یكی از شروط لازم و ویژگی های ضروری هر جماعت سیاسی است. در حقیقت، چیزی كه فعالیت «سیاسی» را از دیگر فعالیت های بشری متمایز می نماید، شدت و حدت احساس هایی است كه در این عرصه در قبال دوستان و دشمنان پیدا می شود، در قبال خودی ها و آنانی كه متخاصم یا غیر خودی تلقی می شوند.
این احساس ربطی به حضور یا غیبت دولت- ملت ها ندارد. استدلال اشمیت این بود كه تمایزگذاری بین دشمن و دوست وجه شاخص جوامع در عهد باستان بود و احتمالاً در محیط به مراتب ایدئولوژیك تری كه در آن دولت- ملت ها روبه ضعف نهاده بودند نیز همچنان باقی بود. دستگاه دولت اروپایی كه با پایان جنگ سی ساله۳ پا گرفت، در واقع كمك فراوانی به مهار احساس های «سیاسی» كرد.
حمله های بعدی به پیكره نظام دولت- ملت ها، با علایق و منافع جغرافیایی- سیاسی خاص و محدودشان، جهان غرب را بیش از پیش دچار تب سیاست زدگی كرد و این نكته ای بود كه اشمیت در بزرگ ترین اثر بعد از جنگ خود، «ناموس زمین» (Nomos der Erde)، به شرح و بسط آن همت نهاد. از انقلاب فرانسه به این طرف، جنگ ها بیشتر و بیشتر بر سر آموزه های اخلاقی درگرفته اند- نزدیك ترین جنگ به ما نیز به نام و ادعای دفاع از «حقوق بشر» برپا شده است. این جریان مرتكب همان خطایی شده است كه در عصر جنگ های مذهبی رخ می داد. جریانی كه نیروهای مسلح را از وادی مبارزه برای دستیابی به اهداف محدود منطقه ای، در هنگامه شكست تمهیدهای دیپلماتیك، به دام جنگی صلیبی در راه [به اصطلاح] حق یا خیر جهانی علیه دشمنی اهریمنی می كشاند. یكی از ایده هایی كه اشمیت در این زمینه به بحث می گذارد، گرایش به پایه ریزی دولتی جهانگیر (یك جور «نظم نوین جهانی»؟) است. چنین گرایشی به ظاهر قرابت آشكاری با فرهنگ انگلیسی- آمریكایی دارد، این درون مایه ای بود كه اشمیت در تفسیرهایش طی جنگ جهانی دوم و دوران پس از آن مطرح كرد. تاریخ نگاران آلمانی در سال های آغازین قرن بیستم آلمان و انگلستان (و بعدها ایالات متحده آمریكا) را به ترتیب با دولت شهرهای اسپارت و آتن در یونان باستان قیاس می كردند- یك طرف را نیروهای زمینی منضبط و طرف مقابل را نیروهای دریایی تجاوز طلب و تاجرمآب قلمداد می كردند. نیروهای انگلیسی- آمریكایی كه متكی بر قوای بحری بودند، به گمان این مورخان، در قیاس با ممالك متكی بر قوای بری درك كمتری از حد و مرزهای سرزمینی داشتند. قدرت های بحری رفته رفته به هیئت امپراتوری های جهانخوار درمی آمدند، این روندی بود كه پس از آتنی ها در همیشه تاریخ جریان داشته است.
اشمیت اما، هرچند او نیز لااقل به طور غیرمستقیم به همین قیاس نخ نما متوسل می شود، در عین حال نكته دقیق تری را هم پیش می كشد: آمریكایی ها از آن روی خیال تاسیس دولتی جهانگیر را در سر می پزند كه دعوی می كنند راه و رسم زندگی شان برای تمام جهانیان مطلوب است. «لیبرال دموكراسی» به دیده ایشان سامانی است كه تعهد اخلاقی دارند آن را به همه عالم صادر كنند. این ایدئولوژی در كنار سرشت ویژه قدرت شان آمریكایی ها را به تمایزگذاری جهان شمولی بین دوست و دشمن سوق می دهد. گرچه در دهه های چهل و پنجاه میلادی اشمیت امیدوار بود نظام از پای درآمده دولت _ ملت ها جایش را به شكل تازه ای از «كثرت باوری سیاسی» بدهد. یعنی امید داشت كه قدرت های منطقه ای حوزه هایی خودمختار به وجود آورند، در كارآمدی این ایده نیز به دیده تردید می نگریست. دوران پس از جنگ جهانی دوم فضایی دوقطبی بین بلوك كمونیست ها و دشمنان كمونیسم به همراه آورد كه در آن رهبری به دست آمریكا بود. اشمیت وحشت و نفرت خود را از كمونیست ها پنهان نمی كرد اما به دلایل شخصی و البته تحلیلی به آمریكایی ها هم اعتماد نداشت. از سپتامبر ۱۹۴۵ تا مه ۱۹۴۷ اشمیت در اسارت نیروهای اشغالگر آمریكایی در خاك آلمان به سر برده بود. هر چند از آن روی كه سهم چندانی در تدوین ایدئولوژی نازی ها نداشت، به زودی تبرئه و آزاد شد. مع الوصوف تجربه تلخ اسارت ضربه عاطفی عمیقی بر روان او وارد كرد. در سرتاسر دوران بازداشت از او می خواستند كه به حقانیت لیبرال دموكراسی اقرار كند. برخلاف اشغالگران روس (شوروی سابق) كه اشمیت مدتی هم در منطقه تحت اشغال ایشان سكنی داشت، به نظر می رسید آمریكایی ها از انگیزه های ایدئولوژیك خط می گرفتند و صرفاً فاتحانی نبودند كه درصدد انتقام و كین جویی باشند.
هراس اشمیت از جهانخواری آمریكایی ها در قیاس با شوروی رفته رفته بیشتر می شد. چرا كه آن را نمونه ابتدایی استبدادی نظامی می دانست كه با ادا و اصول های روشنفكری غربی پیوند خورده بود. آخرالامر تحلیل وی از «فضای دوقطبی» جنگ سرد خوشبینانه بود، قدرت شوروی از دید او افزاری برای تنگ كردن دست آمریكایی ها در راه انداختن جنگ های صلیبی زیر پرچم «حقوق بشر» بود.
اشمیت كه از فرهیخته ترین منتقدان توسعه طلبی های آمریكایی ها بود، به خوبی از خصلت لاجرم ایدئولوژیك سیاست آمریكایی آگاهی داشت.پس از سرآمدن دوران جنگ سرد به رغم آزردگی خاطری كه اشمیت در میان استعمارگران آمریكایی برانگیخته، چنان می نماید كه تفسیرهایش در این دوره با طراوات تر و با مصداق تر از هر زمانی در گذشته شده است. كارل اشمیت (۱۹۸۵-۱۸۸۸) نظریه پرداز حقوقی با اعتبار و آوازه بین المللی است كه بخش اعظم شهرت خویش را مدیون آثاری است كه در دوران بین دو جنگ جهانی نگاشت. از آن پس تفسیرهای وی در باب قانون اساسی، شرح های وی بر ماهیت حاكمیت و تاویل های بكر او در مورد مفهوم حیات سیاسی و مقاله بلندآوازه «مفهوم امر سیاسی» (۱۹۲۷) اشمیت را به یكی از گیراترین و بحث برانگیزترین روشنفكران آلمان وایماری بدل ساخت.
اشمیت در آغاز با فرهنگ كاتولیكی كنت نشین راین (Rherish Palatinate) كه در آن زاده و بالیده بود و دانشگاه بن كه اوایل دهه بیست را به تدریس در آن گذرانده بود، احساس نزدیكی و یگانگی می كرد. بعد از این دوره او با مشاهیر سیاسی شهر برلین حشر و نشر پیدا كرد. از جمع كسانی كه خواهان رایزنی حقوقی با وی بودند، می توان از پاول فن هیندنبورگ رئیس جمهوری وایمار، هاینریش برونینگ صدراعظم و ژنرال كورت فن شلایخر نام برد. اعتقاد راسخ اشمیت حاكمیت مطلق العنان قوه مجریه او را رویاروی قانون اساسی وایمار قرار می داد كه قدرت را بین رئیس جمهور و رایشستاك [پارلمان آلمان] تقسیم می كرد، پس از آغاز دوران ركود و كساد اقتصادی [در پایان دهه بیست] و آشوب و هرج ومرج سیاسی ناشی از آن اشمیت مصرانه از هیندنبورگ درخواست كه زمام امور را به تمامی در دست گیرد. همچنین از توقیف فعالیت و جلوگیری از پیشروی ناسیونال سوسیالیست ها و دیگر احزابی كه درصدد براندازی دولت آلمان برآمده بودند، حمایت كرد. به قدرت رسیدن هیتلر در ژانویه ۱۹۳۳ اشمیت را در وضعیت نابسامانی قرار داد، نه راه پس داشت و نه راه پیش. چون خس به دست مرد و باد جنبشی افتاده بود كه تا آن لحظه رك و بی پرده به هر دو تاخته بود. بالطبع او به صرافت حفظ جان خویش افتاد و چون بنا نداشت از آلمان مهاجرت كند در ماه مه به حزب نازی پیوست و یك چند در راه بازسازی دولت آلمان با هیتلر همراهی كرد. یادتان باشد كه اشمیت هر چند در آغاز از انقلاب حقوقی هیتلر دفاع كرد، نقدهای او بر ایدئولوژی نازی ها كه اسناد و مدارك وجود آنها را تائید می كرد، سرانجام سوءظن رژیم نازی را برانگیخت. این بود كه از ۱۹۳۵ به بعد وزارت اطلاعات نازی ها او و همسر صرب تبارش را كه متهم به جاسوسی برای دشمنان رایش سوم بود، تحت نظر دائم گرفتند.
پس از جنگ نیز حال و روز اشمیت بهبودی نیافت، پی درپی و به بهانه های مختلف او را تحقیر می كردند. ابتدا به جرم هم دستی با رژیم خودكامه نازی ها به زندان افتاد (كه البته به سبب كمبود شواهد و براهین مستدل آزاد شد)، سپس او را از فعالیت در جملگی دانشگاه های آلمان محروم كردند، منتقدان «لیبرال دموكرات» هم در تخریب او كم نگذاشتند و او را متهم به طرفداری از یكه تازی و تمامیت خواهی و دشمنی با لیبرالیسم كردند. اشمیت از همه جا مانده و رانده شده بود. حتی نمی توانست كار حرفه ای اش را در دانشگاه برلین از سر گیرد. به اجبار از كار بازنشسته و در پلتنبرگ واقع در زاوبرلند خانه نشین شد. در آنجا او به نوشتن ادامه داد. از مهمانان پذیرایی می كرد اما به قول خودش تا دم مرگ «در غربت و تبعید» به سر می برد. شاهكار دوران پس از جنگ وی«ناموس جهان در حقوق بین الملل قانون عمومی اروپا» (۱۹۵۰) نام اشمیت را از نو در محافل علمی اروپا به عنوان عالم متبحر در حقوق بین الملل و نظام در حال تحول دول اروپایی بر سر زبان ها انداخت. كتاب اشمیت همچنین حاوی نظریه هایی درباره دورنمای نظم نوین بین المللی ورای افتراق و خردشدگی دولت های ملی بود كه بر سویه مدرن خود دولت به مثابه ذات سیاسی مستقلی دارای حاكمیت یكپارچه و خاص بودگی ملی تاكید می گذاشت.
www.geocities.com/integral-trdition/schmitt.html
ترجمه: صالح نجفی
منبع : روزنامه شرق
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست