دوشنبه, ۲۴ دی, ۱۴۰۳ / 13 January, 2025
مجله ویستا
عاقله اصل حمایت از خانواده
از نظر همه مذاهب اسلامی دیه قتل و جنایتخطایی به ترتیب ارث بر عهده چند طایفه است.عاقله عبارتند از: خویشاوندان ذكور جانی كه منتسب به پدر باشند، آزادكننده جانی، ضامن جریره و امام.
مقاله حاضر دارای دو بخش است: در بخش اول نویسنده ابتدا عاقله را از نظر لغتشناسان و فقها تعریف كرده آنگاه اجماع فقهای اسلام و روایات رسیده از ائمه علیهم السلام در اثبات عاقله را مورد بررسی قرار داده است.سپس به كیفیت تقسیط دیه بر افراد عاقله پرداخته و با بیان نظرت مختلف، به این نتیجه رسیده كه حكم عاقله، حكم حكومتی است و لذا تقسیط دیه به عهده حاكم شرع است تا اختلافی بوجود نیاید.
نویسنده در بخش دوم ابتدا به فلسفه تشریع این حكم پرداخته و نتیجه گرفته كه عاقله پیمان شرعی و اختیاری، به منظور حمایت از خانواده است.سپس به اشكالات مخالفان پاسخ داده و به این نتیجه رسیده كه این حكم از احكام مترقی اسلام است.
● مقدمه
از اختصاصات و ابتكارات بزرگ فقه اسلام - اعم از شیعه و سنی - تشریع «عاقله» است كه از جمله قوانین مترقی و عادلانه اسلام در باب قصاص و دیات و قوانین جزایی و نیز نشانه جامعیت آن است; زیرا نظام عاقله دارای آثار مهم سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی است و به لحاظ تحكیم پیوندهای خانوادگی حائز اهمیت است و نیز هیچ مانع حقوقی در جوامع كنونی ندارد.ما در این مقاله در صدد بحث و بررسی پیرامون این مساله مهم هستیم.ابتدا عاقله را از دیدگاه اهل لغت و فقها تعریف میكنیم و دیدگاه فقهای بزرگ را بیان میكنیم و بعد فروع و جزئیات آن و اختلاف نظر فقهای امامیه و اهل سنت را بررسی میكنیم و در پایان فلسفه و حكمت تشریع و آثار اجتماعی و سیاسی و خانوادگی آن را مورد بحث قرار میدهیم و برخی از اشكالاتی را كه در این رابطه مطرح شده نقد و بررسی میكنیم.
● تعریف عاقله
بدون شك هر كس مرتكب جرم و جنایتی شود، - چه قتل نفس باشد و یا جراحتی بر كسی وارد كند - مسؤولیت كیفری آن متعلق به شخص او است و او ضامن دیه و هر گونه غرامت تعیینشده خواهد بود.این اصل، مستفاد از قرآن مجید است كه میفرماید: «و لاتزر وازرهٔ وزر اخری» . (۱)
آنچه مسلما از این اصل خارج شده، مواردی است كه عاقله انسان ضامن است و آن جایی است كه انسان از روی خطای محض كسی را بكشد و یا جراحتی به اعضای كسی وارد كند.عاقله با شرایطی كه بیان خواهد شد، باید دیه جنایتخطایی را بدهد و خود جانی ضمانت مالی ندارد. فقیه بزرگ و نامدار شیعه در كتاب ارزشمند «شرایع الاسلام» فرموده است: «عاقله انسان به ترتیب چهار دستهاند: اول: عصبه كه خویشاوندان شخص میباشند، دوم: معتق یعنی آزاد كننده او، سوم: ضامن جریره، چهارم: امام علیه السلام.این چهار دسته به ترتیبی كه ارث میبرند ضامن جنایات خطائی انسان میباشند» . (۲)
بنابراین، در هر مورد دیگری كه شك كردیم، اصل برائت ذمه جاری میكنیم و حكم میكنیم كه دیه و یا جنایتبر عهده شخص جانی خواهد بود و دیگران حتی امام علیه السلام و مسؤول بیتالمال، ضمانتی ندارند. صاحب جواهرقدس سره میگوید: «علت اینكه پرداخت كننده دیه خطا را عاقله نامیدهاند چند چیز است: اول این است كه: چون شتری را كه به منظور دیه مقتول در نظر گرفته میشده، در خانه ولی خون، عقال میكردهاند; یعنی زانوی آن را با طناب میبستند كه نتواند حركتبكند، از این جهت عاقله نامیده شده است.عاقله از واژه عقل است و عقل هم به معنای عقال كردن است. دوم اینكه: عقل به معنای منع كردن و بازداشتن است و به مناسبت اینكه دادن دیه، وسیله منع كردن و بازداشتن ولی دم است از قصاص و كشتن قاتل، آن را عاقله نامیدهاند و سوم اینكه: واژه عقل به معنای خود دیه است و عاقله به معنای كسی است كه متحمل دیه جنایتخطایی میشود» . (۳)
آنچه صاحب جواهر فرموده است، همان چیزی است كه از گفتار لغتشناسان هم استفاده میشود. احمدبن محمدالفیومی در كتاب المصباحالمنیر مینویسد: «عقلت البعیر عقلا، بر وزن ضرب یضرب به معنای این است كه وسط ذراع شتر را با ریسمان بستم و این واژه به معنای عقال است و در این صورت جمع عقل میشود عقل; مثل كتاب و كتب و اگر گفته شود: عقلتالقتیل عقلا، به معنای پرداخت دیه آن مقتول است» و اصمعی گوید: «دیه را عقل نامیدن به جهت مصدری آن است; به این مناسبت كه شتری كه برای دیه آماده كرده بود، در خانه ولی مقتول عقال میكردند، آنگاه به خاطر كثرت استعمال، بر خود دیه اطلاق شده است; چه آن شتر باشد و یا طلا و نقره و یا چیز دیگر و گاهی گفته میشود: عقلت عنه، به معنای دادن غرامت است و یا هر چیزی كه از بابت دیه و یا غرامتهای دیگر باید پرداخت كند» .(۴)
اگر عاقله از عقل به معنای منع باشد، مناسبت آن روشن است; زیرا با دادن دیه به ولیدم، مانع از قصاصكردن او میشود و اگر به معنای عقالكردن شتر هم باشد، میتوان اینگونه گفت كه با بستن شتر دیه در خانه ولیدم، در حقیقت دست او را میبندد از كشتن قاتلی كه از روی خطای محض، شخص مقتول را كشته است و با پرداخت دیه به ولیدم، خون قاتل محفوظ میماند و با نوعی مصالحه، غائله خاتمه پیدا میكند.شاید هم عقال به معنای منع است; چون شتر را از حركت منع میكند.
● عاقله كیست؟
همان گونه كه اول بحث اشاره شد، عاقله انسان كه متحمل دیه صاحب جنایت میشوند، چهار طایفهاند: اول - خویشان صاحب جنایت و آنان عصبه انسان میباشند كه توضیح آن خواهد آمد.دوم - معتق; یعنی كسی كه او را آزاد كرده اسست.سوم - ضامن جریره; یعنی كسی كه ضامن جنایت او شده باشد; زیرا معمول بوده است كه گاهی دو انسان بیوارث با یكدیگر قرارداد میكردند كه هریك خطایی مرتكب شود، دیگری دیه او را بدهد و هریك زودتر بمیرد، دیگری وارث او باشد.چنین كسی اگر مرتكب خطایی بشود، ضامن جریره دیه او را میدهد و دین اسلام این قرارداد را امضا كرده است.چهارم - در صورتی كه هیچ یك از سه مورد یادشده ممكن نشد، امام علیه السلام دیه او را میدهد و اگر جانی بمیرد و وارث دیگری نداشته باشد، وارث او هم امام علیه السلام خواهد بود. شیخالطائفه، ابوجعفرالطوسی - قدسالله نفسهالزكیه - در كتاب خلاف، مساله ۶۹۸ كتابالجنایات در باره معنای «عصبه» فرموده است: «العاقلهٔ كل عصبهٔ خرجت منالوالدین والمولودین و همالاخرهٔ و ابنائهم اذا كانوا من جههٔ اب و ام او من جههٔ اب والاعمام و ابنائهم واعمامالاب وابنائهم والموالی و به قالالشافعی و جماعهٔ اهلالعلم; عاقله تمام كسانی هستند كه از پدر و مادر متولد شده باشند و یا تنها از جهت پدر باشند و یا از فرزندان آنان باشند و آنان برادران و فرزندان آنها میباشند.
اگر از یك پدر و مادر باشند و یا از جهت پدر تنها باشند و همینطور عموها و فرزندانشان و نیز عموهای پدر و فرزندان آنان جزو عاقلهاند و نظر شافعی و جماعت اهل علم از عامه هم همین است» . (۵)
لغتشناسان نیز واژه «عصبه» را به اقارب پدری و مادری و یا پدری تنها معنا كردهاند: در كتاب مصباحالمنیر چنین آمده است: «العصبهٔالقرابهٔ منالذكور الذین یلدون بالذكور و هذا ما قاله ائمهٔاللغهٔ و هو جمع عاصب مثل كفره و كافر...و عصبالقوم عصبا مثل ضرب احاطوا به لقتال او حمایهٔ فلهذا اختصالذكور بهم; عصبه خویشان ذكوراند كه به ذكور دلالت میكنند و این است آنچه پیشوایان اهل لغت گفتهاند و عصبه جمع عاصب است، مثل اینكه كفره جمع كافر است و اگر گفته شود عصبالقوم عصبا، مثل ضرب یضرب ضربا است و معنای آن، احاطهكردن اطراف قوم استبه منظور جنگ با دشمن و یا در مقام حمایتكردن از آنها و از جهت اینكه به معنای احاطهكردن است، اختصاص به خویشان مرد پیدا كرده است» . (۶)
صاحب جواهر فرموده است: «عصبهٔالرجل بنوه و قرابته لابیه و انما سموه عصبهٔ لانهم عصبوا به ای احاطوا فالاب طرف والعم طرف والاخ جانب و عنی مجمعالبحرین ان عصبهٔ الرجل بنوه و قرابته لابیه و قال فی مختصرالنهایهٔ الاثیریهٔ الاقارب من جههٔالاب.; در صحاحاللغهٔ آمده است: عصبه انسان، فرزندان و خویشان پدری او هستند و عصبه گفته شده استبه خاطر اینكه «عصبوا» به معنای «احاطه كردند» است; چون پدر انسان یك طرف و عموی او طرف دیگر و برادر یك طرف او را احاطه میكنند و همینگونه از كتاب مجمعالبحرین طریحی نقل شده است كه عصبه انسان به معنای فرزندان و خویشان پدری میباشند و همین معنا نیز در كتاب مختصر نهایه ابناثیر آورده شده است» . (۷)
آنچه از كلمات فقها و اهل لغت استفاده میشود، این است كه خویشان مادری را عصبه نمیگویند; بلكه عصبه، خویشان پدری هستند و باید آنها متحمل دیه خطای جانی باشند.محقق حلی در كتاب شرایعالسلام فرموده است: «وضابطالعصبه من یتقرب بالاب كالاخوهٔ و اولادهم والعمومهٔ و اولادهم ولا یشرط كونهم من اهلالارث فیالحال و قیل همالذین یرثون دیهٔالقاتل لوقتل; معیار در عصبهبودن كسانی هستند كه خویشاوند پدر باشند نه مادر; مثل برادران و فرزندان آنها و عموها و فرزندان آنها و شرط نیست كه وارث قاتل باشد بالفعل، [ بلكه اگر ارث هم نبرند، باز عاقله او محسوب میشوند; ] و گفته شده عاقله آن است كه وارث قاتل باشد در همان زمانی كه قاتل میمرده است» . (۸)
ولی این قول را صاحب جواهر و دیگران رد كردهاند به اینكه از دیه انسان، ذكور و اناث، حتی زوج و زوجه و همینطور خویشان مادری ارث میبرند، اما پرداختكننده دیه خطای او نمیباشند; بنابراین شرط عاقلهبودن، ارثبردن قاتل نیست.پس روشن شد كه عاقله همان عصبه انسان است كه خویشاوندان پدر و مادری و یا پدری او محسوب میشوند و این فتوا نزد قریب به اتفاق شیعه و فقهای عامه مشهور است; چنانكه محقق بزرگ شیعه، شهید ثانی، در مسالك به آن تصریح نموده است. (۹)
در مقابل این قول، تنها از اصحاب امامیه، مرحوم ابنجنید اسكافیقدس سره فرموده است: «عاقله انسان اقرب كسانی هستند كه سهم معینی از ارث میبرند و اگر وارث به مسماهٔ نبود، دیه خطایی بین خویشاوندان پدری به طور اشتراك بین خویشان پدری و مادری به طور اثلاثی تقسیم میشود» مستند این قول، روایتسلمهٔبن كهیل است; ولی این روایت ضعیف است و مورد اعتنای بزرگان نیست. در اینكه عاقله، ضامن دیه است، بین فقهای شیعه و سنی اتفاقنظر است; اگرچه در بعضی از جزئیات با هم اختلافنظر دارند.آنچه مورد اتفاق و اجماع همه فقهای مسلمین است، دیه قتل خطای محض است.ولی اهل سنت مانند شافعی و دیگران در قتل شبهعمد هم میگویند دیه بر عاقله است; ولی از نظر فقهای امامیه، دیه بر شخص قاتل است. شیخالطائفه ابوجعفر طوسیقدس سره در مساله ۶۸۴ كتابالجنایات خلاف گوید: «دیه قتل نفس در قتل خطا بر عاقله است و همینطور در جنایات اطراف و در این مساله هیچ اختلافنظری وجود ندارد; ولی نزد شافعی در قتل شبهعمد نیز بر عاقله است، ولی در نزد ما امامیه دیه از مال قاتل است، همانطوری كه در قتل عمد، دیه بر قاتل است، بدون هیچ اشكالی.دلیل ما اجماع فرقه و اخبار رسیده از معصومین علیهم السلام است و نیز اصل برائت ذمه عاقله هم در قتل شبهعمد اقتضا میكند كه دیه بر خود قاتل باشد; زیرا اشتغال ذمه نیاز به دلیل دارد و ما دلیلی بر اشتغال ذمه عاقله نداریم» . (۱۰)
اختلاف نظر بین امامیه و اهل سنت، تنها در قتل شبهعمد است.امامیه آن را ملحق به قتلعمد، ولی اهل سنت ملحق به خطای محض كردهاند.عبدالرحمن جزیری از فرقه حنفیه، در قتل شبهعمد، قصد فعل را مؤثر دانسته است; مانند كسی كه عصا را بلند كرده و به سر كسی زده است، لیكن چون معمولا با این آلت، قتل محقق نمیشود و تصادفا منجر به قتل شده است، ملحق به قتل خطا است و اگر بگوییم دیه بر قاتل است، باید مال فراوان بدهد و موجب استیصال و درماندگی او خواهد شد; بنابراین باید دیه را عاقله تحمل كند. (۱۱)پرواضح است كه این استدلال ناتمام است; زیرا فرق بسیار استبین قتل خطا و شبهعمد; چون در خطا اصلا قصد فعل نداشته است; مانند كسی كه تیراندازی كرده به قصد كشتن حیوانی و اصلا خبر نداشته كه در آنجا انسانی وجود داشته است و به طور اتفاق تیر به انسان اصابت كرده و كشتهشده است; ولی در شبهعمد مسلم است كه قاتل قصد فعل و كشتن مقتول را داشته است، اگرچه آلتی را كه به كار برده است، نوعا باعث قتل نباشد; بنابراین تردیدی در مقصربودن قاتل نیست و از این جهت ملحقساختن شبهعمد به خطای محض صحیح نخواهد بود; پس باید گفت نظر امامیه حق است، بعلاوه اینكه، اجماع طایفه و اخبار رسیده از معصومین علیهم السلام نیز بر آن دلالت میكند.
۴) محدوده عاقله محدوده عاقله كدام است؟ آیا اختصاص به خویشان پدری مانند عمو و فرزندانشان و برادر و فرزندانشان دارد یا اینكه پدر و اولاد پدری هم جزو عاقله هستند؟ در این باره بین فقها اختلافنظر است.مرحوم شیخ طوسی در كتاب خلاف ادعای اجماع كرده است كه پدر و فرزندانش داخل عاقله نیستند; در مقابل، جماعتی از فقها از جمله، فقیه نامور شیعه، محقق حلی، در كتاب شرایعالاسلام و از معاصران، مرحوم آیهالله گلپایگانیقدس سره و آیهٔالله خوئیقدس سره فرمودهاند: پدر و اولاد جانی هم جزو عاقله میباشند. (۱۲)
ـ برای اثبات قول اول سه دلیل ذكر كردهاند:
۱) اصالت عدم اشتغال آنها از تعلق به ضمان.این استدلال صحیح نیست; برای اینكه تمسك به اصل عدم اشتغال دیه وقتی است كه نصی نباشد و اینجا با تصریح اهل لغت - كه مراد از عصبه اقارب پدری هستند - جایی برای اصل مزبور نیست.پدر انسان و پدران او هرچه بالا رود و فرزند انسان و فرزندان او هرچه پایینتر روند، نزدیكترین خویشاوندی را به انسان دارند; بعلاوه عدم اشتغال آباء و ابناء، مستلزم اشتغال ذمه دیگران است كه آنجا نیز همین اصالت عدم اشتغال جاری است.بنابراین این اصل جاری میشود، چنانكه صاحب جواهرقدس سره به این مطلب اشاره كردهاند.
۲) صحیح محمدبن قیس به نقل از امام باقر علیه السلام قال: «قضی امیرالمؤمنین علیه السلام علی امراهٔ اعتقت رجلا و اشترطت ولائه ولها ابن فالحق ولائه بعصبتهاالذین یعقلون عنه دون ولدها; امیرالمؤمنین علیه السلام درباره آن زنی كه مردی را آزاد كرده بود و شرط كرده بود ولای آن مرد را و آن زن دارای پسری بود امام ولای آن زن را به عصبهاش - كه عاقله او را میپردازند - ملحق كردند و پسرش را استثنا كردند» .
(۱۳)
بنابراین آن زن دیه را نباید بدهد. این روایتشریف دلالت ندارد كه پسر از عاقله استثنا شده است، بلكه مدلول آن این است كه پسر آن زن از ارثبردن ولای آن شخصی كه آزاد شده، استثنا شده است و ارثنبردن آن پسر از ولاء، غیر از جدایی او از عاقله است. (۱۴)
۳) حدیث نبوی كه آن را كشفاللثام و سالك از اهل سنت نقل كردهاند و آن حدیث این است: «لایؤخذالرجل بجریرهٔ ابیه و لا بجریرهٔ ابنه» اولا این حدیث از جهتسند ضعیف است; چون از طریق شیعه نیست و ثانیا احتمال دارد كه منظور از عدم اخذ به جریره اب و ابن، جریره عمدی باشد نه جریره خطایی كه مربوط به عاقله است. بنابراین قول دوم درستتر بهنظر میرسد و آن اینكه پدر و فرزندان قاتل و جانی، جزو عاقله به شمار میآیند.از كسانی كه این قول را برگزیدهاند میتوان از مرحوم محقق، صاحب جواهر، اسكافی، شیخ مفید، شیخالطائفه (در كتاب نهایه و حائریات) ابنادریس حلی، یحییبن سعید، فاضلین، صیمری و شهید (در لمعه)، فاضل مقداد (در التنقیح) نامبرد. دلیل آن این است كه عصبه شخص - بر اساس معنای لغوی آن - كسانی هستند كه او را احاطه كردهاند و طبعا این معنا شامل اب و ابن هم میشود و مراد مرحوم محقق هم همین است كه در مقام استدلال فرموده است: «لانهما ادنی قومه» یعنی به جهت این است كه اب و اولاد نزدیكترین افراد قوم انسان محسوب میشوند.بنابراین از این بیان معلوم میشود كه شهرت و اجماعی كه بر قول اول ادعا شده، پایه و اساس درستی ندارد; زیرا چگونه ممكن است اجماع و شهرتی در بین قدما باشد، با اینكه بسیاری از قدما و متاخرین، قول دوم را اختیار كردهاند. لیكن آنچه نزد فقهای امامیه قطعی و مسلم است، این است كه شخص قاتل خطایی داخل عاقله نیست و در مقابل دیه، ضمانتی ندارد; بلكه نزد علمای اسلام مسلم است جز ابوحنیفه. شیخ طوسیرحمه الله در كتاب خلاف گفته است: «القاتل لا یدخل فیالعقل بحال مع وجود من یعقل عنه منالعصبات و بیتالمال و به قالالشافعی و قال ابوحنیفه القاتل كاحدالعصبات یعقل كما یعقل و احد منهم دلیلنا انالاصل برائهٔالذمهٔ و دخوله یحتاج الی دلیل و عمومالاخبار التی قدمناها یقتضی ان الدیهٔ علیالعاقله كلها فی روایهٔ ابنمسعود و جابر» . (۱۵)
شیخالطائفه در این عبارت به دو دلیل استدلال كرده است; اول: به اصل برائت ذمه قاتل از دیه، دوم: به عموم اخباری كه بیان میدارد دیه قتل خطایی بر عاقله است نه قاتل و اگر ما بخواهیم قاتل را داخل در عاقله قرار دهیم دلیلی نداریم. صاحب جواهرقدس سره میفرماید: اجماع محصل و منقول قائم است كه قاتل، داخل عاقله نیست و ضمانت ندارد; بعلاوه، بودن دیه قتل خطایی بر عاقله از ضروریات مذهب امامیه است و یا از ضروریات معلوم نزد مسلمانان است، اگرچه ابوحنیفه مخالفت كرده است.بنابراین روشن است كه قاتل، بدهكار دیه نیست و داخل محدوده عاقله نیست. (۱۶)
نكته دیگر آنكه فقها اشاره كردهاند كه زنان، بچگان و دیوانگان از محدوده عاقله خارجاند و نباید سهمی از دیه را پرداخت نمایند.در این باره، صاحب جواهررحمه الله ذیل كلام محققرحمه الله میفرماید: من در این مساله مخالفتی پیدا نكردم و همین مطلب را شیخالطائفه در كتاب مبسوط اعتراف كرده است.اما دلیل آن این است كه زن، داخل مفهوم عصبه نیست و صبی و مجنون هم اگرچه مفهوما داخل عصبه هستند، اما اطلاق ادله ضمانت عاقله نسبتبه جنایتخطایی آنها را شامل نمیشود و یا دستكم مشكوكالاطلاق است.علت عدم شمول یا از جهت انصراف ادله است از آنها و یا اینكه ادله از جهت وجود اجماع مشكوكالاطلاق است.در هر صورت، این مساله هم از مسلمات است كه صبی و مجنون ضامن دیه نمیباشند (۱۷)
ولیكن جای شبهه نیست كه آنها از دیه قاتل ارث میبرند و همه اصحاب به آن معترفاند. در دو مورد از احكام عاقله، بین امامیه و اهل سنت اختلاف وجود دارد و آن این است كه اهل دیوان و اهل بلد در دیه مشاركت ندارند; چنانكه محقق حلیقدس سره در كتاب شریف شرایع میفرماید: «ولا یدخل فیالعقل اهلالدیوان ولا اهلالبلد اذا لم یكونوا عصبهٔ.» شهید ثانیرحمه الله در شرح كلام مرحوم محقق میفرماید: «مراد از اهل دیوان كسانی هستند كه امام علیه السلام آنها را منظم كرده برای جهاد با دشمن و برای آنان غذا و طعام قرار داده و برای آنان فرمانده معینی تعیین كرده است. این افراد نباید متحمل دیه قتل بشوند، مگر اینكه از جمله عصبه قاتل باشند» . (۱۸)
در میان علمای اهل سنت، ابوحنیفه میگوید: «والعاقله هم اهلالدیوان ان كانالقاتل من اهلالدیوان یؤخذ من عطایاهم فی ثلاث سنین و اهلالدیوان هم اهلالرآیات والالویهٔ و همالجیش الذین كتبت اسمائهم فیالدیوان والجریره لان سیدنا عمر - رضیالله عنه - هو اول من دون الدواوین و جعلالعقل علی اهلالدیوان و كان ذلك بمحضر منالصحابهٔ - رضیالله عنهم - من غیر نكیر منهم ولانالعقل كان علی اهلالنصرهٔ و قد انتبانواع باالقرابهٔ والحلف والولاء والعد و فی عهد عمر - رضیالله - صارت بالدیوان فجعلها علی اهله اتباعا للمعنی» . (۱۹)
كه اگر قاتل جزو افراد اهل دیوان باشد، باید اهل دیوان دیه قتل او را بدهند. در استدلال ابوحنیفه دو مطلب است:
اول اینكه عمر در زمان تصدی خلافتش، دیه را بر اهل دیوان قرار داد و این عمل مورد انكار هیچیك از صحابه واقع نشد; پس فعل عمر حجت است. ولی جواب این دلیل را فقهای امامیه مانند شهیدقدس سره (در مسالك) و صاحب جواهرقدس سره دادهاند به اینكه فعل عمر مخالف با معهود در زمان رسول خدا صلی الله علیه وآله است; چون بالضروره معلوم بوده است كه پیامبر صلی الله علیه وآله دیه را بر عصبه قرار داده است و اصلا در زمان ایشان دیوانی وجود نداشته است.حتی در زمان ابوبكر هم واقع نشده است.پس این عملی است مخالف با نظر رسول خدا و حجیتی ندارد.ممكن استبگوییم فعل عمر در آن زمان به این خاطر بوده است كه اهل دیوان از اقارب و عصبه آن مرد قاتل بودند; بنابراین فعل عمر دلالتی ندارد كه دیه بر اهل دیوان است، حتی اگر عصبه قاتل هم نباشند.البته این مطالب با فرض مماشات است والا از منظر ما امامیه، فعل غیرمعصوم هیچگونه حجیتی ندارد.
دلیل دوم ابوحنیفه این است كه اصولا حقیقت عاقله این است كه بتوانند انسان را یاری كنند و اهل نصرت چهار دستهاند;
۱) اقرباء و خویشاوندان،
۲) كسانی كه با آنها پیمان بستهاند،
۳) اهل ولاء،
۴) كسانی كه دارای قدرتی باشند.
پس به علت توانایی نصرت در اهل دیوان، عمر هم دیه را بر آنان قرار داده است. این استدلال از اولی ضعیفتر استبرای اینكه آنچه مسلم است این است پیامبر دیه قتل خطا را بر عاقله قرار دادهاند و اصلا معهود نبوده است كه اهل دیوان و یا جیش در مقابل دیه قتل خطا ضمانتی داشته باشند و گفتار ابوحنیفه مطلبی استباطل. بنابراین حق این است كه اهل دیوان از عاقله و محدوده آن خارجاند. مورد دوم این است كه اهل بلد قاتل اصلا داخل عاقله نمیباشند و نباید سهمی از دیه را بدهند اگرچه در این مورد هم ابوحنیفه میگوید: «اگر اهل دیوان نبودند باید دیه را اهل بلد بپردازند» . (۲۰)
از طریق امامیه هم در روایتی كه سلمهٔبن كهیل نقل كرده آمده است: «ان لم یكن له قرابهٔ من قبل امخ ولا قرابهٔ من قبل ابیه ففض الدیهٔ علی اهل الموصل ممن ولد بها و نشا ولا تدخلن فیهم غیرهم من اهلالبلد» . (۲۱)
ولیكن این حدیث از دیدگاه فقهای امامیه ضعیف است و مورد عمل اصحاب نیست.علت ضعف این روایت این است كه سلمهٔبن كهیل از طایفه زیدیه عامه است. (۲۲) بنابراین اهل بلد هم داخل در محدوده عاقله نخواهند بود.
۵) شرایط عاقله برای پرداخت دیه مشهور بین فقهای امامیه این است كه عاقله اگر فقیر باشد، پرداخت دیه بر او واجب نیست.صاحب جواهر فرموده است: «من در این مساله مخالفی نیافتم.» محققرحمه الله در شرایعالاسلام فرموده است: «نعم لا یتحملالفقیر شیئا و یعتبر فقره عندالمطالبه و هو حولالحول.» بنابر نظر ایشان كسی كه وقت مطالبه دیه - كه سر سال است - غنی باشد، باید دیه را بدهد ولو اینكه قبلا فقیر باشد و اگر كسی قبل از زمان مطالبه غنی باشد، ولی وقت مطالبه فقیر باشد، تحمل دیه بر او واجب نیست; بنابراین میزان غنی و فقیر بودن، هنگام مطالبه دیه است. بنابراین، همانطوری كه كشفاللثام گفته است، اگر كسی فقیر باشد ولی بتواند كسب كند و دیه را بپردازد، بر او واجب نیست، بلكه میزان دارابودن بالفعل است; بر خلاف اهل سنت كه میگویند اگر شخص فقیر قادر به كسب باشد باید دیه را بدهد. صاحب جواهررحمه الله گوید: «از دیدگاه بسیاری از فقهای امامیه استفاده میشود كه این حكم نزد امامیه مفروغ عنه بوده و كسی در آن تردید نكرده و مورد تسالم اصحاب بوده است.از فقهای معاصر هم امام خمینیقدس سره و آیهٔالله گلپایگانیقدس سره در كتاب مجمعالمسائل همین نظر را اختیار كردهاند.نسبتبه قدمای اصحاب هم ظاهرا یا فتوا مشهور بوده است و یا (بالاتر از مشهور) در حدی بوده است كه مخالفی پیدا نشده است.
شیخ در مبسوط میگوید: «والذی یتحملالعقل عنالقاتل منالعاقله من كان منهم غنیا او متجملا و اماالفقیر فلا یتحمل شیئا منها و یعتبرالغنی والفقر حینالمطالبه والاستیفاء و هو حولالحول ولایعتبر ذلك قبلالمطالبه فمن كان غنیا عندالحول طالباه و ان كان فقیرا تركناه و ان غنیا قبل ذلك» . (۲۳)
مفاد كلام شیخقدس سره نیز همان مفاد كلام محقققدس سره است و به طور ارسال مسلم شرط فرموده است كه باید عاقله در وقت ادای دیه مقتول غنی باشد و اگر فقیر باشد بر او دیه واجب نیست; اگرچه قبل از آن هم غنی باشد.محقق اردبیلی در مجمعالفائدهٔ و البرهان فرموده است: «ولعل دلیل اشتراط الوجدان عندالمطالبه الاجماع اولهم نص ماتعرفه و یحتمل عدمه فیصبر علیه حتی یجد كسائر دیونه» . (۲۴)
ایشان به بیان دو قول اكتفا فرموده ولی احتمال داده است كه مساله اجماعی بوده و یا نصی وجود داشته و به ما نرسیده است و در طرف مقابل فقط صرف احتمال را بیان كرده است. مرحوم آیهٔالله خوئی قدس سره فرموده است: «غنی در عاقله شرط نیست، بلكه فرقی بین فقیر و غنی در اینجا وجود ندارد.» ایشان در تكملهٔالمنهاج فرموده است: «هل یعتبرالغنی فیالعاقله المشهور اعتباره و فیه اشكال والاقرب عدم اعتباره.» و در مبانی آن فرموده است: «وجه اشكال این است كه فتوای مشهور دلیل ندارد.بلی، اگر اجماعی در مساله ثابتشود، مطلب تمام است ولكن اجماعی وجود ندارد; بنابراین فرقی بین غنی و فقیر نیست در جهت اطلاقات ادله» . (۲۵)ایشان فرمودهاند در مساله اجماعی وجود ندارد، ولی قول خلاف مشهور را به كسی نسبت ندادهاند، در نتیجه باید بگویند، اولا فقیر هم باید دیه را بدهد و اگر به خاطر فقر نتوانستبدهد، مدیون است كه در زمان ممكن باید پرداخت كند.ولی باید گفت فرق استبین مدیون در سایر دیون (غیر از دیه) و در مورد عاقلهای كه خودش تنگدستشده است - كه بر طبق آیه شریفه «فنظرهٔالی میسرهٔ» باید صبر كند تا دارا شود - و بین آن عاقله فقیری كه بالفعل مدیونن است; پس نمیتوانیم بگوییم در حال فقر، تكلیف پرداخت دیه متوجه او میشود و قیاس كنیم این را به مدیونی كه نادار شده است; زیرا در فرض اول واجد بوده و سپس تنگدستشده است، اما در فرض بعدی این است كه از اول فقیر بوده است پس خداوند چگونه او را مكلف میكند به ادای این دین در حالی كه قادر به پرداخت نیست; بنابراین اطلاق ادله مخدوش میشود و فقیر را شامل نمیشود و یا مشكوكالشمول است.اگر شك كنیم، اصالتبرائت ذمه فقیر از این دیه جاری میشود و این اصل بدون معارض است; برای اینكه به هر حال ذمه غنی بلااشكال مشغول میشود; بنابراین به اعتبار قول مشهور، فقیر، بدهكار دیه نخواهد بود; همانگونه كه امام خمینیقدس سره در تحریرالوسیله اختیار كردهاند. علاوه بر آن، تحمیل دیه بر فقیر اجحاف است; چون موجب عسر و حرج شدید است و شرعا جایز نیست.حتی اگر تحمیل دیه بر غنی هم اجحاف باشد، جایز نیست تا چه رسد به فقیر كه به طریق اولی جایز نیست و قطعا موجب مشقت و عسر و حرج است.پس به دلیل «قاعده لاحرج» این تكلیف برداشته شده است; بنابراین یا ادله اطلاق ندارد و یا مشكوكالاطلاق است.تحمیل دیه بر غیر قاتل خلاف اصل است; بنابراین با اصل وجوب دیه خطا بر عاقله منافات ندارد; زیرا حكم مختص به عاقله غنی است نه مطلق عاقله. ۶- مقدار دیهای كه عاقله باید بدهد در اینكه بر عاقله واجب است دیه جراحت موضحه و بالاتر از آن را تا قتل خطایی بدهد، در میان فقهای امامیه اختلافی وجود ندارد و اجماع فقها بر آن مسلم است. محقق حلیقدس سره فرموده است: «و تحملالعاقله دیهٔالموضحهٔ فما زاد قطعا و هل تحمل ما نقص قال فیالخلاف نعم و منع فی غیره و هوالمروی غیر ان فیالروایهٔ ضعفا» (۲۶)
و نیز محققرحمه الله فرموده: «موضحه آن جراحتی است كه بر كسی وارد شود كه تا به استخوان برسد و نیز روی استخوان ظاهر شود.» صاحب جواهر فرموده است: «در این تعبیر اختلافی ندیدم» . (۲۷)
شیخالطائفهقدس سره در كتاب خلاف گفته است: «دیه كمتر از موضحه هم بر عهده عاقله است» ابنادریس حلیقدس سره هم در این نظر با شیخ موافقت كرده است اما در كتاب نهایه فرموده است: «دیه كمتر از موضحه بر عهده خود جانی است و ذمه عاقله از آن بری است» و این قول را بسیاری از فقهای شیعه اختیار كردهاند; مانند حلبیرحمه الله (در كافی) و ابنزهرهرحمه الله (در كتاب غنیه) وابنحمزه (در وسیله) و دیگران كه ظاهرا مشهور بین قدمای امامیه و متاخرین همین قول است.دلیل قول اول، اطلاق اخبار عاقله است كه بین موضحه و غیر آن فرقی نگذاشته است.و اما دلیل قول دوم، روایتخاصهای است از امام باقر علیه السلام كه فرموده است: «قضی امیرالمؤمنین علیه السلام انه لا تحملالعاقله الاالموضحهٔ فصاعدا و ما دون السمحاق اجر الطبیب سویالدیه» . (۲۸)
با این روایت، عموم را تخصیص میزنیم. این روایت همان روایتی است كه در كلام محقق آمده و فرموده است كه در آن ضعف سندی وجود دارد و آن این است كه ابنفضال، فطحی مذهب بوده است; لیكن این مطلب درست نیست; چنانكه صاحب جواهرقدس سره فرموده است: «ولو اینكه ابنفضال تا آخر عمرش بر مذهب فطحیه بوده باشد، باز هم روایت، موثق است نه ضعیف و روایت موثق را ما حجت میدانیم.» به همین دلیل علامهقدس سره در بسیاری از كتابهایش - غیر از كتاب قواعد - متمایل به قول دوم شده است.بعد از علاامه هم فخرالمحققین و فاضل مقداد و صمیری و شهید ثانی و عده دیگری از فقها قول دوم را اختیار كردهاند.گفته شده است كه این قول، مشهور بین فقها است، همانگونه كه در كتاب ریاض آمده است.و نیز گفته شده ابنفضال تا آخر عمر بر مذهب فطحیه باقی نبوده است و وقت مرگ برگشته و امامیمذهب شده است كه با این وجود روایت صحیح تلقی میشود. نیز ممكن است مراد از تضعیف روایت در قول علامه، ضعفی باشد كه شامل روایت موثق هم بشود و مقصودش این باشد كه روایت صحیح نیست نه اینكه حجت نباشد; بنابراین با توجه به اینكه روایت، معارضی هم ندارد باید به آن عمل شود.مقتضی اصل برائت هم این است كه جنایت مادونالموضحه بر عهده شخص جانی باشد; برای اینكه مقتضای آیه شریفه «ولا تزروازرهٔ وزراخری» این است كه جنایت جانی مطلقا بر عهده خودش باشد.از این اصل، دیه جنایت موضحه و بالاتر از آن خارج شده است و مادونالموضحه، تحت اصول اولی باقی میماند و به حكم آیه یادشده بر عهده شخص جانی است. صاحب جواهرقدس سره میفرماید: «علاوه بر ادله مذكور - از آنجایی كه صدور جنایتهای خطایی مردم زیاد است - اگر بگوییم هرگونه جنایتخطایی دیهاش بر عاقله است، لازمهاش این است كه اولا موجب مشقتبر مردم شود و این مطلب به حكم «قاعده لاحرج» مرفوع است و ثانیا چون میگویند دیه آنها بر عهده عاقله است و خودشان ضمانتی ندارند چهبسا موجب تسامح و تساهل مردم در ارتكاب جنایتشود در حالی كه سیره عملی مسلمین در هر زمان و مكان برخلاف آن است.
بنابراین ما شك میكنیم در شمول اطلاقات باب عاقله كه شامل مادونالموضحه هم بشود; حتی دیه جراحات و ضمان موضحه به دلیل اجماع و به دلیل موثق ابنفضال بر عهده خود جانی نیست.بنابراین اقوی دو قول دوم است; واللهالعالم» . (۲۹)
۶) مدت پرداخت دیه فقهای عظیمالشان شیعه فرمودهاند: عاقله جانی باید دیه خطایی را در مدت سه سال پرداخت كنند.در این مساله هم اختلافی وجود ندارد، بلكه صاحب جواهرقدس سره در این مساله ادعای اجماع كرده است.آغاز محاسبه برای پرداخت دیه، مرگ «مجنیعلیه» است كه باید آخر هر سال یك سوم دیه را پرداخت كند.در این جهت فرقی بین دیه كامل و ناقص وجود ندارد; مثلا دیه ذمی و دیه زن كه نصف دیه مرد است.دلیل این حكم روایت ابیولاد است كه مشایخ ثلاث با سند تمام روایت كردهاند: «عن ابی ولاد عن ابیعبدالله علیه السلام قال كان علی علیه السلام یقول تستادی دیهٔالخطاء فی ثلاث سنین و تستادی دیهٔالعمد فی سنهٔ» . (۳۰)
اما مدت ارش جنایات مورد اختلاف است.از شیخ در كتاب مبسوط نقل شده است: «در صورتی كه كمتر از ثلث دیه باشد باید در پایان سال پرداخت كند; چون بدهكاری عاقله نسبتبه دیه ضمان نقدی نیست، بلكه مؤجل است. محقق قدس سره بر این قول اشكال كرده و گفته است كه: «محتمل است جمله «تستادی دیهٔالخطاء فی ثلاث سنین» ، مختص به صرف دیه نفس باشد نه دیه اعضا و ارش جنایات; بنابراین مقتضای اصالهٔالحلول در مستحق و داین این است كه این دین حال و بر خود جانی واجب باشد و چون نص دیگری نداریم، نمیتوانیم ارش جنایات را بر دیه نفس قیاس كنیم; چون تنها در اصل خطاییبودن شریكاند ولی در سایر خصوصیات با هم فرق دارند.»
ـ شیخرحمه الله در كتاب مبسوط ارش جنایات را به سه قسم تقسیم كرده است:
۱) به اندازه دیه باشد
۲) اقل از دیه باشد
۳) اكثر از دیه باشد.اگر به اندازه دیه باشد باید بگوییم جاری مجرای دیه نفس است و مدت آن سه سال است و اگر به اندازه ثلث دیه باشد و یا كمتر از ثلثباشد، مدت آن یك سال است و اگر كمتر از دو ثلثباشد، ثلث اول را سر سال بدهد و باقیمانده را در سال دوم; همینطور، اگر ارش جنایتبه اندازه دو ثلث و یا زیادتر باشد، زاید بر دو ثلث را در سال سوم باید بدهد و اگر ارش جنایت از دیه انسان بیشتر باشد، مانند اینكه دو چشم كسی را كنده باشد و یا دو دست كسی را قطع كرده باشد، اگر مجنیعلیه دو نفر باشند باید برای هر كدام از این دو نفر سر سال اول، ثلث دیه و سر سال دوم، ثلث دوم و سر سال سوم، ثلثسوم دیه را بدهد و اما اگر مستحق یك نفر باشد، باز هم سر سال بیشتر از ثلثبر او واجب نیست; بنابراین برای دو چشم، یك سدس و برای دو دست هم یك سدس باید بدهد كه در مدت شش سال باید پرداخت كند.این بود خلاصه و ماحصل آنچه مرحوم شیخ در مبسوط فرموده است. (۳۱)
ولكن محقق اردبیلی مطلب شیخرحمه الله را قبول ندارد و میگوید: «قاعده عقلیه و نقلیه اقتضا میكند كه غیر از خود جانی كس دیگری ضمانت عاقله را بر عهده نداشته باشد، مگر در موردی كه اجماعی باشد و یا دلیل لفظی مثل نص داشته باشیم; مانند دیه موضحه و بیشتر از آن و یا دیه نفس در صورت قتل خطایی كه با دلیل موجود باید در مدت سه سال پرداختشود. اما در مورد ارش جنایات میگوییم: اولا تحمل آن بر عاقله خلاف اصل است، بلكه باید خود جانی متحمل شود مگر آنچه به دلیل خاصی یقینا از این قاعده خارج شده باشد; مثل دیه موضحه و مافوق آن.ثانیا اصل در پرداخت این است كه حال باشد نه مؤجل; چون دلیلی نداریم كه باید و یا میتواند در مدت بپردازد. (۳۲)
بنابراین كلام محقق اردبیلیقدس سره به واقع نزدیكتر است، چون ما میتوانیم ارش جنایت را با دیه نفس خطایی با هم قیاس كنیم و دلیل دیگری هم نداریم و همانگونه كه محققرحمه الله هم فرمود، روایت «تستادی دیهٔالخطاء ثلاث سنین» مربوط به قتل نفس واجب است.
۷) فلسفه تشریع عاقله در اسلام قطعا تشریع قانون عاقله در اسلام مانند سایر احكام آن، دارای فلسفه و حكمتهای فراوان و فواید كثیرهای است، هم برای فرد و هم برای جامعه اسلامی، خصوصا برای خانواده و نظام آن.ما در این بخش به اهم آنها اشاره میكنیم:
۱) نظام عاقله موجب تقویت و تحكیم خانواده است.قانون عاقله موجب تعدیل تعصبات قبیلهای و خانوادگی میشود.علامه مجلسیقدس سره فرموده است: در زمان جاهلیت مردم تعصب بسیاری به حفظ خویشاوندان خود داشتند، به گونهای كه قاتل را حمایت میكردند و او را از ولی مقتول دور نگاه میداشتهاند و نمیگذاشتند به سزای عملش برسد ولو اینكه به ناحق كسی را كشته بود.شارع مقدس به منظور تعدیل تعصبات، در باب قتل خطایی - كه قاتل در آن تقصیری ندارد - مقرر فررمود كه دیه بر ورثه و خویشان او تقسیم شود كه هم باعث قلتحمایت ایشان شود و هم كار بر قاتل آسان شود; چون تقصیری نداشته است و از روی خطا انجام داده است. (۳۳)
بنابراین وقتی خویشاوندانی كه مشمول قانون عاقلهاند، شرعا موظف به پرداخت دیه قتل خطایی شدند، تعصبات بیجا و بیرویهای كه در بعضی از اقوام و قبیلهها است، تعدیل و سبك میشود و لااقل اینكه بجا و حسابشده مصرف میشود.قانون عاقله موجب تقویت و استحكام بنیان خانواده و موجب ارتباط و اتصال اعضای خانوادهها میشود; چون وقتی از ناحیه شارع مقدس، خانوادهها موظف باشند كه دیه قتل و نایتخطایی خویشاوندان را بدهند، باعث میشود یكدیگر را شناسایی كنند به طوری كه اگر فردی از خانوادهها در كشورهای خارجی هم زندگی كند، مورد غفلت قرار نمیگیرد و بدینوسیله با دیگر فامیل ارتباط برقرار میكند و بدینوسیله پیوند خانوادگی تقویت میشود.وقتی رابطه خانوادگی مستحكم شود، در مشكلات زندگی یكدیگر را كمك میكنند.
فلسفه اینكه اسلام بر مساله صلهرحم تاكید فراوان كرده است، همین است كه روابط خانوادگی مستحكم شود تا در روزهای سخت همدیگر را كمك كنند.قانون عاقله موجب حفظ نسبهای خانوادگی و فراموشنشدن خویشاوندی میشود. بنابراین نظام عاقله یك نوع پیمان شرعی است كه اشخاص از روی علم و اختیار تعهد میكنند تا از خانواده كه مقدسترین نهاد اجتماعی است، حمایت كنند كه از هم نپاشد. محقق بزرگ، شهید ثانیقدس سره، در كتاب مسالكالافهام در این باره میگوید: «علما گفتهاند: تحمیل غرامتبر غیر جانی خلاف قاعده است الا اینكه چون قبایل عرب در زمان جاهلیت از روی تعصب در مقام حمایت و نصرت جانی برمیآمدند و مانع میشدند كه اولیای مقتول بتوانند انتقام بگیرند و یا حقشان را از قاتل و جانی بگیرند، شارع متعال مقرر فرموده، در صورتی كه جنایت عمدی نباشد، در عوض این حمایت و نصرت بیجا برای كمك به قاتل بذل مال كنند و عاقله جانی كه خویشاوندان او هستند، دیه مقتول را بدهند و چون این حمایت و دادن دیه از طرف جانی را به اجانب تشبیه كردند - كه در مقام اصلاح ذاتالبین نیاز به مال دارند - خداوند اجازه داده است كه از سهم زكات در راه اصلاح ذاتالبین صرف نمایند و نیز شارع متعال به منظور اینكه بر خویشاوندان مشقت نباشد، دادن دیه جنایتخطایی را مؤجل و مدتدار قرار داده است نه نقدی، تا از این راه هم قاتل جانی را حمایت و كمك كرده و هم بر عاقله مشقت نكرده باشد. (۳۴)
۲) بدون شك از نظر اسلام خون شخص مسلمان بسیار اهمیت دارد و به هیچوجه و در هیچ شرایطی نباید هدر برود و از طرف دیگر چون فعل شخص جانی از روی خطا بوده است و هیچگونه عمدی در كار نبوده و بیتقصیر است و قتل و جنایتخطایی هم برخلاف قتلعمدی زیاد واقع میشود و دیه انسان هم مال عظیمی است و پرداخت آن مشكل است و لذا تحمیل آن بر جانی خطایی در حد اجحاف است و همراه با مشقت، لذا حكمت الهی اقتضا میكند كه خویشاوندان جانی برای كمك و اعانت و همراهی با او دیه را تحمل كنند و بین آنان تقسیم شود تا هم خون مسلمان هدر نرود و هم بر قاتل و جانی خطایی دشوار نباشد.بنابراین قانون عاقله، هم موجب حفظ خون مسلمان است و هم موجب مواسات با جانی. (۳۵)
۳) اساس و ریشه جنایتهای خطایی، سهلانگاری و عدم احتیاط است و علت این دو هم سوءتربیت و عدم توجیه جنایتبرای جنایتكاران است و مسؤول تربیت، همان عاقله و خویشاونداناند كه به هم اتصال دارند; زیرا هر فردی از خانوادهاش متاثر است و به اقارب و خویشان خود شباهت دارد و در حقیقت اهمال و عدم احتیاط میراث خانواده است كه به وارث رسیده است و از آنجا كه خانواده هم متاثر از جامعهای است كه در آن زندگی میكند، در حقیقت میتوان گفت همین اهمال و عدم احتیاط در نهایت، میراث اجتماع است; بنابراین در مرحله اول واجب استبر عاقله كه دیه را تحمل كنند و اگر عاقله و خویشاوندان جانی عاجز باشند، باید جامعه دیه را تحمل كند و زمانی كه امام علیه السلام و یا حاكم اسلامی دیه را از بیتالمال میدهد، در حقیقت جامعه آن را تحمل میكند.اگر خویشاوندان آگاهی به این حكم داشته باشند، در مقام تعلیم و تربیت و توجیه خویشاوندان خود برمیآیند.به عبارت دیگر میتوان گفت این سهلانگاری و عدم احتیاط در شخص جانی، معلول خانواده و درك اینكه جانی پشتوانه خانوادگی دارد و یا پشتوانه اجتماعی دارد و آنان از او حمایت میكنند بوده است پس باید خویشاوندان او و افراد جامعه خطای جانی را تحمل كنند. (۳۶)
۴) بیشك نظام خانوادگی در اسلام - كه یك اجتماع كوچك است - و جامعه اسلامی - كه اجتماع بزرگ است - بر اساس تعاون و همیاری استوار شده است.وظیفه هر فردی در نظام خانواده و اجتماع این است كه به افراد آن كمك كند و در برابر آنان بیتفاوت نباشد.قطعا قانون عاقله موجب به وجودآمدن اصل تعاون و همیاری و همكاری بین افراد خانواده و جامعه خواهد شد.از آنجا كه جرایم خطایی زیاد اتفاق میافتد، باید در تمام اوقات خانواده با هم ارتباط داشته باشند; بنابراین ارتباط و پیوند خانوادگی همیشگی و دایمی خواهد شد. (۳۷)
۸) دو اشكال و پاسخ آنها ۸- ۱- اشكال اول و پاسخ آن: بعضی اشكال كردهاند كه قانون عاقله با قوانین موضوعه، مخالف و ناهماهنگ است.منظور آنان این است كه تحمل اجباری دیه از طرف خویشاوندان جانی كه در این ماجرا تقصیری ندارند، جایگاه حقوقی ندارد و حقوق موضوعه این زمان آن را نمیپذیرد. در پاسخ میگوییم: قانون عاقله از قوانین مترقی و عادلانه اسلام است; زیرا بنابر این حكم الهی - كه اگر كسی از روی خطا جنایتی مرتكب شود، برای اینكه خون مجنی علیه كه یك فرد مسلمان است هدر نرود، وظیفه خویشاوندان قاتل است كه دیه مقتول را از مال خودشان پرداخت كنند، مشروط بر اینكه از نظر مالی تمكن داشته باشند و سایر حدود و شرایط را هم رعایت كنند - هیچگونه اشكال و ایراد حقوقی ندارد; بلی اگر این حكم در مورد شخص معینی بود، مثلا اگر زید مرتكب جنایتشد باید خویشاوندان او دیه را بدهند، قابل ایراد بود; ولی اگر این حكم عام باشد و در رابطه با همه خویشاوندان باشد چه اشكالی دارد؟
اگر در ضرر و خسارتی همه افراد نسبتبه یكدیگر عهدهدار باشند، چه اشكالی دارد؟ امروز از این فرد این خطا صادر میشود، فردا از دیگری و...عهدهگیریها در برابر عهدهگیری شخص جانی و دیگران است; مثل اینكه در عقد شرعی و قانونی این قرار و معاهده را بگذراند.خلاصه عهدهگیری این شخص بلاعوض نیست، بلكه در مقابل عهدهگیری خود شخص و دیگران از این عاقله است; نظیر اینكه چند دولتبا هم قرار بگذارند كه هر كدام به واسطه حوادث یا حادثه خاصی در معرض تحمل خساراتی قرار گرفتند، دیگران بپردازند.این یك امر منطقی و معقول است كه در این مورد به حكم شرعی و الهی مقرر شده است. مسلمانی كه به اختیار خودش اسلام را پذیرفته باشد، همه قوانین و مقررات آن دین را قبول كرده و خود را مكلف و متعهد به اجرای آن میداند و در حقیقتبا پذیرش اسلام عملا این مسؤولیت را پذیرفته است و این معاهده بین همه خویشاوندان بسته شده است كه اگر مرتكب جنایتخطایی بشوند، باید دیه را بپردازند; بنابراین عاقله یك قرارداد شرعی است و همه آن را پذیرفتهاند.قطعا عاقله هیچ اشكال قانونی ندارد و با حقوق موضوعه هم منافاتی ندارد. آیهٔاله صافی گلپایگانی در جواب این اشكال فرمودهاند: «تعجب است از كسی كه از قابل پذیرش و اجرا بودن این حكم سؤال میكند، در حالی كه میبیند در دنیای كنونی و به اصطلاح متمدن و حقوقدان، خسارت جنایت و خیانتهای عمدی یك نفر را اگرچه دهها و صدها میلیارد باشد، از ملتش و از نسلهای بعد از او گرفته و مردم مستضعف به جرم جنایت و خیانت عمدی او محكوم به استصغار و استحقار و در واقع بردگی دیگران و فاقد عزت و استقلال میشوند.چگونه است كه این قانون ظالمانه را چون دول بزرگ غربی میپذیرند، حقوقدانان حرفی نمیزنند اما در مورد قانون الهی عاقله ایراد میكنند؟ !
در دنیایی كه ملت آلمان به اتهام قتل جمعی از یهودیها به دست هیتلر هنوز هم بعد از گذشتن بیش از نیم قرن باید به یهودیان غرامتبدهند و آن را قانونی میدانند، چگونه قانون عاقله در مورد قتل خطایی با وجهه حقوقیای كه دارد مورد اشكال واقع میشود؟ یهودیها حتی از ملتهایی كه دولتهایشان با هیتلر رابطه داشتند، غرامت میطلبند و به زور آمریكا و دول استكبار دریافت میكنند و نیز از سوئیس مطالبه غرامت كردهاند و سوئیس هم راضی شده كه ششصد میلیون دلار بدهد تا دست از سرش بردارند. اینها مورد اشكال هیچ حقوقدانی نیست و كسی نمیگوید بعد از پنجاه سال این مردم سوئیس چرا باید غرامتبدهند؟ غیر از این است كه این قانون را غرب عمل میكند و با زور سرنیزه پیاده كرده است و لذا از نظر حقوق امروز مسالهای نیست; اما قانون عاقله در اسلام و در بین مسلمین كه خود اسلام را اختیار كردهاند و خود را متعهد و مكلف به آن میدانند از طرف آنها و استضعافشدگان فكری آنها مورد حرف واقع شده است.بدیهی است موجب اتخاذ این موضعها جز حقارت و ذلت و خودباختگی در برابر اجانب نیست والا مسلمان قوی و مؤمن و متعهد، خودش را و تعالیم دینش و فرهنگش را برتر و بالاتر از هر فرهنگ و قانون میداند. (۳۸)
۸ ـ۲ اشكال دوم و پاسخ آن: اشكال دیگری كه در مورد عاقله مطرح شده، این است كه قانون عاقله، به زمان صدر اسلام اختصاص دارد و در زمان ما و در جامعه كنونی قابلاجرا نیست; در حقیقت عاقله حكمی است موقتی نه دایمی.تعجب این است كه این اشكال از دانشمندانی مانند عبدالقادر عوده كه خود فلسفه و حكمتهای قانون عاقله را مورد بحث و بررسی قرار داده و آن را نظامی عادلانه دانسته و مورد تایید قرار داده، مطرح شده است!
حجهٔالاسلام والمسلمین علی محامد (استادیار گروه فقه و مبانی حقوق اسلامی دانشگاه قم)
پی نوشت ها:
۱) نجم (۵۳)، ۳۸.
۲) محقق حلی: شرایعالاسلام، مؤسسه معارف اسلامی، قم، ۱۴۱۵ق، ج ۴، ص ۲۹۹.
۳) نجفی، محمدحسن: جواهرالكلام فی شرح شرایعالاسلام، دارالكتب الاسلامیهٔ، تهران، ۱۳۹۳ق، ج ۴۲، ص ۴۱۶.
۴) فیومی، احمد: المصباحالمنیر، مطبوعات محمدعلی، قاهره، ۱۳۴۷ق، ج ۲، ص ۸۲.
۵) طوسی، محمدبن حسن: الخلاف، تهران، جزء سوم، ص ۱۲۸.
۶) قیومی، احمد: المصباحالمنیر، ج ۲، ص ۷۲.
۷) نجفی، محمدحسن: جواهرالكلام فی شرح شرایعالاسلام، ج ۴۲، ص ۴۱۶.
۸) محقق حلی: شرایعالاسلام، ج ۴، ص ۲۹۹.
۹) شهید ثانی: مسالكالافهام، مؤسسه معارف اسلامی، قم، ۱۴۱۹ق، ج ۱۵، ص ۵۰۸.
۱۰) طوسی، محمدبن حسن: الخلاف، پیشین، جزء سوم، ص ۱۲۸.
۱۱) الجزیری، عبدالرحمن: الفقه علیالمذاهب الاربعه، دارالكتب العملیهٔ، بیروت، ۱۴۰۹ق، ج ۵، ص ۳۷۸.
۱۲) گلپایگانی، محمدرضا: مجمعالمسائل، دارالقرآن الكریم، قم، ۱۴۱۱ق، ج ۳، ص ; خوئی، ابوالقاسم: مبانی تكملهٔ المنهاج، نجف، ۱۳۹۶ق، ج ۲، ص ۴۳۹.
۱۳) شیخ حر عاملی: وسائلالشیعه، داراحیاء التراث العربی، بیروت، ۱۳۹۱ق، ج ۱۶، باب ۳۹ ابواب العتق، حدیث ۱.
۱۴) نجفی، محمدحسن: جواهرالكلام، ج ۴۲، ص ۴۲۰; خوئی، ابوالقاسم: مبانی تكلمهٔ المنهاج، ج ۲، ص ۴۴۰.
۱۵) طوسی، محمدبن حسن: الخلاف، جزء ۳، ص ۱۸۲.
۱۶ و ۱۷) نجفی، محمدحسن: جواهرالكلام، ج ۴۲، ص ۴۲۱.
۱۷ و ۱۸) شهید ثانی: مسالكالافهام، ج ۱۵، ص ۵۱۱.
۱۹) الجزیری، عبدالرحمن: الفقه علیالمذاهب الاربعه، جلد ۵، ص ۳۷۸.
۲۰) همان، ج ۵، ص ۳۷۹.
۲۱) شیخ حر عاملی: وسائلالشیعه، ج ۱۸، باب ۲ عاقله، ج ۱.
۲۲) زیدیه دو فرقهاند: ۱- زیدیه مطلق كه شیعه میباشند ۲- زیدیه تبریه كه اینها امامتحضرت علیبن ابیطالب علیهالسلام را از نص رسول خدا قبول ندارند، بلكه از راه شورا قبول دارند.عقاید اینها با عقاید عامه مخلوط است و مورد مذمت میباشند.
مامقانی، عبدالله: تنقیح المقال، المطبعهٔ المرتضویهٔ، نجف، ۱۳۵۲ق، ج ۲.
۲۳) طوسی، محمدبن حسن: المبسوط، مكتبهٔالمرتضویهٔ، تهران، ۱۳۸۷ق، ج ۷، ص ۱۷۷.
۲۴) اردبیلی، احمد: مجمعالفائده و البرهان، انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، قم، ۱۴۱۶ق، ج ۱۴، ص ۲۸۵.
۲۵) خوئی، ابوالقاسم: مبانی تكملهٔالمنهاج، ج ۲، ص ۴۴۱.
۲۶) محقق حلی: شرایعالاسلام، ج ۴، ص.
۲۷) نجفی، محمدحسن: جواهرالكلام، ج ۲، ص ۳۲۷.
۲۸) شیخ حر عاملی: وسائلالشیعه، ج ۱۹، باب ۲ عاقله.
۲۹) جنایت موضحه عبارت از این است كه زخم به استخوان برسد و سفیدی استخوان دیده شود.
۳۰) شیخ حر عاملی: وسائلالشیعه، ج ۱۹، باب ۱۴ دیاتالنفس، حدیث ۱.
۳۱) ر.ك.طوسی، محمدبن حسن: المبسوط، ج ۷، ص ۱۷۴.
۳۲) اردبیلی، احمد: مجمعالفائده و البرهان، ج ۱۴، ص ۴۹۹.
۳۳) مجلسی، محمدباقر: حدود و دیات و قصاص، ص ۱۵۵ با كمی تغییر.
۳۴) شهیدثانی: مسالكالافهام، ج ۱۵، ص ۵۰۸.
۳۵) الجزیری، عبدالرحمن: الفقه علیالمذاهبالاربعه، ج ۵، ص ۲۷۸; عبدالقادر عوده: التشریعالجنائیالاسلامی، مؤسسهٔالرسالهٔ، بیروت، ۱۴۰۵ق، ج ۲، ص ۲۰۱۳۶) عبدالقادر عوده: التشریح الجنائیالاسلامی، ج ۱، ص ۶۷۶.
۳۷) همان، ج ۱، ص ۶۷۵.
۳۸) استفاده از استفتاء ایشان كه نزد اینجانب موجود است.
۳۹) عبدالقادر عوده: التشریع الجنائی الاسلامی، ج ۲، ص ۲۰۱.
پی نوشت ها:
۱) نجم (۵۳)، ۳۸.
۲) محقق حلی: شرایعالاسلام، مؤسسه معارف اسلامی، قم، ۱۴۱۵ق، ج ۴، ص ۲۹۹.
۳) نجفی، محمدحسن: جواهرالكلام فی شرح شرایعالاسلام، دارالكتب الاسلامیهٔ، تهران، ۱۳۹۳ق، ج ۴۲، ص ۴۱۶.
۴) فیومی، احمد: المصباحالمنیر، مطبوعات محمدعلی، قاهره، ۱۳۴۷ق، ج ۲، ص ۸۲.
۵) طوسی، محمدبن حسن: الخلاف، تهران، جزء سوم، ص ۱۲۸.
۶) قیومی، احمد: المصباحالمنیر، ج ۲، ص ۷۲.
۷) نجفی، محمدحسن: جواهرالكلام فی شرح شرایعالاسلام، ج ۴۲، ص ۴۱۶.
۸) محقق حلی: شرایعالاسلام، ج ۴، ص ۲۹۹.
۹) شهید ثانی: مسالكالافهام، مؤسسه معارف اسلامی، قم، ۱۴۱۹ق، ج ۱۵، ص ۵۰۸.
۱۰) طوسی، محمدبن حسن: الخلاف، پیشین، جزء سوم، ص ۱۲۸.
۱۱) الجزیری، عبدالرحمن: الفقه علیالمذاهب الاربعه، دارالكتب العملیهٔ، بیروت، ۱۴۰۹ق، ج ۵، ص ۳۷۸.
۱۲) گلپایگانی، محمدرضا: مجمعالمسائل، دارالقرآن الكریم، قم، ۱۴۱۱ق، ج ۳، ص ; خوئی، ابوالقاسم: مبانی تكملهٔ المنهاج، نجف، ۱۳۹۶ق، ج ۲، ص ۴۳۹.
۱۳) شیخ حر عاملی: وسائلالشیعه، داراحیاء التراث العربی، بیروت، ۱۳۹۱ق، ج ۱۶، باب ۳۹ ابواب العتق، حدیث ۱.
۱۴) نجفی، محمدحسن: جواهرالكلام، ج ۴۲، ص ۴۲۰; خوئی، ابوالقاسم: مبانی تكلمهٔ المنهاج، ج ۲، ص ۴۴۰.
۱۵) طوسی، محمدبن حسن: الخلاف، جزء ۳، ص ۱۸۲.
۱۶ و ۱۷) نجفی، محمدحسن: جواهرالكلام، ج ۴۲، ص ۴۲۱.
۱۷ و ۱۸) شهید ثانی: مسالكالافهام، ج ۱۵، ص ۵۱۱.
۱۹) الجزیری، عبدالرحمن: الفقه علیالمذاهب الاربعه، جلد ۵، ص ۳۷۸.
۲۰) همان، ج ۵، ص ۳۷۹.
۲۱) شیخ حر عاملی: وسائلالشیعه، ج ۱۸، باب ۲ عاقله، ج ۱.
۲۲) زیدیه دو فرقهاند: ۱- زیدیه مطلق كه شیعه میباشند ۲- زیدیه تبریه كه اینها امامتحضرت علیبن ابیطالب علیهالسلام را از نص رسول خدا قبول ندارند، بلكه از راه شورا قبول دارند.عقاید اینها با عقاید عامه مخلوط است و مورد مذمت میباشند.
مامقانی، عبدالله: تنقیح المقال، المطبعهٔ المرتضویهٔ، نجف، ۱۳۵۲ق، ج ۲.
۲۳) طوسی، محمدبن حسن: المبسوط، مكتبهٔالمرتضویهٔ، تهران، ۱۳۸۷ق، ج ۷، ص ۱۷۷.
۲۴) اردبیلی، احمد: مجمعالفائده و البرهان، انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، قم، ۱۴۱۶ق، ج ۱۴، ص ۲۸۵.
۲۵) خوئی، ابوالقاسم: مبانی تكملهٔالمنهاج، ج ۲، ص ۴۴۱.
۲۶) محقق حلی: شرایعالاسلام، ج ۴، ص.
۲۷) نجفی، محمدحسن: جواهرالكلام، ج ۲، ص ۳۲۷.
۲۸) شیخ حر عاملی: وسائلالشیعه، ج ۱۹، باب ۲ عاقله.
۲۹) جنایت موضحه عبارت از این است كه زخم به استخوان برسد و سفیدی استخوان دیده شود.
۳۰) شیخ حر عاملی: وسائلالشیعه، ج ۱۹، باب ۱۴ دیاتالنفس، حدیث ۱.
۳۱) ر.ك.طوسی، محمدبن حسن: المبسوط، ج ۷، ص ۱۷۴.
۳۲) اردبیلی، احمد: مجمعالفائده و البرهان، ج ۱۴، ص ۴۹۹.
۳۳) مجلسی، محمدباقر: حدود و دیات و قصاص، ص ۱۵۵ با كمی تغییر.
۳۴) شهیدثانی: مسالكالافهام، ج ۱۵، ص ۵۰۸.
۳۵) الجزیری، عبدالرحمن: الفقه علیالمذاهبالاربعه، ج ۵، ص ۲۷۸; عبدالقادر عوده: التشریعالجنائیالاسلامی، مؤسسهٔالرسالهٔ، بیروت، ۱۴۰۵ق، ج ۲، ص ۲۰۱۳۶) عبدالقادر عوده: التشریح الجنائیالاسلامی، ج ۱، ص ۶۷۶.
۳۷) همان، ج ۱، ص ۶۷۵.
۳۸) استفاده از استفتاء ایشان كه نزد اینجانب موجود است.
۳۹) عبدالقادر عوده: التشریع الجنائی الاسلامی، ج ۲، ص ۲۰۱.
منبع : پایگاه اطلاع رسانی حقوقدانان
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست