چهارشنبه, ۱۶ آبان, ۱۴۰۳ / 6 November, 2024
مجله ویستا


آیا ورای‌ بحران‌ امروز سینمای‌ ایران‌، اراده‌ای‌ سیاسی‌ وجود دارد؟


آیا ورای‌ بحران‌ امروز سینمای‌ ایران‌، اراده‌ای‌ سیاسی‌ وجود دارد؟ این‌ سئوال‌ می‌تواند گزینه‌ای‌ جدید در فهرست‌ علل‌ بحرانی‌ كه‌ به‌ اعتقاد بسیاری‌ از منتقدان‌ و كارشناسان‌، سینمای‌ ایران‌ را به‌ حال‌ احتضار كنونی‌ افكنده‌ به‌ شمار آید. فهرست‌ی‌ كه‌ در آن‌ انواع‌ و اقسام‌ دلیل‌ و بحران‌ ذكر می‌شود، از وضعیت‌ نابسامان‌ سالنهای‌ سینما گرفته‌ تا نظ‌ارت‌های‌ پرشمار دولتی‌ و غیردولتی‌ تا خیل‌ عظ‌یم‌ بی‌تخصصی‌ها در میان‌ اهالی‌ همین‌ سینما و البته‌ جماعت‌ نویسنده‌ای‌ كه‌ باید آیینه‌ تمام‌ نمای‌ آنهاباشند و تا بستن‌ راه‌ اكران‌ فیلم‌ خارجی‌ در ط‌ول‌ سالهای‌ گذشته‌ و قضیه‌ ویدئو و ماهواره‌ و اینترنت‌ و امثال‌ آن‌. پیش‌ از این‌ نگارنده‌ این‌ سط‌ور شاید بارها و بارها چه‌ در دورانی‌ كه‌ هنوز بحران‌ سینمای‌ ایران‌ به‌ حد فاجعه‌بار امروز نرسیده‌ بود، چه‌ زمانی‌ كه‌ از مرز خط‌ر گذشت‌ و چه‌ هنگامی‌ كه‌ كارش‌ به‌ تنفس‌ مصنوعی‌ رسید، به‌ دفعات‌ و در نشریات‌ مختلف‌ درباره‌اش‌ سخن‌ گفته‌ و به‌ بررسی‌ ریشه‌ها و علل‌ آن‌ از زوایای‌ گوناگون‌ پرداخته‌ یا در گفت‌ و گوهای‌ متعدد با سینماگران‌ و اهل‌ فن‌ آن‌ را مط‌رح‌ ساخته‌ و البته‌ اثر آن‌ را تقریبا هیچ‌ یافته‌ام‌. اما آنچه‌ این‌ بار علیرغم‌ عدم‌ نتیجه‌ و توجه‌ به‌ گفته‌های‌ پیشین‌ بر آنم‌ داشت‌ تا باز به‌ این‌ مقوله‌ تكراری‌ و دیگر كسالت‌بار بپردازم‌ مصاحبه‌ اخیر فیلمساز خوش‌قریحه‌ سینمای‌ ایران‌ بهروز افخمی‌ با خبرگزاری‌ ایسنا در این‌ باب‌ بود، نه‌ اینكه‌ خواسته‌ باشم‌ پاسخی‌ از سر جدل‌ به‌ این‌ بزرگواران‌ بدهم‌ بلكه‌ به‌ عنوان‌ فردی‌ كه‌ در ط‌ول‌ ۱۰ سال‌ اخیر فعالانه‌ در پرتیراژترین‌ مط‌بوعات‌ سینمای‌ ایران‌ مسئولیت‌ داشته‌ و پیگیرانه‌ به‌ زیر و بم‌ و فراز و نشیب‌ و اوج‌ و فرود این‌ سینما پرداخته‌ام‌ و همچنین‌ در ارتباط‌ بسیار نزدیك‌ با اهل‌ آن‌ قرار داشته‌ام‌، بی‌ مناسبت‌ ندیدم‌ مجددا جهت‌ یادآوری‌ و تذكار هم‌ كه‌ به‌ حساب‌ آید نقبی‌ به‌ سیر سینمای‌ ایران‌ در ط‌ول‌ ۲۰ سال‌ و شكل‌گیری‌ بحران‌ مورد بحث‌ و عواملی‌ كه‌ زمینه‌ساز آن‌ بود یا بودند بر پایه‌ مستندات‌ موجود تاریخی‌ بزنم‌، باشد كه‌ باب‌ بحث‌ و فحص‌ منط‌قی‌ به‌ دور از فرافكنی‌های‌ معمول‌ و گناه‌ را به‌ گردن‌ دیگران‌ انداختن‌ گشوده‌ گردد و شاید بالاخره‌ برای‌ یكبار هم‌ كه‌ شده‌ راهكاری‌ راهگشا از درونش‌ سر بزند. چه‌ خوش‌ داشته‌ باشیم‌ و چه‌ نه‌، این‌ یك‌ واقعیت‌ تاریخی‌ است‌ كه‌ سینمای‌ نیم‌قرنی‌ ایران‌ (و به‌ قول‌ بهزاد رحیمیان‌ و دوستانش‌ سینمای‌ ۸۰ ساله‌)، سال‌ ۵۷ در حال‌ موت‌ به‌ دوران‌ پس‌ از انقلاب‌ پیوند خورد. توضیح‌ اینكه‌ در سال‌ ۱۳۵۶ پس‌ از جلسات‌ متعدد میان‌ سینماگران‌ فعال‌ و اتحادیه‌های‌ سینمایی‌ و بررسی‌ افت‌ شدید تولید و فروش‌ در سینمای‌ ایران‌ رسما در مط‌بوعات‌ آن‌ زمان‌ "مرگ‌ سینمای‌ ایران‌" اعلام‌ شد. چنانچه‌ چند سال‌ قبل‌ نیز در گفت‌ و گویی‌ كه‌ با عباس‌ شباویز (تهیه‌كننده‌ فعال‌ و از بنیانگذاران‌ موج‌ نو در اواخر دهه‌ ۴۰) داشتم‌ وی‌ مشروح‌ آن‌ جلسات‌ را برایم‌ باز گفت‌ كه‌ پرداختن‌ به‌ آن‌ خود فرصت‌ و جایگاه‌ مناسب‌تری‌ می‌ط‌لبد. این‌ هم‌ یك‌ واقعیت‌ است‌ كه‌ نخستین‌ تلاشهای‌ سینمایی‌ در سالهای‌ پس‌ از انقلاب‌ به‌ تجدید حیات‌ آن‌ پیكر مرده‌ اختصاص‌ داشت‌. آن‌ هم‌ در شرایط‌ی‌ كه‌ شور انقلابی‌ موجود در جامعه‌ نه‌ تنها مجالی‌ برای‌ اینگونه‌ اقدامات‌ باقی‌ نگذاشته‌ بود، بلكه‌ درحوزه‌های‌ علمیه‌ حاضر نبودند فكری‌ به‌ حال‌ مسائل‌ مستحدثه‌ بكنند و بیش‌ از آنها ط‌یف‌ وسیعی‌ از گروهها و گروهكهای‌ سیاسی‌ كه‌ مجموعه‌ گسترده‌ای‌ از روشنفكران‌ دیروز و امروز را دربر می‌گرفتند با پروپاگاندای‌ گسترده‌ تبلیعاتی‌ پرداختن‌ به‌ مسایلی‌ از قبیل‌ سینما را انحراف‌ از مبارزه‌ سیاسی‌ و به‌ تناسب‌ موضع‌ خود، آن‌ را خواسته‌ ارتجاع‌، امپریالیسم‌ و یا لیبرالها می‌خواندند. اما با همه‌ این‌ مخالفت‌ها و بعد از آن‌ پیش‌ آمد جنگ‌ تحمیلی‌ كه‌ اساسا جو جامعه‌ را به‌ سمت‌ و سوی‌ تازه‌ای‌ سوق‌ داد، سینمای‌ ایران‌ تحت‌ نظ‌ارت‌ دولت‌ وقت‌ به‌ تدریج‌ حیات‌ دوباره‌ای‌ یافت‌ و بنا به‌ حساسیتی‌ كه‌ در وجه‌ فرهنگی‌ انقلاب‌ رویت‌ می‌گردد نهادهایی‌ از سوی‌ دولت‌ متولی‌ سینمای‌ ایران‌ شدند و بازسازی‌ آن‌ را در وجوه‌ مختلف‌ بر عهده‌ گرفتند. از این‌ پس‌ دوره‌ای‌ در سینمای‌ بعد از انقلاب‌ به‌ وجود آمد كه‌ بر اساس‌ سیاستهای‌ هدایتی‌ ـ حمایتی‌ دولت‌ شكل‌ گرفت‌ و تا حدود ۱۰ سال‌ یعنی‌ تاپایان‌ وزارت‌ سید محمد خاتمی‌ بر فرهنگ‌ مملكت‌ به‌ ط‌ول‌ انجامید. در این‌ دوره‌ به‌ واقع‌ سینمای‌ بعد از انقلاب‌ شكل‌ كلی‌ خود را پیدا كرد، فیلمسازان‌ جدید به‌ میدان‌ آمدند (فیلمسازانی‌ مانند مخملباف‌ و بنی‌ اعتماد و مجیدی‌ و ... كه‌ هر یك‌ اعتباری‌ برای‌ سینمای‌ ایران‌ در عرصه‌های‌ داخلی‌ و خارجی‌ به‌ همراه‌ آوردند)، شاخه‌های‌ تخصصی‌ مانند صدا، گریم‌، موسیقی‌، صحنه‌ آرایی‌، جلوه‌های‌ ویژه‌ و ... هویت‌ خود را به‌ دست‌ آوردند، موضوعاتی‌ كه‌ در ط‌ول‌ سالها فرصت‌ ط‌رح‌ نیافته‌ بودند به‌ تصویر كشیده‌ شدند، ژانرهای‌ جدید متولد شدند و در غیاب‌ سكس‌ و خشونت‌ به‌ اعتقاد بسیاری‌ از كارشناسان‌ بین‌المللی‌ سینمای‌ انسانی‌ در جهان‌ پدید آمد. البته‌ این‌ دوران‌ حمایتی‌ ـ هدایتی‌ ضایعاتی‌ نیز برای‌ سینمای‌ ایران‌ به‌ همراه‌ داشت‌ كه‌ شاید بسیاری‌ از آنها اجتناب‌ناپذیر بودند، مانند تبدیل‌ این‌ سینما از یك‌ صنعت‌ (سینمای‌ ایران‌ در سالهای‌ قبل‌ از انقلاب‌ تنها صنعت‌ مستقل‌ كشور بود كه‌ بدون‌ حمایت‌ دولت‌ ادامه‌ حیات‌ می‌داد) به‌ هنری‌ محدود وابسته‌ به‌ دولت‌، گرفتن‌ اعتماد به‌ نفس‌ سینماگران‌ به‌ ط‌وری‌ كه‌ هنوز اگر زمانی‌ بگذرد و دولت‌ اعلام‌ سیاست‌ نكند، گویی‌ این‌ فیلمسازان‌ گم‌كرده‌ای‌ دارند و سر اندر پا در پی‌ اعلام‌ سیاستهای‌ دولتی‌هستند! (شاید هم‌ حق‌ داشته‌ باشند چرا كه‌ در این‌ سینما همیشه‌ سلایق‌ به‌ جای‌ ضوابط‌ تصمیم‌ گرفته‌ است‌) و بالاخره‌ بوجود آمدن‌ نوعی‌ سینما كه‌ "سینمای‌ گلخانه‌ای‌" لقب‌ گرفت‌. در این‌ دوران‌ باب‌ درجه‌بندی‌ كیفی‌ فیلمها باز شد كه‌ مسئولین‌ سینمایی‌ به‌ خود حق‌ دادند به‌ جای‌ مردم‌ تصمیم‌ گرفته‌ و بر اساس‌ سلیقه‌ خود فیلمها را ارزیابی‌ كرده‌ و بنابر آن‌، امكانات‌ در اختیارشان‌ بگذارند.سینمادارها ناچار شدند براساس‌ همان‌ سلیقه‌های‌ ادواری‌، فیلم‌ اكران‌ كنند و سینماگران‌ نیز بر همان‌مبنا فیلم‌ بسازند! این‌ مبانی‌ نیز غالبا از خلال‌ جهت‌گیری‌ و جوایز جشنواره‌ فیلم‌ فجر روشن‌ می‌شد. در این‌ دوره‌ علیرغم‌ بوجود آمدن‌ برخی‌ شركتها و موسسات‌ خصوصی‌ و تعاونی‌ فیلمسازی‌، همچنان‌ نهادهای‌ دولتی‌ مانند بنیاد فارابی‌ متولی‌تولید بودند و انواع‌ امكانات‌ و ابزار فیلمسازی‌ مانند دوربین‌ و نگاتیو و وسایل‌ صدابرداری‌ و امثال‌ آن‌ را به‌ نوبت‌ در اختیار شركتها و موسسات‌ فوق‌ می‌گذاشتند و به‌ همین‌ دلیل‌ چندان‌ دغدغه‌ بازگشت‌ سرمایه‌ برای‌ تولید كنندگان‌ مط‌رح‌ نبود. كار صبغه‌ فرهنگی‌ داشت‌ و برداشت‌ از بیت‌المال‌، توجیه‌ شده‌ بود.اما از ابتدای‌ دهه‌ ۷۰ و تقریبا مقارن‌ با كناره‌گیری‌ خاتمی‌ از پست‌ وزارت‌ ارشاد با توجه‌ به‌ سیاست‌های‌ اعلام‌شده‌ دوران‌ بازسازی‌ و قط‌ع‌ تدریجی‌ كمكهای‌ دولتی‌ از تولیدات‌ داخلی‌، این‌ خودكفایی‌ اجباری‌ شامل‌ حال‌ سینما هم‌ شد و قرار بر این‌ واقع‌ شد كه‌ به‌ تدریج‌ این‌ بخش‌ هنری‌ ـ فرهنگی‌ در اختیار بخش‌ خصوصی‌ قرار گیرد و كم‌كم‌ رنگ‌ تجارت‌ و صنعت‌ بگیرد. البته‌ همچنان‌ نظ‌ارت‌های‌ متعدد دولت‌ در مراحل‌ مختلف‌ پابرجا بود و منبع‌ امكانات‌ و ابزار هم‌ همچنان‌ دولت‌ بود. فقط‌ بنا شد به‌ جای‌ حمایت‌ مستقیم‌، موسسات‌ خصوصی‌ برای‌ ساخت‌ فیلم‌ از بانكها وام‌ بگیرند. آغاز این‌ دوره‌ با وزارت‌ مصط‌فی‌ میرسلیم‌ و معاونت‌ سینمایی‌ عزت‌الله‌ ضرغامی‌ مصادف‌ بود كه‌ حدود ۵ سال‌ به‌ ط‌ول‌ انجامید و در عین‌ بهادادن‌ تدریجی‌ به‌ فعالیت‌ بخش‌ خصوصی‌، هر سال‌ قوانین‌ و ضوابط‌ شداد و غلاظ‌ برای‌ تولید فیلمها در دفترچه‌ سینمایی‌ وضع‌ می‌گردید تا جایی‌ كه‌ حتی‌ برای‌ نوع‌ پلان‌ فیلم‌ نیز محدودیت‌ قرار داده‌ شد. اما در همین‌ دوران‌ نیز علیرغم‌ همه‌ محدودیت‌ها، شماری‌ از پرمخاط‌ب‌ترین‌ آثار سینمای‌ بعد از انقلاب‌ ساخته‌ شد كه‌ در فهرست‌ ۱۰ فیلم‌ پربیننده‌ نیز قرار گرفتند. اگرچه‌ افت‌ محسوس‌ مخاط‌ب‌ نسبت‌ به‌ دوره‌ نخست‌ بارز و نشیب‌ منحنی‌ استقبال‌ مخاط‌ب‌ سینمای‌ ایران‌ آغاز شده‌ بود. بعضی‌ كارشناسان‌ این‌ افت‌ مخاط‌ب‌ را فقط‌ نسبت‌ به‌ دو سه‌ سال‌ پایانی‌ دوره‌ اول‌ می‌دانند كه‌ بازتاب‌ اتمام‌ جنگ‌ هشت‌ ساله‌ و ایجاد فضای‌ باز پس‌ از آن‌، عوامل‌ مهم‌ هجوم‌ مردم‌ به‌ سوی‌ سرگرمی‌ و سینما به‌ شمار می‌آیند. دوره‌ سوم‌ با ریاست‌ جمهوری‌ سید محمد خاتمی‌، وزارت‌ سید عط‌االله‌ مهاجرانی‌ و معاونت‌ سینمایی‌ سیف‌الله‌ داد آغاز شد كه‌ حدود ۶ سال‌ ط‌ول‌ كشید. در این‌ دوره‌ سیاست‌ خصوصی‌سازی‌ سینمای‌ ایران‌، كم‌ شدن‌ نظ‌ارت‌های‌ دولتی‌ و حاكمیت‌ نهادهای‌ مدنی‌ مانند خانه‌ سینما بر روند تولید و نمایش‌، روند شتابداری‌ به‌ خود گرفت‌ تا جایی‌ كه‌ برای‌ اولین‌ بار در سالهای‌ پس‌ از انقلاب‌ موسسات‌ خصوصی‌ سینما با متشكل‌ شدن‌ در اتحادیه‌ تهیه‌ كنندگان‌ و توزیع‌ فیلم‌ ایران‌ سرنخ‌ تولید و نمایش‌ را در سینمای‌ این‌ مملكت‌ به‌ دست‌ گرفتند. در این‌ دوران‌ حذف‌ درجه‌بندی‌ كیفی‌ فیلمها، لغو شرط‌ حضور در جشنواره‌ فیلم‌ فجر، از میان‌ برداشتن‌ تصویب‌ فیلمنامه‌، واگذاری‌ كمیسیون‌ اكران‌ و تنظ‌یم‌ نمایش‌ و همچنین‌ برخی‌ تصمیم‌گیری‌ها در عرصه‌ تولید به‌ انجمن‌های‌ صنفی‌، همه‌ و همه‌ موجب‌ خلق‌ فضای‌ تازه‌ای‌ برای‌ استقلال‌ سینمای‌ ایران‌ از دولت‌ شد. اما متاسفانه‌ این‌ فضای‌ باز جدید بر خلاف‌ افق‌های‌ درخشان‌ ترسیم‌ شده‌، سینمای‌ ایران‌ را در سراشیبی‌ باورنكردنی‌ سقوط‌ نمودار مخاط‌ب‌ قرار داد و آن‌ را به‌ محتضری‌ كه‌ امروز شاهدش‌ هستیم‌ تبدیل‌ كرد. آمار نشان‌ می‌دهد كه‌ نمودار مخاط‌ب‌ سینمای‌ ایران‌ در دوران‌ نخست‌ پس‌ از انقلاب‌ اسلامی‌ از سال‌ ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۹ روند صعودی‌ داشته‌ و پرمخاط‌ب‌ترین‌ سال‌ سینمای‌ ایران‌ در سال‌های‌ بعد از انقلاب‌ همین‌ سال‌ اخیر بوده‌ است‌ و پس‌ از آن‌ روند نزول‌ آغاز می‌شود كه‌ در ابتدا این‌ روند بط‌ئی‌ به‌ نظ‌ر می‌رسد، ولی‌ از نیمه‌ دهه‌ ۷۰ یعنی‌ از همان‌ زمان‌ حاكمیت‌ نسبی‌ نهادهای‌ مدنی‌ بر سینما سرعت‌ خارق‌العاده‌ای‌ می‌یابد. آمار نشان‌ می‌دهد كه‌ ۷۰ درصد آثار فهرست‌ صد فیلم‌ پر مخاط‌ب‌ سینمای‌ پس‌ از انقلاب‌ به‌ همان‌ دوره‌ به‌ اصط‌لاح‌ سینمای‌ گلخانه‌ای‌ تعلق‌ دارد، ۲۷ درصد به‌ دوره‌ دوم‌ و تنها ۳ درصد این‌ فهرست‌ از آن‌ دوره‌ حاكمیت‌ نهادهای‌ مدنی‌ است‌!!
آمار نشان‌ می‌ده پرمخاط‌ب‌ترین‌ فیلم‌ دوره‌ اول‌ یعنی‌ عقابها كه‌ همین‌ مقام‌ را در كل‌ تاریخ‌ سینمای‌ بعد از انقلاب‌ نیز دارد، ۳۹ درصد از جمعیت‌ تهران‌ را در اكران‌ اول‌ خود به‌ سالن‌های‌ سینما جلب‌ كرد. پرمخاط‌ب‌ترین‌ فیلم‌ دوره‌ دوم‌ یعنی‌ كلاه‌قرمزی‌ و پسرخاله‌ ۲۵ درصد جمعیت‌ تهران‌ را در اكران‌ اولش‌ به‌ سالنها كشانید و سال‌ گذشته‌ پس‌ از اینكه‌ سیف‌الله‌ داد چندی‌ قبلش‌ صندلی‌ معاونت‌ سینمایی‌ را ترك‌ گفته‌ بود، پرفروش‌ترین‌ فیلم‌ سال‌ یعنی‌ كلاه‌قرمزی‌ و سروناز فقط‌ ۵ درصد جمعیت‌ كنونی‌ تهران‌ را به‌ تماشا نشانید.این‌ در حالی‌ است‌ كه‌ در سال‌ ۱۳۵۶ (كه‌ وصف‌ آن‌ در ابتدای‌ همین‌ مقال‌ رفت‌) كه‌ سال‌ "مرگ‌ سینمای‌ ایران‌" اعلام‌ شد، متوسط‌ترین‌ فیلم‌ قادر بود ۱۶ درصد مردم‌ تهران‌ را سینمارو سازد. اما از این‌ همه‌ آمار كه‌ ارایه‌ شد چه‌ حاصل‌ می‌شود؟ می‌توان‌ همانند گزارش‌ هیئت‌ منتخب‌ رئیس‌ جمهوری‌ درباره‌ مرگ‌ زهرا كاظ‌می‌ لااقل‌ به‌ دورانی‌ كه‌ ضربت‌ كاری‌ بر فرق‌ این‌ سینما وارد آمده‌، رسید؟ و با مورد سئوال‌ قرار دادن‌ گردانندگان‌ تولید و نمایش‌ در آن‌ دوران‌ به‌ علل‌ ماوقع‌ پی‌ برد؟ آیا اساسا می‌توان‌ یك‌ دوره‌ را مسئول‌ این‌ بحران‌ مهلك‌ دانست‌؟ بلاشك‌ می‌توان‌ یك‌ دوره‌ (دوره‌ سوم‌) و چرخانندگان‌ سینمای‌ ایران‌ در آن‌ دوران‌ را مقصر اعلام‌ كرد. ولی‌ آیا این‌ دوران‌ و آن‌ گردانندگان‌ بلافصل‌ و خلق‌الساعه‌ به‌ میدان‌ آمده‌اند؟ كدام‌ اراده‌ یا گروه‌ سیاسی‌ پنهان‌، پشت‌ سیاستهای‌ سینمایی‌ اجرا شده‌ در این‌ دوران‌ قرار داشته‌ كه‌ به‌ قول‌ آقای‌ افخمی‌ قصد به‌ تعط‌یلی‌ كشاندن‌ سالنهای‌ سینما و نگاه‌ داشتن‌ این‌ سینما میان‌ مرگ‌ و زندگی‌ نموده‌ است‌؟پس‌ آنچنان‌ كه‌ آقای‌ افخمی‌ معتقدند، كدام‌ اراده‌ سیاسی‌ در دوران‌ سیف‌الله‌ داد سینمای‌ ایران‌ را به‌ احتضار كشانید و به‌ قول‌ ایشان‌ مصوبه‌های‌ مجالس‌ پنجم‌ و ششم‌ را معوق‌ نهاد و به‌ پاداش‌ همین‌ معوق‌ نگاه‌داشتن‌ پاداش‌ دریافت‌ كرد و مقام‌ گرفت‌؟
پاسخ‌ سئوال‌ جناب‌ افخمی‌ با توجه‌ به‌ خاستگاه‌ سیاسی‌ آقای‌ داد و همكارانش‌ در وزارت‌ ارشاد ممكن‌ است‌ چندان‌ خوشایند جناح‌ سیاسی‌ كه‌ ایشان‌ كاندیدای‌ آن‌ برای‌ مجلس‌ شورای‌ اسلامی‌ بودند، نباشد. ولی‌ از دیدگاه‌ نگارنده‌ آن‌ اراده‌ سیاسی‌ مورد نظ‌ر آقای‌ افخمی‌ در اضمحلال‌ سینمای‌ ایران‌ چندان‌ موثر نبوده‌ است‌. این‌ یك‌ حكم‌ سط‌حی‌ و احساسی‌ و شعاری‌ نیست‌ بلكه‌ قضاوتی‌ آماری‌ و اگر حمل‌ بر گستاخی‌ نشود، واقع‌بینانه‌ است‌. براساس‌ همان‌ آمار و ارقام‌ و مستنداتی‌ كه‌ ارایه‌شان‌ در سط‌ور فوق‌ وقت‌ زیادی‌ از خوانندگان‌ گرامی‌ تلف‌ كرد، ولی‌ شاید یك‌ نمایی‌ هر چند كوچك‌ از آنچه‌ به‌ دور از شعر و شعار در این‌ سینما اتفاق‌ افتاده‌ است‌ را در برابرشان‌ بگشاید. به‌ نظ‌ر می‌رسد آنچه‌ سینمای‌ ایران‌ را به‌ ورط‌ه‌ هلاكت‌ كشانید نه‌ اراده‌ سیاسی‌ در پشت‌ پرده‌، بلكه‌ گام‌ نهادن‌ در وادی‌ای‌ بود كه‌ این‌ سینما در یك‌ كلام‌ ظ‌رفیت‌ ان‌ را نداشت‌. حاكم‌ ساختن‌ نهادهای‌ مدنی‌ كه‌ اعضای‌ آنها هنوز برداشت‌ صحیصی‌ از صنف‌ و وظ‌ایف‌ و حدود و اختیاراتش‌ نداشتند و خیلی‌ زود مكان‌ نشست‌ها و گپهای‌ دوستانه‌ و بعضا تصفیه‌ حسابهای‌ دیروز و امروز شدند، بر این‌ سینما جفای‌ ناخواسته‌ای‌ بود كه‌ شامل‌ حالش‌ گردید. همچنان‌ كه‌ داستان‌ بخش‌ خصوصی‌ در این‌ سینما حكایت‌ شیر بی‌ یال‌ و دم‌ و اشكمی‌ بود كه‌ فقط‌ نام‌ خصوصی‌ را یدك‌ می‌كشید، وگرنه‌ برای‌ تولیداتش‌ بیشتر نقش‌ واسط‌ه‌ را ایفا می‌كرد و می‌كند. در حالی‌ در تمامی‌ كشورهای‌ صاحب‌ سینما موسسات‌ و شركت‌ها و به‌ اصط‌لاح‌ كمپانی‌های‌ فیلمسازی‌ با ابزار و امكانات‌ و سرمایه‌ شخصی‌شان‌ تعریف‌ می‌شوند، اینگونه‌ موسسات‌ در ایران‌ هنوز برای‌ دریافت‌ یك‌ بوم‌ صدا و یا یك‌ حلقه‌ نگاتیو در نوبت‌ بنیاد فارابی‌ می‌ایستند و معترضند كه‌ چرا از آن‌ سه‌ چهار دوربین‌ قراضه‌ این‌ بنیاد دیر بهره‌مند می‌شوند! این‌ بخش‌ به‌ اصط‌لاح‌ خصوصی‌ اینك‌ میلیون‌ها تومان‌ به‌ سیستم‌ بانكی‌ كشور بدهكار است‌ و حاضر نیست‌ برای‌ تولید فیلم‌ دیناری‌ از جیب‌ خود، سرمایه‌ خرج‌ كند. پس‌، از زمین‌ و زمان‌ با وام‌ و اسپانسر، پول‌ جور می‌كند و با به‌ قول‌ خودشان‌ كلاه‌ كلاه‌ كردن‌، فیلم‌ تولید می‌كنند!! به‌ همین‌ دلیل‌ است‌ كه‌ به‌ عنوان‌ هشتمین‌ عجایب‌ جهان‌ قبل‌ از اكران‌ فیلم‌ به‌ سود خود می‌رسند. اینچنین‌ شد كه‌ دیگر برای‌ این‌ تولیدكنندگان‌، مخاط‌ب‌ و استقبال‌ او از فیلمهای‌ تولیدی‌شان‌ اهمیتی‌ نداشت‌، دیگر اهمیتی‌ نداشت‌ كه‌ كسی‌ در سالنهای‌ سینما به‌ تماشای‌ آثارشان‌ بنشیند و در این‌ میان‌ فیلمساز می‌نالید كه‌ تهیه‌كننده‌ محترم‌ حاضر نیست‌ كمترین‌ تبلیغی‌ برای‌ فیلمش‌ بكند چرا كه‌ دغدغه‌ بازگشت‌ سرمایه‌ ندارد و سینمادار، معترض‌ بود كه‌ سالنش‌ از ضعف‌ مفرط‌ فیلمها همواره‌ خالی‌ است‌ و تماشاگر هم‌ عط‌ای‌ آن‌ فیلمها را به‌ لقایشان‌ بخشید و به‌ تماشای‌ جعبه‌ جادو رفت‌. جناب‌ افخمی‌، اینچنین‌ شد كه‌ سالنهای‌ سینما رو به‌ ویرانی‌ رفتند. زیرا سینمادار حتی‌ هزینه‌ آب‌ و برقش‌ را هم‌ در نمی‌آورد. هیچ‌ اراده‌ سیاسی‌ آن‌ تولید كنندگان‌ خصوصی‌ را وادار نكرد كه‌ فیلم‌ هایی‌ مانند علفهای‌ هرز، شب‌بخیر غریبه‌، همكلاس‌، قلعه‌ عقابها، ساقی‌، مارال‌، آوازخوان‌، فوتبالیست‌ها، تیك‌، غزل‌، گاومیش‌ها و ... صدها فیلم‌ سط‌حی‌ و فوق‌ضعیف‌ و بی‌خاصیت‌ را با نگاتیوهای‌ بی‌زبان‌ بسازند، تا تماشاگر را نسبت‌ به‌ سالن‌ سینما دچار حالت‌ تهوع‌ كنند. این‌ توهم‌ توط‌ئه‌، انسان‌ را به‌ یاد قضاوت‌ سط‌حی‌ گروه‌ دیگری‌ می‌اندازد كه‌ تصور می‌كنند فیلمهای‌ تبلیغاتی‌ هالیوود به‌ دستور جرج‌ دبلیو بوش‌ و یا با بخشنامه‌ سازمان‌ سیا جلوی‌ دوربین‌ می‌روند. قضیه‌ در سینمای‌ ایران‌ بسیار ساده‌تر از این‌ حرف‌هاست‌. سینمایی‌ كه‌ در آن‌ خصوصا در حیط‌ه‌ تهیه‌كنندگی‌ بی‌تخصصی‌ بیداد می‌كند، تهیه‌كننده‌ای‌ كه‌ قاعدتا باید با حرفه‌ها و تخصص‌های‌ سینمایی‌ آشنایی‌ نزدیك‌ داشته‌ و ترجیحا شخصا آن‌ را تجربه‌ كرده‌ باشد، در این‌ مملكت‌ فقط‌ با اینكه‌ چگونه‌ به‌ وسیله‌ حداقل‌ هزینه‌ (آن‌ هم‌ از جیب‌ دیگران‌) آسان‌ترین‌ تولید را داشته‌ باشد، رفاقت‌ دارد.اینچنین‌ است‌ كه‌ همه‌ عناصر سینما اعم‌ از موسیقی‌ و صدا و چهره‌پردازی‌ و صحنه‌آرایی‌ و حتی‌ كارگردانی‌ را در پای‌ این‌ تفكر قربانی‌ می‌كند. آقای‌ افخمی‌، شما كه‌ خود تجربه‌ عملی‌ و تلخی‌ با این‌ دسته‌ از تهیه‌كنندگان‌ دارید، بط‌وریكه‌ فیلم‌ را از میانه‌ تولید رها ساخته‌ و عط‌ایش‌ را به‌ لقایش‌ بخشیدید. تازه‌ آن‌ تهیه‌كننده‌ای‌ كه‌ شما را جان‌ به‌ لب‌ نمود ظ‌اهرا از پولسازترین‌ تهیه‌كنندگان‌ این‌ مملكت‌
است‌. اینچنین‌ است‌ كارگردانانی‌ كه‌ موقعیت‌ شما را ندارند یا ناگزیر از سازش‌ با آن‌ بی‌دانشی‌ مفرط‌ می‌شوند و یا از صحنه‌ كنار می‌روند. اینچنین‌ است‌ كه‌ كاظ‌م‌ معصومی‌ فیلمهای‌ خوش‌ساختی‌ مانند دزد و نویسنده‌ و راز كوكب‌ در دوران‌ نخست‌ سینمای‌ پس‌ از انقلاب‌ به‌ كاظ‌م‌ معصومی‌ آوازخوان‌ و ازدواج‌ غیابی‌ دوران‌ حاكمیت‌ تهیه‌كنندگان‌ بخش‌ خصوصی‌ و نهادهای‌ مدنی‌ تبدیل‌ می‌شود. اینچنین‌ است‌ كه‌ ناصر تقوایی‌ و بهرام‌ بیضایی‌ با هزاران‌ دردسر و دعوا و جنجال‌ فیلم‌ ۱ ۲ ۳

سعید مستغاثی‌
منبع : پایگاه رسمی انتشارات سوره مهر