یکشنبه, ۵ اسفند, ۱۴۰۳ / 23 February, 2025
مجله ویستا
آیا از تاریخ می توان آموخت؟

ـ "طبیعت به ما کنجکاوی داده است تا ذهنهای ما را به کار و کوشش وادارد،اما هرگز بر آن نبوده که کنجکاوی بزرگترین - و به طریق اولی، یگانه - هدف کاربرد اذهان باشد.مقصود حقیقی و صحیح از به کار انداختن ذهن، بهکرد دائم فضیلتهای فردی و اجتماعی است."به نظر وی، مطالعه تاریخ "از هر مطالعه دیگری برای یاد دادن فضیلتهای فردی و اجتماعی به ما،شایستهتر و درستتر است." در نزد بالینگ بروک نیز مانند دیونوسیوسِ هالیکار ناسوسی(۵)،تاریخ براستی همان فلسفه است، منتها "با سرمشقهایی که از وقایع ماضی و کردار گذشتگانمیآورد، پند میدهد." اگر تاریخ تکرار شود - چنانکه توکودیدس(۶) معتقد بود و هنوز افراد عادی و برخی از مربیان و معلمان عقیده دارند - پس تاریخ باید برای کسانی که بدانند چگونه آن را بهطرز درست بخوانند، خزانه پهناور حکمت و فرزانگی و سکاندار راستین زندگی باشد. بر طبقاین رأی، تاریخ بواقع یکی از شعبههای فن موعظه است که ما را به فضیلت سفارش میکند و ازرذیلت برحذر میدارد، و نخستین وظیفه آن اندرزگویی است.
بعلاوه، اگر تاریخ تکرار شود، باید اساسی برای پیشبینی به دست ما دهد. پس تاریخ درمقام غیبگویی قرار میگیرد. بسیاری از فیلسوفان تاریخ مجذوب این تصور فریبا شدهاند.معروفترین مروج آن در میان معاصران، اسوالد اشپنگلر(۷)، صاحب نظریه تکرار چرخههایفرهنگی است. این نظریه با شاخ و برگهای فلسفی فراوان و شور و حرارت شاعرانه طول وتفصیل یافته و با اعتماد بنفس بیکران و جزمیت وافر عرضه گشته است. اشپنگلر اعلام می دارد:"هر فرهنگ، هر نوجوانی و پختگی و پوسیدگی فرهنگ، هر یک از مراحل و دورههای ذاتاًضروری و تفکیک ناپذیر فرهنگ، مدتی معین میپاید که همواره یکسان است و همیشه با تأکیدبر یکی از نمادها تکرار می شود." او میگوید پیش از انتشار کتاب من، زوال غرب(۸)، همه کسآزاد بود که هر امیدی درباره آینده در دل بپرورد، اما اکنون همه باید از آنچه میتواند روی دهدباخبر باشند "و، بنابراین، از آنچه به موجب ضرورت دگرگونی ناپذیر سرنوشت و صرف نظر ازآرمانها و امیدها و خواستهای شخصی روی خواهد داد." اگر بدانیم که بر بابِل و پاتلیپوتره(۹) چهگذشت، خواهیم دانست سرنوشت لندن و نیویورک چه خواهد شد. تاریخ، بنا به تصور اشپنگلر،امکان میدهد تا "پیشاپیش تعیین کنیم که مراحلی از تاریخ غرب که هنوز به وقوع نپیوستهاند بهلحاظ معنویت، مدت، سرعت رویدادها و معنا و محصول چگونه خواهند بود." اگر چنینچیزی - یا چیزی حتی شبیه به آن - حقیقت داشت، دیگر لازم نبود دلیل بیشتری بر فایدهآموزشی و تربیتی تاریخ بیاوریم.
فایده تاریخ در مقام تعلیم دهنده میهنپرستی بر همه ما کاملاً روشن و ظاهراً به قدمت خودمیهنپرستی است. پروفسور هنری جانسن کتاب کوچک آموزنده و دلانگیزی دارد به نام آشناییبا تاریخ علوم اجتماعی در مدارس(۱۰) )که همه معلمان تاریخ و بویژه تمام مدیران آموزش وپرورش و کارشناسان برنامههای درسی که به معلمان میگویند چگونه تاریخ درس دهید، باید آنرا بخوانند(. در این کتاب او از جمله به یکی از کتب درسی تاریخ که در ۱۵۰۵ در آلمان منتشرشد، اشاره میکند، و میگوید هدف آن "دمیدن حس غرور و افتخار در نوجوانان آلمانی نسبتبه گذشته میهنشان و ترغیب آنان به افزودن به آوازه آلمانیها بود." نویسنده کتاب یکی از نخستینکسان در تاریخ میهنپرستی بود که کارش رونق گرفت، ولی مورخان میهنپرست بمراتبورزیدهتر روزگاران بعدی نیز هنوز نتوانستهاند چیز زیادی بر روش وی بیفزایند، زیرا، به قولپروفسور جانسن، "او هر چه را به پیشبرد مقصودش کمک میکرد در نوشته میگنجانید، و هرچه را به نظر نمیرسید کمکی به آن باشد، خیلی ساده از قلم میانداخت"، و طرفه اینکه کارمیهنپرستی را بدانجا رسانید که واقعه تاریخی کانوسا(۱۱) را اصلاً حذف کرد. بازار اخلاف معنویاین نویسنده امروز نیز در سراسر جهان همچنان گرم است، و به کودکان و جوانان همه ملتها ازطریق درس تاریخ در مدارس آموزش داده میشود که به گذشته میهنشان بنازند و افتخار کنند.هیچ کس نیست که به این موضوع توجه کرده باشد و بخواهد انکار کند که در همه کشورها تاریخنیرومندترین ابزار القای حس میهنپرستی بوده است.
در حال حاضر، "پیشرو"ترین عقیده بر این مدار دور میزند که یگانه ارزش تاریخ توضیح وتبیین وضع کنونی است. به موجب این رأی، تاریخ فقط از جهت فراهم آوردن "زمینه"، یعنیروشن ساختن بستر رویدادهای جاری، سودمند است؛ و ضرورتاً تاریخ بسیار اخیر - یا،باصطلاح، تاریخ "همعصر" - مهمترین بخش تاریخ است؛ و کسی که به چیزی در گذشتهمشغول گردد که به طور محسوس علتهای وضع امروز را روشن نمیکند، وقت خود را به هدرمیدهد و به "باستانگرایی محض" متهم میشود. ادعاهای تربیتی طرفداران تاریخ "همعصر" بههیچ روی تازه نیست، و در دویست یا سیصد سال اخیر گاه بگاه عنوان شده است. ولی بابشدن این آموزه که "گذشته تبیین کننده وضع کنونی است" بدون شک از بسیاری جهات ناشی ازگسترش اخیر اعتیاد فکری به نظریه تکامل است، و در غلبه آن در نحوه تدریس تاریخ در مدارسما تردیدی نیست. به گفته پروفسور جانسن که در این زمینه اطلاعات کامل دارد: "همانطور کهدر قرن هجدهم تاریخ بر محور سرمشق گرفتن از نمونههای رفتار و کردار دور میزد، اکنونمحوریت با مسائل جاری است." او میافزاید در هر دو حال اصل بر این است که "از گذشته آنچهرا مستقیماً برای امروز سودمند است و به کار میآید، اخذ کنیم."
اما کسانی که میخواهند با بررسی تاریخ ارزشهای آموزشی دلخواه خویش را به دست آورندنتیجتاً برخوردی با گذشته میکنند که با روح پژوهش آزاد که جوهر و چکیده نگرش علمی)خواه در تاریخ و خواه در هر چیز دیگری( است، منافات دارد. هیچ چیز غیرعلمیتر از ایننیست که مطالب تاریخی را به طور گزینشی انتخاب کنیم، و بر مبنای فلان فرض دلخواهرویدادها را مورد تعبیر و تفسیر قرار دهیم و روایتی بسازیم، و سپس مدعی شویم که حقیقت آنفرض را "تاریخ به ما میآموزد". با حذفها و سوء تعبیرهای زیرکانه، آسان میتوان به القای ایناحساس دست یافت که کشور خود ما همواره بر حق بوده است. با سکوت درباره افراد خبیث درتاریخ که به نظر میرسد رویهمرفته زندگی را به کام دل گذراندهاند، آسان میتوان به القای ایناحساس دست یافت که بدکاران همیشه به کیفر بدکاری خود رسیدهاند. با محدود ساختن گزینشفقط به رویدادهایی در گذشته که ظاهراً وضع امروز را تبیین میکنند، آسان میتوان به القای ایناحساس دست یافت که گذشته همواره اوضاع کنونی را تبیین میکند. اینگونه دستبردها بهتاریخ، دارای آبروی علمی نمیشوند حتی اگر هدف دستبرد زنندگان از حیث اخلاقی یااجتماعی مطلوب و پسندیده باشد. کار زائدی است که بخواهیم اثبات کنیم نگرش کسانی کهتاریخ را وسیله تلقین اخلاق یا میهنپرستی میدانند از زمین تا آسمان با روح علمی فاصله دارد.اما درباره موضع کسانی که معتقدند مهمترین وظیفه تاریخ تبیین و توضیح اوضاع کنونی است،چه باید گفت؟ این نظریه هواداران "آموزش و پرورش پیشرو" را شیفته و مفتون کرده و یکیاصول ایمانی اهل مکتب "تاریخ نو" است، و مسلماً جا دارد مورد بررسی عمیق و نقادانه همهمعلمان و طالبان پخته تاریخ قرار گیرد.
شک نیست که گذشته به اکنون میانجامد: ولی گذشته آنگونه که بوده به اکنون آنگونه کههست. اگر ما به تاریخ علم مطلق داشتیم، اگر گذشته را آنگونه که بود میشناختیم، آنگاه کلاکنون را آنگونه که هست درک میکردیم - یعنی درک میکردیم به مفهوم اینکه کلیه سوابق آن رامیدانستیم. اما بدترین شیوه برای حصول بینش نسبت به گذشته آنگونه که بوده، بررسی آن بانگاه ثابت به امروز است. کنونیاندیشی(۱۲) همیشه بزرگترین عامل تحریف و کژنمایی گذشته،بزرگترین منشأ تفکر برخلاف جهت زمان، و بزرگترین دشمن تاریخیاندیشی بوده است. هرتاریخی که به قصد تبلیغات و اشاعه مرام نوشته شده باشد، ناشی از کنونیاندیشی است بهمعنای اینکه هدفش رسیدن به مقاصد امروزی است، حال آنکه مطلب در اینجا چیزی ظریفترو دشواریابتر است، چیزی که حتی خود تاریخنگار یا معلم تاریخ نیز ممکن است کاملاً به آنآگاه نباشد. کنونیاندیشی نه تنها "نو" نیست، بلکه فوقالعاده کهن و حتی متعلق به طرز فکربدوی است، زیرا در واقع شیوه طبیعی نگریستن به گذشته است، و میتوان با اطمینان گفتشیوهای است که انسان بدوی به گذشته خود مینگریست. آنچه بالنسبه نو و، به اعتقاد من،براستی پیشرو است، تاریخیاندیشی است. تاریخیاندیشی میوه زیبا و کمیاب فرهنگ ومحصول تطبیق روح علمی بر بررسی گذشته است. در بررسی تاریخ، پیوسته چشم به امروزداشتن سبب میشود که گذشته را از پشت عینک معیارها و پیش فرضهای خودمان ببینیم و ازمیان رویدادهای گذشته آنچه را نه به نظر معاصران آن رویدادها، بلکه به نظر ما مهم و پرمعنامیرسد برگزینیم و امثال واقعه کانوسا را که اسباب شرمندگی است، حذف کنیم. چنین شیوهایبه سادهسازی بیش از حد فرایند تاریخ و بزرگنمایی همانندیها و پوشیدهداری ناهمانندیهایگذشته و اکنون میانجامد.
حتی در حافظه خود ما، تجربههای شخصی از وقایع بعدی رنگمیپذیرند. مثلاً شرح وضع روحی شخصی در یکی از مواقع بحرانی و حساس در زندگی که ازحافظه، پنجاه سال بعد، در یک زندگینامه خودنوشت به نگارش در آید، مسلماً غیر از شرحیخواهد بود که در همان زمان در یادداشتهای روزانه ثبت شده باشد. همه میدانند که یادداشتهایروزانه بمراتب از زندگینامههای خود نوشت به لحاظ تاریخی قابل اعتمادترند. ه . ج. ولز(۱۳)خردمندی به خرج داد و از اینکه نظر ایام دانشآموزی خویش نسبت به دنیا را بعدها از حافظهبازآفرینی کند، دست کشید. او در کتابش، آزمایشی در خود زندگینامهنویسی(۱۴)، شرح میدهد:"نزد من محال است که چیزهایی را که پیش از سیزده سالگی دیده و خوانده بودم از آنچه بعداًآمد تفکیک کنم. افکار و احساسات قدیم در قالب مطالب بعدی شکل میگرفتند و از آنها برایساختن چیزهای جدید استفاده میشد. این بازآفرینی هر روز ادامه داشت تا جایی که ترتیب وتوالی و جزئیات چنان از دست رفت که دیگر باز یافتنی نبود."
مقایسه کنید شرحی را درباره نظرها و تعبیرهای فلان دوره گذشته که از قلم تاریخدانیمتخصص و مسلط بر منابع و مآخذ آن عصر تراویده است با شرحی که یکی از نویسندگان کتبدرسی تاریخ عمومی نوشته است. شرح اخیر نه تنها مختصرتر، بلکه سادهتر و معمولاً بمراتببیشتر ناشی از کنونیاندیشی است. آنچه در کتاب درسی دیده میشود گذشتهای زنده ورنگارنگ و پیچیده و متکثر و سرشار از بلند پروازیها و عشقها و کینههای فردی نیست؛صحنهای مصنوعاً ساده شده و یکدست و یکنواخت در تکامل تاریخی است. یکی از تزهایآقای هربرت باترفیلد(۱۵) - و به نظر من، تزی درست و متین - در کتاب او تعبیر ویگها از تاریخ(۱۶)،این است که صِرف عمل تلخیص و فشرده کردن تاریخ به کنونیاندیشی میانجامد. نویسندهکتاب درسی چون به معیاری برای سنجش رویدادهای گذشته نیاز دارد، خواه و ناخواه و تقریباًبه اجبار به اتخاذ این اصل منطقاً غلط رانده میشود که هر چه از نظر عصر او مهم است،فیالواقع هنگام وقوع نیز مهم بوده است. پژوهندهای که در فلان بخش از گذشته عمیق شده وژرفپیمایی کرده است تحت تأثیر پیچیدگی فرایندهای تاریخی قرار میگیرد، ولی کسی که باکنونیاندیشی به گذشته بپردازد، پیچیدگیها را ساده میکند. اگر تشبیه تاریخ به چشمهسار یاجویبار درست باشد، باید چشمه ساری با بسیاری برکهها و چرخابها و جریانها در نظر بگیریم.هنری سایدل کنبی(۱۷) فریاد میکشد که:
"من خسته شدم از بس دیدم تاریخ ایالات متحد آمریکادر این چارچوب تعبیر میشود که نخستین مهاجران به این سرزمین یا سربازان شرکت کننده درجنگ داخلی امریکا در قرن نوزدهم، به شهر شیکاگو در ۱۹۳۳ یا به فلان صاحب پمپ بنزین درخیابان ما چه خدمتها کردند. کسانی که تاریخ را همیشه روانه غایت و مقصودی از پیش تعیینشده میبینند، مرتکب خطایی منطقی میشوند، مانند اینکه بگویند دریاچه اُنتاریو فقط به اینجهت مهم است که آب آن به خلیج سنت لارنس میریزد." کنونیاندیشی آنچه را پیچیده استساده، و آنچه را کج و پر پیچ و خم است صاف میکند، و از این راه به کلیگوییهای سطحی وآسانیاب درباره گرایشها و حتی، به قول معروف، "قوانین" تاریخ میرسد - و سبب تقویت ایناشتباه منطقی میشود که در تاریخ بعضی علتهای "بنیادی" و نتایج "اجتنابناپذیر" وجود دارد،و میانجامد به اعتقاد نسنجیده به "پیشرفت" جبری در امور آدمیان و چرب زبانی در خصوص"دادگاه" تاریخ و "منطق" تاریخ. بستری که غلنبهگویی درباره [ Zeitgeist= روح زمانه[ از آنمیروید و پرپشت میشود، کنونی اندیشی است.
غرض من از تاریخیاندیشی، کاربرد روح علمی در بررسی گذشته است. خروارها کاغذ دراین بحث به مصرف رسیده که آیا تاریخ علم است یا نه. ولی ما لازم نیست در آن باتلاق بلغزیم.یقیناً تاریخ یکی از علوم "دقیق" نیست، اما علوم "دقیق" نیز آنچنان که سابقاً تصور میشد دقیقنیستند. دقیقترین علوم، یعنی فیزیک، اکنون احتمال را جانشین یقین کرده است. اینکه آیا تاریخبه معنای واقعی "علمی" است یا میتواند "علمی" باشد، آشکارا وابسته به این است که علم راچگونه تعریف کنیم، و لفظ "علم" که اینقدر مورد استفاده و سوء استفاده بوده، هرگز به نحویتعریف نشده که همه کسانی که خویشتن را عالم [scientist] میدانند، قانع و خرسند شوند. از نظرمن، کاربرد روح علمی در بررسی گذشته، اجمالاً به معنای کنجکاوی خالی از غرض وچشمداشت درباره گذشته - یا بخشی یا جنبهای از گذشته - فینفسه و لنفسه، و ارضای آنکنجکاوی با استفاده از بهترین وسایل موجود برای احراز حقیقت در خصوص موضوع تحقیقاست. روح علمی، کسب معرفت به گذشته را فینفسه هدف میداند، نه وسیلهای برای رسیدن بهفلان هدف، و از این سؤال تحقیرآمیز فایدهجویان نگران و پریشان نمیشود که میپرسند "فایدهچنین معرفتی چیست؟" و فقط به حال سائلان متأسف میشود زیرا معرفت را خیری فینفسهمیداند که نیازمند هیچگونه توجیه بر مبنای بالاتری نیست و خود، پاداش خویش است. البتهروح علمی اگر میخواست، میتوانست با منطق خود فایدهجویان به آنان پاسخ دهد، زیرا،همانگونه که برتراند راسل میگوید، مسلماً حقیقت این است که: "آدمیزاد بدون عشق خالی ازسودا و سود به معرفت، هرگز در نیل به فنون علمی امروزی ما کامیاب نمیشد." البته بایدمتوجه بود که الهام یافتن از چنین روحی مستلزم پذیرش هیچ اصل خاصی از اصول مکتبتاریخنگاری علمی قرن نوزدهم نیست که اصحاب آن معتقد بودند قوانین تاریخ را میتوان کشفکرد. ولی کسب الهام از روح مورد بحث مسلماً مستلزم رد نظریهای است که اکنون مراجع عالیتبلیغ میکنند و به عنوان یکی از فرمانهای تفکر پیشرو پذیرش گسترده یافته است و دایر بر اینکهبیغرضی و عینیت و بیطرفی نه تنها نباید کمال مطلوب در تاریخ به شمار آید، بلکه باید بهعنوان شعاری کهنه و منسوخ به دور افکنده شود و تفسیر تاریخی بر مبنای فلسفههای اجتماعیکنونی جای آن را بگیرد.
حتی در بعضی از محافل، انکار وجود انگیزههای بیغرضانه و بیطرفانه دلیل روشنبینی ودل آگاهی و بصیرت واقعگرایانه روانشناختی به حساب میآید، و کسانی که منکر این انکارندمشتی مردم ساده لوح و خالی از ظرافت فکری و عقلی دانسته میشوند. ولی اکنون بشنویم ازیکی از همین مردم سادهاندیش در این قضیه. ماکس پلانک(۱۸) واضع نظریه کوانتوم و محققاً یکیاز بزرگترین استادان علم فیزیک، در کتابی برای خوانندگان عادی و غیر متخصص چنینمینویسد:
هر علمی بهتنهایی کار را از رد صریح نظر گاههای خودمحور و انسان محور آغازمیکند. در نخستین مراحل اندیشه بشری... انسان اولیه خود و علایق و منافعش رامحور نظام استدلالی خویش قرار میداد، و هنگامی که با نیروهای طبیعت درپیرامون روبرو میشد، آنها را مانند خودش موجوداتی ذیروح و جاندار میپنداشتو، بنابراین، همه را به دو دسته دوست و دشمن تقسیم میکرد. عالم گیاهان را به دوقسمت سمّی و غیرسمّی، و جهان جانوران را به دو مقوله خطرناک و بیآزار بخشمیکرد. آدمی تا هنگامی که در مرزهای این روش برخورد با محیط محدود ماند،محال بود هیچ گامی به سوی معرفت واقعی علمی بردارد و به آن نزدیک شود.نخستین پیشرفت در اینگونه شناخت تنها هنگامی حاصل شد که او منافع آنی را ازتفکر خویش بیرون راند. در مرحله بعد، آدمی به ترک این تصور کامیاب شد کهسیارهای که خود در آن به سر میبرد، نقطه مرکزی عالم است، و سپس کوشید برایاینکه نگذارد سلیقهها و تصورات شخصی میان او و مشاهداتش از پدیدارهایطبیعی حایل شود، با فروتنی تا حد امکان خود را در عقب صحنه نگاه دارد. فقط دراین مرحله بود که جهان بیرونی طبیعت کمکم حجاب از رازهای خود نزد ویبرگرفت و در همان حال وسایلی در دسترس او نهاد که در خدمتش به کار گرفتهشوند - وسایلی که انسان هرگز به کشفشان موفق نمیشد اگر همچنان مانند گذشتهدر کور سوی شمع علایق و منافع خودمحورانه خویش به جستجویشان میرفت.پیشرفت، عالیترین شاهد این حقیقت متناقضنماست که آدمی برای اینکه خویشتنرا بیابد، باید نخست آن را ببازد.(۱۹) نیروهای طبیعت - فیالمثل الکتریسیته - ممکننبود به دست کسانی کشف شوند که از اول کار مقصود ثابتشان استفاده از آنها در راهاغراض فایدهجویانه خویش بود. تنها کسانی به کشفهای علمی نایل آمدند و بهشناخت علمی دست یافتند که بدون چشمداشت به هیچگونه مقصود عملی بهجستجو برخاستند.
اکنون میپرسیم آیا هیچ ارزش آموزشی و تربیتی وجود دارد در آنگونه بررسی تاریخی کههدفش صرفاً پیبردن به حقیقت فلان جنبه گذشته است، و به هیچ وجه مدعی نیست کهمیخواهد درس درستکاری یا میهنپرستی به ما دهد یا زمینهای بسازد که اخبار روزنامههایصبح را بهتر بفهمیم و چنین کاری را با سرشت و مقصود خود بیگانه میداند )هر چند ممکناست غیر مستقیم و به طور عارضی چنین تأثیرهایی نیز داشته باشد(؟ به اعتقاد من، پاسخ اینپرسش مؤکداً مثبت است.
نخست، اینگونه بررسی ناگزیر افق زمانی شخص را گستردهتر میسازد و دیدهای محلی ومحدود را که عصر ما سخت بدان مبتلاست، اگر نگوییم درمان میکند، دست کم تخفیفمیبخشد. تأثیر آموزشی و تربیتی گذشته پژوهیِ توأم با تاریخیاندیشی قابل مقایسه با تأثیرسفر به سرزمینهای بیگانه است، زیرا هر دو به ما بصیرتی نسبت به فرهنگهایی غیر از فرهنگخودمان میدهند و موجب درک بهتر این واقعیت میشوند که آن فرهنگها نیز روزگاری همچونفرهنگ ما زنده و پرنشاط بودهاند. بعلاوه، چنین پژوهشی در پیش گرفتن تساهل و مدارا مؤثراست، زیرا غیرمستقیم به ما میآموزد که عصر ما نیز یکی از بسیاری عصرهاست و نباید آن رامعیار داوری درباره سایر روزگاران بدانیم. اینکه شیوههای زندگی و عادتهای فکری و نهادهایکنونی خویش را درست، و بقیه را همه نادرست و نابهنجار بدانیم، امری طبیعی است -همانقدر طبیعی که زمانی زمین را مرکز عالم فیزیکی میدانستیم. گذشته پژوهی توأم با تاریخیاندیشی ما را سر جای خودمان مینشاند. نگرش بطلمیوسی ما را نسبت به گذشته به نگرشیکپرنیکی مبدل میسازد. مورخ پویشگری است که در زمان سیر میکند، و مورخ کنونیاندیشیکه در گذشته به جستجوی "ریشهها" و "بذرها"ی نهادهای امروزی برود احتمالاً دچار اشتباهیدرباره گذشته به بدی اشتباه و اسکوداگاما خواهد شد که معبد بوداییان را کلیسای مسیحیانپنداشته بود. چنین مورخی باید به دنیاگرد بیفرهنگ و پولداری از شهر کوچک و بستهای تشبیهشود که در سفر بر عرشه کشتی میایستد و همان داوریهای همشهریهای عقب مانده خویش رادر مورد صحنههای رنگارنگی که از پیش چشمش میگذرند تکرار میکند، نه مسافرروشناندیشی که میخواهد با همدلی در میان اهل تمدنی دیگر یا فرهنگی بیگانه زندگی کند تادرباره آن فرهنگ و تمدن به بصیرت برسد و روح آن را جذب کند. تاریخ پژوهی که هرگزاحساس نیاز نکرده که ذهن خویش را از بند و اسارت عقاید و تمایزات و ردهبندیهای بدیهیانگاشته شده و معمول در اندیشه معاصر آزاد کند، از یکی از گرانبهاترین هدیههایی که آموزشتاریخ به ارمغان میآورد محروم میماند.
از نظر تعلیم و تربیت، روش تحقیق تاریخی احتمالاً مهمتر از اطلاعات تاریخی است. اینکهدانشآموز یا دانشجو چگونه درباره گذشته چیزی میآموزد بیشتر ارزش دارد از آنچه درباره آنیاد میگیرد. فکر من در اینجا بیش از هر چیز متوجه پژوهش تاریخی است، ولی حتی در مطالعهابتدایی تاریخ نیز ممکن است شناختی از روش تحقیق تاریخی به دست آید اگر معلم توان تعلیمآن را داشته باشد. معلم آزموده میتواند از راه استفاده نقادانه از کتاب درسی و به وسیله تمرینهایبدقت برگزیده در نقد تاریخی ابتدایی، تا حدودی شاگردان را از اعتبار و صحت نسبی اقساممختلف منابع و مآخذ آگاه سازد، متوجه کند که اطلاعات دست اول به اطلاعات دست دومبرتری دارد، به آنان هشدار دهد که بین بیان سنجیده واقعیات محرز و اظهار نظر محض تمیزبگذارند، و بنابراین کاری کند که زودباوری فطری آدمی درمان شود. تدریس تاریخ در مدارس ازنظر تعلیم و تربیت در وضعی بمراتب سالمتر خواهد بود اگر اوقاتی که با کوششهای ناشیانه درمدرسههای )به اصطلاح( "پیشرو" بر سر این تلف میشود که از تاریخ بخواهند زمینه وتوضیحی برای اخبار روزنامههای صبح فراهم آورد، مصروف القای آنگونه حس نقادی درشاگردان گردد که بررسی علمی تاریخ از اول قرار بوده آن را در آدمی پرورش دهد.
در مورد بررسیهای تاریخی پیشرفتهتر، بهترین راه اینکه کسی با هوشیاری و جامعیت قرائنو امارات را دنبال کند جستجوی دقیق و طولانی برای یافتن مواد و مطالبی است که باید هممقدم بر هر تحقیق تاریخیِ علمیِ شایسته این نام صورت گیرد و هم همزمان با آن. در هر کسیکه براستی محقق تاریخ باشد، رفته رفته نوعی حس کارآگاهی پدید میآید و رشد میکند. چنینکسی باید شامّهای تیز برای کشف منابع و مآخذ داشته باشد، همانگونه که یک خبرنگار موفقباید بو بکشد و در پی خبر برود. اگر از منابع و مآخذ مهم و اساسی استفاده نشده باشد، حتینتایج به دست آمده با بهترین روشهای تأئید شده نقادی تاریخی و درخشانترین تفسیرهایتاریخی احتمالاً در ورطه عمیق شرمندگی و سرافکندگی سقوط خواهد کرد. حاجت به گفتننیست که تاریخنگار البته به چیزی بیش از سخت کوشی و پشتکار نیاز دارد. او نیز مانند دانشمندعلوم طبیعی محتاج مخیله سازنده است. ولی این بسیار تفاوت دارد با اوهامی که کاخهای پا درهوا بنا میکند. مخیله سازنده بدون پژوهش قبلی وارد عمل نمیشود و از فرضیه سازی درذهنهای ناپخته اجتناب میورزد. منضبط و خویشتندار کار میکند. دل به دریا زدن و واردفرضیههای تاریخی ناآزموده شدن، مطمئنترین نشانه ذهنهای غیرتاریخی است.
چنانکه پیشتر گفته شد، بررسی تاریخی میتواند کاری کند - بلکه باید گفت میتواندبسیاری کارها کند - برای درمان یا دست کم تخفیف زود باوری طبیعی در آدمی، و، به نظر من،همین جاست که قادر به بالاترین خدمت آموزشی و تربیتی میشود. ما همه فطرتاً زود باوریم،و تنها از راه آموزش و تحصیل - خواه رسمی و خواه غیررسمی - نقاد و سنجشگر میشویم.مهمترین فرق فرد تحصیل نکرده با فرد تحصیل کرده این است که اولی هر چه را میشنود یامیخواند باور میکند، ولی دومی دلایل و شواهد را میسنجد. البته زیر فشار تبلیغات قوی وتحت تأثیر احساسات شدید، حتی تحصیل کردگان نیز ممکن است به ورطه زود باوری سقوطکنند. مثلاً در ۱۹۱۴ ]در آغاز جنگ جهانی اول[ قوه نقادی و سنجشگری در خصوص علتهایجنگ و مسائل مورد منازعه موقتاً در همه کشورهای محارب به حال تعلیق در آمد، و نقشی کهمورخان ایفا کردند نقشی نبود که اهل حرفه تاریخ بعدها بتوانند به آن بنازند. ولی تحصیلنکردگان همواره زود باورند. روش تاریخی به عنوان وسیله تعیین و احراز واقعیات، پایینتر ازروش مشاهده مستقیم است. اما یگانه روش احراز واقعیتهای گذشته است، و عمده ارزشآموزشی آن نیز درست از همین مایه میگیرد که روشی از مرتبه پایینتر است. چون نمیتوانیمرویدادهای تاریخی را مستقیماً مشاهده کنیم، و چون فقط باید بر پایه انواع مختلف اسناد ومدارک به آنها پیببریم، تکلیفی بر عهده ما قرار میگیرد که به مدارک نقادانه بنگریم و درجه وثاقتشان را تخمین بزنیم و دلایل و شواهد را بدقت بسنجیم. فنون نقادی تاریخی درست به اینجهت پرورانده شدهاند که سنجش دلایل و شواهد را مقرون به دقت و صحت بیشتری سازند.
احتمالاً بزرگترین ارزشهای آموزشی و تربیتی تحقیق تاریخی ناشی از روشهای آن است، نهاز یافتهها. اما روش، وسیله است نه هدف. اگر هدف ما کشف حقیقت باشد و در جستجوی آن باروشهای نقادانه تاریخ علمی پیش برویم، بسیاری سودها از این رهگذر به ما خواهد رسید.
نویسنده: رابرت لیوینگستون اسکایلر
پاورقی
۱_ Robert Livingston Schyler, "Can History Educate?" in Herman Ausubel (ed.&&, The Making of Modern Europe (N. Y.:The Dryden Press, ۱۹۵۱), pp. ۲ - ۱۲.
۲_ Tacitus (حدود ۵۵ - ۱۱۷ م). مورخ و خطیب و سیاستمدار رومی. (مترجم)
۳_ Bolingbroke )۱۵۷۱ - ۸۷۶۱(. سیاستمدار و خطیب انگلیسی. (مترجم)
۴) ۳.yrotsiH fo esU dna ydutS eht no sretteL -
۵_ Dionysius of Halicarnassus (وفات حدود ۷ ق م). دانشور یونانی که در روم اقامت گزیدو تاریخآن کشور را نوشت. (مترجم)
۶_ Thucydides (حدود ۴۷۱ تا ۴۰۰ ق م). مورخ یونانی، نویسنده جنگهای پلوپونزی، و شاید یکی ازبزرگترین مورخان همه اعصار. (مترجم)
۷_ Oswald Spengler )۶۳۹۱ - ۰۸۸۱( نویسنده آلمانی. (مترجم)
۸_ sednaldnebA sed gnagretnU reD -
۹_ Pataliputra یا پاتنه، کرسی ایالت بهار هند. در قرن پنجم ق م بنا شد، تا قرنهای چهارم و پنجممیلادی نیز رونق داشت، در قرن هفتم میلادی ویران شد، ولی در قرن شانزدهم تیموریان هند دوبارهعظمت گذشته را به آن باز گرداندند. (مترجم)
۱۰_ ث.sloohcS ni secneicS laicoS fo yrotsiH eht ot noitcudortnI nA ,nosnhoJ yrneH -
۱۱_ Canossa. دهکدهای در شمال ایتالیا. در قرن یازدهم میلادی، هانری چهارم امپراتور مقدس روم درآنجا در برابر پاپ گرگوری ششم زانو زد و طلب بخشایش کرد. این واقعه در آن روزگار نشانه شکست وسرافکندگی قدرت دنیوی در مقابل قدرت دینی پاپها تلقی شد. (مترجم)
۱۲_ ssendednim - tneserp -
۱۳_ H. G. Wells )۶۴۹۱ - ۶۶۸۱(. داستاننویس و مورخ انگلیسی. یکی از بسیاری کتابهای او،سرفصلهای تاریخ است که در آن تاریخ جهان در تقابل با روش مورخان ناسیولیست و کوتهبین به نگارشدر آمده است. (مترجم)
۱۴_ yhpargoibotuA ni tnemirepxE -
۱۵_ ۱۹۰۰ -- ?) Herbert Butterfield. مورخ انگلیسی و استاد تاریخ در دانشگاه کیمبریج. (مترجم)
۱۶_ yrotsiH fo noitaterpretnI gihW ehT -
۱۷_ Henry Seidel Canby (۱۶۹۱ - ۸۷۸۱). نویسنده و روزنامهنگار امریکایی. (مترجم)
۱۸_ Max Planck (۷۴۹۱ - ۸۵۸۱). فیزیکدان نامدار آلمانی. (مترجم)
۱۹_ شاید موجزترین بیان معنای مورد نظر پلانک، در این بیت شاعر ایرانی خلاصه شده باشد که میگوید:تا تو را قدر خویشتن باشد/ پیش چشمت چه قدر من باشد. (مترجم)
نقل از: http://www.bukharamagazine.com/۲۰/articles/tarikh.html
پاورقی
۱_ Robert Livingston Schyler, "Can History Educate?" in Herman Ausubel (ed.&&, The Making of Modern Europe (N. Y.:The Dryden Press, ۱۹۵۱), pp. ۲ - ۱۲.
۲_ Tacitus (حدود ۵۵ - ۱۱۷ م). مورخ و خطیب و سیاستمدار رومی. (مترجم)
۳_ Bolingbroke )۱۵۷۱ - ۸۷۶۱(. سیاستمدار و خطیب انگلیسی. (مترجم)
۴) ۳.yrotsiH fo esU dna ydutS eht no sretteL -
۵_ Dionysius of Halicarnassus (وفات حدود ۷ ق م). دانشور یونانی که در روم اقامت گزیدو تاریخآن کشور را نوشت. (مترجم)
۶_ Thucydides (حدود ۴۷۱ تا ۴۰۰ ق م). مورخ یونانی، نویسنده جنگهای پلوپونزی، و شاید یکی ازبزرگترین مورخان همه اعصار. (مترجم)
۷_ Oswald Spengler )۶۳۹۱ - ۰۸۸۱( نویسنده آلمانی. (مترجم)
۸_ sednaldnebA sed gnagretnU reD -
۹_ Pataliputra یا پاتنه، کرسی ایالت بهار هند. در قرن پنجم ق م بنا شد، تا قرنهای چهارم و پنجممیلادی نیز رونق داشت، در قرن هفتم میلادی ویران شد، ولی در قرن شانزدهم تیموریان هند دوبارهعظمت گذشته را به آن باز گرداندند. (مترجم)
۱۰_ ث.sloohcS ni secneicS laicoS fo yrotsiH eht ot noitcudortnI nA ,nosnhoJ yrneH -
۱۱_ Canossa. دهکدهای در شمال ایتالیا. در قرن یازدهم میلادی، هانری چهارم امپراتور مقدس روم درآنجا در برابر پاپ گرگوری ششم زانو زد و طلب بخشایش کرد. این واقعه در آن روزگار نشانه شکست وسرافکندگی قدرت دنیوی در مقابل قدرت دینی پاپها تلقی شد. (مترجم)
۱۲_ ssendednim - tneserp -
۱۳_ H. G. Wells )۶۴۹۱ - ۶۶۸۱(. داستاننویس و مورخ انگلیسی. یکی از بسیاری کتابهای او،سرفصلهای تاریخ است که در آن تاریخ جهان در تقابل با روش مورخان ناسیولیست و کوتهبین به نگارشدر آمده است. (مترجم)
۱۴_ yhpargoibotuA ni tnemirepxE -
۱۵_ ۱۹۰۰ -- ?) Herbert Butterfield. مورخ انگلیسی و استاد تاریخ در دانشگاه کیمبریج. (مترجم)
۱۶_ yrotsiH fo noitaterpretnI gihW ehT -
۱۷_ Henry Seidel Canby (۱۶۹۱ - ۸۷۸۱). نویسنده و روزنامهنگار امریکایی. (مترجم)
۱۸_ Max Planck (۷۴۹۱ - ۸۵۸۱). فیزیکدان نامدار آلمانی. (مترجم)
۱۹_ شاید موجزترین بیان معنای مورد نظر پلانک، در این بیت شاعر ایرانی خلاصه شده باشد که میگوید:تا تو را قدر خویشتن باشد/ پیش چشمت چه قدر من باشد. (مترجم)
نقل از: http://www.bukharamagazine.com/۲۰/articles/tarikh.html
منبع : مقاله دات نت
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست