دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
مجله ویستا
دین و ملیت در اندیشه شهید مطهری
در نیمه دوم سال ۷۸ جزوه ای به قلم آقای رضا علیجانی سردبیر وقت ماهنامه "ایران فردا" منتشر شد که ضمن آن به نقد ایده "ملیت" در اندیشه استاد شهید مطهری می پرداخت. با فاصله اندکی، بیشتر مطالب جزوه مزبور به صورت مقاله ای در ماهنامه ایران فردا منتشر گردید. اینجانب نیز از آنجا که مقاله مزبور را تحریفی آشکار نسبت به اندیشه استاد می دیدم، مطلب حاضر را در پاسخ به آن و در تبیین دیدگاه مرحوم شهید مطهری درباره رابطه دین و ملیت به رشته تحریر در آوردم. متأسفانه مقاله آقای علیجانی نمونه خصلت نُمای شیوه برخوردی بود که پاره ای از روشنفکران و نوگرایان دهه پنجاهی و در رادیکالترین صورتها گروههایی همچون فرقان و آرمان و مجاهدین خلق با استاد پیشه کرده بودند. گو اینکه شیوه برخورد آقای علیجانی نسبت به اسلافشان در شکل و محتوا تعدیل قابل توجهی یافته بود.
مقاله حاضر دو مقصود را در نظر داشت: تبیین ایده ملیت در اندیشه مطهری و رفع تحریف از آن و دیگری آشکار کردن نحوه برخورد پاره ای از روشنفکران دهه پنجاهی با مرحوم شهید مطهری!
نسبت دین و ملیت، از جمله مسائل دنیای «مدرن» است؛ چه «ناسیون» یا آنچه به غلط «ملت» ترجمه شده است، از رهاوردهای این دنیا به شمار میرود و به شكل امروزی آن در زندگی گذشته ما ایرانیان مسبوق به سابقه نیست و حتی شكلگیری آن در زندگی امروز ما نیز محل تأمل است. گرچه در تاریخ معاصر، مساله شدن این «نسبت» بیاعتنا به معضلات عینی و ملموس جامعه و نیز معضلات تئوریك بنیادیتر، به جهت باستانگرایی عظمتخواهانه پهلویها و یا خطمشی سیاسی برخی جریانات سیاسی، صورت پذیرفته است، اما به هر حال صرف نظر از زمینه های سیاسی و اجتماعی ظهور این مسئله، میتوان به بهانه آن، راه بحثهای فرخنده دیگری را در باب نسبت دیانت و دنیای «مدرن» گشود. در میان متفكران اسلامی معاصر، استاد شهید مطهری یكی از معدود افرادی است كه كوشیده است تا با صورتبندی پرسشهای مطرح در این باب، به نظر تحقیق و با استدلالها و نكتهبینیهای دقیق تاریخی و عقلی به پرسشهای مزبور پاسخ گوید.
پرپیداست كه بازخوانی مساعی مطهری در این زمینه و شرایط تكوین آراء او و واكنشهایی كه در میان نوگرایان دینی، غیردینی و سنتگرایان برانگیخت به فهم چگونگی تكوین تاریخ اندیشه نوین اسلامی در كشورمان و منطق تحول آن مدد خواهد رساند.
اما این ثمرات مثبت در صورتی فراچنگ خواهد آمد كه به نسبت دین و ملیت، چه در صورت انتزاعی و چه در آن شكل كه در آثار متفكرین معاصر نقش بسته است به منزله یك مساله نظری نگریسته شود والا اگر این مساله نیز معروض آسیبهای دیرینه در تفكر اسلامی معاصر (همچون سیاست زدگی) شود نه تنها راهی به دیهی نخواهد گشود بلكه به آشفتگی چالشهای معرفتی موجود نیز دامن خواهد زد.
نشریه ایران فردا در سال ۱۳۷۸ در دو شماره مقالهای را به قلم سردبیر خود درج كرد كه ظاهرا بیش از این، در قالب گفتاری در سالگرد رحلت مرحوم شریعتی القا شده بود.(۱)
نویسنده مقاله ضمن اشاره به "آرای مرحوم شریعتی در باب نسبت ملیت و مذهب"، "نحوه برخورد با مساله ملیگرایی در نظام جمهوری اسلامی" و اظهار نظرهایی از جانب خود در باب نسبت این دو مقوله، فصلی را نیز به آرای مرحوم مطهری در باب ملیت و مذهب ارائه داده و با اشاره به كتاب خدمات متقابل اسلام و ایران میكوشد تا دیدگاه مرحوم مطهری را دیدگاهی در مقابل دیدگاه مرحوم شریعتی قلمداد نماید.
وی در بابی كه با عنوان «دیدگاه آیتالله مطهری» در گفتار خود گشوده است، اظهار می دارد كه مرحوم مطهری:
"ایران قبل از اسلام را جاهلیت معرفی میكند."، "یك نوع از ملیت كه ملیتگرایی قومی و خاك و خونی و نژادپرستانه است را به معنای همه انواع ملیت میگیرد و نفی میكند."، "برخوردهای شدیدی با جنبشهای ملی ایرانیان میكند (بابكها، سندبادها، مازیارها)...وی كثیفترین اتهامی كه عربها به بابك میزدند را از قول كاملابن اثیر ... نقل (می كند)."، "برخوردی كه با زبان فارسی ... دارد... عجیب است (و بخشی از آن ناشی از كم اطلاعی تاریخی -مطهری- است). ایشان (یعنی مطهری) در این كتاب مدعی است كه زبان فارسی را ایرانیها زنده نگه نداشتند بلكه تركان غزنوی و خلفای بنیعباس در ضدیت با اعراب مركزی زبان فارسی را زنده نگه داشتند. حالا چرا بحث به اینجاها كشیده میشود. به نظر من یك منطق، یك احساسی در پس ذهن عمل میكند و آن احساس این است كه ما همه اجزای ملیگرایی و ملیت مثل زبان فارسی را بایستی به هر طریق به حسابش برسیم."، "یك جور دفاع درست یا دفاع نسبتاَ مطلق (نمیگویم كاملا مطلق، نسبتاَ مطلق) از ایران بعد از اسلام میشود و حتی (مطهری) عنوان شمشیر اسلام به حمله اعراب میدهد."، "قصد ما بحث درباره آرای آقای مطهری نیست بلكه (وی) سمبل تفكری است كه میخواهد بگوید ایران بعد از اسلام صرفا اسلامی است. ایران قبل از اسلام هم همهاش جاهلیت است."(۱)
و بالاخره سردبیر ایران فردا اظهار میدارد كه:
"این رویكردها از درون تفكری نشأت میگیرد كه مذهب و ملیت را مقابل هم میبیند آیه «انا خلقناكم من ذكر وانثی» را میگوید این علامت نفی ملیت از دیدگاه اسلامی است و اما از همین آیه، شریعتی استنباط تایید ملیت در دیدگاه مذهبی را میكند." (۲)
این بود آنچه جناب آقای رضا علیخانی به استاد شهید مطهری نسبت داده اند، اما اجازه دهید به خود متن مورد ادعای ایشان، یعنی كتاب خدمات متقابل اسلام و ایران مراجعه كنیم تا ببینیم تا چه حد آنچه به مرحوم مطهری نسبت داده شده منطبق با واقع است و آنچه نویسنده بر این مبنا از تقابل دو رویكرد مطهری و شریعتی درافكنده است ریشه در واقعیت تاریخی اندیشه اسلامی معاصر دارد.
۱- بررسی متن را از پرسش كانونی آن آغاز میكنیم. مطهری خود این پرسش را اینچنین طرح كرده است: "آیا اسلام نسبت به ملیت ایرانی امری خودی است و به تعبیر دیگر جزء ملیت ایرانی است؟ پاسخ به این پرسش مستلزم طرح دو پرسش دیگر است. یعنی اینكه «آیا اسلام در ایران واجد دو شرط هست یا نیست، ... آیا ... اسلام رنگ ملت مخصوصی مثلا ملت عرب را دارد یا دینی است جهانی و عمومی و از نظر ملیتها و نژادها بیرنگ و ثانیاَ آیا ملت ایران به طوع و رغبت اسلام را پذیرفته است یا خیر»؟(۳)
از این رو میبایست عنایت داشت كه كل متن (یعنی كتاب خدمات متقابل اسلام و ایران) در پاسخ به این دو پرسش و مالا همان پرسش كانونی، سامان یافته است. طبیعی است كه نقد و جرح اثر (یا رای مطهری) نیز میبایست ناظر به پاسخ پرسشهای یادشده باشد. یعنی نقض مدعا، تنها در صورت اثبات ناراستی و یا بیراه بودن پاسخهای مطهری سامان یافتنی است. در این میان طرح نادرست مدعای نویسنده نه علمی است و نه اخلاقی!
كتاب خدمات متقابل اسلام و ایران را میبایست از این زاویه نگریست و پرپیداست كه با توضیحات پیش گفته، در این كتاب رابطه ملیت و مذهب در وهله نخست متعلق پژوهش و مد نظر نبوده است. گرچه میتوان از مطاوی و فحوای كلام مرحوم مطهری به ذهنیتی در این زمینه دست یافت.
از منظر مرحوم مطهری، اسلام و یا تشیع بیش از آن كه نمود و یا تجلی «هویتیابی» قوم یا ملتی به شمار آیند، ناظر به حقایق و مآلا حقیقتی نفس الامری و مستقل از ذهن در عالم خارجاند.
اگرچه التزام به همین مجموعه آراء و باورها كه در قالب اسلام یا تشیع صورتبندی شده است به نوبه خود و در دیدگاه مرحوم مطهری مرزهای هویتی خاصی را پدید میآورد كه موجب تمایز مسلمانان و شیعیان از دیگر هویتهای اعتقادی و فرهنگی است اما به هر حال این رأی را، فاصله بسیار، از آن رأی است، كه دین یا مذهب را تجلیات روح قومی میانگارد و در نهایت منطقی خود، یا صراحتا و یا عملا شأن واقع نمایی را از آن میستاند.
پرواضح است كه مرحوم مطهری از آنجا كه اسلام را در وهلهٔ نخست نه نمود هویت قومی یا ملی و نه به منزلهٔ یك فرهنگ بلكه حاكی از حقایق نفسالامری مطرح میكند برای اسلام آنچنان پتانسیل فراملی و عموم بشری قائل است كه آن را عیارسنج هویتهای ملی و قومی قرار میدهد.(۴)
اتفاقا اینچنین تصوری نسبت به ملیت و دیانت در فحوای خود متضمن نگرهای مترقی و پویا نسبت به "مساله هویت" است. از منظر استاد مطهری «هویت» امری ثابت و لایتغیر نیست كه مرزها و یا حتی مضمون آن نزد یِك ملت یا كه قوم، هیچگونه تغییری را در جهت رشد یا افول برنتابد.طرح هویت ملی از منظر مطهری یكبار و آن هم برای همیشه در افكنده نمیشود. هر قوم یا ملتی میتواند تصویر خویش را از مقولهٔ "خودی" ترك گوید و تصوری دیگر از "خودیِ خود" یابد. تصوری كه شاید منقحتر و پاكیزهتر از تصور پیشین باشد؛ آنچنان كه ایرانیان، با اسلام آوردن گام در این راه نهادند. در دیدگاه استاد مطهری: «]در تشخیص هویت یك قوم یا ملت[؛ سابقه تاریخی ملاك عمل نیست یعنی ممكن است ملتی قرنها یك سیستم خاص اجتماعی را پذیرفته باشد و بعد تغییر نظر بدهد و سیستم نوینی را به جای آن انتخاب كند. وی می نویسد: "اعلامیه حقوق بشر را ما تنظیم نكردهایم... اكنون ما از نظر ملیت ایرانی درباره این اعلامیه چه بگوییم... آیا احساسات ملی ایجاب میكند كه ... (ایرانیان) آن را اجنبی و بیگانه بدانند... یا این كه به حكم دو اصل مزبور، یكی این كه یكی اعلامیه رنگ و بوی ملت خاصی ندارد دیگر آن كه ملت آن را پذیرفته است باید آن را خودی و غیراجنبی بدانند (ظاهراً استاد در این مثال صرفاً شرایط خودی انگاشتن یك پدیده و من جمله اعلامیه حقوق بشر را مد نظر قرار داده اند و نه حقانیت آنرا ! نظر مرحوم استاد را در مورد اعلامیه حقوق بشر باید با در نظر گرفتن دیگر آثار ایشان و به خصوص آنجا كه اثبات حقوق را صرفاً بر اساس غایت اندیشی امكان پذیر می دانند، تقریر كرد) ».(۵)
به این ترتیب هویت از منظر مطهری امری تحول یابنده است اما با این حال تا اینجا تنها به پرسش «هست و نیست» پاسخ گفتهایم اما پرسش از «باید و نباید» كماكان بیپاسخ مانده است. هویت یابیهای «نو به نو» در چه سمت و سویی میبایست سامان پذیرد؟ به زعم مطهری این سمت و سو را سودای حقیقتطلبی مشخص میسازد. تكیه بر هویت بالفعل یك ملت یا قوم آنگاه كه راه را بر سودای حقطلبی ببندد مذموم و آنگاه كه سودای حقیقتجویی و تكامل و نوسازی هویتی را ممتنع نسازد و یا مْمِدِِ آن باشد مثبت است. مطهری خود در فرازی از كتاب خدمات متقابل اسلام و ایران روشن میسازد كه تكیه بر فكر ملیت یا ناسیونالیسم منفی (كه آنرا از ناسیونالیسم مثبت متمایز میشمرد) چرا شایسته نیست. به زعم وی: «توجه داریم كه منطق عالیتری از منطق احساسات و ناسیونالیستی وجود دارد كه طبق آن منطق، علم و فلسفه و دین، فوق مرحله احساسات است. احساسات قومی و غرورهای ملی در هر كجا مطلوب باشد، در جستجوهای علمی و فلسفی و دینی مطلوب نیست. یك مساله علمی یا یك نظریه فلسفی یا یك حقیقت دینی را هرگز به دلیل این كه ملی و وطنی است نمیتوان پذیرفت. همچنان كه به بهانهٔ این كه بیگانه و اجنبی است نمیتوان نادیده گرفت و رد كرد. راست گفته آنكه گفته است: علم و دین و فلسفه وطن ندارد همه جایی و همگانی است.(۶)
دقیقا به همین خاطر، "كانون چالش" در بحث از نسبت ملیت و دیانت را میبایست در نگاه خود به دین بجوییم. آیا دین در نگاه ما امری است فراملی و فراقومی و فراتاریخی، یا نمودی از "بتهای ذهنی یك قوم" كه از گذشتههای دور به ایشان به ارث رسیده است. مطهری مینویسد:
«مقیاسهای اسلامی مقیاسهای كلی و عمومی و انسانی است. نه قومی و نژادی و ملی. اسلام به هیچ وجه خود را در محدودهٔ تعصبات ملی و قومی نژادی محصول نكرده بلكه با آنها مبارزه كرده است».(۷)
مطهری از آنجا كه این مبنای دینشناختی (یعنی عموم بشری بودن آن) را در موضع خاص خود استدلالا به اثبات میرساند در پاسخ به یكی از دو پرسش اصلی در پژوهش خود(۸) به این رأی میرسد كه اینچنین دینی از آنجا كه صبغه ملی و قومی ندارد (و از این حیث قومگرایی و ملیگرایی در آن، خلاف مضمونِ عموم بشری آن است) نسبت به هر ملیتی در صورتی كه با پذیرش مختارانه آن ملت مواجه شود، میتواند خودی به شمار رود و جزئی از هویت نوین آن قوم یا ملت محسوب شود.
۲- مرحوم مطهری در كتاب خدمات متقابل اسلام و ایران ضمن قابل شدن به تمایزی میان دو مفهوم از آنچه خود آنها را «احساسات ملی» و «ناسیونالیسم» میخواند معتقد است كه در مورد هر یك، به تفصیل میبایست حكمی جداگانه را قائل بود.
به اعتقاد او: «به قول اقبال پاكستانی ملتپرستی، خود نوعی توحش است... احساسات ملی تا آنجا كه جنبه مثبت داشته باشد و نتیجهاش خدمت به هموطنان باشد قابل توجه است ولی تا آنجا كه جنبه منفی به خود میگیرد و موجب تبعیض در قضاوت، در دیدن و ندیدن خوبیها و بدیها و در جانبداریها میشود ضد اخلاق و ضد انسانیت است».(۹)
مطهری همانطور كه آوردیم به صراحت میان دو روایت از "ناسیونالیسم"، تمایز مینهد. وی در فرازی دیگر از كتاب "خدمات متقابل اسلام و ایران" مینویسد: «گرایش به جنبههای قومی و ملی در زبانهای اروپایی، ناسیونالیسم خوانده میشود كه برخی از دانشمندان فارسی زبان، آن را ملتپرستی ترجمه كردهاند. ناسیونالیسم مطابق بیان گذشته بر عواطف و احساسات قومی و ملی متكی است نه بر عقل و منطق. ناسیونالیسم را نباید به طور كلی محكوم كرد. ناسیونالیسم اگر تنها جنبه مثبت داشته باشد یعنی موجب همبستگی بیشتر و روابط حسنه بیشتر و احسان و خدمت بیشتر به كسانی كه با آنها زندگی مشترك داریم شود ضدعقل و منطق نیست و از نظر اسلام مذموم نمیباشد.
... ناسیونالیسم آنگاه عقلا محكوم است كه جنبه منفی به خود میگیرد، یعنی افراد را تحت عنوان ملیتهای مختلف از یكدیگر جدا میكند و روابط خصمانهای میان آنها به وجود میآورد و حقوق واقعی دیگران را نادیده میگیرد».(۱۰)
در دیدگاه استاد مطهری: «اسلام همه احساسات ناسیونالیستی را محكوم نمیكند، احساسات منفی ناسیونالیستی را محكوم میكند نه احساسات مثبت را».(۱۱)
اما به رغم این همه، سردبیر ایران فردا در گفتار خود مدعی است كه: مطهری «انواع ملیت را تفكیك نمیكند»! و چون این كار را نمیكند «كل ملیت را انكار میكند»! و یا اینكه مطهری «یك نوع از ملیت كه ملیتگرایی قومی و خاك و خونی و نژادپرستانه است را به معنای همه انواع ملیت میگیرد و نفی میكند»! (۱۲)
به نظر میرسد كه سنجش صحت و سقم این ادعا با توجه به آنچه كه گذشت چندان مشكل نباشد. پرواضح است كه پارههایی از یك متن پارههای دیگر را تفسیر میكنند و آثار اندیشمندی چون مطهری نیز از این قاعده مستثنا نیست كما این كه اگر آفریننده متن، شریعتی، بازرگان یا محمدباقر صدر نیز بود می بایست به همین قاعده گردن مینهادیم. در غیر این صورت میتوان «لااله» را دید و بر «الاالله» چشم پوشید. یعنی همان خبطی كه متأسفانه نویسنده محترم جناب آقای علیجانی مرتكب آن شده اند. این شیوه آنگاه قبح بیشتری مییابد كه متن مورد نظر در تفسیر واژگان و احكام خود صریح باشد (مانند آنچه در تفكیك دو مفهوم از ناسیونالیسم در دیدگاه مطهری دیدیم).
۳- از دیگر محورها در گفتار سردبیر ایران فردا تفسیری است كه مرحوم مطهری از آیه: یا ایها الناس انا خلقناكم من ذكر و انثی و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اكرمكم عندالله اتقكم ان الله علیم خبیر (آیه ۱۳ سوره حجرات) به دست میدهند. وی با نسبت دادن تفسیری از آیه، به مطهری دیدگاه وی را در تقابل با دیدگاه شریعتی ارزیابی میكند. سردبیر ایران فردا معتقد است:
«آیه الله مطهری میگوید كه این آیه دلیل نفی ملیت در اسلام است. شریعتی میگوید این آیه دلیل اثبات ملیت در اسلام است. شریعتی توضیح میدهد در این آیه خدا همانگونه كه تفاوت طبیعی زن و مرد را به خودش نسبت میدهد تفاوت اقوام و ملل را هم به خودش نسبت میدهد. یعنی ... تفاوت بین قومیتها و ملیتها هم طبیعی است و محو شدنی نیست... اما در آن قرائت دومی كه از اسلام و رابطه دیانت و ملیت میشود گویی كه بایستی ملیتها محو شوند.
شریعتی معتقد است اسلام همانگونه كه ملیتگرایی بر اساس خاك و خون و قومیت و قبیله و نژاد را ارتجاعی میداند همانگونه هم محو ملیت را نفی میكند و خواهان برابری ملیتهاست».(۱۳)
شاید بهترین راه برای سنجش قضاوتی كه ناقد محترم درباره تفسیر استاد مطهری از آیه شریفه صورت داده است باز هم رجوع به متن اثری باشد كه مرحوم مطهری در ضمن آن به تفسیر آیه فوق نشستهاند.
مطهری در تفسیر آیه ۱۳ از سوره حجرات مینویسد: «زمانی كه اسلام ظهور كرد در میان اعراب مساله خویشاوندپرستی و تفاخر به قبیله و نژاد به شدت وجود داشت. عربها در آن زمان چندان به عربیت خود نمیبالیدند، زیرا هنوز قومیت عربی به صورتی كه عرب خود را یك واحد در برابر سایر اقوام ببیند وجود نداشت. واحد مورد تعصب عرب واحد قبیله و ایل بود. اعراب به اقوام و عشایر خویش تفاخر میكردند. اما اسلام نه تنها به این احساسات تعصبآمیز توجهی نكرد، بلكه با شدت با آن مبارزه كرد. قرآن كریم در كمال صراحت فرمود: «یا ایهالناس انا خلقناكم من ذكر و انثی و جعلناكم شعوباَ و قبائل لتعارفوا الا اكرمكم عندالله اتقیكم...» این آیه و بیانات و تاكید رسول اكرم و طرز رفتار آن حضرت با غیر اعراب و نیز قبایل مختلف عرب راه اسلام را كاملا مشخص كرد».(۱۴)
پرپیداست كه این برداشت ناظر بر نفی تمایزات قومی و ملی به مثابه امری واقع نیست و صرفاَ نفی تفاخرها و برتریجوییها و لافزنیهای قومی و ملی را هدف قرار داده است و اساساَ این تفسیر در مقابل آن برداشت یعنی برداشت منسوب به شریعتی نمی نشیند. اینكه تمایزات قومی وملی ناشی از واقعیتی انكارناپذیر و اراده خدا هستند و اینكه این تمایزات دال بر برتری قوم و قبیله و ملتی بر قوم و قبیله و ملتی دیگر نیست و تعصبها و تفاخرات امری نامطلوبند دو برداشت متفاوت از آیه شریفهاند كه به هیچ وجه معارض یكدیگر به شمار نمیروند.
مضامین وحیانی، معانی و برداشتهای مختلف را برمیتابند و تفسیر استاد شهید مطهری نیز آنچنان كه پیداست ناظر بر تفاخرها و تعصبهای قومی و ملی است كه سودای حقجویی و حقپویی را زایل میسازند و آدمی را در بند حصارهای تنیده بر هویت بالفعل خود اسیر میسازد و او را از آنچه در قوه دارد غافل مینماید.
پس بر خلاف آنچه كه سردبیر ایران فردا القاء نموده است، صرف این دو تفسیر از دو متفكر معاصر اسلامی حاكی از دو رویكرد مقابل در باب "نسبت ملیت و دیانت"، نیست و اگر اختلافی هست باید به شواهد دیگری تمسك جست.
بگذریم از آن كه رای ناقد محترم مبنی بر تغییرناپذیر بودن هویتهای قومی و ملی نیز چندان روشن نیست آیا صرف تشعب و تكثر مجتمع بشری امری تغییرناپذیر است یا این هویتها اعم از قومی و ملی در طول تاریخ با مرزهایی ثابت و دگرگونیناپذیر به حیات خود ادامه داده اند و از این پس نیز، سرنوشت محتوم آنها اینگونه خواهد بود؟ اگر مقصود برداشت دوم است نه تجربه تاریخی و نه الزامات منطقی، موید آن نخواهند بود. و لذا میبایست تصویر ایستا از مقوله "هویت" را به سویی افكند.۴- سردبیر ایران فردا در فراز دیگری از گفتار خود از جمله سیئات استاد مطهری را این میداند كه: «برخوردهای شدیدی با جنبشهای ملی ایرانیان میكند» (و به نقل قولی از آن شهید درباره بابكها و سندبادها و مازیارها اشاره میكند)».
متاسفانه ناقد محترم، در این مورد نیز در سامان دادن به پژوهشی علمی و رعایت حداقل پرنسیبهای این گونه مباحثات، موفق نبودهاند
مرحوم شهید مطهری در فرازی از كتاب خود، پس از اشاره به ستمگریهای برخی اعراب كه به نام اسلام صورت میدادهاند، نهضت ایرانی، مساواتجویانه و ضدعرب شعوبیگری را نهضتی اسلامی میخوانند.
جالب است كه نویسنده، با لحنی جانبدارانه، دفاع از شعوبیگری را ویژگی مرحوم شریعتی در طرح الگویی از تلفیق ملیت و مذهب (یعنی اسلام منهای عرب) به شمار میآورند. مرحوم مطهری در همین زمینه مینویسد:
«در اثر تسلط امویان و سیاست ضد اسلامی آنها، عدهای از اعراب عنصر عربیت را پیش كشیدند و آتش تعصبات قومی و نژدی را برافروختند، سایر اقوام مسلمان بالخصوص بعضی از ایرانیان به مبارزه با آنها برخاستند و شعار این دسته آیه فوق (انا خلقناكم من ذكر و انثی...) بود و خود را اهل تسویه یعنی طرفدار مساوات و ... و شعوبی میخواندند».(۱۵)
به نظر نمیرسد كه نویسنده ایران فردا، نهضت شعوبیه را از زمره جنبشهای ملی ایرانیان محسوب نكند. حال اگر اینچنین است و اگر نهضت شعوبیه كه به رأی مرحوم مطهری نهضتی ضدعرب اما اسلامی بوده نیز از جنبشهای ملی ایرانیان است، آقای علیجانی میباید در آن حكم كلی كه «مطهری برخوردهای شدیدی با جنبشهای ملی ایرانیان میكند»، تجدید نظر كنند. مرحوم مطهری می نویسد:
" نهضت شعوبی یك نهضت ضد تعصب عربی و یك نهضت طرفداری از اصول اسلامی بوده است. لا اقل اساس این نهضت چنین بوده است: اگر احیاناً افراد معدود كار خود را به ضدیت با اسلام كشانده باشند دلیل بر ضد اسلامی بودن شعوبیان نمی شود".(۱۶)
اما ظاهرا سردبیر محترم ایران فردا حكم كلی فوق را در فضایی خطابی بیان كرده و چندان در مطاوی سخن خود دقت نداشتهاند و شاید تنها به تعریض مرحوم مطهری به برخی جنبشهای تاریخی ضد عرب منتقدند و از این بابت از موضع سندباد و مازیار و بابك، بر مطهری خرده میگیرند!
در این صورت طبیعی است كه مطهری به عنوان یك عالم اسلام با ذهنیتی كه از جنبشهای مزبور و مطالبات غیراسلامی و یا ضداسلامی آنها داشته است نتواند با آنها همدلی كند. پرواضح است كه در این مورد با استناد به دیگر قضاوتهای تاریخی او نمیتوان مخالفت وی با برخی جنبشهای ضد عرب را مخالف با "مطلقِ جنبشهای مساواتجویانه ایرانی"، قلمداد كرد. اما این كه نویسنده ایران فردا چگونه میتواند با داعیه ملی – مذهبی، از این ناهمداستانی ناخشنود باشد، پرسشی است كه پاسخ آن را باید از خود ایشان شنید. البته باز هم ممكن است بر چند و چون هر یك از جنبشهای مزبور مناقشهای باشد كه در این صورت، بحث، صغروی خواهد بود و بحثی نظری در باب دیدگاه مطهری یا شریعتی در نسبت دین و ملیت به بحثی موردی، در ماهیت فلان واقعه یا شخصیت تاریخی تقلیل خواهد یافت. كما اینكه «ناقد» به یكی از پینوشتهای مرحوم مطهری كه قضاوتی را در مورد «بابك» از كاملابن اثیر نقل میكند خرده میگیرد و آن را بازگویی اتهام كثیف عربها به وی میخواند.(۱۷)
اگرچه سردبیر محترم، به اندك دلیلی تفوه نمیكند كه چرا استناد مطهری به كامل ابن اثیر را پذیرا نیستند؟ آیا صرف قرار گرفتن در مقابل اعراب، دلیلی بر موجه بودن شخصیتهای تاریخی است؟
به هر حال بهتر است همان طور كه در بند یك آوردیم، برای مناقشه با آراء هر متفكری و من جمله مطهری، به هسته مركزی ادعای وی پرداخت كه گفتهاند: «علیكم بالمتون لابالحواشی». وانگهی واقعاَ احیاء یك هویت موزهای با چهرههایی چون سندباد، بابك و مازیار كه بخشی از هویت واقعاَ موجود ملت ما نیستند به چه جهت صورت میپذیرد آن رژیم پهلوی احیاء آن چهرهها را در جهت كم فروغ كردن نشانه های اسلامی صورت میداد. اما عناصری از نیروهای موسوم به ملی – مذهبی (دقت بفرمائید "مذهبی") به چه جهت؟!
۵- گفتیم كه یكی از مقاصد اصلی مرحوم مطهری در كتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» اثبات خودی بودن اسلام نسبت به ملیت ایرانی است. در این مسیر وی پس از ذكر دلایل خود به پاسخ دو شبهه میپردازد: یعنی مذهب ایرانیان، تشیع و نیز حفظ زبان فارسی. مرحوم مطهری معتقد است كه هیچ یك از این دو مورد، آنچنان كه برخی گمان بردهاند علامت تحمیلی بودن اسلام ایرانیان و مقاومت ایشان در برابر مذهب جدید نیست. طرح مسئله زبان فارسی و دوام آن در طول تاریخ اسلامی ایران دقیقا در اینچنین بافتی صورت پذیرفته است و نه آنچنان كه نویسنده ایران فردا مدعی شده برای: «جاهلیت انگاشتن هرچه از ایران قبل از اسلام به یادگار مانده».(۱۸)
مرحوم مطهری در توجیه ماندگاری زبان فارسی و این كه نشانه مقاومت در مقابل اسلام نبوده است مینویسد: «شگفتا! مگر پذیرفتن اسلام مستلزم این است كه اهل زبان، زبان خود را كنار بگذارند و به عربی سخن بگویند؟ ... شما در كجای قرآن یا روایات و قوانین اسلام چنین چیزی را میتوانید پیدا كنید؟ اصولاَ در مذهب اسلام كه آیین همگانی است مسئله زبان مطرح نیست. ایرانیان هرگز در مخیلهشان خطور نمیكرد كه تكلم و احیای زبان فارسی مخالف اصول اسلام است و نباید هم خطور میكرد».(۱۹)
متاسفانه نویسنده "نقد"، از بخشی از گفتار مطهری در پاسخ به شبهه یاد شده چشم پوشیده و تنها به قسمتی از آن، آن هم به شكل مخدوش اشاره میكند. مطهری در همان قسمت نخست، سخنی دارد كه ضمن پذیرش "سعی ایرانیان مسلمان در پاسداشت زبان فارسی" به "ثمرات مثبت حفظ هویتهای مختلف ملی و قومی در كنار عقیده واحد" اشاره دارد به زعم وی: «اگر میبینید ایرانیان پس از قبول اسلام باز به زبان فارسی تكلم كردهاند هیچ جای تعجب و شگفتی نیست و به تعبیر دیگر این دو به یكدیگر هیچ ربطی ندارد كه مغرضان آنرا نشانه عدم تمایل ایرانیان به اسلام بدانند».(۲۰) در نظر مطهری: «یكی از موفقیتهای اسلام این است كه ملل مختلف با زبانها و فرهنگهای گوناگون، آن را پذیرفتهاند و هر یك به سهم خود و با ذوق و فرهنگ و زبان مخصوص خود خدمات كردهاند».(۲۱)
آیا به رغم همه این تصریحات، از سوی مرحوم مطهری، میتوان وی را تابع منطقی احساسی خواند كه به موجب آن، همه اجزای ملیگرایی و ملیت مثل زبان فارسی را میبایست به حسابش رسید؟!
سردبیر ایران فردا اظهار میدارد: «ایشان (مطهری) در این كتاب مدعی هستند كه زبان فارسی را نیز ایرانیها زنده نگه نداشتهاند... به نظر من یك منطق، یك احساس در پس ذهن عمل میكند و آن احساس این است كه ما اجزا ملیگرایی و ملیت، مثل زبان فارسی را بایستی به هر طریق به حسابش برسیم».(۲۲)
وانگهی رای مرحوم مطهری مبنی بر نقش دولتهای غیر عرب در ماندگاری زبان فارسی (در كنار دیگر دلایل و علل كه ذكر میكنند) مستند به استنادات تاریخی است و بهتر بود آقای سردبیر به جای رمی مطهری به كم اطلاعی، آن مستندات را در بوته تحلیل می گذاردند.
۶- «ناقد محترم» در فراز دیگری از گفتار خود مدعی است كه در آرای آقای مطهری «ایران قبل از اسلام... همهاش جاهلیت است».(۲۳) اما متاسفانه سردبیر محترم از این جهت نیز بیاحتیاطی به خرج دادهاند چرا كه نگاهی ولو ابتدایی آنهم صرفا به همین كتاب "خدمات متقابل اسلام و ایران" كاملا خلاف آن حكمی است كه با قاطعیت به مرحوم مطهری نسبت داده اند. استاد شهید با ذكر دلایل تاریخی و نیز با استناد به اقوال تاریخپژوهانی كه بیم تعصب اسلامی بر آنان نمیرود همچون زرینكوب، تقیزاده، رهنما و ...(۲۴). ایران صدر اسلام را جامعهای در جاهلیت سیستماتیك مینمایاند اما آیا این قول (كه مستند به دلیل است و تنها با دلیل می توان آن را برانداخت)، به معنای نفی مطلق زندگی ایرانیان از آغاز ادعایی مهاجرت آریائیها به سرزمین كنونی ما تا سقوط ساسانیان است؟ آیا این به آن معناست كه در نظر مطهری ایرانیها در سپیده دم اسلام، یكسره غرق در تباهی بودهاند؟ اگر این گونه است، پس چگونه دین كهن نیازهای برتر آنان را ارضا نكرد و آنها دین جدید را پاسخی بر نیازهای مساواتجویانه و معنویتگرایانه خود دیدند؟ متاسفانه اینجا نیز نویسنده ایران فردا پارههای دیگر متن را به غفلت یا به تغافل برگزار كردهاند. نگاه مطهری به خصائص ایرانیان، هنگام یورش سپاه اسلام، در این فرازها هویداست: «ایرانی هرچه كرده به تشخیص و انتخاب خود بوده است، ایرانی لایق بوده نه بیلیاقت، راست و صریح بوده نه منافق و دروغگو، شجاع و دلیر بوده نه جبن و ترسو، حقیقتخواه بوده نه چشم به حوادث زودگذر».(۲۵)
«ایران از هر نقطه دیگر برای بذر تشیع زمین مناسبتری بوده است... علت تشیع ایرانیان و علت مسلمان شدنشان یك چیز است؛ ایرانی روح خود را با اسلام سازگار دید و گم گشته خویش را در اسلام یافت. مردم ایران كه طبعاَ مردمی باهوش بودند و به علاوه سابقه فرهنگ و تمدن داشتند بیش از هر ملت دیگر نسبت به اسلام، شیفتگی نشان دادند... مردم ایران بیش از هر ملت دیگر به روح و معنی اسلام توجه داشتند».(۲۶)
«آن چیزی كه بیش از هر چیز دیگر روح تشنه ایرانی را به سوی اسلام میكشید، عدل و مساوات اسلامی بود. ایرانی قرنها از این نظر محرومیت كشیده بود».(۲۷)
جمعبندی:
تردیدی نیست كه اسلامیت و ایرانیت، هر دو در تنظیم هویت جمعی ما ایرانیان سهم بسزایی دارند. در همین راستا كتاب خدمات متقابل اسلام و ایران در شرایطی از سوی یك عالم دینی نوشته شد كه رژیم پهلوی با باستانگرایی عظمت خواهانه خود در جهت كاستن از فروغ اسلامیت در زندگی ایرانیان بود و اسلام را دین اعراب میخواند و برخی از چپ گرایان مسلمان نیز آن روزها، در كوره انترناسیونالیسم كور می دمیدند. در این شرایط اثری كه مرحوم مطهری پدید آورد شاید تنها اثر جامع و تحقیقی در این زمینه نه تنها از جانب عالمان بلكه از جانب روشنفكران اسلامی بود. (خالی از لطف نیست كه خاطر نشان سازیم، دیگران شعار ملی-مذهبی را دادند اما مطهری بود كه نخستین و یگانه كوشش نظری درباره پیوند ملیت و مذهب را در قالب كتاب یاد شده سامان بخشید).
اثر محققانه مطهری از سوی انجمن اسلامی مهندسین كه مرحوم بازرگان از زمره پایهگذاران آن بود، نشر یافت و این انجمن مقدمه مبسوطی بر این اثر انگاشت. متاسفانه گرچه اثر مرحوم مطهری از سوی بخشی از جنبش روشنفكری اسلامی یعنی مرحوم بازرگان كه خود در این زمینه اثر قابل توجهی نداشت، مورد استقبال واقع شد، اما عناصری از اصحاب ایدئولوژیهای سیاست زده آن ایام یعنی گروههایی چون آرمان مستضعفین، فرقان و مجاهدین خلق و برخی نیروهای سیاسی مقیم خارج كه این روزها به ملی – مذهبی موسومند در پوستین طرفداری از معلم فقید شریعتی و به بهانه انتشار این كتاب، خاك در چشم متفكر دردمند دیگری، همچون استاد شهید مطهری میپاشیدند آن هم با وجههای غیرعلمی و غیراخلاقی !
نخستین یادنامه سالگرد دكتر شریعتی در خرداد ۵۷ چاپ خارج از كشور ضمن آن كه در پینوشتهای مختلف خود متضمن گوشه، كنایههای عنیف به مطهری است و پرده از شیوه های غیر اخلاقی برخی مدعیان روشنفكری در میهن ما بر می دارد، در پینوشتی به مطهری خرده میگیرد كه چرا از خدمات ایران به اسلام سخن گفته، مگر ایران در مقامی است كه به اسلام به منزله یك دین خدمتی كند!! اعلامیه گروه فرقان نیز كه در مقام پذیرش مسئولیت ترور استاد مطهری، انتشار یافت از جمله جرایم استاد مطهری كه در نظر ایشان وی را مستوجب اعدام انقلابی ساخته بود، را نگارش كتاب خدمات متقابل اسلام و ایران و نهایتاً خدمت به رژیم شاهنشاهی و ظاهراً داعیههای ملیگرایانه آن قلمداد میكرد.
آری، طنز تلخی است كه اسلاف جریانی از یك طیف سیاسی – فكری، آن روزها اثر مطهری را در معادله ایرانیت – اسلامیت، در جهت تقویت وجه ایرانیت میانگاشتند و او را آماج حملات غیر اخلاقی خود می ساختند و امروز اخلاف جریانهایی از همان طیف، كتاب مطهری را در جهت تقویت وجه اسلامیت و لذا باز هم شایسته تقبیح!!!
البته اگر این هر دو موضع، از منظری علمی و اخلاقی صورت داده میشد ملالی نبود اما صد افسوس كه هر دو واكنش، از این حیث، نمونههای بارزی از همان آسیب مزمنی هستند كه تفكر اسلامی معاصر را در اشكال مختلف خود دستخوش خویش ساخته است: یعنی گسترانیدن منطق منازعات سیاسی به ساحت چالشهای نظری!
امیر حسین تركش دوز
مقاله حاضر دو مقصود را در نظر داشت: تبیین ایده ملیت در اندیشه مطهری و رفع تحریف از آن و دیگری آشکار کردن نحوه برخورد پاره ای از روشنفکران دهه پنجاهی با مرحوم شهید مطهری!
نسبت دین و ملیت، از جمله مسائل دنیای «مدرن» است؛ چه «ناسیون» یا آنچه به غلط «ملت» ترجمه شده است، از رهاوردهای این دنیا به شمار میرود و به شكل امروزی آن در زندگی گذشته ما ایرانیان مسبوق به سابقه نیست و حتی شكلگیری آن در زندگی امروز ما نیز محل تأمل است. گرچه در تاریخ معاصر، مساله شدن این «نسبت» بیاعتنا به معضلات عینی و ملموس جامعه و نیز معضلات تئوریك بنیادیتر، به جهت باستانگرایی عظمتخواهانه پهلویها و یا خطمشی سیاسی برخی جریانات سیاسی، صورت پذیرفته است، اما به هر حال صرف نظر از زمینه های سیاسی و اجتماعی ظهور این مسئله، میتوان به بهانه آن، راه بحثهای فرخنده دیگری را در باب نسبت دیانت و دنیای «مدرن» گشود. در میان متفكران اسلامی معاصر، استاد شهید مطهری یكی از معدود افرادی است كه كوشیده است تا با صورتبندی پرسشهای مطرح در این باب، به نظر تحقیق و با استدلالها و نكتهبینیهای دقیق تاریخی و عقلی به پرسشهای مزبور پاسخ گوید.
پرپیداست كه بازخوانی مساعی مطهری در این زمینه و شرایط تكوین آراء او و واكنشهایی كه در میان نوگرایان دینی، غیردینی و سنتگرایان برانگیخت به فهم چگونگی تكوین تاریخ اندیشه نوین اسلامی در كشورمان و منطق تحول آن مدد خواهد رساند.
اما این ثمرات مثبت در صورتی فراچنگ خواهد آمد كه به نسبت دین و ملیت، چه در صورت انتزاعی و چه در آن شكل كه در آثار متفكرین معاصر نقش بسته است به منزله یك مساله نظری نگریسته شود والا اگر این مساله نیز معروض آسیبهای دیرینه در تفكر اسلامی معاصر (همچون سیاست زدگی) شود نه تنها راهی به دیهی نخواهد گشود بلكه به آشفتگی چالشهای معرفتی موجود نیز دامن خواهد زد.
نشریه ایران فردا در سال ۱۳۷۸ در دو شماره مقالهای را به قلم سردبیر خود درج كرد كه ظاهرا بیش از این، در قالب گفتاری در سالگرد رحلت مرحوم شریعتی القا شده بود.(۱)
نویسنده مقاله ضمن اشاره به "آرای مرحوم شریعتی در باب نسبت ملیت و مذهب"، "نحوه برخورد با مساله ملیگرایی در نظام جمهوری اسلامی" و اظهار نظرهایی از جانب خود در باب نسبت این دو مقوله، فصلی را نیز به آرای مرحوم مطهری در باب ملیت و مذهب ارائه داده و با اشاره به كتاب خدمات متقابل اسلام و ایران میكوشد تا دیدگاه مرحوم مطهری را دیدگاهی در مقابل دیدگاه مرحوم شریعتی قلمداد نماید.
وی در بابی كه با عنوان «دیدگاه آیتالله مطهری» در گفتار خود گشوده است، اظهار می دارد كه مرحوم مطهری:
"ایران قبل از اسلام را جاهلیت معرفی میكند."، "یك نوع از ملیت كه ملیتگرایی قومی و خاك و خونی و نژادپرستانه است را به معنای همه انواع ملیت میگیرد و نفی میكند."، "برخوردهای شدیدی با جنبشهای ملی ایرانیان میكند (بابكها، سندبادها، مازیارها)...وی كثیفترین اتهامی كه عربها به بابك میزدند را از قول كاملابن اثیر ... نقل (می كند)."، "برخوردی كه با زبان فارسی ... دارد... عجیب است (و بخشی از آن ناشی از كم اطلاعی تاریخی -مطهری- است). ایشان (یعنی مطهری) در این كتاب مدعی است كه زبان فارسی را ایرانیها زنده نگه نداشتند بلكه تركان غزنوی و خلفای بنیعباس در ضدیت با اعراب مركزی زبان فارسی را زنده نگه داشتند. حالا چرا بحث به اینجاها كشیده میشود. به نظر من یك منطق، یك احساسی در پس ذهن عمل میكند و آن احساس این است كه ما همه اجزای ملیگرایی و ملیت مثل زبان فارسی را بایستی به هر طریق به حسابش برسیم."، "یك جور دفاع درست یا دفاع نسبتاَ مطلق (نمیگویم كاملا مطلق، نسبتاَ مطلق) از ایران بعد از اسلام میشود و حتی (مطهری) عنوان شمشیر اسلام به حمله اعراب میدهد."، "قصد ما بحث درباره آرای آقای مطهری نیست بلكه (وی) سمبل تفكری است كه میخواهد بگوید ایران بعد از اسلام صرفا اسلامی است. ایران قبل از اسلام هم همهاش جاهلیت است."(۱)
و بالاخره سردبیر ایران فردا اظهار میدارد كه:
"این رویكردها از درون تفكری نشأت میگیرد كه مذهب و ملیت را مقابل هم میبیند آیه «انا خلقناكم من ذكر وانثی» را میگوید این علامت نفی ملیت از دیدگاه اسلامی است و اما از همین آیه، شریعتی استنباط تایید ملیت در دیدگاه مذهبی را میكند." (۲)
این بود آنچه جناب آقای رضا علیخانی به استاد شهید مطهری نسبت داده اند، اما اجازه دهید به خود متن مورد ادعای ایشان، یعنی كتاب خدمات متقابل اسلام و ایران مراجعه كنیم تا ببینیم تا چه حد آنچه به مرحوم مطهری نسبت داده شده منطبق با واقع است و آنچه نویسنده بر این مبنا از تقابل دو رویكرد مطهری و شریعتی درافكنده است ریشه در واقعیت تاریخی اندیشه اسلامی معاصر دارد.
۱- بررسی متن را از پرسش كانونی آن آغاز میكنیم. مطهری خود این پرسش را اینچنین طرح كرده است: "آیا اسلام نسبت به ملیت ایرانی امری خودی است و به تعبیر دیگر جزء ملیت ایرانی است؟ پاسخ به این پرسش مستلزم طرح دو پرسش دیگر است. یعنی اینكه «آیا اسلام در ایران واجد دو شرط هست یا نیست، ... آیا ... اسلام رنگ ملت مخصوصی مثلا ملت عرب را دارد یا دینی است جهانی و عمومی و از نظر ملیتها و نژادها بیرنگ و ثانیاَ آیا ملت ایران به طوع و رغبت اسلام را پذیرفته است یا خیر»؟(۳)
از این رو میبایست عنایت داشت كه كل متن (یعنی كتاب خدمات متقابل اسلام و ایران) در پاسخ به این دو پرسش و مالا همان پرسش كانونی، سامان یافته است. طبیعی است كه نقد و جرح اثر (یا رای مطهری) نیز میبایست ناظر به پاسخ پرسشهای یادشده باشد. یعنی نقض مدعا، تنها در صورت اثبات ناراستی و یا بیراه بودن پاسخهای مطهری سامان یافتنی است. در این میان طرح نادرست مدعای نویسنده نه علمی است و نه اخلاقی!
كتاب خدمات متقابل اسلام و ایران را میبایست از این زاویه نگریست و پرپیداست كه با توضیحات پیش گفته، در این كتاب رابطه ملیت و مذهب در وهله نخست متعلق پژوهش و مد نظر نبوده است. گرچه میتوان از مطاوی و فحوای كلام مرحوم مطهری به ذهنیتی در این زمینه دست یافت.
از منظر مرحوم مطهری، اسلام و یا تشیع بیش از آن كه نمود و یا تجلی «هویتیابی» قوم یا ملتی به شمار آیند، ناظر به حقایق و مآلا حقیقتی نفس الامری و مستقل از ذهن در عالم خارجاند.
اگرچه التزام به همین مجموعه آراء و باورها كه در قالب اسلام یا تشیع صورتبندی شده است به نوبه خود و در دیدگاه مرحوم مطهری مرزهای هویتی خاصی را پدید میآورد كه موجب تمایز مسلمانان و شیعیان از دیگر هویتهای اعتقادی و فرهنگی است اما به هر حال این رأی را، فاصله بسیار، از آن رأی است، كه دین یا مذهب را تجلیات روح قومی میانگارد و در نهایت منطقی خود، یا صراحتا و یا عملا شأن واقع نمایی را از آن میستاند.
پرواضح است كه مرحوم مطهری از آنجا كه اسلام را در وهلهٔ نخست نه نمود هویت قومی یا ملی و نه به منزلهٔ یك فرهنگ بلكه حاكی از حقایق نفسالامری مطرح میكند برای اسلام آنچنان پتانسیل فراملی و عموم بشری قائل است كه آن را عیارسنج هویتهای ملی و قومی قرار میدهد.(۴)
اتفاقا اینچنین تصوری نسبت به ملیت و دیانت در فحوای خود متضمن نگرهای مترقی و پویا نسبت به "مساله هویت" است. از منظر استاد مطهری «هویت» امری ثابت و لایتغیر نیست كه مرزها و یا حتی مضمون آن نزد یِك ملت یا كه قوم، هیچگونه تغییری را در جهت رشد یا افول برنتابد.طرح هویت ملی از منظر مطهری یكبار و آن هم برای همیشه در افكنده نمیشود. هر قوم یا ملتی میتواند تصویر خویش را از مقولهٔ "خودی" ترك گوید و تصوری دیگر از "خودیِ خود" یابد. تصوری كه شاید منقحتر و پاكیزهتر از تصور پیشین باشد؛ آنچنان كه ایرانیان، با اسلام آوردن گام در این راه نهادند. در دیدگاه استاد مطهری: «]در تشخیص هویت یك قوم یا ملت[؛ سابقه تاریخی ملاك عمل نیست یعنی ممكن است ملتی قرنها یك سیستم خاص اجتماعی را پذیرفته باشد و بعد تغییر نظر بدهد و سیستم نوینی را به جای آن انتخاب كند. وی می نویسد: "اعلامیه حقوق بشر را ما تنظیم نكردهایم... اكنون ما از نظر ملیت ایرانی درباره این اعلامیه چه بگوییم... آیا احساسات ملی ایجاب میكند كه ... (ایرانیان) آن را اجنبی و بیگانه بدانند... یا این كه به حكم دو اصل مزبور، یكی این كه یكی اعلامیه رنگ و بوی ملت خاصی ندارد دیگر آن كه ملت آن را پذیرفته است باید آن را خودی و غیراجنبی بدانند (ظاهراً استاد در این مثال صرفاً شرایط خودی انگاشتن یك پدیده و من جمله اعلامیه حقوق بشر را مد نظر قرار داده اند و نه حقانیت آنرا ! نظر مرحوم استاد را در مورد اعلامیه حقوق بشر باید با در نظر گرفتن دیگر آثار ایشان و به خصوص آنجا كه اثبات حقوق را صرفاً بر اساس غایت اندیشی امكان پذیر می دانند، تقریر كرد) ».(۵)
به این ترتیب هویت از منظر مطهری امری تحول یابنده است اما با این حال تا اینجا تنها به پرسش «هست و نیست» پاسخ گفتهایم اما پرسش از «باید و نباید» كماكان بیپاسخ مانده است. هویت یابیهای «نو به نو» در چه سمت و سویی میبایست سامان پذیرد؟ به زعم مطهری این سمت و سو را سودای حقیقتطلبی مشخص میسازد. تكیه بر هویت بالفعل یك ملت یا قوم آنگاه كه راه را بر سودای حقطلبی ببندد مذموم و آنگاه كه سودای حقیقتجویی و تكامل و نوسازی هویتی را ممتنع نسازد و یا مْمِدِِ آن باشد مثبت است. مطهری خود در فرازی از كتاب خدمات متقابل اسلام و ایران روشن میسازد كه تكیه بر فكر ملیت یا ناسیونالیسم منفی (كه آنرا از ناسیونالیسم مثبت متمایز میشمرد) چرا شایسته نیست. به زعم وی: «توجه داریم كه منطق عالیتری از منطق احساسات و ناسیونالیستی وجود دارد كه طبق آن منطق، علم و فلسفه و دین، فوق مرحله احساسات است. احساسات قومی و غرورهای ملی در هر كجا مطلوب باشد، در جستجوهای علمی و فلسفی و دینی مطلوب نیست. یك مساله علمی یا یك نظریه فلسفی یا یك حقیقت دینی را هرگز به دلیل این كه ملی و وطنی است نمیتوان پذیرفت. همچنان كه به بهانهٔ این كه بیگانه و اجنبی است نمیتوان نادیده گرفت و رد كرد. راست گفته آنكه گفته است: علم و دین و فلسفه وطن ندارد همه جایی و همگانی است.(۶)
دقیقا به همین خاطر، "كانون چالش" در بحث از نسبت ملیت و دیانت را میبایست در نگاه خود به دین بجوییم. آیا دین در نگاه ما امری است فراملی و فراقومی و فراتاریخی، یا نمودی از "بتهای ذهنی یك قوم" كه از گذشتههای دور به ایشان به ارث رسیده است. مطهری مینویسد:
«مقیاسهای اسلامی مقیاسهای كلی و عمومی و انسانی است. نه قومی و نژادی و ملی. اسلام به هیچ وجه خود را در محدودهٔ تعصبات ملی و قومی نژادی محصول نكرده بلكه با آنها مبارزه كرده است».(۷)
مطهری از آنجا كه این مبنای دینشناختی (یعنی عموم بشری بودن آن) را در موضع خاص خود استدلالا به اثبات میرساند در پاسخ به یكی از دو پرسش اصلی در پژوهش خود(۸) به این رأی میرسد كه اینچنین دینی از آنجا كه صبغه ملی و قومی ندارد (و از این حیث قومگرایی و ملیگرایی در آن، خلاف مضمونِ عموم بشری آن است) نسبت به هر ملیتی در صورتی كه با پذیرش مختارانه آن ملت مواجه شود، میتواند خودی به شمار رود و جزئی از هویت نوین آن قوم یا ملت محسوب شود.
۲- مرحوم مطهری در كتاب خدمات متقابل اسلام و ایران ضمن قابل شدن به تمایزی میان دو مفهوم از آنچه خود آنها را «احساسات ملی» و «ناسیونالیسم» میخواند معتقد است كه در مورد هر یك، به تفصیل میبایست حكمی جداگانه را قائل بود.
به اعتقاد او: «به قول اقبال پاكستانی ملتپرستی، خود نوعی توحش است... احساسات ملی تا آنجا كه جنبه مثبت داشته باشد و نتیجهاش خدمت به هموطنان باشد قابل توجه است ولی تا آنجا كه جنبه منفی به خود میگیرد و موجب تبعیض در قضاوت، در دیدن و ندیدن خوبیها و بدیها و در جانبداریها میشود ضد اخلاق و ضد انسانیت است».(۹)
مطهری همانطور كه آوردیم به صراحت میان دو روایت از "ناسیونالیسم"، تمایز مینهد. وی در فرازی دیگر از كتاب "خدمات متقابل اسلام و ایران" مینویسد: «گرایش به جنبههای قومی و ملی در زبانهای اروپایی، ناسیونالیسم خوانده میشود كه برخی از دانشمندان فارسی زبان، آن را ملتپرستی ترجمه كردهاند. ناسیونالیسم مطابق بیان گذشته بر عواطف و احساسات قومی و ملی متكی است نه بر عقل و منطق. ناسیونالیسم را نباید به طور كلی محكوم كرد. ناسیونالیسم اگر تنها جنبه مثبت داشته باشد یعنی موجب همبستگی بیشتر و روابط حسنه بیشتر و احسان و خدمت بیشتر به كسانی كه با آنها زندگی مشترك داریم شود ضدعقل و منطق نیست و از نظر اسلام مذموم نمیباشد.
... ناسیونالیسم آنگاه عقلا محكوم است كه جنبه منفی به خود میگیرد، یعنی افراد را تحت عنوان ملیتهای مختلف از یكدیگر جدا میكند و روابط خصمانهای میان آنها به وجود میآورد و حقوق واقعی دیگران را نادیده میگیرد».(۱۰)
در دیدگاه استاد مطهری: «اسلام همه احساسات ناسیونالیستی را محكوم نمیكند، احساسات منفی ناسیونالیستی را محكوم میكند نه احساسات مثبت را».(۱۱)
اما به رغم این همه، سردبیر ایران فردا در گفتار خود مدعی است كه: مطهری «انواع ملیت را تفكیك نمیكند»! و چون این كار را نمیكند «كل ملیت را انكار میكند»! و یا اینكه مطهری «یك نوع از ملیت كه ملیتگرایی قومی و خاك و خونی و نژادپرستانه است را به معنای همه انواع ملیت میگیرد و نفی میكند»! (۱۲)
به نظر میرسد كه سنجش صحت و سقم این ادعا با توجه به آنچه كه گذشت چندان مشكل نباشد. پرواضح است كه پارههایی از یك متن پارههای دیگر را تفسیر میكنند و آثار اندیشمندی چون مطهری نیز از این قاعده مستثنا نیست كما این كه اگر آفریننده متن، شریعتی، بازرگان یا محمدباقر صدر نیز بود می بایست به همین قاعده گردن مینهادیم. در غیر این صورت میتوان «لااله» را دید و بر «الاالله» چشم پوشید. یعنی همان خبطی كه متأسفانه نویسنده محترم جناب آقای علیجانی مرتكب آن شده اند. این شیوه آنگاه قبح بیشتری مییابد كه متن مورد نظر در تفسیر واژگان و احكام خود صریح باشد (مانند آنچه در تفكیك دو مفهوم از ناسیونالیسم در دیدگاه مطهری دیدیم).
۳- از دیگر محورها در گفتار سردبیر ایران فردا تفسیری است كه مرحوم مطهری از آیه: یا ایها الناس انا خلقناكم من ذكر و انثی و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اكرمكم عندالله اتقكم ان الله علیم خبیر (آیه ۱۳ سوره حجرات) به دست میدهند. وی با نسبت دادن تفسیری از آیه، به مطهری دیدگاه وی را در تقابل با دیدگاه شریعتی ارزیابی میكند. سردبیر ایران فردا معتقد است:
«آیه الله مطهری میگوید كه این آیه دلیل نفی ملیت در اسلام است. شریعتی میگوید این آیه دلیل اثبات ملیت در اسلام است. شریعتی توضیح میدهد در این آیه خدا همانگونه كه تفاوت طبیعی زن و مرد را به خودش نسبت میدهد تفاوت اقوام و ملل را هم به خودش نسبت میدهد. یعنی ... تفاوت بین قومیتها و ملیتها هم طبیعی است و محو شدنی نیست... اما در آن قرائت دومی كه از اسلام و رابطه دیانت و ملیت میشود گویی كه بایستی ملیتها محو شوند.
شریعتی معتقد است اسلام همانگونه كه ملیتگرایی بر اساس خاك و خون و قومیت و قبیله و نژاد را ارتجاعی میداند همانگونه هم محو ملیت را نفی میكند و خواهان برابری ملیتهاست».(۱۳)
شاید بهترین راه برای سنجش قضاوتی كه ناقد محترم درباره تفسیر استاد مطهری از آیه شریفه صورت داده است باز هم رجوع به متن اثری باشد كه مرحوم مطهری در ضمن آن به تفسیر آیه فوق نشستهاند.
مطهری در تفسیر آیه ۱۳ از سوره حجرات مینویسد: «زمانی كه اسلام ظهور كرد در میان اعراب مساله خویشاوندپرستی و تفاخر به قبیله و نژاد به شدت وجود داشت. عربها در آن زمان چندان به عربیت خود نمیبالیدند، زیرا هنوز قومیت عربی به صورتی كه عرب خود را یك واحد در برابر سایر اقوام ببیند وجود نداشت. واحد مورد تعصب عرب واحد قبیله و ایل بود. اعراب به اقوام و عشایر خویش تفاخر میكردند. اما اسلام نه تنها به این احساسات تعصبآمیز توجهی نكرد، بلكه با شدت با آن مبارزه كرد. قرآن كریم در كمال صراحت فرمود: «یا ایهالناس انا خلقناكم من ذكر و انثی و جعلناكم شعوباَ و قبائل لتعارفوا الا اكرمكم عندالله اتقیكم...» این آیه و بیانات و تاكید رسول اكرم و طرز رفتار آن حضرت با غیر اعراب و نیز قبایل مختلف عرب راه اسلام را كاملا مشخص كرد».(۱۴)
پرپیداست كه این برداشت ناظر بر نفی تمایزات قومی و ملی به مثابه امری واقع نیست و صرفاَ نفی تفاخرها و برتریجوییها و لافزنیهای قومی و ملی را هدف قرار داده است و اساساَ این تفسیر در مقابل آن برداشت یعنی برداشت منسوب به شریعتی نمی نشیند. اینكه تمایزات قومی وملی ناشی از واقعیتی انكارناپذیر و اراده خدا هستند و اینكه این تمایزات دال بر برتری قوم و قبیله و ملتی بر قوم و قبیله و ملتی دیگر نیست و تعصبها و تفاخرات امری نامطلوبند دو برداشت متفاوت از آیه شریفهاند كه به هیچ وجه معارض یكدیگر به شمار نمیروند.
مضامین وحیانی، معانی و برداشتهای مختلف را برمیتابند و تفسیر استاد شهید مطهری نیز آنچنان كه پیداست ناظر بر تفاخرها و تعصبهای قومی و ملی است كه سودای حقجویی و حقپویی را زایل میسازند و آدمی را در بند حصارهای تنیده بر هویت بالفعل خود اسیر میسازد و او را از آنچه در قوه دارد غافل مینماید.
پس بر خلاف آنچه كه سردبیر ایران فردا القاء نموده است، صرف این دو تفسیر از دو متفكر معاصر اسلامی حاكی از دو رویكرد مقابل در باب "نسبت ملیت و دیانت"، نیست و اگر اختلافی هست باید به شواهد دیگری تمسك جست.
بگذریم از آن كه رای ناقد محترم مبنی بر تغییرناپذیر بودن هویتهای قومی و ملی نیز چندان روشن نیست آیا صرف تشعب و تكثر مجتمع بشری امری تغییرناپذیر است یا این هویتها اعم از قومی و ملی در طول تاریخ با مرزهایی ثابت و دگرگونیناپذیر به حیات خود ادامه داده اند و از این پس نیز، سرنوشت محتوم آنها اینگونه خواهد بود؟ اگر مقصود برداشت دوم است نه تجربه تاریخی و نه الزامات منطقی، موید آن نخواهند بود. و لذا میبایست تصویر ایستا از مقوله "هویت" را به سویی افكند.۴- سردبیر ایران فردا در فراز دیگری از گفتار خود از جمله سیئات استاد مطهری را این میداند كه: «برخوردهای شدیدی با جنبشهای ملی ایرانیان میكند» (و به نقل قولی از آن شهید درباره بابكها و سندبادها و مازیارها اشاره میكند)».
متاسفانه ناقد محترم، در این مورد نیز در سامان دادن به پژوهشی علمی و رعایت حداقل پرنسیبهای این گونه مباحثات، موفق نبودهاند
مرحوم شهید مطهری در فرازی از كتاب خود، پس از اشاره به ستمگریهای برخی اعراب كه به نام اسلام صورت میدادهاند، نهضت ایرانی، مساواتجویانه و ضدعرب شعوبیگری را نهضتی اسلامی میخوانند.
جالب است كه نویسنده، با لحنی جانبدارانه، دفاع از شعوبیگری را ویژگی مرحوم شریعتی در طرح الگویی از تلفیق ملیت و مذهب (یعنی اسلام منهای عرب) به شمار میآورند. مرحوم مطهری در همین زمینه مینویسد:
«در اثر تسلط امویان و سیاست ضد اسلامی آنها، عدهای از اعراب عنصر عربیت را پیش كشیدند و آتش تعصبات قومی و نژدی را برافروختند، سایر اقوام مسلمان بالخصوص بعضی از ایرانیان به مبارزه با آنها برخاستند و شعار این دسته آیه فوق (انا خلقناكم من ذكر و انثی...) بود و خود را اهل تسویه یعنی طرفدار مساوات و ... و شعوبی میخواندند».(۱۵)
به نظر نمیرسد كه نویسنده ایران فردا، نهضت شعوبیه را از زمره جنبشهای ملی ایرانیان محسوب نكند. حال اگر اینچنین است و اگر نهضت شعوبیه كه به رأی مرحوم مطهری نهضتی ضدعرب اما اسلامی بوده نیز از جنبشهای ملی ایرانیان است، آقای علیجانی میباید در آن حكم كلی كه «مطهری برخوردهای شدیدی با جنبشهای ملی ایرانیان میكند»، تجدید نظر كنند. مرحوم مطهری می نویسد:
" نهضت شعوبی یك نهضت ضد تعصب عربی و یك نهضت طرفداری از اصول اسلامی بوده است. لا اقل اساس این نهضت چنین بوده است: اگر احیاناً افراد معدود كار خود را به ضدیت با اسلام كشانده باشند دلیل بر ضد اسلامی بودن شعوبیان نمی شود".(۱۶)
اما ظاهرا سردبیر محترم ایران فردا حكم كلی فوق را در فضایی خطابی بیان كرده و چندان در مطاوی سخن خود دقت نداشتهاند و شاید تنها به تعریض مرحوم مطهری به برخی جنبشهای تاریخی ضد عرب منتقدند و از این بابت از موضع سندباد و مازیار و بابك، بر مطهری خرده میگیرند!
در این صورت طبیعی است كه مطهری به عنوان یك عالم اسلام با ذهنیتی كه از جنبشهای مزبور و مطالبات غیراسلامی و یا ضداسلامی آنها داشته است نتواند با آنها همدلی كند. پرواضح است كه در این مورد با استناد به دیگر قضاوتهای تاریخی او نمیتوان مخالفت وی با برخی جنبشهای ضد عرب را مخالف با "مطلقِ جنبشهای مساواتجویانه ایرانی"، قلمداد كرد. اما این كه نویسنده ایران فردا چگونه میتواند با داعیه ملی – مذهبی، از این ناهمداستانی ناخشنود باشد، پرسشی است كه پاسخ آن را باید از خود ایشان شنید. البته باز هم ممكن است بر چند و چون هر یك از جنبشهای مزبور مناقشهای باشد كه در این صورت، بحث، صغروی خواهد بود و بحثی نظری در باب دیدگاه مطهری یا شریعتی در نسبت دین و ملیت به بحثی موردی، در ماهیت فلان واقعه یا شخصیت تاریخی تقلیل خواهد یافت. كما اینكه «ناقد» به یكی از پینوشتهای مرحوم مطهری كه قضاوتی را در مورد «بابك» از كاملابن اثیر نقل میكند خرده میگیرد و آن را بازگویی اتهام كثیف عربها به وی میخواند.(۱۷)
اگرچه سردبیر محترم، به اندك دلیلی تفوه نمیكند كه چرا استناد مطهری به كامل ابن اثیر را پذیرا نیستند؟ آیا صرف قرار گرفتن در مقابل اعراب، دلیلی بر موجه بودن شخصیتهای تاریخی است؟
به هر حال بهتر است همان طور كه در بند یك آوردیم، برای مناقشه با آراء هر متفكری و من جمله مطهری، به هسته مركزی ادعای وی پرداخت كه گفتهاند: «علیكم بالمتون لابالحواشی». وانگهی واقعاَ احیاء یك هویت موزهای با چهرههایی چون سندباد، بابك و مازیار كه بخشی از هویت واقعاَ موجود ملت ما نیستند به چه جهت صورت میپذیرد آن رژیم پهلوی احیاء آن چهرهها را در جهت كم فروغ كردن نشانه های اسلامی صورت میداد. اما عناصری از نیروهای موسوم به ملی – مذهبی (دقت بفرمائید "مذهبی") به چه جهت؟!
۵- گفتیم كه یكی از مقاصد اصلی مرحوم مطهری در كتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» اثبات خودی بودن اسلام نسبت به ملیت ایرانی است. در این مسیر وی پس از ذكر دلایل خود به پاسخ دو شبهه میپردازد: یعنی مذهب ایرانیان، تشیع و نیز حفظ زبان فارسی. مرحوم مطهری معتقد است كه هیچ یك از این دو مورد، آنچنان كه برخی گمان بردهاند علامت تحمیلی بودن اسلام ایرانیان و مقاومت ایشان در برابر مذهب جدید نیست. طرح مسئله زبان فارسی و دوام آن در طول تاریخ اسلامی ایران دقیقا در اینچنین بافتی صورت پذیرفته است و نه آنچنان كه نویسنده ایران فردا مدعی شده برای: «جاهلیت انگاشتن هرچه از ایران قبل از اسلام به یادگار مانده».(۱۸)
مرحوم مطهری در توجیه ماندگاری زبان فارسی و این كه نشانه مقاومت در مقابل اسلام نبوده است مینویسد: «شگفتا! مگر پذیرفتن اسلام مستلزم این است كه اهل زبان، زبان خود را كنار بگذارند و به عربی سخن بگویند؟ ... شما در كجای قرآن یا روایات و قوانین اسلام چنین چیزی را میتوانید پیدا كنید؟ اصولاَ در مذهب اسلام كه آیین همگانی است مسئله زبان مطرح نیست. ایرانیان هرگز در مخیلهشان خطور نمیكرد كه تكلم و احیای زبان فارسی مخالف اصول اسلام است و نباید هم خطور میكرد».(۱۹)
متاسفانه نویسنده "نقد"، از بخشی از گفتار مطهری در پاسخ به شبهه یاد شده چشم پوشیده و تنها به قسمتی از آن، آن هم به شكل مخدوش اشاره میكند. مطهری در همان قسمت نخست، سخنی دارد كه ضمن پذیرش "سعی ایرانیان مسلمان در پاسداشت زبان فارسی" به "ثمرات مثبت حفظ هویتهای مختلف ملی و قومی در كنار عقیده واحد" اشاره دارد به زعم وی: «اگر میبینید ایرانیان پس از قبول اسلام باز به زبان فارسی تكلم كردهاند هیچ جای تعجب و شگفتی نیست و به تعبیر دیگر این دو به یكدیگر هیچ ربطی ندارد كه مغرضان آنرا نشانه عدم تمایل ایرانیان به اسلام بدانند».(۲۰) در نظر مطهری: «یكی از موفقیتهای اسلام این است كه ملل مختلف با زبانها و فرهنگهای گوناگون، آن را پذیرفتهاند و هر یك به سهم خود و با ذوق و فرهنگ و زبان مخصوص خود خدمات كردهاند».(۲۱)
آیا به رغم همه این تصریحات، از سوی مرحوم مطهری، میتوان وی را تابع منطقی احساسی خواند كه به موجب آن، همه اجزای ملیگرایی و ملیت مثل زبان فارسی را میبایست به حسابش رسید؟!
سردبیر ایران فردا اظهار میدارد: «ایشان (مطهری) در این كتاب مدعی هستند كه زبان فارسی را نیز ایرانیها زنده نگه نداشتهاند... به نظر من یك منطق، یك احساس در پس ذهن عمل میكند و آن احساس این است كه ما اجزا ملیگرایی و ملیت، مثل زبان فارسی را بایستی به هر طریق به حسابش برسیم».(۲۲)
وانگهی رای مرحوم مطهری مبنی بر نقش دولتهای غیر عرب در ماندگاری زبان فارسی (در كنار دیگر دلایل و علل كه ذكر میكنند) مستند به استنادات تاریخی است و بهتر بود آقای سردبیر به جای رمی مطهری به كم اطلاعی، آن مستندات را در بوته تحلیل می گذاردند.
۶- «ناقد محترم» در فراز دیگری از گفتار خود مدعی است كه در آرای آقای مطهری «ایران قبل از اسلام... همهاش جاهلیت است».(۲۳) اما متاسفانه سردبیر محترم از این جهت نیز بیاحتیاطی به خرج دادهاند چرا كه نگاهی ولو ابتدایی آنهم صرفا به همین كتاب "خدمات متقابل اسلام و ایران" كاملا خلاف آن حكمی است كه با قاطعیت به مرحوم مطهری نسبت داده اند. استاد شهید با ذكر دلایل تاریخی و نیز با استناد به اقوال تاریخپژوهانی كه بیم تعصب اسلامی بر آنان نمیرود همچون زرینكوب، تقیزاده، رهنما و ...(۲۴). ایران صدر اسلام را جامعهای در جاهلیت سیستماتیك مینمایاند اما آیا این قول (كه مستند به دلیل است و تنها با دلیل می توان آن را برانداخت)، به معنای نفی مطلق زندگی ایرانیان از آغاز ادعایی مهاجرت آریائیها به سرزمین كنونی ما تا سقوط ساسانیان است؟ آیا این به آن معناست كه در نظر مطهری ایرانیها در سپیده دم اسلام، یكسره غرق در تباهی بودهاند؟ اگر این گونه است، پس چگونه دین كهن نیازهای برتر آنان را ارضا نكرد و آنها دین جدید را پاسخی بر نیازهای مساواتجویانه و معنویتگرایانه خود دیدند؟ متاسفانه اینجا نیز نویسنده ایران فردا پارههای دیگر متن را به غفلت یا به تغافل برگزار كردهاند. نگاه مطهری به خصائص ایرانیان، هنگام یورش سپاه اسلام، در این فرازها هویداست: «ایرانی هرچه كرده به تشخیص و انتخاب خود بوده است، ایرانی لایق بوده نه بیلیاقت، راست و صریح بوده نه منافق و دروغگو، شجاع و دلیر بوده نه جبن و ترسو، حقیقتخواه بوده نه چشم به حوادث زودگذر».(۲۵)
«ایران از هر نقطه دیگر برای بذر تشیع زمین مناسبتری بوده است... علت تشیع ایرانیان و علت مسلمان شدنشان یك چیز است؛ ایرانی روح خود را با اسلام سازگار دید و گم گشته خویش را در اسلام یافت. مردم ایران كه طبعاَ مردمی باهوش بودند و به علاوه سابقه فرهنگ و تمدن داشتند بیش از هر ملت دیگر نسبت به اسلام، شیفتگی نشان دادند... مردم ایران بیش از هر ملت دیگر به روح و معنی اسلام توجه داشتند».(۲۶)
«آن چیزی كه بیش از هر چیز دیگر روح تشنه ایرانی را به سوی اسلام میكشید، عدل و مساوات اسلامی بود. ایرانی قرنها از این نظر محرومیت كشیده بود».(۲۷)
جمعبندی:
تردیدی نیست كه اسلامیت و ایرانیت، هر دو در تنظیم هویت جمعی ما ایرانیان سهم بسزایی دارند. در همین راستا كتاب خدمات متقابل اسلام و ایران در شرایطی از سوی یك عالم دینی نوشته شد كه رژیم پهلوی با باستانگرایی عظمت خواهانه خود در جهت كاستن از فروغ اسلامیت در زندگی ایرانیان بود و اسلام را دین اعراب میخواند و برخی از چپ گرایان مسلمان نیز آن روزها، در كوره انترناسیونالیسم كور می دمیدند. در این شرایط اثری كه مرحوم مطهری پدید آورد شاید تنها اثر جامع و تحقیقی در این زمینه نه تنها از جانب عالمان بلكه از جانب روشنفكران اسلامی بود. (خالی از لطف نیست كه خاطر نشان سازیم، دیگران شعار ملی-مذهبی را دادند اما مطهری بود كه نخستین و یگانه كوشش نظری درباره پیوند ملیت و مذهب را در قالب كتاب یاد شده سامان بخشید).
اثر محققانه مطهری از سوی انجمن اسلامی مهندسین كه مرحوم بازرگان از زمره پایهگذاران آن بود، نشر یافت و این انجمن مقدمه مبسوطی بر این اثر انگاشت. متاسفانه گرچه اثر مرحوم مطهری از سوی بخشی از جنبش روشنفكری اسلامی یعنی مرحوم بازرگان كه خود در این زمینه اثر قابل توجهی نداشت، مورد استقبال واقع شد، اما عناصری از اصحاب ایدئولوژیهای سیاست زده آن ایام یعنی گروههایی چون آرمان مستضعفین، فرقان و مجاهدین خلق و برخی نیروهای سیاسی مقیم خارج كه این روزها به ملی – مذهبی موسومند در پوستین طرفداری از معلم فقید شریعتی و به بهانه انتشار این كتاب، خاك در چشم متفكر دردمند دیگری، همچون استاد شهید مطهری میپاشیدند آن هم با وجههای غیرعلمی و غیراخلاقی !
نخستین یادنامه سالگرد دكتر شریعتی در خرداد ۵۷ چاپ خارج از كشور ضمن آن كه در پینوشتهای مختلف خود متضمن گوشه، كنایههای عنیف به مطهری است و پرده از شیوه های غیر اخلاقی برخی مدعیان روشنفكری در میهن ما بر می دارد، در پینوشتی به مطهری خرده میگیرد كه چرا از خدمات ایران به اسلام سخن گفته، مگر ایران در مقامی است كه به اسلام به منزله یك دین خدمتی كند!! اعلامیه گروه فرقان نیز كه در مقام پذیرش مسئولیت ترور استاد مطهری، انتشار یافت از جمله جرایم استاد مطهری كه در نظر ایشان وی را مستوجب اعدام انقلابی ساخته بود، را نگارش كتاب خدمات متقابل اسلام و ایران و نهایتاً خدمت به رژیم شاهنشاهی و ظاهراً داعیههای ملیگرایانه آن قلمداد میكرد.
آری، طنز تلخی است كه اسلاف جریانی از یك طیف سیاسی – فكری، آن روزها اثر مطهری را در معادله ایرانیت – اسلامیت، در جهت تقویت وجه ایرانیت میانگاشتند و او را آماج حملات غیر اخلاقی خود می ساختند و امروز اخلاف جریانهایی از همان طیف، كتاب مطهری را در جهت تقویت وجه اسلامیت و لذا باز هم شایسته تقبیح!!!
البته اگر این هر دو موضع، از منظری علمی و اخلاقی صورت داده میشد ملالی نبود اما صد افسوس كه هر دو واكنش، از این حیث، نمونههای بارزی از همان آسیب مزمنی هستند كه تفكر اسلامی معاصر را در اشكال مختلف خود دستخوش خویش ساخته است: یعنی گسترانیدن منطق منازعات سیاسی به ساحت چالشهای نظری!
امیر حسین تركش دوز
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست