پنجشنبه, ۲۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 13 February, 2025
مجله ویستا
مالکیت موقت (زمانی)
![مالکیت موقت (زمانی)](/mag/i/2/imva7.jpg)
تعاون و همكاری بشر در بهره برداری از منابع تازگی ندارد، برای نمونه میتوان به قدمت و ماهیتشركتهای مدنی و تجاری اشاره كرد. در شركتهای مدنی چند نفر با یكدیگر «به نحو اشاعی» سهیم هستند; از یك سو همگی مالكند و میتوانند در مایملك خود تصرف كنند، از سوی دیگر این تصرف بیاذن یا اجازه همه مالكان روا نیست. برای آنكه همه بتوانند از این مال استفاده كنند، با همكاری هم برای اداره «مال مشاع» مدیری انتخاب میكنند. در شركتهای تجاری این همكاری به گونه دیگری دیده میشود. با توجه به گستردهتر شدن روابط تجاری و در بیشتر موارد كافی نبودن سرمایههای اندك افراد، این فكر به ذهن بشر خطور كرد كه سرمایهها در یك جا جمع شود و یك شخصیتحقوقی با توانمندی بالا به جای چندین شخصیتحقیقی با توان اندك به تجارت پردازد. هر یك از این شركتها به یكی از این دو جنبه بهای بیشتری میدهد: توجه به تمایل انسان نسبتبه «دارا شدن و اختیار داری» و «عدم نیاز به اذن تمامی مالكان نسبتبه تصرفات در مال». در شركت مدنی، حاكمیت اراده تك تك افراد محترم شمرده میشود تا آنجا كه ماده ۵۷۶ ق.م اعلام میداد: «طرز اداره اموال مشترك تابع شرایط مقرره بین شركا خواهد بود». برای تصرف در مال مشاع اذن یا اجازه تمامی مالكان لازم است، اما در شركتهای تجاری این حاكمیت اراده به نحو چشمگیری اهمیتخود را از دست میدهد و اراده اكثریتبر اراده اقلیت غالب میآید تا آنجا كه ورقه سهم حاكی از آن است كه نسبتی از دارایی شركت از آن اوست نه قسمتی از اموال شركت. چه بسا بتوان با تاسیسی نو اهمیت هر دو جنبه را همسنگ ساخت: هم به احساس «دارا بودن و اختیار داری» انسان پاسخ درخور داده شود و هم «بی نیازی از اذن تمامی مالكان برای تصرفات» تامین گردد. تاسیسی كه میتواند استفاده بهینه از منابع محدود را به ارمغان آورد از سویی فرد، مالك است تا با این احساس در حفظ مال كوشاتر باشد و از سوی دیگر هر چند با سایر مالكان سهیم است، برای تصرف نیازی به اذن آنان ندارد، البته تصرفاتی كه به نابودی موضوع مالكیت نینجامد; این تاسیس را هر چه بنامند: «مالكیت موقت»، «مالكیت زمانی» یا «سهیم شدن زمانی». آیا ممكن است چند نفر با یكدیگر در مالی سهیم باشند و حصه هر كدام براساس قید زمان مشخص گردد و در عین حال تمامی اختیارات مالكانه - جز از بین بردن آن مال - را داشته باشند و بی اذن یكدیگر بتوانند در چنین مالی تصرف كنند؟
مثلا دو كشاورز، هر كدام برای دوره معینی به زمین نیاز دارند. كشت، داشت و برداشتبیش از شش ماه به طول نمیانجامد. تمامی امكانات جز یك قطعه زمین كشاورزی مهیاست. هر كدام بتنهایی نسبتبه خرید زمین قادر نیستند و از سوی دیگر اجاره زمین همیشه با مشكلاتی مواجه بوده و هست، گذشته از آنكه احساس مالكیت و دارا بودن تاثیر بسزایی در استفاده بهینه از امكانات دارد. حال اگر این دو كشاورز بتوانند زمینی را بخرند كه هر كدام در دورهای شش ماهه مالك آن باشند، هم امكان و توانمندی هر كدام در جای خویش به كار گرفته شده است و هم هر دو مالكند تا با آن احساس «دارا شدن»، بهرهوری از توان و امكانات خویش را به نهایت درجه ممكن برسانند.
سودمندی این تاسیس منحصر به زمینهای كشاورزی نیست. میتوان از این تاسیس در ساختمانها نیز استفاده برد. انسان طالب تفریح و گردشگری است، میخواهد تا آن جا كه میتواند رنجسفر را اندك سازد. برای این منظور گاه در برخی از مناطق ساختمانی را میخرد تا برای یك هفته یا یك ماه در سال با آسودگی خاطر در آن محل بسر برد، بقیه ایام سال یا خانه خالی است و بی استفاده و یا بهره برداری از آن در برخی موارد اندك. حال اگر چنین شخصی بتواند با این سرمایه به جای خرید یك خانه در یك نقطه برای همیشه، در چند منطقه، منازلی را خریداری كند كه برای مدت زمان خاصی مالك آنها باشد، هم زمینهای برای گردشگری بیشتر خویش مهیا ساخته است و هم به دیگران امكان خانه دار شدن را در آن مناطق میدهد. این گونه مالكیت در مناطق توریستی و تفریحی از كارآمدترین راههاست. مهمترین مانع پذیرش این تاسیس،دایمی انگاشتن مالكیت است; چه، در نگاه اول به نظر میرسد كه موقتبودن ملكیتبا صفت دوام مالكیت، در تضاد است.
با توجه به نوپایی موضوع - حداقل در كشور ایران - و محدود بودن منابع در دسترس، بسختی میتوان تاریخچهای از آن بیان كرد. ۲۰و۲۲/۸/۷۵ اطلاعیهای در روزنامه ایران توجه بسیاری - بویژه آشنایان با قواعد حقوقی - را به خود جلب كرد كه در آن از «مالكیت زمانی برای اولین بار در ایران» نام برده بود.در بروشور منتشر شده از سوی مؤسسه انتقال دهنده این نوع مالكیت، عنوان «تایم شر چیست؟» به چشم میخورد. اداره حقوقی قوه قضاییه از سابقه این تاسیس چنین خبر میدهد: «در بعضی از كشورهای اروپایی این قبیل معاملات تجویز شده است و اگر مصلحتباشد كه در ایران هم آن روش اعمال شود نیاز به تصویب قانونی خاص دارد». در یكی از اصطلاحنامههای حقوقی خارجی زیر دو مدخل از این تاسیس یاد شده است: (۳) (Interval ownership) و، ;( Timesharing) اما در شرح این دو اصطلاح اطلاعات كاملی ارائه نشده است. به گفته بعضی از حقوقدانان، برخی قوانین، تملیك موقت را قبول كرده (۴) و یكی از فقیهان به ذكر ممكن بودن آن بسنده كرده است. (۵)
این مقاله ضمن چهار فصل به بررسی كلیات، دیدگاههای موافقین و مخالفین، توجیه نظری و برخی نمونههای مالكیت زمانی پرداخته است.
▪ فصل نخست: تعریف، عناصر و صفات ملكیت
برای شناخت ملكیتباید از تعریف، عناصر و صفات آن سخن گفت.
● گفتار یكم: تعریف ملكیت
نخستبه نظر میرسد كه ملكیت مفهومی روشن است،اما برای آن كه بتوان این مفهوم را پایه و اساس دیگر مباحث قرار داد، میبایست تعریفی از آن ارائه داد. همان گونه كه برخی از لغویین «ملك» و «مالكیت» را به آثار آن معنا كردهاند (۶) ،گروهی از فقیهان نیز در تعریف مالكیت از آثار آن نام بردهاند و به عبارت فنی «تعریف به اثر» كردهاند. شیخ انصاری «ره» ملكیت را نسبتی میان مالك و مملوك (۷) قرار داده است كه از یك حكم تكلیفی انتزاع میشود. اما در جای دیگر از ملكیتبه سلطنت فعلیه (۸) یاد كرده است. سید یزدی «ره» آن را عبارت از سلطنت دانسته، (۹) نائینی «ره» مرتبهای از مقوله جده (۱۰) و آخوند«ره» آن را نوعی اضافه (۱۱) خواندهاند. در عبارات محقق اصفهانی«ره» میتوان ملكیت را به معنی واجد بودن، داشتن و دارا بودن یافت. (۱۲) در مصباح الفقاهه همچون برخی فقیهان لكیتبه احاطه و سلطنت تعریف شده است. (۱۳) برخی فقیهان اهل سنت نیز از ملكیتبه اختصاص یاد كردهاند. (۱۴)
حقوقدانان نیز بر تعریف واحدی اتفاق نظر ندارند. گروهی آن را رابطهای میان شخص و چیز مادی میدانند كه قانون آن را معتبر شناخته است. (۱۵) برخی افزون بر این تعریف میگویند: این رابطه به شخص مالك حق همه گونه تصرف و انتفاع را میدهد. (۱۶) برخی نیز به جهت دشواری تعریف، از تعریف مالكیت تن زده، به شمارش عناصر آن اكتفا نمودهاند. (۱۷) در بعضی از نوشتههای حقوقی آمده است: «مالكیتحقی است دایمی كه به موجب آن شخص میتواند در حدود قوانین تصرف در مالی را به خود اختصاص دهد و بهر طریق كه مایل است از تمام منافع آن استفاده كند». (۱۸) برخی حقوقدانان مصری با توجه به تعریف ملكیت در ماده ۸۰۲ قانون مدنی مصر، ملكیت را به عناصر آن، این گونه تعریف كردهاند: «حق ملكیتشیء عبارت است از حق بهرهگیری از سه طریق: ۱- استعمال ۲- استغلال ۳- تصرف دایمی». (۱۹) بعضی دیگر كه با فقه اهل سنت آشنایند از ملكیتبه «علاقه بین انسان و مال كه به امضای شرع رسیده است» یاد میكند. (۲۰) قانون مدنی ایران تعریفی از ملكیت ارایه نكرده است. (۲۱) در ماده ۳۵ «تصرف به عنوان مالكیت» را دلیل مالكیت دانسته است، (۲۲) اما روشن است كه قانونگذار در مقام بیان «اماره قانونی» است و به هیچ وجه نمیتوان تعریف ملكیت را از این ماده بهدست آورد.
با توجه به مطالبی كه گذشت میتوان چنین نتیجه گرفت:
اولا، برخی از آثار ملكیت نام بردهاند نه معنای آن، ولی برخی دیگر باتفكیك ملكیت از آثارش ،آن را به «واجدیت»، «داشتن» و «دارابودن» معناكردهاند. همین معنا را از استعمالات فصیح میتوان بهدست آورد. در آیه كریمه «فمن لم یجد فصیام ثلاثهٔ ایام فی الحج» (۲۳) در مورد كسی كه نسبتبه داشتن قربانی استطاعت ندارد و نیز در آیه كریمه «فمن لم یجد فصیام شهرین متتابعین» (۲۴) نسبتبه كسی كه اولین عدل كفاره را دارا نیست، «عدم الوجدان» به كار رفته است . در روایتی از پیامبر اكرمصلی الله علیه وآله وسلم آمده است : «لی الواجد بالدین یحل عرضه و عقوبته» (۲۵) - كه مقصود از آن مماطله نسبتبه ادای دین با وجود «دارایی» میباشد- عبارت «وجدان» كه معادل فارسی آن «داشتن» یا «دارایی» استبه كار رفته است.
چنانچه معنای ملكیت را «واجدیت» كه معادل فارسی آن «داشتن» یا «دارابودن» است، بدانیم بر تمامی انواع ملكیت قابل صدق استبدون آن كه نیازی به قرینه باشد.
گفتنی است رابطهای كه میان «دارا بودن» و آثار ملكیت از قبیل سلطنت است، به گونهای میباشد كه اگر كسی «دارا» باشد میتوان گفتبر متعلق «دارایی» سلطه دارد ولی عكس آن صادق نیست زیرا لزوما این گونه نیست كه اگر شخصی بر چیزی سلطه داشت، واجد آن شیء نیز باشد.
ثانیا، ملكیتبه معنای «واجدیت»، «داشتن» و «داراشدن» بهتر است. البته تحقق این مفهوم نیاز به طرف دارد زیرا «ملكیت» یا «داشتن» از مفاهیم ذات اضافه است، (۲۶) لذا هر گاه سخن از «داشتن» به میان میآید، بلافاصله این پرسش را به دنبال دارد كه «داشتن چه چیز؟» یا «ملكیت نسبتبه چه چیز؟». پس از آن كه طرف ملكیت معلوم شد، آثاری متناسب با طرف ملكیت، بر چنین «دارا شدنی» بار میشود. دیگر تعریفهای ارایه شده غالبا یا تعریف به اثر استیا با مشكل دیگری مواجه میباشد.
● گفتار دوم: عناصر ملكیت
گروهی تعداد عناصر ملكیت را سه، بعضی چهار و برخی هفتبر شمردهاند. (۲۷) در حقوق رم برای ملكیتسه عنصر گفته شده است (۲۸) كه حقوقدانان (۲۹) به ارزیابی آنها پرداختهاند.
۱- حق استعمال، (JUS UTENDI)
منظور از حق استعمال آن است كه مالك میتواند از منافع ملك خود، شخصا استفاده نماید، بدین معنا كه اگر صاحب خانهای است، از سكونت آن و اگر مالك ماشینی است از منفعتسوار شدن آن بهره گیرد.
قاعده سلطنت (۳۱) و ماده ۳۰ ق.م استفاده نمود; زیرا مالك میتواند هر گونه كه بخواهد از ملك خویش بهره گیرد و از ثمرات آن استفاده نماید. البته این حق همانند دیگر حقوق در محدوده شرع و قانون قابل اعمال است; لذا كسی نمیتواند از منزل مسكونی خویش برای ایجاد مراكز فساد این حق را اعمال كند و خود، از منافع ملكش در چنین راههایی استفاده نماید. بر همین اساس است كه این حق در فقه به حدیث لاضرر (۳۲) و در قانون مدنی به ماده ۱۳۲ محدود میگردد.
در این ماده عبارت «تصرف» آمده است و ممكن استبا عنصر سوم كه حق تصرف است، اشتباه شود، اما باید گفت منظور از حق تصرف به عنوان عنصر، حق اخراج از ملكیت است چنانچه برخی نیز همین تعبیر را از حقوق رم بهدست دادهاند. (۳۳) بنابراین به نظر میرسد منظور از حق تصرف در ماده ۱۳۲ ق.م، حق استعمال و حق استثمار (استغلال) باشد، با این وجود از برخی نوشتههای حقوقی برداشت میشود كه منظور از حق تصرف در این ماده، تنها حق استعمال باشد، زیرا تمامی مثالها به استفاده شخص از منافع ملك توسط مالك مربوط میشود. (۳۴)۲- حق استثمار (استغلال)، (Jus Fruendi)
حقوقدانان عرب از این عنصر با عنوان «استغلال» یاد كردهاند (۳۵) ولی در نوشتههای حقوقی فارسی از آن به «استثمار» یاد میكنند. (۳۶) منظور از این حق آن است كه شخص بتواند منافع و ثمرات مال خود را به دیگری واگذارد. این عنصر همانند حق استعمال از حدیث نبوی «الناس مسلطون علی اموالهم»، قاعده سلطنت و ماده ۳۰ ق.م استفاده میشود، زیرا از جمله تصرفات در مال، تصرفات ناقله نسبتبه منافع میباشد. با توجه به شرحی كه در تحدید حق استعمال گفته شد، این حق نیز با توجه به حدیث لاضرر و ماده ۱۳۲ ق.م محدود میشود.
۳- حق تصرف (اخراج از ملكیت)، (Jus abutendi)
در رابطه با این عنصر نیز باید گفتبرخی از آن با عنوان «تصرف» (۳۷) و گروهی دیگر از آن با عنوان «اخراج از ملكیت» (۳۸) یاد میكنند. به هر روی منظور آن است كه مالك میتواند هر گونه تصرف مادی یا اعتباری در ملك خود انجام دهد. تصرفات مادی همچون تلف و از بین بردن آن و تصرفات اعتباری نظیر انتقال آن به شخص دیگر.
معنایی كه از تصرف ارائه گردید، عام است. برخی عنصر تصرف را به همین عموم از عناصر ملكیت دانستهاند (۳۹) و گروهی دیگر دایره این عنصر را به تصرفات اعتباری تحدید كردهاند و تصرفات مادی را از حق استعمال ناشی میدانند. (۴۰) این عنصر همانند دو عنصر پیشین از قاعده سلطنت، حدیث نبوی و ماده ۳۰ ق.م قابل اصطیاد است و به موجب ذیل همین ماده، محدود استبه اینكه بر خلاف قانون نباشد.
در ماده ۳۰ ق.م از دو عنصر «حق تصرف» و «حق انتفاع» نام برده شده است و به پیروی از فقه، در بردارنده همان سه عنصر است; زیرا حق انتفاع اعم از حق استعمال و حق استثمار است، بنابراین حق انتفاع جایگزین دو عنصر خواهد بود. عنصر سوم هم كه تصرف میباشد در قانون تصریح شده است.
گفتار سوم: صفات ملكیت
برخی از حقوقدانان از ذكر صفات ملكیت تن زدهاند (۴۱) و گروهی آنها را سه (۴۲) و بعضی چهار (۴۳) دانستهاند. در این گفتاربه ارزیابی چهار صفت پرداخته میشود.
۱- جامع بودن، (totol)
منظور از جامع بودن آن است كه مالك دارای تمامی حقوقی است كه میتوان نسبتبه عین تصور كرد. این صفت را عموما حقوقدانان عرب به پیروی از حقوق فرانسه ذكر كردهاند; برخی به عنوان صفت مستقل (۴۴) و برخی زیر عنوان «انحصاری بودن»; (۴۵) به هر حال منظورشان از این صفت، صفتی كمی میباشد، لذا در ارجاع به واژههای خارجی از كلمه، (total) استفاده كردهاند. اما برخی دیگر از این صفت زیر عنوان مطلق بودن مالكیت (۴۶) و گروهی دیگر زیر عنوان انحصاری بودن مالكیت (۴۷) یاد كردهاند. به نظر میرسد كه اطلاق، صفتی كیفی است، لذا در ارجاع به واژههای خارجی از كلمه، (absolute) میشود و پرواضح است كه صفت كمی با صفت كیفی متفاوت متباین است. جامع بودن مقتضای اطلاق كمی جنبه مثبت اصل تسلیط میباشد.
۲- مانع بودن، (exclusive)
مقصود از مانع بودن آن است كه مالكیتحق انحصاری مالك میباشد و دیگران نمیتوانند به آن حق تعدی كنند، لذا ماده ۳۱ ق.م مقرر میدارد: «هیچ مالی را از تصرف صاحب آن نمیتوان بیرون كرد مگر به حكم قانون».
این صفت مقتضای جنبه منفی اصل تسلیط است زیرا در صورتی مالك میتواند بر مالكیتخود سلطه كامل داشته باشد كه دیگران نتوانند خدشهای بر سلطه وی وارد آورند. گرچه این صفتبه ملكیت اختصاصی ندارد و هر حقی منحصر به صاحب حق است و دیگران از تعدی به آن ممنوعند، ولی آوردن این صفتبرای ملكیتبدان جهت است كه این صفت در ملكیتبیش از سایر حقوق بروز و تجلی دارد.
۳- مطلق بودن، (absolute)
منظور از مطلق بودن ملكیت كه صفتی كیفی میباشد، آن است كه مالك میتواند در مایملك خود هر گونه بخواهد تصرف كند و در حقیقت این صفتبیانگر گونههای اعمال عناصر سه گانه مالكیت - یعنی حق استعمال، حق استثمار و حق تصرف - میباشد.
این صفت مقتضای اطلاق كیفی جنبه مثبت اصل تسلیط میباشد. این صفت را میتوان از ماده۳۰ ق.م نیز استفاده كرد; این ماده مقرر میدارد: «هر مالكی نسبتبه مایملك خود حق همه گونه تصرف و انتفاع دارد، مگر در مواردی كه قانون استثناء كرده باشد». قانونگذار از عبارت «همه گونه» استفاده كرده است كه بیانگر صفتی كیفی است.
با توجه به تاكید روزافزون بر مصالح اجتماعی، این صفت رفته رفته اهمیتخود را از دست میدهد، و در قوانین جدید برخی كشورها - در موادی كه مربوط به تعریف ملكیت میباشد -، این صفتحذف شده است. (۴۸) لیكن هنوز به عنوان یك اصل باقی است.
۴- دایمی بودن perpetual
به نظر میرسد در قانون مدنی نمیتوان مادهای را یافت كه از این صفتسخن گفته باشد و یا لااقل بتوان از اطلاق، عموم یا مفهوم آن ماده چنین صفتی را برای ملكیت قائل بود. اما عموم حقوقدانان این صفت را برای مالكیت مسلم دانستهاند. (۴۹) گروهی این صفت را به مالكیت منافع نقض كردهاند كه در مالكیت منافع گذشته از آنكه صفت دوام وجود ندارد، باید موقتباشد (۵۰) و برخی با بیان اینكه چنین نظری از حقوق فرانسه است مدعی هستند كه در فقه از درستی توقیت ملكیتسخن رفته است. (۵۱)
به هر روی با توجه به این كه نتیجه بحث در این صفتبرای مباحث دیگر این مقاله از اهمیتخاصی برخوردار است، بناچار باید اندكی بیشتر در اطراف آن سخن گفت.
همان گونه كه اشاره شد، ملكیت مفهومی ذات اضافه و قائم به طرف است. گاهی طرف ملكیت، فاعلی است كه گفته میشود ملكیت فلان شخص و گاه طرف ملكیت، مفعولی است مانند آنكه گفته میشود ملكیت فلان چیز. ممكن است گفته شود چنین صفتی با توجه به طرف فاعلی معنا ندارد; چرا كه ارتباط مالك با مملوك به سبب انتقال اختیاری یا قهری قابل انقطاع است،لذا مدار بحث، مملوك یعنی طرف مفعولی ملكیت میباشد. برای دوام ملكیتسه معنی وجود دارد (۵۲) كه باید به بررسی آنها پرداخت:
الف تا وقتی كه شیء مملوك وجود داشته باشد، ملكیتباقی است. بر خلاف حقوق دیگر كه با وجود موضوع حق، ممكن است از بین روند و به عبارت دیگر موقتباشند، ملكیت تنها با زوال موضوع آن یعنی مملوك، زایل شدنی است. بنابراین نتیجه گرفته میشود كه ملكیت، دایمی است مادام كه موضوع آن باقی است.
ب - عدم استفاده از ملك موجب زوال ملكیت نیست. مقصود از این معنا نیز روشن است; چه، زوال ملكیت نیاز به سبب دارد و عدم استفاده از ملك، یكی از موجبات زوال آن نیست. بر همین اساس است كه مرور زمان نسبتبه اصل ملكیت تاثیری ندارد و نهایت تاثیر آن ممكن است اسقاط حق اقامه دعوی نسبتبه ملكیتباشد و فرق میان این دو پرواضح است.
ج - ملكیت نمیتواند زماندار باشد یعنی ممكن نیست دو نفر مالك عینی باشند بدین گونه كه پس از گذشت مدت معینی از تصرف شخص اول، ملكیتبه نفر دوم منتقل شود بدون آنكه نیازی به سبب مملك جدید باشد. بهطور مثال شخص «الف» ملكیت زمین خود را برای ده سال به شخص «ب» انتقال میدهد. حال با توجه به اینكه انتقال ملكیتبه ده سال مقید است، پس از گذشت این مدت، ملكیت زمین بدون نیاز به سبب مملك به شخص «الف» برگردد.
برخی بر این عقیدهاند كه توقیت ملكیتبه این معنا امكانپذیر نیست زیرا گفته شد، مادام كه عین مملوك باقی است، ملكیت نیز باقی است و نتیجه منطقی این دوام آن است كه ملكیت نتواند زماندار باشد. (۵۳) در مقابل گروهی دیگر بر آنند چنین نیست كه دوام، مقتضای ذات ملكیتباشد بلكه صفت دوام به این معنی مقتضای اعتبارات عملی است كه تاكنون بوده است. (۵۴) به عبارت دیگر میتوان گفت دوام، مقتضای ذات ملكیت نیستبلكه مقتضای اطلاق ملكیت استبدین معنی كه چون قیدی برای توقیت ملكیت آورده نمیشود، عملا ملكیت، زماندار نخواهد بود.
به نظر میرسد نسبتبه معنی اول و دوم یعنی «دوام ملكیت تا زمان وجود شیء مملوك» و «عدم زوال ملكیتبه عدم استفاده از شیء مملوك» اتفاق نظر وجود دارد. (۵۵) اما معنای سوم، یعنی «امكان زماندار بودن مالكیت» را برخی متعرض نشدهاند (۵۶) و گروهی به امكان توقیت (۵۷) و بعضی به عدم امكان توقیت ملكیت (۵۸) معتقدند.
فصل دوم: دیدگاهها در مالكیت موقت (زمانی)
در این فصل ضمن دو گفتار به بیان دیدگاههای مخالفین و موافقین مالكیت موقت (زمانی) و نقد و بررسی آنها پرداخته میشود.
گفتار اول: دیدگاههای مخالفین مالكیت زمانی
آنچه در این گفتار خواهد آمد، بررسی «دوام ملكیت» است. برخی مخالفین مالكیت زمانی، موقتبودن ملكیت را ثبوتا غیرممكن میدانند و شماری از آنان اثباتا.
۱- عدم امكان ثبوتی
حقوقدانان «دایمی بودن» رابه عنوان یكی از صفات ملكیت مطرح كردهاند; (۵۹) گرچه بعضی از آنان این صفت را در زمره عناصر آورده و بررسی كردهاند. (۶۰) برخی تنها به ذكر اوصاف مالكیت پرداخته و «دوام» را در ردیف آنها آوردهاند، بیآنكه دلیلی بر لزوم اعتبار آن اقامه كنند. (۶۱) عدهای دیگر تنها با این عنوان كه «طبیعت ملكیت اقتضای دوام دارد» مساله را مسلم دانستهاند (۶۲) و بعضی افزون بر این ادعا، ادلهای بر عدم جواز زماندار بودن ملكیت آوردهاند. (۶۳)
دكتر سنهوری میگوید: «مدت» وصفی است كه به تمامی حقوق شخصی و حقوق عینی یكسان ملحق میگردد، منشا حق هر چه باشد. بنابراین، حق منفعت از هر چه ناشی شده باشد، به «مدت» مقرون میگردد كه نهایت آن، مرگ [آدمی] است. پس از آن آورده است: تنها یك حق عینی وجود دارد كه نمیتوان آن را به «مدت» مقرون ساخت و آن، «حق ملكیت» است كه طبیعت آن اقتضای دایمی بودن را دارد. (۶۴)
در یكی از نوشتههای حقوقی به نقل از بعضی حقوقدانان غربی، عدم امكان زماندار بودن ملكیت، نتیجه دوام ملكیتبه معنای دایمی بودن مالكیت تا زمان وجود شیء مملوك دانسته شده است (۶۵) و به نقل از برخی دیگر عدم امكان توقیت ملكیتبه جهت تنافی زماندار بودن با طبیعت ملكیت; چرا كه حق مالكیت این اقتدار را به مالك میدهد تا بتواند مملوك را از بین ببرد. (۶۶) یكی از حقوقدانان ایرانی نیز به ذكر«تنافی مالكیتبا موقتبودن» بسنده كردهاست. (۶۷)
معلوم شد مخالفین زماندار بودن مالكیت تنها مدعی آنند كه طبیعت ملكیت اقتضای دوام را دارد و به تعبیر دیگر امكان ثبوتی زماندار بودن مالكیت را منكرند اما دلیلی بر این ادعا از سوی آنان اقامه نشده است. به نظر میرسد صرف ادعای «اقتضای طبیعت» نمیتواند موجب عدم امكان ثبوتی تقیید مالكیتبه زمان گردد. بله، اگر دوام در مفهوم ملكیت اخذ شده بود، دیگر امكان مقید نمودن مالكیتبه زمان وجود نداشت اما در فصل نخست گذشت كه دوام در مفهوم ملكیت اخذ نشده است.
۲- عدم امكان اثباتی
مخالفین توقیت ملكیت قائلند اگر ملكیتبخواهد با «مدت» قرین شود، به بروز تالی فاسدی منجر میشود كه نمیتوان بدان ملتزم شد. برخی این تالی فاسد را در قالب مثالی آوردهاند كه به ذكر آن پرداخته میشود. ملكیتی را فرض كنیم كه به مدت زمانی - مثلا یك سال - محدود شده است. چنین ملكیتی در مدت زمان یك سال تمامی عناصر ملكیت را دارا است. یكی از عناصر آن، حق تصرف است و افزون بر آن مالك میتواند مملوك را از بین برده یا تلف نماید. بنابراین باید تمامی اقتدارهای یك مالك به چنین شخصی كه در مدت یك سال، مالك عینی شده است، اعطا شود. حال اگر مالك در مدت این یك سال، مملوك را از میان برده یا تلف كند، چگونه میتوان تصور كرد كه پس از اتمام یك سال، این مملوك به مالك اصلی برگردد برای حل مشكل دو راه بیش نیست: یا گفته شود كه چنین شخصی حق از بین بردن و تلف كردن مملوك را ندارد كه در این صورت ملكیت، موقت نخواهد بود بلكه حق انتفاعی است كه صاحب چنین حقی نمیتواند در مملوك تصرفی كند یا آن را از بین برد. در این صورت است كه پس از زوال مدت حق انتفاع مملوك به صاحب اصلی برمیگردد; یا آنكه حق تصرف، از بین بردن و اتلاف برای چنین مالكی فرض شود كه در این صورت ملكیت، دایمی است نه موقت; چرا كه مالك یكساله میتواند هر نوع تصرفی در مملوك انجام دهد. (۶۸)
در كلامی كه گذشت، قائل برای مالكی كه ملكیت وی زمان دار است، دو راه پیش روی گذارد. هر كدام از این دو طریق را ذكر كرده، مورد نقد و بررسی قرار میگیرد.
الف- بگوییم چنین مالكی حق تصرف - كه یكی از عناصر ملكیت است - را ندارد كه در این صورت ماك دارای حق انتفاعی است كه نمیتواند در مملوك تصرفی كرده، آن را از بین ببرد.
به نظر میرسد این راه دارای اشكالات زیر است:
۱- حق تصرف با از بین بردن و تلف كردن مملوك یكی دانسته شده است در حالی كه چنین نیست زیرا تصرف اعم از «تصرفات اعتباری» و «تصرفات مادی» میباشد و ممكن است مالك را به تصرفات اعتباری محدود كرد. گذشته از آن خود قائل هنگام بررسی عناصر ملكیت میگوید: «هر چند به نظر میرسد كه «تصرف» باید به معنای وسیع خود به كار رود تا شامل «تصرف اعتباری» و «تصرفات مادی» شود، اما تصرف مادی را در قلمرو «حق استعمال» قرار دادیم و به روش معمول منظور از «تصرف» را «تصرف اعتباری» قرار میدهیم.» (۶۹)۲- حق از بین بردن و تلف كردن مال در عداد هر كدام از دو عنصر «حق استعمال» یا «حق تصرف» باشد، قابل استثناست. نمونههایی وجود دارد كه حتی مالك در صورت دوام ملكیت نیز مجاز به از بین بردن و تلف بدون اذن دیگران نیست. مثلا در مالكیت مشاع آنگاه كه دو نفر با یكدیگر مالی را به نحو مشاع مالك میشوند، هر كدام كه بخواهند مملوك را تلف كند باید از دیگری اذن بگیرد. حال آیا میتوان به صرف آنكه مالك در ملكیت مشاع حق ازبین بردن و تلف مال ندارد،ملكیت مشاع را منكر شد؟
بنابراین تحدید مالكیتبه زمان، موجب از دست رفتن یكی از عناصر ملكیت - حق استعمال یا حق تصرف - نمیگردد بلكه باعث تحدید یكی از عناصر خواهد بود و محدود ساختن یكی از عناصر نه تنها اشكالی در پی نخواهد داشتبلكه نمونههایی نیز نزد حقوقدانان پذیرفته شده است. آری، اگر مالكی كه ملكیت او مقید به زمان استبخواهد مملوك را تخریب كند باید از دیگران كه در عین با وی سهیم هستند اذن بگیرد و این مطلب تنها مربوط به این تاسیس حقوقی نیستبلكه در مثال مذكور و حتی مثالهای دیگر همچون ملكیت آپارتمانها چنین مطلبی صادق است.
گفتنی است اذن گرفتن مساوق با وجود حالت اشاعه نیستبلكه در جایی كه حالت اشاعه هم وجود نداشته باشد، ممكن است انجام كاری نیاز به اذن داشته باشد، مانند گشودن در از دیوار اختصاصی خود به خانه همسایه. اذن گرفتن در این مثال و آنچه كه مورد بحث استبه جهتحفظ حقوق دیگران میباشد.
۳- به نظر میرسد دلیل اخص از مدعاست. آنچه كه به عنوان دلیل ذكر شد، ملازمه میان «داشتن حق تصرف» و «داشتن حق تخریب و تلف» بود. در جایی كه مملوك مسكن یا مال منقولی باشد كه بتوان آن را تخریب یا تلف نمود ممكن است جای این ملازمه باشد اما در موردی كه اصلا تخریب و تلف مورد ندارد، این ملازمه موضوع پیدا نخواهد كرد.
برای توضیح مطلب مثالی آورده میشود: فرض كنیم دو كشاورز هر كدام دارای توان و ابزار خاصی برای كشت دو نوع محصول دارند كه هر محصول را میتوان در یكی از دو نیمه هر سال بهدست آورد بی آنكه كشت هر یك از دو محصول آسیبی به زمین زراعی برای بهدست آوردن محصول دیگر وارد آورد. افزون بر آن تمامی مراحل كشاورزی- یعنی كاشت، برداشت و داشت - در یك نیمه سال بیشتر نخواهد بود. در اینجا اصلا تخریب معنا ندارد تا موضوع برای ملازمه موجود باشد.
ب- فرض وجود «حق تصرف» برای مالكی كه ملكیت او به زمان مقید است كه در این صورت ملكیت وی دایمی خواهد بود. (۷۰)
به نظر میرسد این سخن عین مدعاست كه باید ثابتشود. به چه دلیل اگر برای مالكی «حق تصرف» وجود داشت، ملكیت وی دایمی خواهد بود. ممكن است فردی دارای «حق تصرف» باشد ولی در عین حال مالكیت وی دایمی نباشد. آری، اگر انتقال لكیتبه گونهای باشد كه یكی از عناصر آن برای وجود نداشته باشد، در این صورت ملكیتی برای شخص منتقل الیه تحقق نمییابد، نه ملكیت دایم و نه ملكیت زماندار; مانند آنكه منتقل الیه نه حق تصرفات مادی را داشته باشد و نه حق تصرفات قانونی را - در صورتی كه تصرف در معنای وسیع خود به كار رفته باشد - یا آنكه منتقل الیه برای همیشه «حق استعمال» نداشته باشد یعنی نه خود بتواند از آن بهطور مستقیم استفاده كند و نه حق حفظ، صیانت و تخریب و اتلاف آن را داشته باشد.
● گفتار دوم: دیدگاه موافقین مالكیت زمانی
برخی از فقیهان و حقوقدانان از «توقیت ملكیت» سخن گفتهاند. (۷۱) گرچه كلمات آنها یكسان نیست ولی همگی در این مطلب اتفاق یا تقییدی كه نتیجه آن توقیتباشد. (۷۳) سخنانی از بعضی فقها و حقوقدانان در این باب آمده است كه برخی ناظر به امكان ثبوتی است و قسمتی ناظر به امكان اثباتی.
۱- امكان ثبوتی
در گفتارپیش در قسمت عدم امكان ثبوتی گذشت كه برخی قائل به عدم امكان ثبوتی ملكیت موقتبودند; چرا كه به عقیده آنان «طبیعت ملكیت اقتضای دوام داشت». ولی گفته آنان به جهت عدم اقامه دلیل، مردود شناخته شد. اما موافقین امكان ثبوتی ادعا دارند «توقیت ملكیتبا طبیعت آن منافات ندارد.» (۷۴)
در ابتدای امر به نظر میرسد كه هیچكدام از طرفین دلیلی بر مدعای خود ندارند، لذا قول هیچ یك نباید پذیرفته شود. اما باید ادعای هر كدام را تحلیل كرد تا مشخص شود اولا چه كسی نیازمند اقامه دلیل است؟ و ثانیا آیا طرفی كه قول او مخالف اصل است، میتواند بر اثبات مدعای خود دلیلی اقامه كند یا خیر؟
اگر در ادعای مخالفین توقیت ملكیتبخوبی دقتشود، معلوم خواهد شد كه آنان به دنبال اثبات امری وجودی هستند. به عبارت دیگر مخالفین باید ثابت كنند كه «دایمی بودن، مقتضای ذات ملكیت است» و به سخن دیگر آنان باید «تنافی میان ملكیت و توقیت» را اثبات كنند. این مدعا به هر دو سخن، بیانگر ادعای امری وجودی است كه مدعی باید برای اثبات آن دلیل اقامه نماید. اما موافقین میگویند «میان توقیت و مفهوم ملكیت تنافی وجود ندارد.» (۷۵) به دیگر بیان آنها به دنبال اثبات امری وجودی نیستند، لذا نباید از آنان انتظار اقامه دلیل را داشت; چرا كه گفته آنان مطابق اصل عدم است.
بنا بر این پاسخ دو پرسش فوق چنین است: اولا قول مخالفین «ملكیت موقت» خلاف اصل است زیرا مدعی اثبات امری وجودی هستند و ثانیا همان گونه كه در گفتارپیش گذشت نتوانستند برای ادعای خود دلیلی اقامه كنند و به عبارت دیگر خلاف اصل عدم را ثابت نمایند. اما قول موافقین «مالكیت موقت» موافق اصل عدم است زیرا آنان منكر آنند كه «ملكیت، اقتضای دوام دارد». افزون بر آن در تعاریف مختلفی كه از ملكیت در فصل نخست گذشت معلوم شد كه «دوام» در تعریف ملكیت اخذ نشده است. و چگونه ممكن است چیزی اقتضای ملكیتباشد و در تعریف اخذ نشود؟
بر همین اساس است كه صاحب جواهر در پاسخ به اشكال عدهای كه «چگونه ممكن است موقوفه پس از انقراض موقوف علیهم در وقف بر «من ینقرض غالبا» به واقف و در صورت فوت به ورثه او برگردد زیرا در این فرض لازم میآید كه ملكیت عین دایمی نباشد و هر گاه شیءای از ملكیت فردی خارج شد، باز گشت آن به سبب جدید نیاز دارد»، میگوید: ادعای دوام ملكیت عین، واضحهٔ الفساد است; چرا كه سبب ناقل تنها به همین مقدار - یعنی مدت زمانی كه ملكیتبه آن مقید است - اقتضاء دارد نه بیش از آن، و رگشتبه ملیكت مالك سابق همانند برگشتبه سبب فسخ از طریق اقاله یا خیار است كه سبب مملك جدید نمیباشند. (۷۶)
به هر روی به نظر میرسد از نظر ثبوتی اشكالی در «توقیت ملكیتیا مالكیت زمانی» وجود ندارد. افزون بر عدم اشكال ثبوتی، این نوع ملكیت اثباتا هم واقع شده است كه در بند دوم همین گفتار مورد بحث قرار میگیرد و در فصل چهارم از نمونههای مالكیت زمانی سخن خواهد آمد.
۲- امكان اثباتی
برای پذیرش امكان اثباتی مالكیت زمانی همین مقدار كافی است كه نمونههایی از این تاسیس در خارج محقق شده باشد. ارائه این نمونهها به فصل چهارم واگذار شده است. افزون بر آن ادلهای برای امكان اثباتی مالكیت زمانی آورده شده است: (۷۷)
۱- تردیدی نیست كه میتوان ملكیت را به شرطی منوط كرد كه اگر پس از مدت زمان معینی این شرط تحقق نیافت، قراردادی كه ملكیتبراساس آن تحقق یافته است، منفسخ شده، ملكیتحاصل برگردد. حال در این فرض، ملكیت در مدت زمان انعقاد قرارداد تا زمان فسخ، موقتخواهد بود.
در اشكال به این استدلال آمده است، ملكیتی كه بر شرط فاسخ معلق استبا ملكیتی كه مقید به زمان است، تفاوت دارد; چرا كه ممكن استشرط فاسخ تحقق نیابد كه در این صورت، ملكیت دایمی خواهد بود ولی اگر شرط تحقق یافت، كشف میشود كه از ابتدا ملكیتی وجود نداشته است، زیرا اثر فسخ از زمان فسخ نیستبلكه از زمان انعقاد عقد است. اما در جایی كه ملكیت مقید به زمان است، به سر آمدن زمان، قطعی است. در پاسخ به این اشكال میتوان گفت كه این تفاوت نمیتواند فارق میان این دو باشد. اما درباره این مطلب كه «فسخ از حین عقد مؤثر است نه از زمان فسخ»، باید گفت: این مساله مبنایی است، لذا بر مبنای كسانی كه برای فسخ اثر رجعی قائل هستند، كشف خواهد شد كه ملكیتی تحقق نیافته است ولی بر مبنای كسانی كه اثر فسخ را از زمان فسخ میدانند، ملكیت، تحقق یافته است، آن هم ملكیتی موقت در صورت فسخ عقد. بهطور مثال قانونگذار ایرانی به تبعیت از فقه امامیه (۷۸) اثر فسخ را از زمان فسخ میداند نه از حین انعقاد عقد. بر همین اساس است كه ماده ۴۵۹ ق.م نماآت حاصل از حین عقد تا حین فسخ را از آن مشتری میداند. (۷۹) بنابراین دستكم مطابق حقوق برخی كشورها میتوان پذیرفت كه در صورت فسخ قرارداد، ملكیت موقت تحقق یافته است.
۲- نوع دیگری از مالكیت زمانی را میتوان در برخی عقود اجاره یافت. اگر موجر زمین خود را به مستاجر اجاره دهد با این شرط كه مستاجر در این زمین، بنا اقامه كند و در پایان مدت اجاره، این ساختمان ملك موجر گردد، خواه عوضی در مقابل آن باشد یا نباشد، در این صورت ملكیت مستاجر نسبتبه اعیانی، موقتخواهد بود، یعنی از زمان ساخت تا پایان مدت اجاره. اشكال وارد شده بر این استدلال آن است كه مالكیت از همان ابتدای ساخت، از آن موجر است و عوض داشتن یا نداشتن هم در آن تاثیری ندارد. بنابراین مستاجر اصلا نسبتبه اعیانی مالكیتی ندارد، چه از نوع دایم و چه از نوع موقتبلكه مستاجر فقط دارای حق انتفاع از این بنا میباشد. (۸۰)
با دقت در استدلال و اشكال معلوم میشود آنچه را كه ایراد كننده مورد اشكال قرار داده استبا آنچه كه مستدل بدان استدلال میكند، متفاوت است. زیرا استدلال كننده، اولا: مالكیت موجر را پس از پایان مدت اجاره دانسته است، و ثانیا: مستاجر را در خلال مدت اجاره مالك اعیانی میداند. اما از عباراتی كه در بیان اشكال آمده است، معلوم میشود كه مستشكل موضوع را غیر از آنچه كه استدلال كننده میداند، پنداشته است، در حالی كه در اشكال كردن باید وحدت موضوع رعایتشود.
● فصل سوم: توجیه نظری مالكیت زمانی
پس از ارائه دیدگاههای مخالفین و موافقین مالكیت زمانی و روشن شدن این مطلب كه هم ثبوتا و اثباتا این تاسیس حقوقی بی اشكال است، باید به توجیه نظری آن پرداخت. به نظر میرسد كه این تاسیس حقوقی را میتوان با توجه به حدیث «الناس مسلطون علی اموالهم»، «قاعده سلطنتیا حاكمیت اراده» و «اصل آزادی در قراردادها» توجیه كرد. گفتنی استبا توجه به این كه گاه مستند قاعده سلطنت، روایت نبوی و گاه سیره عقلا قرار داده میشود و اختلاف در مبنا، آثار متفاوتی را به دنبال دارد، زیر دو عنوان حدیث و حاكمیت اراده بحثخواهد شد.● گفتار اول: حدیث «الناس مسلطون علی اموالهم»
علامه مجلسی این حدیث را در بحار الانوار نقل كرده (۸۱) و مراغی در عناوین. (۸۲) سندی با رجال توثیق شده برای این روایتیافت نشده است (۸۳) .حال اگر تنها «وثوق مخبری» مورد اعتماد باشد، باید گفت این روایت از حجیتساقط است (۸۴) و اصلا بحث دلالی در آن موضوع نخواهد داشت; زیرا بحث از دلالت فرع بر تمامیتسند روایت است.
اما اگر افزون بر «وثوق مخبری»، «وثوق خبری» پذیرفته شود، (۸۵) به نظر میرسد باید اعتبار روایت را پذیرفت; چرا كه با توجه به نقل این حدیث از سوی راویانی والا مقام و استدلال به آن از سوی فقیهانی برجسته و نامدار، بسیار بعید است كه به صدور این روایت، وثوق حاصل نشود، خصوصا كه برخی از نامداران روایی و فقهی این روایت را با عنوان «قال» آوردهاند نه با عنوان «روی»; و این خود، كاشف از وثوق به صدور این گونه روایات از ناحیه معصومین علیهم السلام است.
برای بحث از دلالتحدیثباید به معنای آن توجه داشت. در ابتدا معنای حدیث نبوی چنین مینماید كه: «مردم بر اموال خویش تسلط دارند» و تسلط داشتن را كنایه از تصرف دانسته است. به عبارت دیگر «مردم میتوانند هر تصرفی در مال خویش انجام دهند». اما با اندكی دقت دراطلاق «سلطنت»، سه وجه در دلالتحدیثیافت میشود (۸۶) كه درباره هر كدام توضیحاتی ارایه میشود:
الف- سلطنت تشریع شده بر اموال، مطلق است و این اطلاق هم «كمی» است و هم «كیفی». بنابراین اگر در نوع و كیفیت تصرف شك شود، این شك با این اطلاق قابل رفع است. مثلا اگر شك شود كه آیا مالك میتواند افزون بر تصرفات مادی، مال خود را به بیع یا هبه به دیگری انتقال دهد یا خیر، به عبارت دیگر از جهت «كمی» آیا مالك فقط میتواند در مال خود تصرفات مادی انجام دهد یا علاوه بر آن، بر تصرفات حقوقی نیز قادر است، میتوان به «اطلاق كمی» حدیث تمسك نمود. از سوی دیگر اگر شك شود كه آیا میتوان این تصرفات حقوقی را به هرگونه و كیفیت كه بخواهد انجام دهد یا خیر، بطور مثال آیا بایع میتواند در عقد بیع افزون بر بیع به صیغه، مال خود را به بیع معاطاتی به دیگری منتقل سازد یا خیر؟، این شك را میتوان با توجه به اطلاق «كیفی» دیثبر طرف ساخت. سید بحر العلوم در بلغهٔ الفقیه و سید كاظم طباطبایی یزدی صاحب كتاب العروهٔ الوثقی به این وجه تمایل دارند. برای این وجه دو دلیل آورده شده است كه یكی از آنها به محقق اصفهانی منسوب است.
ب- حدیث در مقام بیان انواع تصرفات از جهت «كمی» است نه از جهت«كیفی». به دیگر سخن مالك حق تصرفات مادی و حقوقی را دارد ولی اگر در كیفیت تصرف مادی یا حقوقی شك كرد، نمیتواند به اطلاق حدیث تمسك نماید. این وجه مورد قبول شیخ انصاری قرار گرفته است.
ج- حدیث تنها در مقام بیان سلطنت مالك بر اموال وی است. به عبارت دیگر روایتبیانگر آن است كه مالك نسبتبه اموال خود محجور نیست و نمیتوان از آن، هیچگونه اطلاقی بهدست آورد، نه اطلاق «كمی» و نه اطلاق «كیفی». در هر موردی هم كه شك شود، باید به دیگر ادله مراجعه گردد كه آیا در این مورد خاص، مالك از حق تصرفات مادی و حقوقی برخوردار استیا خیر؟ این وجه را آخوند خراسانی در حاشیهاش بر مكاسب پذیرفته است. (۸۷)
به نظر میرسد نمیتوان گفتحدیث هیچگونه اطلاقی ندارد و یا تنها دارای «اطلاق كمی» استبلكه سلطنت مردم بر اموال خویش هم «كمی» است وهم «كیفی»; یعنی هر فردی میتواند هر تصرفی - مادی و حقوقی - را در اموال خویش انجام دهد و این تصرف هم به هر گونه كه باشد، بلامانع است. این ادعا بعد از بیان چهار مقدمه به اثبات میرسد: (۸۸)
۱- سلطنت در حدیث، تكوینی نیستبلكه تشریعی است; چرا كه شارع در مقام قانونگذاری است. ۲- در حدیث، سلطنتبر اموال قرارداد شده است كه در وضع ظهور دارد نه در تكلیف، زیرا سلطنت مالك بر مال خویش به معنای نفوذ تصرفات وی است ونفوذ، حكمی وضعی میباشد. ۳- اصل در كلام، تاسیس است نه تاكید، لذا هر گاه معلوم نباشد كه آیا گوینده، قصد بیان مطلبی تازه دارد یا آنكه گفته پیشین خود را تاكید میكند، باید گفت قصد ابراز مطلب جدید را دارد. ۴- حذف متعلق، افاده عموم میكند. در اینجا متعلق سلطنت و تصرف از سوی شارع بیان نشده است كه آیا انواع تصرف را اراده كرده استیا گونههای خاص تصرف را؟
پس از بیان این چهار مقدمه باید گفت ابقا و اخراج از حالات ملكیت اعتباری و از گونههای تصرف است كه اطلاق دلیل لطنتشامل آن میشود، لذا مالك میتواند هر نوع و هر گونه تصرف در مایملك خود انجام دهد. بر همین اساس است كه عقلا هم نوع تصرف و هم كیفیت تصرف را در اموال یكدیگر با یك دید مینگرند و تفاوتی میان این دو قائل نیستند. بنابراین اگر مالكی بخواهد مایملك خود را برای دوره یا مدت زمان معین به دیگری انتقال دهد و یا دو نفر كه دارای ملكی مشاع هستند، منفعت آن را برای دوره یا مدت زمان معینی میان خود تقسیم نمایند و از ناحیه مفهوم ملكیتیا قرارداد و یا از سوی شارع منعی وجود نداشته باشد، میتوان به اطلاق حدیث «الناس مسلطون علی اموالهم» تمسك جست و چنین معاملهای را صحیح دانست و به این گونه، «مالكیت زمانی» را توجیه كرد.
● گفتار دوم: حاكمیت اراده
یكی دیگر از راههای توجیه مالكیت زمانی استناد به حاكمیت اراده افراد است. به نظر میرسد حاكمیت اراده در معنایی وسیعتر از اقتدار و سلطه بر انجام هر گونه قرارداد به كار میرود. آنگاه كه گفته میشود اراده انسان بر اموال و اعمال خودش حاكم است، به این معناست كه وی میتواند این اراده را از طریق انعقاد قرارداد، استفاده نكردن و یا حتی از بین بردن آن بی آنكه منفعتی در پی داشته باشد، اعمال كند. به نظر میرسد كه ماده ۳۰ ق.م بیانگر همین مطلب است: «هر مالكی نسبتبه مایملك خود حق همه گونه تصرف و انتفاع دارد، مگر در مواردی كه قانون استثنا كرده باشد».
پس از رسیدن به مفهوم حاكمیت اراده یا قاعده سلطنتباید گفتیكی از مظاهر تجلی اراده میتواند انتقال ملكیت مایملك خود یا انتقال منفعتبه تبع عین، در دوره یا مدت زمان معین به دیگران باشد . بنابراین یكی دیگر از توجیهات نظری مالكیت زمانی، «حاكمیت اراده یا قاعده سلطنت» میباشد.
● گفتار سوم: اصل آزادی در قراردادها
پیش از بیان مفهوم این اصل لازم است مقایسهای میان آن و اصل حاكمیت اراده انجام پذیرد; چرا كه برخی هر دو اصل را یكی دانستهاند، (۸۹) در حالی كه چنین نیست.
این دو اصل از این نظر كه اراده و خواست انسان در مفهوم هر دو موجود است، مشابه یكدیگرند; اما در متعلق «خواست و اراده انسان» با هم تفاوت دارند. باید دید آنگاه كه از اقتدار و سلطه اراده انسان سخن گفته میشود، متعلق این اراده چیست؟ آیا از اراده انسان به صورت گسترده بحث میشود یا در محدوده خاص؟
اگر از اراده و خواست انسان بی هیچگونه محدودیتی سخن رود، از «اصل حاكمیت اراده» گفتهها به میان خواهد آمد ولی اگر در محدوده انعقاد قرارداد از اراده، خواست و آزادی افراد بحثشود، «اصل آزادی در قراردادها» مورد گفت و گو خواهد بود. به دیگر عبارت نسبت میان «اصل حاكمیت اراده» و «اصل آزادی در قراردادها»، عموم و خصوص مطلق است، یعنی «اصل آزادی در قراردادها» از مصادیق «اصل حاكمیت اراده یا قاعده سلطنت» میباشد.
به هر روی مقصود از «اصل آزادی در قراردادها» آن است كه انسان در انجام اعمال حقوقی آزاد است و این، قصد و رضایت افراد است كه سر منشا انعقاد قراردادهاست. به تعبیر دیگر میتوان گفت «اصل آزادی در قراردادها» همان «حاكمیت اراده در اعمال حقوقی» است نه «حاكمیت اراده». این اصل در ماده ۱۰ ق.م ایران منعكس شده است و تنها محدودیتبرای آن از سوی قانونگذار، «عدم مخالفت صریح با قانون» میباشد. این ماده مقرر میدارد: «قراردادهای خصوصی نسبتبه كسانی كه آن را منعقد نمودهاند در صورتی كه مخالف صریح قانون نباشد، نافذ است».
بهر حال میتوان از راههای توجیه نظری مالكیت زمانی، همین اصل را برشمرد و میتوان گفت: چنانچه دو نفر طی قراردادی توافق نمایند كه مالكیت عین یا منفعتبه تبع از آن در مقابل عوض یا بدون عوض انتقال یابد، چنین قراردادی نافذ بوده، آثار آن مترتب خواهد شد; چرا كه اولا: بحث از مالكیت زمانی در محدوده حقوق خصوصی است كه ماده ۱۰ ق.م قرارداد متضمن این تاسیس را در بر میگیرد; و ثانیا: مخالفت صریح با قانون پیش نمیآید، زیرا نه تنها از چنین قراردادی در قانون منع نشده ستبلكه مطابق ماده ۳۰ ق.م مالك میتواند «هر گونه تصرفی در مایملك خویش» انجام دهد.
● فصل چهارم: نمونههایی از مالكیت زمانی
هنگام تتبع در متون فقهی و حقوقی نمونههایی از این تاسیس مشاهده میشود. آنچه موجب تردید در مالكیت زمانی میشد، تصور عدم امكان توقیت ملكیتبود، بر این اساس كه «طبیعت ملكیت اقتضای دوام را دارد» و نمیتوان گفت ملكیتبا قید زمان قابل جمع است. این مطالب در فصل اول و سوم نقد و بررسی گردید و معلوم شد كه ملكیت موقت هم امكان ثبوتی دارد و هم امكان اثباتی. گشودن این گفتار نیز به منظور رفع این غرابت است. ذكر نمونههایی از مالكیت موقتبرای آن است كه دیده شود حداقل این تاسیس به صورت موجبه جزئیه محقق و مورد پذیرش است. (۹۰)
● گفتار اول: وقف
برابر ماده ۵۵ ق.م «وقف عبارت است از این كه عین مال، حبس و منافع آن، تسبیل شود». با توجه به این كه یكی از شرایط وقف را «دوام» خواندهاند، (۹۱) میتوان وقف را از این منظر به «وقف مؤبد» و «وقف منقطع» تقسیم نمود.در نگاه اول ممكن است چنین به نظر برسد كه قراردادن «دوام» به عنوان شرط وقف، جایی برای صحت وقف منقطع باقی نمیگذارد، ولی با اندكی تامل در منظور فقها از «دوام»، این تردید بآسانی زدوده میشود; زیرا مقصود آنان، «توقیت صریح» یعنی مقید كردن به مدت زمان مشخصی است (۹۲) نه آنكه وقف به گونهای باشد كه برگشت آن به محدود شدن مدت وقف باشد. بر همین اساس است كه وقف بر «من ینقرض» - یعنی كسی كه پس از مدتی وجود نخواهد داشت - از دیدگاه برخی فقیهان صحیح است. (۹۳) برخی فراتر از این دیدگاه، وقف با توقیت صریح را نیز بدون اشكال پنداشتهاند، (۹۴) اما چنین نظری برخلاف مشهور بلكه بر خلاف اجماع است. (۹۵) پس از ذكر این مقدمه به برخی اقسام وقف كه میتوانند نمونههایی از مالكیت زمانی شمرده شوند، پرداخته میشود.۱- وقف منقطع الاخر
برای آنكه بتوان روشن نمود كه وقف منقطع الآخر از نمونههای مالكیت زمانی استباید چهار مقدمه را بیان كرد:
مقدمه اول: یكی از شرایط وقف آن است كه موقوف «عین» باشد. این مطلب از كلمات فقیهان، (۹۶) نوشتههای حقوقی (۹۷) و قانون مدنی (۹۸) بخوبی آشكار است.
مقدمه دوم: هنگامی كه واقف، عین را وقف میكند، از ملكیت وی خارج میشود و دیگر هیچگونه علقهای نسبتبه آن ندارد. این مطلب نیز در كلمات فقیهان (۹۹) و حقوقدانان (۱۰۰) بوضوح دیده میشود.
مقدمه سوم: پس از آنكه عین موقوفه از ملكیت واقف خارج شد، به ملكیت موقوف علیهم داخل میشود. (۱۰۱) گرچه همه فقیهان نسبتبه ملكیت موقوف علیهم همداستان نیستند و تنها در برخی صور وقف به این مطلب قائل هستند، (۱۰۲) اما مشهور فقها سبتبه وقف «منقطع الاخر» پذیرفتهاند كه موقوف علیهم، مالك عین میشوند (۱۰۳) و بعضی حقوقدانان نیز گفتهاند كه موقوف علیهم باید اهلیت تملك عین را داشته باشند. (۱۰۴)
مقدمه چهارم: پس از آنكه موقوف علیهم در وقف منقطع الاخر منقرض گردید، اختلافی است میان فقیهان كه این ملك به چه كسی بر میگردد؟ گرچه در این باره سه نظر وجود دارد (۱۰۵) ولی مشهور فقها برآنند كه این عین تنها میتواند به واقف - در صورت زنده بودنش - یا قائم مقام او - در صورت فوت وی - برگردد و جز این را نمیتوان پذیرفت. (۱۰۶)
پس از ذكر مقدمات چهارگانه میتوان به این نتیجه رسید كه مالكیت موقوف علیهم نسبتبه عین تنها در مدت زمانی است كه آنان در قید حیات هستند و در این فاصله است كه مالك عین میباشند و در صورت انقراض، به واقف یا قائم مقام او برمی گردد; و این همان مالكیت موقت است كه از امكان ثبوتی و اثباتی آن بحثشد.
۲- وقف منقطع الوسط
یكی دیگر از انواع وقف، وقف منقطع الوسط است، مانند وقف بر نسل اول و پنجم. مشهور فقها قائل هستند كه چنین وقفی به منقطع الاخر تبدیل میشود و در حقیقتبعد از انقراض نسل اول موقوف علیهم، وقف به پایان رسیده است و به ملك واقف یا قائم مقام او برمیگردد. (۱۰۷)
با توجه به مقدمات چهارگانه در وقف منقطع الاخر معلوم میشود كه این نوع وقف نیز میتواند نمونهای برای مالكیت زمانی باشد.
گفتار دوم: صلح مشروط
صلح یكی از عقود معین است هر چند كه نتیجه آن، مفاد عقود دیگری مانند بیع، هبه، اجاره باشد. افزون بر آنكه فقها به این مطلب تصریح دارند، (۱۰۸) قانون مدنی نیز چنین نظری را به صراحت در مواد ۷۵۸ و ۷۶۰ بیان میكند.از سوی دیگر قرار دادن شرط در ضمن عقد صلح كه عقدی لازم است، شرط را لازم الوفاء میكند. حال اگر «شرط فعل» باشد، مشروط علیه باید فعل شرط شده را انجام دهد و اگر «شرط نتیجه» باشد، امر مشروط تحقق خواهد یافت. مرحوم طباطبایی یزدی در پاسخ به دو سؤال درباره صلح مشروط، ملكیت موقت را پذیرفته است. (۱۰۹) این دو پرسش و پاسخ زیر دو عنوان مورد بررسی قرار میگیرد.
۱- شرط اختیار فسخ برای مدت معین ضمن عقد صلح
برای آن كه بتوان این نمونه از مالكیت موقت را ارایه كرد، بهتر است متن پرسش و پاسخ آورده شود.
سؤال: هرگاه زید اموالی مصالحه كند به دو نفر برادر از نبیرههای خود، و خیار برای خود قرار دهد تا مدت معینی، و شرط كند در ضمن عقد صلح كه هر یك از این دو برادر فوت شدند، سهم او مال دیگری باشد. این شرط صحیح و ممضی استیا فاسد و مفسد؟
جواب: هرگاه مصالحه مزبور واقع شده استبا آن دو یا با ولی یا وكیل آن دو در یك عقد كه هر دو مصالحه كذائیه را قبول كردهاند، یا آنكه عقد با هر یك جدا از دیگری بوده، و لكن آن دیگری نیز قبول شرط كرده باشد، بعید نیست صحتشرط مذكور چون اظهر صحتشرط نتیجه است.
و مخالف شرع بودن آن نیز از باب اینكه منافی با ادله ارث است، معلوم نیست. زیرا كه مورث، مالك مال كذائی شده است كه قاصر از انتقال به وارث است، نظیر ملكیت طبقات در وقف. و وارث در وقتی ارث میبرد كه ملكیت، مطلقه باشد. و در اینجا ملكیت مورث، موقته است چون مغیاهٔ به موت است. پس منافات با ادله ارث لازم نمیآید. و از این قبیل استشرط خیار از برای خود مادام الحیاهٔ كه ارث برده نشود.
و اما اذا قید بمدهٔ صریحا بان قال: «بعتك الی یوم كذا او صالحتك الی زمان كذا» بطل. و هذا لا یستلزم بطلان ما اذا قال: «بشرط ان یكون لفلان فی زمان كذا».
بلی، هرگاه عقد با هر یك جدا باشد و شرط را دیگری قبول نكند، خالی از اشكال نیست. چون مستلزم است ادخال در ملك غیر بدون رضا و قبول او را، و این در غیر وقف بالنسبهٔ الی الطبقات المتاخره مشكل است. فلو قال: «بعتك داری بكذا، بشرط ان یكون مالك الفلانی لزید» من دون ان یكون زید حاضرا و قابلا للشرط، فالظاهر عدم صحته.
و دعوی انه مع الحضور و القبول ایضا مشكل لانه مستلزم لتركب العقد من ازید من ایجاب احدهما و قبول الاخر، اذ المفروض وجوب قبول ثالث، مرفوعهٔ بعدم المانع عنه و عدم الدلیل علیه. و مع ذلك كله هرگاه در مساله مراعات احتیاط شود بهتر است (و الله العالم).
پرسش از «قراردادن شرط نتیجه ضمن عقد صلح مبنی بر این كه هر كدام از دو نفر فوت شد، سهم از آن فردی كه زنده است» میباشد. از آنچه كه در پاسخ آمده است، معلوم میشود كه اشكال از دو جهت میباشد: «صحتشرط نتیجه» و «توقیت ملكیت». بخش نخست جواب مربوط به «صحتشرط نتیجه» است و بخش بعد یعنی عبارت «و مخالف شرع بودن... قال: بشرط ان یكون لفلان فی زمان كذا» درباره «توقیت ملكیت». بنابراین، همین قسمت مورد بحث و بررسی قرار میگیرد. اشكال چنین شرطی پس از صحت اصل شرط در دو جهت قرار داده شده است:
۱- مخالفتبا ادله ارث، زیرا این گونه شرط به محرومیت ورثه از ارث منجر میشود، چون اگر این شرط نبود،این مال از جمله ماترك فرد فوت شده بوده و ورثه آن را به ارث مالك میشدند، ولی با این شرط، مال از ملكیت او خارج شده و به ملكیتبرادر دیگر در خواهد آمد.
۲- نتیه این شرط، توقیت ملكیت است و ملكیت، زمانپذیر نیست.
در پاسخ از اشكال اول آمده است كه چنین توقیتی مضر نیست و مانند آن را میتوان در ملكیت طبقات ارث یافت كه ملكیت آنان مغیا به موت است. ارث بردن نیز فرع مالك بودن مورث است، در اینجا مالكیت مورث مطلق نیست تا ورثه آن را به ارث برند بلكه موقت است. به عبارت دیگر مورث، مالی ندارد تا به ارث برده شود. پاسخ اشكال دوم را میتوان چنین یافت كه توقیتبر دو گونه است: توقیت صریح و توقیت غیر صریح. آنچه كه باطل است، توقیت صریح میباشد نه توقیت غیر صریح.
با ذكر دو نكته بررسی این سؤال و جواب پایان مییابد:
۱- مرحوم سید توقیت ملكیت را پذیرفت و هیچ مانعی از نظر ثبوتی و اثباتی برای آن قرار نداد. پس معلوم میشود كه «طبیعت ملكیت، اقتضای دوام ندارد بلكه اطلاق ملكیت اقتضای دوام دارد» زیرا ملكیت قابل تقیید است و تقیید فرع بر امكان اطلاق است.
۲- مرحوم سید برای بطلان توقیت صریح، دلیلی اقامه نكرده است و تنها به ذكر دو مثال اكتفا نموده است: «بعتك الی یوم كذا او صالحتك الی زمان كذا» و «بشرط ان یكون لفلان فی زمان كذا» كه اولی باطل ولی دومی صحیحاست. از مثال دوم بخوبی برمیآید كه منظور ایشان «توقیت غیر صریح» یا«توقیت ضمن شرط» است.
پرسشی كه از سید میشود این است كه اگر كسی بخواهد ملكیت منزل مسكونی خویش را برای مدت ۲۰ سال به زید منتقل كند و پس از آن به خالد، چه تفاوتی دارد كه بگوید «خانه خود را برای ۲۰ سال به زید فروختم» یا بگوید: «خانه خود را به زید فروختم به شرط آنكه پس از ۲۰ سال، از آن خالد باشد»؟ ممكن است گفته شود كه «ذات ملكیت اقتضای دوام دارد» تا آنكه چنین شرطی خلاف مقتضای ملكیتباشد ولی این بیان صحیح نمیباشد زیرا خود سید یزدی «توقیت ملكیت» را پذیرفته است و در بطلان شرط خلاف مقتضای عقد، تفاوتی میان شرط صریح و غیر صریح نیست.
۲- شرط اختیار فسخ مادام الحیاهٔ ضمن عقد صلح
در این قسمت نیز همانند قسمت پیش ابتدا متن پرسش و پاسخ آورده میشود:
سؤال: كسی چیزی به پسرهایش صلح كند و اختیار فسخ از برای خود بگذارد مادام الحیاهٔ. و بعد از خود، برای اینكه چیزی به مادر بچههایش نرسد،اختیار فسخ از برای هر یك از اولاد قرار دهد نسبتبه قسمت اولاد دیگر به شرط موت او، كه اگر بمیرد و او زنده، فسخ كند و ملك در حكم ملك پدر شود و بالارث ببرد، چه صورت دارد؟
جواب: علی الظاهر مانعی ندارد لكن به فسخ كه برمیگردد بر پدر، مشترك میشود مابین وراث پدر كه از جمله آنها زوجه اوست كه مادر باشد، اگر از منقولات است، و از جمله همان پسری است كه فوت شده است. و حصه او بالارث منتقل میشود به مادرش، اگر وارث دیگر نداشته باشد.
و اگر شرط كند بر هر یك كه عندالموت او آنچه منتقل به او شده استبرسد به برادرش، این محذور مرتفع است لكن خالی از اشكال نیست از جهت لزوم توقیت ملكیت، هر چند ممكن است دفع آن به اینكه این، تقیید ملكیت است كه لازم آن توقیت [است] و آنچه باطل است، توقیت صریح است. كما اینكه اشكال دیگر كه آن این است كه این شرط منافی شرع است از جهت اینكه به موت مالك باید مال او برسد به ورثه او، پس این شرط مخالف با ادله ارث است، مدفوع استبه اینكه لازم این شرط، قصور ملكیت استبر وجهی كه قابل انتقال به وارث نیست (والله العالم).
ذیل جواب در باره «ملكیت موقت» است كه متضمن دو مطلب میباشد: ۱- بیان لزوم اشكال توقیت ملكیت در نتیجه این طریق و دفع آن به اینكه «این، تقیید ملكیت است كه لازم آن توقیت است و آنچه باطل است، توقیت صریح است».۲- بیان اشكال مخالفتبا ادله ارث و دفع آن به اینكه «لازم این شرط، قصور ملكیت استبر وجهی كه قابل انتقال به وارث نیست». به عبارت دیگر با توجه به این شرط، مالی برای مورث نخواهد بود تا به ارث برسد و ارث بردن فرع بر وجود مال است. این مطلب در پرسش پیش توضیح داده شد. اما از مطلب دوم بهدست میآید كه مرحوم سید یزدی توقیت ملكیت را به دو گونه تقسیم كرده است: صریح و غیر صریح و تنها «توقیت صریح» را باطل میداند.
با توجه به توضیحات ارائه شده باید از مرحوم سید یزدی سؤال كرد كه چه تفاوتی میان این دو نوع توقیت وجود دارد؟ اگر بطلان توقیت صریح به جهت آن است كه «طبیعت ملكیت اقتضای دوام دارد»، این بیان با پذیرش ملكیت موقتبه صورت غیر صریح نیز منافات دارد زیرا اگر چیزی مخالف اقتضای ذات باشد، امكان حصول آن، چه بصراحت و چه به صورت غیر صریح، وجود ندارد; و اگر دلیل دیگری برای بطلان صریح وجود دارد، اقامه نشده است.
با بررسی دو پرسش و پاسخ به نظر میرسد تحصیل ملكیت موقت، چه به نحو صریح و چه به صورت غیر صریح - از طریق هر عقد و ایقاعی كه نتیجه آن انتقال ملكیتباشد، رواست مگر آنكه اقتضای ذات آن عقد، انتقال دایم باشد- چنان كه برخی در مورد عقد بیع پنداشتهاند (۱۱۰) - یا دلیل دیگری مانند اجماع در منع توقیت صریح وقف وجود داشته باشد. (۱۱۱)
پینوشتها:
۱) این مقاله خلاصهای از پایان نامه نگارنده است كه با راهنمایی دكتر مصطفی محقق داماد در دانشگاه مفید دفاع شده است.
۲) عضو هیات علمی دانشگاه مفید
۳) Henry compbell black, BLACK|S LAW DICTIONERY
۴) ر.ك: جعفری لنگرودی، محمد جعفر. دائرهٔ المعارف حقوق مدنی و تجارت، ج ۱، حقوق تعهدات: عقود و ایقاعات.چ اول، تهران، بنیاد راستاد، ۱۳۵۷، ص ۱۰۸۲ به نقل از: مجموعه رسمی، ۱۳۵۱، ص ۲۸۸.
۵) ر.ك: طباطبایی یزدی، سید محمد كاظم. حاشیهٔ المكاسب. قم، اسماعیلیان، ص ۶۶، س ۱۷.
۶ ابنمنظور. لسان العرب، ج ۱۳; الطبعهٔ الاولی، بیروت، داراحیاء التراث العربی ۱۴۰۸ و ابن درید، ابی بكر بن الحسن الازدی البصری. جمهرهٔ اللغهٔ ج ۳; الطبعهٔ الاولی [پاكستان] دار صادر، ۱۳۴۵ و احمد بن فارس بن زكریا، ابی الحسین. معجم مقاییس اللغهٔ، ج ۵; دارالكتب العلمیه، بی تا، و صفی پور، عبدالرحیم بن عبدالكریم. منتهی الارب، ج ۳ و ۴.[تهران] كتابخانه سنائی بی تا.
۷) انصاری، مرتضی. مكاسب (بیع). قم، مطبوعات دینی، ۱۳۶۶، ص ۷۹، س ۱۱.
۸) همان، ص ۳۶۸، س ۲۴.
۹) طباطبایی یزدی، همان، ص ۵۷ و ۵۸.
۱۰) الآملی، محمد تقی. المكاسب و البیع (تقریرات درس میرزا محمد حسین غروی نائینی)، قم، مؤسسهٔ النشر الاسلامی ۱۴۱۳، ج ۱. ص ۸۴.
۱۱) خراسانی، محمد كاظم. كفایهٔ الاصول، بی جا، بی تا ج ۲. ص ۳۰۷ - ۳۰۵.
۱۲) الجزائری المروج، السید محمد جعفر. هدی الطالب الی شرح المكاسب. الطبعهٔ الاولی: قم، مؤسسهٔ دارالكتاب الجزایری ۱۴۱۶، ج ۱، ص ۱۱۵ به نقل از: اصفهانی، محمد حسین. حاشیهٔ المكاسب، ج ۱. ص ۷.
۱۳) التوحیدی، محمد علی. مصباح الفقاههٔ فی المعاملات (تقریرات درس آیهٔ الله العظمی خویی)، الطبعهٔ الثالثه - قم، وجدانی، ۱۳۷۱، ج ۲ و ۳. ص ۴۴.
۱۴) الزحیلی، وهبهٔ. الفقهالاسلامی و ادلته، الطبعهٔ الثانیهٔ، دمشق، دارالفكر، ۱۹۸۴ م، ج۴. ص۵۶; و ج۵ .ص۴۸۹ به نقل از:فتح القدیر، ج۵. ص۷۴; و الفروق، ج ۳. ص ۲۰۸.
۱۵) امامی، سید حسن. حقوق مدنی، چ ۱۳، تهران، اسلامیه، ۱۳۷۳، ج ۱. ص ۱۹.
۱۶) صفایی، حسین. دوره مقدماتی حقوق مدنی،ج ۱،اشخاص و خانواده - اموال. چ دوم، تهران - مؤسسه عالی حسابداری، ص ۲۳۰.
۱۷) جعفری لنگرودی، محمد جعفر. حقوق اموال. چ سوم، تهران، گنج دانش ۱۳۷۳، ص ۸۸ - ۹۱.
۱۸) كاتوزیان، ناصر. حقوق مدنی، مقدمه: اموال- كلیات قرار دادها. چ ششم، تهران، دانشكده علوم اداری و مدیریتبازرگانی، ج ۱، ص ۱۶۲.
۱۹) السنهوری، عبدالرزاق احمد. الوسیط فی شرح القانون المدنی. بیروت دار احیاء التراث العربی، بی تا، ج۸، ص ۴۹۳ - ۴۹۲.
۲۰) الزحیلی، همان.
۲۱) جعفری لنگرودی، حقوق اموال. همان، ص ۸۸; و كاتوزیان، همان، ص ۱۶۰; و صفایی، همان; و كی نیا، مهدی. اطلاعات حقوقی برای رشته معماری. دانشگاه تهران - ۱۳۴۳، ص ۱۵۹.
۲۲) ماده ۳۵ ق.م مقرر میدارد: «تصرف به عنوان مالكیت، دلیل مالكیت است مگر این كه خلاف آن ثابتشود».
۲۳) بقره/ ۱۹۶.
۲۴) نساء/ ۹۲.
۲۵) الحر العاملی، محمد بن الحسن. وسائل الشیعهٔ، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا، ج ۱۳، ص ۹۰.
۲۶) النراقی، احمد. عوائد الایام. تحقیق: مركز الابحاث و الدراسات الاسلامیه. الطبعهٔ الاولی، قم، مركز النشر التابع لمكتب الاعلام الاسلامی، ۱۳۷۵، ص ۱۱۳.
۲۷) السنهوری، همان، ص ۴۹۶; و طلبهٔ، انور. الوسیط فی القانون المدنی، بی جا، بی تا، ۱۹۹۳ م، ج ۳. ص ۶-۵; و فرج، توفیق حسن. الحقوق العینیهٔ الاصلیهٔ. بیروت، الدار الجامعه ۱۹۹۳ م، ص ۹۱-۸۳; و الصدهٔ،عبدالمنعم فرج. الحقوق العینیهٔ الاصلیهٔ - دراسهٔ فی القانون اللبنانی و القانون المصری، بیروت، دارالنهضهٔ العربیهٔ بی تا، ص ۳۱-۲۷; و جعفری لنگرودی، حقوق اموال. همان، ص ۹۱-۸۹; و كی نیا، همان، ص ۱۶۴-۱۶۰.
۲۸) امامی، همان، ص ۲۰; و كی نیا، همان، ص ۱۶۴.
۲۹) عمده این حقوقدانان، مصری بوده كه به تبعیت از حقوق فرانسه این عناصر را برای ملكیتبر شمردهاند. برای اطلاعات بیشتر ر.ك: السنهوری، همان، ص ۴۱۷ به بعد; و الصدهٔ، همان، ص ۳۲-۲۶.
۳۰) النراقی، همان، ص ۵۸ به نقل از: السنن الكبری، ج ۶. ص ۱۰۰ و سنن الدار، ج ۳. ص ۲۶، ح ۹۱.
۳۱) منظور از قاعده سلطنت، قاعدهای است كه عرف و عقلا برآنند كه به امضای شرع یا عدم الردع اعتبار مییابد. تفاوت میان قاعده سلطنت و حدیث نبوی در مقام شك معلوم میگردد، زیرا اگر حدیث نبوی را از نظر سند ناتمام بدانیم، در مقام شك نمیتوان به قاعده سلطنت تمسك نمود; چه، سیره عقلا دلیلی لبی است و باید به قدر متیقن از آن اكتفا نمود. اما اگر سند حدیث را تمام بدانیم میتوان در موارد شك به عموم یا اطلاق آن تمسك كرد. برهمین اساس است كه شیخ مرتضی انصاری در مكاسب گاه از حدیث نبوی سخن میگوید (ص ۸۳، س ۳۰ و ص ۸۵، س ۱۵) و گاه از قاعده سلطنت (ص ۹۰، س ۳۵).
۳۲) كلینی الرازی، ابی جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق. الفروع من الكافی، الطبعهٔ الثانیه، تهران، دارالكتاب الاسلامیه ۱۳۶۲، ج ۵. ص ۲۹۲، باب الضرار، ح ۲.
۳۳) امامی، همان و كاتوزیان، همان.
۳۴) همان مآخذ به ترتیب ص ۲۷-۲۶ و ص ۱۶۷- ۱۶۴.
۳۵) السنهوری، همان، ص ۴۹۶; و فرج، همان، ص ۸۴;و الصدهٔ، همان، ص ۲۶.
۳۶) امامی، همان; و كاتوزیان، همان ; و كی نیا، همان.
۳۷) السنهوری، همان. ص ۵۰۱; و فرج، همان. ص ۸۸;و الصدهٔ، همان، ص ۲۹.
۳۸) امامی، همان; و كاتوزیان، همان.
۳۹) همان مآخذ; و كی نیا، همان.
۴۰) السنهوری، همان.
۴۱) جعفری لنگرودی، حقوق اموال. همان، ص ۹۷-۸۸.
۴۲) امامی، همان. ص ۲۰-۱۹; و كاتوزیان، همان، ص ۱۶۲-۱۶۰; و السنهوری، همان، ص ۵۲۹-۵۲۸.
۴۳) البلداوی، عبود. دراسهٔ فی الحقوق العینیهٔ الاصلیهٔ. بغداد، مطبعهٔ المعارف ۱۹۷۵م. ص ۱۷۲-۱۶۹.
۴۴) السنهوری، ص ۵۲۸.
۴۵) فرج، همان، ص ۵۹.
۴۶) البلداوی، همان، ص ۱۷۰-۱۶۹.
۴۷) كاتوزیان، ناصر. حقوق مدنی، اموال و مالكیت. چ اول، تهران، نشر یلدا ۱۳۷۴، ص ۱۰۰.
۴۸) السنهوری، همان، ص ۴۹۳.
۴۹) همان، ص ۵۴۴-۵۳۴; و امامی، همان، ص ۲۰-۱۹; و كاتوزیان، حقوق مدنی، اموال و مالكیت. ص ۱۰۴-۱۰۲; و الصدهٔ، همان، ص ۲۲-۱۹; و فرج، همان، ص ۶۶-۶۳.
۵۰) كاتوزیان، حقوق مدنی، اموال و مالكیت. همان، ص ۱۰۲.
۵۱) جعفری لنگرودی، حقوق اموال. همان، ص ۹۱
۵۲) السنهوری، همان، ص ۵۴۴-۵۳۴.
۵۳) السنهوری، همان، ۵۴۰-۵۳۹.
۵۴) الصدهٔ، همان، ص ۲۵-۲۳.
۵۵) كاتوزیان، حقوق مدنی، اموال و مالكیت. همان، ص ۱۰۴-۱۰۲; والصدهٔ، همان، ص ۲۲-۱۹; و فرج، همان، ص ۶۴-۶۳ و ص ۷۱-۷۰; و السنهوری، همان، ص ۵۳۹-۵۳۴.
۵۶) ر. ك: امامی، همان، ص ۱۹ به بعد در بیان صفات ملكیت; و كاتوزیان، حقوق مدنی، اموال و مالكیت. همان، ص ۹۹ به بعد در اوصاف مالكیت.
۵۷) الصدهٔ، همان، ص ۲۵-۲۳. نویسنده در پی نوشت ۱ و ۲،ص ۲۴، را از این گروه دانسته است.
۵۸) البلداوی، همان، ص ۱۷۲; و فرج، همان، ص ۶۵-۶۴; و هنری ولیون و جان مازو به نقل از الصدهٔ، همان، ص۲۳، پی نوشت ۱; و السنهوری، همان، ص ۵۴۰-۵۳۹ وی میگوید: این معنا- زماندار نبودن ملكیت - در مصر و فرانسه مورد اتفاق نیستبلكه برخی به جواز ملكیت موقت، (temporaire) معتقدند.
۵۹) برای نمونه ر. ك: امامی، همان، ص ۲۰-۱۹; و كاتوزیان، حقوق مدنی، اموال و مالكیت، همان، ص۱۰۴-۱۰۲; السنهوری، ص ۵۴۴-۵۳۴.
۶۰) جعفری لنگرودی، حقوق اموال. همان، ص ۹۱; و كینیا، مهدی. همان، ص ۱۶۴-۱۶۰.
۶۱) امامی، همان، ص ۲۰-۱۹.
۶۲) كاتوزیان، حقوق مدنی، اموال و مالكیت. همان، ص ۱۰۴-۱۰۲.
۶۳) السنهوری، همان، ص ۵۴۴-۵۳۹. این حقوقدان برخی از مخالفین را در پینوشت ۱ و ۲ ص ۵۴۰ از همین كتاب چنین ذكر كردهاست : در مصر: شفیق شحاتهٔ، عبد المنعم البدراوی و مؤلف; در فرانسه: پلا نیول، ریپیر، بولانچیه و مازو.
۶۴) السنهوری، همان، ج ۳. ص ۹۶.
۶۵) الصدهٔ، همان، ص ۲۳ به نقل از: هنری ولیون و جان مازو.
۶۶) همان. به نقل از: ریپیر، بولانجی، شفیق شحاتهٔ و عبدالرزاق احمد السنهوری.
۶۷) كاتوزیان، حقوق مدنی،اموال و مالكیت. همان، ص ۱۰۲.
۶۸) السنهوری، همان، ص ۵۴۱-۵۴۰ با اندكی تلخیص.
۶۹) همان. ص ۵۰۱ با اندكی تلخیص.
۷۰) همان، ص ۵۴۱.
۷۱) برای نمونه ر.ك: طباطبایی یزدی، سید محمد كاظم. سؤال و جواب. به اهتمام، سید مصطفی محقق داماد و دیگران، تهران، مركز نشر علوم اسلامی ۱۳۷۶، ج اول، ص۲۲۴; و جعفری لنگرودی، حقوق اموال. همان ص ۹۱ به نقل از: سید محمد كاظم طباطبایی یزدی. حاشیهٔ المكاسب. ص ۶۴; و علامه حلی. المختلف. ص ۳۴ و ۲۵; الصدهٔ، همان، ص ۲۳.
۷۲) برای نمونه ر.ك: الصدهٔ، ص ۲۳ و ۲۴. در پانویسهای ص ۲۴ همین كتاب از حقوقدانان دیگر همچون بلانیول، ریپیر، پیكار، عبدالفتاح عبدالباقی، اسماعیل غانم و حسن كیرهٔ نیز مطالبی نقل شده است.
۷۳) طباطبایی یزدی، سؤال و جواب. همان، ص ۲۲۴.
۷۴) همان; و جعفری لنگرودی، حقوق اموال. همان، ص ۹۱; و الصدهٔ، همان، ص ۲۳.
۷۵) همان ماخذ.
۷۶) ر.ك: النجفی، محمد حسن. جواهر الكلام. الطبقهٔ السابعه، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی تا، ج ۲۸، ص۵۸-۵۵.
۷۷) برای دیدن این ادله ر.ك: السنهوری، همان، ص ۵۴۴-۵۴۱. وی بعضی ادله را از پلانیول، ریپیر و پیكار نقل میكند.
۷۸) برای نمونه میتوان به كتاب المكاسب شیخ مرتضی انصاری مراجعه كرد. ایشان در ابتدای مباحثخیارات به تفصیل از «ماهیتخیار» سخن گفته است.
۷۹) ر.ك: كاتوزیان، ناصر. حقوق مدنی،اعمال حقوقی: قرارداد- ایقاع. چ چهارم، تهران، شركت انتشار با همكاری شركتبهمن برنا، ۱۳۷۶، ص ۳۵۹-۳۵۸.
۸۰) السنهوری، همان، ص ۵۴۴-۵۴۳.
۸۱) المجلسی، محمد باقر. بحار الانوار، الطبعهٔ الثالثهٔ، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ج ۲. ص ۲۷۲، ح ۷.
۸۲) الحسینی المراغی، السید میر عبدالفتاح. العناوین، الطبعهٔ الاولی، قم، مؤسسهٔ النشر الاسلامی، ۱۴۱۸، ج ۲. ص ۸.
۸۳) ر.ك: الجزائری، همان، ص ۳۹۹-۳۹۷. به نظر میرسد بهترین تحقیق در مورد سند این حدیث نبوی، در این كتاب ارائه گردیده است.
۸۴) التوحیدی، همان، ج ۳. ص ۹۰.
۸۵) الجزائری، همان، ص ۴۰۱.
۸۶) همان، ۳۹۷.
۸۷) همان، ص ۴۰۸-۴۰۱، این وجوه سه گانه به گونهای موجز و مفید در این كتاب آمده است.
۸۸) برای این ادعا دو دلیل میباشد كه به نظر میرسد استدلال اول، از آن مصنف باشد و دیگری از محقق اصفهانی. به جهت رعایت اختصار تنها دلیل اول با تلخیص آورده میشود.
۸۹) حائری، مسعود. مبانی فقهی اصل آزادی قراردادها و تحلیلی از ماده ۱۰ قانون مدنی. ص ۳۹.
۹۰) ذكر دو نمونه «وقف» و «صلح» به جهت اختصار میباشد. برای دیدن دیگر نمونهها ر.ك: احمدزاده بزاز، سید عبدالمطلب. تحلیل حقوقی سهیم شدن زمانی، پایان نامه كارشناسی ارشد.
۹۱) النجفی، همان،، ص ۵۳; و الحلی (ابن ادریس)، محمد بن منصور. كتاب السرائر لتحریر الفتاوی، ج ۳. ص ۱۵۶; و الكركی (محقق ثانی)، علی بن الحسین. جامع المقاصد فی شرح القواعد، ج ۹. الطبعهٔ الاولی، قم، مؤسسهٔ آل البیت الاحیاء التراث، ۱۴۱۱، ص ۱۶-۱۵; و العاملی (شهید ثانی)، زین الدین بن علی. مسالك الافهام الی تنقیح شرائع الاسلام، ج ۵. ص ۳۵۳; و الخوانساری، السید احمد. جامع المدارك فی شرح مختصر النافع، ج ۴. ص ۳.
۹۲) همان مآخذ. صاحب جواهر در ج ۲۸، ص ۵۵ با عبارت زیر تصریح میكند كه مراد از اجماع فقها بر اعتبار دوام، «عدم توقیت صریح به مدت زمان مشخص» است.
۹۳) النجفی، همان، ص ۵۸-۵۵; و العاملی (شهید ثانی)، زین الدین بن علی. مسالك الافهام الی تنقیح شرائع الاسلام، ج ۵. ص ۳۵۵-۳۵۴. گرچه صاحب جواهر، صاحب مسالك را در زمره مخالفین آورده است ولی به نظر میرسد شهید ثانی در پایان بحث گرایشی قوی نسبتبه قول به صحت دارد.
۹۴) الحسینی الشیرازی، السید محمد. الفقه، ج ۶۰. الطبقهٔ الثانیه، بیروت، دارالعلوم، ۱۴۰۹، ص ۸۱-۷۵; و الحسینی الروحانی، السید محمد صادق. فقه الصادق، ج ۲۰. ص ۳۱۷-۳۱۵.
۹۵) النجفی، همان، ص ۵۵.
۹۶) همان. ص ۱۵; و الكركی، همان، ص ۵۴.
۹۷) جعفری لنگرودی، محمد جعفر. ترمینولوژی حقوق. چ ششم، تهران، گنج دانش، ۱۳۷۲، ص ۷۵۲، ش ۶۰۵۶; و همو. حقوق اموال. ص ۲۰۵; و امامی، همان، ص ۶۸ و ۷۲; و كاتوزیان، ناصر. حقوق مدنی: عقود معین، چ دوم، تهران، نشر یلدا، ۱۳۷۳، ج ۳. هبه -وقف - وصیت. ص ۲۰۸ - ۲۰۷.
۹۸) مواد ۵۵ تا ۹۱ قانون مدنی خصوصا مواد ۵۵، ۵۸ و ۵۹.
۹۹) النجفی، همان، ص ۹۰; و الصدر، السید محمد. ماوراء الفقه، ج ۴. ص ۲۱۵.
۱۰۰) كاتوزیان، حقوق مدنی: عقود معین، همان، ج ۳. ص ۱۲۱; و جعفری لنگرودی، حقوق اموال. همان، ص ۲۰۴.
۱۰۱) النجفی، همان، ص ۹۱; و الحلی (ابن ادریس)، همان، ج ۳. ص ۱۵۴-۱۵۳; و العاملی (شهید ثانی)، همان، ج ۵، ص ۳۷۸-۳۷۵; الكركی (محقق ثانی)، همان، ج ۹. ص ۶۵-۶۲.
۱۰۲) همان.
۱۳) همان.
۱۰۴) جعفری لنگرودی، حقوق اموال. همان، ص ۲۰۴ و ۲۰۶.
۱۰۵) العاملی (شهید ثانی)، همان، ج ۵. ص ۳۵۷- ۳۵۶; و انصاری، مرتضی. المكاسب. ص ۱۶۵،س ۱۴ به بعد.
۱۰۶) النجفی، همان، ص ۶۱; و العاملی (شهید ثانی)، همان; و الطوسی، حسین بن علی. المبسوط فی فقه الامامیه، ج ۳. ص ۲۹۳.
۰۷) الحسینی الشیرازی، همان، ج ۶۰. ص ۷۹.
۱۰۸) النجفی، همان، ج ۲۶. ص ۲۱۲.
۱۰۹) طباطبایی یزدی، سؤال و جواب. همان، ص ۲۴۴-۲۴۳، سؤال ۳۸۷ و ص ۲۴۶، سؤال ۳۹۲.
۱۱۰) جعفری لنگرودی، دائرهٔ المعارف، همان، ج ۱، ص ۴۶۸.
۱۱۱) النجفی، همان، ج۲۸. ص ۵۳.
منبع:فصلنامه نامه مفید،شماره
۱) این مقاله خلاصهای از پایان نامه نگارنده است كه با راهنمایی دكتر مصطفی محقق داماد در دانشگاه مفید دفاع شده است.
۲) عضو هیات علمی دانشگاه مفید
۳) Henry compbell black, BLACK|S LAW DICTIONERY
۴) ر.ك: جعفری لنگرودی، محمد جعفر. دائرهٔ المعارف حقوق مدنی و تجارت، ج ۱، حقوق تعهدات: عقود و ایقاعات.چ اول، تهران، بنیاد راستاد، ۱۳۵۷، ص ۱۰۸۲ به نقل از: مجموعه رسمی، ۱۳۵۱، ص ۲۸۸.
۵) ر.ك: طباطبایی یزدی، سید محمد كاظم. حاشیهٔ المكاسب. قم، اسماعیلیان، ص ۶۶، س ۱۷.
۶ ابنمنظور. لسان العرب، ج ۱۳; الطبعهٔ الاولی، بیروت، داراحیاء التراث العربی ۱۴۰۸ و ابن درید، ابی بكر بن الحسن الازدی البصری. جمهرهٔ اللغهٔ ج ۳; الطبعهٔ الاولی [پاكستان] دار صادر، ۱۳۴۵ و احمد بن فارس بن زكریا، ابی الحسین. معجم مقاییس اللغهٔ، ج ۵; دارالكتب العلمیه، بی تا، و صفی پور، عبدالرحیم بن عبدالكریم. منتهی الارب، ج ۳ و ۴.[تهران] كتابخانه سنائی بی تا.
۷) انصاری، مرتضی. مكاسب (بیع). قم، مطبوعات دینی، ۱۳۶۶، ص ۷۹، س ۱۱.
۸) همان، ص ۳۶۸، س ۲۴.
۹) طباطبایی یزدی، همان، ص ۵۷ و ۵۸.
۱۰) الآملی، محمد تقی. المكاسب و البیع (تقریرات درس میرزا محمد حسین غروی نائینی)، قم، مؤسسهٔ النشر الاسلامی ۱۴۱۳، ج ۱. ص ۸۴.
۱۱) خراسانی، محمد كاظم. كفایهٔ الاصول، بی جا، بی تا ج ۲. ص ۳۰۷ - ۳۰۵.
۱۲) الجزائری المروج، السید محمد جعفر. هدی الطالب الی شرح المكاسب. الطبعهٔ الاولی: قم، مؤسسهٔ دارالكتاب الجزایری ۱۴۱۶، ج ۱، ص ۱۱۵ به نقل از: اصفهانی، محمد حسین. حاشیهٔ المكاسب، ج ۱. ص ۷.
۱۳) التوحیدی، محمد علی. مصباح الفقاههٔ فی المعاملات (تقریرات درس آیهٔ الله العظمی خویی)، الطبعهٔ الثالثه - قم، وجدانی، ۱۳۷۱، ج ۲ و ۳. ص ۴۴.
۱۴) الزحیلی، وهبهٔ. الفقهالاسلامی و ادلته، الطبعهٔ الثانیهٔ، دمشق، دارالفكر، ۱۹۸۴ م، ج۴. ص۵۶; و ج۵ .ص۴۸۹ به نقل از:فتح القدیر، ج۵. ص۷۴; و الفروق، ج ۳. ص ۲۰۸.
۱۵) امامی، سید حسن. حقوق مدنی، چ ۱۳، تهران، اسلامیه، ۱۳۷۳، ج ۱. ص ۱۹.
۱۶) صفایی، حسین. دوره مقدماتی حقوق مدنی،ج ۱،اشخاص و خانواده - اموال. چ دوم، تهران - مؤسسه عالی حسابداری، ص ۲۳۰.
۱۷) جعفری لنگرودی، محمد جعفر. حقوق اموال. چ سوم، تهران، گنج دانش ۱۳۷۳، ص ۸۸ - ۹۱.
۱۸) كاتوزیان، ناصر. حقوق مدنی، مقدمه: اموال- كلیات قرار دادها. چ ششم، تهران، دانشكده علوم اداری و مدیریتبازرگانی، ج ۱، ص ۱۶۲.
۱۹) السنهوری، عبدالرزاق احمد. الوسیط فی شرح القانون المدنی. بیروت دار احیاء التراث العربی، بی تا، ج۸، ص ۴۹۳ - ۴۹۲.
۲۰) الزحیلی، همان.
۲۱) جعفری لنگرودی، حقوق اموال. همان، ص ۸۸; و كاتوزیان، همان، ص ۱۶۰; و صفایی، همان; و كی نیا، مهدی. اطلاعات حقوقی برای رشته معماری. دانشگاه تهران - ۱۳۴۳، ص ۱۵۹.
۲۲) ماده ۳۵ ق.م مقرر میدارد: «تصرف به عنوان مالكیت، دلیل مالكیت است مگر این كه خلاف آن ثابتشود».
۲۳) بقره/ ۱۹۶.
۲۴) نساء/ ۹۲.
۲۵) الحر العاملی، محمد بن الحسن. وسائل الشیعهٔ، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا، ج ۱۳، ص ۹۰.
۲۶) النراقی، احمد. عوائد الایام. تحقیق: مركز الابحاث و الدراسات الاسلامیه. الطبعهٔ الاولی، قم، مركز النشر التابع لمكتب الاعلام الاسلامی، ۱۳۷۵، ص ۱۱۳.
۲۷) السنهوری، همان، ص ۴۹۶; و طلبهٔ، انور. الوسیط فی القانون المدنی، بی جا، بی تا، ۱۹۹۳ م، ج ۳. ص ۶-۵; و فرج، توفیق حسن. الحقوق العینیهٔ الاصلیهٔ. بیروت، الدار الجامعه ۱۹۹۳ م، ص ۹۱-۸۳; و الصدهٔ،عبدالمنعم فرج. الحقوق العینیهٔ الاصلیهٔ - دراسهٔ فی القانون اللبنانی و القانون المصری، بیروت، دارالنهضهٔ العربیهٔ بی تا، ص ۳۱-۲۷; و جعفری لنگرودی، حقوق اموال. همان، ص ۹۱-۸۹; و كی نیا، همان، ص ۱۶۴-۱۶۰.
۲۸) امامی، همان، ص ۲۰; و كی نیا، همان، ص ۱۶۴.
۲۹) عمده این حقوقدانان، مصری بوده كه به تبعیت از حقوق فرانسه این عناصر را برای ملكیتبر شمردهاند. برای اطلاعات بیشتر ر.ك: السنهوری، همان، ص ۴۱۷ به بعد; و الصدهٔ، همان، ص ۳۲-۲۶.
۳۰) النراقی، همان، ص ۵۸ به نقل از: السنن الكبری، ج ۶. ص ۱۰۰ و سنن الدار، ج ۳. ص ۲۶، ح ۹۱.
۳۱) منظور از قاعده سلطنت، قاعدهای است كه عرف و عقلا برآنند كه به امضای شرع یا عدم الردع اعتبار مییابد. تفاوت میان قاعده سلطنت و حدیث نبوی در مقام شك معلوم میگردد، زیرا اگر حدیث نبوی را از نظر سند ناتمام بدانیم، در مقام شك نمیتوان به قاعده سلطنت تمسك نمود; چه، سیره عقلا دلیلی لبی است و باید به قدر متیقن از آن اكتفا نمود. اما اگر سند حدیث را تمام بدانیم میتوان در موارد شك به عموم یا اطلاق آن تمسك كرد. برهمین اساس است كه شیخ مرتضی انصاری در مكاسب گاه از حدیث نبوی سخن میگوید (ص ۸۳، س ۳۰ و ص ۸۵، س ۱۵) و گاه از قاعده سلطنت (ص ۹۰، س ۳۵).
۳۲) كلینی الرازی، ابی جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق. الفروع من الكافی، الطبعهٔ الثانیه، تهران، دارالكتاب الاسلامیه ۱۳۶۲، ج ۵. ص ۲۹۲، باب الضرار، ح ۲.
۳۳) امامی، همان و كاتوزیان، همان.
۳۴) همان مآخذ به ترتیب ص ۲۷-۲۶ و ص ۱۶۷- ۱۶۴.
۳۵) السنهوری، همان، ص ۴۹۶; و فرج، همان، ص ۸۴;و الصدهٔ، همان، ص ۲۶.
۳۶) امامی، همان; و كاتوزیان، همان ; و كی نیا، همان.
۳۷) السنهوری، همان. ص ۵۰۱; و فرج، همان. ص ۸۸;و الصدهٔ، همان، ص ۲۹.
۳۸) امامی، همان; و كاتوزیان، همان.
۳۹) همان مآخذ; و كی نیا، همان.
۴۰) السنهوری، همان.
۴۱) جعفری لنگرودی، حقوق اموال. همان، ص ۹۷-۸۸.
۴۲) امامی، همان. ص ۲۰-۱۹; و كاتوزیان، همان، ص ۱۶۲-۱۶۰; و السنهوری، همان، ص ۵۲۹-۵۲۸.
۴۳) البلداوی، عبود. دراسهٔ فی الحقوق العینیهٔ الاصلیهٔ. بغداد، مطبعهٔ المعارف ۱۹۷۵م. ص ۱۷۲-۱۶۹.
۴۴) السنهوری، ص ۵۲۸.
۴۵) فرج، همان، ص ۵۹.
۴۶) البلداوی، همان، ص ۱۷۰-۱۶۹.
۴۷) كاتوزیان، ناصر. حقوق مدنی، اموال و مالكیت. چ اول، تهران، نشر یلدا ۱۳۷۴، ص ۱۰۰.
۴۸) السنهوری، همان، ص ۴۹۳.
۴۹) همان، ص ۵۴۴-۵۳۴; و امامی، همان، ص ۲۰-۱۹; و كاتوزیان، حقوق مدنی، اموال و مالكیت. ص ۱۰۴-۱۰۲; و الصدهٔ، همان، ص ۲۲-۱۹; و فرج، همان، ص ۶۶-۶۳.
۵۰) كاتوزیان، حقوق مدنی، اموال و مالكیت. همان، ص ۱۰۲.
۵۱) جعفری لنگرودی، حقوق اموال. همان، ص ۹۱
۵۲) السنهوری، همان، ص ۵۴۴-۵۳۴.
۵۳) السنهوری، همان، ۵۴۰-۵۳۹.
۵۴) الصدهٔ، همان، ص ۲۵-۲۳.
۵۵) كاتوزیان، حقوق مدنی، اموال و مالكیت. همان، ص ۱۰۴-۱۰۲; والصدهٔ، همان، ص ۲۲-۱۹; و فرج، همان، ص ۶۴-۶۳ و ص ۷۱-۷۰; و السنهوری، همان، ص ۵۳۹-۵۳۴.
۵۶) ر. ك: امامی، همان، ص ۱۹ به بعد در بیان صفات ملكیت; و كاتوزیان، حقوق مدنی، اموال و مالكیت. همان، ص ۹۹ به بعد در اوصاف مالكیت.
۵۷) الصدهٔ، همان، ص ۲۵-۲۳. نویسنده در پی نوشت ۱ و ۲،ص ۲۴، را از این گروه دانسته است.
۵۸) البلداوی، همان، ص ۱۷۲; و فرج، همان، ص ۶۵-۶۴; و هنری ولیون و جان مازو به نقل از الصدهٔ، همان، ص۲۳، پی نوشت ۱; و السنهوری، همان، ص ۵۴۰-۵۳۹ وی میگوید: این معنا- زماندار نبودن ملكیت - در مصر و فرانسه مورد اتفاق نیستبلكه برخی به جواز ملكیت موقت، (temporaire) معتقدند.
۵۹) برای نمونه ر. ك: امامی، همان، ص ۲۰-۱۹; و كاتوزیان، حقوق مدنی، اموال و مالكیت، همان، ص۱۰۴-۱۰۲; السنهوری، ص ۵۴۴-۵۳۴.
۶۰) جعفری لنگرودی، حقوق اموال. همان، ص ۹۱; و كینیا، مهدی. همان، ص ۱۶۴-۱۶۰.
۶۱) امامی، همان، ص ۲۰-۱۹.
۶۲) كاتوزیان، حقوق مدنی، اموال و مالكیت. همان، ص ۱۰۴-۱۰۲.
۶۳) السنهوری، همان، ص ۵۴۴-۵۳۹. این حقوقدان برخی از مخالفین را در پینوشت ۱ و ۲ ص ۵۴۰ از همین كتاب چنین ذكر كردهاست : در مصر: شفیق شحاتهٔ، عبد المنعم البدراوی و مؤلف; در فرانسه: پلا نیول، ریپیر، بولانچیه و مازو.
۶۴) السنهوری، همان، ج ۳. ص ۹۶.
۶۵) الصدهٔ، همان، ص ۲۳ به نقل از: هنری ولیون و جان مازو.
۶۶) همان. به نقل از: ریپیر، بولانجی، شفیق شحاتهٔ و عبدالرزاق احمد السنهوری.
۶۷) كاتوزیان، حقوق مدنی،اموال و مالكیت. همان، ص ۱۰۲.
۶۸) السنهوری، همان، ص ۵۴۱-۵۴۰ با اندكی تلخیص.
۶۹) همان. ص ۵۰۱ با اندكی تلخیص.
۷۰) همان، ص ۵۴۱.
۷۱) برای نمونه ر.ك: طباطبایی یزدی، سید محمد كاظم. سؤال و جواب. به اهتمام، سید مصطفی محقق داماد و دیگران، تهران، مركز نشر علوم اسلامی ۱۳۷۶، ج اول، ص۲۲۴; و جعفری لنگرودی، حقوق اموال. همان ص ۹۱ به نقل از: سید محمد كاظم طباطبایی یزدی. حاشیهٔ المكاسب. ص ۶۴; و علامه حلی. المختلف. ص ۳۴ و ۲۵; الصدهٔ، همان، ص ۲۳.
۷۲) برای نمونه ر.ك: الصدهٔ، ص ۲۳ و ۲۴. در پانویسهای ص ۲۴ همین كتاب از حقوقدانان دیگر همچون بلانیول، ریپیر، پیكار، عبدالفتاح عبدالباقی، اسماعیل غانم و حسن كیرهٔ نیز مطالبی نقل شده است.
۷۳) طباطبایی یزدی، سؤال و جواب. همان، ص ۲۲۴.
۷۴) همان; و جعفری لنگرودی، حقوق اموال. همان، ص ۹۱; و الصدهٔ، همان، ص ۲۳.
۷۵) همان ماخذ.
۷۶) ر.ك: النجفی، محمد حسن. جواهر الكلام. الطبقهٔ السابعه، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی تا، ج ۲۸، ص۵۸-۵۵.
۷۷) برای دیدن این ادله ر.ك: السنهوری، همان، ص ۵۴۴-۵۴۱. وی بعضی ادله را از پلانیول، ریپیر و پیكار نقل میكند.
۷۸) برای نمونه میتوان به كتاب المكاسب شیخ مرتضی انصاری مراجعه كرد. ایشان در ابتدای مباحثخیارات به تفصیل از «ماهیتخیار» سخن گفته است.
۷۹) ر.ك: كاتوزیان، ناصر. حقوق مدنی،اعمال حقوقی: قرارداد- ایقاع. چ چهارم، تهران، شركت انتشار با همكاری شركتبهمن برنا، ۱۳۷۶، ص ۳۵۹-۳۵۸.
۸۰) السنهوری، همان، ص ۵۴۴-۵۴۳.
۸۱) المجلسی، محمد باقر. بحار الانوار، الطبعهٔ الثالثهٔ، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ج ۲. ص ۲۷۲، ح ۷.
۸۲) الحسینی المراغی، السید میر عبدالفتاح. العناوین، الطبعهٔ الاولی، قم، مؤسسهٔ النشر الاسلامی، ۱۴۱۸، ج ۲. ص ۸.
۸۳) ر.ك: الجزائری، همان، ص ۳۹۹-۳۹۷. به نظر میرسد بهترین تحقیق در مورد سند این حدیث نبوی، در این كتاب ارائه گردیده است.
۸۴) التوحیدی، همان، ج ۳. ص ۹۰.
۸۵) الجزائری، همان، ص ۴۰۱.
۸۶) همان، ۳۹۷.
۸۷) همان، ص ۴۰۸-۴۰۱، این وجوه سه گانه به گونهای موجز و مفید در این كتاب آمده است.
۸۸) برای این ادعا دو دلیل میباشد كه به نظر میرسد استدلال اول، از آن مصنف باشد و دیگری از محقق اصفهانی. به جهت رعایت اختصار تنها دلیل اول با تلخیص آورده میشود.
۸۹) حائری، مسعود. مبانی فقهی اصل آزادی قراردادها و تحلیلی از ماده ۱۰ قانون مدنی. ص ۳۹.
۹۰) ذكر دو نمونه «وقف» و «صلح» به جهت اختصار میباشد. برای دیدن دیگر نمونهها ر.ك: احمدزاده بزاز، سید عبدالمطلب. تحلیل حقوقی سهیم شدن زمانی، پایان نامه كارشناسی ارشد.
۹۱) النجفی، همان،، ص ۵۳; و الحلی (ابن ادریس)، محمد بن منصور. كتاب السرائر لتحریر الفتاوی، ج ۳. ص ۱۵۶; و الكركی (محقق ثانی)، علی بن الحسین. جامع المقاصد فی شرح القواعد، ج ۹. الطبعهٔ الاولی، قم، مؤسسهٔ آل البیت الاحیاء التراث، ۱۴۱۱، ص ۱۶-۱۵; و العاملی (شهید ثانی)، زین الدین بن علی. مسالك الافهام الی تنقیح شرائع الاسلام، ج ۵. ص ۳۵۳; و الخوانساری، السید احمد. جامع المدارك فی شرح مختصر النافع، ج ۴. ص ۳.
۹۲) همان مآخذ. صاحب جواهر در ج ۲۸، ص ۵۵ با عبارت زیر تصریح میكند كه مراد از اجماع فقها بر اعتبار دوام، «عدم توقیت صریح به مدت زمان مشخص» است.
۹۳) النجفی، همان، ص ۵۸-۵۵; و العاملی (شهید ثانی)، زین الدین بن علی. مسالك الافهام الی تنقیح شرائع الاسلام، ج ۵. ص ۳۵۵-۳۵۴. گرچه صاحب جواهر، صاحب مسالك را در زمره مخالفین آورده است ولی به نظر میرسد شهید ثانی در پایان بحث گرایشی قوی نسبتبه قول به صحت دارد.
۹۴) الحسینی الشیرازی، السید محمد. الفقه، ج ۶۰. الطبقهٔ الثانیه، بیروت، دارالعلوم، ۱۴۰۹، ص ۸۱-۷۵; و الحسینی الروحانی، السید محمد صادق. فقه الصادق، ج ۲۰. ص ۳۱۷-۳۱۵.
۹۵) النجفی، همان، ص ۵۵.
۹۶) همان. ص ۱۵; و الكركی، همان، ص ۵۴.
۹۷) جعفری لنگرودی، محمد جعفر. ترمینولوژی حقوق. چ ششم، تهران، گنج دانش، ۱۳۷۲، ص ۷۵۲، ش ۶۰۵۶; و همو. حقوق اموال. ص ۲۰۵; و امامی، همان، ص ۶۸ و ۷۲; و كاتوزیان، ناصر. حقوق مدنی: عقود معین، چ دوم، تهران، نشر یلدا، ۱۳۷۳، ج ۳. هبه -وقف - وصیت. ص ۲۰۸ - ۲۰۷.
۹۸) مواد ۵۵ تا ۹۱ قانون مدنی خصوصا مواد ۵۵، ۵۸ و ۵۹.
۹۹) النجفی، همان، ص ۹۰; و الصدر، السید محمد. ماوراء الفقه، ج ۴. ص ۲۱۵.
۱۰۰) كاتوزیان، حقوق مدنی: عقود معین، همان، ج ۳. ص ۱۲۱; و جعفری لنگرودی، حقوق اموال. همان، ص ۲۰۴.
۱۰۱) النجفی، همان، ص ۹۱; و الحلی (ابن ادریس)، همان، ج ۳. ص ۱۵۴-۱۵۳; و العاملی (شهید ثانی)، همان، ج ۵، ص ۳۷۸-۳۷۵; الكركی (محقق ثانی)، همان، ج ۹. ص ۶۵-۶۲.
۱۰۲) همان.
۱۳) همان.
۱۰۴) جعفری لنگرودی، حقوق اموال. همان، ص ۲۰۴ و ۲۰۶.
۱۰۵) العاملی (شهید ثانی)، همان، ج ۵. ص ۳۵۷- ۳۵۶; و انصاری، مرتضی. المكاسب. ص ۱۶۵،س ۱۴ به بعد.
۱۰۶) النجفی، همان، ص ۶۱; و العاملی (شهید ثانی)، همان; و الطوسی، حسین بن علی. المبسوط فی فقه الامامیه، ج ۳. ص ۲۹۳.
۰۷) الحسینی الشیرازی، همان، ج ۶۰. ص ۷۹.
۱۰۸) النجفی، همان، ج ۲۶. ص ۲۱۲.
۱۰۹) طباطبایی یزدی، سؤال و جواب. همان، ص ۲۴۴-۲۴۳، سؤال ۳۸۷ و ص ۲۴۶، سؤال ۳۹۲.
۱۱۰) جعفری لنگرودی، دائرهٔ المعارف، همان، ج ۱، ص ۴۶۸.
۱۱۱) النجفی، همان، ج۲۸. ص ۵۳.
منبع:فصلنامه نامه مفید،شماره
منبع : خبرگزاری فارس
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست