چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
غزه؛ تلاقی امنیت و مقاومت
در هنگامهای که ایهود اولمرت، نخستوزیر مستعفی رژیم صهیونیستی در حال انتظار برای خروج از دفتر نخستوزیری بود از الزامات صلح با اعراب سخن گفت که اسرائیل برای آنکه با همسایگان عرب به صلح واقعی برسد نهتنها باید بخشهای عمدهای از بلندیهای جولان را به سوریه بدهد بلکه لازم است از قسمتهای زیادی از کرانه باختری رود اردن نیز عقب بنشیند و حتی بخش عمدهای از شرق بیتالمقدس را به فلسطینیان بسپارد و تا جایی پیش رفت که رویای تشکیل اسرائیل بزرگ را نیز بر بادرفته دانست. اندکی بعد بازگشت به عقب وی در ادامه سیاست مشت آهنین شارون که بارها از آن به انتقاد برخاسته بود دگر بار فلسطین و این بار غزه را زمزمه رسانهای ساخت تا اینجا نامی باشد که این روزها بارها و بارها روی تلکس خبرگزاریها تکرار شود و بیهیچ تاملی جای خود را به خبر بعدی دهد تا شاید ساعتی بعد باز هم خبری از اوضاع بحرانزده و فاجعهآمیز بیش از یک و نیم میلیون انسان، مخاطبان را برای لحظاتی هم که شده انگشت به دهان کند و اعراب هم امیدوار باشند که اعتراف دیرهنگام اولمرت به الزامات صلح و رستگاری سیاسی طرفدار دوآتشه زمین در برابر صلح، اینچنین ناگوار تعبیر شود و سناریوی حصر غزه قربانی ناکام رویای آشفتهای از سیاستهای فشار و سکوت اولمرت شود.
میتوان این روزها حتی در اظهارنظرهای اولمرت رگههایی آشکار از واپسگرایی به سیاستهای یکجانبهگرایانه شارون را پیدا کرد که پس از ترک قدرت، اولمرت نیز با همان دیدگاهها و مشی سیاسی وارد عرصه قدرت شد و یکی از دلایل اصلی انتخاب وی پشتیبانی از طرح تخلیه شهرکنشینان از مناطق اشغالی نوار غزه و کرانه باختری و خروج یکجانبه ارتش اسرائیل از این مناطق بدون هماهنگی با تشکیلات خودگردان فلسطین بود. اما این استراتژی که بدون توجه به مختصات واقعی امنیت، قدرت و مقاومت در سرزمینهای فلسطینی خصوصا غزه اتخاذ شده بود هیچگاه به تامین امنیت برای اسرائیل از سویی و خفگی استراتژیکی مقاومت از سوی دیگر منجر نشد. حمله به شهرکهای یهودینشین و پس از آن ربوده شدن یک سرباز توسط گروههای مقاومت این راهبرد را به شکست کامل کشاند. واکنش دولت اولمرت به این موضوع و حضور خشن و بحثبرانگیز ارتش در غزه بدون داشتن هیچ استراتژی سیاسی یا حتی نظامی مشخص بود. چرا که از گذشته تاکنون دکترین نظامی تهاجمی اسرائیل بهطور سنتی بر پایه پیشدستی در حمله به منابع و منافع تهدید و کشاندن درگیری به فضای سرزمینی دشمن استوار بوده است. این دکترین که در طبقهبندی وزارت جنگ اسرائیل با عنوان <آمادگی برای درگیر شدن و واردکردن ضربات کوتاه و موثر به نیروهای تهدیدکننده یا آماده حمله> بیان میشود و همین نگرش هم پس از ۱۱ سپتامبر و تلفیق با طرح دفاع مشروع و دیپلماسی منفعلانه نومحافظهکاران به راهبری امنیتی تلآویو نقش پررنگتری را ایفا نموده است. هرچند که فرسایشی بودن ماهیت تحرکات نظامی سازمانهای فلسطینی در طول انتفاضه اول و دوم در قابلیت و کارکردهای دکترین مزبور تردیدهای جدی ایجاد کرده است اما تلآویو مدتها است از پذیرش این شکاف امنیتی سر باز زده است.
این مساله در کنار خیزش آرام نسبتی و بر هم خوردن تراز جمعیتی، لایههای پنهانی است که مدتها است زنگ خطر را برای مقامات اسرائیلی به صدا درآورده است. عمده نگرانی هم حداقل به ۴۰ سال اخیر برمیگردد؛ جایی که جنگ چهارم اعراب و اسرائیل در ژوئن ۱۹۶۷ تغییرات بنیادینی را در اندیشه عربی نسبت به مناقشه اعراب و اسرائیل از یکسو و ایدئولوژی صهیونیستی نسبت به تاسیس دولت اسرائیل از سوی دیگر سبب شد.
به گونهای که میتوان گفت هیچیک از دو طرف نزاع پس از ۴۰ سال قادر به تحقق اهداف خود از این جنگ نشدهاند. جنگ ژوئن در اندیشه نظامهای عربی سطح مورد نزاع میان دو طرف را از نابودی اسرائیل به محدودیت مرزهای اسرائیل تنزل داد و از این حیث منافع کوتاهمدت اسرائیل را تامین کرد و در آن سو اسرائیل نیز هرگز نتوانست منافع سیاسی خود را تامین نماید. از طرف دیگر اشغال نوار غزه و ساحل غربی رود اردن، بنبست و مشکل فلسطینیها و جنگ و عدم وجود امنیت جامعه اسرائیل را نیز پس از این جنگ و بهویژه پس از سیاست یکدست سازی- هضم بافت جمعیتی فلسطین در درون جامعه اسرائیل- با بحران روبهرو کرد. این موضوع موجب شد تعداد زیادی از مهاجران یهودی به اروپا و آمریکا بازگردند. سیاست یکپارچهسازی اسرائیل که در شعار <سرزمین بزرگ اسرائیل> تجلی مییافت، نخستین پیامد پیروزی اسرائیل در جنگی بود که همزمان فرصتها و تهدیداتی را برای آینده این رژیم فراهم میساخت. یکپارچهسازی مناطق فلسطینی در نتیجه اشغال نوار غزه و کرانه باختری به یکپارچه کردن فلسطینیهای ساکن در اراضی اشغالی ۱۹۴۸ و ۱۹۶۷ منجر شد و بدون آنکه تئوریسینهای صهیونیستی به پیامدهای آن آگاه باشند این نتیجه را به دنبال داشت که پس از گذشت چندین سال از اجرای این سیاست به ناگاه در تهیه سند استراتژی ملی اسرائیل در سال ۲۰۰۴ از آن بهعنوان <بمب جمعیتی> فلسطینیها در مقابل کاهش جمعیت یهودیان نام برده شود. به لحاظ جمعیتی اسرائیل موفق نشد پس از جنگ ۱۹۶۷ اهداف خود را از اشغال کرانه باختری و نوار غزه محقق کند.
آمریکا از اسرائیل بهعنوان ذخیره استراتژیک نام میبرد که میتواند به منافع ایالات متحده از راه بیاثر کردن بارم نیروهای مقاومت و ملیگرا خدمت کند. در این رابطه <یوان لنزور> ستوننویس معاریو مینویسد: <ارباب من (بوش)، به من غذا میدهد تا بخورم و من (اولمرت) آنهایی را که ارباب (بوش) میگوید گاز بگیر، گاز میگیرم، به این میگویند همکاری استراتژیک.>
هرچند این امر تا حدی طنزگونهمانند به نظر میرسد ولی واقعیتی است که همگان به آن معترفند. فعل و انفعالات اخیر قدرت در خاورمیانه و ینگه دنیا در کنار حمایت آشکار واشنگتن و بروکسل از سیاست سرکوب نظامیگری تلآویو در قبال غزه در بحران امنیت اسرائیل خصوصا پس از انسداد سیاسی اخیر قابل ارزیابی است. در مقوله امنیت دو تفکر در اسرائیل وجود دارد؛ کارگرها که به کارکردهای طرح آلون وفادارند و لیکودها که هوادار گسترش حاکمیت اسرائیل هستند. به نظر میرسد بخشی از جنگطلبی علیه غزه در راستای گسترش حاکمیت اسرائیل است و بخش دیگر آن یک سناریو است که توسط بازهای کاخ سفید طراحی شده است. ایالات متحده بعد از ۱۱ سپتامبر به دنبال بسط هژمونی خود است. بدینترتیب از دیدگاه آنها اندیشه مقاومت، چالش یا مانعی بر سر راه سیاست آمریکا است یا به نوعی مقاومت قالبی دفاعی است در برابر بسط هژمونی آمریکا در منطقه.
در نگاه کلانتر تحولاتی هم که در خاورمیانه رخ میدهد در راستای طرح خاورمیانه جدیدی است که به مانند یک زنجیر به هم متصل هستند. بخشی از اهداف طرح خاورمیانه جدید، حفظ امنیت اسرائیل است و حذف هر نوع مقاومت و تهدیدی که متوجه اسرائیل است. بخش دیگر آن طرح بسط هژمونی آمریکا در خاورمیانه است تا نیروهای مقاومت را تحت عنوان مبارزه با تروریسم سرکوب کنند. از این رو واضح است که بدون سلطه و سرکوب عملا این راهبرد پیشرفتی نخواهد داشت. به قول پل ولفوویتز، تنها جنگ و خشونت اهرم برنده این استراتژی است. نوام چامسکی هم معتقد است در نظام بینالملل کنونی دیدگاه رئالیسم حاکم است که حکومت قانون یا رجوع به نهادهای بینالمللی برای حل مسائل بینالمللی، سیاست کشورهای ناتوان است ولی حکومت زور بدون توجه به نهادهای بینالمللی سیاست کشورهای قدرتمند است.
اینکه ما هم، همسخن با چامسکی سکوت بیمعنی داعیهداران اخلاق نظامی و منش اشغالگرایی را از روی توان بدانیم و باور داشته باشیم که صدای یک و نیم میلیون نفر صرفا در همان خروجی خبرگزاریها خفه میشود و از سر ناتوانی است به یک نتیجه میانجامد که غزه در چهارراهی امنیت اسرائیلی و مقاومت فلسطینی و سکوت عربی و حمایت غربی قربانی چراغ سبز جامعه جهانی شده است.
ارسلان مرشدی
منبع : روزنامه اعتماد ملی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست