جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


پرسش از هستی مهم‌ ترین پرسش فلسفی


پرسش از هستی مهم‌ ترین پرسش فلسفی
چند سالی است که به همت برخی از مترجمان آثار هایدگر این فیلسوف جنجال برانگیز و تاثیرگذار ترجمه شده و کم‌کم این نوید را می‌توان داد که به متن‌های اصلی این فیلسوف رجوع کرد و به جای شرح خواندن متن اصلی را مورد مطالعه قرار دهیم.
سیاوش جمادی را نیز می‌توان از این دسته از افراد به حساب آورد که تاکنون « متافیزیک چیست» هایدگر را ترجمه و این کتاب (هستی و زمان) نیز به همت وی ترجمه شد. اگرچه وی اثر دیگری از این فیلسوف را در دست ترجمه دارد. به بهانه انتشار هستی و زمان که کتاب مهمی است گفت‌وگوی مشروحی با ایشان انجام دادیم که از نظر می‌گذرد.
▪ هایدگر به چه دلیل به نگارش کتاب هستی و زمان روی آورد و این کتاب در چه مقطعی از فکر او رخ داد و خود این کتاب چه تاثیر در اندیشه او گذاشت؟
ـ بین سال‌های ۱۹۱۶ هایدگر هیچ چیزی منتشر نمی‌کند ولی در این سال‌ها ابتدا در دانشگاه فرایبورگ به عنوان یک Privatdozent که می‌شود آن را معادل دانشیار غیر رسمی گرفت و نیز دستیار هوسرل و سپس به عنوان دانشیار و سخنران افتخاری در دانشگاه ماربورگ کار می‌کند. فکر کنم در سال ۱۹۲۵ نیکولای هارتمان کرسی استادی فلسفه در دانشگاه ماربورگ را ترک می‌کند، در این زمان فضای غالب در این دانشگاه فضای نوکانتی است و در ضمن هیات علمی این دانشگاه در این زمان چندان روی خوشی به کاتولیک‌ها نشان نمی‌دهد.
هوسرل سفارش هایدگر را می‌کند با این مضمون که هایدگر در نسل جدید تنها شخصیت فلسفی است که تفکر اصیل، خلاق و نبوغ‌آمیز دارد. هوسرل می‌نویسد که هایدگر مستعدترین شاگرد او بوده، در آینده بدون شک فیلسوف بزرگی خواهد شد و اگر چیزی ننوشته برای آن است که سال‌هاست یادداشت می‌نویسد و فکر می‌کند و می‌خواهد طرحش پخته و کامل شود.
هوسرل نوید می‌دهد که اثر بزرگی در راه است که وقتی منتشر شد حرف او را تصدیق خواهند کرد. اشاره هوسرل به طرح هستی و زمان است. اما در آلمان معمولا تصدی کرسی استادی مشروط به انتشار اثری قابل قبول است.
این است که به رغم توصیه هوسرل با استادی هایدگر موافقت نمی‌شود. هایدگر هم دست به کار می‌شود تا هر چه زودتر کارش را تمام کند. او قبلا به کمک همسرش الفریده پتری در جنگل سیاه کلبه چوبی ساده‌ای ساخته و اینک در این کلبه خلوت می‌کند و یکسره وقتش صرف نوشتن می‌شود که بعدا آن را به بمب فلسفه در قرن بیستم تشبیه می‌کنند. این کتاب در ضمن باعث می‌شود که کرسی هارتمان را دو دستی تقدیمش کنند.
این از حیث زمینه صوری نوشتن اثر؛ اما اینکه چرا هایدگر به مضمون هستی و زمان روی آورد، بر می‌گردد به زمان‌های خیلی قبل‌تر. دو تن از استادان او در این زمینه تاثیر داشتند، یکی کنراد گروبر که کاتولیک است و دیگری کارل برایگ که هر دو در زمینه فلسفه‌های اسکولاستیک و هستی‌شناسی تحقیق می‌کردند. مساله هستی‌شناسی از آن زمان برای هایدگر مقدم‌ترین مساله فلسفه بود. یکی از اساتید هایدگر در آن زمان کتابی به نام «معانی متکثر موجود نزد ارسطو» در اختیار هایدگر می‌گذارد و باید توجه کرد که معانی متکثر موجود، نه هستی. این کتاب اثر فرانتس برنتانو بوده است.
برنتانو مفسر ارسطو، مکتبی داشته که از بطن آن بسیاری از بانیان حوزه‌های مختلف علوم انسانی بالیدن گرفتند، مثل روانشناسی گشتالت، تئوری ابژه‌های الکسیوس ماینونگ، حوزه‌های مختلفی در منطق، علوم مختلف ذهنی، روانشناسی توصیفی، انطباق گرامر صوری و منطق صوری، پدیدارشناسی هوسرل. البته متاسفانه این شخصیت در تاریخ فلسفه گمنام است. جالب آنکه در مورد زیگموند فروید نیز نقل می‌کنند که دو سال در مکتب او حضور یافته است. هوسرل شاگرد برنتانو بوده است. برنتانو نقطه تقاطعی است که هایدگر و هوسرل را به هم می‌پیوندد. اما باید توجه کرد که زمینه‌های مطالعاتی، گرایش‌ها و علایق، مقاصد و غایات هایدگر و هوسرل با هم تفاوت داشته است. هایدگر از آغاز شیفتگی عجیبی نسبت به مساله هستی داشته است و جست‌وجو می‌کرده که فعل هست، در گزاره‌های مختلف، به چه معناست. مثلا در سیب قرمز هست، سیب و قرمز موجودند، اما هست کجاست؟ همین مساله، پرسش بنیادین هایدگر است که نزدیک به هزاران صفحه تا پایان عمرش در مورد آن نوشت.
▪ یعنی دقیقا در یک زمانی شروع به نگارش هستی و زمان کرد که دغدغه‌اش مساله هستی بود؟
ـ دغدغه اول و آخر زندگی هایدگر این است که هستی چیست. این یک حس شدید و یک انگیزه شدید، انگیزه اول و آخر هایدگر است. تفکر بزرگ به اعتقاد هایدگر تفکری است که روی یک چیز متمرکز می‌شود و آن یک چیزی که تفکر هایدگر به آن متمرکز است، هستی است.
اما برای هوسرل در بدو امر، هستی مطرح نیست. اگر تصور کنیم که هایدگر از زمینه و زادگاهی به نام کانت بیرون می‌آید، هوسرل از بستر دکارت بر می‌خیزد و مساله‌اش مساله آگاهی است. شاگرد مستقیم و رسمی فرانتس برنتانو است، در حالی که هایدگر به واسطه کارل برایگ با برنتانو آشنا می‌شود و کتاب «معانی متکثر موجود نزد ارسطو» را از او می‌گیرد.
▪ چرا هایدگر وقتی آن کتاب را دید، باز هم به سمت الهیات رفت و به سراغ فلسفه نرفت؟
ـ در زمانی که الهیات می‌خوانده، با مسائل هستی‌شناسی روبه‌رو می‌شود.
▪ اما مگر آن کتاب را استادش در دوران دبیرستان به او نمی‌دهد؟
ـ خیر، در زمان دبیرستان مثلا یک طلبه الهیات بوده است. در همان زمان هم زندگی‌نویسان نوشته‌اند که هایدگر در ایام تحصیلات دینی در مدارس کنرادی هاوس و برتولد گاهی سر کلاس غیبش می‌زده و وقتی جست‌وجو می‌کنند او را در حال خواند ن آثار فلسفی به ویژه نقد عقل محض کانت می‌بینند.
▪ یعنی هایدگر الهیات را رها می‌کند؟
ـ بله، اما گسست او تدریجی است. گسست او زمانی به وجود می‌آید که وارد دانشگاه فرایبورگ می‌شود و با هوسرل آشنا می‌شود و محیط دانشگاه همچنان که نقل کرده‌اند، محیطی است که به کاتولیک‌ها و جزمی مسلک‌ها راه نمی‌دادند و تا هوسرل مطمئن نمی‌شود که هایدگر از جزمیت‌های سابق خود بر نداشته، به او جواز تدریس نداده است.
▪ یعنی می‌شود که نتیجه بگیریم که هایدگر از طریق فلسفه به هستی می‌رسد نه الهیات؟ یعنی هایدگر از طریق فلسفه به دغدغه‌اش پاسخ می‌دهد.
ـ تا فلسفه را به چه معنایی بگیریم. متافیزیک نه، ولی فلسفه. هایدگر از همان زمان انتشار هستی و زمان، در منظومه فکری‌اش به این نتیجه می‌رسد که متافیزیک همواره هستنده را با هستی مشتبه کرده است و همواره پرسش از هستی کرده، اما در پاسخ چیزی به نام اراده، حیات، خدا و یا چیزی که در هر صورت یک موجود است را در پاسخ گفته است. متافیزیک از سقراط به بعد هستی را فراموش کرده است. در واقع هستی و زمان جست و جوی راهی است فراتر از متافیزیک. در واقع هستی و زمان راهی فراتر از متافیزیک است. متافیزیک بالذات نمی‌تواند به پرسش هستی پاسخ دهد، از این رو یکی از مباحث هستی و زمان، ویران‌سازی فرادهش متافیزیک است.
▪ البته نقد هایدگر به متافیزیک در دوران پس از هستی و زمان وضوح می‌یابد، بهتر است بپردازیم به قبل از کتاب هستی و زمان. هایدگر در هستی و زمان چگونه این پرسش هستی را پیش می‌برد؟ و چه نابسندگی‌هایی هست که باعث می‌شود از هستی و زمان عبور کند؟
ـ یک زمانی هایدگر شدیدا کاتولیک رمی، یعنی معتقد به خطاناپذیری پاپ بوده است و شدیدا با ادبیات زمانش یعنی ناتورالیسم، سمبولیسم، سوررئالیسم مخالف بوده و آنها را جزء هواهای نفسانی می‌دانسته است و در همین زمینه مقالات ناپخته‌ای با لحن شدیدی دارد که نوعی خردستیزی و دعوت به مسلک نفس در آنها هست.
اما اگر کارنامه فکری هایدگر را از زمانی فرض کنیم که از الهیات و مدرسه ژزوئیست‌ها و کاتولیسیسم جدا می‌شود، و با خانمی پروتستان هم ازدواج می‌کند. او از همان آغاز به متافیزیک غرب در پاسخگویی به پرسش هستی بدبین بوده است. خودش در مقاله «طریق من در پدیدارشناسی» توضیح می‌دهد که از همان زمان احساس می‌کردم که هستی که مشترک میان همه محمول‌هاست، در تمام متافیزیک مبهم است، زیرا شیوه این متافیزیک چنان است که نمی‌تواند دسترسی به هستی پیدا کند. دنبال طریقی هست که این طریق بتواند پاسخگوی پرسش هستی باشد.
او این طریق را نه در الهیات پیدا می‌کند و نه در عرفان. هایدگر بارها در کتاب‌هایش اشاره می‌کند که وقتی من از خطاب و فراخوان و تعابیر مشابه می‌گویم، نباید اشتباه کرد، من نمی‌خواهم زمزمه‌های عرفانی سر دهم.
پس عرفان را کنار می‌گذارد، متافیزیک هم قانعش نمی‌کند، لذا پدیدارشناسی انگار همان چیزی است که دنبالش بوده است و به آن روی می‌آورد و یکی از نخبه‌ترین شاگردان هوسرل می‌شود. او باور می‌کند که از طریق پدیدارشناسی که روش خاصی در فلسفه است و با روش تعلیمی و مفهوم پرداز تاکنونی تفاوت دارد، می‌شود پاسخگوی پرسش هستی بود، به شرطی که در پدیدارشناسی اصلاحاتی صورت گیرد که آن را پدیدارشناسی هرمنوتیک می‌نامد، یعنی پدیدارشناسی که پدیدار از آغاز داده مشهود آگاهی نیست.
بلکه پدیدار پنهان و مستور است و کار پدیدارشناس هم این است که بیرون از گود باشد و با توسل به روش‌های خاصی اجازه دهد که پدیدار خود را آنچنان که هست از جانب خود نشان دهد. این خود نشان دهندگی از جانب خود پدیدار، چیزی است که هایدگر را شدیدا وسوسه می‌کند، چون هستی یک مفهوم نیست، بنابراین تمام متافیزیکی که بر اساس لوگوسی است که در منطق به زبان در می‌آید و قاعده‌بندی می‌شود، نمی‌تواند پاسخگوی پرسش از هستی باشد.
نخستین اندیشه این نوع پدیدارشناسی وقتی در ذهن هایدگر جرقه می‌زند که در حین کار با هوسرل متوجه می‌شود که رد پدیدارشناسی را می‌توان تا ارسطو و پیش از ارسطو پی گرفت. جدایی هایدگر از هوسرل از همان زمان آغاز می‌شود.
▪ تاثیر انتشار هستی و زمان‌بر اندیشه خود هایدگر چه بود؟
ـ مسلما وقتی متفکر اثرش را می‌نویسد و سپس خودش آن را می‌خواند یا تاثیراتش را می‌بیند، تحولاتی در تفکرش ایجاد می‌شود. تاثیری که هستی و زمان بر اندیشه هایدگر گذاشت این است که درمی‌یابد در افق زمان تا حدی می‌شود، فهمی از هستی پیدا کرد.
آن حد، دقیقا هستی از حیث تقیدش به هستنده‌ای است که تنها هستنده‌ای است که فهم هستی هم اوست. در واقع هایدگر در آغاز هستی و زمان وعده می‌دهد که ما می‌خواهیم به طریق انضمامی یا به دیگر سخن پدیدارشناسانه به پرسش هستی پاسخ دهیم.
تفکر انضمامی باید چیزی را پیدا کند تا آن داده را پژوهش مایه خودش قرار داد. در قسمت‌های نخست هستی و زمان شاهد جست‌وجوی این پژوهش مایه هستیم که سرانجام هایدگر آن را می‌یابد و اسمش را می‌گذرد دازاین.
اما اینکه چرا آن را پژوهش مایه خود قرار می‌دهد، به این دلیل است که از حیث هستومندی، حیث هستی‌شناختی و حیث هستومندی هستی‌شناختی بر سایر هستندگان تقدم دارد. سپس این پدیدارشناسی را ادامه می‌دهد و متوسل به داده‌های در دسترس می‌شود.
در واقع گونه‌ای دل به راه زدن در هستی و زمان مشهود است. وقتی سخن از دل به راه زدن می‌گویم، نظرم به اصطلاحی از خود هایدگر است. یعنی تا حدودی هایدگر قطعیت کامل ندارد که در نهایت از این روش و از این تحلیل مکتوب به چه نتیجه‌ای برسد.
تفکرش هم به زعم خودش عملی است که وارد شدن در راهی است که ممکن است به طریق دیگری باشد، ممکن است بین راه مقصد گم شود و یا پیشروی ممکن نباشد. اما در هستی و زمان به جای راه از روش(method) سخن می‌گوید. اما در پایان هستی و زمان از راه سخن می‌گوید. می‌گوید که ما تا اینجا آمده‌ایم و سعی کرده‌ایم که در افق زمان، با تحلیل هستنده‌ای به نام دازاین به فهمی از هستی برسیم. اما می‌فهمد که از این بیشتر نمی‌توانیم در این راه پیش برویم. پاسخ را پیدا نکردیم، اما چنان بیهوده هم حرکت نکردیم.
لذا در یکی از سخنرانی‌های خودش اشاره به تعبیری می‌کند که برخی به چرخش یا گشت(Kehre) ترجمه می‌کنند. این گشت تغییر دیدگاه نیست، بلکه تغییر جهت است. او می‌گوید که ما در هستی و زمان از هستنده حرکت کردیم برای رسیدن به هستی، برای رسیدن به اینکه هستی در افق زمان مکشوف گردد. تا هستی خودش را به اصطلاح پدیدارشناسی نشان دهد. و لاجرم به اینجا رسیدیم که ما یک هستنده‌ای را به نام دازاین با تمام مقوماتش به منصه ظهور در آوردیم اما هنوز هستی به ماهو هستی از ما دور است. در مرحله بعد، درسی که از هستی و زمان گرفته و شاید خلاف هستی و زمان باشد، آن گشتی است که گشت هستی و زمان به زمان و هستی است. چرخش هایدگر از هستی دازاین به خود هستی همچون یک رویداد فعلی و از هستی و زمان به زمان و هستی بیان مجمل و قطعا نابسنده تفکر متاخر هایدگر است.
▪ آیا هایدگر در زمان حیاتش کتاب را تجدید چاپ کرد و تغییراتی در آن داد؟
ـ بله، اصلاحات بسیار مختصری صورت گرفت، تا جایی که استناد به چاپ نخست این اثر به عنوان اثری کلاسیک مخدوش نشود.
▪ این کتاب تا زمان هایدگر چند بار چاپ شد، چه شرح‌هایی بر این کتاب نوشته شده است؟
ـ فکر می‌کنم تا سال ۱۹۷۶ یعنی سال مرگ هایدگر ۱۴ بار تجدید می‌شود. البته با تیراژ زیاد. از زمان اولین چاپ یعنی ۱۹۲۷ تقریبا هر پنج شش سال این کتاب در آلمان تجدید چاپ شده است. سال ۱۹۳۵ چاپ چهارم، سال ۱۹۴۱ چاپ پنجم، سال ۱۹۵۳ چاپ هفتم، سال ۱۹۷۹ چاپ پانزدهم. سال ۲۰۰۰ چاپ هیجدهم که ماخذ ترجمه فارسی من بوده. اما در مورد ویرایش. ویرایش‌ها بسیار کم است. در چاپ هفتم تغییراتی در علایم نگارش و چند کلمه و حذف عنوان نیمه اول و این قبیل تغییرات است. همچنین شرح‌های بسیاری بر کتاب نوشته شده است.البته فردریش فون هرمان که به قول معروف از میان مفسران بزرگ دست راستی هایدگر است در شرح سرآغاز کار هنری نوشته که هایدگر هر چه پس از هستی و زمان نوشته، شرح و حاشیه‌ای بر آن است.
▪ هستی و زمان به دیگر زبان‌ها چگونه ترجمه شده است؟
ـ این کتاب دو بار به انگلیسی ترجمه شده است، یک بار توسط جان مک کواری و ادوارد رابینسون و بار دیگر در دهه نود توسط جان استانبو است که هر دو ترجمه قابل بحث است و من خط به خط مقایسه کردم و اشکالاتی که به نظرم رسیده، را نوشته‌ام. عجیب آنکه دوازده سال قبل از ترجمه انگلیسی، ژاپنی‌ها ترجمه می‌کنند و الان در ژاپن دقیقا هفت بار ترجمه شده است، در چین ۴ بار که بار نخست توسط هیاتی این ترجمه صورت گرفته است. در مالزی ترجمه شده است. متاسفانه عرب‌ها ترجمه‌ای ندارند، زیرا حین ترجمه متوجه شدم که برخی از اصطلاحات با زبان قالب‌مداری چون عربی بهتر بیان می‌شود و هر چه دنبال ترجمه عربی گشتم، متاسفانه پیدا نکردم.
در ترکی فکر نکنم ترجمه شده باشد، به فرانسه گویا چهار بار ترجمه شده است. به روسی از همان زمان خروشچف و برژنف ترجمه و مورد بحث و تفسیر قرار گرفته است. گستره نفوذ این کتاب را با کمتر کتابی می‌توان مقایسه کرد، در هرمنوتیک، نظریه ادبی، اخلاق، الهیات جدید مدرن، ساخت‌شکنی، ضد اومانیسم، برخی از جریانات پست مدرنیسم و حتی در اندیشه کسانی که با هایدگر مخالفت می‌کنند، می‌توان رد پای اندیشه هایدگر را یافت. هستی و زمان کتابی بسیار پربار و پر از اندیشه‌های جسورانه‌ای است که قلم بر بسیاری از مسلمات فلسفه متافیزیک دو هزار ساله غرب می‌کشد.
منوچهر دین پرست
منبع : روزنامه تهران امروز