شنبه, ۹ تیر, ۱۴۰۳ / 29 June, 2024
مجله ویستا

مغز آماج عملیات روانی


مغز آماج عملیات روانی
همواره یكی از آرزوهای عوامل تبلیغات و عملیات روانی دستیابی به ساز و كارهایی بوده است كه با بهره‌گیری از آنها بتوانند رفتار آماج‌های خویش را كنترل كنند. پیشرفت‌های حاصل در قلمرو علوم اعصاب،رفتار و زیست‌شناسی رفتار، عوامل عملیات روانی را به چنین هدفی نزدیك ساخته است. امروزه آنان می‌دانند كه برخی پیام‌های تبلیغاتی و عملیات روانی قادرند هم بر ساختارهای مغزی تأثیر بگذارند، هم انتقال‌دهنده‌های شیمیایی مغز را دستكاری كنند و هم هورمونهای مترشحه از غدد درون‌ریز را تحت تأثیر قرار دهند. به همین سبب، به نظر می‌رسد در مقایسه با گذشته، مهار و كنترل مخاطبان آماج، بسیار آسان‌تر شده است و بیم آن می‌رود كه روزی عوامل عملیات روانی با اندك هزینه‌ای بتوانند گروههای وسیعی از مخاطبان آماج را تحت انقیاد خویش درآورند.
●مقدمه
یكی از قلمروهای تحقیقی نوین در علوم اعصاب و علوم رفتاری رابطه پیامها، روشهای عملیات روانی با ساز و كارهای مغزی - غددی است. محققان این قلمروها با به سامان رساندن تحقیقات و مطالعات مختلف در صدد برآمده‌اند تا برای سؤالاتی نظیر سؤالات زیر پاسخی بیابند:
۱ـ پیام‌های عملیات روانی بر كدام ساختارها و مراكز مغزی تأثیر بیشتری برجای می‌نهند.
۲ـ كدام نوع از پیام‌های عملیات روانی تأثیر بیشتری بر مراكز مغزی برجای می‌گذارند؟
۳ـ پیام‌های عملیات روانی از طریق كدامیك از انتقال‌دهنده‌های عصبی تأثیر خود را به نگرشها و رفتار مخاطبان اعمال می‌كنند؟
۴ـ پیام‌های عملیات روانی با كدامیك از هورمونهای مترشحه از غدد درون‌ریز ارتباط بیشتری دارند؟
محققان برای یافتن پاسخ این سؤالات از دو دسته یافته بهره گرفته‌اند: یافته‌های حاصل از مطالعات كنترل شده آزمایشگاهی و یافته‌های مربوط به مطالعات پیشین كه در خصوص رابطه ساز و كارهای مغزی - غددی و رفتار عرضه شده‌اند. در این نوشتار نخست یافته‌های هر دو قلمرو مرور می‌شوند، آنگاه چشم‌انداز آینده رابطه مغز و عملیات روانی ترسیم می‌شود.
●ساختارهای مغزی دخیل در عملیات روانی و نوع پیامهای مؤثر بر آنها
كارگزاران عملیات روانی همواره تأكید ورزیده‌اند كه یك پیام عملیات روانی، زمانی می‌تواند اثرات سریع و ماندگاری بر مخاطبان برجای گذارد كه دارای بار هیجانی شدیدی باشد. منظور آنان از پیام دارای بار هیجانی آن است كه پیام عرضه شده بتواند هیجاناتی نظیر ترس، وحشت، نفرت و یا شادی، شعف و وجد را در مخاطب برانگیزد.
عصب - روان‌شناسان (نوروپسیكولوژیست‌ها) متخصص در عملیات روانی، برای تبیین یافته مذكور درسطرهای بالا، توجه خود را معطوف ساختارهای مغزی ساخته‌اند. یكی از آن ساختارها بادامه مغز است.
بادامه مغز كه از واژه یونانی amygdal به معنی بادام گرفته شده، خوشه‌ای بادامی شكل است كه دربالای ساقه مغز، نزدیك انتهای حلقه لیمبیك، قرار گرفته است. در هر یك از دو نیمكره مغز یك بادامه قرار دارد كه در طرفین سر جای گرفته‌اند (نوتا( )، ۲۰۰۳). بادامه مغز به عنوان مخزن خاطرات هیجانی عمل می‌كند. به همین خاطر است كه گفته می‌شود بدون بادامه مغز هیچ اشكی بر اثر غم ریخته نمی‌شود، (گلمن ترجمه پارسا، ۱۳۸۰، ص ۴۰).
تحقیقات لودو (۱۹۹۴) نشان داده است كه بادامه مغز دارای آنچنان موقعیتی است كه می‌تواند كل ساختار مغز را تحت كنترل خود درآورد. بر اساس یافته‌های او، محركهای حسی،‌ كه از گیرنده‌های بینایی یا شنوایی صادر می‌شوند، ابتدا به تالاموس می‌روند سپس با استفاده از یك سیناپس منفرد، به بادامه مغز می‌روند. به باور لودو این نوع انشعاب به بادامه مغز اجازه می‌دهد تا قبل از قشر جدید مخ شروع به پاسخ‌دهی نماید .
یافته‌های لودو كمك شایانی به كارگزاران عملیات روانی نموده است. آنان برای سلب اراده مخاطبان و تسخیر هیجانی،‌ آنچنان عاطفه و هیجان پیام خویش را افزایش می‌دهند كه مخاطبان نادانسته و بدون تأمل و اندیشه مبادرت به واكنشهایی می‌كنند كه عوامل عملیات روانی در پی آنند. چه، به باور لودو وقتی شدت محركهای حسی و پیامهای هیجانی، زیاد باشد «نظام هیجانی متأثر از بادامه مغز مخاطبان، می‌تواند مستقل از قشر جدید مخ عمل كند و در نتیجه آن، آنان بدون آگاهی و شناخت دست به اعمال خاصی می‌زنند». به تعبیر گلمن (۱۹۹۵) «هر چقدر برانگیختگی بادامه شدیدتر باشد، تأثیر پیام شدیدتر است» (ص ۱۳).
فرانكین (۲۰۰۲) نیز ادعای گلمن و لودو را مورد تأیید قرار داده است. به باور او پیامهای تبلیغاتی و عملیات روانی موجب تقلیل كاركرد كرتكس مغز می‌شوند. چه، در برخی شرایط مخاطبان عملیات روانی به گونه‌ای عمل می‌كنند كه گویی «مغز آنان فاقد كرتكس است».
كینگ (۲۰۰۳) در تحلیلی كه پیرامون عملیات تبلیغات انتخاباتی امریكا انجام داده است مدعی شده است كه كارگزاران تبلیغات روانی و عملیات روانی امریكا پیامهای خود را، به ویژه در تبلیغات چهره به چهره، به گونه‌ای عرضه می‌كنند كه مخاطبان به هیجان آمده را عاری از كرتكس می‌سازد. به باور او، پیامد این‌گونه تبلیغات وقوع هیستری جمعی است.
به باور بلاك من و واكردین (۲۰۰۱) در هیستری جمعی، آدمها به گونه‌ای عمل می‌كنند كه گویی دچار نوعی دیوانگی فراگیر شده‌اند. كینگ تأكید كرده است كه صدای مهیب موسیقی، رقص نور و سایر روشهایی كه به هنگام تبلیغات انتخاباتی صورت می‌گیرد شدت واكنشهای هیستریك را به اوج می‌رساند. كینگ این‌گونه اقدامات دستگاه تبلیغاتی امریكا را به اقداماتی تشبیه كرده است كه برخی از قبایل ابتدایی افریقا، بر اثر اعتقادات خرافی، بدان مبادرت می‌ورزند. مطالعات مردم‌شناسان نشان داده است كه آن قبایل در برخی مراسم آیینی خود با نواختن مكرر بر طبل، برخی آماجهای خود را تا سرحد كولایس (فروپاشی) روانی پیش می‌برند.
سارجنت، عصب‌شناسی كه مطالعات او در مورد فیزیولوژی تغییر عقیده بر اثر تبلیغات و شست‌وشوی مغزی اشتهار جهانی دارد، آثار فیزیولوژیكی و مغزی پیامهای تبلیغاتی را مورد تأیید قرار داده است. او تأكید كرده است: اكنون بیش از پیش مشخص شده است كه امواج الكتریكی مغز انسان نسبت به محركات دیتمیك حساس است. از میان عوامل تحریكی می‌توان موسیقی و نور را نام برد. حتی در مواردی با بعضی از سرعتهای ریتم مغز، می‌توان در كاركرد مغز ناهنجاری ایجاد و حتی می‌توان مبادرت به ایجاد حالات انفجاری در مغز كرد (سارجنت، ترجمه بهزاد و صالحی، ۱۳۷۲، ص ۱۵۷)
فرانكین (۲۰۰۲) نیز همانند سارجنت، بر این باور است كه با به هیجان در آوردن شدید مخاطبان می‌توان میزان تلقین‌پذیری آماج را به شدت افزایش داد. او نیز در تبیین این ابعاد، تبیینی همانند تبیین لودو (۱۹۹۴) به دست می‌دهد. به تعبیر دیگر،‌ فرانكین نیز معتقد است كه هیجانی ساختن آدمیان موجب می‌شود تا رفتار و واكنش آنان تحت انقیاد بادامه مغز درآید.
پاره‌ای از محققان عصب‌شناس نیز پا را از این فراتر گذاشته و معتقدند كه پیامهای تبلیغاتی دارای بار هیجانی شدید به ویژه اگر به صورت جمعی عرضه شوند، قادرند بر مراكز درد مغزی نیز تأثیر بگذارند. این محققان معتقدند گاهی كارگزاران تبلیغات آنچنان مخاطبان را رام می‌سازند كه آنان جراحات شدیدی برخود وارد می‌سازند بدون آنكه دردی را حس كنند. این عصب‌شناسان تأكید می‌كنند كه در چنین شرایطی مراكز درد مغزی از فعالیت باز می‌ایستند. (میرز، ۲۰۰۰)
سارجنت نیز پیش‌تر شواهدی ارائه داده است كه همانند ادعاهای اخیر فرانكین و میرز انكارناپذیر به نظر می‌رسند. او در تأیید فرضیه افزایش تلقین‌پذیری به دنبال واكنشهای هیجانی بر اثر ناكارآمد شدن مراكز عالی مغز از واكنشهای توده‌ای در برابر اقدامات دستگاه تبلیغاتی آلمان نازی یاد می‌كند؛ «در آلمان پیش از شروع سخنرانیهای هیتلر از سرودخوانی ریتمیك، دسته‌های مشعل‌دار و سایر روشهای شبیه آن استفاده می‌شد تا حالت تلقین‌پذیری هیستریكی در اجتماع ایجاد شود» (ص ۲۰۶). او همچنین تأكید كرده است كه خودكشیهای دسته‌جمعی آیینی شاهدی است در تأیید این ادعا كه تبلیغات شدید و هیجانی موجب از فعالیت باز ایستادن مراكز درد مغزی می‌شود، به گونه‌ای كه قربانیان بدون آنكه دردی را حس كنند ضربات شدیدی برخود وارد می‌سازند.
مجد (۱۳۸۳) در تحلیلی پیرامون تارانتیسم (اپیدمی هیجانی) معتقد است كه علت اصلی وقوع این حالت كاهش كنترل مغز بر اثر فعالیتهای تبلیغاتی است. در چنین شرایطی گروهی از افراد بر اثر شنیدن صدای طبل، آواز، سخنرانیهای تند و هیجانی و یا مبادرت كردن به حركات تند ریتمیك، كنترل قشر مغزی خود را از دست می‌دهند و مرتكب رفتارهایی می‌شوند كه در شرایط عادی از آنان سرنمی‌زند. به باور مجد در چنین شرایطی ممكن است كه افراد آماج فعالیتهای مذكور، دچار نوعی جنون شوند. این جنون اغلب سرایت می‌كند و بعدها ممكن است به صورت ناخواسته شیوه‌‌ای از این‌گونه حركات مد شود. البته، مجد تأكید می‌كند كه تنها افرادی در برابر تبلیغات كنترل قشر مغز خود را از دست می‌دهند كه تلقین‌پذیر هستند. البته نباید فراموش كرد كه بسیاری از افراد جامعه در زمره تلقین‌پذیران قرار می‌گیرند. هرچند كه تلقین‌پذیری آنان از شدید تا خفیف در نوسان است (الیاسی، ۱۳۸۳ را ببینید).
به اعتقاد مجد مراسمی مانند چهارشنبه‌سوری،‌ كه در آن گروهی دور هم جمع می‌شوند و به صورت دسته‌جمعی به خواندن سرود و پریدن از روی آتش یا به منفجر كردن ترقه می‌پردازند، نوعی تارانتیسم است كه در آن عده‌ای به صورت موقت كنترل مغزی خود را از دست می‌دهند و بی‌توجه به امر و نهی‌های مأموران واكنشهای تند و خطرناك از خود بروز می‌دهند. تبلیغاتچیها نیز از این آمادگی و استعداد ناخودآگاه مخاطبان برای بروز واكنشهای تند و هیجانی، بهره‌برداری و آن را در جهت مقاصد خویش هدایت می‌كنند.
از آنچه گفته شد می‌توان نتیجه گرفت كه پیامهای تبلیغاتی و عملیات روانی با تأثیر نهادن بر مراكز مختلف مغز، به ویژه بادامه مغز و مراكز احساسهایی همچون درد و لذت، موجب كاهش مهار كرتكسی مخاطبان آماج می‌شود و در نتیجه آنان را برای انجام رفتارهای معین، به ویژه رفتارهای تند و هیستریك، برمی‌انگیزد. بنابراین، در پاسخ به سؤال آغازین این نوشتار می‌توان اذعان داشت كه پیامهای حاوی بار هیجانی شدید، به ویژه هنگامی كه با آهنگ، موسیقی و حركات ریتمیك گروهی همراه شوند، قادرند بر مراكز زیر قشری مغز تأثیر بگذارند و مانع از بروز رفتارهای نشئت گرفته از مراكز عالی مغز، كه اغلب خردورزانه‌اند، شوند. اما، اثر پیامهای عملیات روانی در سطح ساختارهای مغزی محدود نمی‌ماند بلكه بر انتقال‌دهنده‌های عصبی (نوروترانسمیترها) و هورمونهای غدد درون‌ریز نیز تأثیر می‌گذارند. در سطرهای زیر یافته‌های مربوط به این دو قلمرو مرور می‌شوند.●تأثیر پیامهای عملیات روانی بر انتقال‌دهنده‌های عصبی
با كشف چند ناقل مهم شیمیایی مغز در نیمه دوم قرن بیستم، برخی محققان و دانشمندان پیش‌بینی كردند كه در آینده نزدیك حكومتها می‌توانند با هزینه اندك و از طریق انتقال‌دهنده‌های شیمیایی مغز رفتار و خلق انسانها را كنترل كنند. برای مثال بایلینسكی (۱۹۸۲) در كتابی تحت عنوان مهار خلق( ) نوشت:
«دور از ذهن نخواهد بود كه روزی كشوری با اضافه كردن محرمانه و مخفیانه آنتی‌گونیست LRH (هورمون آزادكننده لوتینانیرنیگ كه موجب افزایش ترشح استروژن می‌شود) در آب آشامیدنی یا غذای مردم كشور آماج خود، خرابكاری جنسی راه بیندازد و میل جنسی و تولید نسل را در آنها تقلیل دهد تا آنجا كه آن را به صفر برساند».
گرچه شاید پیش‌بینی بایلینسكی هرگز اتفاق نیفتد، اما امروز، باور بسیاری از متخصصان علوم مغز و رفتار بر آن است كه بسیاری از كنشهای آدمیان را می‌توان از طریق بیست ناقل از دویست ناقل اصلی شیمیایی مغز آنها تحت كنترل درآورد. از بین دویست ناقل شیمیایی مغز، رابطه سروتونین، نورآدرنالین و اندروفین و دوپامین با پیامهای عملیات روانی و نیز فنونی همچون محرومیت حسی، بی‌خوابی و بمباران اطلاعاتی بیشتر مورد مطالعه قرار گرفته است.
سروتونین یك ناقل شیمیایی است كه اساساً نقش بازدارنده‌ای در رفتار و توجه دارد. ترشح زیاد این ناقل مغزی موجب پدید آمدن ترس، وسواس، خشم فروخورده، غم و افكار خود سرزنش‌گرانه می‌شود (گراهام،( ) ۱۹۹۱). ثابت شده است كه نشر مستمر پیامهای تراژیك، ترویج ناامیدی، القای بدبینی و ترسیم و تصویر جهان به منزله صحنه مرگ و كشتار و خصومت، موجب افزایش ترشح این ناقل شیمیایی می‌شود.
سیلبر( ) (۲۰۰۳) ادعا كرده است خودكشی جمعی برخی گروههای افراطی بر اثر تبلیغات رهبران آنها ناشی از افزایش سطح سروتونین مغزی قربانیان است. او بر این باور است كه با افزایش تبلیغات یأس‌آور و ارائه پیامهای دلهره‌آمیز علیه نیروها و مردم آماج، می‌توان آنان را دچار نوعی فلج رفتاری كرد و مانع از بروز هر نوع واكنشی در آنان شد. او تأكید می‌كند كه «به نظر می‌رسد قدرتهای بزرگ در پی آن‌اند تا برای غلبه بر جهانیان به روشهایی دست یابند كه سریع‌تر بتوانند میزان ترشح سروتونین مغزی آنان را به نقطه پیك (اوج) برسانند» (ص ۱۳۹).
اما، افزایش ترشح نورآدرنالین تأثیری متفاوت از ترشح سروتونین برجای می‌گذارد. افزایش ترشح این ماده موجب برانگیختگی شدید، تكانشگری (واكنشهای انفجاری)، خطرجویی و رفتارهای خشونت‌آمیز می‌شود (گراهام، ۱۹۹۱)، به همین سبب، زمانی كه عوامل عملیات روانی در پی آن هستند تا مردم یك كشور را علیه نظام سیاسی‌اشان برانگیزند به دنبال روشهایی می‌گردند كه سطح ترشح این ماده را در مغز آنان فزونی بخشد. سیلبر (۲۰۰۳) معتقد است كه بمباران مخاطبان با استفاده از پیامهای حاوی خشونت، كشتار،‌ قتل و نیز با نشان دادن صحنه‌های خون، غارت و بهره‌گیری از رنگهای قرمز و زرد می‌تواند سطح ترشح نورآدرنالین مخاطبان را افزایش دهد. او تأكید می‌كند كه با افزایش سطح ترشح نورآدرنالین، مهار مخاطبان دشوار می‌شود. از همین روی، به اعتقادی، بسیاری از كنشهای خشونت‌آمیز جمعی ناشی از تبلیغات گروهی را می‌توان به سطح ترشح نورآدرنالین نسبت داد.
رابطه پیامهای هیجانی با ترشح مواد شیمیایی مغز نیز از نظر محققان دور نمانده است. آنان نشان داده‌اند كه علت اصلی اثرگذاری سریع پیامهای دارای هیجان شدید آن است كه بر ناقلان شیمیایی مغز تأثیر انكارناپذیری بر جای می‌گذارند. مك‌گاف( ) (زیست روان‌شناس( ) مشهور دانشگاه كالیفرنیا) معتقد است: «موضوعاتی كه ما را هیجانی كنند بهتر و بیشتر به خاطر سپرده می‌شوند. چون هیجان موجب ترشح مجموعه‌ای از مواد شیمیایی نظیر نورابی نفرین و وازوپرسین می‌شوند. این مواد مستقیماً بر مغز تأثیر می‌گذارند.
پیامهای تبلیغاتی بر اندورفینهای مغزی نیز تأثیر می‌گذارند. سیلبر (۲۰۰۳) معتقد است حكومتهایی كه در پی بی‌تفاوت ساختن مردم خویش در برابر تصمیمات و رفتارهای خود هستند، از آن دسته از شگردهای روانی - اجتماعی( ) استفاده می‌كنند كه موجب افزایش ترشح اندورفینهای مغزی در مردم می‌شوند. اندورفینها تركیبات شیمیایی طبیعی مغز هستند كه ساختمان مولكولی آنها شبیه مورفین است. این ناقلان شیمیایی به منزله مسكنهای پر اثری عمل می‌كنند كه سطح نشاط و خوش‌بینی را افزایش و میزان تردید و بدبینی را كاهش می‌دهند (گراهام، ۱۹۹۱).
به باور آرجل( ) (۲۰۰۲) انتشار پیامهای حاوی شادی و نشاط و نیز برگزاری كارناوالهای شادی موجب افزایش سطح آندورفین مغزی در مخاطبان می‌شود. شاید به همین خاطر است كه در تبلیغاتهای انتخاباتی، نامزدها و طرفداران آنان مبادرت به راه‌اندازی چنین كارناوالهایی می‌كنند. چه، آدمیان هنگامی كه در اتمسفر روانی مثبتی قرار دارند حتی با استفاده از پیامهای حاوی استدلال ضعیف نیز می‌توان آنان را برای انجام یك كنش یا خرید یك كالا مجاب ساخت (الیاسی، ۱۳۸۲).
نیازی به ذكر دلیل نیست كه در اردوگاههای اسرا و زندانهای سیاسی بهتر از هر جای دیگری می‌توان به دستكاری ناقلان شیمیایی مغز قربانیان پرداخت. در زندان با بهره‌گیری از روشهایی نظیر محرومیت حسی، اعمال بی‌خوابیهای مكرر و طولانی، ایجاد استرس و مانند آن می‌توان آنچنان ترشح ناقلان شیمیایی مغز را دچار اختلال ساخت كه قربانی از انجام هر رفتار ارادی باز بماند. سارجنت (ترجمه بهزاد و صالحی ۱۳۷۲) از مواردی یاد می‌كند كه در زندانهای دوران استالین در شوروی سابق و موسولینی (در ایتالیا) واكنشهای شیمیایی مغز زندانیان كاملاً معكوس شده بود. به باور گراهام (۱۹۹۲) در محرومیت حسی، آشفتگی شدیدی در ترشح دوپامین مغزی پدید می‌آید به گونه‌ای كه فرد دچار اختلالات ادراكی نظیر توهم، هذیان و ... می‌شود.
هورمونهای ترشح شده از غدد درون‌ریز از حملات عوامل عملیات روانی مصون نمانده‌اند. تحقیقات نشان داده است كه حتی محركهای زیرآستانه‌ای قادرند بر هورمونها تأثیر بگذارند. منظور از محركهای زیرآستانه‌ای محركهایی هستند كه در لابه‌لای محركهای دیگر گم می‌شوند و فرد بدون آنكه از آنها آگاه شود تحت تأثیر آنها قرار می‌گیرد. روان‌شناسان چنین حالتی را ادراك بدون آگاهی( ) نام نهاده‌اند. منظور از این اصطلاح آن است كه ارگانیزم در برابر محركهایی از خود واكنش نشان می‌دهد كه به صورت هشیارانه از آنها آگاه نشده است (پروس، ترجمه جعفری و كدیور، ۱۳۷۲).
لوین ( ) (۱۹۸۶) از آزمایشی یاد كرده است كه در آن آزمودنیها تحت تأثیر محركهای برانگیزاننده هورمونهای جنسی قرار گرفته‌اند بدون آنكه آن محركها را ادراك كنند. در آن آزمایش چند تصویر برانگیزاننده جنسی در لابه‌لای تصاویر متعدد دیگری قرار داده شد و با استفاده از دستگاه تصویرافكن (تاكیستوسكوپ) به آزمودنیها نمایش داده شد. در پایان آزمایش مشخص شد كه سطح برانگیختگی جنسی آزمودنیها به صورت معناداری افزایش یافته بود در حالی كه آنان منكر دیدن هر نوع تصویر جنسی شدند البته، هورمونهای جنسی تنها هورمونهایی نیستند كه تحت تأثیر محركهای تبلیغاتی و عملیات روانی قرار می‌گیرند، بلكه هورمونهای دیگری نظیر آدرنوكورتیكوتروپین (Actlt) كه از غده هیپوفیز مغز ترشح می‌شود، نیز تحت تأثیر محركهای تبلیغاتی قرار می‌گیرند و به نوبه خود كم و زیاد شدن آنها بر رفتار مخاطبان تأثیر می‌گذارد.
●●نتیجه‌گیری از آنچه گذشت می‌توان نتیجه گرفت كه:
۱- امروزه عوامل تبلیغات و عملیات روانی با آگاهی از ساختار مغز و ساز و كارهای عصبی - غددی، پیامهای خویش را به گونه‌ای طراحی و عرضه می‌دارند كه مخاطبان ندانسته تحت تأثیر آن قرار گیرند.
۲- مهم‌ترین ساختار مغزی مرتبط با عملیات روانی بادامه مغز است. یافته‌های تحقیقی نشان داده است كه تصاویر، پیامها و حركات دارای بار هیجانی شدید بر بادامه مغز تأثیر جدی بر جای می‌گذارند و مانع از تأمل و تدبر مخاطبان برای واكنش در برابر آن‌گونه محركها می‌شوند.
۳- عوامل عملیات روانی بیش از هر چیز علاقه‌مندند كه مغز مخاطبان را تحت كنترل خویش درآورند. این بدان معنا است كه آنان سناریوی عملیات روانی خویش را به گونه‌ای تدوین و اجرا می‌كنند كه موجب مهار كرتكس مخاطبان می‌شود.
۴- بسیاری از پیامهای (اعم از تصاویر،‌ گفته‌ها، نوشته‌ها و ...) عملیات روانی می‌توانند بر ناقلان شیمیایی (نوروترانسمیترهای) مغزی تأثیر بگذارند. این انتقال‌دهنده‌های شیمیایی نیز تأثیر انكارناپذیری در كنترل و هدایت رفتار دارند.
۵- امروزه عوامل عملیات روانی آنچنان خبره شده‌اند كه می‌توانند محركهایی را در سطح ناهشیار مخاطبان عرضه دارند در نتیجه مخاطبان بدون آگاهی از حضور محركها تحت تأثیر آنها قرار می‌گیرند. این‌گونه محركها اغلب تأثیر خود را از طریق هورمونهای غدد مترشحه داخلی بر فرد بر جای می‌گذارند.
۶- به نظر می‌رسد عوامل عملیات روانی امیدوارند كه با پیشرفت روزافزون علوم اعصاب، رفتار و زیست‌شناسی غدد درون‌ریز،‌ به ساز و كارهایی دست یابند كه با سهولت بیشتری بتوانند روحیه، انگیزش و رفتار مخاطبان را تحت انقیاد خویش درآورند، اما، آیا آنان به چنین ساز و كارهایی دست خواهند یافت؟ پاسخ این سؤال را باید در نوشتاری دیگر پی گرفت.

یادداشت
۱) الیاسی، محمدحسین (۱۳۸۳)؛ متقاعدسازی در تئوری و عمل؛ نشریه شماره ۵ عملیات روانی.
۲) سارجنت، ویلیام (۱۳۷۲)؛ شست‌وشوی مغزی؛ (ترجمه فرخ بهزاد و ایراندخت صالحی) تهران: انتشارات صدوق.
۳) پروین، لارنس (۱۳۷۲)؛ روان‌شناسی شخصیت؛ (ترجمه محمدجعفر جوادی و پروین كدیور) تهران: مؤسسه فرهنگی رسا.
۴) جنسن، ‌ادیك (۱۳۸۳)؛ مغز و آموزش؛ (ترجمه لیلی محمدحسینی و سپیده رضوی) تهران: وزارت آموزش و پرورش.
۵) گلمن، دانیل (۱۳۸۰)؛ هوش هیجانی؛ (ترجمه نسرین پارسا) تهران: انتشارات رشد.
۶) مجد، محمد (۱۳۸۳)؛ تارانتیسم از نگاه روانپزشكی؛ همایش سالانه روانپزشكی.
۷) Graham, R.B (۱۹۹۱) Physiological Psychology. California: wadsworth Publishing Company.
۸) Levine, s. (۱۹۸۶). Sex and Brain. Journal of Scientific American, ۲۰۰, ۶۷-۷۵.
۹) Frankin, R.E (۲۰۰۲) Human Mutivation. Canada. Thomson Learning Blackman, L. and Walkerdine, v, (۲۰۰۱) Mass Hgsteria Paigrave.
۱۰) Nauta, W.J. (۲۰۰۳) Second messenger in the Brain Journal of Neuro psychology, ۱۸, ۱/۸-۱۴۸.
۱۱) Argyle, M. (۲۰۰۲). The Psychology of Happiness. Boston: Taylor and Francis Group.
۱۲) Silber, L. (۲۰۰۳). Braina, emotion and Neurotransmiters. Journal of Physiology, ۱۳۰, ۸۱-۹۳.
۱۳) King, M. (۲۰۰۲). election in USA: Process and Mechanisms. www. Psy/ War.
منبع:فصلنامه عملیات روانی ، شماره ۷
نویسنده:محمدحسین الیاسی
منبع : خبرگزاری فارس