پنجشنبه, ۲۸ تیر, ۱۴۰۳ / 18 July, 2024
مجله ویستا

چرا امام حسن علیه‏السلام صلح کرد؟


چرا امام حسن علیه‏السلام صلح کرد؟
جریان‏شناسی دقیق دو طیف متعارض (صالحان و ناصالحان)، نشان می‏دهد كه، «دنیازدگی و عدم دینداری» مردم، موجب پذیرش صلح از سوی امام حسن علیه‏السلام شد. از این رو، آن حضرت، این دو را به عنوان عامل صلح معرفی و با تعبیر «عبید الدنیا» از آنان یاد كرد.۱ نقاط اوج این رویكرد را می‏توان در استقبال نكردن مردم از حضور در اردوگاه جنگ امام حسن علیه‏السلام یافت؛ به گونه‏ای كه امام حسن علیه‏السلام فرمود: «... شگفتا از مردمی كه پی در پی نه حیا دارند، نه دین... اف بر شما ای بردگان دنیا»!۲ امام همچنان خطاب به مردم فرمود: «معاویه ما را به چیزی فراخوانده است كه عزت و عدالت در آن نیست؛ اگر زندگی دنیا را می‏خواهید، می‏پذیریم و این خار در چشم را تحمل می‏كنیم و اگر مرگ را بخواهید، آن را در راه خدا ارزانی می‏داریم». در پاسخ امام، همه فریاد زدند: ما زندگی و ماندن را می‏خواهیم.۳ اكنون مباحث مترتب بر دنیاگرایی مردم را مرور می‏كنیم.
● آثار دنیاگرایی و بی‏دینی در رفتار مردم‏
این آثار، در قالب‏های مختلف، خود را نشان داد. برخی محققان، این آثار و معلول‏ها را به جای علت صلح مطرح می‏كنند. برخی از این آثار، عبارتند از:
۱) پیمان‏شكنی‏
وقتی سپاه قیس بن سعد، قبیله به قبیله، به معاویه پیوستند، امام فرمود: «... [پس از شهادت پدرم‏] با من به اختیار بیعت كردید و من هم پذیرفتم و در این راه بیرون آمدم و خدا می‏داند كه چه تصمیمی داشتم؛ ولی از شما سرزد، آن‏چه سرزد».۴
۲) خیانت به امام‏
رویكرد دنیاگرایی مردم، به‏ویژه خواص را در قیام و صلح حسنی و در آیینه خیانت‏هایشان باید دید؛ چنان كه معاویه در آغازین لحظات، اكثر آن‏ها را جذب كرد؛ از جمله فرماندهی از قبیله كنده را با پانصد هزار درهم خرید و او با دویست نفر، به معاویه پیوست. امام فرمود: «من بارها به شما گفته‏ام كه شما وفا ندارید و بنده دنیایید».۵
۳) مصمم نبودن به مبارزه‏
وقتی جاریهٔ بن قدامه نزد امام علیه‏السلام آمد و تقاضای حركت به سمت دشمن كرد، امام فرمود: «اگر همه این مردم مثل تو بودند، رهسپارشان می‏كردم؛ ولی نصف یا یك دهم مردم، این عقیده را ندارند».۶
● بازتاب دنیاگرایی مردم در جبهه امام‏
۱) تنها ماندن امام حسن علیه‏السلام‏
در آغاز جنگ، وقتی لشكر به پل منیع رسید، حجر بن عدی از سوی امام، مردم را در مسجد جمع كرد و كوشید تا آنان را برای جنگ، تهییج كند؛ اما همه سكوت كردند؛ به گونه‏ای كه عدی بن حاتم برخاست و گفت: سبحان الله! چقدر سكوت شما زشت است. آیا به امام و فرزند پیامبر خود پاسخ نمی‏دهید؟۷ امام علیه‏السلام، بارها با این حقیقت تلخ روبه‏رو شد.
امام علیه‏السلام در برابر اعتراض مردم به صلح هم فرمود: «سوگند به خدا! حكومت را به معاویه نسپردم؛ مگر این‏كه یارانی نیافتم».۸
۲) ناامیدی از وصول به هدف با اقدام نظامی‏
هدف اصلی نظام امامت، جامعه‏سازی و صیانت از جامعه نبوی است. جنگ و صلح، اموری فرعی‏اند كه در مسیر جامعه‏سازی، به دلیل تعارض بنای جامعه جدید با منافع گروه‏هایی كه از وضع سابق بهره می‏برند، پیش می‏آید وگرنه ائمه فارغ از این امور، مشغول جامعه‏سازی اسلامی و تحقق مدینهٔ النبی می‏شدند.
امام حسن علیه‏السلام هم در این مسیر، ناچار به جنگ شد و پس از تنهایی و ناامیدی از ادامه وصول به هدف، با اقدام نظامی پیش آمد. امام، هنگام امضای صلح‏نامه فرمود: «اینك پیش‏آمد من، به ناامیدی از حقی كه زنده دارم و باطلی كه بمیرانم، رسید».۹
۳) پذیرش گزینه صلح‏
این بخش از تصمیم امام، پیامد طبیعی حوادث قبلی و ناامیدی از وصول به هدف به وسیله جنگ بود. امام حسن علیه‏السلام، در این باره می‏فرماید: «اگر یارانی داشتم، صلح نمی‏كردم». این جمله، گویای این است كه امام، صلح را به عنوان یك راه اساسی، انتخاب نكرد؛ بلكه طبق وضعیت موجود، ناچار به استفاده از آن شد.۱۰
● آثار صلح‏
آیا منافعی كه امام از ترك جنگ به دست آورد، قابل رقابت با دستاورد معاویه بود و آیا دستاورد امام حسن علیه‏السلام از این اقدام، بیشتر از دستاورد احتمالی وی از جنگ بود؟
در صورت كم ارزش بودن دستاوردهای امام، آن حضرت، نباید صلح را می‏پذیرفت. آثار آینده نشان می‏دهد كه در هر دو صورت دستاوردهای امام، ارزشمندتر از دستاوردهای معاویه بود. برای این منظور باید آثار صلح را مرور كنیم. این آثار، عبارتند از:
۱) بقای نظام امامت‏
اصلی‏ترین اثر صلح، بقای نظام امامت برای حفظ اسلام بود. امام در جواب ابوذر غفاری فرمود: «خواستم حافظی برای دین باقی بماند».۱۱
۲) بقای شیعیان‏
امام به ابوسعید عقیصا فرمود: «اگر صلح نمی‏كردم، روی زمین، كسی از شیعیان ما باقی نمی‏ماند».۱۲
۳) حفظ دین و رعایت مصلحت امت پیامبر
در آن موقعیت، روم شرقی آماده حمله به نظام اسلامی بود و جنگ داخلی، موجب وصول آنان به هدف و نابودی اساس اسلام می‏شد.۱۳
امام علیه‏السلام در این باره فرمود: «ترسیدم ریشه مسلمانان از زمین كنده شود... خواستم دین خدا حفظ شود».۱۴ گر چه این سخن عام است و ممكن است منظور غیر از خطر روم شرقی باشد، ولی اصل حفظ دین، در آن، لحاظ شده است. امام بارها اشاره می‏كرد كه مصلحت و حكمت این كار، هر چند پنهان، خیلی مهم است. وی نزد معاویه فرمود: «من مصلحت امت را در نظر گرفتم... و در این كار، جز صلاح و دوام مردم را نخواستم».۱۵
۴) ترجیح امنیت بر اختلاف‏
امام، هنگام كوچ از ساباط فرمود: «انس، آسودگی و آشتی میان مردم از جدایی، ناامنی، كینه‏ورزی و دشمنی كه شما خواهانید، بهتر است».۱۶
۵) تأمین عزت واقعی‏
صلح هر چند در ظاهر عقب‏نشینی بود، اما در واقع، عامل عزت شیعیان و شكست‏ناپذیری ابدی آنان شد. از این رو، امام در برابر سلیمان بن صرد كه با عنوان مذلّ المومنین به امام سلام كرد، فرمود: سوگند به خدا! اگر زیر دست و در عافیت باشید، نزد من محبوب‏تر است از این‏كه عزیز باشید و كشته شوید».۱۷
● مقایسه آثار جنگ و صلح
۱) اقدام نظامی و تداوم جنگ، فاقد دستاورد معین و قابل اعتنایی بود و صلح تاكتیكی (ترك مخاصمه) نسبت به جنگ، ارجح بود. همچنین مقایسه دستاوردهای دو طرف از صلح، نشان می‏دهد كه دستاورد امام، به مراتب بیشتر بود؛ زیرا یكی از دستاوردهای امام، از ترك مخاصمه، حفظ اصل موجودیت نظام امامت و شیعیان بود و اگر چنین نمی‏كرد اینها از بین می‏رفتند و آن‏چه معاویه به دست آورد، وصول به حكومت بود كه البته دوام چندانی هم نیاورد و با قیام امام بعدی از همین نظام امامت در خطر، به طور كلی متزلزل شد؛ اما نظام امامت، با حفظ اصل امامت و موجودیت شیعه، هر چند به گونه‏ای حداقلی، بقای خود را تضمین كرد و موجب شد كه شیعیان در فرصت‏های مناسب، به بازسازی خود بپردازند.
۲) ادعای ناكارآمدی صلح، به دلیل وفادار نماندن معاویه به شرایط و اعمال استبداد علیه شیعیان، صحیح نیست؛ چون تأمین هدف اصلی (تداوم نظام امامت به عنوان نگهبان انقلاب پیامبر)، به عصرهای بعد هم مربوط می‏شود و این هدف، با این صلح، تأمین شد و اقلیت شیعه و اصل امامت، با حفظ موجودیت خود، از این تنگه سخت گذشت.
۳) ادعای برابری صلح با شكست و ذلت نیز درست نیست؛ چون با حفظ امامت و تشیع، خطر نابودی كامل آنها از بین رفت و هیچ پیروزی‏ای از این بالاتر نیست.
۴) تدبیر صلح در برابر خطراتی كه اساس تشیع، اسلام و امامت را تهدید می‏كرد، نشان می‏دهد كه این تصمیم، از روی جهل و كم‏كاری هم نبود. امام نیز با اشاره به پنهان بودن مصلحت صلح و تشبیه آن به داستان سوراخ كردن كشتی و... توسط حضرت خضر و شكایت موسی... فرمود: «وقتی من از جانب خدا امام مسلمانانم، نباید در جنگ و صلح، مرا به نادانی متهم كنید؛ گرچه حكمت و علت آن را ندانید و امر بر شما مشتبه شود».
۵) اتهام نداشتن خط مشی ثابت توسط ائمه نیز درست نیست؛ زیرا هدف اصلی، حفاظت از نظام پیامبر و جامعه‏سازی اسلامی، در سایه حفظ امامت است كه طبق شرایط، به شیوه‏های مختلفی اجرا می‏شود. صلح یا جنگ، هدف نیستند تا ائمه متهم به تشتت و پراكندگی هدف‏ها شوند؛ بلكه شیوه‏های وصول به هدف می‏باشند. از این رو، شهید مطهری، چنین معتقد است: «اگر واقعاً امام حسن به جای امام حسین بود، كار امام حسین را می‏كرد و اگر امام حسین به جای امام حسن بود، كار امام حسن را می‏كرد».۱۸
۶) این صلح، از روی روحیه سازشكاری و ترس و راحت كردن خود نبود. از این رو، امام در پاسخ عبدالله بن زبیر فرمود: «گمان می‏كنی من از روی ترس و زبونی با معاویه صلح كردم... وای بر تو! هرگز ترس و ناتوانی در من راه ندارد. علت صلح من، وجود یارانی همچون تو بود كه ادعای دوستی با من داشتند و در دل، نابودی مرا آرزو می‏كردند».۱۹
● نتیجه‏
دلیل اصلی پیشنهاد صلح از سوی معاویه، رسیدن به حكومت، با هزینه كم بود و عامل اصلی در پذیرش صلح از سوی امام‏علیه‏اسلام، عدم همراهی و فداكاری مردم، به ویژه خواص بود كه ناشی از دنیاگرایی و راحت‏طلبی آنان بود و به بروز رفتارهایی چون پیمان‏شكنی، خیانت و... انجامید. بازتاب این رفتارها، موجب تنها ماندن امام، ناامیدی از وصول به هدف به وسیله جنگ و پذیرش ترك مخاصمه بود. آثار صلح (بقای نظام امامت، شیعیان، دین و ...) هم نشان داد كه دستاورد امام، به مراتب بیشتر از دستاورد معاویه بود. این آثار، گویای این است كه این صلح، كارآمد، برابر با پیروزی، هوشیارانه، براساس حفظ خط مشی اصلی و بر طبق رعایت مصالح امت اسلامی بود. این صلح، آثاری را در پی داشت كه قیام حماسی امام حسین علیه‏السلام آن را تكمیل و بقای اسلام را تضمین كرد.
محمد عابدی‏
برای مطالعه بیشتر در این زمینه، به آثار زیر مراجعه نمایید:
۱. حقایق پنهان، پژوهشی از زندگی سیاسی امام حسن مجتبی، احمد زمانی.
۲. صلح امام حسن، پرشكوه‏ترین نرمش قهرمانانه تاریخ، شیخ راضی آل‏یاسین، ترجمه سید علی خامنه‏ای.
۳. فصلنامه فرهنگ كوثر، ش ۵۵ (ویژه‏نامه امام حسن(ع)، ش ۵۶).
۴. سیری در سیره ائمه اطهار، شهید مرتضی مطهری.
پی‌نوشت
۱. مجلسی، بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۱.
۲. همان؛ به نقل از راوندی، الخرائج و الجرائح، ج ۲، ص ۵۷۵.
۳. بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۱.
۴. الفتوح، ج ۴، ص ۲۹۰.
۵. بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۰.
۶. همان، ج ۳۴، ص ۱۸.
۷. مقاتل الطالبیین، ص ۵۹.
۸. طبرسی، احتجاج، ج ۲، ص ۷۱.
۹. شیخ صدوق، علل الشرایع، ص ۲۲۱.
۱۰. نمونه‏ای در پاسخ امام به زید بن وهب جهنی؛ ر.ك. احتجاج، ج ۲، ص ۶۹.
۱۱. حقایق پنهان، ص ۲۱۵.
۱۲. بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۱.
۱۳. پیشوایی، سیره پیشوایان، ص ۹۷.
۱۴. حقایق پنهان، ص ۱۹۷.
۱۵. بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۵۴.
۱۶. الفتوح، ج ۳، ص ۲۸۹ و ۲۹۵.
۱۷. الامامهٔ و السیاسهٔ، ص ۱۶۳.
۱۸. سیری در سیره ائمه اطهار، ۶۰.
۱۹. حیاهٔ الامام الحسن بن علی، ج ۲، ص ۲۸۰.
منبع : نشریه الکترونیکی پرسمان