یکشنبه, ۱۸ آذر, ۱۴۰۳ / 8 December, 2024
مجله ویستا


خلوت تب آلود (۲)


در مورد این سئوال صحبت كردن مشكل است. همان طور كه گفتم، در برخی از صحنه ها از بعضی بازیگران بیشتر راضی بوده ام. در كل می توانم بگویم كه با توجه به شرایط و مقدورات و كمكی كه بهرام عظیم پور در انتخاب بازیگر به من داد، در كل راضی هستم و فكر می كنم بازیگران در جایگاه های خوبی نشسته اند. بازیگرانی چون، محمد حاتمی، آتنه فقیه نصیری، ستاره اسكندری، فرشید نوابی، رامبد شكرآبی، با وجود پس زمینه های حرفه ای بسیار متفاوتی كه دارند و بازیگران فرعی تر همه خوب بازی كردند و من نیز تمام تلاشم بر این بود كه برای آنها صحنه ها، شرایط و موقعیت هایی را فراهم كنم كه به بهترین نتیجه برسند و بستگی به خودشان دارد كه چقدر به این نتیجه رسیده اند. در كل از همه راضی هستم به خصوص بعضی بازیگران در برخی صحنه ها برایم بسیار رضایت بخش اند.
• در این مجموعه كه شرایط آن با بقیه كارهای شما متفاوت است، قاعدتاً شما را خسته تر و فكرتان را مشغول تر كرده است. شرایطی كه شما در آن قرار گرفته اید، مطمئناً با كارهایی كه قبلاً از شما دیده ایم متفاوت تر است آیا خودتان نیز این شرایط و دشواری ها را حس كرده اید؟
اتفاقاً این كار، كار راحتی برای من بود و اصلاً كار سختی نبود. به خاطر اینكه با قصه ارتباط بسیار راحت و خوبی برقرار كرده بودم. قصه لحظات بسیار خوبی داشت كه به من انگیزه كار كردن می داد و شرایط تولید آن هم دشوار و پیچیده نبود و فكر می كنم برای دیگر عوامل و بازیگران هم به این گونه بود. كار خیلی راحت و سریع و بدون گرفتاری پیش رفت.
•اگر بخواهیم وارد جزئیات شویم؛ نمونه هایی از این كار كردن به این گونه ابهام برانگیز و با تصاویر وهم گونه، وجود داشته و شما قبلاً دیده اید؟ مثلاً در سینمای آمریكا، فرانسه و یا هر جای دیگر كه بخواهید به گونه ای از آن گرته برداری و یا استفاده بجا از آن تصاویر كنید.
من بارها و بارها گفته ام ما كه از عالم نقد و تحقیق و نوشتن سینمایی وارد سینما می شویم، چه بخواهیم و چه نخواهیم در معرض هجوم بی نهایت تصویر، ایده های مختلف از فیلم های مختلف هستیم كه خودآگاه و ناخودآگاه بر كار هایمان تاثیر می گذارد.
در بعضی صحنه ها شاید من دوست داشته باشم آشكارا تجربه فیلمسازی دیگر را تكرار كنم و در برخی موارد دیگران این هشدار را به من می دهند كه فلان صحنه ام شبیه فلان كار بود كه من اصلاً متوجه نشده ام و احتمالاً ناخودآگاه آن را تكرار كرده ام. به هر حال این نوع سینما، سینمای مورد علاقه من است سینمایی كه با ابهام، سوسپانس و گره افكنی های روایی سر و كار دارد. یكی از مواردی كه من در قصه اصلی دوست داشتم و پسندیدم، خط و مایه ای بود كه كمابیش در همه كار های من دیده می شود. یعنی زنی كه دچار گرفتاری و دردسر - اینجا دردسر خانوادگی - می شود و تصمیم می گیرد به تنهایی مشكلاتش را حل كند. این ماجرا به صورت خودآگاه و ناخودآگاه در بیشتر كار هایی كه ساخته ام اتفاق افتاده است. البته در فیلمنامه اصلی به هیچ وجه جنبه های ابهام، سوسپانس و گرفت وگیر ها به این شدت نبود. من و آقای قاسمعلی سعی كردیم ابتدای قصه ذهن بیننده را به طرف حضور یك خیانت خانوادگی معمولی ببریم و تلاش كردیم باز كردن قضیه بیماری ایدز را در جریان داستان به تعویق بیندازیم. در فیلمنامه اولیه در اواخر قسمت اول مشخص می شد كه شخصیت مرد دچار بیماری ایدز شده ولی ما در نسخه فعلی تا اواخر قسمت سوم اشاره به این مسئله را عقب انداختیم و سعی كردیم تا تماشاگر را به بهانه های مختلف گول بزنیم تا فكر كند كه با همان قضیه عشق و خیانت و از این دست مسائل سروكار دارد. بعد مسئله بچه را پیش آوردیم و خواستیم ذهن بیننده را متوجه این قضیه كنیم كه این شخص دچار یك بچه ناخواسته شده كه به آن زن می گوید بچه را سقط كند. تمام این كوشش ها در واقع تمهید هایی بود تا سریال را به سمت آن چیز هایی كه دوست دارم یعنی سینمای گره افكنی، ابهام و سوسپانس بكشانم. استدلال دیگر ما این بود كه وقتی شما با یك كار سفارشی كه قرار است یك پیام مشخص در مورد یك بیماری بدهد، سروكار دارید این خطر وجود دارد كه با رو شدن دست سازندگان در مورد اینكه فیلم در مورد یك بیماری است، بیننده تان را خیلی سریع از دست بدهید. بنابراین فكر كردیم كه با وارد كردن چنین تمهیداتی، گذاشتن چنین گره هایی، پوشاندن مضمون اصلی و مسئله بیماری و پیام های بهداشتی در لابه لای یك قصه پر از گره، تماشاگر را بیشتر جذب كنیم.
•در بخش تیتراژ پایانی سریال جایی كه از پزشكان، ارگان ها، سازمان ها و غیره تشكر می شود، عنوان هایی وجود دارد كه مسئله بیماری را برای تماشاگر لو می دهد!
ما این صحبت را با تهیه كننده داشتیم كه تمام اشاراتی كه ممكن است بیننده را خیلی زود متوجه این قضیه كند كه با چه نوع داستانی سروكار دارد، نداشته باشیم.
حتی در مورد تیتراژ پایانی هم صحبت بود كه این تشكر ها ضروری است و باید باشد ولی قرار شد كه بخش هایی كه از دكتر ها و... تشكر می شود را از قسمت سوم به بعد بگذاریم، تا دستمان زود پیش تماشاگر باز نشود. متاسفانه از جایی چون ارتباط من با تهیه كننده كمتر شد و تیتراژ پایانی هم در همین زمان تهیه شد، فكر می كنم آقای زرین كوب این قول و قرارمان را فراموش كردند. بنابراین احتمالاً تماشاگران باهوش تر با دیدن این بخش تیتراژ پایانی متوجه می شوند با چه نوع قصه ای سروكار دارند.
•ارتباط شما با تهیه كننده چگونه بود آیا خواسته های شما را برآورده كرده است؟
تهیه كننده این سریال برای ما تهیه كننده بسیار خوبی بود. معمولاً تهیه كنندگان جوان كه كار های اولیه خودشان را انجام می دهند انگیزه های بیشتری برای انجام كار های خوب دارند و من هم این شانس را داشته ام چه در كار های سینمایی و چه در كار های تلویزیونی بیشتر با تهیه كنندگان جوان كار كرده ام، تهیه كنندگانی كه انگیزه بالایی برای انجام كار خوب داشته اند. در اینجا آقای آرمان زرین كوب اگر اشتباه نكنم دومین سریالی بود كه كار می كرد و اصرار داشت كار آبرومند و خوبی بسازد و این مسئله موجب شد كه حدود سه ماه وقت فقط صرف كار روی فیلمنامه شود. در واقع ایشان از همین مرحله حسن نیت خود را برای كار نشان داد و همانطور كه گفتم این كار در طول زمان اجرا و ساخت با مشكل خاصی مواجه نبود و تقریباً خیلی راحت و بدون دردسر به پایان رسید.
•آن طور كه شنیده ایم الان شما مشغول ساخت یك سریالی هستید. آیا این سریال هم در ادامه ژانر فیلمسازی شماست و یا با آنها متفاوت است؟
كار هایی كه به من پیشنهاد می شود حتماً نشانی از سلیقه و خواسته های خودم در آنها می بینم كه قبولشان می كنم. امیدوارم و سعی خواهم كرد كه این كار نیز كار متفاوتی بشود؛ كاری كه به من پیشنهاد شده از لحاظ مضمون داستان مورد توجه من قرار گرفته و الان هم در حال نوشته شدن است تا به سرانجام مشخصی برسد.
•شما در صحبت هایتان به جایگاه زن در كارهایتان اشاره كردید. نگاه شخصی شما به جایگاه زن در جامعه چگونه تعریف می شود و اهمیت زن در كار های شما در چیست و چرا در كارهایتان تا این حد به زنان بها می دهید؟
من در جا های دیگر هم سعی كرده ام به این سئوال پاسخ بدهم ولی واقعاً نمی دانم. خودم هم به این موضوع خیلی فكر كرده ام كه چرا قصه هایی كه شخصیت اصلی آنها زن های فعال و اكتیو هستند مرا به سمت خودشان جلب می كنند؟ شاید به این دلیل باشد كه خودم خیلی آدم فعال و اكتیوی نیستم! این مسئله نمی تواند اتفاقی باشد اما وقتی آدم با یك سری شخصیت های خاص كار می كند و به موفقیتی هم می رسد قاعدتاً تشویق می شود كه كار هایی شبیه به آنها را ادامه دهد. مثلاً شخصیت اول دو تا از فیلم های من وكیل بوده اند و بعد از آن هر چه فیلمنامه وكیل و دادگستری و این جور چیز ها بود برای ساخت به من پیشنهاد می شد. به هر حال شخصیت اصلی در اكثر كار های من زن هایی هستند كه در جامعه با مشكلات مختلف روبه رو هستند و سعی می كنند خودشان به تنهایی از پس مشكلات برآیند و گلیم خودشان را از آب بیرون بكشند. من هیچ گونه ادعا و بیانیه ای در مورد شرایط زن ها در اجتماع ندارم چون فكر می كنم فقط زن ها نیستند كه با این مشكلات مواجه هستند، بلكه مردان نیز با نوعی از مشكلات روبه رو هستند. اصلاً قصد من در فیلمسازی ارائه آگاهانه یك نگاه مشخص و صریح مصلحانه اجتماعی و یا ارائه راهكار های اجتماعی نیست. برخلاف دیگران هیچ گونه علاقه ای هم به بازی كردن نقش فیلمسازانی ندارم كه كارهایشان پر از ناشی گری است، اما حرف های گنده گنده به ظاهر متعهد انه درباره جامعه، فرهنگ، سیاست، جوانان و این جور چیز ها می زنند.