چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

افسانه های دهستان اشکور


افسانه های دهستان اشکور
افسانه های عامیانه، همواره نشانگر بخشی از حافظه جمعی و رویاها و آرزوها و باورهای اقوامی بوده که این افسانه ها را ساخته اند. «صادق هدایت» یکی از اولین نویسندگان ایرانی بود که ضرورت جمع آوری این افسانه ها را مطرح و برخی از آنها را در نشریات دوران خود چاپ کرد که بعدها آن افسانه ها در مجموعه نوشته های پراکنده او منتشر شدند. «فضل الله مهتدی (صبحی)» و «ابوالقاسم انجوی شیرازی» از دیگر کسانی بودند که به جمع آوری قصه ها و افسانه های عامیانه پرداختند و بعدها کارشان به صورت های مختلف توسط نویسندگان و پژوهشگران دیگر ادامه پیدا کرد. از گردآورندگان بنام افسانه های ایران زمین، یکی هم شاعر و نویسنده معاصر، کاظم سادات اشکوری است که از سال های دور در کنار سرودن شعر و ترجمه و... به جمع آوری داستان های شفاهی نیز مشغول است و «افسانه های دهستان اشکور»، یکی از کتاب هایی است که اخیراً پس از سال ها با ویرایش دوباره «کاظم سادات اشکوری»، توسط نشر هزار کرمان منتشر شده است.
«افسانه های دهستان اشکور» بار اول در سال ۱۳۵۲، با عنوان «افسانه های اشکور بالا» توسط مرکز پژوهش های مردم شناسی و فرهنگ عامه منتشر شده بود و اکنون در حالی دوباره منتشر شده است که به قول خود مولف در یادداشتی که بر چاپ دوم این کتاب نوشته «راویان افسانه ها، جز یکی دو تن، افسانه شده اند» و «مردم آن سامان اکنون با اتومبیل سفر می کنند، برق و تلفن دارند و چه بسا افسانه گویی و افسانه گویان را از یاد برده اند،» هر بخش این کتاب به افسانه روستایی خاص اختصاص دارد و کتاب کلاً از هشت بخش تشکیل شده. در آغاز هر یک از افسانه های این کتاب نام و دیگر مشخصات راوی افسانه نیز آمده است. تصویرسازی های این کتاب را «قباد شیوا» انجام داده است. سادات اشکوری در مقدمه این کتاب، به وضعیت جغرافیایی اشکور، شرایط آب و هوایی، جمعیت، شغل، میزان درآمد و دیگر ویژگی های اشکور و مردم آن پرداخته است.
از بخش های جالب این مقدمه، آنجا است که نویسنده از مشکلاتی سخن می گوید که بر سر راه گردآورنده افسانه های عامیانه قرار دارند. یکی از این مشکلات به گفته سادات اشکوری، اصرار راوی بر به کار بردن واژه هایی است که «به نظر او عظیم جلوه می کند». مولف درباره دلیل به کار بردن این واژه ها از سوی راوی افسانه، نوشته است؛ «گویی غراویف بی ادبی می داند در حضور گردآورندگان از شهررسیده، افسانه یی روایت کند که در آن افسانه، موش، روباه، شغال، گرگ و... نقشی داشته باشند.» آن طور که سادات اشکوری در همین مقدمه نوشته است، او این افسانه ها را به اتفاق پروفسور الول ساتن گردآوری کرده و از کل افسانه های گردآوری شده، این مجموعه را به فارسی برگردانده است.بخشی از افسانه «هفت برادران» را با هم می خوانیم؛ «فردا شب که شد، برادر بزرگ تر رفت و در طویله خوابید. نیمه شب بود که خواهر با قنداق وارد طویله شد و دوتا از مادیان ها را بلعید و رفت. برادر با خود گفت؛ این چه اعجوبه یی است که مادر ما زاییده، خدا عاقبت ما را به خیر کند.
فردا شب که شد، برادر بزرگ تر به مادر گفت؛ ای مادر، از این خواهر حذر کنید که ما را هم خواهد خورد. مادر گفت؛ خیر نبینی، پسر؛ برو گمشو، خداوند یک دختر به ما داده، چشم نداری او را ببینی؟ برادر گفت؛ این اعجوبه پنج تا گاو و دوتا مادیان ما را خورد، خودم دیدم. مادر گفت؛ چنان نفرینت می کنم که از جا نجنبی. برادر گفت؛ آنچه من دیدم، شما ندیده اید؛ این است که من دیگر جرات ندارم در اینجا بمانم و از پدر اسبی خواست و گفت؛ این خواهری که ما داریم یک ده برایش کم است. من می خواهم بروم. پدر اسبی به او داد و او سوار بر اسب شد و رفت به ولایت دیگری و در آنجا با زن بیوه یی ازدواج کرد و ماندگار شد.»
منبع : روزنامه اعتماد