پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

افراط در ستایش


افراط در ستایش
برخی از فرق نظیر مغبره بن سعید ابوالخطاب محمد، بن بشیر و... در آغاز از یاران ائمه بودند اما بعد منحرف شده برای رسیدن به جاه و مال ادعای الوهیت امامان شیعه را مطرح کردند تا خود را پیامبر از طرف ایشان معرفی کنند.
ضرورت بحث در باب غلو، افراد و گروه های غالی در طول تاریخ با اعتقاد به عقایدی ضد قرآن و ضد عقل و با ارتکاب اعمال خلاف شرع مشکلات متعدد اخلاقی، اعتقادی، سیاسی و نظایر آن. را برای ائمهٔ شیعه ـ علیهم السلام ـ و مذهب شیعه ایجاد کرده اند. لذا با عنایت به این حقیقت، تحقیق و بحث پیرامون این موضوع، به منظور دفاع از حقانیت و عقلانیت مذهب شیعه، ضرورت دارد.
● معنای لغوی غلو:
غلوّ مصدر فعل غلی یغلو به معنای افراط، ... و تجاوز از حد است. البته در استعمال در مواردی به کار رفته است که تجاوز از حد بسیار باشد.
▪ معنای اصطلاحی غلو:
غلو در اصطلاح این است که انسان شخصیت های مورد احترام خود را ـ خواه شخصیت های مذهبی و دینی باشند خواه اجتماعی یا سیاسی باشند ـ از حد واقعی و انسانی شان بالاتر ببرد. این بالاتر بردن حداقل به دو شکل متصور است: غلو در ذات، غلو در صفات.
● غلو در ادیان پیشین:
۱) از نگاه تاریخی: در ادیان پیشین، چه ادیان آسمانی چه ادیان غیرآسمانی، موارد بسیاری از غلو رخ داده است به این معنی که مردم مناطق مختلف، مانند مصر باستان، هند باستان، چین و ژاپن قدیم، ایران باستان، جزیره العرب و ... موجوداتی اعم از انسان، فرشته، حیوان، گیاه، زمین، آسمان، ستاره، آب، آتش و...را از حد خود فراتر می بردند و آنها را در حد خدا یا پایین تر از آن مقدس شمرده می پرستیدند.
۲) از نگاه قرآن : قرآن کریم در جای جای خود به مواردی از غلو انسانها دربارهٔ موجودات طبیعی، انسانها، پیامبران، ملائکه و جن اشاره می کند. دربارهٔ موجودات طبیعی آیات ۷۶ تا ۷۸ سورهٔ انعام به احتجاجات حضرت ابراهیم با ستاره پرستان، ماه پرستان و خورشید پرستان اشاره می کند. در آیات ۳۰ سورهٔ توبه و ۱۷ و۷۲ سورهٔ مائده غلو یهودیان و مسیحیان در بارهٔ عزیر پیامبر و حضرت مسیح را نقل می کند. در آیات ۴۰ سوره اسراء، ۱۹ سورهٔ زخرف، آل عمران آیهٔ ۸۰ و ... غلو در بارهٔ ملائکه و آیهٔ ۴۱ سورهٔ سبأ غلو در بارهٔ جن را حکایت می کند.
غلو در اسلام: غلو و افراد و گروه های غالی در میان شیعه وجود داشته است اما باید توجه داشت در میان فرق غیرشیعه نیز افراد و گروه هایی بوده اند که در بارهٔ شخصیتهای مورد علاقه شان غلو کرده داستانها و روایات عجیب و غریبی را در بارهٔ آنها ساخته و نقل کرده اند. در این باره علامهٔ امینی (ره) در ج ۱۱ الغدیر از ص ۱۰۱ تا ص ۱۹۵ داستان ها و عقاید غلو آمیزی را نقل می کند.
▪ غلو در فرق غیرشیعه:
غلو در هر دو نوع آن (ذات و صفات) در میان فرق مختلف غیرشیعی نیز فراوان بوده است.به عنوان نمونه می توان به موارد ذیل اشاره کرد.
۱) غلو در ذات : غلات عباسیه یا راوندیه پیروان عبدالله راوندی قائل به الوهیت منصور خلیفهٔ عباسی و نبوت ابومسلم خراسانی بودند.
۲) غلو در صفات :در میان فرق غیرشیعه در بارهٔ افرادی نظیر عمر، ابوبکر، عثمان، معاویه و ... غلو در صفات فراوان است. به عنوان نمونه فقط به یک مورد اشاره می کنیم. گفته اند که مراد از حروف مقطعه در اول سورهٔ بقره به این شرح است: الف = ابوبکر، لام = الله و میم = محمد (ص).
▪ غلو در شیعه:
ابو محمد حسن بن موسی نوبختی در فرق الشیعه: برای شیعه بیش از ۵۰فرقه و فرق غلات شیعه را بیش از ۲۰ فرقه می شمارد. همچنین علی بن اسماعیل اشعری (م۳۳۰ ه.ق) در مقالات الاسلامیین فرق اصلی شیعه را زیدیه، غالیه، و رافضه ذکر می کند. سپس غالیه را دارای ۱۵ فرقه و رافضه را دارای ۱۰ فرقه می داند. و مجموع فرق غلات را ۲۵ فرقه ذکر می کند زیرا وی رافضه را نیز از غلات می داند.
▪ میزان اعتبار کتب ملل و نحل :
به طور اجمال باید گفت این کتب را به تنهایی و بدون مراجعه به مؤیدات و قراینی از قبیل کتب تاریخی و روایی نمی توان به طور قطع مورد استناد قرار داد. زیرا در این کتابها دروغ بسیار وجود دارد که با تحقیق تاریخی قابل اثبات است. برخی از علل راه یافتن دروغ در کتب ملل و نحل عبارتند از:
۱) غرض ورزی بسیاری از نویسندگان اولیه نسبت به فرقه یا فرقه های خاص.
۲) آزاد بودن این کتب از قید سند.
۳) سعی در تکثیر و اختراع فرق برای رساندن تعداد آنها به عدد هفتاد و سه.
نام برخی از فرق غالی منتسب به شیعه تا پایان قرن سوم به شرح ذیل است.
سبائیه، کیسانیه، مختاریه، هاشمیه، کربیه، جناحیه، مغیریه، بیانیه، صائدیه، حربیه، منصوریه، خطابیه، بزیعیه، معمّریه، زراریه (منتسب به زراره بن اعین)، هشامیه (منتسب به هشام بن حکم)، شیطانیه‎/ نعمانیه (منتسب به مومن طاق)، جوالیقیه‎/ هشامیه (منتسب به هشام بن سالم)، مقضلیه (منتسب به مفضل جعفی)، یونسیه (منتسب به یونس بن عبدالرحمان)، بابکیه، قرامطه، شریعیه، نمیریه، شلمغانیه (غراقریه)، هلالیه، اثینیه، امریه، بدائیه، تناسخیه، رجعیه، شریکیه، غرابیه، عینیه، میمیه، حلولیه، ذبابیه، ذمیه، مخطئه
فرقه های ذکر شده بخشی از فرق غلات منتسب به شیعه است. اگر همهٔ فرق احصاء شوند بیش از صد فرقه خواهند بود.
اما در میان فرقه های مذکور:
برخی اصلاً واقعیت خارجی نداشته اند. مانند: سبائیه. رهبران منسوب به برخی از این فرق افراد مجاهدی بودند که دشمن به منظور تخریب ایشان فرقه به نامشان ساخت و عقاید باطلی به آنها نسبت داد. مانند: مختاریه، جناحیه (پیروان عبدالله بن معاویه بن عبدالله بن جعفر بن ابی طالب). رهبران برخی از این فرق شورشیانی بودند که عقاید انحرافی خود را با عقاید غلات به هم آمیختند تا بدین وسیله افرادی را به سوی خود جذب کرده بر حکومت پیروز شوند. مانند: فرقهٔ بابکیه. برخی به جهت اعطاء مشروعیت به حکومت بنی عباس ساخته شدند. مانند: کیسانیه، هاشمیه. رهبران برخی از این فرق در زمان حیات خود اصلاً فرقه ای تشکیل ندادند. اما کتب ملل و نحل جهت تکثیر فرق غلات شیعه، فرقه به نام آنها ساخته اند. مانند: فرقهٔ بیانیه منسوب به بیان بن سمعان از پیروان مغیره بن سعید. رهبران برخی از این فرق از پیروان فرق مشهور غلات نظیر خطابیه، بوده اند و عقاید و اصول جداگانه ای نداشته اند. مانند: معمریه و بزیعیه؛ اما کتب ملل و نحل آنها را جداگانه ذکر کرده اند.
برخی از فرق به نام اصحاب ائمه ساخته شدند تا چهرهٔ ایشان و ائمه شیعه مشوه جلوه کند. مانند: زراریه، یونسیه، مفضلیه، هشامیه، نعمانیه و ... . سران برخی از این فرق نظیر مغبره بن سعید، ابوالخطاب ، محمد بن بشیر و... در آغاز از یاران ائمه بودند اما بعد منحرف شده برای رسیدن به جاه و مال ادعای الوهیت امامان شیعه را مطرح کردند تا خود را پیامبر از طرف ایشان معرفی کنند. برخی از این فرق زیر شاخه های فرق دیگراند اما مستقل ذکر شده اند. نام بعضی از این فرقه ها نظیر رجعیه ، بدائیه، حلولیه، تناسخیه، ... حاکی از عقاید مشترک بین غلات اند. با این حال در کتب ملل و نحل به طور مستقل به عنوان فرق جداگانه ذکر شده اند. خلاصهٔ کلام اینکه بسیاری از این فرق ساختگی اند و تعداد فرق غالی منتسب به شیعه بسیار کمتر از آنچه که در کتب ملل و نحل ذکر شده است، بوده است. بنا براین فی الجمله می پذیریم که افراد و گروه های غالی منتسب به شیعه وجود داشته اند. مانند: خطابیه، بشیریه، شلمغانیه، هلالیه، منصوریه، مغیریه و... مغیره بن سعید، محمد بن بشیر، ابولخطاب و ...
● علل و عوامل پدید آمدن غلات:
می توان به عوامل زیر به عنوان برخی از عوامل و علل پیدایی غلات اشاره کرد:
۱) با بررسی زندگی رهبران غلات آشکار می شود که آنها افرادی زیرک و سیاسی بودند و برای رسیدن به مال و جاه و منال این فرق را ایجاد کردند. برخی از روایات منقول از امام حسن عسکری(ع) و امام جواد(ع) این عامل را بیان می کنند.
۲) اباحی گری و شهوت پرستی رهبران غلات.
۳) استبداد و خودرأیی رهبران غلات.
۴) جهل و ناآگاهی مردم. برخی از روایات به این عامل اشاره می کنند.
۵) حب زیاد شیعه به ائمه اطهار(ع). برخی از روایات به این نکته اشاره دارند.
۶) انگیزه ها و اراده های پنهان سیاسی و کلامی برای ایجاد، ترویج و تقویت این فرق.
۷) میل به تراشیدن مقام نبوت برای خود از سوی رهبران غلات. و .... .
نحوهٔ برخورد ائمه و علمای شیعه با غلات: ائمه علیهم السلام ـ خطر غلات را برای مکتب اهل بیت از خطر یهود و نصاری و ... بیشتر و بالاتر می دانستند. لذا در مقابله با آنها و تفکرات غلو آمیزشان از هیچ کوششی دریغ نکردند. در اوضاع و احوال مختلف با توجه به امکانات موجود و شرایط مخاطبین و ... بر خوردهای لازم را انجام دادند و بالاخره توانستند این گروه ها را از بین ببرند. علمای شیعه نیز به پیروی از ائمه در رد غلات کارهای فراوانی کردند. به طور کلی می توان مجموعهٔ برخوردهای ائمه با غلات را در شش عنوان بیان کرد:
۱) رد عقاید غلات و بیان عقاید صحیح.
۲) بیان علل و نتایج غلو.
۳) افشای توطئه های غلات. مانند: جعل حدیث با اسناد معتبر و نسبت دادن آنها به ائمه(ع).
۴) ابراز و اعلان انزجار از غلات و لعن آنها.
۵) صدور فرمان محاصرهٔ همه جانبهٔ غلات.
۶) صدور فرمان قتل بعضی از غلات.
▪ عقاید غلات:
الف ) عقاید مختص به غلات.
۱) عقیده به الوهیت و خدایی ائمه(ع) و اشخاص دیگر: در اسلام افراد و گروههای گوناگونی به خدایی برخی از اشخاص قائل شده اند. مثلاً: عبدالله بن سبأ و طایفهٔ زطّ به خدایی حضرت علی(ع) قائل بودند. و عده ای به خدایی منصور عباسی قائل شدند. ابوالخطاب و پس از او فرقه هایی نظیر معمرّیه، بزیعیه و ... امام صادق علیه السلام را خدا می دانستند.
۲) عقیده به نبوت ائمه(ع) و اشخاص دیگر: همچنین مقام نبوت به برخی از افراد نسبت داده شده است.
به عنوان مثال می توان به موارد ذیل اشاره کرد:
۱) به مختار ثقفی و عبدالله بن معاویه نسبت داده شده است. لکن بنا بر شواهد تاریخی این امر توطئه دشمنان ایشان بوده است.
۲) فرقه های اثنینیه، شریکیه، امریه، عینیه و میمیه معتقد بودند که حضرت علی(ع) در نبوت با پیامبر اسلام(ص) شریک بوده است.
۳) فرق غرابیه، ذبابیه، ذمیه و مخطئه نبوت را حق حضرت علی(ع) می دانستند و معتقد بودند که جبرئیل به علت شباهت فراوان آن دو حضرت به یکدیگر، در هنگام آوردن وحی خطا کرد و وحی را به پیامبر عرضه کرد و ایشان نیز برای جلب رضایت علی(ع) دختر خود را به تزویج او در آورد.
۴ ) در زمان امام باقر(ع) بیان بن سمعان ادعای نبوت کرد و از ایشان خواست که به او ایمان آورد تا نجات یابد.
۳) عقیده به حلول: مراد از حلول در بحث غلو آن است که روح خدا یا اجزایی از آن در شخصی مانند نبی، امام یا هر شخص یا جسم دیگری حلول سریانی بکند؛ یعنی حالّ در جزء جزء محل داخل شده به نحوی که با آن متحد شود. مانند: حلول روح در جسم. اعتقاد به حلول پیش از اسلام نیز در بسیاری از ادیان وجود داشته است . بارزترین نمونهٔ قبل از اسلام در دین مسیحیت بوده است. مسیحیان قائل به حلول روح خدا در حضرت عیسی(ع) بوده اند. در اسلام اولین بار این اعتقاد به عبدالله بن سبأ نسبت داده شده است که او قائل به حلول جزء الهی در حضرت علی(ع) بوده است . پس از وی به افراد و گروه هایی نظیر عبدالله بن معاویه، بیان بن سمعان، محمد بن نصیر نمیری و برخی از صوفیه و فرق کیسانیه، حربیه، خطابیه، بشیریه، شریعیه، شلمغانیه و ... نسبت داده شده است که برخی از ایشان به حلول روح خدایی در برخی از ائمه(ع) و برخی به حلول جزء الهی در خود یا رهبران خود قائل بوده اند.
۴) اعتقاد به تناسخ؛ تناسخ از مادهٔ نسخ است.
نسخ در اصطلاح ملل و نحل، علم کلام و فلسفه عبارت است از انتقال روح از بدنی به بدن دیگر در همین جهان. در کتب ملل و نحل این اعتقاد به عبدالله بن سبأ و عبد الله بن معاویه نسبت داده شده است. همچنین اکثر فرقی که قائل به حلول بوده اند به تناسخ نیز معتقد بوده اند. زیرا پس از قول به حلول روح خدا در برخی از افراد برای اینکه بتوانند انتقال این روح از آن افراد به افراد بعدی را توجیه کنند باید قائل به تناسخ می شدند. آنها برای توجیه اعتقاد به تناسخ به برخی آیات تمسک می کردند. برای نمونه به یک آیه اشاره می شود: آیهٔ ۳۸ سورهٔ انعام می فرماید: و ما من دابه فی الارض و لاطائر یطیر بجناحیه الا امم امثالکم غلات این آیه را چنین توجیه می کردند که آنها هم مانند شما انسان بوده اند که الان به واسطهٔ گناهان به این شکل در آمده اند. همچنین آیات: ۶۱/ واقعه، ۵۶/نساء، ۸/انفطار، ۴۰/اعراف، ۱۵و۱۶/فجر و ۵۰و۵۱/اسراء.
۵) عقیده به تشبیه:
تشبیه در اصطلاح علم کلام آن است که خدا را به انسان یا موجودات محسوس دیگر مانند کنی. فرقه نویسان اولین بار تشبیه را به فرقهٔ مغیریه پیروان مغیره بن سعید نسبت می دهند. برخی از اعتقادات منسوب به ایشان چنین است: خداوند مردی است از نور که بر سرش تاجی است و اعضایی مانند مرد دارد. .... حروف ابجد با اعضای او مطابقت دارد. مثلاً پاهای او مانند الف است، و... همچنین در بارهٔ فرقهٔ بیانیه گفته اند: خداوند جسم دارد و همه قسمت های او غیر از صورتش نابود خواهد شد.
فرقهٔ اعضائیان معتقد بوده اند که خدا دارای دست و پا و انگشت و اعضای دیگر است.
▪ ادلهٔ قائلین به تشبیه
الف ) استدلال عقلی:
۱) چیزی که مورد تعقل است یا باید جسم باشد یا عَرَض. خدا عرض نمی تواند باشد چون هر عرضی نیاز به معروض دارد، پس خدا جسم است.
۲) هر فاعلی باید جسم باشد. خدا فاعل است. پس خدا باید جسم باشد.
ب ) استدلال به ظواهر آیات قرآن: قائلین به تشبیه به ظواهر آیاتی نظیر الرحمن علی العرش استوی طه‎/،۵ وجاء ربک و الملک صفاً صفاً فجر‎/۲۲ و آیاتی از این قبیل تمسک می جویند.
نقد و رد عقیدهٔ به تشبیه: در برخورد با این اعتقاد و رد آن، روایات فراوانی از سوی پیامبر(ص) اسلام وائمه(ع) وارد شده است. پیامبر اکرم می فرماید: ما عرف الله من شبّهه بخلقه . بحار،ج ۳، ص ۲۹۷.
امام صادق می فرماید: من شبّه الله بخلقه فهو مشرک، ان الله تبارک و تعالی لایشبه شیئاً و لایشبهه شیء و کل ما وقع فی الوهم فهو بخلافه. و احادیث فراوان دیگری که در کتاب بحار ج ۳ مذکور است. همچنین با اندکی تأمل سستی استدلال های عقلی و قرآنی آنها آشکار می شود
.۶ـ عقیده به تقویض.تفویض در اصطلاح کلام: اعتقاد به اینکه خدای متعال پس از آفرینش بندگان آنها را به خود واگذاشت تا هر کاری که می خواهند با اراده و اختیاری تام و مستقل از ارادهٔ خدا انجام دهند بدون آنکه در اعمال آنان نقشی داشته باشد.این همان اعتقاد معتزله است. اشاعره در مقابل قائل به جبر شدند. و امامیه امر بین الامرین را پذیرفتند و ارادهٔ و اختیار انسان را در طول ارادهٔ خدا قرار دادند.
▪ عقاید مفوضه:
مسلماً گروهی با اعتقاد به تفویض وجود داشته است. اما اسمی از رهبران پیروان آن به میان نیامده است.در بعضی از روایات مفوضه گروهی جدای از غلات شمرده شده است. شیخ مفید(ره) مفوضه را جزء غلات می داند، اما فرقی میان آنان و سایر غلات قائل می شود و آن اینکه مفوضه اعتراف می کنند که ائمه(ع) حادث اند نه قدیم و مخلوقند ، اما با اینحال آنها را خالق و رازق سایر مخلوقات می دانند.سعد بن عبدالله اشعری قمی (م ۳۰۱ ه. ق) عقاید مفوضه را چنین بیان می کند: آنها اعتقاد دارند که خدا.... شخص کاملی]را[ .. به جای خود گذاشت و تدبیر و خلقت عالم را به او واگذار کرد. این شخص همانا محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین و بقیه ائمه - علیهم السلام ـ هستند که در معنا یکی هستند... مفوضه مخالفان عقاید خویش را مقصره می نامند.
▪ برخورد ائمه ـ علیهم السلام ـ با مفوضه :
امامان معصوم ـ علیهم السلام ـ در احادیث متعددی که از طرف ایشان وارد شده است تفویض به معنای مذکور را به شدت رد کرده و مفوضه را مشرک دانسته اند. البته باید توجه داشت که در بعضی از روایات، تفویض در معانی دیگر آن مانند تفویض در عطاء و بخشش، تفویض در تدبیر جامعه و تفویض در تعیین بعضی از مستحبات از سوی پیامبر اکرم(ص)، ثابت شده است و این از نظر عقل و نقل اشکالی در بر ندارد. شخصی از امام رضا(ع) در بارهٔ تفویض سؤال کرد آن حضرت در جواب فرمود: خداوند متعال امر دینش را به پیامبرش واگذار کرد و فرمود: ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا . اما امر خلق و رزق را به او واگذار نکرد. خداوند عزوجل آفرینندهٔ همهٔ چیزهاست و اوست که در قرآن فرمود: الذی خلقکم ثم رزقکم ثم یحییکم هل من شرکائکم من یفعل من ذلکم من شیء سبحانه و تعالی عما یشرکون . حضرت بدینوسیله به شرک مفوضه اشاره می فرماید و در روایات دیگری به صراحت مفوضه را مشرک می نامد.
▪ عقاید مشترک بین غلات و شیعه
۱) عقیدهٔ وصایت و جانشینی حضرت علی(ع)؛ وصایت از نظر شیعه: از نظر کلامی، فرق غیر شیعه معتقدند که پیامبر اسلام(ص) در طول حیات خود نسبت به مسألهٔ امام و جانشین بعد از خود بی توجه بود و کسی را به عنوان جانشین خود انتخاب نکرد بلکه این امر را به عهدهٔ امت اسلامی واگذاشت تا خود هر که را صلاح بدانند، برگزینند. اما شیعه براین اعتقاد است که حضرت پیامبر اکرم(ص) از همان ابتدای رسالت نسبت به مسألهٔ خلافت و جانشینی خود حساس بود و درهمان سالهای آغازین رسالت، حضرت علی(ع) را به عنوان وزیر و وصی خود برگزید و در طول عمر مبارک خود بارها به این مسأله تصریح فرمود.
بسیاری از بزرگان متکلم و مورخ غیر شیعه آیات و روایات متعدد و معتبری را نقل کرده اند که بر جانشینی حضرت علی(ع) دلالت دارند.از باب نمونه فقط به عنوان چند آیه و روایت اشاره می شود:
۱) آیهٔ ولایت
۲) آیهٔ تطهیر
۳) حدیث یوم الدار
۴) حدیث منزلت
۵) حدیث غدیر
۶) حدیث ثقلین.
● غلات و مسألهٔ وصایت:
مخالفان شیعه که می دیدند شیعه با دلایل انکار ناپذیری مسألهٔ وصایت و خلافت حضرت علی(ع) را اثبات می کند و آنها از راه بحث و استدلال توان مقاومت در برابر شیعه را ندارند، از راه هوچیگری وارد شدند و سعی کردند تا مسألهٔ وصایت را لوث کنند. لذا شخصیتی خیالی به نام عبدالله بن سبأ را اختراع کردند و نظریهٔ وصایت را به او نسبت دادند.
▪ اعتقاد به مهدویت؛ مهدویت در شیعه:
اعتقاد به مهدی، یعنی اعتقاد به ظهور شخصی با نام یا عنوان مهدی که زمین را پس از آن که پر از ظلم و جور شد، پر از عدل و داد می کند. ریشهٔ این اعتقاد در اسلام از احادیث منقول از پیامبر اکرم(ص) گرفته شده که دربسیاری از کتب حدیث اهل سنت نیز نقل شده است. خلاصهٔ نظرات شیعه در بارهٔ مهدویت چنین است:
۱) مهدی(ع) شخصی از آل محمد(ص) است نه از غیر خاندان ایشان.
۲) مهدی(ع) از فرزندان امام حسین(ع) است نه از فرزندان امام حسن(ع).
۳) مهدی(ع) در رتبهٔ نهمین نسل امام حسین است نه رتبهٔ سوم یعنی امام صادق(ع) و نه رتبهٔ چهارم یعنی امام کاظم(ع).
۴) مهدی(ع) فرزند امام حسن عسکری(ع) است که در شب نیمهٔ شعبان سال ۲۵۵ ه ق به دنیا آمد و در آخر الزمان ظهور خواهد کرد. اما اکثر اهل سنت معتقدند که مهدی هنوز به دنیا نیامده است.
۵) مهدی(ع) هم نام با پیامبر اکرم(ص) است.
● غلات و مهدویت:
برای اولین بار استفاده از عنوان مهدی موعود را به مختار بن ابی عبیدهٔ ثقفی نسبت داده اند که وی برای پیشبرد نهضت خود مهدویت محمدبن حنفیه را مطرح کرد. اما این امر اتهامی بیش نیست. پس از مختار برخی از فرق غالی برای رسیدن به اهداف خود مسألهٔ مهدویت را مطرح کردند. برای نمونه به برخی از آنها اشاره می شود.
۱) فرقهٔ کربیه ، پیروان ابن کرب، معتقد بودند علی (ع) بر محمدبن حنفیه نام مهدی گذاشت، وی نمرده است بلکه غایب شده است و به زودی رجعت کرده مالک زمین خواهد شد.
۲) فرقهٔ هاشمیه و بیانیه، پیروان بیان بن سمعان قائل به مهدویت عبدالله پسر محمد بن حنفیه معروف به ابوهاشم، بودند.
۳. فرقهٔ جناحیه، پیروان عبدالله بن معاویه بن عبدالله بن جعفر بن ابی طالب، مهدویت را به ایشان نسبت دادند.
۴) فرقهٔ مغیریه ، پیروان مغیره بن سعید، مدعی بودند که محمد بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب مهدی موعود است.
۵) برخی از غلات عباسیه پس از قتل ابو مسلم خراسانی مرگ او را باور نکردند و مدعی شدند که او مهدی موعود است و باز خواهد گشت.
۶) در زمان امام صادق(ع) گروهی مدعی مهدویت اسماعیل، فرزند آن امام، شدند و مرگ او را باور نکردند.
۷) فرقهٔ بشیریه ، پیروان محمد بن بشیر کوفی ، ادعای مهدویت امام موسی کاظم(ع) را داشتند و در زمان غیبت ایشان معتقد به جانشینی محمد بن بشیر بودند.
● اعتقاد به رجعت
▪ تعریف رجعت از دیدگاه شیعه:
رجعت در لغت به معنای بازگشت است و در اصطلاح روایات شیعه و کلام آنها عبارت است از بازگشت عده ای خاص از مردگان به این دنیا بعد از انقلاب حضرت مهدی (عج) و قبل از روز قیامت. رجعت از فروع اعتقاد به مهدویت است و مختص به شیعه است. صدها روایت صحیح از ائمه علیهم السلام وارد شده است که به تواتر معنوی اصل وقوع رجعت را اثبات می کنند. مرحوم علامهٔ مجلسی در بحار الانوار ج ۵۳ بیش از ۱۸۰ حدیث در اثبات رجعت نقل می کند. مرحوم شیخ حر عاملی در کتاب الایقاظ من الهجعه بالبرهان علی الرجعه، حدود ششصد دلیل اعم از روایات و آیات بر این عقیده اقامه کرده است. و بزرگان دیگری همچون کلینی ، صدوق، شیخ مفید، شیخ طوسی و ... ده ها کتاب در این باب تألیف کرده اند. باید توجه داشت که اعتقاد به رجعت نه از اصول دین است و نه از اصول مذهب شیعه. همچنین دلیل عقلی هم نمی توان بر وقوع آن اقامه کرد. و آنچه مورد اجماع و اتفاق همهٔ شیعیان است اصل وقوع رجعت است نه کیفیات آن.
▪ رجعت در میان غلات:
با بررسی عقاید غلات در باب رجعت چنین به دست می آید که فرق مختلف غلات، رجعت را در دو معنای کاملاً متفاوت با هم به کار می بردند:
۱) معنای اول رجعت، شبیه رجعتی است که شیعه قائل است ، یعنی رجعت و بازگشت پس از مرگ را در بارهٔ بزرگانی که آن فرقه ها خود را به آنها منسوب کردند، به کار می بردند. مثلاً برای اولین بار گروههایی از کیسانیه این معنا را در بارهٔ محمد بن حنفیه به کار بردند. همچنین به برخی از غلات کیسانیه نسبت داده شده است که قائل به رجعت همهٔ پیامبران و پیامبر اسلام(ص) و حضرت علی(ع) بودند. فرقه های کربیه، صائدیه و بیانیه نیز معتقد بودند که رهبرانشان به همراه یاران خویش دوباره به دنیا باز خواهند گشت.
۲) رجعت به معنای دوم در نزد غلات، در حقیقت بخشی از نظریه تناسخ بود. یعنی هنگامی که روح پس از مردن بدنی به بدن دیگر می رود، این همان رجعت است که از آن به نظریهٔ رجعت و کرّات تعبیر می کنند. فان فلوتن فرانسوی می نویسد: غلات می گفتند: آن جزء از روح الهی که در شخصی مثل امام حلول یافته و باعث رسیدن او به خدایی شده، ممکن است پس از مرگ او به مقر الهی خود باز گردد، تا در نوبتی دیگر در شخصی دیگر تجسد یابد. این فاصلهٔ زمانی را که روح در بدن کسی تجسد نیافته، غیبت می گفتند و رجوع دوبارهٔ روح الهی به زمین و تجسدش در شخص دیگر را رجعت می نامیدند.
۴ ) اعتقاد به بداء: بداء نزد شیعه:
تعریف اصطلاحی بداء در نزد شیعه: بداء آن است که خداوند بر طبق مصالحی که خود می داند، در امور تکوینی بر خلاف رأی قبلی خود چیزی را برای دیگران اظهار کند، در حالی که دیگران خیال می کردند که رأی سابق هنوز پا برجاست . دلیل بر امکان و وقوع بداء
الف ) دلایل قرآنی:
۱) داستان ذبح اسماعیل در آیات ۱۰۲ و ۱۰۳ سورهٔ صافات.
۲) داستان مناجات حضرت موسی(ع) با خدا در آیهٔ ۱۴۲ سورهٔ اعراف که ابتدا سی شب بود سپس ده شب نیز افزوده شد.
ب ) روایات:
روایات فراوانی از سنی و شیعه در این باب نقل شده است. امام صادق(ع) نقل می کند که حضرت عیسی(ع) خبر از مرگ عروسی در شب عروسی داد اما عروس به علت دادن صدقه زنده ماند.
● غلات و مسألهٔ بداء:
غلات عقیدهٔ بداء را نیز مانند موارد پیشین تحریف کرده و برای رسیدن به اهداف خود از آن سوء استفاده کردند و موجب زحمت برای شیعه شدند. فرقه نویسان اوّلین بار استفاده از بداء را به مختار نسبت داده اند. و گفته اند که وی برای توجیه شکست یاران خود از حصول بداء برای خدا استفاده کرد.کیسانیه بداء را چنین تعریف کرده اند: بداء به معنای تغییر علم خداوند و تبدل ارادهٔ او در بعضی از امور است. ایشان به این ترتیب صفت علم ازلی را از خدا نفی می کردند و به او نسبت جهل می دادند. همچنین استفادهایی این چنینی از بداء به ابو الخطاب نیز نسبت داده شده است.
۵) اعتقاد به تأویل قرآن؛ تأویل در نزد شیعه:
تأویل در لغت از اول به معنای بازگشت گرفته شده است و در اصطلاح علوم قرآنی به دو معنا به کار می رود:
۱) روشن کردن معنای آیات متشابه قرآن. در این معنا تأویل به آیات متشابه اختصاص دارد.
۲) معنای ثانوی آیه که به آن بطن می گویند، در مقابل معنای اولی و ابتدایی آیه که به آن ظهر می گویند. تأویل به این معنا شامل همهٔ آیات قرآن می شود. تأویل به معنای اول را می توان با رجوع به محکمات قرآن به دست آورد. اما تأویل به معنای دوم مختص افراد خاصی است یعنی راسخان در علم . غلات و تأویل قرآن: غلات و رهبران ایشان قطعاً از راسخان در علم نبودند بلکه افرادی کم علم و فرصت طلب بودند که برای رسیدن به اهداف و مطامع دنیایی خود دست به تأویل قرآن می زدند و آیات قرآن را تفسیر به رأی می کردند. موارد متعدد و عجیب و غریبی از تأویلات آنها نقل شده است که در اینجا فقط به یک مورد اشاره می کنیم. بزیعیه که یکی از فرق غلات و از پیروان خطابیه بودند، می گفتند به هر مؤمنی (به کیش آنها) وحی می شود، چرا که خدا می فرماید: و ماکان لنفس ان تموت الا باذن الله آل عمران / ۱۴۵. این آیه را تأویل به وحی می کردند و می گفتند: هر نفسی (یعنی هر مؤمنی)که بخواهد بمیرد، خدا به او وحی می کند و مرگش را به او می گوید.
علی مهدوی فرید
منابع:
۱. غالیان؛ کاوشی در جریانها و برآیندها تا پایان صدهٔ سوم، نعمت الله صفری فروشانی، مشهد: آستان قدس رضوی، بنیاد پژوهشهای اسلامی چاپ اوّل ، ۱۳۷۸.
۲. دانشنامهٔ امام علی ؛ غلو، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ج،۳ چاپ اوّل ، ۱۳۸۰.
منبع: خردنامه همشهری
منبع : مرکز تعلیمات اسلامی واشنگتن