دوشنبه, ۲۰ اسفند, ۱۴۰۳ / 10 March, 2025
مجله ویستا
کلاه کهنه و عزیز عالیجناب هوگ

حماسه کیبل هوگ سویه روشن و مهربان اما پنهان شخصیت فیلمسازی است که مجمعالغرایبی از ناهنجاریهای شخصیتی - در مقایسه با هنجارهای آشنای عرفی - بود و بیشتر همانها را در آثارش بازتاب میداد. حماسه کیبل هوگ که فیلم محبوب پکینپا هم بود، گرچه برخی از مؤلفههای مضمونی سایر آثار او را دارد، اما برخی را هم ندارد یا برعکساش را دارد.
از همه مهمتر لحن و قالب فیلم است که برخلاف خشونت جاری در فیلمهای دیگرش، این بار حالوهوایی شاعرانه دارد و به عنوان تنها نمونه در فیلمهای او، گاهی با تند شدن حرکت در برخی صحنهها شبیه کمدیهای کلاسیک میشود. یا آن شکلک درآوردن انیمیشنی تصویر سرخپوست روی اسکناسی که در دست کیبل به سوی هیلدی اشاره میکند، فکر میکنم در کل کارنامه پکینپا یگانه است.
پکینپا و کمدی؟دنیای مردانه آثار پکینپا و غلبه رفاقتهای مردانه در آنها، اینجا اساسأ تعدیل شده و هیلدی (استلا استیونس) مثبتترین و دوستداشتنیترین شخصیت زن است که در همه فیلمهای او میتوان یافت.
البته برخی مردان مثبت هم در فیلم هستند؛ مثل کالسکهرانهایی که که به کیبل هوگ کمک میکنند، رییس بانک که حتی بیش از حد نیازش به او وام میدهد و جاشوا دانکن قالتاق که یار غارش میشود؛ اما دو مرد ابتدای فیلم، تاگارت و بوون (با بازی ال. کیو. جونز و استراتر مارتین، در نقشهایی شبیه آنچه در این گروه خشن بازی کردند) کلک بزرگی میزنند و هوگ را تشنه در بیابان رها میکنند که او تا دم مرگ هم میرود.
با این حال کیبل هوگ وقتی که بار دیگر آنها را میبیند، آب تعارفشان میکند و فقط وقتی که این دو برای دزدیدن پولهایش برمیگردند قصد مقابله به مثل میکند. البته بعد هم پس از کشته شدن یکی از آنها که قصد تیراندازی داشته، مایملکش را به دیگری میسپارد تا خودش به سراغ هیلدی برود، اما با آمدن غیرمنتظره خود هیلدی، کیبل رهسپار دیار عدم میشود. زنان آثار پکینپا، اغلب یا خبیث و خائناند یا فرعی و در حاشیه.
رابطه عاشقانه کیبل و هیلدی که تا پایان برقرار میماند، یگانه رابطه زن و مرد از این نوع و با این کیفیت در تمامی کارنامه پکینپاست. رابطهای فارغ از معیارهای آشنا، به طوری که حتی وقتی هیلدی برای پولدار شدن کیبل را ترک میکند و به سانفرانسیسکو میرود، کیبل این را درک میکند و میپذیرد. و هنگامی که هیلدی به مقصودش میرسد بار دیگر به نزد کیبل برمیگردد.
آواز لطیف و عاشقانه «صبح پروانه» که در فیلم تبدیل به موسیقی متن هیلدی میشود، جلوه بارزی از نگاه مثبت پکینپا به این زن است.اما نگاه پکینپا به کشیش و کلیسا همچنان منفی و این بار آمیخته به طنز است. جاشوا دانکن جلوهای از زاهدان ریایی است که پیدا نیست شارلاتانیست در آن لباس، یا کشیشیست فریبکار.
این تردید از آنجاست که او هنگامی هم که لازم نیست، با همان لحن موعظهگرش صحبت میکند اما همین امر جلوهای طنزآمیز به این شخصیت میدهد؛ بهخصوص در دوبله فیلم که ابوالحسن تهامی به جای او صحبت کرده، این وجه از شخصیت جاشوا جلوه چشمگیرتری پیدا کرده و طنزش قویتر شده است.
یقه گردان و متحرک جاشوا، ایده طنزآمیز درخشانی است که او بسته به موقعیت، با یک چرخش آن خود را به هیأت یک کشیش درمیآورد یا از آن خارج میشود.
نخستین بار، صدای واعظی که از پنجره میآید، خلوت کیبل را بر هم میزند (آدمهای توی چادر، همان دعا/ سرودی را میخوانند که در سکانس آغاز این گروه خشن خوانده میشد) و بعد که پای کیبل به طناب پایه چادر گیر میکند و طناب باز میشود و چادر روی جمعیت میافتد، صداهایی که از آن زیر میآید شنیدنیست.
با این حال، کیبل هوگ یک خداشناس به شیوه خودش است و پاداشش را هم میگیرد. در تمامی سکانس عنوانبندی که کیبل تشنه و گرسنه، افتان و خیزان در بیابان پیش میرود و در آستانه مرگ قرار میگیرد، مدام با لحن و کلام خودش با خدا حرف میزند و کمک میخواهد. سرانجام هم معجزه بر او نازل میشود و در میانه یک توفان شن، چشمه آبی پیش پایش دهان باز میکند که نه تنها از مرگ نجاتش میدهد بلکه مایه کسبوکارش میشود. خداشناسی او را شاید بتوان واریاسیونی روی تم «موسی و شبان» تفسیر کرد.
کیبل هوگ مثل بسیاری از شخصیتهای آثار پکینپا از جمله مردانیست که متعلق به گذشتهاند و دورانشان به سر آمده. و مثل همه آنها، خودشان این را میدانند و پس از مقداری مقاومت، با رضایت و رغبت تسلیم سرنوشت محتومشان میشوند.
از گذشته کیبل تقریبأ چیزی نمیدانیم و از مجموعه اطلاعاتی که فیلم در اختیارمان میگذارد، پیداست که او دزد و ششلولبند و جایزهبگیر و خلافکار نبوده.
از جایی هم که داستان فیلم شروع میشود، او را آدمی آرام و سربهراه میبینیم که فقط قوت لایموت و پناهی عاطفی میجوید. آزارش به کسی نمیرسد و در برابر آزار دیگران مقاومت میکند. سلوک و مشربی مثل لوطیهای خودمان دارد.
وقتی که برای گرفتن وام به شهر میرود، در برابر تحقیر بانکدار اول، خیلی ساده با آب ریختن توی پوتین او جوابش را میدهد، اما وقتی که بانکدار دوم از او ودیعهای برای ضمانت بازپرداخت وام میخواهد و او آه هم در بساط ندارد، در حالی که نومیدانه عازم بازگشت است معصومانه میپرسد: «یعنی خودم ۳۵ دلار نمیارزم؟» و اتفاقأ مثل معجزه جوشیدن چشمه در آغاز فیلم، این بار هم همین جمله او باعث میشود که بانکدار آدمشناس به جای ۳۵ دلار ۱۰۰ دلار به او وام بدهد.
به طور طبیعی حماسه کیبل هوگ میتوانست - و بهتر بود که - آخرین وسترن پکینپا باشد. وسترنر ازسکهافتاده فیلم با شروع دوران جدید، عملأ میمیرد؛ آن هم خیلی مستقیم و با نشانههای دوران نو. ماشین هیلدی که اولین ماشینیست که کیبل میبیند و با آن روبهرو میشود، از روی او میگذرد و باعث مرگش میشود.
جاشوا هم پس از مدتها که برمیگردد سوار بر یک موتورسیکلت است و این بار باید برای مرگ کیبل هوگ - که این هیولاهای آهنی را «مرکوب شیطان» میخواند - مرثیه بخواند. مرگ کیبل هوگ، خیلی ساده و بسیار ناباورانه رخ میدهد. وقتی ماشین از رویش رد میشود، میگوید طوریش نشده، اما نمیتواند از جا برخیزد. وقتی که قرار میشود روی تخت استراحت کند، تختش را از توی اتاق بیرون میآورند و در بیرون میگذارند.
برای مرد دشت، افت دارد که روی تخت توی خانه جان بدهد. با آن میزانسن، انگار او سلطانی بر تخت اقتدار است که مرگ را به ریشخند گرفته. در فضایی آکنده از خنده و شوخی - که بیشتر شوخیها هم از خود کیبل است - او میمیرد. کیبل هوگ برای این مرگ خودآگاه از کشیش قلابیاش میخواهد که مرثیهخوانی را شروع کند و هنگامی که جاشوا در حال خطابه است، نمای عمومی آدمهایی که دور تخت کیبل جمع شدهاند، به طرزی ناباورانه به نمایی عمومی از ادامه خطابه بر سر گور عالیجناب کیبل هوگ قطع میشود. فضای نماهای قبلی که با سرزندگی کیبل به یک شوخی شبیه بود، با این کات به طنزی تلخ و ناباورانه تبدیل میشود.
از همه اینها مهمتر، آن کلاه چرکین زهوار دررفته و عزیز کیبل هوگ است که به عنوان شاخص اصلی یک وسترنر، از همان اول فیلم جلویش پوسیده و سوراخسوراخ است و دورش از عرق سر و پیشانی کیبل، تیره و چرکمُرد شده. حتی وقتی که وضعش خوب میشود و لباسهای شیک و نو برای خودش میخرد، کلاه نو نمیخرد و همان کلاه قدیمیاش را بر سر میگذارد.
کلاه کهنه کیبل، نشانه دیگری از همان دوران به پایان رسیده است. او در طول فیلم، حتی اسب هم ندارد. اول کار که اسبش را میدزدند و بعدش هم هر وقت که سوار اسبی شده، اسب عاریهای بوده. اما همه اینها بدون هیچ تأکیدی توی فیلم هست. نه نمای درشتی از کلاه هست، نه کیبل همه جا این کلاه را بر سر دارد، نه کلاه روی گور کیبل هوگ گذاشته میشود.
پرداخت فیلم هم ساده ساده است. شاید تنها تمهید غیرمعمول فیلم، تقسیم پرده به چند تصویر در فصل عنوانبندی است که آن هم کاربرد گرافیکی دارد؛ مثل تیتراژ این گروه خشن که تصویرهایی که قرار بود عنوانها روی شان بیاید، فیکس و سیاهوسفید و هایکنتراست میشد. حماسه کیبل هوگ هیچ تمهید فنی ندارد که توی چشم بزند. حتی اسلوموشنهای آشنای پکینپا در آن نیست.
گذشت زمان هم به شیوه مرسوم فیلمهای کلاسیک با دیزالو و سوپرایمپوز القا میشود. از اینها گذشته سالهاست یک نکته در فیلمهای پکینپا توی ذهنم مانده که شاید حالا بشود به آن اشاره کرد: استفاده از عدسی زوم. منتقدان و فیلمسازان جدی، اغلب استفاده از زوم را نکوهش میکنند و آن را نشانه تنبلی و ذوقزدگی و بیسلیقگی میدانند.
اما زوم یکی از عناصر ساختاری فیلمهای پکینپا شده. بهخصوص در شاهکارش این گروه خشن، زومهای خیلی سریع هم وجود دارد که به طور انتزاعی همان توصیف یادشده در مورد آنها هم صادق است، اما در کلیت فیلم او، چنان محکم در جایشان نشستهاند که حالا تصور هر تمهید تکنیکی دیگر به جای آنها ناممکن است؛ بهخصوص در نماهایی که زوم را با آن اسلوموشنهای معروفش آمیخته است. در کیبل هوگ هم چند تا زوم آرام است و بجز شوک نخستین دیدار کیبل با هیلدی که از چند تا کات سریع (بهعنوان فلاشبک ذهنی کیبل) استفاده شده، ریتم بقیه فیلم به دلیل حالوهوای شاعرانهاش آرام است؛ چه در کنشها و چه در تدوین.
از دیگر عناصر آشنای فیلمهای پکینپا، بچهها هم در کیبل هوگ حضور دارند، اما این بار به جای این که شاهدان معصوم خشونت بزرگترها و دنیای خشن پیرامونشان باشند، به نمادی از معصومیت کیبل هوگ تبدیل میشوند و شیطنتهای آنها هنگام فرار کیبل پس از رانده شدن از اتاق هیلدی، تبدیل به بازی کودکانهای میشود که کیبل بازیگر اصلی آن است.
منبع : وب سایت سینمائی هنر هفتم
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست