شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

شورش رفتارگرایی فلسفی علیه تصویر دکارتی از ذهن


شورش رفتارگرایی فلسفی علیه تصویر دکارتی از ذهن
رفتارگرایی فلسفی ابراز می کند که تصور دکارتی از ذهن، به روشی بنیادین دچار اشتباه است. اذهان ماهیات نیستند (یا جوهر دکارتی یا مغزها) و رخدادهای ذهنی پدیده های خصوصی درون چنین ماهیاتی نیستند. ما تنها بدان جهت مجذوب تصویر دکارتی شده ایم چون با آنچه ویتگنشتاین دستور زبان ما می نامد به صورت بدی هدایت شده ایم.
هنگام کودکی، شما به انحای گوناگون نسبت به اطراف خود عکس العمل نشان می دهید. در پاره ای موقعیت ها شما ناله می کنید و سرتان را در دست می گیرید. بزرگ سالان به شما می گویند که آنچه دارید سردرد است. فرض می شود دیگران هم واژه سردرد را به صورت مشابهی به کار می برند. آیا "سردرد" به نوعی ماهیت یا حالات اطلاق می شود؟
شاید نه. شاید هنگامی که به من می گویید که سردرد دارید به هیچ عنوان امر مشخص یا شرط خصوصی را انتخاب نمی کنید بلکه صرفا سردردتان را نشان می دهید. شما به نوع خاصی تربیت شده اید. هنگامی که ناله می کنید و سرتان را در دست می گیرید در نتیجه این تربیت همچنین این واژه ها را بیان می کنید که: "من سردردی را واجد هستم". هنگامی که سردردی را به من نسبت می دهید چیزی بیش از این نمی گویید که در حالتی هستم که به ناله و در دست گرفتن سر یا بیان اینکه: "من سردرد دارم" منتهی می شود.
ویژگی خصوصی آن حالت می توانست در بین افراد متفاوت باشد. این ]ویژگی[ ممکن است کاملا تغییر کند یا حتی در پاره ای موارد (آدم های ماشینی؟) کاملا غایب باشد. با این همه نقش واژه "سردرد" لقب دادن آن ویژگی خصوصی نیست. آن ویژگی به صورت نامناسبی مورد توجه قرار می گیرد.
فرض کنید که این نظر از کاربرد ما در مورد "سردرد" به صورت عمومی برای لغات ذهنی به کار می رود. بنابراین اصطلاحات ذهنی در واقع به کار نمی روند تا انواع ماهیت یا رویدادهای خصوصی از جهت کیفی مشابه را عنوانی دهند آن گونه که دکارت به کار می برد. نقش آنها کاملا متفاوت است . در این مورد پرسش اینکه آیا این حالت را که شما با "تجربه ای که دارم هنگامی که یک گوجه فرنگی رسیده را در نور خورشید می بینیم" عنوان می دهید از جهت کیفی با این حالت که هنگامی من همان تعبیر را که دیگری نمی توانست مطرح باشد عنوان دهم همخوان است یا نه مطرح است.
برای مطرح کردن این پرسش کاربرد اصطلاح شناسی ذهنی بد تعریف می شود و واگویه نکات بی معنا می شود. این مسیر استدلال موید چیزی است که اغلب رفتارگرایی فلسفی نام می گیرد. بنابراین، این عنوان از سوی مخالفان آن بدان اطلاق می شود هرچند فیلسوفان اندکی که مرتب بدین طریق معرفی می شوند این عنوان را به خودشان اطلاق می کنند. این رفتارگرای فلسفی ابراز می کند که تصور دکارتی از ذهن، به روشی بنیادین دچار اشتباه است. اذهان ماهیات نیستند (یا جوهر دکارتی یا مغزها) و رخدادهای ذهنی پدیده های خصوصی درون چنین ماهیاتی نیستند. ما تنها بدان جهت مجذوب تصویر دکارتی شده ایم چون با آنچه ویتگنشتاین دستور زبان زبان ما می نامد به صورت بدی هدایت شده ایم.
تا آنجا که ما زبانمان را در زندگی روزمره به کار می بریم معماهای فلسفی را آشکار می کنیم. واژه ها اهمیت شان را با توجه به "بازیهای زبانی" که به کار می گیریم دارا هستند. یک فهم مناسب از واژه ای ( و بنابراین تصوری که آن واژه بیان می کند) مستلزم فهمی از بخش یا بخشهایی از آن واژه است که نقشی در بازی های زبانی ایفا می کند. با این همه، هنگامی که ما درگیر فلسفه ورزی هستیم مستعدیم تا با این حقیقت که "ذهن" مانند "مغز" یا بیسبال" یک نام جوهری است گمراه شویم. استدلال می کنیم که "ذهن" باید به نوعی ماهیت اطلاق شود و آنچه ما اندیشه ها، تاثرات و احساسات می نامیم به حالات از جهت کیفی مشابهی یا حالات ماهیت اشاره می کنند. ما از ابهام تنها با نگاه دقیق به روشی که واژه های ما در شرایط رایج در عمل به کار می روند اجتناب می ورزیم.
این توصیه که از سوی ویتگنشتاین ارائه می شود برای کل فلسفه ابراز می شود. مسائلی فلسفی هنگامی بروز می کنند که "زبان به تعطیلات می رود" و این زمانی است که ما ارتباطمان را با روشی که واژه های مان در عمل به کار می روند از دست می دهیم. در تعامل های روزمره با دیگران ما با قابلیت دانستن اینکه چگونه دیگران احساس می کنند و چه فکر می کنند سردرگم نمی شویم.
● خطای مقوله ای مفهوم ذهن از نگاه رایل
به نظر ویتگنشتاین مسائل فلسفی هنگامی بروز می کنند که "زبان به تعطیلات می رود" و این زمانی است که ما ارتباطمان را با روشی که واژه های مان در عمل به کار می روند از دست می دهیم. در تعامل های روزمره با دیگران ما با قابلیت دانستن اینکه چگونه دیگران احساس می کنند و چه فکر می کنند سردرگم نمی شویم.
به گزارش مهر مساله فلسفی اذهان دیگر هنگامی مطرح می شود که "ذهن"، "اندیشه"، "احساس" و هم خانواده های آنها از بسترهایی که به صورت طبیعی در آنها قرار دارند خارج می شوند و تفسیر خاصی در مورد آنها ابراز می شود و بنابراین در معماهایی که به وجود می آیند دودل هستیم.
گیبلرت رایل (۱۹۰۰ - ۷۶) این نکته ویتگنشتاین را بسط داد. بر طبق نظر رایل این فرض که اذهان انواعی از ماهیات هستند یک "خطای مقوله ای (mistake Categoryg)" معنا می دهد. این ]فرض[ حقایق زندگی ذهنی را به گونه ای ارائه می دهد گویی آنها به نوع یا مقوله منطقی واحدی تعلق دارند درحالی که آنها به نوع یا مقوله متفاوتی تعلق دارند.
فرض کنید که من دورادور دانشگاهم را به شما نشان می دهم. ما گرداگرد زمینها قدم می زنیم و ساختمان های آموزشی و اداری گوناگون را به شما نشان می دهم که می خواهید ببینید و شما جواب می دهید: آری، شما به من زمین ها، ساختمان های آموزشی و اداری، کتابخانه، دانشجویان و اعضای هیات علمی را نشان داده اید اما دانشگاه را به من نشان نداده اید. دوست دارم ببینم که شما یک خطای مقوله ای صورت داده اید. شما اصطلاح "دانشگاه" را بر ماهیتی اطلاق می کنید که با آنچه قبلا دیده اید مشابه اما از آن متمایز است.
اگر شما بر این باور تاکید می کردید که "دانشگاه" عنوان چنان ماهیتی است هرچند که در مواجهه با آن ناکام است شما ممکن بود تجسم کنید که این ماهیت مورد بحث "غیرمادی" است. رایل می گوید که یک خطای مشابه دوآلیسم دکارتی را تایید می کند. شما با این ایده شروع می کنید که اذهان ماهیاتی مشابه اما متفاوت از مغز هستند. هنگامی که ما با موقعیت مسئله آفرینی چون ماهیات در جهان مادی مواجه هستیم این گونه فرض می کنیم که آنها باید غیرمادی باشند.
اگر بخواهیم عنوان جالب توجهی را به کار بریم ما می بینیم که این ذهن، روحی در ماشین به حساب می آید. اما اذهان به هیچ عنوان ماهیات به شمار نمی روند، ماهیاتی روح گونه یا نوع دیگر، و این حقیقی است که اگر ما روشی را که "ذهن" در زبان انگلیسی رایج کاربرد دارد به جد در نظر بگیریم باید بی واسطه درک کنیم.
خطاهای مقولی جالب توجه نظری آنها هستند که به وسیله افرادی صورت می گیرند که به آشنا هستند، اما هنوز مستعدند تا در تفکر انتزاعی شان آن مفاهیم را به انواع منطقی تخصیص دهند در حالی که این انواع منطقی به آن مفاهیم تعلق ندارند. چون هنگام مطرح کردن مثالها یکی پس از دیگری خطر طرح مضامین ابهام برانگیز است مثال ویتگنشتاین ممکن است در اینجا مددرسان باشد. فرض کنید به اتاقک لولکوموتیو (یا کابین خلبان یک هواپیمای جت نگاه می کنید). شما اهرمها، دستگیره ها، دکمه ها و کلیدهایی را مشاهده می کنید. هر یک از این ]وسایل[ به روش خاصی عمل می کند. (پاره ای از آنها می چرخند، پاره ای عقب و جلو کشیده می شوند و پاره ای پایین و بالا می روند) و هریک نقش به خصوصی در عمل لوکوموتیو (یا هواپیمای جهت) ایفا می کند. اگر این گونه فرض کنیم که اهرم ها یا دستگیره ها با اشکال مشابه کارکردهای مشابه دارند دچار اشتباه شده ایم.
منبع : روزنامه مردم سالاری