دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
مجله ویستا
مدارس اقتضایی؛ اهداف، کارکردها و رویکردها
در سالهای اخیر، آثار سوء و ناگوار استفاده گسترده از تجهیزات نوین آموزشی در مدارس ، بسیاری از خانوادهها و معلمان را با نگرانی روبهرو نموده است. نویسنده که تجربه ایجاد یک مدرسه اقتضایی را با تمرکز بر ایجاد مهارتهای تفکر گروهی، زندگی و آموزش در طبیعت و آشنایی چهره به چهره با صاحبان مشاغل مختلف در کارنامه فعالیتهای خویش دارد، معتقداست که کارکرد چنین مراکزی را باید در جهتی متفاوت با مدارس رسمی و در راستای اصلاح کجرویهای آنها ارزیابی نمود.
این روزها، حرفهای عجیب و غریبی از معلمان میشنویم. مثلاً یک معلم دبیرستان که به آموزش علوم اجتماعی میپردازد، به من چنین میگوید: «بچهها، دیگر به خواندن علاقهای ندارند. تنها راه درس دادن من هم به نمایش فیلم برای آنها محدود گردیده است.» یک مدیر مدرسه نیز که از خوردن هله هوله دفاع میکند، میگوید: «بچههای امروزی به این کار عادت کردهاند. آنها غذایی نخواهند خورد، مگر اینکه آن غذا، طعمی شبیه غذاهای آماده (فست فود) داشته باشد.»
صرفنظر از تسلیم شدن مبهوتکننده این افراد و نادیدهانگاری مسئولیتهایشان، چنین حرفهایی نشانگر وجود یک انحراف در توجه به یکی از مهم ترین وظایف مدارس در آموزش به فرزندانمان میباشد؛ ایجاد حس همراهی و همکاری جبرانی و مکمل و نه دامن زدن به رقابتهای زیانبار در میان دانشآموزان.
اولین بار در سال های دهه هفتاد میلادی، من با ایده نقش جبرانی مدارس آشنا شدم. در آن زمان، من برای معلم شدن آماده میگشتم. در تئوری آموزش به عنوان یک «فعالیت جبرانی» نیز، نیل پستمن و چارلز وینگارتنر خاطرنشان نمودهاند که یکی از نقشهای مدارس در یک جامعه آزاد، داشتن عملکردی همانند یک ترموستات فرهنگی است. چرا که باید در هنگام توجه زیاد و یا بیتوجهی به یک بخش فرهنگ، تمهیدات لازم اندیشیده و اجرا گردد. مثلاً با اتکای زیاد فرهنگ عمومی بر موضوع رقابت، در مدارس باید موضوع همکاری ترویج شود. اگر بر فردگرایی تأکید شود، مدارس باید مسئولیتپذیری اجتماعی را ترویج کنند. اگر مسئولان دریابند که کودکان زیادی گرسنه روانه مدرسه میشوند، باید تغذیه آنان مورد توجه قرار گیرد. اما پستمن و وینگارتنر دریافته بودند که محدودیتهایی برای اجرای این نقشها وجود دارد و نمیتوان مدارس را مسئول حل همه بیماریهای اجتماعی به شمار آورد. یکی از اماکنی که با استفاده از این رویکرد ترموستاتی در روابط خود، با تکنولوژی و ابزارهای الکترونیکی می تواند تجارب کودکان ما را تغییر شکل دهد، مدرسه است. از سوی دیگر، پژوهشگران در سالهای اخیر دریافتهاند که کودکان امروزی، تمایل بیشتری به کار با دستگاههای خودپرداز و پرداخت الکترونیکی در مقایسه با مراجعه به کارمندان بانکها و فروشگاهها دارند. بسیاری از شاگردانم به من گفتهاند که معمولاً هنگام برخورد با کارمندان بانکها و فروشگاهها و ادارات پست، دچار استرس میشوند.
در جامعهای که افراد بزرگسال عموماً به صورت مکانیکی با یکدیگر برخورد می کنند، ما نباید تعجب کنیم که چرا جوانان ما تا این حد شیفته ماشینها هستند. به نظر من، یکی از وظایف مهم مدارس ما، سوق دادن بچهها به سوی فعالیتهای اجتماعی و انسانیای است که از سالها پیش، دیگر در زندگی روزمره ما جایی ندارد. با تشویق بچهها به این سو، میتوان استرسهای موجود در روابط اجتماعی را تا حدود زیادی کاهش داد.
یکی از نکات مهم قابل توجه، بازنگری در شیوههای کنونی ارتباط میان دانشآموزان و رسانه است. در یک نگاه عمومی، در مدارس آمریکا عطش سیریناپذیری نسبت به افزایش استفاده دانشآموزان از رسانه وجود دارد. از قرن هفدهم میلادی تا سالهای میانی قرن بیستم، مدارس مکانی بودند که بچهها از آن برای ورود به دنیای نمادها و سمبلها بهره میبردند. برای درک بهتر دانشآموزان از جملات و اعداد هم از نمونههای واقعی بهره برده میشد. و البته به ندرت به عضوی از کلاس اجازه داده میشد که منزوی گردد. به بچههایی هم که زمان زیادی از وقت خود را در یک دنیای انتزاعی سپری میکردند، صفت «کرم کتاب» اطلاق میشد و آنها را برای تنفس در هوای آزاد به حیاط مدرسه میفرستادند. با آمدن تلویزیون، همه این شرایط تغییر یافت و تمرکز اصلی بچهها (و بزرگترها) بر نمادهای تصویری و نه جملات و متون قرار گرفت. در همان زمان، منتقدانی نظیر مارشال مک لوهان به سرعت به پیدایش این کجروی پیبردند. مک لوهان معتقد بود که مدارس امروز ما به «مدافعان انسانی افول رسانهها» تبدیل گردیدهاند. البته این پیشبینی وی محقق نگردید؛ اما من معتقدم که با از بین رفتن پیادهروهای خیابانها، نابود شدن مناطق روستایی و گسترش حومهنشینی و از بین رفتن مشاغل فیزیکی در عصر اطلاعات، جوامع ما در حال ورود به عصر جدیدی هستند. از سوی دیگر، با گسترش استفاده از کامپیوترها، بهرهگیری از روشهای آموزش مجازی، سرعتی دوچندان یافت و فرزندان ما بیش از هر زمان دیگری، در دنیایی غیرواقعی و سرشار از سمبلها غوطهور گردیدهاند.
برای یادگیری مهارتهای خواندن و نوشتن و محاسبه به دانشآموزان چه باید کرد؟ آیا نباید برای شناساندن خود به بچهها، تربیت انسانهایی خوب و مسئولیتپذیر و آشنا کردن آنها با دنیای طبیعت، تلاش گردد؟ من معتقدم که در عصر اطلاعات، به دنبال نابودی کلیساها، گروههای اجتماعی و خانوادهها، مدارس هم به زودی به این جمع افزوده خواهد شد. لذا مدارس را باید آخرین سنگرگاه ما برای مقابله با چنین تهاجمی به شمار آورد. لذا اگر ما خواهان بهبود روابط انسانها با طبیعت، افزایش مشارکتهای اجتماعی و بهبود سلامت کودکان هستیم، باید از ترموستات موجود در مدارس در جهت بهبود بخشهای بیش از حد گرم شده فرهنگ آمریکایی استفاده نماییم. من از این مدرسهها به عنوان «مدارس اقتضایی» یاد میکنم و معتقدم که در آنها با شناخت ارزشهای فرهنگ تکنولوژیک و ایجاد زمینه لازم برای تقویت ارزشهای انسانی، باید در جهت خلاف جریان کنونی حرکت نمود.
ایجاد فضای لازم برای تجربه جهان طبیعت و کارکردهای هر بخش آن، مطمئناً اثربخشی بسیار بهتری در مقایسه با ارائه تصاویر مجازی خواهد داشت. و تجربه عملی نگهداری یک کرم، در مقایسه با صدها انیمیشن و یا فیلمهای مستند شبکه دیسکاوری، بسیار معنادارتر و مفیدتر خواهد بود.
طبیعت همواره ثروتمندترین منبع فراروی ما برای کسب تجارب دست اول به شمار میرود و بردن گونههای مختلف گیاهی و جانوری به کلاسها، تنها یک رویکرد ابتدایی با نتایجی جزیی خواهد بود. به همین دلیل، بسیاری از مدارس، به فعالیت در حوزهای وسیعتر مینگرند. مثلاً تعدادی از مدارس، روکش آسفالت پیرامون مدارس را جمعآوری کردهاند، درختان و گلهای مصنوعی را در محیط مدرسه کاشتهاند و حتی با ساخت رودخانه و برکه، دهها گونه از حشرات و پروانهها را به محوطه مدرسه آوردهاند. بچهها میتوانند به راحتی به بررسی خاک بپردازند، گیاهان و حیوانات موجود را مورد بررسی قرار دهند، تاریخ و فرهنگ گذشته شهر خود را بهتر بشناسند، بهترین گونههای گیاهی مناسب کاشت را شناسایی نمایند و در نهایت، به طراحی نیمکتها و پیادهروها بپردازند. هدف نهایی چنین طرحهایی، آموختن ویژگیهای طبیعت به کودکان و آماده نمودن آنها برای زندگی در محیطی بزرگتر خواهد بود. در مقابل، آموزشهای مجازی و رسانهای به گونهای ارائه میگردند که گویی در دنیای طبیعی هیچ محدودیتی وجود ندارد. در سراسر قاره اروپا، ما شاهد روند رو به رشد تأسیس مهد کودکهای ساخته شده در محوطههای جنگلی هستیم.
این مراکز برای اولین بار در سالهای دهه پنجاه میلادی در دانمارک شروع به کار کردند. در دهه نود میلادی، آلمانیها دهها مهدکودک مشابه را افتتاح نمودند. در کلاسهای این مراکز آموزشی، کودکان بدون در نظر گرفتن سن آنها، سراسر سال را در محیط طبیعت میگذرانند تا عشق و دانش آنها نسبت به دنیای حیاتوحش و طبیعت، دو چندان گردد. این بچهها، در دنیای واقعی به بازی میپردازند و با برگزاری کلاسهای خود در جنگل و بیابان و کوهستان، نقش مهمی در شناخت دنیای واقعی ایفا میکنند. در مقابل، آیا رفتن به موزههای حیاتوحش و طبیعت، قادر خواهد بود تجربهای همانند حضور و زندگی در دامان جنگلها و کوهها و رودها برای دانشآموزان به ارمغان آورد؟ و آیا جادوی جعبه سیاه رسانههای آموزشی نوین، فرصتی را برای این کار فراهم خواهد نمود؟
نباید این نکته مهم را نیز فراموش کرد که عملکرد کنونی رسانههای تصویری و مجازی در بخش آموزش، با موفقیت مهمی همراه نبوده است. مثلاً بررسیها نشان میدهد که دانشآموزان فارغالتحصیل در سالهای اخیر، در مقایسه با والدین خود، از یک سوم ارتباط اجتماعی رودرروی کمتری برخوردار بودهاند. در مدارس اقتضایی، دیگر بار این فرصت در اختیار دانشآموزان قرار میگیرد تا آنان با فعالیتهایی نظیر داستانگویی، بحث و گفت وگوی اجتماعی و کارکردن با دانشآموزان کم سن و سالتر از خود، فرایند یادگیری را بهبود ببخشند. چرا که ما در سایر مدارس شاهدیم، هزینه و منابع و زمان زیادی صرف استفاده از تکنولوژی میگردد، اما در عمل، ما تنها به انزوا، گوشهگیری و از دست رفتن فرصتهای یادگیری اجتماعی کمک کردهایم.
آقای رون برگر در کتاب خود با عنوان «اخلاق تعالی» چنین مینویسد: «فرزندان شهرنشین، همه روزه در مدارس نوین ما، میهمانانی از مشاغل مختلف جامعه را در کلاسهایشان پذیرا میباشند. آنان با حضور در میان دانشآموزان، ضمن توضیح شغل خود، به صورت عملی نیز (در صورت امکان) مهارتهای تجربی خود را نشان میدهند. بدین ترتیب، در کنار مفاهیم علمی، تجارب عملی نیز به کودکان ارائه میگردد تا یادگیری اثربخش و کاراتری به وجود آید.»
آقای برگر خاطرنشان میکند که علاوه بر دانشآموزان، شهروندان عادی هم از تأثیرات فرهنگ تکنولوژیک کنونی حاکم بر جوامع ما که فردگرایی و بیثباتی را بر روحیه جمعگرایی و ثبات ترجیح میدهد، در امان نماندهاند. امروزه مردم ما به گونهای گوشهگیر و منزوی شدهاند که به ندرت فرصتی برای انتقال تجارب و خردمندی و حکمت سالخوردگان و بزرگترها به کودکان فراهم میآید. موضوعی که توجه به آن، یکی از دغدغههای مدارس ما میباشد و مطمئناً با دیدارهای چهره به چهره این دو نسل، منافع زیادی به وجود خواهد آمد. من معتقدم که با احیای نظام آموزشهای اجتماعی، داستان گویی، سفرهای تفریحی، ورزش، هنر و موسیقی، میتوان بسیاری از مهارتها و دانشها و سنتها و توانمندیهای ارزشمند بزرگترها را در اختیار فرزندانمان قرار دهیم.
آقای آر.دبلیو.بورنیسک که سالها به عنوان آموزگار به فعالیت مشغول است، معتقد است «در دنیای امروز که رسانهها بر همه بخشهای زندگی ما سیطره یافتهاند و ما در حال غرق شدن در سیلابی از اطلاعات هستیم، آخرین چیزی که شما بدان نیازمند هستید، دمای آب است. در حقیقت، آنچه که شما بیش از هر چیز بدان نیازمندید، سنگی برای نجات از مرگ خواهد بود.» از سوی دیگر، آقای برگر معتقد است که در یک مدرسه جامعه محور، دانشآموزان به تمیز کردن راهها و جادهها میپردازند؛ برای فعالیتهای عامالمنفعه، کمک جمعآوری میکنند و به همین ترتیب، در پروژههای مفید جامعه، حضوری فعال دارند؛ اما نباید به این روشها به عنوان راهکارهای پر کردن اوقات فراغت کودکان نگریست، بلکه باید فعالیتهای همه روزه دانشآموزان را با اقدامات اجتماعی پیوند داد. امروزه، فرزندان ما لذت بازیهای آزادانه و سرگرمیهای خلاق را در سایه بازیهای رایانهای و ویدیویی فراگیر موجود، به شدت از دست دادهاند.
باید به یک نکته مهم و اساسی در این حوزه اشاره کرد: پافشاری ما بر آثار زیانبار گسترش فرهنگ تکنولوژیک، به معنای لزوم حذف این فن آوریهای پیشرفته نخواهد بود. باید بین تواناییهای ارتباطات رایانهای و اجتماعی افراد، تعادلی همهجانبه برقرار گردد. بررسیهای ما نشان میدهد که دانشآموزان استفاده کننده از تکنولوژیهای مدرن، از آثار ناگوار فکری و ذهنی و آموزشی این فن آوریها بر خود، کاملاً بیاطلاع هستند. هر چند درک و تبیین این تأثیرات نیز بسیار پیچیده است. در پایان باید این نکته را خاطرنشان کنم که موضوعات دیگری نیز وجود دارند که باید در اصلاح شرایط کنونی فرهنگی ما که به شدت تحت سلطه رسانهها قرار گرفته، مورد توجه قرار گیرد. مثلاً نباید در ارزیابی توانمندیهای یک انسان، از همان روشهای حسابداری موجود در شرکتهای تجاری و صنعتی بهره برد. فرزندان ما نیز نباید برای پیشرفت ذهنی و احساسی و تحصیلی خود، همه تمرکز خویش را بر روی یادگیری تکنولوژیهای روزآمد محدود نمایند. چرا که در بسیاری از موارد، ما با نتایجی بهتآور و ناامید کننده روبهرو میشویم. فرزندان ما وقتی که در آستانه ورود به دنیای بلوغ قرار میگیرند، بیش از هر چیز نیازمند یادگیری مهارتهایی نظیر عشق ورزیدن، همکاری و کار گروهی هستند. اما تکنولوژیهای کنونی، هیچ توجهی به این موضوعات نمینمایند. ما باید طبیعت را به عنوان معلم بزرگ انسانها، بار دیگر معرفی کنیم. تجربه موفق ما در تأسیس مدارس اقتضایی نشان داد که در سایه همیاری و همکاری بچهها و معلمان و والدین و طبیعت و فرهنگ بومی، میتوان به دستاوردهایی ارزشمند دست یافت. به علاوه، در سایه به وجود آمدن دنیایی شکننده و ناپایدار و دستکاری شده که نگرانیهای زیادی را برانگیخته، شاهدیم که در سراسر دنیا انگیزه زیادی برای انجام اصلاحات در مدارس به وجود آمده است. اگر شما هم خواهان همراهی با ما هستید، دستانتان را به گرمی میفشاریم.
منبع: www.OrionMagazine.org
لوویل مونکی
مترجم:محسن داوری
منبع: ماهنامه سیاحت غرب،شماره ۶۳
Lowell Monke: استاد باسابقه علوم رایانه در دانشگاه ویتنبرگ
لوویل مونکی
مترجم:محسن داوری
منبع: ماهنامه سیاحت غرب،شماره ۶۳
Lowell Monke: استاد باسابقه علوم رایانه در دانشگاه ویتنبرگ
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست