شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

اندیشمندی که باید از نو شناخت


اندیشمندی که باید از نو شناخت
به این جمله می توان فکر کرد که برخی فلاسفه و اندیشمندان معاصر بر این باورند که دوره ای که ما در آن زندگی می کنیم عصر مدرنیسم است. این سخن به معنای جنگ تمام عیار نیروهای مدرنیته علیه سنت ازلی perennialism) است، که ایده وحی را گرانیگاهش تلقی می کند ‎/ این جنگ تمام عیار تنها به یک حوزه محدود نمی شود؛ زیرا حوزه های تحت نفوذ سنت یکی نیستند، بلکه دارای چند وجه هستند که همه در یک اصل وحدت آفرین عمومی شریک اند. از این اصل وحدت آفرین از لحاظ متافیزیکی به اصول موضوعه (first principles) تعبیر می شود. اگر این تمایز صحت داشته باشد، بایستی متفکرین اقصی نقاط عالم را به دو دسته عمده مدرنیست ها و سنت گرایان طبقه بندی کرد. یعنی معتقد باشیم دسته ای از متفکرین هستند که ایده وحی را از دیدگاه خداشناسانه آن قبول دارند و اهمیت تعقل را از لحاظ متافیزیکی می پذیرند؛ در حالی که اردوگاه دیگر ایده وحی را به عنوان منبع دانش رد کرده و هر گونه امکان تعقل فراتر از حوزه استدلال را انکار می کند ‎/ به عبارت دیگر، سلسله مراتب دانش در گفتمان مدرنیته انکار شده و در عوض مفهومی خطی از واقعیت ارائه شده که در آن مرتبه وجود تا حد محسوسات تنزل یافته و حتی منطق نیز به عنوان ابزاری در دست حواس است، نه اینکه مشتهیات به عنوان حوزه ای تحت نظارت عقلی باشد که توسط فردی اندیشمند پرورش یافته است. این تفاوت های متافیزیکی مطمئناً موجب ایجاد خط مشی های متفاوت خواهد شد؛ مانند جهان بینی ها که در زمره یکی از اساسی ترین موارد تعیین کننده در زندگی هر فرد و جامعه است ‎/ به طور کلی امروزه جهان از لحاظ اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، نظامی، آموزشی و غیر اینها با اصول مدرنیته اداره می شود که تلاش برای فهرست بندی مرزهای جهان بینی مدرن را به شکلی عملی بی نتیجه می کند ‎/
از طرف دیگر امروزه تقریباً هیچ کشور یا نظامی در هیچ نقطه ای از جهان وجود ندارد که با اصول سنت اداره شود. به عبارت دیگر هرگونه تلاش برای بحث درمورد هر جنبه از یک نظام سنتی به ناچار به سمت مفهومی آرمانشهری سوق پیدا می کند که یا توصیفی از یک آینده محتمل است یا نقدی از زمان حالی است که برتری دارد ‎/ اما بنده توصیف چنین آینده ای را به متفکران سنت گرا واگذار می کنم و در عوض کاری را آغاز می کنم که به نظر می آید در میان جوامع فکری جهانی به آن کمتر توجه شده، جوامعی که از لحاظ سیاسی چپ یا راست و از لحاظ متافیزیکی مدرنیست یا سنت گرا هستند.
زمانی که از لحاظ سیاسی به مقولاتی همچون سوسیالیزم یا سرمایه داری یا سیاست های سوسیال دموکراسی می اندیشیم، برخلاف رویکردهای لیبرال دموکراتیک ، ترجیح می دهیم که ارتباط دین از لحاظ ترکیب فردی و اجتماعی آن گونه که زمینه ظهور مفهوم راست و چپ در اروپا را فراهم کرد، نادیده بگیریم. اروپایی که از لحاظ تئولوژیک تحت تأثیر مذهب کاتولیک بود و حوزه های واقعیت را به مقدس و سکولار (sacred and profane) تقسیم کرد و در نهایت در شرایط پسامسیحیت (post- Christian era) منجر به پس راندن مقدسات به درون ذهن افراد شد. این رویکرد عاری از هر گونه اهمیت عملی برای مدیریت مدنی مسائل سیاسی بود. با وجود این هرگاه ما از لحاظ متافیزیکی درمورد پرنیالیسم ( اندیشه های ابدی-ازلی) در مقابل مدرنیسم می اندیشیم، به نظر می رسد ما به سمت رویکردی از واقعیت حرکت می کنیم که نقش افراد انسانی را به حوزه فردی فعالیت ها محدود می کند که هیچ رابطه ای با مسائل اجتماعی -سیاسی ندارد. این تعیین مرز عملی با فرضی کیهان شناختی صورت می گیرد که هیچ ارزش سنتی برای جنبش های اجتماعی قائل نیست؛ چون این نوع از فعالیت ها ترجمان سنت شکنی های مدرن است که هیچ گونه ارتباطی بنیادین با حقیقت ازلی ندارد.
اعتبار متافیزیکی این عقیده هر چه باشد، بایستی بدانیم که پیامدهای سیاسی این رویکرد برای مسلمانانی که تحت حکومت های استعماری یا خودکامه زندگی می کنند، فاجعه بار خواهد بود؛ زیرا این مسئله می تواند منجر به نسخه ای برای تسلیم شدن در برابر وضعیت واپس گرایانه امور شود ‎/ تصادفی نیست که متفکران سنت گرا در اروپا و امریکا تمایل به سکوت سیاسی دارند، در حالی که در اغلب جوامع مسلمان این متفکران تمایل به قدرت های خودکامه دارند یا در تأیید آنها سکوت می کنند.
حال سؤال این است که چگونه می توان درگیر سیاست شد، ولی از لحاظ متافیزیکی هیچ وابستگی به چپ یا راست نداشت و موضع خود را از رویکرد پرنیالیست ها به مسئله افراد انسان متمایز کرد باید تأکید کرد که متفکرین معتقد به اندیشه های ازلی- ابدی (مکتب پرنیالیست) قطعاً معتقد به تبدیل و تغییر هستند، اما مرزهای تغییر را به حوزه فرد یا حداکثر مجموعه ای از افرادی محدود می کنند که جهان بینی متافیزیکی یکسانی دارند و نماینده آن، شخصیت محوری خاص خود یا مرشد می باشد ‎/ به نظر می رسد از خلال پیچیدگی این اتحادها و جناح بندی های دارای اهمیت جهانی هم از لحاظ فکری و هم از لحاظ سیاسی است که اهمیت سید موسی صدر(مشهور به امام موسی صدر) وجایگاهش در مسئله مدرنیسم در مقابل سنت، ارزشی فراوان می یابد؛ زیرا موضع او از لحاظ متافیزیکی شبیه به پرنیالیسم (اندیشه های ازلی - ابدی) است، در حالی که سیاست سنت گرایان را به همراه ندارد.
به عبارت دیگر در حالی که امام موسی صدر روح مدرنیسم را محکوم می کند، هیچ گاه خود را محدود به نقش سنتی مراجع دینی محافظه کاری نمی کند که در بیشتر موارد با تغییرات وسیعی که در جوامع بشری رخ داده و چالش های بزرگی که این دگرگونی ها برای اندیشمندان متعهد که معتقد به خلافت الهی به عنوان مبدأ وجود بر روی زمین ایجاد کرده، همگام و هماهنگ نبوده اند.
امام موسی صدر در راه خود تنها نبود، زیرا سلسله ای از اندیشمندان وجود داشته اند که مدرنیسم را به عنوان اصلی برای وجود محکوم کرده اند، درحالی که به گذشته نقد وارد کرده و از سیر واپس گرایانه امور در زمان حال ناراضی بوده اند.
از دیدگاه آنان سرنوشت انسان واقعیت قطعی ناشی از تقدیری کور نیست بلکه امری است که انسان ها بایستی تلاش کنند به آن قالب ببخشند، همان گونه که تقویم در زبان قرآن در بهترین حالت خود از اصولی ازلی تبعیت می کند که بدون این سیر سقوط ملت ها به زودی آغاز خواهد شد. هر چند این دیدگاه از لحاظ سیاسی به معنای شرکت فعالانه در مسائل جامعه و جهان، ولی خارج از هر گونه حزب بازی است؛ اما از دیدگاهی کلی تر به معنای مشارکت در مسائلی است که اهمیت دارد و پدید آورنده سعادت و رفاه همه جانبه جوامع است؛ زیرا در اسلام هیچ تمایزی از این نظر میان ساحت قدسی و غیر مقدس نیست. از لحاظ فکری نیز این دیدگاه بر اساس جهان بینی مذهبی است که مبتنی بر فرهنگ ، عادت ، سنت ها یا تقلید نیست، بلکه بر اساس انتخاب آگاهانه ای است که ناشی از تفکر است.
یکی از مشکلات جوامع اسلامی، علی رغم هویت اجتماعی اسلام، نبود تفکر جمعی در میان متفکرین مسلمان است که با وجود پروراندن نظام های فلسفی بزرگ در مورد «انسان کامل» از اهمیت «جامعه کامل» غافل شده اند. این مطلب بدین معنا نیست که فلاسفه در جوامع مسلمان درمورد مسئله «جامعه ایده آل» نیندیشیده اند؛ بلکه آنان نظریه هایی بس والا درمورد جامعه کامل و نیز حاکمان ایده آل ارائه کرده اند، اما آنچه آنان به آن توجهی نکرده اند ارتباط میان این رساله های ایده آل و وضعیت و امور زمان حیات خود است. به عبارت دیگر، این مسئله شبیه یک کمدی تلخ در اسلام است که بالاترین شکل آگاهی «پیامبری» نامیده می شود، اما فردی که به این مقام می رسد «بنده» خدا تلقی می شود ولی درون فرهنگ کنونی شکاف میان حاکم و محکوم چنان عمیق می شود که حاکم عنوان «سایه خدا» را برای خود در نظر می گیرد.
آنچه تلاش می کنم بگویم این است که ما نیازمند انجام بررسی آسیب شناسانه در زمینه فلسفه سیاسی خود هستیم، یعنی تنها حوزه ای که مسائلی همچون فرد، نهادهای سیاسی و رفاه اجتماعی در آن به طور کامل مورد تفکر و اندیشه قرار می گیرد و در بدنه اجتماعی به کار گرفته می شود. اصول اسلامی به روشنی به ایجاد جامعه ای اشاره می کند که در آن هر فرد مسئول است. بدین معنا که هر فرد حقوق و وظایفی دارد، اما این اصل به دلیل تمرکز نادرست بر یک مفهوم یعنی «اطاعت» به قیمت کل جهان بینی محدود شده که این جهان بینی نه بر اساس «اطاعت کورکورانه» که بر اساس «انتخاب آگاهانه» ای است که از لحاظ منطقی یا بایستی منجر به اطاعت شود یا سرپیچی. به عبارت دیگر به نظر می رسد فلسفه سیاسی ما ارتباط خود را با روح اسلام از دست داده که فقط زمانی ارزشمند است که یک فرد آن را بفهمد و آگاهانه زندگی براساس اصول آن را انتخاب کند. در غیر این صورت ما ایمان را که بایستی کوهها را به حرکت در آورد به توضیح المسائلی تبدیل کردیم که حتی نمی تواند ما را به جنبش در آورد، چه رسد به چالش هایی که امت اسلام با آن مواجه است. آن گونه که من فهمیده ام به نظر می رسد امام موسی صدر دین را به عنوان کتاب راهنمایی برای بیداری جامعه خفته مسلمانان می بیند تا به پا خیزند و در ساختن جامعه خود مشارکت کنند و برای پس رفت های تلخ، که ما را به این وضعیت اسفبار رسانده، غلبه کنند. برای تغییر روند امور نه می توانیم از سیاست های سوسیالیستی یا لیبرالیستی پیروی کنیم؛ به دلیل خلقیات جوامع ما که از لحاظ تاریخی بر فروض دیگری غیر از جوامع ذکر شده بنا شده و نه می توانیم نسبت به وضع امت خود بی تفاوت باشیم، به این امید که فرد را با پناه بردن به گونه ای از تصوف عزلت گزین نجات دهیم؛ تصوفی که مفهوم کاملی از جامعه را در بینش خود در بر ندارد.
در هر روی از زمان جدایی قفقاز و آسیای مرکزی از ایران و الحاق آن به روسیه، و شکست دولت های تاتار در سیبری و اروپا و شکست گورکانیان هند در برابر بریتانیا و فروپاشی امپراتوری عثمانی، متفکران روشنفکر در جوامع مسلمان دریافتند که نبود وحدت ما را به وضعیتی قهقرایی رسانده و تنها راه پیش رو وحدت بر اساس محکمات است. اما برای رسیدن به چنین هدفی که از طریق آن ملت های مسلمان بتوانند اتحادیه ای تشکیل بدهند که بتواند از منافع مسلمانان به عنوان بدنه سیاسی واحد حراست کند، به جای دولت های فعلی که عمدتاً علیه یکدیگر فعالیت می کنند، یا بازیچه دست قدرت های بزرگ هستند، ما بایستی عللی که منجر به این وضعیت مخرب شده را شناسایی کنیم. در یک کلمه آنچه صدر پیشنهاد می کند وحدتی واقعی در میان تمامی مسلمانان است؛ اما این امر تنها زمانی اتفاق می افتد که فهم ما از انسان و خدا به واقعیت قدرت روح پرور دینداری که یگانگی است (با تمام جنبه های آن در زندگی ما) و آنچه در میان ما مفقود است و ما به شدت به آن نیاز داریم، نزدیک شود. اما نکته ای که ذکر آن اهمیت دارد این است که نگرانی سیاسی صدر جدا از نگرانی فکری او یا مشغولیت موقتی او بر اساس شاخص های اتفاقی نیست. در عوض همانند متفکرانی که در چارچوب جهان بینی فعالیت می کنند، توجه او به جنبه های مختلف واقعیت (اجتماعی، شخصی، جمعی، فلسفی، متافیزیکی، فرهنگی و حتی نظامی) از دیدگاه کامل او در مورد یگانگی و انسان موحد نشأت می گیرد. برای فهم منظور صدر بایستی مفهوم توحید و نحوه انعکاس آن در زندگی انسان یعنی زندگی طبیعی را که در آن نظم در تمام ابعاد و سطوح آن حکمفرماست، درک کرد. از این دیدگاه امت مسلمان کنونی از مفهوم یگانگی دور است و این مسئله مفهوم ارتباط در فلسفه صدری در مورد «شعائر مذهبی» را به یاد می آورد. به عبارت دیگر هدف شعائر افزایش آگاهی ما در مورد واقعیت (حسی، عقلانی و روحانی) است و اگر واقعیت ما (به عنوان مثال اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و غیر اینها) پر از تفرقه و اختلاف باشد، آن گاه این سؤال مطرح می شود که کارکرد دین مداری ما چیست وقتی سلم (صلح) در میان ما ایجاد نکند در حالی که معنای دین ما سلم است این سؤالی مهم برای هر متفکر مسلمانی است که دغدغه دین دارد.
مفهوم توحید برای صدر فقط ارزش فکری نداشت، بلکه دارای اهمیتی اساسی در بسیج نیروهای خفته در میان جوامع مسلمان سرتاسر جهان بود. از دیدگاه او آئین ها یا شعائر ابزاری برای واقعیت بخشیدن به اصول وحدت در جامعه ما و زندگی شخصی ما از طریق افزایش آگاهی است که عصاره اصلی شعائر دینی است. به عبارت دیگر صدر به راستی معتقد بود اگر شعائر دینی عاری از هر گونه قابلیت برای ایجاد و افزایش سطح آگاهی باشند و تبدیل به «تقلیدهای کسل کننده» ای شوند، که جدا از روح زنده اصول دینی هستند، در این صورت وضع جامعه ما در سطح جهانی بدتر خواهد شد.
به بیانی دیگر امام موسی صدر معتقد بود که مفهوم آزادی در انتخاب راه بهشت در اصطلاح قرآنی آن پیامدی تکان دهنده خواهد داشت که بایستی در مفهوم سازی ما از ابعاد مختلف ساختارهای اجتماعی به کار گرفته شود، زیرا بدون آزادی، دینداری ما یا تا حد یک فرهنگ (از نوع مدرن آن) یا نوعی شرطی سازی روانی بر اساس تقلید یا تسلیم کورکورانه تنزل خواهد یافت. هر چند بایستی گفت که مسیری که صدر پیمود نه مدرنیسم بود نه طالبانیسم؛ بلکه رویکردی متفکرانه به جهان بر اساس اصل توحید بود. هر گاه اصل حاکم بر تفکر ما بر اساس توحید باشد، مسیر زندگی ما نیز بایستی جهت گیری خاصی پیدا کند که از شاخص های نادرستی مانند «سود»، «رنگ»، «نژاد»، «قومیت» و غیر اینها استفاده نخواهد کرد؛ بلکه روح که تمام مسیر زندگی را در بر دارد (بر اساس اصل توحید) از مسیری روشن تبعیت می کند که می توان آن را در زندگی تحت خواست الهی خلاصه کرد. از دیدگاه صدر این آرمان هم اهمیت فردی دارد هم اجتماعی، زیرا روح دین کاملاً اجتماعی است یعنی تلاش می کند روح همبستگی در درون و در میان بشریت را زنده کند.
از این زاویه تفاوت های تاریخی میان مسلمانان (حتی میان مذاهب گوناگون) مانند تشیع، تسنن و مانند آن فقط جنبه تاریخی دارند و نباید بر منطق ما برای ایجاد امت اسلامی سایه افکنند. به عبارت دیگر بایستی میان تشیع، تسنن یا تصوف از لحاظ فرهنگی تاریخی سیاسی و اهمیت هر کدام به عنوان مکاتب مفهوم ساز شریعت دینی تمایز قائل شد. زیرا در اولی می توان وجود منافع مختلف سیاسی یا اقتصادی را که اثری عمیق بر ظاهر این اسم ها داشته درک کرد، در حالی که در آخری که به مثابه یک «مکتب» است، می توان به شکلی ایده آل به اصل حاکم «برهان» برای برطرف کردن تفاوت های فکری مختلف تمسک جست و حتی در مواردی که با این ها متفاوت اند می توانیم به سلاح استدلال به عنوان تنها رویکرد معتبر در غلبه بر تفاوت ها روی بیاوریم. هر گاه این تمایز کاملاً در میان ما نهادینه شد، راه به سوی اتحادیه مسلمانان یا امت به عنوان واقعیتی مجسم روشن خواهد شد. با وجود این من فکر نمی کنم که نسل های مسن تر مسلمانان که به شخصیت خودکامه خوگرفته اند بتوانند گام های بزرگی به جلو بردارند، اما باور دارم، همان گونه که امام موسی صدر باور داشت، جوانان فردا این کار را خواهند کرد.
و در آخر اینکه ما هنور در ابتدای راه «شناخت مکتب فکری صدر» هستیم. منظور من از شناخت مکتب ایشان به عنوان یک موضوع تحقیقی آکادمیک است، چرا که برای شناخت و معرفی هر متفکری نیاز داریم که تمامی آثار او را جمع آوری و بر روی آنها تحقیق کنیم و آنها را مورد نقد و بررسی قرار دهیم و حتی با متفکرین زمان خویش مقایسه تطبیقی کنیم، از این جهات ما هنوز در ابتدای راه هستیم.
ولی برای ختام این مقاله خلاصه ای از چارچوب کلی تفکر امام موسی صدر را در چهار جهت ارائه می دهم:
۱) تقریب مذاهب اسلامی: صدر، ما را تشویق می کند که روح اخوت اسلامی را در خویش و جوامع خویش نهادینه کنیم و اندیشمندان روشنگر باری سنگین در این زمینه بر دوش دارند؛ چرا که نبود تقریب و همدلی بین مسلمین در سطح جهانی پیامدهای سختی برای همگی ما خواهد داشت. در دیدگاه امام موسی صدر همانگونه که نمازهای پنجگانه از واجبات است و نشانی از ایمان درون ما «وحدت امت اسلامی» هم باید بدین گونه یکی از واجبات تلقی و نهادینه شود.
۲) در مورد گفت وگوی بین ادیان باید گفت که صدر شدیداً معتقد به «حوار» و «محاوره» بین ادیان است؛ چرا که او معتقد است ادیان همه ریشه واحد دارند و اختلافی که امروز ما شاهد آن هستیم نه متافیزیکی است نه تئولوژیک. این اختلاف ریشه در فراموش کردن وظیفه متولیان و پیروان ادیان دارد که به جای خدمت به انسانیت و از بین بردن آلام و دردهای جامعه بشری، به منویات خود «خدمت» می کنند یا به عبارت دیگر «دین خدا» را در خدمت خودخواهی خویش گرفته اند. از این رو در دیدگاه صدر تنها راهی که پیروان ادیان مختلف در برابر هم دارند نه تکفیر بل حوار و گفت وگوی نشأت گرفته از قلب است.
۳) صدر در برابر مکاتب بشری و سکولار به ما توصیه نمی کند که عزلت و گوشه گیری پیشه کنیم. او باور دارد که مکتب آسمانی بر مبنای اجتهاد با توجه به شاخصه زمان و مکان این قابلیت را به هر متفکری خواهد داد که در برابر نظریات مدرنیست ها راسخ بایستد و از موضع برهان افکار خویش را عرضه دارد. به عبارت دیگر حتی در اینجا هم گفت وگو شدنی است.
۴) صدر بر خلاف بسیاری از اندیشمندان دیگر که خویش را تنها به حوزه فکر در چارچوب آکادمیک محدود کرده اند، در برابر ایدئولوژی های نظامی (همانند صهیونیزم و اقمار آن) که قصد نابودی کامل ما را کرده اند، به ما توصیه می کند که تنها راه پیش روی ما در برابر این هژمونی نظامی مقاومت دلیرانه و ایستادگی هوشیارانه است.
صدر اندیشمندی است که باید از نو شناخت و عالمی است برای تمامی فصول.
دکتر سید جواد میری
دکترای جامعه شناسی گرایش تمدن از دانشگاه بریستول انگلستان
مترجم: محمد خیریان
منبع : روزنامه ایران