شنبه, ۴ اسفند, ۱۴۰۳ / 22 February, 2025
مجله ویستا
ملاحظات اسلامی درباره ادبیات متعهد

در سالهای اخیر، كتابها و نوشتههای گوناگونی چاپ و منتشر شدهاند كه با بحث و بررسی دربارهٔ مسائل مختلف اندیشهٔ اسلامی، كوشیدهاند تا دین و نظامهای اقتصادی، سیاسی و اخلاقی جامعه را به هم پیوند دهند و میزان نفوذ و حضور ارزشهای دینی را در سلوك بشری و تحولات تمدنی، و ساخت اندیشه و فرهنگ افراد و جوامع روشن سازند.
بااینهمه، هنر اسلامی و بهویژه ادبیات اسلامی چنانكه باید مورد بحث و بررسی قرار نگرفته است و تنها دراینباره، تلاشهای اندكی انجام شده است و از جمله این آثار «النقد الادبی؛ اصوله و مناهجه» (نقد ادبی؛ اصول و روشهای آن) از سید قطب و «منهج الفن الاسلامی» (سبك هنر اسلامی) از محمد قطب است.
سیدقطب ادیب مسلمان را فردی میداند كه هستی، انسان، طبیعت و... را از رهگذر جهانبینی اسلامی با بیانی هنری تعبیر و تفسیر میكند. محمدقطب نیز این روش را ادامه میدهد و از محدودهٔ آن خارج نمیشود.
شكی نیست كه نویسندگان اندیشههای اسلامی باید دربارهٔ این موضوع، بسیار بیش از آنچه تاكنون پدید آمده است، پژوهش و تامل كنند. زیرا نقش «كلمه» در شناساندن ایدئولوژی، بسیار گسترده و دارای اثر عمیق است.
در ابتدا این پرسش مطرح است كه آیا اصولا بهعنوان حقیقتی دستیافتنی و مدوّن ادبیات اسلامی وجود دارد كه بتوان قواعد و پایههای اسلامگرایی را از آن استخراج كرد؟ در پاسخ میتوان گفت: اگر چنین مجموعهای بهنام ادبیات اسلامی وجود ندارد، دین اسلام بهعنوان سرچشمه آن موجود است كه میتوانیم این قواعد و اصول را از آن الهام بگیریم. گفتنی است بعضی از مكاتب ادبی، مفاهیم و اصول خود را فقط در سایه الگوها و نمونههای قبل از خود و با بحث و بررسی و تنسیق آنها مشخص كردهاند؛ مانند: كلاسیسیزم و رومانتیسم؛ و پارهای از مكاتب ادبی، الگوی قبلی نداشته و فقط دارای چارچوببندیِ فلسفی و فكری بودهاند؛ مانند آنچه درباره اگزیستانسیالیسم رخ داد؛ بهگونهای كه این مكتب بهعنوان یك فلسفه شروع شد و به مثابه نوعی از ادبیات ادامه یافت. رئالیسم سوسیالیستی نیز همین سرگذشت را داشت و با فلسفه سوسیالیستی یا ماركسیستی قبل از خود پیوند برقرار كرد و دهها نمونه دیگر از این دست میتوان نام برد.
اگر برای اسلامگرایی ادبی طرح، چارچوب و نقشه بكشیم، كار اشتباهی نیست. از این گذشته، میراثی ادبی در اختیار داریم كه تاسیس ادبیات اسلامی، قبل از مرحله قانونمند كردن را نفی نمیكند.
ممكن است گفته شود كه ادبیات اسلامی، فقط در میان امت مسلمان پدید میآید كه این مساله تاحدی صحیح است. ولی ادیب مسلمانی كه از اصول دین خود الهام میگیرد و نگرشهای اسلامی خویش را تعبیر و بیان میكند، میتواند هنر خود را در هر جامعهای، اعم از مسلمان یا غیرمسلمان، ارائه كند و عقبماندگی جامعه در برابر مفاهیم اسلامی وی را از ادای رسالت بازنمیدارد، زیرا نقش او دگرگونكردن چنین جامعهای و روشنكردن راه است.
اگر غربیان گاه ادبیات را، ساختار، شكل و شمایل هنریِ تجربه بشری مینامند، و گاه آن را «نقد زندگی» میدانند ــ چنانكه كتاب «منهجالفن الاسلامی» نیز آن را بهعنوان تعبیر هنریِ هستی، انسان، زندگی و طبیعت از خلال جهانبینی یا دیدگاههای اسلامی معرفی كرده است ــ ما نیز نقش ساختار و حال و هوای هنری تجربه بشری اعم از اسطورهای، تاریخی، فردی یا گروهی را انكار نمیكنیم. همچنین انكار نمیكنیم كه هنر، توأمان، نقد و مرهم زندگی است. درعینحال به دیدگاههای اسلامی كه راه صحیح قلمها، افكار و رفتارها را مینمایاند، التزام داریم.
● دین و هنر
«دین» عقیدهای فراگیر برای ساماندهی زندگی و تفسیر آن، پاسخگویی به نیازهای روح بشر، مشعلی برای روشنكردن راه مردم و رساندن آنان به سعادت، و وسیلهای برای برپایی روابط عمومی و خصوصی است. به عبارت دیگر، دین الگوی عالی و والایی است كه با عینیت و واقعیت زندگی منافات ندارد و با قوانین آن برخورد نمیكند. ازاینرو جمود و ایستایی، جزء ذات او نیست و بههم ریختن احساسات بشری از هیچیك از واقعیات آن صادر نمیشود.
دین در معنای خود، انسانی و عام است و مردم در زیر آسمان او، مانند دندانههای شانه، یكسان و برابرند. جدایی به سبب رنگ و رو را نمیشناسد و میان طبقات انسانی با اقلیمهای مختلف تمایزی برقرار نمیكند. دین همواره فضایل انسانی را زمزمه و مردم را به سوی آنها دعوت میكند. ازاینرو اخوت انسانی یكی از اركان استوار و لرزشناپذیر آن، عدالت یكی از نمادهای بارز و برجسته آن، آزادی یكی از آرمانهای نورانی آن و رحمت و دوست داشتن، طعم شیرینی است كه اصول و مقیاسهای جاودان آن را معطر میكند.
بههمینسبب، دین یك نور روشنگر است، نه عاملی برای نابیناكردن چشمها. دین نادیدنیها و اسرار زندگی را هویدا و حقایق آن را بدون هیچ خدشه و خدعهای متجلی میكند و به این شكل، الگوها به شیوهای واضح و قانعكننده، پدیدار میگردند.
«هنر» چیست؟ به این پرسش دو كلمهای، صدها و بلكه هزارها اندیشمند و متفكر پاسخ داده و جوابهای مختلفی برای آن ارائه كردهاند. در حقیقت این پاسخها، بیان خرم و باطراوتی از روح و زندگی میباشند. كه وجه تمایز آن، اصالت و صداقت است. بیان تجربههای انسانی به شكل «هنری» در اغلب اوقات، امری شناختهشده است، خواه این بیان به شكل داستان و قصه باشد، خواه در شكل نمایشنامه یا یك قطعه موسیقی.
اگر هنر عاری از عنصر صداقت باشد، بدون شك یكی از اركان اصلی آن از میان میرود و از این رو، همه بنای آن درهم میریزد و ارجمندترین ارزش خود را ــ هر هنری كه باشد ــ از دست میدهد و به شكل بیان مخدوش و غیرصادقانهای از روح و زندگی و واقعیت درمیآید كه بشریت با آن زندگی كرده یا میكند.
هنر بیمضمون، درونتهی است. فنجانهای خالی، هیچ تشنهای را سیراب نمیكند، روح بشر به میوههای گندیده تمایلی ندارد، پس هنر باید مفهوم و محتوا داشته باشد و پایه و ركن این مضمون، افكار و فلسفههایی است كه از واقعیت زندگی بشر گرفته شده است و بهطور حتم با واقعیت دین پاك و مبرا از شوائب و امیال نفسانی متفكران و پیشروان دینی مطابقت و همنوایی غیرمستقیم دارد.
ماده اصلی هنر، زندگی و روح انسانی است و ستونهای آن، صداقت، اصالت هنری و مضامین سالم است. ماده اصلی دین نیز زندگی و روح انسانی است و ستونهای دین صادق نازلشده از جانب پروردگار، صدق، اصالت و آرمانهای والایی است كه با واقعیت زندگی سازگاری و هماهنگی دارد، با آن تحول میپذیرد و آن را با سعادت، دوستداشتن، برادری، عدالت، آزادی و... میپروراند و میبالاند.
هدف هنر، لذتبخشی، فایدهرسانی و برانگیختن افراد برای ساختن جامعه یا آرمانی بهتر و برتر است. هدف دین نیز خوشبختكردن بشریت، چشاندن لذت حیات واقعی و پایا، مسلط كردن الگوهای متعالی بر بشر و روابط بشری، دولتها و حكومتها، آماده شدن برای جهانی دیگر و برتر، ایجاد نفرت از ظلم و ستم و انحرافها، و تلاش برای ازبینبردن آنهاست.
در قرآن، تصاویر، چشماندازها، حوادث بسیار بزرگ، و اصول و الگوهای جاوید و گوناگونی وجود دارد. گاه مردم را به آراستگی و بهرهبرداری از خیرات زندگی دعوت مینماید؛ البته بدون اسراف و افراط، و گاهی دیگر آنها را به احسان و عدالت تشویق میكند و بیدرنگ به ذم خیانت و خیانتكاران میپردازد. پس ارزش و فاعلیت زندگی را به آن میدهد و بیان میكند كه زندگی، بیهوده و باطل نیست. از ظلم، احتكار و بهرهكشی بیزاری میجوید و به عدل، نیكی، صلح، ساختن جامعهای منزه، و خالی از غش، نفاق و استبداد، فرامیخواند. هنرِ صحیح، در بالاترین مراتب و آرمانیترین اهداف خود، به چیزی فراتر از این موارد نظر ندارد. البته هنر بارها در تاریخ توانسته است به این اقلیم و گرایش نزدیك شود و این امر به او این امكان را داده كه لرزش و تكانهای محكم و تغییرات بنیادینی را در مظاهر زندگی پدید آورد و انقلابهای شگرفی را در اعماق روح بشر ایجاد كند.
دین هدفی ارجمند، و هنر صحیح وسیله منزه برای هدفی ارجمند میباشد كه گوشت و خون آن را صداقت، اصالت، آگاهی، برانگیختن به سوی بزرگواریها، و تشویق به ایجاد جهان برتر تشكیل میدهد و بدینوسیله است كه هنر به دین میپیوندد.
داستان التقای هنر با دین، قصه قدیمی است و در اعماق تاریخ ریشه دارد. قبل از ادیان آسمانی، مردم نمازهای خود را با رقص در ساحت معابد و اطراف مجسمهها برگزار مینمودند یا برای تقرب به خدای بزرگیبخش، ترانههایی زمزمه میكردند، در غارها، كوهها و كنار آتشهای مقدس طبل میزدند و برای اظهار بندگی و خشوع در برابر خدای آسمان و زمین، موسیقی مینواختند. در میان مصریان باستان، عبادت و پرستش، یكی از انواع گوناگون هنرهای متعالی بود كه در كنار متون خوانده میشد، بهگونهای كه در معابد پراكنده مصر و در قبرهای متعدد، نقاشیها و تصاویر، و نوشتههایی وجود دارد كه بیانگر روحیه تضرع به درگاه خداوند است.
در اروپای قدیم و جدید، بارزترین تابلوهای هنرمندان جهان در سقف كلیساها و حیاط آنها قرار دارد. قهرمانان اسطورههای قدیمی یونان كه در نمایشنامهها و ادبیات كهن تبلور یافتهاند، خدایانی متعدد با نامها و وظائف و اختیارات گوناگون هستند. هنرهای قدیمی فقط با دین تلاقی نكردهاند، بلكه دین سراسر حیات آنها را شكل بخشیده، آداب و اعمال آنها را سمتوسو و آرمانهای متعالی آنان را سروسامان داده است؛ گویی دین همان زندگی است و زندگی پلی است كه آنها را به عالم جاودانگی بیانتها منتقل میكند. ازاینرو تلاقی دین و هنر، در نتیجه توافق آنها در هدف و نزدیكی آنها در وسیله است؛ هرچند كه در اشكال و مضامین تنوع داشته باشند.
تضادی كه میان دین و هنر در دنیای امروز پدید آمده، امری خارج از ذات و طبیعت آنهاست. هرچه در تنافر این دو گفته میشود، امری بیش از این نیست كه وضع موجود، نتیجه اوضاع دشوار تاریخی و خطاهای فردی و گروهیای بوده كه به صورت یك بافت، درهم تنیده شده است. پیدایش این تضاد به معركه و جدالی انجامید كه هر دو طرف به ساحت و كرامت یكدیگر تعدی كردند؛ بهگونهای كه هنر به افتادن در ورطه بیبندوباری و اباحیگری زیر پوشش شعارهای آزادی فریبنده دچار شد و دین نیز به جمود و یاری نیروهای واپسگرا و تقدیس امور عتیقه و قدیمی متهم گردید. این كشمكش و چالش حتی تا بدانجا كشیده شد كه این دو حیات خود را در نابودی دیگری دیدند و گاهی بر تخریب هم كمر بستند.
روسو اعترافات خود را نوشت. مورخان و مولفان نیز درباره آبای كلیسا و كشیشان ــ كه در رذایل و پستی غرق شده بودند ــ دست به قلم بردند و داستانهای دور و درازی درباره «كارگزاران دین» كه به بهرهكشی، احتكار و ثروتاندوزی پرداخته بودند و به ظلم و فساد یاری میرساندند، نوشتند؛ تا جایی كه بر اساس یك ضربالمثل مشهور فرانسوی گفته میشد: «آخرین پادشاه را با رودهٔ آخرین كشیش دار بزنید.»
در گیرودار این جنگ و جدال خونبار، گونه جدیدی از ادبیات پدید آمد كه تلاش میكرد بدی و زشتی كارگزاران دین را ــ واقعبینانه یا افراطگرایانه ــ تصویر كند و علاوهبراین، به بیبندوباری و شكستن باید و نبایدهای دین و اخلاقیات آن افتخار میكرد و آرام آرام، دین و آموزههایش را نمادی از عقبافتادگی و واپسگرایی، فروپاشی معانی تمدن جدید، دشمن آزادیِ خلق و ابداع هنری و قید و بند پرواز افكار در آسمانهای اشراق میدانست. در همین چارچوب، دهها داستان، رمان و نمایشنامه نوشته شد كه در آنها، مردان دین و... بهعنوان نماد پستی، فرومایگی و دوست شیطان نمایان شدند.
هرچندكه اندیشهٔ اسلامی در طی تاریخ جایگاه والایی یافت، فنون ادبی ــ غیر از شعر، خطابه و نثر فنی ــ مانند غرب تنوع نیافت و نمونههایی نظیر: نمایشنامههای یونانی یا هنر داستاننویسی در بستر آن پدید نیامد.حكمای مسلمان و متفكران اسلامی، بیش از غربیان سعادتمند بودند. آنها در همنوایی با تمدنهای یونان و روم چهره درخشانی را از خود نشان دادند و در بستر این دین، فیلسوفان و عالمان گوناگون پدید آمدند. هرچند نمیتوان وجود پارهای از موانع و مشكلات را كه تعدادی كوتهنگران دینی، اعم از رجال دین یا حكومتگران ایجاد كردند و به رنجاندن جریان سالم تفكر اسلامی انجامید، نفی كرد. این امر بعدها آثار زیانباری را نیز پدید آورد.
هنگامیكه ملتهای مسلمان از خواب گران خود برخاستند، عجولانه به نقل مستقیم و ترجمه طرفدارانه علوم جدید بهویژه هنر آنان پرداختند. نوشتن داستانهای جدید، شعر نو و نمایشنامه، به تقلید از مكاتب ادبی گوناگون و ادبای نامدار غربی رواج یافت و شاید ادبای ما ناخواسته، به پیروی از نویسندگان اروپایی، در برابر عامل سازنده و ایجابی دین، تجاهل به خرج دادند و دین و دینداری را یك سلوك، و هنر و هنرآفرینی را سلوكی دیگر قلمداد كردند، كه فرسنگها میانشان فاصله است. تا جایی كه حتی در قصههای دینی به قهرمانان، همان نقشهای متداول در ادبیات اروپایی داده شد.
به این صورت نقش نمادهای دینی در داستانهای جدید كه به تقلید از غرب نوشته شده بود، قالبهای جامد و ثابتی شد و به صورت مثال مكرری درآمد كه نفرت و بیزاری را موجب میشد. ما منكر تنوع نمونههای بشری كه به تعبیر و تبیین وجهه نظر دینی میپردازند، نیستیم. هر گروهی از جوامع بشری، خوب و بد و خردمند و بیخرد دارد؛ اما تمركز بر نقایص و نواقص كارگزاران دین و دینداران، در برابر نمایاندن الگوهای نورانی و روشنگر آن جای تأمل و تدبیر دارد؛ كه این رویكرد را جریانهای ادبی سرزمینهای مسلمان آگاهانه یا ناآگاهانه و گاهی به تقلید از مفاهیم و مسلك ادبیات اروپایی در پیش گرفتند.
● ادبیات متعهد
بدیهی است كه باید هدف هرگونه فعالیت انسانی، خوشبخت كردن نوع بشر باشد. این قاعدهای عام است، چه در فعالیتهای فردی و چه در فعالیتهای گروهی. دین نیز فقط برای سعادت بشر و ایجاد جامعهای سامانیافته، خالی از كینه و ستیز، و بری از هوس خودبینی آمده است.
ادبیات نیز به مثابه یك «فعالیت»، باید به همین قاعده ملتزم باشد و نقش خطیر خود را در خوشبختكردن فرد و جامعه انجام دهد. این همانچیزی است كه آن را ادبیات متعهد مینامیم. با این فهم معقول، معنای التزام برای ما مشخص میشود، بهگونهای كه گویی این امر، نقیض آزادی نیست، بلكه به آزادی سروسامان میدهد، از انحراف آن جلوگیری مینماید، راه را برای آن مشخص و آن را به سوی آستانه سعادت راستین، یعنی سعادت عقلای متعادل، نه سعادت دیوانگان، رهبری میكند. عدهای این التزام و تعهد در ادبیات را، ادبیات ملتزم یا متعهد و بعضی دیگر آن را ادبیات هدفمند میخوانند و ما آن را، دیدگاه اسلام درباره ادبیات مینامیم. به این معنا كه نویسنده مسلمان، هر گفته یا كار خود را محاسبه نماید زیرا معتقد است از او درباره اینكه چرا، درباره چه و برای چه هدف و غایتی مینویسید، پرسش میشود. كسی كه سخن میگوید، در جستجوی حقیقت است. از همه در مورد نزاهت وسیله و ارجمندی هدف، سوال میشود. ازاینرو ادیب مسلمان به روشی فراگیر در زندگی، متعهد و ملتزم است كه با سخن و عمل خود آن را بیان میكند.
این روش فراگیر، فقط به یك نظریه اقتصادی بسته یا یك رویكرد فلسفی محدود نمیشود، بلكه نماد بارز آن، انسانی بودن، جهانی بودن و شمولی است كه تمام نوع بشر را دربرمیگیرد و فضایل بشری نظیر: دوستداشتن، برادری، همیاری، شجاعت، عدالت، و مهربانی را مجد و ستایش میكند.
پارهای مكاتب ادبی جدید، میكوشند تا این فضایل را تغییر دهند و نمادهای بارز آن را تیره كنند، و صفای آن را از میان ببرند و چنین پنداشتند كه مثلا چیزی به نام شجاعت وجود ندارد و بنا به زعم آنان، شجاعت در حقیقت صرفا یك گرایش متهورانه است كه خالی از تردید و ترس هم نیست. به اعتقاد آنان، شجاع در حقیقت بزدلی مغرور است كه در برابر مردم ریا به خرج میدهد و میكوشد در نظر آنان به شكل پهلوان و قهرمان جلوه كند. درحالیكه در باطن خود، سراسر ترس و بیم است. این افراد درباره سایر مكارم و فضایل نیز به این شكل فكر میكنند و از این راه، اصحاب این مكتب، «رئالیسم سیاه»، توانستند به زندگی، نوعی رنگ بدبینی بدهند و ردای قداست و فاعلیت را از فضایل انسانی دور افكنند و در دل و درون خوانندگان خود، بذر شر و شك بپاشند. این نوع، ادبیات بدبینانه، ادبیات مرگ درون و ادبیات بیاعتمادی به همه ارزشهای جاودان و زیبای زندگی است.
این سبك ادبی زاییده دورانی است كه جهان، مبتلای جنگ، استعمار جدید، فروپاشی امپراتوریها، فروافتادن تاجها و كشتهشدن میلیونها نفر در میدانهای جنگ بود. ازاینرو كلمات درد، عذاب و تباهی در جای جای دنیا فریاد برآوردند و مرگ فضایل انسانی و فروپاشی همه معانی و مضامین خوشبینی، دوستی و صلح را اعلام كردند.
مفاهیم و مسالك ما بهعنوان فرد مسلمان با حوادث جهانی گذرا مرتبط نشد و خود را به هیچ برههای از تاریخ مقید نساخت. مفاهیم، سبك و روش ما در جایگاهی آگاهانه قرار دارد كه از حوادث گذرا فراتر است و فقط با برهههای كوتاه تاریخی سازگاری نمییابد و متاثر نمیشود. ما در سایه اصول جاودان خود كه با منطق پیوسته و ممتد زندگی از گذشته تا حال و آینده، همراه است به چنین حوادث و اتفاقاتی مینگریم. ازاینرو اگر با مشكلی روبرو شویم یا حادثهای برای ما پیش آید، از نگاه عاقلانه و روش شامل و فراگیر انسانی غفلت نمیورزیم.
ادبیات متعهد اسلامی با پاسداری از ارزشها و آرمانها شكل میگیرد. این ادبیات، ادبیات بیماران، بدبینان یا كجاندیشان و مبتذلان نیست.
● ادبیات طنز و سرگرمی
گونهای از ادبیات وجود دارد كه فقط برای آرامبخشی و سرگرمی نوشته میشود. این ادبیات گاهی بیانكنندهٔ حوادث جالب و برانگیزانندهای است كه هیچ هدف مشخصی جز هیجان، سرگرمی یا آرامبخشی در ورای آنها نهفته نیست. داستانهای پلیسی، نمایشنامههای كمدی شادیآور نازل و نیز بسیاری از شعرهای هجوآمیز یا سخیف از حیث معنا از این جملهاند.
طرفداران این رویكرد بر این باوراند كه هنر، فقط مهارتی برای پدیدآوردن زیبایی یا برانگیختن لذت زیبایی یا ارضای حس زیباییشناسانهٔ انسان است، بیآنكه موضوع منفعت خاص و مشخصی جز لذت زیبایی صِرف در میان باشد (زكریا ابراهیم، مشكلهًْالفن). حال پرسش این است كه موضع ادیب مسلمان در برابر این نظریه چگونه باید باشد؟ حقیقت این است كه زندگی، نه شوخی صرف است و نه جدی محض، بلكه تركیبی از این دو است و آرامبخشی و مزاح از جمله حقوق و حتی نیاز هر انسانی است؛ چنانكه در حدیثی آمده است: «كان رسولالله(ص) یمزح و لایقول الا حقا؛ رسولخدا(ص) مزاح میكرد. بااینحال، فقط حق میگفت.»
مانعی ندارد كه ادبیات ما، شامل انواع غمآور (تراژدی) و شادیآور (كمدی) باشد. بخنداند و بگریاند. شرط اصلی این است كه عفت كلام داشته باشد و با بیهودهگویی همراه نشود. این افراط، تندروی و تحجر نیست؛ زیرا ادبیات خندهآور و فكاهی، فقط به این دلیل در جهان از سوی «برنارد شو»، «اپسن» و دیگران به جایگاه عالی خود رسید كه شوخیها و فكاهیهای آنان، بر اوضاع فاسد جامعه میتاخت و به ارزشها و آداب منفی، با سلاحی برنا حملهای بیامان میكرد، و حتی فراتر از آن گاهی اینگونه آثار به مسائل بزرگ منطقهای و جهانی میپرداخت. این شوخیها توده مردم را به شكل عجیبی تكان میداد و سبب خنده و اعجاب و تامل مردم میشد، و از این رهگذر به قلب اوضاع فاسد روزگار حمله میبرد، قلعههای جمود، واپسگرایی و عظمتهای توخالی را درهم میشكست و به گرایشها و تمایلات فاسد و بیارزش حمله میبرد و میكوشید جامعه را براساس پایه پاكی و حقیقت بنا سازد. اینگونه طنزها در بطن خود، حامل والاترین مفاهیم و مهمترین مسائل و موضوعات بودند. ظاهر این طنزها، شادی و خنده، و باطن آنها درد و اشك و انقلاب بود.
ما نیز خواستار طنز عمیق و موثریم. منطق زندگی جدید و افزایش آگاهی مردمی، نویسنده را در وضعیت به مراتب دشوارتری قرار داده است. در ورای واژگان طنزآمیز او، معنایی وجود دارد و باید این معنا و مفهوم از طنز بزرگتر باشد، زیرا طنز و شوخی سطحی، عطش خردهای باز و آگاه در جهان ما را برطرف نمیكند.
این دیدگاه، كاملا ما را به فهم و درك اسلامی از ادبیات، نزدیك و اعتماد ما به آن را بیشتر میكند. بیشتر شوخیها و طنزپردازیها، اموری هستند كه روان انسان را با احساسات زیباییجویانهٔ آرامبخش، سیراب میكنند و گاهی چارهای جز بهرهگیری از آنها نیست. اما صرفاً اشاعه اینگونه ادبیات و غرقشدن در آن و متمركز كردن تمام همّ و غم خود به آن و اعراض از سایر انواع ادبی نیز به دور از دوراندیشی است. باید در دنیای هنر و ادبیات، جای درخوری برای این نوع ادبی انتخاب كرد و برای انواع دیگر، فضایی در شأن عمق رسالت و عظمت نقش آنها در زندگی پر سروصدای مملو از انواع چالش و كشمكش باقی گذاشت.
با این حال طرفداران نظریه «هنر برای هنر» كه از روی ظاهر و شكل هنری، درباره هنرها قضاوت میكنند، نه از روی تقید و التزام به مضامین معین و مشخص، اخلاقیبودن هنر را نمیپذیرند. طبیعی است كه ادبیات مسلمان این پندار را تایید نمیكند. نگاه دین به ادبیات، بر فاعلیت و ایجابی بودن آن تاكید دارد و فرد مسلمان در تمام گفتهها و افعال خود، مورد محاسبه قرار میگیرد.
طرفداران نظریه هنر برای هنر بر این باورند كه التزام، سیمای هنری اثر را مشوش و درهم ریخته میكند و به این وسیله محصول هنری به شكل امری غیرهنری درمیآید. البته ما نیز این سخن را تایید میكنیم كه باید شكل هنری اثر، محفوظ بماند، زیرا بدون شكل و شمایل معین، هنری وجود ندارد و مضمون و محتوا به تنهایی نمیتواند یك عمل هنری به حساب آید. یك نمایشنامه هرچند پرمحتوا، با معانی متعالی و هدفی ارجمند، اگر ساختار و مبنایی سست داشته باشد، گفتوگوهای موجود در آن لرزان، و در تصویر شخصیتها فاقد عمق و روح لازم باشد، قطعاً اثری هنری نامیده نمیشود، بلكه تنها مجموعهای از خاطرات، آراء یا اصولی است كه مسلسلوار نوشته شده است.
اسلام ساختار و شكلهای هنری معینی را وضع نكرده تا براساس آن حركت كنیم، زیرا معتقدیم قرآن كتاب «زیباییشناسی» نیست. ارتباط ما با اسلام، فقط ارتباط با آرمانها و اصولی است كه خداوند آنها را نازل كرده است. پس آنها را مصدر قرار داده و از آن سرچشمه میگیریم و معانی آن را متحقق میكنیم و میكوشیم كه ضمن حفظ اَشكال و ساختارهای هنری، آن را توسعه، پرورش و در قالب هنری تعمیق دهیم. از این راه است كه میتوانیم رویكرد «هنر برای هنر» را كنار گذاریم و برای خود در ادبیات اسلامی، همه تضمینها و پشتوانههایی كه هنر را هنر میسازد، پدید آوریم.● مساله تعهد و التزام در ادبیات جهان
اكنون بهمنظور جستجوی مكاتب و رویكردهای مختلفی كه به مكتب فكری یا فلسفی معینی التزام و تعهد دارند، به ادبیات جهان نظر گذرایی میافكنیم تا بدانیم كه آیا «تعهد ما» در ادبیات به یك گرایش اسلامی، آثار هنری خلقشده را لكهدار و نازل میكند و هنر ما را به جمود میگرایاند؟
نورمان مالر ــ رماننویس مشهور امریكایی ــ در كنگره كتاب ادنبره میگوید: «التزام و تعهد در دریای متلاطم ارزشها در جهان امروزی ــ كه تصادم آنها به حد هرج و مرج رسیده ــ به مثابه یك طوق نجات است.» او در ادامه میافزاید: «از این طریق میتوان به داشتن ولاء به یك اندیشه یا حقیقت واحد اعتقاد داشته باشیم. زیرا تنها از رهگذر همین ولاء است كه میتوانیم چیزی بیاموزیم... و به امكان تحقق رویای شامل و فراگیر نزدیك شویم.»
این نویسنده معاصر معتقد است: انسان امروز بهرغم دستاوردهای خود در زمینه آسایش مادی و اكتشافات علمی، هرگز نمیتواند تعادل روحی و استقرار پایههای ثبات اجتماعی را بدون التزام به یك روش و نظام واضح، محقق كند.
در فرانسه از «اگزیستانسیالیسم متعهد» سخن میگویند. سارتر، پرچمدار این اندیشه و پدر اگزیستانسیالیسم جدید، به انسان، به مثابه یك فرد اعتقاد دارد. به شكل فوقالعاده آزادی او را میستاید و هرگونه امید و تمایلی را كه به نظرش میرسد، به او میدهد، مشروط به اینكه تبعات و لوازم این آزادی را بپذیرد و در برابر آن احساس مسئولیت كند. انسان میتواند بیندیشد و درباره هرآنچه میخواهد، مختار است به شرط اینكه مسئولیت و مشكلات آن را تحمل كند. سارتر یك فیلسوف ادیب است و آرای فلسفی اگزیستانسیالیستیاش با تعبیرات ادبی او در قصه، نمایشنامه و مقاله همگامی كرده و او را به شكل یك ادیب ملتزم در عصر ما درآورده است. ما با وجود اختلافاتی كه با بسیاری از نظریات سارتر درباره فلسفه وجودی او داریم، برای او احترام قائلیم، زیرا او توانست از بسیاری از مسائل انسانی حمایت نماید و صدای خود را در برابر تمایلات استعماری زعمای مملكتش بلند كند.
بدونشك جریان ادبیات متعهد در سراسر جهان موفقیتهای فراوانی بهدست آورد. بااینحال، التزام و تعهد موجود در آن به ارزش ادبی لطمهای نزد و از میزان انتشار و استقبال شایسته آن نكاست.
هنگامیكه رستاخیز ادبی روسیه شروع شد و شاهكارهای تولستوی، داستایوفسكی، ماكسیم گوركی، و تورگنیف به ظهور رسید، معلوم شد كه این نوابغ متفكر، شهرت ادبی خود را فقط از راه برتری هنری خود كسب نكردهاند، بلكه افزون بر مضامین فكری روشنگر و موثر موجود در آنها، التزام و پایبندیشان به دیدگاه خاص و مشخص را نیز باید افزود. زمانی هم كه انقلاب ماركسیستی سر برآورد و به پیروزی رسید، ارائه طرح و نقشه برای ادبیات و وضع روش و نظام حركت آن را فراموش نكرد تا بتواند در خدمت مسائل و طرحهای آن قرار گیرد؛ ازاینرو اصطلاح «رئالیسم سوسیالیستی» را ابداع كرد.
در اینجا به شكل خلاصه از مساله تعهد در ادبیات امریكا، فرانسه و روسیه سخن گفتیم. البته هدف ما تایید هیچیك از این مكاتب یا برتریدادن یكی از آنها بر دیگری نبود. ما علل و انگیزههای گوناگون و شرایط دشواری را كه به پیدایش هریك از این مكاتب انجامید، میشناسیم و خوب میدانیم در جایی كه انسانها بهراحتی طعمه مرگ و جنگ میشوند یا در پی تقسیم ناعادلانه سرمایه جان میدهند یا اندیشههای نژادگرایانه بر ایشان حاكمیت میكند، اندیشههای خیالی بیمار در ادبیات و اندیشه ریشه میدواند و رسوخ میكند. منظور از بیان اینگونه مكاتب ملتزم یا متعهد این بود كه مساله تعهد به مثابه یك قضیه در جهان ادبیات و هنر حقیقت مقرر و الگوی پذیرفتهشدهای است. تعهد مسلمان در نوشتهها و گفتههایش، آنچه میخواند و ایده و نظریاتی كه طرح میكند، اصلی جداییناپذیر است كه از همان بامداد اسلام تصویب شده است. پس بدان میرسیم كه از سویی در استعمال واژه «تعهد» یا التزام، بدعتی مرتكب نشدهایم و از سوی دیگر التزام، همواره گسترهای فراگیر در جامعه انسانی داشته و دارد، و در پی اوضاع محلی و منطقهای یا حوادث تاریخی دشوار و موقت یا عقیده اقتصادی جبارانهای پدید نیامده است.
● اسلامگرایی و ادبیات
منظور از اسلامگرایی در اینجا، وجه نظر دینی درباره انسان و طبیعت در اموری است كه به مفاهیم ادبی تعلق دارد. اسلامگرایی مانند رئالیسم، رومانتیسم، اگزیستانسیالیسم و... یك مكتب ادبی نیست. زیرا ادبیات، گستردهتر از آن است كه یك مكتب محدود بتواند بر آن احاطه یابد. اسلام نیز یك دین انسانی فراگیر است كه ضمن همگامی با زمان و مكان و همنوایی با منطق تحولپذیر نوشوندهٔ آنها، قیدی به نام زمان و مكان را نمیشناسد و جوهر ثابت و تغییرناپذیری دارد. ازاینرو اسلامگرایی از نظر ادبی و هنری، گستردهتر از مكاتب و فراتر از قیدوبندهاست.
اولین مظهر اسلامگرایی این است كه حقیقت از دیدگاه یك مسلمان، امر واحدی است كه سه مظهر دارد: حق، خیر و زیبایی. ازاینرو هر حركت فكری باید به سوی حق سیر كند، هر كار و سلوكی با هدف خیر انجام شود. و هر آنچه احساسات و عواطف ما را به خود جلب میكند، باید هدایتگر ما به سوی یك زیبایی حقیقی باشد.
● خیر و شر
اسلام به عدم جوهریت شر اعتقاد دارد. ازاینرو خیر، حق و زیبایی، الگوهای سهگانهای برای بیان حقیقت قدسی واحد هستند و شر، باطل و قبح در حقیقت قرار ندادن امور در جای خود است. ازاینرو شر بالذات در قاموس اسلام، جایی ندارد. از نظر اسلام بزرگترین شر، شیطان است. ولی همین شیطان، بدون همدستی نفس انسان، هیچ حول و قوهای ندارد. شیطان روزگاری معلم بود، ولی هنگامی كه اصول و مبانی را فروگذاشت و از قوانین آفرینش سرباز زد، به شر تبدیل شد و جایگاه اصلی خود را فراموش كرد، مانند آتش كه هرگاه جای خود را ترك كند، شر میشود، ولی اگر در جای خود بماند، خیر است.
اگر چیزی وجود دارد كه شر به نظر میرسد، نباید آن را از میان برداریم یا پایه و اساس آن را تخریب كنیم. باید با دید مصلحانه آن را از شرایطی كه سبب شده است به امری شر تبدیل شود، خارج كنیم. بنابراین از دید ما شر، پاسخ داده نمیشود، مگر با خیر و خوبی. خداوند تعالی میفرماید: «ولا تستوی الحسنهًْ و لا السیئهًْ، ادفع بالتی هی احسن فاذا الذی بینك و بینه عداوهًْ كانه ولی حمیم»
● خوشبینی و سازندگی
اینگونه نگاه به زندگی، نگاهی خوشبینانه و سازنده است. زیرا شر را عنصری اصیل كه در اعماق وجود ریشه دوانده باشد، نمیداند. به همین سبب اسلام در دام و آفتی كه بعضی مكاتب ادبی مانند رئالیسم سیاه گرفتار آن شدهاند، نیفتاده است. برخلاف بعضی مكاتب ادبی كه به اصیل بودن شر در زندگی، و رذالت و دئانت ذاتی جهان معتقدند و فضایل و صور حق و خیر را توهم دروغین و اسطورههای فضیحتباری میدانند كه دست توهم آنها را بافته است، اسلام دیدی سازنده به پیرامون خود داشته است. رومانتیسم نیز همواره ندای درد، عذاب، بدبختی و محرومیت را سر میدهد. گویی زندگی، زندان سیاه و تاریكی است كه سزاوار نیست انسان در آن، خود را به زحمت اندازد یا در سایه حزین و مشقتبار آن به چیزی امیدوار باشد. از نظر نگارنده، اگزیستانسیالیسم نیز همان صورت فلسفی و تغییریافته اندیشه نهفته در رومانتیسم است. اگزیستانسیالیسم، رومانتیسمی است كه ردای فلسفی آگاهانه و برانگیزانندهای بر تن دارد.
سازندهبودن دیدگاه اسلامی نیز به این دلیل است كه این دیدگاه به گرایش انهدام كلی و فراگیر، صرفا به خاطر تخریب و انتقام ایمان ندارد، بلكه به درمان و اصلاح و حفظ تمامی عناصر معتقد است. وضعیت واژگون باید اصلاح شود و انتشار این مفهوم میتواند بسیاری از اندیشهها و گرایشهای منفی و یاسآور را از میان بردارد.
● اصالت ذات و واقعیت
رومانتیسم درباره ذاتمحوری و زمزمه دردهای درونی، اندوههای فردی و آمال تباهشده در بحبوحه این زندگی خائن بیرحم، كه هیچ امیدی را برآورده نمیسازد، تاحدی افراط میكند. بهگونهای كه یك ادیب رومانتیست، هرگاه موفقیتی را كسب میكرد، بهتر این بود كه خود را از این جوانب روشنگر و درخشان كنار بكشد و بكوشد كه گوشه دلگیر و اندوهناكی را برای خود بجوید تا اندوههایش را زمزمه و اشكهایش را جاری سازد.
مكتب كلاسیك در ادبیات، گرایش واقعگرا داشت. ازاینرو بیشتر مواد كار خود را از تاریخ میگرفت و برخلاف رومانتیسم كه بیشتر فعالیت خود را بر شعر غنایی متمركز میساخت، بیشتر به شكل داستان و نمایشنامه مجال ظهور مییافت.
با این حال در اسلام، معرفت و شناخت، مجموعهای از درونگرایی و واقعگرایی است. هنرمند واقعی، جهان را از درون خود میبیند. ولی این درست نیست كه تنها به درون خود، بسنده كند و خود همه جهان خودش باشد. هنرمند، دارای فكر، عقل و عاطفه است و این عاقلانه نیست كه بر ذهن او حادثهای بگذرد، ولی او نه از آن متاثر شود، نه درباره آن اظهارنظر كند.
واقعگرایی محض، بیشتر برای حوزه تجربه، علوم فلسفی و ریاضی مفید است و درونگرایی محض نیز بیشتر سزاوار انسان بیماری است كه هیچچیز را در خارج از ذات خود نمیبیند. ازاینرو ادیب متعادل و حقیقی، فردی است كه این دو گرایش را با هم جمع میكند. ممكن است هنرمند، موضوعی را از خارج بگیرد، ولی آن را با بیطرفی كامل به ما ارائه نكند، بلكه بخشی از انفعالات و امور درونی خود را به آن بیفزاید و به عبارت دیگر آن را به شكل یك هنر موثر و برانگیزاننده درآورد. ازاینرو بهنظر نگارنده، هنر اصیل، ناگزیر جانبدارانه است.
نجیب الكیلانی
گزیده و ترجمه: زاهد ویسی
پینوشت
* مقاله حاضر گزیدهای از منبع زیر میباشد:
نجیب الكیلانی، الاسلامیهًْ و المذاهب الادبیهًْ، بیروت، لبنان، موسسهًْالرسالهًْ، ۱۴۰۷.هـ/۱۹۸۷.م
گزیده و ترجمه: زاهد ویسی
پینوشت
* مقاله حاضر گزیدهای از منبع زیر میباشد:
نجیب الكیلانی، الاسلامیهًْ و المذاهب الادبیهًْ، بیروت، لبنان، موسسهًْالرسالهًْ، ۱۴۰۷.هـ/۱۹۸۷.م
منبع : ماهنامه زمانه
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست