چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
بداهه در هنر
وقتی بحث از بداهه میباشد و قصد ما این است كه بداهه صحبت كنیم باید كار بداهه را با بداهه آغاز كرد، همه بداههپرداز هستند، موسیقیدانهای قدیمی، زندگی و نحوهی تكامل آنها، حتی یك نظریهپرداز از بداهه در روش خود استفاده میكند.
یك بازیگر تئاتر وقتی بدون هیچ زمینهی قبلی نمایشی را ارائه میدهد، در واقع در حال بداههپردازی است. تئوریها تا سی سال پیش بر این اعتقاد بودند كه بداههپردازی، بداهه، خلاقیت و نوآوری و نواندیشی قابلیت آموختن نیست.
بلكه استعدادی ذاتی است. بعدها ثابت كردند كه اینطور نیست، هر چه ما از دورههای سنتی به عصر صنعتی نزدیك میشویم پردازش فیالبداهه در انسان گویی كمرنگتر میشود و دلیل آن هم وجود استرس، نگرانی و مشكلات در زندگی است. گاهی اوقات میشود با بداهه یك محیط را تغییر داد.
بداههپردازی به تحمل افراد هم بستگی دارد كسی كه دارای تحمل كم و درصد استرس پذیرش كم است، نمیتواند بداههپرداز خوبی باشد. چون بداهه با استرس رابطه دارد. نقل شده است كه ابوعلی سینا در مواجه با یك انسان كه فكر میكرد گاو است، گفت تو گاو خوبی هستی ولی برای كشته شدن لاغر هستی و از طریق خوردن غذا به او داروهای مورد نیازش را خوراند پس ابوعلی سینا او را درك كرده بود. بنابراین درك بداههپردازی اولین اصل پدیدارشناسی بداههپردازی است.
▪ فعّالیتهای مغزی به چهار دسته تقسیم میشوند:
۱) فعالیت جبری كه بدینوسیله پدیدههای پیرامون خود را درك میكنیم و میبینیم.
۲) فعالیتهایی كه به عنوان بداهه شناخته شدهاند.
۳) فعالیتهایی كه شامل استدلال تجزیه و تحلیل است.
۴) مرحله خلاقیت. پس اصیلترین، غنیترین و باارزشترین ویژگی انسانها همان توانایی اندیشههای خلّاق میباشد.
با شروع استرس در شخص سرعت پردازش اطلاعات افزایش پیدا میكند و انسجام اطلاعات بیشتر میشود درنتیجه پردازش اندیشههای خلاقانه هم افزایش پیدا خواهد كرد. همین اتفاق موجب میشود كه یك نگرش تازه در آنها وجود داشته باشد این نگرش تازه باعث پیدایش بداههپردازی در آنها میشود.
بداههپردازی یعنی بهوجودآمدن ساختاری كه عملاً از قبل وجود نداشته است. در هر صورت اگر میخواهیم نهان قضیهای را پیدا كنیم باید از آن نترسیم. حتی ممكن است به خرافه گرایش پیدا كنیم و خطاهای منطقی داشته باشیم. مردم قدیم نمیدانستند مثلاً بیماری یا جنون روانی بعد از زایمان چیست و اعتقاد داشتند این آلگرفتگی است. یعنی یك موجود افسانهای بهنام آل خواهد آمد كه جان زن زائو را میگیرد. بعد به دنبال راه حل میگشتند و فیالبداهه علتی را برایش میساختند و میگفتند اگر كنار آن آهن بگذاریم این اتفاق نمیافتد در حالی كه آهن فیزیولوژی خون را تغییر میدهد و ایجاد تغییرات فیزیولوژیكی میكند.
این خود بداهه است. یعنی آفرینشی كه كمك میكرد تا بهوسیلهی آن جلوی مشكلی را بگیرند. بعضیها معتقدند كه خلاقیت به فعالیت مغز در نیمكره چپ انسان مربوط میشود و اگر ما ارتباط این دو نیمكره را زیاد كنیم و این دو را تقویت نماییم نبوغ ایجاد كردیم. و بعضیها با واردكردن مواد رادیواكتیو به سلولهای مغزی انسان سعی در این داشتند كه ببینند كدام قسمت ذهن فعال میگردد و آنها را یادداشت میكردند و مطالعاتی روی آنها انجام میدادند و تفاوتها را بررسی میكردند.
ذهن ما باید انعطافپذیر باشد و ویژگیهای ابتكار داشته باشد و یك موضوع را از جنبههای گوناگون بررسی كند مثلاً آجر را یكی ممكن است از وزن آن استفاده كند دیگری ممكن است آن را به عنوان وسیلهای به كار ببرد و دیگری ممكن است آن را خرد كند و از خردههای آن استفاده كند مهم این است كه میتوان با كاربردهای گوناگون از آن استفاده كرد.
▪ دو دیدگاه در مورد انسانهای خلاق و غیر خلاق عنوان میكنند
۱) دیدگاه روانكاوی
۲) دیدگاه انسانگرایی.
فروید بیشتر از همه در این زمینه نظر داده است و میگوید تضاد امیال درونی ما با محیط بیرونی خلاقیت را بهوجود میآورد. وی اعتقاد دارد امیالی كه فرصت بروز ندارند و در صورت بروز در جامعه با آنها برخورد میگردد به صورت یك كار خلاقه بروز میكند. انسانگرایان میگویند كه اینطور نیست خلاقیت ناشی از یكپارچگی وجودی است وقتی كه یك فرد بتواند تعارضها را بشكند یعنی میتواند خودش را آن طور كه هست بپذیرد و قبول كند و خلاقیتش را ابراز نماید. كسی كه با مشكلات زندگیش به نوعی مثبت برخورد میكند فرد خلاقی است و خلاقیت در واقع این است كه فرد احساس كند بر روی مشكلات خویش كنترل درونی دارد.
برخی دانشجویان، محققین تازه كار احساس میكنند دیگر چیزی برای كشف شدن در دنیا وجود ندارد و چیزی برای ابداع نیست و موضوعی نیست كه دیگران به آن موضوع نپرداخته باشند. همین احساس باعث میشود واقعاً كارها برای آنها تمام شده باشد و چیزی برای آنها نمانده باشد. وقتی از پدیدارشناسی بداهه حرف زده میشود، این موضوع بررسی میگردد كه چرا یك نقاش میتواند یك تابلو، رنگ، حركت، تجسم، فضا را خلق بكند.
در صورتی كه دكتران تخصصی هنرهای تجسمی نمیتوانند یا یك سفالگر چگونه میتواند با رجوع به درونیات خود شكلی را بیافریند كه دیگران نمیتوانند و یا یك شاعر و... هنجارها همیشه تعیینكننده خلاقیت هستند، بعضی از ذهن خلاق خود در جهت منفی استفاده میكنند.
با این كار آنها تا حدودی هنجارها را هم تغییر میدهند ولی با تغییر هنجارها بهخصوص هنجارهایی كه مبانی فكری و تحلیلی ندارند و دارای مبانی غیر علمی و غیر فكری هستند، خلاقیتها نیز در مسیری خواسته شده بروز میكند و بداهه میتواند مبانی این نو هنجارها را تغییر دهد.
مثلاً در مورد بحث صراحت در بیان تجربه اگر كسی موضوعی را مطرح كند و دارای صراحت تجربه باشد و روی آن عمل خواسته شده كار كند میتواند خلاقیت و ابداع را ایجاد كند، همیشه انسان باید آن چیزی كه هست باشد نه آن چیزی كه دیگران و اطرافیان از وی میخواهند، یا دوست دارند آن طوری باشد كه خودشان دوست دارند، بنابراین شخصی كه دارای عدم اعتماد به نفس میباشد به علّت عدم ابراز وجود خودش را انكار میكند و همین باعث میشود یك شكل منفی از خودش ایجاد كند.
بنابراین به خاطر عدم تحمل دچار استرس میشود. تفاوت بدیههسازی و خلاقیت در این است كه خلاقیت نیاز به پشتكار دارد و انتقاد در آن خیلی مهم و اساسی است ولی بداهه نیاز به اینها ندارد و فقط كافی است كه شخص بتواند خودش را بپذیرد و خود انگیخته شود. در بداهه اصل این است كه منتظر نباشیم كه دیگران ما را تأیید كنند، بلكه خودمان خودمان را بپذیریم زیرا بداههپردازی یعنی آفریدن بدون هیچ پشتوانهی قبلی. بنابراین بداههپردازی سلسلهوار اعتقاد به خویشتن، پذیرش خویشتن، فرصت دادن به خویشتن برای بروز نفس، اعتماد دیگران، پذیرش دیگران، فرصت به دیگران حتی برای بروز نفس میباشد.
بداهه همان خلاقیت نیست بلكه بداهه از نظر جنس دارای عنصر خلاقیت است. ولی چیزی فراتر، ویژهتر، خاصتر از خلاقیت است. یعنی اگر انسانی تجربهی بداهه داشته باشد به او انسان خلاق میگویند ولی الزامی نیست كسی كه دارای تجربه خلاقیت است به او بداههپرداز بگویند. برای رسیدن به این مسأله كه آیا بداهه ذاتی است یا اكتسابی باید با نگاه به مبانی نورولوژیكی، روانشناختی و تعلیم و تربیت، كار را شروع كنیم.
اگر بداهه چیزی فراتر از خلاقیت است. چیست؟ یعنی نگاهی شناختشناسی به بداهه داشته باشیم. این چیستی و یا پدیداری كه ما از آن یاد میكنیم در یك انسان چگونه تجلی پیدا میكند چگونه این اتفاق میافتد؟ و آیا امكان تكرار در انسان دیگری هم وجود دارد یا نه؟ برای رسیدن به این جواب بحث را از ادبیات الهی شروع و سعی میكنیم به ادبیات علمی برسیم. علّت و هدف از آفرینش محبت و معرفت است.
نزول مظاهر الهی، پیامبران، تعالیم الهی همه حركتهایی است كه در داخل دنیای انسانی و دنیای محیطی ما به عنوان خلاقیت و ابداع و بداهه انجام میگیرد، همهی اینها ختم به یك حركت میشود كه همان محبت است. ما همه حامل محبتی هستیم كه آن را یا از طبیعت یا از منبع والای الهی، متافیزیك دریافت میكنیم و یا به گونهای از درون خودمان دریافت میكنیم و حركت ما به عنوان یك انسان از سر نخهایی كه در طبیعت وجود دارد شروع میگردد و با توانمندیهای خود آن را به سمت بیرون سوق میدهیم و در نهایت به سمت طبیعت حركت میدهیم.
ما سه نوع دنیا داریم، دنیای درون و دنیای بیرون و متافیزیك. حادثهای كه از قبل زمان داشته باشد خلاقیت یا ابداع برای انسان است اما اگر حادثهای را ایجاد كنیم كه در آن زمان فرع قضیه باشد ما به آن بداهه میگوییم.
ما یك سری توانمندیها را از منبع الهی میگیریم روح ما یك سری توانمندی دارد، و یك سری توانمندی را هم از طبیعت میگیریم و با سر نخهایی كه از طبیعت گرفتهایم همه را تركیب میكنیم و از تركیب آنها یك تركیب مغزی استخراج میكنیم، سرانجام از آن نیرویی بهوجود میآید كه ما اسمش را عقل جزئی و عقل درون مینامیم و بعد با قوهی اختیار این توانمندی را در جهت كشف، اختراع و اكتشاف و سوار شدن بر طبیعت استفاده میكنیم.
ما چیزهایی كه در اطراف خود میبینیم همان پدیدههای بیرونی است كه به ما پیامهای هستی میدهند برخی از آنها عنصر زیباشناسی هستند. از نظر جذابیت، از نظر تناسب یا از نظر هماهنگی ذهن ما را تحت تأثیر خود قرار میدهند.
تجربههای زیباشناسی در درون ما مثل انعكاس یك تصویر زیبا در آینه در ما تجلی زیباشناسانه ایجاد میكند و ما بهتدریج جلوههای زیباشناسی را در درون خود مجسم میكنیم. واكنشهای زیباشناسانه در برخورد با پدیدههای مشابه به صورت واكنشهای كلامی، شعر موزون، موسیقی و یا تركیب حركات عضلات و واكنشهای نقاشی روی بوم و رنگ و... را به وجود میآورد و ما از آنها به عنوان خلاقیت و گاهی اوقات بداهه یاد میكنیم. بداهه برخلاف خلاقیت امكان تصحیح و تكمیل ندارد.
فردی كه سعی میكند از نیروهای بارز و نهفتهی خود برای پیدایش یك اثر جدید، یا فكر جدید و یا پدیدهای جدید استفاده نماید، بداهه را بهوجود میآورد. چیزی كه در عنصر خلاقیت وجود دارد، این است كه فرد با قصد، نیت و تصمیم قبلی در بسیاری اوقات دست به خلاقیت میزند ولی بداهه چنین نیست. اولین عنصری كه در بداهه برای انسان قابل كشف است جسارت میباشد یعنی كسی كه برای خودش یك تجربه ناممكن را حداقل در ذهن خودش ممكن كند و همچنین رهاشدن از وضعیت كلیشهای و خود را در وضعیت جدید قراردادن.
بنابراین در بداهه چیز دیگری كه غیر از جسارت در ذهن انسان ایجاد میشود، تفكر و اگر است یعنی آنچه كه تاكنون انسان به آن نپرداخته است. ما در پرداختن به مسأله ذهن و كاركرد آن باز مجبوریم از دیدگاه فیزیك این موضوع را بررسی كنیم. اطلاعاتی كه از بیرون وارد مغز میشود در مكانی سلولی به نام نرون خاكستری رنگ قرار میگیرد.
این سلولها تحریك میشوند و تغییرات ایجاد میكنند كه در نهایت انعكاس عصبی صورت میگیرد این انتقال به كیسههایی میرسد كه بعد از پاره شدن باعث آزادشدن یك سری مواد شیمیایی میگردند كه در نهایت باعث بروز حالات و رفتار میگردند. در بداهه ما خلاصه شدن زمان و مكان و فضا را در سیستم مغزی میببنیم كه به اصطلاح انعطافپذیری میگوئیم.
بداهه یعنی آزادسازی قدرت تصویر برای پیوستن به بینهایت كه در ادبیات كمتر به آن توجه شده است و یكی از موضوعاتی است كه به ما میگوید چگونه به بینهایت فكر بكنیم چگونه میتوانیم تصاویر ذهنی خودمان رامرتب و آزاد كنیم. در اینجاست كه این حركات رفتهرفته به سمت جریانات معنوی و الهی پیش میرود.
بنابراین بداهه جدا از خلاقیت است چون خلاقیت مادهی اوّلیه میخواهد و نیازمند آمادگی قبلی است و در آن بعد زمانی مطرح است ولی بداهه زمانی كاملاً فشرده و كم میخواهد و كاملاً از این مسأله مستقل است، یك نیروی مستقلی است كه میتواند در ارتباط با منبع الهی باشد و با ساختار درون مغزی عمل كند پس قوه بداهه از نظر بسیاری از افراد جزو قوای مختص معنوی و روحی است و از نظر بسیاری از انسانهای دیگر به خاطر تغییرات شگرف ساختاری هیپوكام در قسمت حافظه است.
گرچه بداهه دارای عناصر و ریشههای فطری، شخصیتی و به نوعی مبتنی بر ساختار ژنتیك و هوشمندی و یا نبوغ انسان است ولیكن قابلیت انتقال، قابلیت تكثیر، قابلیت تولید، ایجاد و توسعه را دارد. اگر انسان احساس كند كه به نوعی بسته شدن و محدود شدن در ذهن دچار شده است و قصد برخورد با این حالت را داشته باشد باید چیزی تحت عنوان تفكر واگراداشتن و به نوعی واگرا برخورد كردن با مخاطب را مورد توجه قرار دهد و آن میتواند یك روش مدلسازی شده گسترش ایجاد انگیزههای بداهه و بداههپردازی در انسان باشد.
همچنین فراهم كردن شرایط روانی، احساسی، عاطفی كه از جمله گامهایی است كه در حیطهی آموزش میتوان به آن اشاره نمود، اولین قدم برای آموزش بداهه در كودكان، دانشجویان و... این است كه باید تدابیری اتخاذ گردد تا آنها در قدم اول به خودشناسی برسند و راههای رسیدن به آن هم ایجاد انگیزه است.
به طوركلی برای بروز خلاقیت و خلاق بارآوردن بچهها شرایط زیادی لازم است كه باید رعایت گردد مثلاً شرایط زیستمحیطی تأثیر خیلی زیادی دارد و در واقع یكی از اصول بروز خلاقیت میباشد. ایجاد انگیزه یكی دیگر از این اصول است. واداشتن بچه به تفكر و اندیشه باز یكی از راههای خلاق بارآوردن آنان میباشد.و باید شرایطی ایجاد كرد و یا با طرح سؤالاتی ذهن كودك را به ایجاد تفكر تحلیلگرانه واداشت. برای تحقق این هدف یعنی ایجاد تفكر تحلیلگرانه چه كسانی میتوانند كمك كنند؟ درنگاه اول درمییابیم كه در وحله اول باید جامعه آمادگی پذیرش آن را داشته باشد و بعد از آن مدیران فرهنگی و اجتماعی جامعه میتوانند خیلی مؤثر باشند.
بعد از اینكه خلاقیت و بداهه را تعریف كردیم، نوبت به روشهای پژوهش و خلاقیت و آموزش بداهه و بداههپردازی میرسد. با ارائه مفاهیمی در قالب تعاریف واژههای فوق به سبكشناسی و روانشناسی آنها میپردازیم.
بداهه در واقع یك طوفان ذهنی است كه موجب میشود احساس فعالتر از قبل شروع به حركت كند و فرد سرعت فكری بگیرد. در یك فرد بهطور معمول قسمتهای عصبی گیرنده، فرستنده، پیامدهنده با هم كمك میكنند تا احساسی كه ما از آن یاد میكنیم به ادراك میرسد بعد تصمیمگیری میكنیم و با استفاده از تناسب و هماهنگی بین اجزاء به تركیب میرسیم.
در بداهه به یكباره احساس و ادراك با هم اتفاق میافتد یعنی فاصلهی احساس و ادراك برداشته میشود و همزمان كه فرد حس میكند زیربنای ادراكش هم شكل میگیرد. و حتی ادراكش كامل نشده شروع میكند به پاسخ دادن و همینطور زنجیرهای از احساس، ادراك، رفتار و پاسخ در هم ایجاد میشود كه از آن به عنوان SPR یاد میشود. به همین دلیل وقتی مولوی بداههپردازی میكرد چیزی تحت عنوان شور و احساس او را فرا میگرفت.
بداههپردازها از نظر صرف انرژی روانی آنچنان خسته میشوند كه گاهی اوقات بیهوش میشوند چون انرژی زیادی مصرف میكنند. آفرینش مهمتر از چگونگی آفرینش است، بداهه هنری است انگیزشی، هیجانی كه طوفانی از احساس و ادراك را در ذهن بداههپرداز بهوجود میآورد. این طوفان ذهنی در حین شتاب با پردازش اطلاعاتی كه دارای انسجام و هماهنگی هستند خلاقیت را برای ذهن بداههپرداز بهوجود میآورد.بنابراین درروانشناسی بداههپردازی مجموعهای از تواناییهای شناختی، فراشناختی، انگیزشی، احساسی و فرااحساسی در شخص بداههپرداز بهوجود میآورد كه به او امكانِ تولیدِ همزمان با تنظیم ذهنی و تنظیم همزمان با پردازش ذهنی، پردازش همزمان با تولید ذهنی، تولید همزمان با انسجام تولید میدهد.
در حقیقت زنجیرهای را بهوجود میآورد كه تخیل را به واقعیت و واقعیت را به حقیقت و حقیقت را به انسجام زندگی دعوت میكند.شخص بداههپرداز به صورت متمركز میتواند آنچه را كه در ذهن مخاطب است از طریق نمونهبرداری ادراكی با گونههای تصادفی، شنیدههای تصادفی، برخوردهای تصادفی برداشت كند و تولید خود را آنچنان با نگاه مخاطب انطباق ببخشد كه مخاطب احساس كند بداههپرداز چیزی را میگوید كه مخاطب مورد نیازش میباشد و بداههپرداز چیزی را میسازد كه مورد نیاز مخاطب است.
مثلاً قصهسازی مادر برای فرزند كه در آن ساختار لالایی را به گونهای خلق میكند كه كودك احساس كند آن ساختار را مادر تازه بهوجود آورده است. در اصل بداههپردازی رهبر سمفونی ذهن، احساس، ادراك، اندیشه، پردازش اطلاعات در ساختارهایی است كه زیربنای آن را شخصیت فرد بداههپرداز بهوجود میآورد. به همین دلیل شخص بداههپرداز را بایستی ذهن خلاق نامگذاری كرد.
ذهنی كه همزمان با تولید، به نیاز مخاطب، به تناسب تولید با تولیدات قبلی به تناسب تولید با مبانی تولید به تناسب تولید با شناخت و ساختارهایشناختی توجه داشته باشد پس بداههپرداز میتواند از كاغذ سفید آنچه را برای شما بیان كند كه گویی قبلاً نگاشته است و آن را منظم در ذهن خود ترسیم كرده است. آنچنان آن را برای شما بیان میكند كه گویی سخنرانی از روی یك نوشتهای از پیش تعیینشده است كه برای جلسهی سخنرانی در یك دانشگاه آكادمیك انجام میگیرد.به همین دلیل بعضی از دانشمندان میتوانندبداههپردازی را براساس دواصل انعطافپذیری و اصالت آنچنان انسجام بخشند كه فرد بداههپرداز را به گونهای در پشت یك صفحهی سفید به سفیدخوانی در جهت پردازش اطلاعات قرار بدهند.
انسانی كه فیالبداهه و با حس فیالبداهه كار میكند كمكم در وجودش چیزی تحت عنوان فراخورد ارزشی و نگرشی بهوجود میآید نه فراخوردی كه فروید به آن معتقد بود وی فقط به فراخورد اخلاقی معتقد بود. این فراخورد احساسی، ادراكی چیزی نزدیك به شناخت خود است كه انسان كمكم از حالت Progect و انعكاس دیگران به Sobject و تحلیل درونی فرد میرسد. كمكم به aject یا ارزیابی دیگران میرسد و یا فراتر از خویشتن دیگران را هم درك میكند و به دیگران راه نشان میدهد.
از رسیدن به خود لذت میبرد اما از رسیدن به دیگران لذت بیشتری احساس میكند. بداهه پدیده، اتفاق یا فرآیندی است كه انسان بدون آمادگی و مبتنی بر خلاقیت در حیطههای كلامی، تجسمی، فضایی، حركتی و غیره... متجلی میكند. در اینجا میخواهیم به ارتباط بهرهی هوشی یا (IQ) و نبوغ بپردازیم و بررسی كنیم كه اگر این ارتباط مثبت باشد پس بداهه امری خارج از آموختن است یعنی فقط فرد با (IQ) بالا دارای نبوغ است و نیز ارتباط نبوغ با بداهه را بررسی نمائیم و ببینیم چه عواملی باعث بهوجودآمدن بداهه میشوند. به زبان ساده و عامیانه خلاقیت یعنی اینكه هر كسی بتواند گلیم خودش را از آب بیرون بكشد.
ولی تعریف علمی خلاقیت عبارت است از تمام فرآیندها و سیر مراحلی كه سبب افزایش توانمندی فرد میگردد تا بتوانند زندگی بهتر و سالمتری داشته باشد. در خیلی از كتب خلاقیت و بداههپردازی مترادف هم ذكر شدهاند و در بعضی كتب هم دارای تفاوت هستند اما نه چندان چشمگیر. اما باید گفت فرد بعد از آشنایی با خلافیت و وارد شدن به این مقوله و به ظهور رساندن توانمندی خود میتواند سؤالاتش را شخصاً حل كند در این حالت شخص نبوغ خلاقیت پیدا كرده است.
دكتر كردی در تعریف نبوغ میگویند: نبوغ درجه بسیار عالی و خاصی از هوش و توانمندی فرد است كه به او اجازه انجام كارهای خارقالعاده را میدهد ولی هوش و نبوغ مبنای ارتباطی ندارند یعنی صرفاً انسانهای نابغه آدمهای فیالبداهه نیستند. نبوغ درجهی عالی از هوش است. هوش و استعداد توانمندیهای بالقوه و بالفعل افراد نسبت به رفتارهای مختلف در محیط اجتماعی است و هدف تغییر و حركت این توانائیها از بالقوه به بالفعل است. حالا میخواهیم بدانیم در چه كسانی امكان بروز بداهه بیش از سایرین است. بهطور كلی این امكان در افرادی كه راحت هستند و احساس خوبی دارند زیاد است و باید توجه داشت كه هر قدر درجهی اضطراب فرد بالاتر رود دریچههای سانسور در فرد بیشتر میشود پس بداهه به نوعی با بهداشت روانی فرد هم مرتبط است.
احساس یك فرد در یك محیط و فضای توأم با طنز بیشتر در جهت فیالبداهه حركت میكند تا محیطی كه خشك و رسمی است در نتیجه دریچههای سانسور در فرد كمتر خواهد شد. فنون تدریس دارای اصول چهارگانهای میباشد كه یكی از آنها بداههپردازی است. این اصل را اولین بار فردی در نظام آموزش اروپایی مطرح میكند و اینگونه بیان میدارد كه بداههپردازی در موسیقی یا در علم خاصی نیست بلكه در همهی زمینهها وجود دارد در برخوردها در ارتباطات در كلام و غیره و بهطور كلی تمام مراحل زندگی مملو از بداههپردازی است و صرفاً به یك امر خاصی اختصاص پیدا نمیكند. بداههپردازی مختص یك شخص خاص نیست و هر كسی میتواند بداههپرداز باشد. اصل دیگر در مورد بداههپردازی به این مسئله اشاره دارد كه در تمام علوم بداههپردازی بحث اصلی میباشد.
اصل بعدی در بداههپردازی هم فردی هم گروهی بودن آن است. درواقع در آموزشهای گروهی اثر بداههپردازی بیشتر از آموزشهای فردی است. همچنین در بداهه توجه به انگیزههای افراد اصلی مهم است، خصوصاً در ارتباطات اجتماعی كه ایجاد انگیزه بسیار اهمیت دارد. انگیزهها در هر كسی وجود دارد ولیكن متفاوت است. انگیزههای بچهها سطحی و انگیزههای بزرگترها پیشرفتهتر است. از اصول دیگر كه در بداههپردازی مهم است توجه به موقعیتهاست یعنی افراد باید در موقعیتی خاص قرار بگیرند تا قدرت بروز توانمندیهای خود را داشته باشند. لازم به ذكر است كه تفاوتهای فردی هم سهم مهمی در ایجاد توانمندیهای گوناگون را در بداههپردازی دارند.
توانمندیهای افراد را میتوان شناخت اما نه به طور كامل. در این ارتباط اصلی به نام اصل هویت مطرح میشود یعنی آزادی دادن به فرد. آزادی در فرضیاتی كه بیان میشود و از این طریق توانمندی افراد مشخص میشود. اصل بعدی در بدیههپردازی بُعد عاطفی است كه از بعد عقلی مهمتر است بهخصوص رفتار عاطفی كه فرد از خود نشان میدهد بسیار مهم است. خودساختههایی كه فرد بیان میكند هرچند كه ممكن است غیرواقعی باشند اما نشانهی رشد و توانمندی اوست. در بداههپردازی و خلاقیت قیاس یكی از عناصر است كه در یادگیری و یاددهی میتواند بسیار مفید واقع شود و زمینهی رشد افراد را فراهم كند.
پس قیاس در بداههپردازی یكی از اصول مهم است كه ممكن است عقلی باشد یا شخصی. نبوغ زمینهای شخصی، ذهنی و هوشی در بداههپردازی است. ولی بداههپردازی تنها به نبوغ بستگی ندارد بلكه مهارتهای فنی و ادراكی و انسانی و كاربرد هوشهای چندگانه ذهنی در بداهه مؤثرتر میباشد.بداههپردازی رفتاری است كه برای یك شكل هنری و یا یك صورت و حالتی از زندگی بهوجود نخواهد آمد بلكه در همهی جنبههای زندگی میتواند توقف و تجلی پیدا كند.
بداههپردازی به توانایی و مهارتهای نوین دیدن، نوین شنیدن و پردازش اطلاعات كاربردی بستگی كامل دارد. اصول بداههپردازی زمینههای ورود و تفكر بداهه هستند كه میبایستی مورد توجه قرار بگیرند. بداههپردازی امری فردی و گروهی است كه میتواند به صورت عمیق و همهجانبه جامعه را تحتتأثیر خود قرار دهد.
سه اصل انگیزشی در بداههپردازی عبارتند از اصل توجه به بعد عاطفی فرد بهویژه كودكان و نوجوانان ـ اصل توجه به انگیزههای افراد و اصل توجه به موقعیت فرد. در بداهه موقعیتشناسی درونی و بیرونی یك ماتریسشناختی و عاطفی را در ذهن بهوجود میآورد كه براساس این ماتریس چند بعدیِ عاطفی شناختی رفتاری، رفتارهای نمایشی، تجسمی، موسیقایی و بدن حركتی بداههپردازی بروز میكند و نمودار میشود.
در بداههپردازی بُعد عاطفی از بعد عقلانی مهمتر است و میبایستی در پردازش اطلاعات، تربیت حسی و عاطفی از آن استفادههای عینی شود كه در تعلیم و تربیت انجام میگیرد. كشف شهود روانی زمینهای در جهت تقویت بداههپردازی بهویژه با تأكید بر شناخت مبتنی بر كشف و شهود است. بر همین اساس فرصتهای مبتنی بر كشف و شهود برای كودكان، نوجوانان و بزرگسالان میتواند زمینههای بداههپردازی را ایجاد نماید و از دانش نبوغ و توانمندیهای ذهنی بسیار مؤثرتر است.
قیاس زیربنای پیدایش اندیشهها، افكار فیالبداهه و تجارب فیالبداهه در درون ذهن است. بر این اساس بایستی ارزشیابی قیاسی شخصی، قیاسی جمعی و قیاسی استعارهای را به عنوان سه مرحله رسیدن به این دستاوردهای اصیل و پایدار مورد توجه و تأكید كلیدی مجامع و محافل علمی دانشگاهی قرار داد. رویكرد پرداخت به بداهه زمینهای در جهت تفكر خلاقیت در كلیهی ابعاد سنی، اجتماعی و شخصیتی میباشد. به همین دلیل در كلیه كتابها و زمینههای درسی باید از آن استفاده كرد. بداهه زمینهای است كه میتواند جامعه را به سوی توسعه پایدار فرهنگی و هنری و اجتماعی سوق دهد.
بر این اساس هر اندازه بداهه بتواند زیرساختهای اجتماعی را براساس یك رویكرد منطقی و متناسب با جامعهشناختی رشد دهد، امكان تبلور ایده و خلاقیت در جامعه افزایش پیدا میكند. خانواده اساسیترین نهادی است كه میتواند در زمینهی تجلی بداهه در فرزندان تأثیر داشته باشد. مشروط بر آنكه دیكتاتوری خانوادگی كنار گذاشته شود و مشاركت و دموكراسی جمعی جای آن را بگیرد. اصول دیگری نیز وجود دارد كه تأثیر زیادی در بروز خلاقیت افراد دارد از جمله اینكه محیط زندگی و خانه باید آرام باشد طوریكه فرزندان احساس كنند كه قشنگترین مكان محیط دلپذیر خانه است.اصل بعدی ارتباط مؤثر و معنادار و در واقع دوطرفه است و از اصول مهم دیگر برقراری ارتباط كاملاً حقیقی است كه مانع از ایجاد رفتار دوگانه میشود. ارتباط عملی مرحلهی بعدی است كه هر چه بیشتر باشد تأثیر آن افزایش پیدا خواهد كرد.
بسترسازی از اصول مهم و در واقع اصلاح رفتار است. اگر رفتارها اصلاح نشوند نمیتوان خلاقیت و بداههپردازی و نبوغ را ترویج كرد و مرحلهی بعد هم شامل اصل اثربخشی است كه باز هم ارتباطی معنادار و دو طرفه میباشد.
لزوم رعایت و پرورش بداههپردازی در آموزش و پرورش موردی است كه توجه به آن بسیار حائز اهمیت است. همانطور كه میدانیم بداههپردازی از اصول مهم تعلیم و تربیت است ولی چون سیستم آموزشی ما ضعیف است به این اصل چندان توجه نمیشود و تعلیم و تربیت و آموزش و تدریس به صورت الگوبرداری و دیكته كردن است.كپی كردن و تقلید و مطالب كلیشهای كه فقط انتقال پیدا میكند برخلاف اصول خلاقیت و نبوغ و بداههپردازی است.
در سیستم و نظام آموزش و پرورش ما هنرِ رانش بیشتر از دانش است یعنی راندهشدگی از هنر بیشتر از خواندهشدگی به هنر میباشد چون اگر در نظر بگیریم اصیلترین عنصر هنری آفرینشگری هنری است فردی كه هنری را میآموزد صرفاً اكتساب هنری كرده مهم آمیختن تجربیات با خلاقیت فرد است كه منجر به آفرینشگری هنری میشود. بنابراین خودِ تجربی فرد است كه باید بیافریند نه خود اكتسابی فرد. ما باید هدفمان تقویت آموختههای كلاسیك و خودِ اكتسابی فرد باشد و خود تجربی او نیازمند حس كردن هستی است زیرا هر هنرمندی كه ارتباط مؤثرتری با هستی داشته باشد هنرش اصیلتر خواهد بود.
هیچ فردی كاملاً به خلاقیت نمیرسد بلكه خلاقیت نسبی است و توجه به اصل ظرفیت خلاقیت و پیشرفت در این حیطه حائز اهمیت میباشد. یكی از شروط خلاقیت این است كه نبوغ فرد به دیگران انتقال پیدا كند اگر خلاف این باشد فرد خلاق فرد نابغهای نیست. همانطور كه قبلاً ذكر شد بداهه پدیدهای است كه برای آن از قبل آمادگی نداریم و بدون اینكه ساختار و سازماندهی قبلی به ذهن داده باشیم، شروع به پدیدآوردن میكنیم. بداهه یعنی چیزی را از نو شروع كردن و از اول بدون پیشزمینهای آغازكردن. نوعی از بداهه كه تحت عنوان بداهههای لفظی زبانی از آن یاد میشود شامل كلماتی است كه بهطور بداهه از زبان خارج میشود. اما آنچه باعث بهوجودآمدن بداهه لفظی زبانی میشود نوع دیگری از بداهه است كه بداهههای بدن حركتی نامیده میشود.
بهطور مثال با دیدن یك پدیدهی حیرتانگیز در ما حسی بهوجود میآید كه نهایتاً ممكن است كلماتی هم به صورت بداهه از زبان ما خارج شود. بخش اول یعنی دیدن یك پدیدهی حیرتبرانگیز برای ما بداههی بدن حركتی است و بخش دوم كه ادای كلمات به طور بداهه میباشد همان بداهههای لفظی زبانی میباشد. كل رویكردهای پانتومیم یا نمایشهای بدن حركتی كه افراد بدون آمادگی قبلی از خود نشان میدهند حركاتی بداهه است و حركاتی از قبل تنظیم شده است و برای آن نقشهی ذهنی از قبل در ذهن وجود نداشته است. اگر ما نتوانیم از بداهه استفاده كنیم در حقیقت فرآیند بداههپردازی در ما خاموش شده است و اگر این روند ادامه پیدا كند شخص به حالت دیكتاتوری میرسد و مرتباً دستور میدهد. این نیز خود ایجاد یك نوع بداهه است به نام بداهههای منفی.
مثلاً اضطراب یك بداهه است. افرادی كه كمتر كار میكنند بیشتر دچار اضطراب میشوند چون نمیدانند چه كاری انجام دهند. در نتیجه این افراد دچار عصبانیت میشوند كه این نیز یك بداههی منفی است. پس نداشتن یك راه حل خلاق برای مشكل و عصبانی شدن سرانجام موجب آسیب رسیدن به شخص میشود. و اگر این بداهههای منفی كنترل نشوند منجر به بیماری و تخریب میگردند. چون جریان ذهن یك جریان بسیار مثبت و منفی است باید به نحو احسن از آن استفاده كنیم. بعضی افراد با نوع نگاه و برخوردشان پیام منفی به فرد القا میكنند بهخصوص در محیط آموزشی مثل مدرسه این نكته بسیار اهمیت دارد.
چون هدف ایجاد بداهه و خلاقیت در دانشآموزان است باید در نظام آموزشی رفتار مسئولان موجب ایجاد بداهههای مثبت گردد نه منفی. ما باید سعی كنیم واكنشهای عاطفی هیجانی خود را بروز دهیم ولی ما ۹۰% این واكنشها را به خاطر رضایت پدر، مادر، مدیر، مسئول، بزرگتر سانسور میكنیم و همهی اینها زیربنای افسردگی و دلمردگی است، بداههپردازی عاطفی كه نوعی دیگر از بداهه میباشد در بُعد كودكی ماست و اگر ما از بروز احساسات خود جلوگیری كنیم و دچار افسردگی شویم بداههپردازی عاطفی در ما خاموش خواهد شد. زیرا توجه، ارزشگذاری و ایجاد هیجان عمیق در عاطفه همیشه زمینهساز بروز و تبلور بداهههای عاطفی به شكل هوش هیجانی میباشد، ولی با پیدایش افسردگی حالت بدون پاسخ و سردی در روح و كنش انسانی حاكم میگردد كه دیگر مجال و فرصت بروز بداهه عاطفی را به ما نمیدهد.
فردی كه به محركها به خوبی پاسخ میدهد دارای تجسم فضائی فیالبداهه است و این نوع دیگری از انواع بداهه است با عنوان بداههپردازی تجسمی فضایی. یك طراح، یك مینیاتوریست یا یك كاریكاتوریست وقتی اثری را خلق میكنند دارای ارزش فطری بسیار بالایی است نسبت به كارهائیكه كلیشهای انجام میشود.
خلق یك اثر بسیار با اصل فرد نزدیك است. انواع فیالبداهه در انواع هوشهای چندگانه است فردی به نام هاوارد گاردنر در دانشگاه هاروارد انواع این هوشها را پیشنهاد كرده میگوید اولین هوشی كه ما با آن آشنا میشویم هوش تجسمی فضائی است. بدیننحو كه با دیدن یك پدیده ما یك نقشهی ذهنی از آن میسازیم و بعد از تركیب نقشههای ذهنی یك نقشه ذهنی برای خود طراحی میكنیم و با این نقشه تعاملهای خود را تنظیم میكنیم و این همان هوش تجسمی فضایی است كه بعضیها در آن قوی و بعضی ضعیفتر هستند.
تمرینهای تجسمی فضایی در جامعهی ژاپنی به شدت وجود دارد و مبتنی بر این است كه بین تمام پدیدهها یك معنی استقرایی از طریق تفكر پیدا كنند. خیلی جالب است كه بدانیم گاهی اوقات سكوت، نگاه كردن، فكر كردن و یا یك رودخانه را دنبال كردن و همین پدیدههای بصری فیالبداهه است كه در ما خلاقیت ایجاد میكند. همهی اینها تصاویری است كه بداهه تجسمی فضایی را در ما زیاد میكند. نوعی بداهههای رؤیایی وجود دارد و آن زمانی است كه ما در خواب هستیم چون وقتی در خوابیم همه چیز بداهه است وقتی خواب به شكل هیجانهای مضطربكننده به سراغ ما میآید فیالبداهه است پس هیجان احساسات فروریخته فیالبداهه در درون ماست.
وجود ریشههای درونی و بیرونی میتواند احساسات فیالبداهه را به احساسات منظم و یا نامنظم تبدیل كند. افرادی كه دنیای پیرامون خود را به طور منظم حس میكنند دارای ثبات روانی هستند. راهحلهای بداهه از مكانیسمهای تخلیه استرس است. مثلاً گاهی اوقات كه عصبانی میشویم با نقاشی كشیدن یعنی این راهحل روانی انتخابی، استرس خود را تخلیهی میكنیم.
پس نتیجه میگیریم كه مكانیسمهای روانی فیالبداهه است.
در اقسام بداههی هوش لفظی زبانی ـ هوش منطقی ریاضی ـ هوش تجسمی فضایی ـ هوش وزنی موسیقیایی ـ هوش بدن حركتی ـ هوش درون فردی و برون فردی و انواع هوشهایی كه هاوارد گارنر به آنها معتقد است اصل اول بروزش داشتن فرصت بداههی فرد است. در حوزه وزنی موسیقیایی تمام انواع موسیقیهایی كه ساخته میشوند و دارای وزن هستند از نوع بداههپردازی وزنی ـ موسیقیایی میباشند. در جمعبندی موارد ذكر شده باید گفت بداهه حركتی است آفرینشی، خلقی و نواندیشی و نوآوری كه قبلاً تجربهی آن را نداشتهایم و خود را برای آن آماده نكردهایم و به اشكال مختلف بروز پیدا میكند.بداههی موسیقیایی كه در هوش وزنی موسیقیایی است.
بداههی تصویری كه در هوش تجسمی فضایی است. بداههی نوشتاری كه در هوش لفظی زبانی است. بداههی ارتباطی كه در هوش برونفردی است. بداههی تفكری كه در هوش درون فردی است. بداهه دارای نظم و طراحی سازمانی، ساخت یا برنامهریزی كه در هوش منطقی ریاضی است همچنین هر رویكردی از این بداههها یك نوع تأثیر عمیق را بر اطراف ما میگذارد. وقتی ما از بداهه صحبت میكنیم یعنی پیدایش حالت، شكل و تصویری كه از قبل وجود نداشته ولی این امكان وجود دارد كه اصلاً خلاق نباشد.
مثلاً خطخطی كردن یك كاغذ بدون هدف ذهنی یك كار بداهه است و ممكن است خلاق نباشد امكان دارد كه بینظیر باشد و دارای الگو و ساخت منطقی و حاوی پیام باشد و عناصر سیال بودن، انعطافپذیری و اصالت را داشته باشد در اینصورت خلاقانه است ولی در غیر اینصورت خلاق نیست. بداهه یكی از راهكارهای حیات سالم بشر است اما تنها راهكار نیست. اگر بشر امروزی تكامل میخواهد و خواهان سلامتی و تعامل است بهترین راه ارتباط بهینه با بداهه است كه نتیجهی آن بهداشت روانی بیشتر این افراد است. اگر بداهه اصلی برای كاركردهای هنری باشد، هنر آفرینش و تأثیرگذاری آن برای مخاطب خیلی بیشتر خواهد شد.
اصول بداهه درواقع به یك گروه خاص و یك زمان خاص و یك فكر خاص محدود نمیشود و نمیتوان گفت فقط یك رشتهی خاص قابلیت بداههپردازی دارد. امروزه صاحبنظران تعلیم و تربیت بداههپردازی را بیشتر از بحث تعلیم و تربیت مطرح میكنند. رمز موفقیت هر شخصی در این است كه از همان دوران كودكی به بداههپردازی توجه كند اگر چنانچه از دورهی خاصی شروع شود كاربرد كمتری در زندگی خواهد داشت و حیطهی عمل فرد محدودتر خواهد شد.بسیاری از برخوردها در بداههپردازی میتواند شخصیت و روان فرد را نشان دهد پس اولین اصل درواقع بداههپردازی از باب خلاقیت و اصل توجه به زمان و بُعد عاطفی افراد است. باید برای افراد موقعیتی را ایجاد كرد كه از نظر عاطفی تقویت شوند نه اینكه آنها را با اعمالشان مورد سرزنش قرار دهیم چون در همان ابتدا توانمندی آنان از بین خواهد رفت؛ به نوعی باید خودمان را با هر سن و موقعیتی تطبیق دهیم تا باعث سركوب توانائیهای افراد نشویم.
دومین اصل بُعد انگیزشی است. از نظر روانشناسان مهمترین عامل برای رسیدن به هدف انگیزه است و این عامل از موارد بسیار مهم در بداهه میباشد. اگر قصد ما تربیت بچههایی است كه افراد توانمند، خلاق، كاوشگر، باهوش به دنبال راه حل برای مسائل مختلف بشوند باید انگیزه را در این افراد تقویت كنیم. این تقویت انگیزه میتواند مادی باشد یا معنوی كه بستگی به شرایط خاص آن موقعیت دارد.
اصل سوم اصل موقعیتی است یعنی موقعیت افراد خود، عاملی است برای بداههپردازی. در مواقعی كه لازم است باید برای افراد موقعیتی را ایجاد كنیم تا فرد وارد مرحلهی بداههپردازی گردد.
اصل چهارم اصل سرایت است. اگر شخصی كاری را انجام دهد كه از انجام آن عمل لذت نبرد ولی از این طریق بتواند حس مثبت یا منفی را به دیگران القا كند نشاندهندهی اصل سرایت است.
اصل پنجم اصل فضاشكنی است. این بدان معنی است كه برای ایجاد جو خلاق و بروز بداههپردازی باید محیط و فضا را به نحوی تغییر داد تا از حالت اولیه به صورتی جدید تغییر یابد.
اصل ششم اصل قیاس است. وقتی بچهها خودشان را به جای افراد دیگر قرار میدهند و در بازیهایشان نقشهای مختلف میپذیرند در واقع خود را با دیگران مقایسه میكنند و همین باعث بروز توانمندی در آنها میشود و مسئولیتپذیری آنان را افزایش میدهد. در بداهه یك نظر وجود دارد و آن این است كه بداهه امری فردی نیست بلكه بداههپردازی گروهی عامل مهمی در افزایش توانمندی افراد است. بسیاری از تغییر رفتارها و واكنشها و یادگیریها روی حافظهی جمعی اثرگذار است.
پس بداهه در درجهی اول فردی و در مرحلهی دوم بیانگر هویت جمع میباشد.
صاحبنظران تعلیم و تربیت بداهه را مهمترین اصل برای رشد تعلیم و تربیت میدانند و میگویند بداهه باید در تمام رفتارهای یك فرد به صورت فراگیر مشاهده شود. یعنی هر چقدر افراد از بداهه بیشتر استفاده كنند انسانهایی با توانمندی بالاتر و بیشتری خواهند بود و بهراحتی تصمیمگیری میكنند. اینگونه افراد بدون فكركردن میتوانند یك فكر عالی و خوب ارائه كنند و این براساس تجربیات گذشته است و در كودكان تا حدودی براساس تصویر ذهنی آنان میباشد.
اگر تصویر ذهنیای كه ما به كودك ارائه میكنیم خوب باشد بداههپردازی او كاملاً مثبت خواهد بود. در مورد نقش اسطوره در بداههپردازی باید گفت: با توجه به اینكه اسطوره در ذات میباشد براساس تحقیقات اسطوره بخشی از ناخودآگاه جمعی ماست. یعنی در اصل اگر ما اسطوره را به عنوان قسمتهای كهن عمومی رفتار انسانی در نظر بگیریم پیوسته ناخودآگاههای جمعی ما را تحت تأثیر خودشان قرار میدهند. به همین دلیل اسطورهها در بستر اصلی اندیشه، تفكر و رفتار را تحت تأثیر قرار میدهند.
چون بداهه با اندیشه، تفكر، رفتار، عاطفه ارتباط متقابل دارد پس این ارتباط یك ارتباط ریشهای است. به همین دلیل هر چقدر ناخودآگاه جمعی یك انسان قویتر، مسلطتر، گستردهتر و دامنهی بروز بیشتری پیدا كند، بداهه و در نتیجه بداهههای ریشهای یا اسطورهای بداهه افزوده خواهد شد.
توصیفها، استعارهها و سمبلها و هر چیزی كه انتزاع و تفكر انتزاعی را در بداهه مطرح میكند دارای ریشهای در اندیشهها و عواطف اسطورهای ماست.
به همین دلیل در جمعیتشناسی، جامعهشناسی، روانشناسی و مردمشناسی و تاریخ تمدنها بداهه بیشتر در اقوامی به چشم میخورد كه صفاتی مثل شجاعت، ابراز وجود، جهانگشایی، جهان شمولی، جاودانگی، گیرایی، نفوذناپذیری و تغییرپذیری را در خود داشتند.
در تحلیل این موضوع باید بدانیم كه بیشترین سهم بداهه در بداهه به خودآگاه اختصاص دارد و آن خودآگاهی است كه حالت روان پیدا كرده شخص، خودِ خودش را به سادگی بروز میدهد و تمام قابلیتها و عواطف و تركیب كلمات، تجسم فكر و نمادهای فكری خود را ابراز میكند.
اصل هفتم در بداههپردازی اصل، ابراز وجود است. كسانیكه از توانمندیهای ابراز وجود بالا در بداهه برخوردار هستند در واقع در مرحلهی بالایی از رشد قرار دارند. بداههپردازی به فرد كمك میكند تا بتواند از طریق ابراز وجود كردن جایگاه خویش را در جامعه ارتقاء دهد. پس یك رابطهی تنگاتنگ بین بداههپردازی و ابراز وجود، وجود دارد.
در نتیجهگیری باید گفت كه كسی كه بیشتر توان ابراز وجود داشته باشد یعنی بیشتر از بداهه استفاده میكند و برعكس هر كسی كه كمتر توان ابراز وجود داشته باشد كمتر از بداههپردازی استفاده میكند.
۱) اصول بداهه در اصل همان اصول تعلیم و تربیت و رشد فرهیختهسازی جامعه و فرد است.
۲) اصول بداهه به اصول پرورش استعدادهای انسانی نیز برمیگردد بنابراین اصول مشتركی كه بین پرورش استعدادهای انسانی و تعلیم و تربیت وجود دارند جزء اصول بداهه محسوب میشوند.
۳) اصل آزادگذاری خویشتن در ابراز اندیشه، ابراز احساسات، ابراز عاطفه یكی از اصول زیربنایی بداههپردازی است.
۴) ایجاد تكنولوژی آموزشی زمینهساز در پیدایش بداهه است.
۵) اصل وجود سرایت و الگوهای محیطی و فضاهای محیطی در پرورش بداهه از دیگر اصولی است كه میتواند زمینهی بداههپردازی را به شدت افزایش دهد.
۶) اصل ارتباط انسانی و روابط سیال و اصیل از دیگر اصولی است كه میتواند زمینهی پرورش بداهه را ایجاد نماید.
۷) هیجانپذیری و مدیریت هیجان، ایجاد فضاهای هیجانی و زمینههای تخریبی هیجانی در جامعه، خانواده و شرایط آموزشی از دیگر اصول بسترساز و زمینهساز بداههپردازی و افزایش بداهه است.
۸) مقاومتهای فنی، ادراكی، انسانی، سه مقاومت هستند كه زمینههای پرورش بداهه را بیشتر میكنند. بداههپرداز كسی است كه به جای اندیشیدن به دیگران خود را در مقابل دیگران آزاد میگذارد تا بتواند آزمایش كند حتی اگر خطا كند میخواهد به این نتیجه برسد كه توان انجام خطای قطعی را دارد یا نه.
۹) در برنامهریزی آموزشی و تربیتی باید بداهه را به عنوان یك اصل كاركردی در ارزشیابی در نظر بگیرند و هیچ نوع ارزشیابی به غیر از ارزشیابی مبتنی بر تفكر و اگر نمیتواند این كاركرد را مورد سنجش قرار دهد.
۱۰) اصل بداهه براساس تمثیل است، یعنی توانمندی فرد در تمثیل در بداههپردازی ارائه میگردد.
ما در هر جامعهای باید سه دوره از انقلاب را طی نماییم تا بتوانیم به تعالی برسیم. اولین انقلاب انقلاب سیاسی اجتماعی است كه مردم در آن ساختار قدرت را به هم میزنند تا براساس یك ساختار جدید، قدرت انسانها در یك رابطهی اجتماعی قرار بگیرد رابطهای كه تازه باشد تا از آن هویتیابی كنند چون در روابط قدیمی خود احساس گمگشتگی میكنند و هویت خود را در خطر میبینند. دومین انقلابی كه تجربه میكنند انقلاب فرهنگی است.
در انقلاب فرهنگی به نوعی مفاهیم، ارزشها، معانی، دیدگاهها و برداشتهای انسانها دستخوش تغییر قرار میگیرد مثلاً مفهوم آموختن از اندوختن دور میشود. میگویند هر فردی كه زیاد اندوخت فردآموخته و فرهیختهای نیست.
اگر كسی واقعیتها را بیشتر حس كند و زندگی و اطرافش را درك كند اوست كه بهتر به نتیجه رسیده است. مرحلهی سومی كه هر انقلاب برای پایداریش نیاز دارد این است كه بعد از انقلاب اجتماعی و فرهنگی به انقلاب فردی و روحی برسد.
یعنی افراد باید در این مرحله سعی در تغییر خودشان داشته باشند نه جایگاه اجتماعی و ساختار قدرت و یا حتّی فرهنگشان. پس بداهه به نوعی انقلاب فردی است، كه هر فردی باید این انقلاب در درونش رخ دهد. بداهه یعنی خودت یعنی آنچه كه از شخص میتراود، به بار مینشیند، به نتیجه میرسد، بروز پیدا میكند و توجه مییابد.
اگر فرد برخلاف آنچه گفته شد، باشد و صرفاً تقلید كند و الگوبرداری نماید این ضدبداهه است و این یعنی از بین رفتن هویت فردی كه فرد دیگر خودش نیست. در موضع فرهنگ و هنر، بداهه ما را به سوی اینكه خودمان باشیم سوق میدهد. نقاشی و شعر و موسیقی و اثر هنری ما از آنِ خودِ ما باشد. فرهنگ و دیدگاه ما برآمده از خودِ ما باشد. باید در وجود ما حسی وجود داشته باشد تا ما بتوانیم به گذشتهی اصیل خود وصل باشیم.
ما اگر چیزی به نام تحوّل را در نظر بگیریم با بداهه شدیداً در ارتباط است چون بداهه انسان را حیرتزده میكند و با تغییر و تكامل و توسعه در ارتباط است. انقلاب فرهنگی چیزی جز توسعه و تكامل در ساختارهای فرهنگی و هنری جامعه نیست. اگر ما نتوانیم یك تولید فرهنگی هنری داشته باشیم یعنی نتوانستهایم پیام ریشهداری داشته باشیم. اگر پدیدهای به نام فراتر از حس معمول در فرد ایجاد شود چیزی به نام فراشناخت، فرافهم، فرامعرفت، فرادرك، فراشخصیت در او بهوجود خواهد آمد.
اگر عناصر گوناگونی را در بحث اخلاق جامعه، هنر جامعه، فرهنگ جامعه، تجارت جامعه، در نظر بگیریم میبینیم همهی اینها به اصل اصیل آفرینندگی درونی كه همان بداهه است رجوع میكند و اگر بداهه وجود نداشته باشد انسان نمیتواند پاسخگو باشد. در یك جامعه یكرنگی، صداقت، سادگی، سلامت و احساس آرامش همه تجلّیات یك انقلاب فرهنگی است و باید ایجاد گردد.
نهایتاً ما در بداهه به آفریدنِ آفریدن میرسیم. اینگونه انسانها خستگیناپذیرند و پیوسته شاد و فعّال هستند.
چکیده مطالب سلسله مباحث هنر
منبع : پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی حوزه هنر
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست