چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
از خطابهی اقتصاد توسعهی اولیه تا خطابهی اقتصاد توسعهی جدید
مطلب «اقتصاد توسعه در دنیا و ایران: نقدی بر میراث دکتر حسین عظیمی» نکات مختلفی را با توجه به نوشتهای از نگارنده با عنوان «درسهایی از تجربهی دکتر حسین عظیمی» در نقد عظیمی مطرح کرده است؛ شاهبیت این نقد را می توان در این برداشت نویسندهی آن، حامد قدوسی، و دیگرانی چون وی از دانشجویان دورههای دکترای گرفته تا اساتید قدیم و جدید آموزشدیده در مدرسهی نئوکلاسیکی دید که معتقدند: «به طور خیلی اجمالی جمعبندی من از اقتصاد توسعهی مدرن این است که این حوزه اولاً همانند سایر حوزههای علم اقتصاد بر تحلیلهای خرد (Micro) استوار شده است (مخصوصاً مباحث اقتصاد اطلاعات و نظریهی قراردادها). ثانیاً سوالاتش متمرکزتر و مرتبطتر با دستاوردهای سایر حوزههای اقتصاد (مثلاً اقتصاد نیروی کار، اقتصاد صنعتی، فاینانس، اقتصاد بینالملل، اقتصاد سیاسی، انتخاب عمومی و...) شده است و نهایتاً اینکه تحقیقات دادهای (Empirical) و تجربی (Experimental) در آن بهشدت جدی است. دقت داریم که این تحولات نزدیک به دو دهه است که در این حوزهی علمی رخ داده است و لذا بخش مهمی از عمر حرفهای عظیمی با آن همپوشانی دارد ولی متاسفانه مقالات او کاملاً از این سنت گسسته است.»
به همین دلیل در این مطلب سعی میکنم نکاتی را در اینباره طرح کنم که میتواند به روشنشدن برخی از مسایل از جمله گرایش تهاجمی و یا به تعبیر بن فاین «امپریالیستی» علم اقتصاد جاری کمک کند.
۱) چنانکه در یکی از بندهای پایانی مطلب یادشده آوردهام، عظیمی اصول مقالهنویسی مدرن از جمله ارجاعدادن به کارهای اقتصاددانان دیگر را رعایت نمیکرد؛ همینطور میتوان پذیرفت که به طور کلی ساختار مقالهنویسی رایج را چندان بهایی نمیداد و سعی میکرد بیشتر ایدههای خود را مطرح کند. با وجود این، احاطهی خوبی به دادهها و آمار داشت و سعی میکرد با شاخصسازیهای ابداعی روشهای تخمینی ساده، برآوردهایی از مواردی چون فقر، مالیاتهای وصولنشده (حجم فرار مالیاتی)، میزان ظرفیت جذب سرمایه و غیره داشته باشد. هر چند در برخی از نوشتههای دههی شصت، تحت تاثیر فضای انقلاب، از واژگانی چون مستضعفان و غیره نیز استفاده میکرد، مطالبش در چارچوب دیدگاهی که به توسعهی اقتصادی داشت بیان میشد و ضمن سازگاربودن تا حد زیادی مستند به آمار و ارقام و تخمین بود؛ این تخمینها البته مبتنی بر روشهای جاری و رایج در حوزهی اقتصاد نبود، اما قابلیت آزمون صحت و سقم را داشتهاند. هر کسی در آن زمان و یا حتی امروز میتواند صحت و سقم آنها را با روش موردنظر خود آزمون کند.
۲) اشکال اساسی چنین نقدهایی این است که عیار اقتصادی بودن تجزیه و تحلیلهای افرادی مانند عظیمی را بر مبنای میزان تطابق آنها با زبان رایج میسنجند. در واقع، معیار صدق تحلیل از نظر آنها کاربرد زبان رایج مبتنی بر منطق ریاضی و روشهای آزمون آن است؛ از همین رو، برداشت متفاوتی از اقتصاد توسعه دارند که متفاوت از آن چیزی است که به نام اقتصاد توسعه در تاریخ اندیشههای اقتصادی ضرب شده است.
من با اقتباس از تقسیمبندی رایج دربارهی رویکرد نهادگرایی، اقتصاد توسعه را به اقتصاد توسعهی اولیه و اقتصاد توسعهی جدید تقسیم میکنم (فقط از نظر تقدم زمانی طرحشدن مباحث). اقتصاد توسعهی اولیه به عنوان یک رشته در چارچوب دانش اقتصاد، پس از جنگ جهانی دوم شکل گرفت و تحت تاثیر رویکردهایی مانند مکتب تاریخی آلمان و نهادگرایی قدیم، اقتصاد کلان کینزی ـ و در برخی از گونه های رادیکال آن تحتتاثیر مارکسیسم ـ بوده است. مفاهیم و نظریههای این پروژهی مطالعاتی در آثار اقتصاددانانی چون آلبرت هیرشمن، گونار میردال، الکساندر گرشنکرون، جان کنت گالبرایت، آرتور لوئیس، پاول روزنشتاین رودن، هانس سینگر، رائول پربیش، پاول سویزی، پاول باران و حتی دیگرانی چون ویتمن روستو بازتاب یافته است. پیوندهای پسین و پیشین، صرفههای نسبت به مقیاس، صنعتیشدن دیررس، توسعه با عرضهی نامحدود نیروی کار، و مراحل گذار از جملهی این مفاهیم و نظریههاست که به تعبیر پاول کروگمن در مقالهی «افول و ظهور اقتصادهای توسعه» نقش مهمی در ارتقای دانش اقتصادی به طور کلی و درک و فهم مسایل کشورهای توسعهنیافته به طور خاص داشته است ولو اینکه با زبان رایج طرح نشده باشند.
برای مثال، آرتور لوئیس که برای مقالهی «توسعهی اقتصادی با عرضهی نامحدود نیروی کار» برندهی جایزهی نوبل شد یا روستو که برای نظریهی مراحل رشد اقتصادیاش این جایزه را برد، چگونگی گذار از یک اقتصاد سنتی به یک اقتصاد مدرن، از یک اقتصاد توسعهنیافته به یک اقتصاد توسعهیافته را با رویکرد تحلیل کاملاً متفاوت از آنچه در حوزهی اقتصاد جاری رایج است بیان کردهاند. عمدهی تلاشهایی که در چارچوب این پروژهی مطالعاتی صورت گرفته در راستای پاسخگویی به این پرسش است که چگونه میتوان فاصلهی توسعهای بهوجود آمده میان کشورهای توسعهیافته و نیافته را حداقل کرد (میدانیم در همین جا نقدهای جدی از منظر رویکرد پست مدرنی به توسعه وجود دارد که مورد نظر ما نیست).
عظیمی نیز تحت تاثیر چنین اقتصاددانانی همین پروژه را دنبال میکرد و سعی داشت به سهم خودش پاسخی به این پرسش بدهد که جامعهی ایران چهگونه میتواند از یک جامعهی نیمهسنتی ـ مدرن به یک جامعهی مدرن یا توسعهیافته عبور کند. مقدمهی بلند کتاب مدارهای توسعهنیافتگی، به عنوان چارچوب نظری وی، سعی و تلاشی است در این جهت. وی بر مبنای تعریفی از توسعه که هم قابلیت عملیاتیشدن را دارد و هم برمبنای شاخصهایی چون سرمایهی انسانی و تولیدات مبتنی بر فناوری پیشرفته بهخوبی قابل اندازهگیری است، پیششرطهای لازم برای چنین گذاری را با تاکید بر شرایط خاص اقتصاد ایران بیان کرده است. توسعهی اقتصادی از نظر وی عبارت است از «تغییر مبانی فنی تولید از حالت سنتی به حالت مدرن». بر مبنای سازوکار یادگیری دانش و شیوهی تولید، معیارهایی را برای مرزبندی میان روش سنتی و مدرن بهدست میدهد (برخی از دانشجویان دورهی دکترایش از جمله دکتر مرتضی ایمانی راد این رویکرد را در پایاننامهی دورهی دکترایشان بهکار گرفته و عملیاتی کردهاند). در همین چارچوب، بر نقش سرمایهی انسانی و نقش دولت در تامین آن بسیار زودتر از دیگرانی که در ایران و در چارچوب نظریهی رشد درونزاد به اهمیت آن پی بردهاند، تاکید کرده است. به گمان من، اگر هر عالمی در سطح ایران، به اندازهی عظیمی ارزش افزوده ایجاد کند کاری کرده کارستان؛ دستکم بر مبنای این شاخص که تصویر کموبیش درست و صحیحی از برداشتهای اقتصاددانان پیشگام در حوزهای خاص با افزودههایی بر مبنای شرایط خاص اقتصاد ایران بهدست دهد که بدیع و نو جلوه کند. عظیمی سنتزی از نقطهنظرهای اقتصاددانان پیشگام توسعه را ارایه و سعی کرد آنها را با توجه به شرایط اقتصادی ایران کاربردی کند. او تعریفی از توسعه ارایه کرد که در نوع خود بدیع و جالب است.
۳) اقتصاد توسعهی جدید چیزی نیست جز کاربرد اقتصاد خرد در پاسخگویی به برخی از مسایل از قبیل شکست بازارها؛ همانطور که اقتصاد کار و اقتصاد صنعتی چیزی نیست جز کاربرد اقتصاد خرد در این حوزهها. تردیدی نیست، این رویکرد میتواند پشتوانههای دیگری ـ برآمده از درون جریان اصلی «علم اقتصاد» ـ دربارهی ضرورت مداخلهی دولت در برخی از حوزهها بهدست دهد؛ با وجود این، در پاسخ به پرسشهایی که اقتصاددانان توسعهی اولیه و ادامهدهندگان این رویکرد ـ که نه از سطح تحلیلی خرد بلکه کلان با آن درگیر بودهاند ـ کفایت نمیکند. پرسشهایی از جمله اینکه رابطهی برابری اقتصادی با رشد اقتصادی چیست؟ فرایند توسعهی اقتصادی فرایند دستیابی به تعادلهای همهجانبه است یا گذار از عدمتعادلی به عدمتعادلی دیگر؟ گذار از تخریبی خلاقانه به تخریب خلاقانهی دیگر؟ تاثیر شکلگیری فاصلهی توسعهای میان کشورهای توسعهیافته و کشورهای توسعهنیافته بر الگوهای انباشت سرمایه درکشورهای گروه دوم؟ راهکارهای کاهش این فاصله؟ نقش و جایگاه گروههای اجتماعی مختلف در فرایند توسعه و سیاستگذاریهای اقتصادی؟ تاثیر نهادها بر فرایند توسعه و غیره؟ تاثیر سرمایهی اجتماعی بر انباشت سرمایه و عملکرد توسعهای؟ رابطهی میان ساخت قدرت، شیوهی تولید و عملکرد اقتصادی؟ تاثیر ساخت قدرت بر توزیع منابع میان گروههای مختلف اجتماعی؟ و...
به عنوان یک مثال، تجربهی یونس محمد تجربهای برآمده از نگاه اولیه به توسعهی اقتصادی است. اگر وی فقط در چارچوب رویکرد جاری و متعارف اقتصادی به مسالهی فقر نگاه میکرد علیالقاعده باید مینشست در دفتر کارش و با استفاده از «تحلیلهای خرد، تحقیقات دادهای و تجربی» به تجزیه و تحلیل آن میپرداخت و راهکار ارایه میکرد. اما او که تحصیلکردهی اقتصاد است رویکرد ساختارشکنانهای را پی میگیرد و با این نگاه که فقر بهویژه فقر زنان ناشی از ساخت قدرتی است که اجازهی مشارکت اجتماعی به آنان نمیدهد، سعی میکند بسترهای مناسب برای چنین مشارکتی را فراهم کند. در واقع، به مثابه فعال اجتماعی در صحنه حاضر میشود و به سازماندهی فقرا از طریق شیوهی خاصی از تامین مالی و راهاندازی پروژههای کوچکمقیاس میپردازد. چنین رویکردی در مطالعات انجامشدهی اقتصاددانان جاری جایی ندارد چرا که اساساً در رویکرد تحلیلیشان مسالهی رابطهی نابرابر قدرت و ضرورت نقد آن محلی از اعتنا ندارد و روش تحلیل موردنظرشان اجازهی چنین توجهی را نمیدهد. در بحث فقر فقط به فقر پولی توجه دارند و از درک فقر قابلیتی پیشنهادی سن یا فقر به مثابه محرومیت اجتماعی ناتوان هستند.
۴) کروگمن در مقالهی «افول و ظهور اقتصادهای توسعه» ضمن تاکید بر نقش و جایگاه اقتصاد توسعهی اولیه در ارتقای دانش اقتصادی، در آسیبشناسی آن بر این باور است که اقتصاددانان توسعه نتوانستند مفاهیم تحلیلی مهم خود را به زبان ریاضی الگوبندی کنند و به این دلیل در دورانی که اعتبار و عیار خلوص نظریهها با میزان زبان ریاضی آنها سنجیده میشد، شکست خوردند. اگر شکست را به معنای افول یک رشتهی علمی، بعد از موجی که به پا میکند، تعریف کنیم، برخلاف کروگمن به نظر من ریشههای آن را باید در تغییرات بهوجود آمده در حوزهی اقتصاد سیاسی سالهای اواخر دههی ۱۹۷۰ به بعد جستوجو کرد. از این زمان با شکلگیری رویکردهای افراطی بازارگرا تا حد زیادی موقعیت اقتصاد توسعهی اولیه ضعیف شد، همینطور بسیاری از رویکردهای دگراندیش انتقادی. در همین مقطع بود که برای مثال اقتصاددان هایکی، دیپاک لعل، کتابی را با اقتباس از «فقر فلسفه»ی مارکس با عنوان «فقر اقتصاد توسعه» نوشت و در آن ظهور چنین رویکردی را مضر به حال جامعهی علمی دانست! اما، دیری نگذشت که با شکستهای مختلف سیاستهای پیشنهادی رویکردهای افراطی بازارگرا دوباره اقتصاد توسعهی قدیم در قالب آثار اقتصاددانان متاخرتر توسعه در دانشگاههای معتبری چون اکسفورد، کمبریج، هاروارد، و کلمبیا و غیره، همچون گذشته فعال شده است.
چه آن زمان که عظیمی در این چارچوب میاندیشید و چه در شرایط حاضر، این رویکرد با توجه به شرایط خاص کشورهای توسعهنیافته موضوعیت دارد مگر آنکه اساساً به رویکرد پارادایمی دیگری اعتقاد داشته باشیم که بحثی دیگر است. در همین جا، خوب است که این نکته ذکر شود که همهی آنچه در حوزهی دانش مطرح میشود به گفتهی مککلاسکی در مقالهی «خطابهی علم اقتصاد» بهنوعی خطابه است؛ برخی در قالب منطق ریاضی فرموله، و برخی در قالب تحلیل تاریخی ارایه میشوند؛ برخی با استفاده از اخیرترین روشهای تجربی به برآورد و تخمین میپردازند و برخی با روشهایی سادهتر این کار را میکنند. به نظر من، تفاوتی میان «توسعه به مثابه آزادی» سن یا «نگاهی به جهانیشدن» استیگلیتز با نوشتههایی از این اقتصاددانان که با زبانی دیگر ارایه شدهاند وجود ندارد؛ هر دو تخصصی هستند و عالمانه. در هر دو تلاش میشود توضیحی یا تبیینی از علل وقوع برخی از مسایل مانند بحران اقتصادی یا تورم و بیکاری بهدست داده شود؛ هر کدام ممکن است معایب و مزیتهای خاص خود را داشته باشد. آنچه اهمیت دارد به جای زبان خطابه، در تحلیل نهایی، امکان فراهم کردن آزمون تجربی برای یافتهها و نتایج است. همانگونه که پوپر میگوید در مقام جمعآوری دادهها حتی میتوان به افسانهها نیز رجوع کرد به شرط آنکه در مقام داوری معیار نقد و آزمون تجربی برآورده شود؛ به این اعتبار، میتوان گفت با هر زبانی امکان ارایهی تجزیه و تحلیلی علمی و کارشناسانه وجود دارد به شرط آنکه کموبیش در مقام داوری تن به آزمون تجربی بدهد. از این منظر همانگونه که ذکر شد بسیاری از گفتههای عظیمی قابلیت آزمون تجربی را داشته است.
این نکته نیز شایان ذکر است که بهرغم تاکید بر معیار آزمون تجربی، اقتصاد همچون فیزیک نیست که در آزمایشگاهی بتوان آزمایشی را به طور مکرر تجربه، و صحتوسقم فرضیهای را بررسی کرد. اگر اینگونه بود بیتردید بسیاری از مجادلاتی که در میان اقتصاددانان برای مثال در تبیین پدیدههایی چون بیکاری و تورم و رشد اقتصادی وجود دارد باید تاکنون حل وفصل میشد (به این موضوع در مطلب دیگری پرداختهام که در همینجا ارایه خواهد شد).
۵) در میان اقتصاددانان ایرانی فعال در داخل و خارج تنها هاشم پسران را میتوان در حوزهی خود، مولف و صاحبنظر در عرصهی جهانی تلقی کرد. سایرین از جمله عظیمی، برادران صالحی اصفهانی، حلقهی اقتصاددانان نیاوران همگی شارح اندیشههای دیگرانند. برخی بهخوبی از عهدهی چنین کاری برآمدهاند و برخی برنیامدهاند. برخی از این اقتصاددانان ویژگیهای خاصی دارند که نفود کلامشان را بیشتر میکند و برخی ندارند. مککلاسکی در مقالهی مذکور بر این باور است که اقتصاددانان برای موفقیت، علاوه بر برخورداری از دانش تخصصی باید دارای فضیلتهای اخلاقی برجسته و بارز نیز باشند. بدیهی است که این در مورد هر حرفهای صادق است. عظیمی از این نظر برجسته بود. از همین منظر میتوان گفت که او برای درهم و دینار در جایی سخن نگفت؛ در برخی از جاها بهرایگان سخنرانی می کرد (دستکم نگارنده در سه جا که او را دعوت کردم هدایایی در سطح یک خودکار و خودنویس و یا کتابی از حافظ به وی ارایه شد)؛ به گونهای حرف نمیزد که هیجان ایجاد کند و یا موردپسند مخاطبانش باشد. او از دیدگاهی که به آن اعتقاد داشت مسایل را تجزیه و تحلیل و راهکارهای خود را ارایه میکرد. اگر از صنعتی حمایت میکرد برای آن بود که در چارچوب رویکرد توسعهی اولیهی افرادی چون پربیش و سینگر توجیه علمی، ولو قابلنقد از سوی دیگران، داشت؛ شیوهی بیان آرام و متینش کاملاً به دور از شیوهی سخنرانی هیجانانگیز بود؛ و هرگز با دانشجویانش از موضعی مقتدرانه سخن نمیگفت.
عظیمی بهنوعی منتقد ساختار قدرت بود و از این زاویه برخلاف برخی از اقتصاددانان عمل کرد که به خاطر جاه و مقام، خود را با بسیاری از سیاستها همراه کردند و از رانتهای مختلف با عناوین علمی بهرهمند شدند. او حتی بهرغم شایستگیاش در دانشگاههای دولتی چون تهران سهل است در هیچ دانشگاه دولتی دیگر جذب نشد؛ به سهم خودش جرات اندیشیدن را به بسیاری از دانشجویانش آموخت. این ویژگیها بهعلاوهی آنچه نوشت و گفت در مجموع او را به چهرهای متمایز تبدیل کرده است.
به خاطر میآورم در ابتدای دههی ۱۳۸۰، موسسهی مطالعات و پژوهشهای بازرگانی کلاس آموزشی دربارهی روششناسی اقتصاد، به استادی یکی از اعضای مهم حلقهی نیاوران، گذاشته بود. من نیز برای ارزیابی کلاس یک جلسه در آن شرکت کردم و از قضا در همین جلسه شاهد برخورد از بالا به پایین شدید استاد کلاس شدم. قضیه از این قرار بود که یکی از افراد، با مدرک دکترای اقتصاد و از نظر سنی بزرگتر از استاد، بحثی را راهانداخت و در ادامه از او خواست برای توضیح بیشتر پای تخته برود. اما پاسخی که شنید این بود: «بهتره همونجا بشینید و حرفتون را بزنید». عظیمی حتی با دانشجویان بسیار جوانش چنین برخورد مقتدرانهای نمیکرد.
۶) نکتهی پایانی، در این تردیدی نیست که باید امکان نقد هر فردی در هر مقام علمی و غیرعلمی وجود داشته باشد چه در غیر اینصورت نه علم پیشرفت میکند و نه سیاستهای نادرست اصلاح میشود. اما، چرا فقط در مورد عظیمی؟ میتوان از اقتصاددانان مدرسهی نئوکلاسیکی ایران مواردی را ارایه کرد که میزان جانبداری آنها از شرایط موجود را، بهرغم دعاوی بیطرفی علمی، بیشتر نشان میدهد؛ به همین دلیل میزان خطایشان نیز در برخی موارد حیرتانگیز است. در این جا به یک مورد اشاره میکنم. در سال ۱۳۷۶، دکتر محمد طبیبیان در مطلبی با عنوان «آیا فقرا فقیرتر شدهاند»، در پاسخ به نقدهای عظیمی از سیاستهای تعدیل ساختاری و تثبیت اقتصادی، استدلالهای مختلفی در حمایت از این سیاستها کرد که یکی از آنها مربوط به توزیع درآمد بود: «توزیع درآمد در اقتصاد ایران در مقایسه با کشورهای دیگر مانند برزیل بسیار بهتر است» (نقل به مضمون). من در همان موقع در مطلبی با عنوان «آیا فقیران ثروتمند شدهاند» (مجلهی اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی) ضمن تشکر از تلاشهای ایشان در حوزهی اقتصاد خرد و کلان، به نقد این مطلب پرداختم و گقتم که آمار و ارقام همچون چراغ جادوی علاءالدین است که با آن میتوان جادوگری نیز کرد؛ تردیدی نیست که توزیع درآمد ایران در مقایسه با بدترین نمونهی توزیع درآمد در جهان بهتر دیده میشود اما در مقایسه با اقتصادهای دیگر مانند کره جنوبی، هند و مالزی چطور؟ منظور از ذکر این نکته این است که باید انصاف در نقد را رعایت کرد و دستکم با موازین یکسانی به ارزیابی تحلیلهای افراد مختلف پرداخت.
در این زمینه، همچنین نگاه کنید به:
حامد قدوسی/ نقدی بر میراث حسین عظیمی
علی دینی / عظیمی: اقتصاددان روشنفکر
علی دینی
حامد قدوسی/ نقدی بر میراث حسین عظیمی
علی دینی / عظیمی: اقتصاددان روشنفکر
علی دینی
منبع : سایت تحلیلی البرز
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست