یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

تأملی بر سخنان اخیر هاشمی؛ برائت از ولایت پذیری مدرن


تأملی بر سخنان اخیر هاشمی؛ برائت از ولایت پذیری مدرن
۱) از نظرگاهی شیعی و به اجماع قاطبه علما و فقهاء شیعه، جمع ۲ حقیقت در یک فرد، او را بر سایرین برتری ولایی می بخشد و حکمش را در مقام حکم الهی قرار می دهد: اعلمیت در فقاهت و عدالت. اگر در یک انسان، عدالت (عدم سرپیچی از فرمان خداوند) وجود داشت و نیز از جهت علم به احکام الهی نسبت به سایرین داناتر بود، او، در جایگاه ولایت امر و امامت امت قرار می گیرد.
از این جهت، نایب امام زمان(عج) و ولی فقیه باید داناترین افراد به احکام الهی در اداره اجتماع و هدایت امت به سوی مصالح حقیقی اسلام باشد. پس ولی فقیه، خود، شخصیتی طراز اول و نخبه در امر سیاست و مصلحت است و تشخیص او بر سایر نظرات و دیدگاه ها ترجیح علمی دارد؛ دقیقاً به همین دلیل است که اطاعت از امر او واجب و در مقام اطاعت از امر معصوم است، چون اطاعتی از این سنخ، در حقیقت تبعیت از آگاهانه ترین و عالمانه ترین حکم به شمار می آید.
۲) اگر کسی خود را در تشخیص احکام حکومتی و فهم مصلحت جامعه اسلامی داناتر از بقیه دانست و ضمناً عدالت هم داشت، -بخوانید خود را در مقام ولایت فقیه احساس کرد-، عقلاً و شرعآً اطلاعت او از هرکس دیگر ناشایست و حرام خواهد بود و چاره ای جز عمل به تشخیص خود ندارد زیرا جمع ۲ شرط در وجود او -البته به زعم خودش- فراهم آمده است.
۳) با توجه به مقدمات فوق، اگر در امور کلان و سرنوشت ساز ملک و ملت، دو یا چند تشخیص وجود داشته باشند و ابراز شوند -که اتفاقاً کاملاً متناقض و ناهمگرا محسوب می گردند-، تلقی واقعی این خواهد بود که به احتمال زیاد، غیر از ولی فقیه حاکم، کس یا کسان دیگری هستند که خود را شایسته تر به تصدی امر ولایت می دانند. اینان یا به عدالت رهبری اشکال دارند و او را باتقوا نمی پندارند و یا اینکه از جهت علمی و دانش راهبری جامعه اسلامی، خود را اعلم تر از رهبر و سایرین قلمداد می کنند. درهر حال، نمی توان در مهمترین امور جامعه و جهان، با رهبری دو گانه بود ولی او را همچنان ولی فقیه خود و دیگران دانست و معرفی کرد.
۴) شکی نیست که "مسئله دولت و نحوه اداره مملکت" از کلان ترین و مهمترین مسائل جامعه اسلامی است، زیرا به انحاء مختلف و ممکن، تمام امور کشور و ملت را تحت تأثیر خود قرار می دهد. دولت، مجری اصلی سیاست خارجی، متولی امنیت داخلی، مدیر بوروکراسی اداری و سازمانی، مسئول تمشیت اقتصاد، مداخله کننده اصلی در فرهنگ و آموزش و هر آن چیزهایی است که لازمه اداره کشور است. خصوصاً در کشوری چون ایران که حکمرانی در آن کاملاً دولت محور و مداخلات قوه مجریه در امور مختلف به طور سنتی گسترده و تأثیرگذار است. در اهمیت و قدرت دولت های ایران همین بس که رویکردهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و بین المللی کشور در رفت و آمد آنها تغییرات بسیار محسوس و چشمگیری می کنند، به نحوی که دست دولت برای اعمال حداکثر سلایق و علایق خود در چارچوب های کلان نظام به راحتی باز است و حتی بعضاً نادیده انگاشتن اصول نظام و چارچوب های کلان هم کار چندان دشواری نبوده است، چنانچه، در دولت دوم خرداد، شاهد مواردی بودیم که علی رغم صراحت قانون اساسی و مخالفت آشکار رهبری انقلاب بعنوان رئیس کشور و تعیین کننده چارچوب های اصلی نظام، دولت به راه خود می رفت.
۵) بدیهی است اختلاف نظر در امور فرعی، کارشناسی، خاص و جزیی نه تنها نامطلوب، بلکه لازمه نشاط و تلاش علمی و دولتی است. چنانچه مقام معظم رهبری در دیدار با دانشجویان و اساتید دانشگاه امام صادق(ع) در پاسخ به سؤال دانشجویی در خصوص تفاوت احتمالی نتایج برخی مطالعات و تحقیقات علمی و کارشناسی با نظرات رهبری فرمودند شما راه خود را بروید و محدودیت و انسداد در کار خود احساس نکنید که این طبیعت فرآیندهای علمی و مطالعاتی است، من و مجموعه نظام از همه نظرات استفاده کرده و تصمیم خواهیم گرفت (نقل به مضمون)
در نوشتار پیش رو، منظور از اختلاف نظر، تفاوت در کلان ترین و استراتژیک ترین رویکردها و تصمیم گیری های نظام و انقلاب است که به طور طبیعی و معقول، رهبری معظم اعلم الفقها و المجتهدین در تشخیص آن هستند و این حیطه، حوزه تخصصی ایشان است. مسلماً مواردی از این دست، غیر از اختلاف نظرهای احتمالی در مسائل، موضوعات و مواردی فرعی و تخصصی در حیطه های خارج از انحصار تخصصی رهبری است که ایشان نیز مشابه دیگران می توانند نظری داشته باشند. چنانچه در جلسات شعرخوانی سالانه شاعران ایران در محضر معظم له در باب آرایه های ادبی و پرداخت معنایی به موضوع و مواردی از این دست، کراراً پیش آمده است که استاد و یا ادیبی با نظر هنری ایشان موافق نبوده، آن مخالفت را ابراز کرده و نهایتاً نیز رهبری دیدگاه مقابل را پذیرفته اند. این مثال قابل تعمیم به همه حوزه های تخصصی علمی، هنری، مهارتی، مدیریتی و... است. اما در حوزه ای از دانش مدیریت و سیاست کلان جامعه اسلامی که مبتنی بر تشخیص و تعیین دقیق مصالح امت و حکومت اسلامی است، رهبری اعلم المتخصصین و استادالاساتید است و فقط به واسطه همین دانش تام و تمام به پیوست عدالت زمام امور را درست گرفته اند. تجربه سال های مبارزه و پس از آن نیز هماره بر قدرت تشخیص و فهم رهبری، مسائل کلان امت اسلامی و خصوصاً جمهوری اسلامی ایران در تمام عرصه های سیاسی، فرهنگی، نظامی، اقتصادی، بین المللی و ... صحه گذاشته است.
۶) با توجه به مقدمات فوق، اگر برخی افراد، جریان ها و بزرگان در کلیت امر دولت، مجموعه، اعتقادات، سلوک، مواضع، رفتارها، سبک مدریت، دستاوردها وآثار سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و بین المللی قوه مجریه و موارد مهمی از این دست، در موضعی صد در صد تقابلی با رهبری قرار گیرند و بر دیدگاه خود به شدت پافشاری کنند و هیچ نوع تغییری در آن ایجاد نکنند و حتی روز به روز و قدم به قدم بر شدت و وسعت آن بیافزایند، در حالی که؛ رهبری نیز هر بار بیش از گذشته و با موضعی قاطع تر از دولت دفاع کنند، حملات کلی و یکپارچه بدان را ناجوانمردانه و نامشروع اعلام دارند، تکریم رئیس جمهور را واجب بشمارند، دولت او را ضامن بازگشت نظام به چرخه اصیل انقلاب عنوان گردانند و ... آیا راهی جز این باقی می ماند که تصور کنیم صاحبان دیدگاه های مقابل رهبری ، خصوصاً درس خوانده های ایشان، یکی از دو وجه مورد اشاره در مطلع این نوشته را قبول ندارند؟ به عبارت دیگر از نظر ایشان یا قدرت تشخیص رهبری آن قدر ضعیف است که مسئله خطرناکی اینچنین آشکار را وارونه دریافت کرده است و یا اینکه علی رغم فهم صحیح و درک واقعی این خطر عظیم بنا بر ملاحظاتی نامشروع، عکس العمل های کاملاً غیرواقعی نشان می دهند که نتیجه آن القاء آدرس غلط به ملت است.
واقعاً معنای اینکه رهبری دولت نهم را یک موهبت الهی می داند اما برخی آن را سم مهلک می پندارند چه چیز دیگری می تواند باشد؟ اختلاف نظری چنین عمیق در مسئله ای چنان عظیم، واقعیتی سهل و ساده نیست که به راحتی از کنارش گذشت. لازمه این اختلاف، زیر سئوال رفتن اعلمیت و عدالت یکی از طرفین است زیرا تقابل پیش گفته به هیچ وجه قابل جمع نیست در حالی که مسئله مورد اختلاف بزرگ ترین و مهم ترین مسئله امروز نظام و ملت است.
۷) طرفه اینکه مخالفان سرسخت اصل دولت، در مناصب حساسی چون ریاست مجلس خبرگان رهبری قرار داشته باشند. آیا این غیرطبیعی نیست که رئیس مجلسی که متولی شناسایی و معرفی اعلم الفقها و المجتهدین العادل برای اداره حکومت اسلامی است، خود جسورانه ترین مواضع تقابلی را با رهبری انقلاب داشته باشد؟ مگر مجلس خبرگان خود اعلام به تقوا و اعلمیت رهبری نکرده و نمی کند، پس چرا ریاست آن در عمل مواضعی را اتخاذ می کند که لازمه آن نفی این دو وجه است؟! در شرایطی که جایگاه ولی فقیه از سوی متولی رسمی و معتبر کشف و معرفی او به جامعه تضعیف می شود، چگونه باید اندیشید؟
آیا تضعیف کیان ولایت از درون موجه ترین جایگاه حمایت از رهبری، گناهی بخشودنی است؟ آری نظرات هریک از اعضا محترم خبرگان در موافقت یا مخالفت با مصداق ولایت فقیه از جهت اعلمیت یا تقوای رهبری در جای خود محترم است اما وقتی اکثریت قریب به اتفاق خبرگان رأی حداقل ۲۰ ساله به اعلمیت و عدالت مصداق کنونی ولایت فقیه داده اند و خود را مقلد ایشان در امر حکومت و تشخیص مصالح جامعه اسلامی می دانند، چگونه چنین رویکردهایی را تحمل می کنند؟
۸) اما عجیب تر آن است که در دانشگاه صنعتی شریف اعلام شود ما تحت ولایت امر آیت الله خامنه ای و راهبری ایشان هستیم. آیا صرف اعلام تبعیت و پذیرش التزام بدون اقدام و حتی تلاش در جهت مخالف قابل قبول است؟ اگر قرار است در مهم ترین امور کشور و جهان -که تصمیم گیری درست و تشخیص منافع و مصالح واقعی در انحصار داناترین و اعلم است-، نظر و رفتاری و اگرایانه داشته باشید اساساً چرا باید به سرپرستی رهبری بر خود ببالید و چرا به دوستی با او افتخار می کنید؟ دوستی که دولت مورد حمایت او بزرگترین جفاها را به انقلاب روا داشته و سنگین ترین شکست ها و عقبگردها را بدان تحمیل کرده است و از روی عناد یا جهالت کشور را به ورطه سقوط کشانده است؟!
۹) آیا تقلیل دادن رابطه ولایی با رهبری به رفاقت و محبت بین دو دوست، از جنس ترجمه ولایت و سرپرستی امیرالمؤمنین بر امت (من کنت مولاه فهذا علی مولاه) به دوستی، صمیمت و محبت البته بدون تبعیت از علی(ع) نیست؟ تحریفی که برخی خواص درس خوانده برای فرار از مدلول حدیث شریف غدیر بدان متوسل شدند.
۱۰) شاید ابراز شود که اختلاف نظر در امور، مسئله ای طبیعی و جاری است. آنچه مهم است، تبعیت و اطاعت بی چون و چرا پس از ورود ولایت درمسایل است. متقابلاً باید گفت
اولاً) رهبری انقلاب ۳ سال است که در این مسئله و مسائل مشابه ورود کرده اند ولی شما همچنان بر طبل مخالفت و مفارقت می کوبید و به حال خویش هستید.
ثانیاً) اگر سخن از یک اختلاف نظر معمولی و طبیعی است، پس چرا ۳ سال است که وضعیت کشور را بحرانی، خطرناک، درحال فروپاشی، رو به زوال و همه آن چیزهایی که رهبری تحت عنوان سیاه نمایی وضعیت کشور ناپسند دانستند، اعلام می کنید؟ چرا هیچ چیز به اندازه مخالفت با دولت برای شما با ارزش و شیرین نیست؟ چرا از بیان یک کلمه توصیفی و نه حتی تعریف و تمجید در اشاره به بدیهی ترین موفقیت های ملی دولت دریغ می کنید و ابا دارید؟ آیا احمدی نژاد به اندازه مصدق هم نمی ارزید که به تعداد کلمات به کار رفته درخصوص خدمات مصدق از خدمات احمدی نژاد هم سخن بگویید؟
راستی نه امام و نه رهبری انقلاب هیچگاه نفرموده اند که نگذارید بگویم احمدی نژاد مسلم هم نبود!
شما برای امیرکبیر ۴۰۰ صفحه کتاب نوشته اید و به همان اندازه و شاید بیشتر علیه احمدی نژاد کلمه پراکنده اید آیا اگر امروز امیرکبیر زنده می بود، این اقدام شما را عادلانه می دانست؟
۱۱) ظاهراً ولایت پذیری جدیدی در حال ابداع و تطور است: اقرار صریح لسانی و انکار صریح تر عملی. می خواستم از این گونه ولایت پذیری مدرن برائت بجویم.
سجاد فیاض
منبع : رجا نیوز


همچنین مشاهده کنید