دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
مجله ویستا
بسط ناپذیری تجربه نبوی
نویسنده زیربنای این «سخن را که وحی تابع پیامبر است نه او تابع وحی» را مدل کانتی میداند کانت میگوید ذهن، منفعل و دریافت کننده محض نیستبلکه فاعلیت هم دارد و صوری را از خود به مدرکاتش میافزاید و در حقیقت تجربهای محض در کار نیست. با توجه به این ایده به اعتقاد بعضی از متفکرین داخلی موضعگیریها و تجارب پیامبر صلی الله علیه و آله با شرایط اجتماعی رابطه دیالوگی داشت. مؤلف پس از تبیین رابطه دیالوگی با نقد این نظریه مینویسد: اسلام پیامی خاص برای جامعه داشت و پیامبر حامل آن پیام بود و مضمون این پیام از پیش تعیین شده بود، شرایط اجتماعی و تاریخی، محتوا و مضمون آن پیام را تغییر نمیداند بلکه مواردی پیش میآوردند که پیامبر صلی الله علیه و آله آن پیام را بهتر تفسیر و تبیین میکردند.
بحث اساسی و بنیادیتر که نسبتبه کل این مقاله مطرح میشود، از این قرار است که: بطور کلی، سه نظریه اساسی در مورد سرشت وحی در غرب مطرح شده است. یکی از این نظریات که دیدگاه گزارهای درباب وحی است از قرون وسطا در میان متکلمان مسیحی مطرح بوده است. بر طبق این نظریه، وحی مجموعهای از گزارهها است که خدا به پیامبر القاء میکند. دوم، دیدگاه تجربه دینی که بر طبق آن وحی گونهای تجربه دینی است و خدا بر پیامبر وحی کرد به این معنا است که پیامبر خدا را تجربه کرد. این نظریه از زمان شلایرماخر در الهیات پروتستان مطرح بوده است و بالاخره، دیدگاه سوم; یعنی نظریهای که در قرن بیستم مطرح شد دیدگاه افعال گفتاری است. این نظریه را متکلمان و فلاسفه دینی مطرح کردهاند که از آثار آستین فیلسوف تحلیلی متاثر بودهاند. بر طبق دیدگاه اخیر خدا بر پیامبر وحی کرد. به این معنا که اولا خدا جملاتی معنادار را از زبانی خاص برای پیامبر اظهار کرده است و ثانیا، این جملات مضمونی خاص داشتهاند; یعنی خدا مضامینی خاص را به پیامبر با این جملات انتقال داده است و ثالثا، پیامبر را به کارهایی واداشته است.
وحی تنها بر طبق یک دیدگاه که از قضا آن هم نظر نادرستی است و به یقین در مورد وحی اسلامی غلط است گونهای تجربه دینی است ولی دیدگاه دیگری که امروزه با اقبال و توجه روزافزون مواجه شده است دیدگاه افعال گفتاری است. هر بحثی که درباب وحی صورت گیرد، باید پیش از همه تکلیف خود را در مورد این نظریات روشن کند چراکه هر یک پیامدها و نتایجخاصی را دارند. مقاله «بسط تجربه نبوی» بر پایه تقریری خام از دیدگاه تجربه دینی استوار شده است و شتابزدگی نویسنده موجب شده است که از یک سو به نظریات مطرح درباب سرشت وحی توجه نکند، و از سوی دیگر به ناسازگاری و تناقضی که میان دیدگاه تجربه دینی و وحی اسلامی است دقت کافی را مبذول نکند. بنابه نظریه تجربی وحی مواجهه پیامبر با خدا است و گزارشهایی که پیامبر از وحی خود - یعنی از تجربهاش - به دیگران ارائه میدهد تفاسیر پیامبر از تجربهاش هستند نه مضمون خود وحی. چراکه وحی بر طبق این دیدگاه اصلا از سنخ گزارهها نیست. بر طبق دیدگاه گزارهای، گزارشهای پیامبر مضمون وحی را دارا هستند و خود وحی از سنخ گزارهها است. همچنین در دیدگاه افعال گفتاری، خود افعال گفتاری (فعل گفتار و ضمن گفتار) مضمون وحی هستند، به این معنا که خدا جملاتی معنادار را بر پیامبر اظهار کرده است و این جملات مضمونی خاص داشتهاند از این گذشته، بنا به دیدگاه تجربه دینی، ارتباط زبانی میان خدا و پیامبر صورت نگرفته است. لذا پیامبر هیچگاه نمیتواند ادعا کند جملاتی را که برای دیگران بازگو میکند دقیقا جملاتی هستند که خدا به کار برده است. ارتباط زبانی صورت نگرفته تا جملاتی رد و بدل شود و پیامبر هم همان جملات را بهکار ببرد. تحلیل دیدگاه گزارهای به این میانجامد که اطلاعاتی میان خدا و پیامبر رد و بدل شده است ولی نمیتوانیم بگوییم که جملاتی که پیامبر به کار میبرد همان جملاتی است که خدا اظهار کرده است. آنچه مسلم است این است که خدا اطلاعاتی را به پیامبر داده و او هم همان اطلاعات را بیان میکند، ولی ممکن است زبان وحی - اگر انتقال اطلاعات با زبان بوده - با زبان گزارش وحی تفاوت داشته باشد. مضمون وحی - که همان اطلاعات باشد - ثابت است ولی فرم زبانی آن میتواند تفاوت داشته باشد. در تحلیل افعال گفتاری هم محتوا و هم فرم وحی ثابت است و پیامبر هیچ دخل و تصرفی در آن نمیکند.
تجربه بودن وحی، بیشتر با مسیحیت فعلی سازگار است تا با اسلام، چرا که در اسلام زبان وحی و کتاب در وحی محوریت دارد، ولی در مسیحیت کتاب و زبان وحی محوریت ندارد. برای مسیحیان خدا در حضرت عیسی (ع) تجلی کرده و برای مسلمانان در قرآن. از اینرو در اسلام کتاب، محور است و در مسیحیت شخص. وحی خدا در اسلام با القای حقایق و انجام افعال گفتاری از جانب خدا است و وحی خدا در مسیحیت، تجربه خدا از جانب عیسی (ع) است. اگر هم در پارهای موارد، در مسیحیتسخن از سخن گفتن خدا با بشر رفته است آنقدر چشمگیر و برجسته نیست که وحی مسیحی را که گونهای تجربه است تحتالشعاع قرار دهد و اگر هم در اسلام در مواردی از حالات و تجارب وحیانی پیامبر سخن بهمیان آمده آنقدر محوریت ندارد تا وحی اسلامی را تحتالشعاع قرار دهد. بنابراین وقتی در اسلام محوریت را به تجارب وحیانی میدهیم گویا به جای اسلام از مسیحیتسخن میگوییم.
● تبعیت وحی از پیامبر
یکی از سخنان عجیبی که دکتر سروش در مقاله بسط تجربه نبوی دارد این است که «وحی تابع او (پیامبر) بود نه او تابع وحی» . دکتر سروش در این مقاله و در گفتگویی که در اینباره در مجله کیان منتشر شده است تلاش کرده است تا آن را مفهوم و موجه سازد، ولی علیرغم این تلاشها نتوانسته است صورت معقولی به آن بدهد.
زیربنای سخنان فوق مدل کانتی است. کانت میگفت ذهن منفعل و دریافتکننده محض نیستبلکه فاعلیتی هم دارد و صوری را از خود به مدرکاتش میافزاید. در حقیقت تجربهای محض در کار نیست; در محتوای هر تجربهای عواملی از ذهن دخیلند و تجارب تابع ذهن و متناسب با آن هستند. وحی هم به این معنا تابع پیامبر است که شخصیت پیامبر در وحی تاثیر دارد و متناسب با آن است; پیامبر هم فاعل است و هم قابل!
مدل کانتی در واقع با استدلال ضمنی زیر شامل تجارب وحیانی پیامبر نیز میشود:
۱) در تجارب معمولی; این تجارب تابع شخصیت فاعلشان هستند.
۲) تجارب وحیانی هم مانند تجارب معمولیاند.
▪ نتیجه: تجارب وحیانی هم تابع شخصیت پیامبرند.
ـ مقدمه نخستبیانگر مدل کانتی است. اگر این مدل را بپذیریم و بر فرض تمامیت آن، برای این که بگوییم تجارب پیامبر هم تابع شخصیت او هستند باید مقدمه دوم را نیز بپذیریم و تجارب او را مانند تجارب معمولی بدانیم. ولی مقدمه دوم ناتمام است. پذیرش تجارب وحیانی تصدیق وجود تجاربی غیرعادی است.
ـ مقدمه دوم در کلام سروش تنیده است و سخنی ناتمام است. در سخنان فوق تناقض هم بهچشم میخورد; آیا با پذیرفتن مدل کانتی در تجارب وحیانی و تابع دانستن این تجارب میتوان از کشف تام محمدی (ص) سخن گفت؟ کشف تام به این معنا است که واقع آنگونه که هست به تمام و کمال برای پیامبر منکشف میشود و این تنها در صورتی امکانپذیر است که شخصیت پیامبر و ظرفیت وجودی او در تجاربش دخالت نداشته باشند. پذیرفتن مدل کانتی راهی برای پذیرفتن کشف تام باقی نمیگذارد; در تجارب پیامبر همواره عناصری از شخصیت و ظرفیت وجودی او حضور دارند، تجربهای محض در کار نیست تا کشف تام در کار باشد. (بگذریم از این که این سخن بهمعنای نفی عصمت پیامبران است، چراکه پیامبر هیچگاه به وحی آنگونه که هست دسترسی ندارد و وحی تابع شخصیت اوست.)
● چرا مدل کانتی؟
این نکته جای تامل دارد که در قلمرو فلسفه کانت جایی برای تجارب وحیانی وجود ندارد. بهنظر کانت، ذهن به تجاربی که از عالم خارج دارد صور مکان و زمان را میدهد. تجارب عرفانی و نیز تجارب وحیانی در این فلسفه جایی ندارند. همه معرفتها به حواس منتهی میشوند. بهنظر کانت، هر معرفتی با تجربه [حسی ] آغاز میشود و ما هیچ معرفتی مقدم بر تجربه [حسی] نداریم و معرفتبا تجربه آغاز میشود.
بنابراین، در قلمرو معرفتشناسی کانت تجارب وحیانی معنا ندارد چراکه این تجارب (بهطور کلی تجارب دینی) به عالمی دیگر تعلق دارند، از حس آغاز نمیشوند و در قالب صور مکان و زمان درنمیآیند. در اینجا این پرسش مطرح میشود که چرا برخی از روشنفکران بر این مدل اصرار دارند و آن را به تجارب سرایت میدهند؟ لابد کسانی که این مدل را به تجارب وحیانی و تجارب پیامبر گسترش میدهند، این رکن معرفتشناسی کانت را نمیپذیرند و تنها به رکن دیگر آن بسنده میکنند و میگویند شخصیت و صور پیشینی شخص ـ و از جمله شخصیت پیامبر (ص) - در تجاربش تاثیر دارند. ولی بهنظر ما، بر فرض این که مدل معرفتشناسی کانت را بپذیریم، این مدل شامل حال تجارب پیامبر نمیشود. تجارب پیامبر تجاربی غیرطبیعیاند. پذیرفتن وجود تجارب پیامبر به این معنا است که رکن اول معرفتشناسی کانت را کنار بگذاریم و به صوری از معرفت قائل شویم که به تجارب حسی منتهی نمیشوند. رکن دیگر این معرفتشناسی را نیز باید کنار نهاد، چرا که تجارب پیامبر تجارب غیرطبیعیاند و ما هیچ دلیلی در اختیار نداریم که تجارب غیرطبیعی هم مانند تجارب طبیعی باشند، بلکه اقتضای غیرطبیعی بودن تجارب پیامبر این است که برخلاف تجارب طبیعی باشند و از مدل معرفتشناسی دیگری پیروی کنند.
● نقد رابطه دیالوگی
اسلام مانند هر دین دیگری به صحنه اجتماع وارد شد و پیامبر (ص) هم مانند هر انسان دیگری در صحنه شرایط این اجتماع پا گذاشت; گاهی جنگ میکرد و گاهی صلح، در صحنه شرایط جدید، حادثههای جدیدی بهوجود میآمد و پیامبر (ص) هم موضعگیریهای خاصی در قبال این حوادث داشتند. رابطه اسلام با این شرایط اجتماعی چه رابطهای بود؟ و نیز، موضعگیریهای پیامبر (ص) با این شرایط اجتماعی چه رابطهای داشت؟
پرسشهای فوق را میتوان اینگونه نیز مطرح کرد که آیا اسلام - و نیز موضعگیریهای پیامبر (ص) - با شرایط اجتماعی رابطه داد و ستدی داشت؟ رابطه داد و ستدی یا رابطه دیالوگی به این معنا است که اسلام چیزی به این شرایط میداد و چیزی از آنها میگرفت; در نتیجه، اسلام محتوایی ثابت نداشت و تا حدی شرایط اجتماعی، محتوای آن را تعیین میکردند.
به اعتقاد دکتر سروش، اسلام (و نیز موضعگیریها و تجارب پیامبر (ص)) رابطه دیالوگی با شرایط اجتماعی داشت. ورود پیامبر به صحنه اجتماع مانند ورود یک استاد به صحنه درس است. استادی که پا به کلاس میگذارد اجمالا میداند چه نکاتی و مطالبی را میخواهد به شاگردان القاء کند. این حد از مساله برای استاد قابل ضبط و تهیه و پیشبینی است. اما از این مرحله به بعد همه چیز از جنس امکان است، نه ضرورت و لذا غیرقابل پیشبینی و در عین حال مؤثر در تعلیم و تربیت. استاد دقیقا نمیداند در سر کلاس چه پیش خواهد آمد... و پیغمبر بزرگوار اسلام هم در میان امتخود چنین وضعی داشت. وقتی میگوییم دین امر بشری است. منظورمان نفی روح قدسی آن نیست، منظور این است که پیامبر به میان آدمیان میآید، پابهپای آنها حرکت میکند.... گاهی به جنگ، گاهی به صلح کشیده میشود... دین مجموعه برخوردها و موضعگیریهای تدریجی و تاریخی پیامبر است.
پیش از تصدیق یا رد نظر فوق باید رابطه دیالوگی را دقیقا روشن سازیم. ما همان مثال استاد و شاگردان را به دو نحو تصور میکنیم تا رابطه دیالوگی را تعریف کنیم.
۱) فرض کنید یک استاد ریاضی به کلاس وارد میشود و مسالهای ریاضی را طرح میکند، آنگاه برخی از شاگردان پرسشهایی درباره این مساله میپرسند و او پاسخ میدهد و نیز از کاربردهای آن جویا میشوند، او هم مواردی را ذکر میکند.
۲) باز فرض کنید یک استاد ریاضی سر کلاس میآید و از خود نظریهای جدید را در زمینهای از ریاضیات ارائه میدهد. برخی از دانشجویان این نظریه را رد میکنند و او در دفاع، قیودی به نظریهاش اضافه میکند - و مثلا متغیرهایی را به آن میافزاید - و این جر و بحث همچنان ادامه مییابد تا در نهایت استاد شکل منطقی و قابل قبولی به نظریهاش میدهد. او در خلال این بحث تمام متغیرها و ثابتهایی را که لازم است در فرمولبندی نظریهاش داخل میسازد.
گرچه در دو مثال فوق به ظاهر رابطهای دیالوگی در کار است، ولی تفاوتی عمده در میان آنها است. در مثال اول، استاد با مسالهای ثابت که مضمونی ثابت دارد به سراغ کلاس درس رفته است و این مضمون در طول درس ثابت مانده است. تمام مباحثی که در این خلال مطرح شده استشرح و تفسیر و بیان همان مساله و یافتن کاربردهای آن است. به یک معنا حرکت تدریجی در اینجا صورت نگرفته است، چراکه مضمونی ثابت در طول درس و گفتگو در میان بوده است. اما در مثال دوم گرچه استاد در ابتدا با نظریهای که مضمونی ثابت دارد سراغ کلاس درس رفته است، ولی همین که در کلاس آن را بیان کرده است، ایراداتی به آن وارده شده و او را وادار کرده که متغیرها و یا ثابتهایی را به نظریهاش بیفزاید تا شکل نهایی به آن بدهد. به این معنا در طول کلاس درس، مضمونی ثابت در کار نیست و تنها نتیجه آن مورد نظر است. در این مورد واقعا حرکتی تدریجی در این مضمون در کار است. با استفاده از این وجه تفاوت میتوانیم بگوییم که مثال اول بیانگر یک رابطه دیالوگی حقیقی نیست، ولی مثال دوم از یک رابطه دیالوگی حقیقی حاکی است. در رابطه دیالوگی حقیقی مضمونی ثابت در کار نیست، بلکه داد و ستدی واقعی در کار است. شرایط، به مضمون هتخاصی میدهند و آن را به صورت خاصی درمیآورند. ولی در رابطه دیالوگی غیرحقیقی شرایط محتوا را تعیین نمیکنند و به آن جهتخاصی را نمیدهند; بلکه صرفا موارد تفسیری و کاربردی برای آن فراهم میآورند.
اکنون این پرسش مطرح میشود که آیا اسلام (و تجارب پیامبر (ص)) با شرایط تاریخی و اجتماعی رابطه دیالوگی حقیقی داشتیا نه، این رابطه، رابطه دیالوگی غیرحقیقی بود؟ اسلام در ابتدا پیامی خاص برای جامعه داشت و پیامبر (ص) حامل آن پیام بود مضمون این پیام از پیش تعیین شده بود. شرایط اجتماعی و تاریخی، محتوا و مضمون آن پیام را تغییر نمیداد، بلکه مواردی را پیش میآوردند که آن پیام را بهتر تفسیر و تبیین میکرد. البته در برخی موارد هم نکاتی حاشیهای در کنار آن پیام صورت میگرفتند. حوادث تاریخی و موضعگیریهای پیامبر (ص) درواقع تفسیر و کاربردهایی از آن پیام را نشان میدادند، گرچه در برخی موارد حوادثی هم شکل میگرفتند که تاثیری در تفسیر و تبیین آن پیام نداشتند. مثلا این که واقعا کدامیک از زنان حضرت پیامبر (ص) مورد اتهام قرار گرفت. تاثیری در محتوای پیام اسلام و دین اسلام بطور کلی نداشت.
علیرضا قائمی نیا
پینوشت:
موضوع بحث این مقاله نقد برخی از مطالبی است که در مقاله بسط تجربه نبوی دکتر سروش آمده است از قبیل: تجربه دینی بودن وحی، رابطه دیالوگی، تبعیت وحی از شخصیت پیامبر و غیره . این مقاله در اصل چکیدهای از بخشی مفصل از کتاب «وحی و افعال گفتاری» از نگارنده (در دست انتشار) است.
رواق اندیشه -ش ۵
پینوشت:
موضوع بحث این مقاله نقد برخی از مطالبی است که در مقاله بسط تجربه نبوی دکتر سروش آمده است از قبیل: تجربه دینی بودن وحی، رابطه دیالوگی، تبعیت وحی از شخصیت پیامبر و غیره . این مقاله در اصل چکیدهای از بخشی مفصل از کتاب «وحی و افعال گفتاری» از نگارنده (در دست انتشار) است.
رواق اندیشه -ش ۵
منبع : درگاه پاسخگویی به مسایل دینی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست