چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

هفت‏گانه‏ی محبت


هفت‏گانه‏ی محبت
چند گفتگو در محیط چت و چند کامنت خصوصی در پست قبل باعث شد این پست رو به چند تذکر اختصاص بدم. البته هرکدام از این تذکرها خودش موضوع چندین مقاله می تواند باشد؛ اما چون بنای اطناب ندارم مختصر می‏نویسم. پس به قول طلبه‏ها، هُنا مَسائلُ:
● حقیقت محبت و عشق
گفتیم هر حبّی ریشه در شناخت کمالات محبوب دارد و چون انسان فطرتاً به زیبایی‏ها گرایش دارد کمال و جمال محبوب، او را به خود جذب می‏کند و «پیوندی قلبی»‏ را سبب می‏شود که آن را محبّت می‏نامیم. پس محبّت عبارت است از علقه‏ی قلبی انسان با موجودی که او را صاحب کمالی تشخیص داده‏ است. حال تفاوتی نمی‏کند که آن موجود کیست یا چیست و فرقی هم نمی‏کند که آن موجود واقعاً دارای آن کمال باشد یا اینکه انسان به‏دلیل بعضی عوامل گرفتار توهّم و اشتباه در تشخیص شده باشد؛ مهم، آن پیوند و علقه‏ی قلبی بین انسان و آن موجود است که از آن به «دل‏بستگی» نیز تعبیر می‏کنیم.
عشق هم همان محبّت است اما در مرتبه‏ی شدیدتر آن. توضیح اینکه هرچه شناخت محبّ از محبوب بیش‏تر می‏شود، میزان آن دل‏بستگی نیز بیش‏تر می‏شود و انسان به آن موجود تعلّقِ خاطر بیش‏تری پیدا می‏کند. به این محبّت شدید، عشق می‏گوییم. در تعابیر قرآنی و روایی واژه‏ی عشق کاربرد چندانی ندارد؛ اما کراراً برای رساندن مفهوم عشق از تعبیر «محبّت شدید» یاد شده‏ است.
● قلب چیست؟
همان‏طور که ملاحظه فرمودید، «قلب» یکی از کلیدواژه‏‏های اصلی در تعریف محبّت است. مسلماً مراد از قلب این تکّه گوشت صنوبری که خون را به اعضا و جوارح بدن پمپاژ می‏کند نیست. بلکه منظور، همان حقیقتی است که در لسان معارف اسلامی‏مان از آن یاد شده‏است. با مراجعه به منابع اسلامی مثل قرآن کریم اینطور می‏فهمیم که قلب، همان حقیقتی است که انسانیّت انسان به آن است و آن را باید اشرف ابعاد وجودی انسان دانست. چنان‏که قرآن کریم بر قلب پیامبر اکرم(ص) نازل شد و نه بر جسم او و نه حتی بر عقل او؛ «نَزَلَ به الرّوحُ الأمین علی قلبک...». استاد ما می‏فرمودند اگر شریف‏تر از قلب در وجود انسان بُعد دیگری وجود می‏داشت، قرآن که کلام اشرف موجودات است باید بر آن بُعد نازل می‏شد.
البته هم از بعضی تعابیر روایی و هم از کلمات بزرگان اینطور استفاده می‏شود که بین آن مضغه‏ی صنوبریّة و این حقیقت باطنی ارتباط وجود دارد. شاهد مدعا هم اینکه وقتی نزد عاشق، نام معشوق را می‏بری قلبش (یعنی همین قلب صنوبری مادی‏اش) به تپش می‏افتد و ضرب‏آهنگش عوض می‏شود.
● محبّت‏های طولی و عرضی
گفتیم قلب مانند ظرفی است که در آنِ واحد، دو محبّت متضاد در آن نمی‏گنجد. اما بعضی محبّت‏ها با هم تضادی ندارند و لذا قابل جمع هستند. به اصطلاح باید ببینیم محبّت‏ها در طول یکدیگرند یا در عرض هم. محبّت‏هایی که در طول و در راستای یکدیگرند قابل جمع هستند و در آنِ واحد در قلبِ واحد می‏گنجند؛ اما محبّت‏هایی که در عرض یکدیگرند چون متضادّ هستند با هم جمع نمی‏شوند. این یک قاعده‏ی منطقی است و در آن تردیدی نیست که اجتماع ضدّین محال عقلی است.
محبّت نسبت به انبیاءالهی و ائمّه‏ی هدی و اولیاءخدا (علیهم صلوات الله) بی‏گمان در طول محبّت به خداست. یعنی ما این عزیزان را چون منتسب به آن محبوب ازلی و ابدی هستند دوست می‏داریم. محبّت و دل‏بستگی نسبت به پدر و مادر و همسر و فرزند و دوستان و... نیز با محبّت الهی قابل جمع است؛ یعنی می‏تواند در طول آن باشد و البته گاهی نیز ممکن است چنین نباشد. تکلیف بعضی علاقه‏ها و دل‏بستگی‏ها هم که از همان ابتدا روشن است و تردیدی نداریم که هیچ‏گاه در طول محبّت خدا نخواهد بود اگرچه بعضی عالمانه می‏خواهند سر خود را کلاه بگذارند و آن را توجیه کنند! غافل از اینکه شاید بتوانند دیگران را ساکت و به نفهمی متهم کنند، اما نخواهند توانست وجدان انسانی خود را فریب دهند؛ (اگر چیزی به نام وجدان داشته باشند!) و البته خدای متعال به‏تر می‏داند که در قلب ایشان چه می‏گذرد. «و اللهُ یَعلَمُ ما فی قُلوبِکم» و یا «فی قُلوبِهِم مَرَضٌ فَزادَهمُ اللهُ مرضاً» قلب اینان مریض است و روز به روز هم بر مرض قلبی‏شان افزون می‏گردد...
● حکایت عشق مجازی
با دقّت در سخنان دوستانی که از عشق مجازی دم می‏زنند دست‏کم به دو تعریف متفاوت می‏رسیم: یکی همان محبّت‏هایی که در طول محبّت الهی قرار می‏گیرد که گفتیم نه تنها هیچ مشکلی ندارد بلکه در تقویت محبّت الهی هم مؤثر است و بالاتر اینکه شرط صادقانه بودن محبّت به خداست؛ چون به قول معروف، دوستِ دوست، دوستِ انسان است. تعریف دیگر عشق مجازی همان دل‏بستگی‏ها و علایق غیر الهی است که گاه در دل انسان خطور می‏کند و قلب را دست‏خوش تحولاتی قرار می‏دهد؛ تکلیف این نوع از محبّت ها را هم در مسأله‏ی قبل روشن کردیم. حال با خود این دوستان است که موضع خود را شفافانه و بدون بازی با الفاظ روشن کنند.
● دَوَران امر بین الهی بودن و الهی نبودن
تذکر مجدد این نکته لازم است که ما‏ بین محبّت‏های الهی و غیر الهی، شقّ سومی وجود ندارد؛ همان‏طور که در پست قبل اشاره شد، دنیای مذموم در روایات که مؤکداً به انسان هشدار داده شده‏است که از دل‏بستگی به آن بپرهیزد و حبّ آن «رأسُ کلّ خطیئة» معرفی شده است، اعمّ از تمام علاقه‏ها و دل‏بستگی‏هایی است که با محبّت الهی در تضادّ است و تفاوتی نمی‏کند که آن محبوب چیست یا کیست؛ گاهی حتی تعلّق خاطر و محبّت انسان به اعمال و عباداتش هم دنیایی و غیر الهی می‏شود. (نستجیر بالله من سوء العاقبة)
● ملاک الهی بودن محبّت‏ها
صرف نظر از آن دل‏بستگی‏هایی که گفتیم مسلّم است که هیچ‏گاه الهی نیست، معیار و ملاک برای تشخیص الهی بودن یا نبودن محبّت این است که ببینیم در مقام تزاحم با محبّت و اوامر الهی کدام مقدّم می‏شود. اگر فرمان خدا مقدّم شد، معلوم می‏شود که آن محبّت الهی است و اگر خدای‏ناخواسته آن محبّت مانع از انجام دستور خدا شد معلوم می‏شود بویی از خدا در آن نیست. یک مثال ساده می‏زنم و تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل: یکی از محبوب‏ترین چیزها حبّ فرزند است؛ اگر فرضاً این محبّت باعث شود پدری به هنگام جهاد و دفاع از دین خدا مانع عزیمت فرزند به جبهه شود، این نشانه‏ی دنیایی بودن آن خواهد بود و اگر با وجود محبّت به فرزند، امر الهی را مقدّم بداند و بدارد، معلوم می‏شود این محبّت الهی و در طول محبّت حقیقی است.
تشخیص الهی بودن یا نبودن محبّت هم برعهده‏ی خود انسان است و هرکس خودش به‏تر از دیگران از حال و روز قلب خود باخبر است. (بَل الإنسانُ علی نَفسِه بصیرةٌ ولو ألقی معاذیرَه)
● اهمّیت مراقبت از قلب
سرنوشت انسان با مکنونات قلبی‏اش پیوندی ناگسستنی دارد. قرآن کریم در وصف قیامت می‏فرماید: «یومَ لایَنفَعُ مالٌ و لا بنونَ إلّا مَن أتَی اللهَ بِقَلبٍ سلیمٍ» یعنی آنچه در روز قیامت به‏کار انسان خواهد آمد، نه مال است و نه فرزند و نه هیچ چیز دیگر که در این دنیای مادی به‏کار می‏آید؛ بلکه هیچ چیز جز «قلب سلیم» به‏درد ما نخواهد خورد؛ خدا به قلب‏ها می‏نگرد و آنچه در قلب از محبّت ها و دوستی‏هاست. (ما درون را بنگریم و حال را...نی برون را بنگریم و قال را).
حضرت صادق(ع) در تفسیر قلب سلیم فرمودند:«هو القلبُ الّذی سلم من حبّ الدنیا» یعنی قلب سلیمی که کلید حلّ همه‏ی مشکلات آخرت انسان است، قلبی است که از گزند حبّ دنیا سالم مانده باشد. لذاست که وقتی از آن عارف فرزانه پرسیدند که چگونه به‏این مقامات متعالیه رسیدی؟ فرمود: «کُنتُ بَوّاباً علی قَلبی»؛ یعنی دربان قلب خویش بودم و هم‏چون یک نگه‏بان از ورود محبّت‏های غیر الهی به دلم جلوگیری کردم.
از خدا می‏خواهم توفیق نگه‏بانی از قلب را به همه‏ی ما عنایت فرماید. (الهی آمین)
نوشته شده توسط : سید کمیل
http://mojahedat.parsiblog.com


همچنین مشاهده کنید