چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


برای برگشتن به هنر کلاسیک، زمان نداریم


برای برگشتن به هنر کلاسیک، زمان نداریم
مصطفی را از خیلی وقت پیشتر از این می شناسم. شاید از همان زمانی که بی ادعا می آمد میان بچه های سینمای جوان می نشست و ذهنش پر از ایده های تازه بود. اکنون هم هرچند در سینمای حرفه ای کاملا جای خود را باز کرده ولی هیچ گاه آن روزگار را از یاد نمی برد.
هنوز هم گاهی بهانه مشورتی یا سؤالی برایمان کافی است تا از او چیزی یاد بگیریم. سریال شهر آشوب و گزارشی که قرار شد از پشت صحنه آن بگیرم دوباره مرا به عکاس خوش ذوق هم شهریمان پیوند داد و بهانه ای شد برای گفتگویی کوتاه و دوستانه.
برای گفتگو در تئاتر شهر قرار گذاشت. برنامه ای داشت برای عکاسی تئاتر. من هم با اشتیاق پذیرفتم. مانند همیشه خوش قول بود، کمی قدم زدیم. تلفن همراهش زنگ خورد و فهمیدم سالگرد شهادت پدرش است. گفت امروزش را می خواسته خالی کند اما ...
لبخند می زند. کنارش می نشینم و گفتگو را سریع آغاز می کنم. ترجیح می دهد معرفی را در مصاحبه نگذارم. از همان قدیم ها هم ساختار شکن عمل می کرد.
ناچار خودم معرفی اش می کنم؛ مصطفی قطبی جوشانی، متولد ۲۳ اردیبهشت سال ۱۳۵۸ و دارای مدرک کارشناسی عکاسی از دانشگاه هنر. مصطفی پس از برگزاری نمایشگاههای متفاوتی در زمینه های مختلف، به عکاسی تئاتر و سینما روی آورده و در کارنامه اش عکاسی فیلم، سریال شهر آشوب به کارگردانی یدا... صمدی و سریال زکریای رازی به چشم می خورد. بقیه را ترجیح می دهم از خودش بپرسم.
▪ به خواسته خودت بدون مقدمه شروع می کنم، تعریفت از عکاسی چیست؟
ـ تعریفهای زیادی توسط اهالی فن ارائه شده و به حتم «ثبت زمان» متعارف ترین تعریفی است که ارائه شده، اما به اعتقاد من عکاسی یعنی درست دیدن. بهتر دیدن، همواره در عکاسی مهمتر از ثبت کردن است.
▪ و عکاسی سینما ؟
ـ عکاسی در کلیت یک واژه مشترک است. زیر ساخت یکی است. هنر باید در ذات هنرمند وجود داشته باشد. اما وقتی عکاس کادر را بشناسد، مبانی را بداند، حس و لحظه را بداند باعث می شود که تصویر نا خودآگاه شکل بگیرد. حال در هر زمینه ای.
▪ پس تفاوتی در انواع مختلف عکاسی نمی بینید؟
ـ نه این طور نیست! به حتم تفاوتهای فراوانی دارد. در حقیقت تنها ارتباط بین حوزه های مختلف عکاسی، فقط «عکاسی کردن» است. ما به تعداد انواع صنعتها، انواع عکاسی داریم. ربط و ارتباط اینها تنها عکس بودنشان می باشد. یعنی دوربین وجود دارد و یک تصویر خروجی که چاپ می شود ولی آنچه مشخص است همان طور که عمران در رشته سد سازی با جاده سازی متفاوت است، عکاسی سینما هم با تئاتر فرق می کند و این در کلیت عکاسی قابل بسط می باشد.
▪ من شما را در بسیاری از حوزه های عکاسی فعال دیده ام، به نظر خودتان اگر فقط در یک زمینه کار می کردید موفق تر نبودید؟
ـ توانایی انسان به حتم محدود به یک رشته نمی شود. مهم این است که برخی اشتراکها در این رشته ها وجود دارد. برای من مهم نیست که مرا به چه نوع عکاسی می شناسند، پرتره یا طبیعت. مشخص بودن نوع عکاسی تنها در صنعت اهمیت دارد. مثلاً «فخرالدینی» در عکاسی پرتره موفق است اما عکسهای طبیعت خوبی هم دارد یا «بابک برزویه» که عکاس فیلم موفقی است و به خاطر عکسهای فیلم «حکم» جایزه هم گرفت پیش از این در عکاسی مطبوعات هم موفقیتهایی را کسب کرده بود.
▪ خودت در کدام شاخه موفق تری؟
ـ هیچ کدام! چون در همه زمینه ها تجربه کسب می کنم. من خودم را عکاسی می بینم که در حال تجربه کردن است و هنوز به جایگاهی نرسیده که شاخصه خاصی داشته باشد. ولی فکر می کنم عکاسی سینما را بیشتر دوست دارم. اختلافی هم که پیش از این بحثش شد در همین نکته است. من تا کنون عکاسی صنعتی نکرده ام و فکر می کنم شاید تجربه آن هم برایم لذت بخش باشد. به عنوان مثال استاد شجریان کار اصلی اش خوانندگی است ولی خطاطی هم می کند، عکس روی جلد نوارش را هم خودش می گیرد.
▪ برگردیم به عکاسی سینما. ویژگیهای عکس، فیلم و مشکلات عکاسی سینما را چه می دانی؟
ـ ذات عکاسی فیلم یعنی گیشه. یعنی عکسی که تماشاگر را به سینما بکشاند. ارتباط اصلی عکاس در حقیقت با تهیه کننده است و نه کارگردان. اما درباره مشکلات، مشکل اصلی عکاسی فیلم ،صدای شاتر است. در فیلمهایی که صدابرداری سر صحنه می شوند.
این صدا باعث می شود عملاً نشود به راحتی از پلان استفاده کرد، در نتیجه عکاس مجبور می شود هنگام تمرین یا پس از اجرا با اعمال پوزیسیون بازیگر عکاسی کند. در این زمینه «اکبر اصفهانی» شاخص است که هم برای فیلمهای درجه جیم و هم برای فیلمهای حرفه ای عکس می گیرد.
▪ عکاسی در دنیای امروز به شدت تحت تاثیر دنیای دیجیتال قرار گرفته و ما می بینیم عکاسی سینما هم با وجود تمام نظرات ضد ونقیض در حال دیجیتالی شدن است. تو کدام را بیشتر می پسندی، عکاسی نگاتیو یا دیجیتال؟
ـ یکی از معضلات کنونی آدمیزاد ذهن اینرسی دار اوست. ذهنی در سکون که نمی خواهد تغییری را در خود باور کند. به همین دلیل خیلی ها با ورود فناوری مشکل دارند.
مثلاً تا همین چند سال پیش کار گرافیک، به صورت دستی انجام می شد و با ورود رایانه موضع گیری های شدیدی صورت گرفت ولی اکنون رایانه به شدت امکان رسیدن به ایده ها و تکنیکهای نو را تسریع نموده است. دیجیتال در حقیقت اکنون در چنین موقعیتی قرار گرفته است. البته این ابزار ایرادهای خاص خود را هم دارد ولیکن زیبایی شناسی در تصویر یکی است و ماهیت هر دو مشترک و واحد است. البته داخل پرانتز بگویم که خیلی از چیزهایی که با فناوری وارد می شوند به همراهشان «فرهنگ استفاده» وارد نمی شود.
▪ اما باید قبول کنید عکس دیجیتال خلاقیتهای خاص نگاتیو را ندارد، مثلاً استفاده مفهوم گرا از نوع نگاتیو که این استفاده را در آثار برگمن و مخصوصاً توت فرنگیهای وحشی او می بینیم.
ـ این البته در عرصه بعدی قرار می گیرد. در فضای دیجیتال، دست عکاس برای ابداع و خلاقیت بازتر است. عکس به راحتی روتوش می شود، کاری که در نگاتیو زمان زیادی را نیاز دارد. به حتم ابزارهای جدید همیشه برای کمک منتشر می شوند. مثلاً در «افتر افکت» نوع بیس فیلم، نوع حساسیت و... دسته بندی شده است.
از طرف دیگر شما دوربین اولیه عکاسی را در نظر بگیرید؛ آن دوربین نیاز به ۸ ساعت نوردهی داشت و ما حالا به دوربینهایی با حساسیت یک هزارم ثانیه دست یافته ایم. در این عصر دو فیلم نگاتیو با حساسیت متفاوت، گرین مساوی دارد یعنی نگاتیو هم در حال پیشرفت است. اما مسأله اصلی در این میان عرضه و تقاضاست. اکنون همه گیر شدن دوربین دیجیتال دارد دوره فیلم نگاتیو را به پایان خود نزدیک می کند اما برای شخص تازه کار در عرصه عکاسی، به نظر من عکاسی نگاتیو اولویت دارد، زیرا باعث می شود عکاس، دیافراگم و شاتر را بشناسد، هرچند در دنیای عکاسی دیجیتال دیافراگم و شاتر شاید دیگر معنا و مفهومی نداشته باشد.
▪ اما قبول داری به خاطر ویژگیهای عکس نگاتیو و کهنگی خاصش، کار با نگاتیو در آثار تاریخی ارجحیت دارد؟
ـ نه! این اصلاً قرارداد نشده. به نظر من مهم آن است که مفهوم را برسانی. نمی توان به خاطر اینکه فیلم، مفهوم تاریخی دارد دوربینی با ۸ ساعت نوردهی در دست گرفت. در گلادیاتور شما یک نمای هلی شات می بینید اما نمی توان به این خاطر که آن زمان بالگرد نبوده بر این نما ایراد گرفت.
▪ هر هنرمندی ایده ال و اسطوره خاص خود را دارد، شما عکاس مورد علاقه تان کیست؟
ـ هیچکس و همه کس. من تشکر می کنم از فرامرز عامل بردبار، اولین کسی که عکاسی را به من آموخت. ولی بعد از اینکه فرامرز دوربین دست گرفتن را یادم داد همه استاد من شدند زیرا از هر کس چیزی آموختم، پس نمی توانم بگویم اسطوره من در عکاسی آدم خاصی است. به نظر من هنرمند باید از همه چیز ایده و تأثیر بگیرد و از آن خروجی داشته باشد. «هری کالاهان» و «انسل آدامز» عکاسان بزرگی بودند و در کنار آنها «سیدنی شرمن». من سعی کردم از هرکس نکته ای را بگیرم و بیاموزم. اما هیچ کدامشان به تنهایی شاخصه یا اسطوره من نبوده اند.
▪ چندی پیش در دادگاه باغ آلبالو به عنوان عکاس حاضر شده بودی، آن زمان سؤالی برایم ایجاد شد که رابطه بین عکاسی فیلم شهر آشوب با عکاسی دادگاه باغ آلبالو چیست؟!
ـ دید فرق نمی کند، گفته فرق می کند! مثلاً آقای باهوش که نوازنده دوتار قابل و از هنرمندان جوان خراسانی هستند با سازشان گاه حس وحشت می دهند و گاه حس شادی. من این طبقه بندی کلیشه ای را قبول ندارم که چون عکاسی فیلم کرده ام نباید عکاسی خبری یا اجتماعی و در کل مطبوعاتی انجام دهم. برای من تجربه مهم است .
▪ وفکر می کنید چه وقت این تجربه کامل می شود؟
ـ «من عرف نفسه فقد عرف ربه». هر وقت خودت را شناختی خدای خودت را هم می شناسی. من هیچگاه نمی توانم به خودم نمره ۲۰ بدهم.
▪ اکنون در جهان موجی در ارتباط با زنده کردن تابلوهای نقاشی مشهور به وسیله هنر عکاسی به راه افتاده است، این موج اکنون بازخوردهای متفاوتی را باعث شده، نظر شما در این باب چیست؟
ـ من جمله ای را به یاد دارم که می گفت:«چیزی را که نتوانم نقاشی کنم حتماً از آن عکس می گیرم و چیزی را که نتوانم عکس بگیرم نقاشی می کنم.» این قضیه کاملاً شبیه بازسازی فیلمهای قدیمی است. اگر در آنها نو آوری نباشد به حتم ارزش هنری ندارند. جهان اکنون در تکاپوی پست مدرنیسم است. این اشتباه است که ما هنر مدرن را به گفته خیلی ها برای رسیدن به پست مدرن تجربه کنیم. شالوده زندگی ما پست مدرن شده است، پر از تکاپو و شلوغی. من فکر می کنم دیگر برای برگشتن به هنر کلاسیک و نقاشیهای آن دوره دیر شده و ایده های نابتری وجود دارد.
▪ این ایده ها را چگونه می توان کشف کرد؟
ـ نمی توانم تعریف یا فرمول خاصی برایش بیان کنم. اولین لازمه آن تخیل است. تخیل همیشه پایه ایده محسوب می شود. چیزی در ذهنتان جرقه می زند و شما به دنبال راه بیان آن می گردید. مثلاً اگر کارهای «موندریان» را در نظر بگیرید شکل گیری آن به حتم درگیری ذهنش بوده که در خروجی، به تابلویی بدان شکل، تجلی کرده است.
▪ و حرف آخر؟
ـ از راه دور، دست مادرم را می بوسم که هرچه دارم از اوست. هم برایم پدر بود و هم مادر.
امیر اطهر سهیلی
منبع : روزنامه قدس