جمعه, ۱۴ دی, ۱۴۰۳ / 3 January, 2025
مجله ویستا
سرخی چشمانت از چیست؟
دراتاق را باز می كنم . لبه تخت می نشینم . به صورتت نگاه می كنم . به صورت خسته ات . به چروكهای پیشانیت و به موهای روی شقیقه ات كه در این دو ماه سفید شده . آرام روی پیشانیت دست می كشم . روی چین و چروكها .
غلت می زنی و به پهلو می خوابی . می خواهم بیدارت كنم اما دلم نمی آید . دلم می خواهد ساعتها تو خواب باشی و آرام و من بنشینم و نگاهت كنم . ساعت زنگ می زند و تو بیدار می شوی . یادم نبود كه دنیا هیچ وقت با دل من نبوده .
مثل هر صبح پنج شنبه می روی ورزش كنی . من هم به دنبالت می آیم . روی نیمكتی می نشینم . تو می دوی و من نگاهت می كنم . تو نفس عمیق می كشی و من آه . تو می خندی و من هم . تو راه می روی و من به دنبالت . آنقدر تند می روی كه جا می مانم . هرچه صدایت می زنم نمی ایستی و فقط می خندی . از بدجنسی ات ناراحت می شوم و برمی گردم . می روم سراغ كوثر . در اتاقش باز است .
هنوز از تنهایی و تاریكی می ترسد . اخم كرده . اخمش مثل توست . اصلا ابروهایش مثل ابروهای تو است. حتی نگاهش،وقتی عصبانی می شود . همیشه از اخمت می ترسم . دست و پایم را جمع و جور می كنم . سنگینی نگاهت سرم را به پایین می اندازد . آرام سرم را بالا می آورم تا عصبانیتت را دوباره ببینم . هنوز اخم داری ،اما ته چشمانت می خندد و من به چشمهایت می خندم . تو هم بلند بلند می خندی و با سر مرا به طرف خودت می خوانی ... .
كوثر دست و پایش را توی شكمش جمع كرده . دستم می رود طرف پتویش . باد می زند و پنجره را باز می كند . پرده به قاب عكس روی عسلی گیر می كند و می افتد روی زمین . كوثر از خواب می پرد . عزیز می آید و پنجره را می بندد و قاب را داخل كشو می گذارد .
صدایت را می شنوم . از حمام بیرون می آیی . كی آمده ای كه من نفهمیدم ؟
پشت میز صبحانه می نشینی و من روبه رویت . با اینكه می دانم، اما می خواهم طبق معمول بپرسم :"شیر یا چای ؟" و تو،نپرسیده فنجان چای را پیش می كشی و زیر لب زمزمه می كنی : " چای " . سرت را پایین می اندازی . انگاردر فنجانت دنبال چیزی می گردی . از نوك موهایت كه روی پیشانیت ریخته چند قطره آب می ریزد روی میز . سرت را بلند می كنی . قرمزی چشمانت از چیست ؟
عزیز صدایت می زند . می روی پیشش . كوثر می آید به آشپزخانه . سرسری چند قلپ شیر می خورد و می رود .
تو و كوثر از در بیرون میروید . تا می خواهم بپرسم كی برمی گردی ؟ رویت را به طرف عزیز برمی گردانی ومی گویی كه چون پنج شنبه است ، سركار نمی روی و بعد از رساندن كوثر به مدرسه ، به خانه برمی گردی .
چه زود شش سالش شد . همین دیروز بود كه با عزیز رفتیم و وسایل اتاقش را خریدیم . تو گفته بودی صورتی و من گفته بودم آبی . تو می گفتی دختر است و من می گفتم پسر. و عزیز می خندید و می گفت : " سلامت است انشاءا... " . همین دیروز بود كه لحظه ای از درد به خود می پیچیدم و لحظه ای دیگر كه تو كوثر را كنارم می گذاشتی می خندیدم و چیزی از دردم یادم نمانده بود . همه گفتند شبیه من است و من گفتم شبیه توست . تو گفتی كه بوی بهشت می دهد . این كوثر است و در گوشش اذان گفتی . انگار همین دیروز بود .
دنبال عزیز می گردم . در اتاق كوثر است . قاب شكسته را از كشو در می آورد . خرده شیشه هایش را تمیز می كند و می گذارد سرجایش . چه عكس قشنگی . من و تو و كوثر . چه روز قشنگی . خرده شیشه می رود به دست عزیز . با دست دیگرش جای زخم را نگه می دارد و ابروهایش را درهم می كشد . سرش را پایین می اندازد و لبهایش را محكم به هم فشار می دهد . سرش را بالا می آورد . خرده شیشه های خونی روی زمین ریخته. قرمزی چشمانش از چیست ؟
صدایت را می شنوم . می آیم پیشت . پشت میز تحریر من می نشینی و شب نوشته هایم را می خوانی . مثل هر پنج شنبه . این كارت را دوست دارم . خیلی از حرفهایم را در نوشته هایم به تو می زنم . از همین نوشته هایم بود كه فهمیدی خواب دیده ام رفته ایم بهشت . خواب دیده بودم سر چشمه ای نشسته ایم و من دستانم را پر از آب می كنم . تا خواستم كمی از آب را بخورم ، تو گفتی كه اول به كوثر بدهم .
كوثر نمی خورد . تشنه نبود و تو اصرار می كردی . آب از لای انگشتانم ریخته بود و دیگر چیزی در دستم نمانده بود . خواستم دوباره دستم را پر كنم ، دیدم چشمه نیست . با تعجب به طرف تو برگشتم . تو هم نبودی . كوثر هم نبود . دیدم روی تپه ای آن طرف تر نشسته اید و آب بازی می كنید . نزدیكتان شدم . پسربچه ای با شما بود. پرسیدم :" این كیست ؟" و كوثر جواب داد :"دوست جدید من است . اسماعیل".
و تو گفتی كه این چشمه زمزم بوده . به خاطر خواب من و آرزوی هردویمان ، رفتیم مكه . من و تو وكوثر . و چقدر خوشحال بودیم وقتی از آب زمزم خوردیم و در آنجا عكس گرفتیم . چه عكس قشنگی. یكی در اتاق ما و یكی در اتاق كوثر .
هنوز داری می خوانی . سرت را پایین انداخته ای . انگار هیچ صدایی را نمی شنوی . عزیز چندبار صدایت می زند .سرت را بالا می آوری . قرمزی چشمانت از چیست ؟
می روی سوار ماشین می شوی و من كنارت می نشینم . می خواهم زیرلب ترانه ای بخوانم كه تو ضبط ماشین را روشن می كنی . شیشه را پایین می كشی . هنوز راه زیادی نرقته ایم كه ماشین را نگه می داری و پیاده می شوی . چند دقیقه بعد با یك دسته گل نرگس برمی گردی . از لبخندت می فهمم كه مثل همیشه مرا شرمنده كرده ای .
می رویم زیارت . مثل هر عصر پنج شنبه . از ماشین پیاده می شوی . زمین خیس است و بوی خاك نم زده می آید. یقه كتت را بالا می آوری.می آیی و كنارم می نشینی . می پرسم چرا كوثر را نیاوردی ؟ و تو كه از صبح با من حرفی نزده ای ، میگویی كه می خواستی با هم تنها باشیم . سرت را پایین می اندازی . مثل همیشه من نگفته ، تو می دانی كه تشنه ام و برایم آب می آوری . روی صورتم دست می كشی .
دستت بوی خاك نم زده می گیرد . یادم میاید اولین بار دو ماه پیش بود كه اینجا آمدیم . تو قرص ومحكم كنار من ایستاده بودی و من نگاهت می كردم.كوثر لحظه ای از تو جدا نمی شد . عزیز از حال می رفت ، تو محكم ایستاده بودی . كوثر جیغ می كشید ، تومحكم ایستاده بودی . و من آهسته می رفتم و دور می شدم . تو توان راه رفتن نداشتی . پاهایت لرزید و روی زانو افتادی .
صدایت را می شنوم . یك ساعتی می شود كه با من حرف می زنی و من مثل همیشه سراپا چشم شده ام و گوش . سرت پایین است
. گلها را روبه رویم می گذاری . دوباره روی صورتم دست می كشی . بلند می شوی . زیپ كتت را تا بالا می آوری . چانه ات را در یقه فرو می كنی . باد موهایت را روی صورتت می ریزد و اشك چشمانت را پنهان می كند . تو می روی و من منتظر می مانم . منتظر می مانم تا كی دوباره پنج شنبه شود و من برای دیدن تو و كوثر به خانه یمان بیایم .
نگار مهدیار
منبع : لوح
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست