چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
مجله ویستا
زندگی دکمه بازگشت ندارد
زندگی دکمه بازگشت نداره. هرچند میشه تو آلبوم خاطرهها به مرورش نشست اما نمیشه، هیچ جوری نمیشه حتی یه لحظهاش رو برگردونه.
رسم زندگی اینه شادی و غم در همه، سختی و آسونی با همه، نمیشه شادیها رو سوا کرد، غمها رو نپذیرفت و جا گذاشت. روبهروئی با غصهها یه فصل مهم تو کتاب زندگی آدماست.
روزای دشوار توی زندگی همه ما پیش اومده و میآد. گاهی سرزده و ناخونده، گاهی قابل پیشبینی، گاهی که دشواریها بیخبر از راه میرسه ممکنه اونقدر کوبنده باشه که به ناگهان دیوار آرامشمونو در هم بکوبه. دوستی میگفت: اتفاقات ناگوار تو زندگی همه هست تفاوت در نحوه برخورد افراد با اونهاست.
خیلیها رو دیدم که بعد از یه مصیبت، به شکست، یه عدم موفقیت، تو جنبههای مختلف رندگی، رنگ کل زندگیشون سیاه شده، افسرده شدن و نتوانستن تعادلی بین اون غصه و برخوردشون با ماجرا و روزای روبهرو شون ایجاد کنن.
فاصله برقراری این تعادل واسه بعضیها کوتاهه، واسه بعضی دیگه طولانی، واسه بعضیها هم یه فاصله ممتد بیانتهاس.
روزائی میرسه که غصه اونقدر سنگینه که حس ناتوانی اولیه ممکنه کلافمون کنه، دلمون بگیره. بیتاب و بیقرار و ناشکیبا از سرنوشت بنالیم. از دست کوتاهمون واسه تغییر ماجرا، افسرده شیم، خسته شیم یا خدای نکرده حس کنیم بار غم یه اتفاق، از ظرف تحمل روحمون بشتره، میدونی من معتقدم اتفاقی که اینطوری روی حس و روح و جسممون اثر میذاره بیدلیل رخ نداده تو اتفاق افتادنش غیر از غمی که داره هزار نشونه و دلیل هست. همیشه با خودم میگم شاید دلیل اولش اینه که بالا سری در خونه ذهنمون رو واضحتر بکوبه. آخه یه وقتائی یه دلشکسته، فاصلهاش تا خدای مهربون کوتاهتره، یه وقتائی یه دل گرفته واسه حس حضور خدا، چشماش بازتر، حواسش تیزتره، از خواب بیدارتره.
یه دلیل دیگهاش شاید اینه: بعضی اتفاقا باید بیفته، چون درسهائی توش هست که خارج از اون اتفاق نمیشه کسبش کرد. شاید دلیل یه ماجرا اشتباه خودمون باشه، شاید هم مقدر بوده اون اتفاق بیفته، شاید علتش محک صبر و شکیبائیمون بوده، شاید هم مقدمهای واسه بالا بردن عیار صبوری و استقامتمون، یا ممکنه پله اول آماده شدن واسه روبهروئی با وقایع دشوارتر بعدی باشه. دلیلش هر چی باشه قطعاً خیری در اون پنهونه هرچند امروز قادر به درکش نباشیم.
روزای سخت، فصل مشترک کتاب زندگی همه آدماس، منتهی با شکل و قصههای متفاوت، بعضی اتفاقاً زندگیمون رو متحول میکنه، شاید هم مسیر سرنوشتمون رو عوض کنه اما جهت فلش این تغییر خیلی مهمه: صعود یا سقوط؟ واکنشمون به اون اتفاق ترفیع قوته یا اقرار به ضعف؟
بعضی وقتا بعضیهامون اونقدر غرق مرور فصلهای غمانگیز میشیم و طوری زیر ذرهبین میبریمش که انگار کل دنیا تو همون ماجرا و همون فصل ختم شده، درسته که بعضی غصهها گاهی تو عمیقترین جزء روحمون رسوخ میکنه و قلبمونو به درد میآره و صبر و آرامش رو ازمون میدزده. میدونم حتی گاهی جملههام نمیتونه حس تلخش رو وصف کنه، اما اگه تو ایستگاه این اتفاق، اتوبوس زندگیمون واسه همیشه متوقف بشه زندگی با همه پتانسیل باشکوهش واسه خوشبختی چه کسالتبار و خستهکننده میشه.
زندگی یه بعدی نیست. تو یه اتفاق خلاصه نمیشه. گاهی چیزهائی رو از دست میدیم که گرانبهاست و شاید هیچی جاشو پر نکنه اما واقعیت اینه که هیچی تو این دنیا دائمی نیست به این هم فکر کنیم شاید اشتباه از ما بوده که به بعضی علایق طوری دل بستیم که باور از دست دادنش برامون غیر ممکن شده.
گاهی چیزهائی رو از دست میدیم تا چیزهای تازهای کسب کنیم، گاهی تازهها میتونه یه تجربه باشه یا آموختن اینکه تسلط بر غصه و برقراری تعادل و مدیریت صحیحش با تصمیمات بجا و به موقع لازمه یه زندگی مفیده.
خیلیها زنده هستن اما نه زندگی واسشون فایده داره، نه اونا واسه زندگی. فاصله بردن و باختن تو به تصمیم بجا واسه مفید بودن، و تسلط به بحرانها با یه تصمیم درست و غلبه بر احساس با عقله.
وقتی یه اتفاق اونطور ما رو مات و مبهوت میکنه که اصلاً نمیفهمیم زمان چطور میگذره ارزش بیقیمت لحظههای حال، طوری نامرئی میشه که انگار وجود نداره، اما لحظه لحظههای قیمتی و ارزشمند عمر مستحق این بیخیالی نیستن. یادمون نره زندگی دکمه بازگشت نداره.
تو بحرانهای زندگی، تو اتفاقات ناخوشایند ناخونده، ممکنه سیاهی شبای تار رو تجربه کرده باشیم. اما معنیاش این نیست که بعد از اون، همه وقت واسمون شب بشه و همه شب، شبهای تیره بدون ماه و بیستاره.
آخه وقتی میشه شبا رو مهتابی کشید، چرا باید به تحمل ظلمت شبای بیستاره عادت کرد؟ نور، حق من و توست، چرا باید بعد یه ماجرا همه پنجرههای احساس رو به روش ببندیم؟ عاقلانه نیست همه امیدمونو به دلبستگیها وابسته کنیم، که خدای نکرده با حذفشون همه چراغهای امیدمون خاموش شه؟
یه مرزی بین دلبستگی و وابستگی هست، وابستگی یه اسارته، حتی اگه به دلبستگیها باشه تو این دنیا فقط یه دلخوشی بزرگ هست که واقعاً شایسته دل بستنه و هیچچیز و هیچکس قادر نیست از من و تو بگیردش، اونم سایه حضور مهربون خداست که همیشه رو سرمونه. محدودیت، سرنوشت ما نیست. اگه با انتخاب غلط، طی راه نادرست، عکسالعمل نابجا، خودمونو محصور دلتنگی و غصه کردیم، اگه شیرینی لذت حضور نور رو با بستن همه پنجرههای رو به نور از خودمون گرفتیم، معنیاش این نیست که خورشید غایبه. در طوفان بحرانهای زندگی، تعلل و تأخر آروم آورم و بیخبر باعث عادت به ناکامی میشه. ما حق نداریم از تجربههای نو به جرم خاطرههای تلخ دوری کنیم و همه خوبا رو به خاطر تجربههای بد قبلی با بدهای مشابه جمع کنیم و با بدبینی روزای شیرین حال و رو به رو رو با تلخی رنگ سیاه نقاشی کنیم.
توی یه ماجرای ناخوشایند درسته که به خاطر عواطفمون اولین عکسالعملمون غصه است اما بعدش از خودمون بپرسیم، خوب آخرش چی؟ تا کی میخوام غمگین باشم؟
با غصه چی رو میتونم عوض کنم؟ تو این شرایط چه چیزی رو در جهت مثبت میتونم تغییر بدم؟ بهترین کاری که میتونم تو این وضع بکنم چیه؟ و مناسبترین تصمیم در وضع موجود واسه ساختن امروز و فردائی بهتر کدومه؟
مراقب گذر زمان باشیم. آروم و بیصدا داره میگذره، اما حتی یه لحظه هم به خاطر غفلت من و تو متوقف نمیشه.
رسم زندگی اینه شادی و غم در همه، سختی و آسونی با همه، نمیشه شادیها رو سوا کرد، غمها رو نپذیرفت و جا گذاشت. روبهروئی با غصهها یه فصل مهم تو کتاب زندگی آدماست.
روزای دشوار توی زندگی همه ما پیش اومده و میآد. گاهی سرزده و ناخونده، گاهی قابل پیشبینی، گاهی که دشواریها بیخبر از راه میرسه ممکنه اونقدر کوبنده باشه که به ناگهان دیوار آرامشمونو در هم بکوبه. دوستی میگفت: اتفاقات ناگوار تو زندگی همه هست تفاوت در نحوه برخورد افراد با اونهاست.
خیلیها رو دیدم که بعد از یه مصیبت، به شکست، یه عدم موفقیت، تو جنبههای مختلف رندگی، رنگ کل زندگیشون سیاه شده، افسرده شدن و نتوانستن تعادلی بین اون غصه و برخوردشون با ماجرا و روزای روبهرو شون ایجاد کنن.
فاصله برقراری این تعادل واسه بعضیها کوتاهه، واسه بعضی دیگه طولانی، واسه بعضیها هم یه فاصله ممتد بیانتهاس.
روزائی میرسه که غصه اونقدر سنگینه که حس ناتوانی اولیه ممکنه کلافمون کنه، دلمون بگیره. بیتاب و بیقرار و ناشکیبا از سرنوشت بنالیم. از دست کوتاهمون واسه تغییر ماجرا، افسرده شیم، خسته شیم یا خدای نکرده حس کنیم بار غم یه اتفاق، از ظرف تحمل روحمون بشتره، میدونی من معتقدم اتفاقی که اینطوری روی حس و روح و جسممون اثر میذاره بیدلیل رخ نداده تو اتفاق افتادنش غیر از غمی که داره هزار نشونه و دلیل هست. همیشه با خودم میگم شاید دلیل اولش اینه که بالا سری در خونه ذهنمون رو واضحتر بکوبه. آخه یه وقتائی یه دلشکسته، فاصلهاش تا خدای مهربون کوتاهتره، یه وقتائی یه دل گرفته واسه حس حضور خدا، چشماش بازتر، حواسش تیزتره، از خواب بیدارتره.
یه دلیل دیگهاش شاید اینه: بعضی اتفاقا باید بیفته، چون درسهائی توش هست که خارج از اون اتفاق نمیشه کسبش کرد. شاید دلیل یه ماجرا اشتباه خودمون باشه، شاید هم مقدر بوده اون اتفاق بیفته، شاید علتش محک صبر و شکیبائیمون بوده، شاید هم مقدمهای واسه بالا بردن عیار صبوری و استقامتمون، یا ممکنه پله اول آماده شدن واسه روبهروئی با وقایع دشوارتر بعدی باشه. دلیلش هر چی باشه قطعاً خیری در اون پنهونه هرچند امروز قادر به درکش نباشیم.
روزای سخت، فصل مشترک کتاب زندگی همه آدماس، منتهی با شکل و قصههای متفاوت، بعضی اتفاقاً زندگیمون رو متحول میکنه، شاید هم مسیر سرنوشتمون رو عوض کنه اما جهت فلش این تغییر خیلی مهمه: صعود یا سقوط؟ واکنشمون به اون اتفاق ترفیع قوته یا اقرار به ضعف؟
بعضی وقتا بعضیهامون اونقدر غرق مرور فصلهای غمانگیز میشیم و طوری زیر ذرهبین میبریمش که انگار کل دنیا تو همون ماجرا و همون فصل ختم شده، درسته که بعضی غصهها گاهی تو عمیقترین جزء روحمون رسوخ میکنه و قلبمونو به درد میآره و صبر و آرامش رو ازمون میدزده. میدونم حتی گاهی جملههام نمیتونه حس تلخش رو وصف کنه، اما اگه تو ایستگاه این اتفاق، اتوبوس زندگیمون واسه همیشه متوقف بشه زندگی با همه پتانسیل باشکوهش واسه خوشبختی چه کسالتبار و خستهکننده میشه.
زندگی یه بعدی نیست. تو یه اتفاق خلاصه نمیشه. گاهی چیزهائی رو از دست میدیم که گرانبهاست و شاید هیچی جاشو پر نکنه اما واقعیت اینه که هیچی تو این دنیا دائمی نیست به این هم فکر کنیم شاید اشتباه از ما بوده که به بعضی علایق طوری دل بستیم که باور از دست دادنش برامون غیر ممکن شده.
گاهی چیزهائی رو از دست میدیم تا چیزهای تازهای کسب کنیم، گاهی تازهها میتونه یه تجربه باشه یا آموختن اینکه تسلط بر غصه و برقراری تعادل و مدیریت صحیحش با تصمیمات بجا و به موقع لازمه یه زندگی مفیده.
خیلیها زنده هستن اما نه زندگی واسشون فایده داره، نه اونا واسه زندگی. فاصله بردن و باختن تو به تصمیم بجا واسه مفید بودن، و تسلط به بحرانها با یه تصمیم درست و غلبه بر احساس با عقله.
وقتی یه اتفاق اونطور ما رو مات و مبهوت میکنه که اصلاً نمیفهمیم زمان چطور میگذره ارزش بیقیمت لحظههای حال، طوری نامرئی میشه که انگار وجود نداره، اما لحظه لحظههای قیمتی و ارزشمند عمر مستحق این بیخیالی نیستن. یادمون نره زندگی دکمه بازگشت نداره.
تو بحرانهای زندگی، تو اتفاقات ناخوشایند ناخونده، ممکنه سیاهی شبای تار رو تجربه کرده باشیم. اما معنیاش این نیست که بعد از اون، همه وقت واسمون شب بشه و همه شب، شبهای تیره بدون ماه و بیستاره.
آخه وقتی میشه شبا رو مهتابی کشید، چرا باید به تحمل ظلمت شبای بیستاره عادت کرد؟ نور، حق من و توست، چرا باید بعد یه ماجرا همه پنجرههای احساس رو به روش ببندیم؟ عاقلانه نیست همه امیدمونو به دلبستگیها وابسته کنیم، که خدای نکرده با حذفشون همه چراغهای امیدمون خاموش شه؟
یه مرزی بین دلبستگی و وابستگی هست، وابستگی یه اسارته، حتی اگه به دلبستگیها باشه تو این دنیا فقط یه دلخوشی بزرگ هست که واقعاً شایسته دل بستنه و هیچچیز و هیچکس قادر نیست از من و تو بگیردش، اونم سایه حضور مهربون خداست که همیشه رو سرمونه. محدودیت، سرنوشت ما نیست. اگه با انتخاب غلط، طی راه نادرست، عکسالعمل نابجا، خودمونو محصور دلتنگی و غصه کردیم، اگه شیرینی لذت حضور نور رو با بستن همه پنجرههای رو به نور از خودمون گرفتیم، معنیاش این نیست که خورشید غایبه. در طوفان بحرانهای زندگی، تعلل و تأخر آروم آورم و بیخبر باعث عادت به ناکامی میشه. ما حق نداریم از تجربههای نو به جرم خاطرههای تلخ دوری کنیم و همه خوبا رو به خاطر تجربههای بد قبلی با بدهای مشابه جمع کنیم و با بدبینی روزای شیرین حال و رو به رو رو با تلخی رنگ سیاه نقاشی کنیم.
توی یه ماجرای ناخوشایند درسته که به خاطر عواطفمون اولین عکسالعملمون غصه است اما بعدش از خودمون بپرسیم، خوب آخرش چی؟ تا کی میخوام غمگین باشم؟
با غصه چی رو میتونم عوض کنم؟ تو این شرایط چه چیزی رو در جهت مثبت میتونم تغییر بدم؟ بهترین کاری که میتونم تو این وضع بکنم چیه؟ و مناسبترین تصمیم در وضع موجود واسه ساختن امروز و فردائی بهتر کدومه؟
مراقب گذر زمان باشیم. آروم و بیصدا داره میگذره، اما حتی یه لحظه هم به خاطر غفلت من و تو متوقف نمیشه.
منبع : مجله موفقیت
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست